درباره

در این پایگاه اینترنتی محتوا های متنوع و متفاوت در مورد مهدویت قرار داده می شود. محتوا های ما بسیارمهم هستند و انتظار می رود شما این محتوا ها را نشر دهید تا در ثوابش شریک شوید. جهت تعجیل در ظهور حضرت مهدی (عج) صلوات
جستجو
مطالب پيشين
آرشيو مطالب
لوگوي دوستان
ابزار و قالب 

وبلاگ
کاربردي
تاریخ روز حدیث موضوعی وصیت شهدا


[مرجع دريافت ابزار و قالب وبلاگ]

[ Designed By Ashoora.ir ]
مجاهدت مهدوی

مستند شوق دیدار منجی تولید شده در موسسه فرهنگی موعود عصر عج در مورد تشرفات مرحوم ابوالحسن اصفهانی (یکی از بزرگترین مراجع عامه شیعه) خدمت امام زمان علیه السلام  می باشد که طبق مصاحبه ای که موعود با تنها بازمانده این عالم بزرگوار حضرت آیت الله سید حسین میر سجادی که به حق پا در جای پای جد بزرگوار خود قرار داده است می باشد. این مستند با کیفیت مطلوب در سایت موعود بارگذاری شده است

لینک دانلود این مستنند



سال 1320 هجری قمری از نیمه می‎گذشت که مولودی در ایران دیده به جهان گشود که بعدها با قیام الهی خویش سرنوشت ایران و جهان اسلام را دگرگون ساخت و انقلابی را پدید آورد که قدرتهای مسلط جهان و تمامی دشمنان آزادی و استقلال ملتها، از همان آغاز در برابرش صف کشیدند و برای سرکوبی‎اش به میدان آمدند.
آن روز کسی نمی‎دانست، این همان است که فرداها دنیا او را به نام «امام خمینی» خواهند شناخت. همان که وقتی قیام خویش را آغاز کند، در برابر بزرگترین قدرتهای جهان خواهد ایستاد و از استقلال کشور و مجد امت اسلامی دفاع خواهد کرد و احیاگر دین خدا در عصر مسخ ارزشها خواهد شد.

پیشینة تاریخی:

بیستم جمادی الثانی «روز کوثر» است، پس از وفات فرزندان پیامبر گرامی اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ مشرکین قریش خوشیها کردند و زبان به زخم گشودند که نسل پیامبر ادامه نخواهد یافت! از خالق هستی فرمان رسید: «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ... إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ». در آن روز بزرگ، کوثر ولایت و امامت در زمین جاری گشت و بانوی عفت و ایمان، صدیقه طاهره ـ علیها السلام ـ دیده به جهان گشود تا امام همیشة عدالت و انسانیت را مونس و همسر باشد و نسلی پدید آورند که یازده ستارة امامت، ایستاده بر شاهراه هدایتِ انسانها از آن جمله‎اند. نسلی که صلح و جنگش، مناجات و سکوتش، حلم و علمش و حیاتِ سراسر مقاومت و رنج و شهادتش و سرانجام غیبتِ موعودِ به انتظار نشسته‎اش حکمتهای الهیه را رقم می‎زند و ثابت می‎کند که بندگان خدا در عصر هبوط و در حصار زمان و طبیعت به خود وانهاده نشده‎اند و حق پویان و رهروانِ طریق هدایت را همیشه هدایت کننده‎ای هست و زمین از حجت حق خالی نخواهد ماند. دوران غیبت آغاز شد و کشمکشِ همارة خوب و بد نیز ادامه یافت. نسل در نسل، گردنکشان و زر پرستان و اصحاب فساد در جبهه ظلمت خویش و در آن سو مؤمنان و صالحان و پاک سیرتان در وادی نور رویارو ایستادند. انوار وحی بر جهان تابیده بود و اسلام با فتح قلوب بندگان خوب خدا قلمرو خویش را گسترش می‎داد و تا دور دستهای شرق و از آن سو تا قلب اروپا پیش می‎رفت. تمدنی بزرگ و بی‎سابقه شکل می‎گرفت و بشر شاهد جهش و تحولی شگرف در پهنة علم و ادب، فرهنگ و هنر و تمامی آثار تمدن واقعی با مبنایی استوار از ایمان و انگیزه بود.

از ولادت تا هجرت -

در روز بیستم جمادی الثانی 1320 هجری قمری در شهرستان خمین از توابع استان مرکزی ایران در خانواده اهل علم و هجرت و جهاد و در خاندانی از سلالة زهرای اطهر ـ علیها السلام ـ ، روح الله الموسوی الخمینی پای بر خاکدان طبیعت نهاد.
پدر بزرگوار امام خمینی مرحوم آیة الله سید مصطفی موسوی از معاصرین مرحوم آیة الله العظمی میرزای شیرازی (ره) پس از آن که سالیانی چند در نجف اشرف علوم و معارف اسلام را فرا گرفته و به درجه اجتهاد نائل آمده بود به ایران بازگشت و در خمین ملجاء مردم و هادی آنان در امور دینی بود. در حالی که بیش از 5 ماه از ولادت «روح الله» نمی‎گذشت، طاغوتیان و خوانین تحت حمایت عمّال حکومت وقت، ندای حق طلبی پدر را که در برابر زور گوئیهایشان به مقاومت برخاسته بود با گلوله پاسخ گفتند و در مسیر خمین به اراک وی را به شهادت رساندند. بستگان شهید برای اجرای حکم الهی قصاص به تهران (دار الحکومه وقت) رهسپار شدند و بر اجرای عدالت اصرار ورزیدند تا قاتل قصاص گردید.
بدین ترتیب امام خمینی از اوان کودکی با رنج یتیمی آشنا و با مفهوم شهادت روبرو گردید وی دوران کودکی و نوجوانی را تحت سرپرستی مادر مؤمنه‎اش (بانو هاجر) که خود از خاندان علم و تقوا و از نوادگاه مرحوم آیة الله خوانساری (صاحب زبدة التصانیف) بوده است و هم چنین نزد عمه مکرمه‎اش (صاحبه خانم) که بانویی شجاع و حق جو بود، سپری کرد اما در سن 15 سالگی از نعمت وجود آن دو عزیز نیز محروم گردید.
حضرت امام از سنین کودکی و نوجوانی با بهره‎گیری از هوش سرشار، قسمتی از معارف متداول روز و علوم مقدماتی و سطح حوزه‎های دینیه، از آن جمله ادبیات عرب، منطق و فقه و اصول را نزد معلمین و علمای منطقه (نظیر آقا میرزا محمد افتخار العلماء، مرحوم میرزا رضا نجفی خمینی، مرحوم اقا شیخ علی محمد بروجردی، مرحوم آقا شیخ محمد گلپایگانی و مرحوم آقا عباس اراکی و بیش از همه نزد برادر بزرگش آیة الله سید مرتضی پسندیده) فرا گرفت و در سال 1297 هـ . ش عازم حوزة علمیه اراک شد.

هجرت به قم، تحصیل دروس تکمیلی و تدریس علوم اسلامی:

اندکی پس از هجرت آیة الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی (ره) (نوروز 1300 ش، مطابق با رجب المرجب 1340 هجری قمری) امام خمینی نیز رهسپاره حوزه علمیه قم گردید و به سرعت مراحل تحصیلات تکمیلی علوم حوزوی را نزد اساتید حوزة قم طی کرد. که می‎توان از فرا گرفتن تتمّه مباحث کتاب مطوّل (در علم معانی و بیان) نزد مرحوم آقا میرزا محمد علی ادیب تهرانی و تکمیل دروس سطح نزد مرحوم آیة الله سید محمد تقی خوانساری، و بیشتر نزد مرحوم آیة الله سید علی یثربی کاشانی و دروس خارج فقه و اصول نزد زعیم حوزة قم آیة الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی نام برد.
هم زمان با فراگیری فقه و اصول نزد فقها و مجتهدین وقت به فراگیری ریاضیات و هیئت و فلسفه نزد مرحوم حاج سید ابو الحسن رفیعی قزوینی و ادامه همین دروس به اضافة علوم معنوی و عرفانی نزد مرحوم آقا میرزا علی اکبر حکیمی یزدی و عروض و قوافی و فلسفه اسلامی و فلسفه غرب را نزد مرحوم آقا شیخ محمد رضا مسجد شاهی اصفهانی و اخلاق و عرفان را نزد مرحوم آیة الله حاج میرزا جواد ملکی تبریزی و عالی‎ترین سطوح عرفان نظری و عملی را به مدت شش سال نزد مرحوم آیة الله آقا میرزا محمد علی شاه آبادی بپردازد.
پس از رحلت آیة الله العظمی حائری یزدی تلاش امام خمینی به همراه جمعی دیگر از مجتهدین حوزة علمیه قم به نتیجه رسید و آیة الله العظمی بروجردی (ره) به عنوان زعیم حوزة علمیه عازم قم گردید.
مشی سیاسی حضرت امام که سخت معتقد به حفظ کیان حوزه‎ها و اقتدار روحانیت و زعامت دینی به عنوان تنها پناهگاه مردم در آن روزهای خطیر و پر آشوب بود، موجب می‎شد تا آن حضرت علیرغم شایستگی‎ها و اختلاف نظرها، همواره علم و فضل و تلاش خویش را در خدمت به تحکیم حوزة تازه تأسیس علمیه قم و به عنوان مدافعی دلسوز در کنار آیة الله العظمی حایری و بروجردی باقی بماند. پس از رحلت آیة الله بروجردی نیز امام خمینی علی رغم روی کرد گستردة طلاب و فضلا و جامعه اسلامی به ایشان به عنوان یکی از مراجع تقلید، از هر گونه اقدامی که شائبة موقعیت طلبی و مقام خواهی داشته باشد به شدت پرهیز داشت.
حضرت امام طی سالهای طولانی در حوزة علمیه قم به تدریس دوره فقه، اصول، فلسفه و عرفان و اخلاق اسلامی در مدرسة فیضیه، مسجد اعظم، مسجد محمدیه، مدرسة حاج ملا صادق، مسجد سلماسی، و... همت گماشت و در حوزه علمیه نجف نیز قریب 14 سال در مسجد شیخ اعظم انصاری (ره) معارف اهل بیت و فقه را در عالی‎ترین سطوح تدریس نمود و در نجف بود که برای نخستین بار مبانی نظری حکومت اسلامی را در سلسله درسهای ولایت فقیه بازگو نمود. به گفتة شاگردان ایشان درس امام خمینی از معتبرترین کانونهای درسی حوزه محسوب می‎شد و در برخی از دوره‎ها ـ سالهای تدریس در حوزة علمیه قم ـ شاگردان حاضر در محضر استاد به 1200 نفر هم رسیده بود که در میان آنان دهها تن از مجتهدین مسلم و شناخته شده حاضر بودند.
ماجرای انجمنهای ایالتی و ولایتی فرصتی پدید آورد تا ایشان در رهبری قیام روحانیت ایفای نقش کند و بدین ترتیب قیام سراسری روحانیت و ملت ایران در 15 خرداد سال 1342 با دو ویژگی برجسته یعنی رهبری واحد امام خمینی و اسلامی بودن انگیزه‎ها، شعارها و هدفهای قیام، سرآغازی شد بر فصل نوین مبارزات ملت ایران که بعدها تحت نام «انقلاب اسلامی» در جهان شناخته و معرفی شد.
کودتای رضا خان در سوم اسفند 1299 شمسی که به وسیلة انگلیسی‎ها حمایت و سازماندهی شده بود هر چند که به سلطنت قاجاریه پایان بخشید و تا حدودی حکومت ملوک الطوایفی خوانین و اشرار پراکنده را محدود ساخت اما در عوض آن چنان دیکتاتوری پدید آورد که در سایه آن هزار فامیل بر سرنوشت ملت مظلوم ایران حاکم شدند و دودمان پهلوی به تنهایی عهده دار نقش سابق خوانین و اشرار گردید.
امام خمینی علاقه خاصی به پیگیری مسائل سیاسی و اجتماعی داشت. رضا خان پس از محکم کردن پایه‎های سلطنت خویش در همان سالهای نخست برنامه‎های وسیعی را در جهت زدودن آثار فرهنگ اسلامی در جامعه ایران به معرض اجرا گذاشت. علاوه بر اعمال انواع تضییقات برای روحانیون، طی دستورالعملهای رسمی مجالس روضه و خطابه‎های مذهبی را تعطیل کرد، تدریس امور دینی قرآن در مدارس و اقامه نماز جماعت را ممنوع و زمزمة کشف حجاب بانوان مسلمان ایرانی را آغاز کرد. قبل از آن که رضا خان عملاً و در سطحی گسترده هدفهای خود را علنی سازد، روحانیت متعهد ایران نخستین قشری بود که با آگاهی از اهداف پشت پرده به مخالفت و اعتراض برخاست. علمای متعهد اصفهان به رهبری آیة الله حاج آقا نور الله اصفهانی در سال 1306 هجری شمسی دست به هجرت اعتراض آمیز به قم و تحصّن در این شهر زدند.
این حرکت از سوی علمای دیگر شهرها نیز همراهی شد. هجرت و تحصّن 105 روزة علما در قم (21 شهریور تا 4 دیماه 1306 هـ .ش) به عقب نشینی ظاهری رضا خان انجامید و نخست وزیر وقت (مخبر السلطنه) متعهد به اجرای شرایط متحصنین گردید، با شهادت رهبر قیام در دیماه 1306 به دست عمّال رضا خان، تحصّن عملاً پایان یافت.
این ماجرا فرصتی بود برای طلبه‎ای جوان، با استعداد و دارای روحی سلحشور به نام روح الله خمینی تا با حضور در متن جریان از نزدیک با مسائل مبارزه و چگونگی ستیز روحانیت و رضا خان آشنا بود. از سوی دیگر چند ماه پیش از این، در نوروز سال 1306 هجری شمسی ماجرای درگیری رویاروی آیة الله بافقی با رضا خان در قم و محاصره این شهر به وسیله شاه و تبعید او به شهر ری به وقوع پیوست. این حادثه و ماجراهای مشابه و جریاناتی که در مجلس قانونگذاری این ایام می‎گذشت به ویژه مبارزات، روحانی نامدار و مجاهد آیة الله سید حسن مدرس تأثیر خود را بر روح حساس و پر شور امام بر جای می‎نهاد.



زنده تر از تو کسی نیست چرا گریه کنیم؟
مرگمان باد و مباد آن که تو را گریه کنیم
هفت پشتِ عطش از نامِ زلالت لرزید
ما که باشیم که در سوگِ شما گریه کنیم
**********
خداوند امام عزیزمان را به عنوان گوهری یکدانه و ذخیره ای از سوی خود در میان ملت ما قرار داد .
**********
امام خمينى زنده است تا اسلام ناب محمدى زنده است و او زنده است تا پرچم 
عظمت اسلام و وحدت مسلمين و نفرت از ظالمين برافراشته است.
**********
امام خمینی یک حقیقت همیشه زنده است ، نام او پرچم انقلاب ، راه او راه انقلاب و اهداف او اهداف ابن انقلاب است .
**********
وظیفه همة ماست که با توکل به خدا و تقویت روح اخلاص و همبستگی،
حرکت عظیمی را که امام بزرگوار آغاز کرده اند ادامه دهیم .
**********
اگر امام نیست، خداى او، راه او، رهنمودهاى او و انگشت نورانى اشاره هاى او که ما را به راه راست
هدایت مى کرد هست و مهم این است که ما کار بزرگ امام را بشناسیم و قدر بدانیم.
**********
امام خمینی سرچشمه زمزم زلال حقیقت بود.



گاه برخي از بخش‌هاي زمين آنقدر عزيز مي‌شوند و اعتبار مي‌يابند كه آسمان حتي به حال آنها غبطه مي‌خورد و در سر خود آرزوي خاكي شدن را مي‌پرورد، جمكران نيز از همين دست است. 
جمكران مسجدالاقصاي دل است، وقتي از طرف عرش به معراج خوانده مي‌شود و تا قاب قوسين خدا پيش مي‌رود.
جمكران نقطة تلاقي پيشاني است با خاك. يعني درست همانجايي كه غرور و تكبر قرباني مي‌شوند و تا خونشان ريخته نشود هيچ نمازي قبول نمي‌شود.
جمكران نمايش تصويري «إياك نعبد و إيّاك نستعين» است كه صف طويلي از فرشتگان به تماشاي آن نشسته‌اند.
جمكران قطعه‌اي از آخرين عاشقانه‌اي است كه خداوند سروده و آهنگ بي‌نظير آنرا تقديم حجتش نموده است.
جمكران آوردگاهي است كه ذكر برفراز آن مي‌ايستد، دست‌هايش را تا نزديكي گوش بلند مي‌كند و تكبيرة الاحرام مي‌گويد تا فراداي ظلم و جور را به جماعتِ «يا عدلُ يا عدلُ يا عدل» فرابخواند.
شاعران معاصر هريك از دريچة جان خود به اين قطعة سبز زمين نگريسته و حس و حال خود را بيان داشته‌اند. از جمله محمدعلي مجاهدي كه جمكران را چنين مي‌بيند.
جمكران درمانگاهي است كه دوا و شفا و طبيبش بي‌مزد و منّت در خدمت آنانند كه بيمة ولايت شده‌اند:

اگر درمان درد خويش مي‌خواهي، بيا اينجا
دوا اينجا، شفا اينجا، طبيب دردها اينجا

جمكران بلند جايي است كه دامنه‌اش پوشيده از پر و بال ريختة از «خود» گذشتگاني است كه مي‌روند تا قلّة رفيعش را فتح كنند و پر و بالي ديگر بيابند:

شكسته بالي ما، مي‌دهد بال و پري ما را
اگر از صدق دل آريم روي التجا، اينجا

جمكران اجابتگاه همة حرف‌هاي نگفتني است و چه مغبونند آنان كه خاموش بمانند و هيچ نخواهند:

طلب كن با زبان بي‌زباني، هرچه مي‌خواهي
كه سر داده‌ست گلبانگ اجابت را خدا اينجا

جمكران عظمت لبيك خداست بي‌گفت و شنود عبد و بنده.

به گوش جان توان بشنيد لبيك خداوندي
نكرده با لب خود آشنا حرف دعا، اينجا

جمكران ايستگاه اهالي كوي دل است:

هزاران كاروان دل، در اينجا مي‌كند منزل
اگر اهل دلي اي دل! بيا اينجا، بيا اينجا

جمكران پژواك رساي نگاه بيدلان مؤمني است كه سراغ گمشدةشان را از يكديگر مي‌گيرند:

دل ديوانة من همچو او گم كرده‌اي دارد
ز هر درد آشنا گيرد سراغ آشنا، اينجا

جمكران تابلوي بي‌شمار طرح و رنگي است كه هر بيننده‌اي، سزاوار عقل و عشق خود از لذت نگاهش سرمست مي‌شود:

ز هر سو جلوه‌اي، دل را به خود مشغول مي‌دارد
هزاران پرده مي‌بينند ارباب صفا اينجا

جمكران، تكرارِ چشم به راهيِ آمدنِ آرامشي است كه اگر نباشد، خورشيد هرگز از پسِ ابر سر برون نمي‌كند:

صداي پاي او در خاطر من نقش مي‌بندد
مگر مي‌آيد آن آرام جان‌ها از وفا اينجا؟!

جمكران گذرگاه عزيزي است كه هواي پيراهن يوسف، تا بدين جا او را كشانده و تا سيراب نگردد، خيال رفتن ندارد:

به بوي يوسف گمگشته مي‌آيد، مشو غافل
تواني چنگ زن بر دامن خير النساء اينجا

جمكران جمع دو بيكران است: مسجد و ميخانه ـ كه وسعت هريك از ازل است تا ابد ـ و چون به هم مي‌پيوندند شوريدگي پامي‌گيرد و مخلص‌ترين عشاق عالم دست به دامان آن مي‌شوند.
خوشا به حال راهيانِ جمكران...



یکی از محورهایی که پیرامون زندگى شخصى امام عصر (عج) نیاز به بررسى دارد, مسئله زن و فرزندان آن حضرت است؛ آیا با توجه به فلسفه غیبت و این که آن حضرت به شیوه ناشناس زندگى مى کند و کسى ازمکان وى آگاه نیست, ازدواج و داشتن فرزند, با این مسئله سازگار است؟
منابعى که در اختیار است, یا اشکال سندى دارند و یا ابهام دلالى ونظر قاطعى را ارائه نمى دهند. در این جا, سه احتمال وجود دارد:
1. اساساً حضرت مهدى(ع) ازدواج نکرده است.
2. ازدواج انجام گرفته, ولى اولاد ندارد.
3. ازدواج کرده و داراى فرزندانى نیز هست.

اگراحتمال اول را بپذیریم, لازمه اش این است که امام معصوم(ع) یکى از سنّتهاى مهم اسلامى را ترک کرده باشد واین با شان امام سازگار نیست. اما از طرفى دیگر چون مسائله غیبت, اهمّ است و ازدواج مهم, ترک ازدواج, با توجه به آن امر مهم تر, اشکالى را ایجاد نمى کند و گاهى براى مصلحت بالاتر, لازم وواجب نیز هست.اما احتمال دوّم که اصل ازدواج را بپذیریم بدون داشتن اولاد, جمع مى کند بین انجام سنت اسلامى و عدم انتشار مکان و موقعیت حضرت. اما باز این اشکال باقى است که اگر قرار باشد, آن حضرت شخصى را به عنوان همسر برگزیند, یا باید بگوییم که عمر او نیز مانند عمر حضرت طولانى است که بر این امر دلیلى نداریم, یا این که بگوییم مدتى با حضرت زندگى کرده و از دنیا رفته است که در این صورت, حضرت به سنت حسنه ازدواج عمل کرده و پس از آن, تنها و بدون زن و فرزند زندگى را ادامه مى دهد.احتمال سوم آن است که آن حضرت ازدواج کرده و داراى اولاد نیز هست و اولاد آن حضرت نیز فرزندانى دارند و...
این مسائله, افزون بر آن که دلیل محکمى ندارد, اشکال اساسى آن این است که این همه اولاد و اعقاب, بالاخره روزى در جست و جوى اصل خویش مى افتند و همین کنجکاوى و جست و جو, مسائله را به جایى باریک مى کشاند که با فلسفه غیبت حضرت, نمى سازد.
البته برخى خواسته اند از روایات و بعضى از ادعیه, بر این احتمال اقامه دلیل کنند که اشاره اى به ادله آنان مى کنیم:
1. مفضل بن عمر گوید از امام باقر(ع) شنیدم که فرمود:
(ان لصاحب هذا الامر غیبتین احدهما تطول حتى یقول بعضهم مات ویقول بعضهم قتل ویقول بعضهم ذهب حتى لایبقى على امره من اصحابه الانفر یسیر ولایطلع على موضعه احد من ولده ولاغیره الاالمولى الذع یلى امره).(1)
صاحب الزمان(ع) را دو غیبت است: یکى از آن دو, به اندازه اى طولانى شود که بعضى گویند آن حضرت از دنیا رفته و برخى گویند کشته شده است و بعضى نیز بر این باور باشند که جز اندکى از یاران بر امامت وى ماندگار نماندند و کسى هم از مکان و جایگاه زندگى آن حضرت, آگاه نیست نه از فرزندان و نه دیگرى, جز آن کسى که امور وى را پى مى گیرد.
استدلال براى اثبات زن و فرزند براى حضرت, به جمله اخیر روایت است: (ولا یطلع على موضعه احد من ولده...) اما این استدلال از چند جهت اشکال دارد:
الف. این روایت را نعمانى در کتاب غیبت خود, نقل کرده و به جاى کلمه (ولد) کلمه (ولى) آورده است, به این شکل: (ولا یطلع على موضعه احد من ولى ولاغیره)(2) بنابراین, اعتمادى بر آن روایت, با توجه به این نقل نیست. دست کم, با وجود این احتمال, استدلال تمام نیست.
ب. در روایت نیامده است که الآن امام زمان(ع) داراى زن و فرزند است و از این جهت, اجمال دارد. شاید به فرزندانى که بعداً در آستانه ظهور و یا بعد از آن به دنیا خواهند آمد اشاره داشته باشد.
ج. شاید از باب مبالغه در خفاء باشد. یعنى اگر بر فرض آن حضرت اولاد هم مى داشت, از جایگاه و سرّ غیبت او, آگاه نمى شدند(3). با این احتمال نیز, استدلال به روایت براى اثبات اولاد براى امام زمان(ع), ناتمام است.
2. دلیل دیگر بر اثبات فرزند براى حضرت, روایتى است که ابن طاووس از امام رضا(ع) نقل کرده است:
(... اللهم اعطه فى نفسه واهله وولده وذریّته وجمیع رعیّته ما تقرّ به عینه وتسرّ به نفسه...(4))
الها! مایه چشم روشنى و خوشحالى امام زمان(ع) را در او وخانواده و فرزندان و ذریّه و تمام پیروانش فراهم فرما.
به این روایت هم نمى توان استدلال کرد, چون:
الف. از جهت سند قابل اعتماد نیست.
ب. به زمان ولادت فرزندان اشاره ندارد که پیش از ظهور است یا بعد از آن. از این جهت مجمل است.
3. روایت دیگرى نیز ابن طاووس از امام رضا(ع) نقل کرده است که فرمود:
(اللهم صل على ولاة عهده والائئمة من ولده)(5).
این روایت, بنا بر تصریح ابن طاووس, متن دیگرى دارد به این شکل:
(اللهم صل على ولاة عهده والائمة من بعده)(6).
بنابراین, روشن نیست که مقصود فرزندان بعد از او مراد است, یا امامان پس از او. علاوه بر این که این دو روایت مربوط به بعد از ظهور حضرت است نه پیش از آن.
4. امام صادق مى فرماید:
(... کائنى ارى نزول القائم فى مسجد السهله بائهله وعیاله.(7))
این روایت نیز گذشته از ضعف سند, دلالتى بر اثبات فرزند براى امام زمان(ع) پیش از ظهور ندارد. بنابراین, این گونه از روایات که بدان اشارت کردیم, در حدى نیستند که وجود زن و فرزند را براى امام زمان(ع) پیش از ظهور اثبات کنند. از سوى دیگر, روایاتى داریم که با صراحت, وجود فرزند را از آن حضرت نفى مى کند از آن جمله: مسعودى نقل مى کند: على بن حمزه, ابن سراج و ابن ابى سعید مکارى بر امام رضا(ع) وارد شدند, على بن حمزه به حضرت عرض کرد: از پدرانت نقل کرده ایم که هیچ امامى از دنیا نمى رود, تا فرزندش را ببیند؟
امام رضا فرمود:
(آیا در این حدیث, روایت کرده اید: مگر قائم)(8).
برخى خواسته اند با تمسک به داستان (جزیره خضراء) بگویند که امام عصر(ع), فرزندانى دارد و بر آن جزیره, زیر نظر وى, جامعه نمونه و تمام اعیار اسلامى را تشکیل داده اند(9).
لکن با بررسیهاى گسترده اى که انجام گرفته, جزیره خضراء, افسانه اى بیش نیست و هیچ واقعیت ندارد. (10)
علامه مجلسى این داستان را جداگانه در نوادر بحار نقل کرده و مى نویسد:
(چون در کتابهاى معتبر بر آن دست نیافتم, آن را در فصلى جداگانه آوردم)(11).
شیخ آقا بزرگ تهرانى این داستان را داستانى تخیلى و رمانتیک شمرده است.(12)
افزون بر این, داستان به گونه اى است که نمى توان آن را پذیرفت:
تناقضات فراوان, سخنان بى اساس و... در سلسله سند آن, افراد ناشناخته اى وجود دارند که نمى توان بر آنان اعتماد کرد(13). بنابراین, از این راه نمى توان زن و اولادى براى حضرت مهدى(ع) ثابت کرد.

 




تعداد صفحات :

 | 1 |  2 |  3 |  4 |  5 |  6 |  7 |  8 |