درباره

در این پایگاه اینترنتی محتوا های متنوع و متفاوت در مورد مهدویت قرار داده می شود. محتوا های ما بسیارمهم هستند و انتظار می رود شما این محتوا ها را نشر دهید تا در ثوابش شریک شوید. جهت تعجیل در ظهور حضرت مهدی (عج) صلوات
جستجو
مطالب پيشين
آرشيو مطالب
لوگوي دوستان
ابزار و قالب 

وبلاگ
کاربردي
تاریخ روز حدیث موضوعی وصیت شهدا


[مرجع دريافت ابزار و قالب وبلاگ]

[ Designed By Ashoora.ir ]
مجاهدت مهدوی

آنحضرت در جایی دیگر در مورد بهبود وضع معیشتی اجتماع و مردم چنین می فرمایند: "همه اموال جهان در نزد مهدی (عج) گرد می آید آنچه در دل زمین است و آنچه بر روی زمین است آن گاه مهدی (عج) به مردم می گوید : بیایید و این اموال را بگیرید این ها همان چیزهایی است كه برای به دست آوردن آن ها قطع رحم كردید و خویشان خود را رنجانیدید ‘ خون ها ی به ناحق ریختید و مرتكب گناهانی شدید))

اشاره:
بیشترین روایات و اخباری كه در زمینه معارف دینی و اسلامی به ما رسیده است، از جانب امام باقر و امام صادق (ع) بوده است زیرا در دوره آن امامان بزرگ فرصتی مناسب فراهم گشت تا آنان بتوانند ظرائف و نكات دقیق دینی را برای هدایت بشریت ارائه نمایند از جمله اموری كه در سخنان و گفتار امام باقر به طور كامل مورد تبیین قرار گرفته است، مساله مهدویت می باشد كه به جلوه هایی از آن اشاره می نماییم:

تسلط كامل حضرت مهدی (عج) بر عالم :
بی شك نمی توان حكومت مهدوی را محدود در یك گوشه خاص جهان نمود و حضرت مهدی را به یك نژاد خاص مربوط كرد بلكه آن حضرت متعلق به تمام عالم می باشد و دولت و حكومت وی بر تمام جهان می باشد چنان چه قران كریم سیطره ی آن حضرت را بر تمامی زمین می داند و می فرماید ((ان الارض یرثها عبادی الصالحون)(1ِ). یعنی زمین را بندگان شایسته به ارث خواهند برد كه امام باقر در ذیل این آیه می فرمایند: (( این افراد (صالحون)همان یاران مهدی(ع) در آخر الزمان خواهند بود ))(2ِ).

و در جای دیگر فرمودند : (( گویا یاران حضرت مهدی را می بینم كه بر خاور و باختر گیتی مسلط شده اند و هیچ چیز در عالم نیست مگر آن كه از آنان فرمان می برد ))(3ِ).

 

بقیه در ادامه مطلب



خانه حضرت مهدى(عج) كجاست؟
 

نهان زيستى حضرت مهدى (ع) نه تنها چگونگى زندگى آن حضرت را در هاله اى از اسرار فرو برده كه بسيارى از موضوعات مربوط به حيات آن حضرت را نيز جزو امور پنهان نظام هستى قرار داده است.

يكى از مهمترين اين امور پنهان، محل زندگى آن حضرت در طول غيبت ايشان است. از اين رو بسيارى علاقه مندند بدانند كه خورشيد پنهان در كدامين بخش از اين كره خاكى به گذران عمر مى پردازد و به بيان ديگر كدامين قسمت از زمين اين منزلت را دارد؟

ميليونها انسان عاشق و شيفته صدها سال است كه در هر پگاه آدينه زبان به ندبه مى گشايند و اين گونه مى‌سرايند:

ليت شعرى أين استقرّت بك النّوى بل أىّ أرض تقلّك اوثرى: أبرضوى أو غيرها أم ذى طوى؟ عزيز علىّ أن أرى الخلق ولاترى.۱

اى كاش مى‌دانستم در چه جايى منزل گرفته‌اى و چه سرزمين و مكانى تو را دربر گرفته است! آيا در كوه رضوايى و يا جاى ديگرى و يا در ذى‌طوى هستى؟ دشوار است بر من كه مردمان را ببينم و تو ديده نشوى.

حال براى روشن شدن اين موضوع، پاى به گلستان كلام معصومين(ع) مى‌گشاييم و با سيرى در كلام نورانى ايشان از آن انفاس قدسى براى حل اين معما استمداد مىطلبيم.

با يك نگاه كلى در اين بوستان پر طراوت به چهار دسته روايت در اين موضوع برمى خوريم كه هر يك، محل زندگى آن حضرت را در دوره‌اى از حيات پربركت ايشان به تصوير كشيده است. اگر چه در مورد برخى دوره‌ها صراحت و روشنى بيشترى وجود دارد و برخى از دوره‌ها بنا بر عللى به اجمال و ابهام پاسخ داده شده است.

اين دوره‌ها عبارتند از:

 

بـقیه در ادامـه مطلب



محمد بن ابراهیم بن مهزیار (ره) كه پسر وكیل امام حسن عسكری (ع) در اهواز بود می گوید: بعد از وفات امام حسن عسكری (ع)، درباره جانشین آن حضرت ، شك كردم ، و نزد پدرم (ابراهیم) مال زیادی كه مربوط به امام (ع) بود، جمع شده بود، پدرم آن مال را برداشته و سوار كشتی شد، و من نیز برای بدرقه به دنبالش رفتم ، در كشتی تب سختی كرد و گفت : پسر جان مرا بر گردان كه این بیماری ، نشانه مرگ است ، و به من گفت : نسبت به این مال از خدا بترس (و آن را از دستبرد و رثه و دیگران حفظ كن و به صاحبش ‍ برسان)، و وصیت خود را به من كرد و پس از سه روز از دنیا رفت . من با خود گفتم : پدرم وصیت بی موردی نكرده است ، من این اموال را به بغداد می برم و خانهای در آنجااجاره می كنم ، و این اموال را در آنجا نگه می دارم تا امام بر حق برای من ثابت گردد، آنگاه آن اموال را به او می سپردم ... به بغداد رفتم و اموال را در خانه ای اجاره ای ، كنار شط، جای دادم ، پس از چند روز از آستان قدس امام زمان (ع) نامه ای برای من آمد كه نمام مشخصات آن اموال ، و حتی قسمتی از آن را كه خودم نمی دانستم ، در آن نامه نوشته شده بود، من اطمینان یافتم و همه آن اموال را به آن نامه رسان سپردم ، پس از چند روز، نامه دیگری آمد كه ما تو را به جای پدرت نصب كردیم ، خدا را شكر و سپاسگزاری كن.

 

منبع : داستانهاي شنيدني از چهارده معصوم(عليهم السلام)/ محمد محمدي اشتهاردي





یكی از اصحاب و شاگردان امام صادق علیه السلام ضمن پرسش های متعدّدی از آن حضرت سؤال كرد: وقتی امام زمان علیه السلام در شهر كوفه برنامه خود را اجراء نماید، به كدام شهر رهسپار خواهد شد؟ فرمود: به مدینه جدّم رسول اللّه صلی الله علیه و آله مراجعت می نماید؛ و چون حضرت - ولی عصر عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف - وارد مدینه منوّره گردد حوادثی عجیب رخ می دهد؛ مؤمنین در شادكامی و سرور قرار خواهند گرفت و كافران در ذلّت و بدبختی خواهند بود. سپس حضرت وارد مسجدالنّبی می شود و كنار قبر جدّش رسول اللّه صلی الله علیه و آله می آید و با صدای بلند می گوید: ای جمع خلایق ! آیا این قبر جدّم رسول اللّه است ؟ خواهند گفت : آری ، ای مهدی آل محمّد! پس از آن اظهار می فرماید: چه كسانی كنار قبر او قرار گرفته اند؟ گویند: دو هم نشین او، ابوبكر و عمر كنار آن حضرت دفن شده اند. امام زمان (عجّ) با این كه از واقعیّت امر آگاه است ، مطرح می نماید: چرا از بین تمام امّت فقط این دو نفر اینجا دفن شده اند؟ آیا احتمال نمی دهید كه كسانی دیگر دفن شده باشند؟ در جواب گویند: غیر از آن دو نفر كسی دیگر كنار حضرت رسول دفن نشده است ، چون كه آن دو خلیفه آن حضرت بوده اند. بعد از آن می فرماید: آیا كسی از شماها در این موضوع - و دفن آن دو نفر - شكّ و شبهه ای ندارد؟ همه خواهند گفت : خیر. و چون مدّت سه روز از این جریان بگذرد، دستور دهد تا نبش قبر كنند و جسد آن دو نفر را از قبر درآورند، بدون آن كه تغییری در شكل و قیافه آن ها پدید آمده باشد؛ و سپس دستور می دهد: جسد هر دو نفرشان را بر درختی خشك آویزان كنند؛ و آن درخت سبز و دارای میوه گردد و كسانی كه ولایت و حكومت آن ها را قبول داشته اند، گویند: این دو نفر، چه افراد شریفی بوده اند؛ اكنون حقّ بر همگان آشكار شد و ما پیروز گشتیم . بعد از آن ندائی از طرف حضرت مهدی (عجّ) به گوش همگان می رسد: دوستداران این دو نفر هر كه هست ، سر جای خود بایستد و آن هائی كه مخالف این دو می باشند، در سمتی دیگر قرار گیرند. چون جمعیّت از یكدیگر جدا شوند، به دستور آن حضرت ، باد سیاه و وحشتناكی می وزد و آن دو جسد را با تمام علاقه مندانشان به همراه درخت می سوزاند. سپس حضرت دستور می دهد تا آن دو جسد سوخته شده را فرود آورند و به اذن و اراده خداوند زنده می شوند و اجتماعی عظیم از اقشار مختلف گرد هم آیند. بعد از آن ، حضرت ضمن خطبه ای مفصّل تمام جنایت ها و ظلم هائی كه از حضرت آدم به بعد شده ، برای جمعیّت بازگو می فرماید تا آن موقعی كه به خانه حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها و امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام حمله كردند و در خانه را آتش زدند و محسن آن حضرت را بین در و دیوار سقط كردند. و جریان كربلاء و شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش و نیز اسارت اهل بیت ش را، همچنین به شهادت رسیدن تمامی ائمّه و ذراری آن ها و تمام ظلم و جنایاتی كه بر علیه مؤمنین انجام گرفته است و نیز عمل های زنا كه در جامعه واقع شده - تا زمان ظهور امام زمان علیه السلام - به تمامی آن ها اشاره می نماید. و چون همه ظلم ها و جنایت ها را برشمارد، با دلیل و برهان بر علیه آن دو نفر اثبات می نماید و آنها نیز می پذیرند و اعتراف می كنند. پس از آن كه اعتراف كردند، هر دو نفرشان را مؤاخذه و قصاص می كند و دستور می دهد: آن ها را دار بزنند و در آن هنگام آتشی از درون زمین خارج می گردد و آن ها را می سوزاند، سپس باد شدیدی می وزد و خاكستر آن ها را متلاشی و پراكنده می كند.

 

منبع : چهل داستان و چهل حديث از امام زمان(ع)/ عبدالله صالحي





مرجع تقلید زمان خود مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالكریم حائری مؤ سس حوزه علمیه قم نقل كرد: مدتی در شهر سامراء نزد مرحوم آیت الله العظمی العظمی میرزای شیرازی (متوفی 1312 قمری) درس می خواندیم ، روزی در وسط درس استاد بزرگ ما آیت الله سید محمد فشاركی (متوفی 1315 قمری) وارد شد، در حالی كه بسیار مضطرب و نگران بود، علت نگرانیش این بود كه بیماری مسری وبا در عراق شیوع یافته بود و بسیاری از مردم را كشته بود، آقای آقا سید محمد فشاركی فرمود: آیا شما مرا مجتهد می دانید؟ گفتیم آری ، فرمود: آیا مرا عادل می دانید؟ گفتیم آری (منظوراو این بود كه پس از تایید، حكمی صادر كند) آنگاه گفت : من به تمام شیعیان سامره از زن و مرد حكم می كنم كه هر یك از آنها یك بار زیارت عاشورا را به نیابت از مادر امام زمان (علیه السلام) بخوانند، و آن مادر بزرگوار را در نزد فرزند بزرگوارش شفیع قرار دهند كه امام زمان (علیه السلام) پیش خدای بزرگ از ما شفاعت نماید تا خداوند شیعیان سامراء را از بیماری وبا حفظ گرداند. مرحوم آیت الله حائری گوید: وقتی كه این حكم از مرحوم آیت الله سید محمد فشاركی صادر شد، چون خطر مرگ در میان بود، همه شیعیان اطاعت نمودند و در نتیجه ، یك نفر شیعه در سامراه تلف نگردید، و خداوند متعال شیعیان را از این بلای عمومی نجات بخشید.

 

منبع : داستان صاحبدلان / محمد محمدي اشتهاردي





مرحوم كلینی و شیخ طوسی و طبرسی از زهری نقل كرده اند كه گفت : بسیار و مدتها در طلب حضرت مهدی (علیه السلام) بودم ، و در این راه اموال فراوانی (در راه خدا) خرج كردم و به هدف نرسیدم ، تا اینكه به خدمت محمد بن عثمان (دومین نایب خاص امام زمان در عصر غیبت صغری كه بسال 305 هجری از دنیا رفت) رسیدم ، و مدتی در خدمت او بودم تا روزی از او التماس كردم كه مرا به خدمت امام زمان (علیه السلام) ببرد، او پاسخ منفی داد، بسیار تضرع كردم ، سرانجام به من لطف كرد و فرمود: فردا اول وقت بیا، وقتی فردای آن روز، اول وقت به خدمت او رفتم ، دیدم همراه جوانی خوش سیما و خوشبو می آید، به من اشاره كرد این است آنكه در طلبش هستی . به خدمت امام زمان (علیه السلام) رفتم و آنچه سوال داشتم مطرح كردم و جواب مرا فرمود، تا به خانه ای رسیدیم و داخل خانه شد و دیگر او را ندیدم . در این ملاقات دوبار به من فرمود: از رحمت خدا دور است كسی كه نماز صبح را به تاخیر بیندازد تا ستاره ها دیده نشود، و نماز مغرب را تاخیر اندازد تا ستاره دیده شوند.

 

منبع :داستان صاحبدلان / محمد محمدي اشتهاردي





شیخ حر عاملی صاحب کتاب با عظمت وسائل شیعه که از علمای برجسته و مراجع عالیقدر شیعه بود و بسال ۱۱۰۴ ه‍.ق در مشهد رحلت کرد و در

مدرسه میرزا جعفر جنب صحن مقدس حضرت رضا (علیه السلام) دفن گردید. در کتاب اتباه الهداه نقل می کند: من هنگامی که ده ساله بودم ، به بیماری سختی گرفتار شدم ، به گونه ای که بستگانم یقین کردند که دیگر خواهم مرد، برایم گریه می کردند، و خود را برای سوگواری من مهیا می نمودند. در بین خواب و بیداری بودم که ناگهان دیدم پیامبر (صلی الله علیه وآله) و دوازده امام (علیهم السلام) در کنار بسترم حاضرند، سلام کرده و با یک یک آنها مصافحه نمودم و میان من و امام صادق (علیه السلام) سخنی به میان آمد، ولی فراموش کردم جز آن که یادم هست ، آن حضرت برای من دعا کرد، تا اینکه بر ولی الله اعظم امام زمان (عج) سلام کردم و مصافحه نمودم و گریه کردم ، و عرض کردم : ای مولای من ، می ترسم در این بیماری بمیرم ، ولی هدفی که در علم و عمل دارم بدست نیاورم . به من فرمود: نترس ، خداوند تو را شفا می بخشد، و عمر طولانی خواهی داشت ، در آنوقت ، کاسه ای که در دستش بود به من داد، من از آب آن کاسه آشامیدم ، در همان لحظه سلامتی خود را دریافتم ، و بیماری به طور کلی از من دور شد.






تعداد صفحات :

 | 1 |  2 |