یارا به یاری من بی یار کن شتاب
یارا به یاری من بی یار کن شتاب
افتاده ام بدون تو در رنج بی حساب
از روزن امید به تو رو زدم ،چرا
افتاده بین چشم من و روی تو حجاب؟
دیده بیدار من دیده بیدار تو
دیده بیدار من دیده بیدار تو
عمر گذشت و نشد فرصت دیدار تو
در به درم ای طبیب چاره دردم بجوی
هست فقط دست تو داروی بیمار تو
بدان امید که بوسم رواق منظر تو
بدان امید که بوسم رواق منظر تو
نشسته ام به گدایی هنوز بر در تو
مرا که نیست ز سرمایه حاصلی جز مهر
خدا کند نشود باز مِهرم از سر تو
کی سپری فصل خزان می شود؟
کی سپری فصل خزان می شود؟
کی سحر و وقت اذان می شود؟
رود فرج از دل تنگ زمان
کی سوی گلزار روان می شود؟





