از ماه عارض تو ، دل زنده ،جان شود نو
از ماه عارض تو ، دل زنده ،جان شود نو
بفشان زچهره ما ، با مقدمت غباری
ای یار آشنایم ، کردی تو مبتلا یم
با گوشه نگاهی ، کی کام دل برآوری
مردم دیده به هر سو نگرانند هنوز
مردم دیده به هر سو نگرانند هنوز
چشم در راه تو، صاحب نظرانند هنوز
لاله ها، شعله کش از سینه داغند به دشت
در غمت، همدم آتش جگرانند هنوز
پرده بردار! که بیگانه نبیند آن روى
پرده بردار! که بیگانه نبیند آن روى
غافل از آینه، این بى بصرانند هنوز!
رهروان در سفر بادیه، حیران تواند
با تو آن عهد که بستند، برآنند هنوز
ای کاش شبی لایق دیدار تو باشم
ای کاش شبی لایق دیدار تو باشم
از پرده دل راز نگهدار تو باشم
دستم تهی و نیست کلافی به بساطم
تا بر سر بازار خریدار تو باشم





