درباره

در این پایگاه اینترنتی محتوا های متنوع و متفاوت در مورد مهدویت قرار داده می شود. محتوا های ما بسیارمهم هستند و انتظار می رود شما این محتوا ها را نشر دهید تا در ثوابش شریک شوید. جهت تعجیل در ظهور حضرت مهدی (عج) صلوات
جستجو
مطالب پيشين
آرشيو مطالب
لوگوي دوستان
ابزار و قالب 

وبلاگ
کاربردي
تاریخ روز حدیث موضوعی وصیت شهدا


[مرجع دريافت ابزار و قالب وبلاگ]

[ Designed By Ashoora.ir ]
مجاهدت مهدوی

اينك به رواياتي كه دربارة ارزش انتظار و ثواب منتظران وارد شده است، اشاره مي‌‌كنيم. اين روايات، بسيار فراوانند و ما براي نمونه، شماري از آنها را نقل مي‌كنيم:
ا. همگامان شهداي بدر و احد: امام سجاد(ع) فرمود: «هر كس كه در زمان غيبت غائب ما بر ولايت ما ثابت قدم بماند، خداوند اجر هزار شهيد از شهداي بدر و احد را به او عطا مي‌كند».1
ارزش شهداي بدر را ـ كه اسلام بنا بر حمايت آنان قوّت يافت ـ نمي‌توان بيان كرد؛ امّا بنابراين حديث شريف، متظران حضرت حجت(ع) كه در زمان غيبت و طولاني شدن آن، بر ولايت اهل بيت(ع) پايدار مي‌مانند، ثواب يك هزار نفر از شهيدان غزوه‌هاي بدر و احد را احراز خواهند كرد و اين، نشان‌دهندة ارزش منتظران در مكتب الهي تشيّع است.
2. روزه‌دران شب زنده‌دار: حضرت باقر(ع) در حديثي شريف كه در شماري از جوامع روايي وارده شده است، دربارة ارزش منتظران فرمود: «بدانيد كسي كه منتظر اين امر [= ظهور امام زمان] باشد، ثواب كسي را دارد كه روزها را روزه داشته و شب‌ها به عبادت الهي بر پاي ايستاده باشد».2
3. همراهي پيامبر اعظم(ص): از رسول گرامي اسلام(ص) دربارة منتظران پرسيدند؛ حضرت، چنين فرمود: «او مانند كسي است كه همراه [حضرت] قائم، در خيمة آن حضرت [آماده به خدمت] باشد. آنگاه حضرت صادق(ع)، پس از تأملي كوتاه فرمود: او مانند كسي است كه همراه رسول الله(ص) بوده است.» 3
4. راه نجات از هلاكت: حضرت امام حسن عسكري(ع) مي‌فرمايد:
«مثل اين فرزمند من... در اين امّت، همانند حضرت خضر و حضرت ذوالقرنين است. به خدا قسم! او غيبتي خواهد داشت كه در آن، هيچ كس از هلاكت نجات نمي‌يابد، مگر آن كس كه خداوند او را بر اعتقاد به امامت امامان پايدار دارد و به دعا براي تعجيل در فرج آن حضرت موفق سازد».4
5. برترين مردمان: امام سجاد(ع) فرمود: «آنان كه زمان غيبت او زندگي مي‌كنند و به امامت او اعتقاد داشته و منتظر ظهور او هستند، از مردمان همة زمان‌ها برتر مي‌باشند».5



یکی از محورهایی که پیرامون زندگى شخصى امام عصر (عج) نیاز به بررسى دارد, مسئله زن و فرزندان آن حضرت است؛ آیا با توجه به فلسفه غیبت و این که آن حضرت به شیوه ناشناس زندگى مى کند و کسى ازمکان وى آگاه نیست, ازدواج و داشتن فرزند, با این مسئله سازگار است؟
منابعى که در اختیار است, یا اشکال سندى دارند و یا ابهام دلالى ونظر قاطعى را ارائه نمى دهند. در این جا, سه احتمال وجود دارد:
1. اساساً حضرت مهدى(ع) ازدواج نکرده است.
2. ازدواج انجام گرفته, ولى اولاد ندارد.
3. ازدواج کرده و داراى فرزندانى نیز هست.

اگراحتمال اول را بپذیریم, لازمه اش این است که امام معصوم(ع) یکى از سنّتهاى مهم اسلامى را ترک کرده باشد واین با شان امام سازگار نیست. اما از طرفى دیگر چون مسائله غیبت, اهمّ است و ازدواج مهم, ترک ازدواج, با توجه به آن امر مهم تر, اشکالى را ایجاد نمى کند و گاهى براى مصلحت بالاتر, لازم وواجب نیز هست.اما احتمال دوّم که اصل ازدواج را بپذیریم بدون داشتن اولاد, جمع مى کند بین انجام سنت اسلامى و عدم انتشار مکان و موقعیت حضرت. اما باز این اشکال باقى است که اگر قرار باشد, آن حضرت شخصى را به عنوان همسر برگزیند, یا باید بگوییم که عمر او نیز مانند عمر حضرت طولانى است که بر این امر دلیلى نداریم, یا این که بگوییم مدتى با حضرت زندگى کرده و از دنیا رفته است که در این صورت, حضرت به سنت حسنه ازدواج عمل کرده و پس از آن, تنها و بدون زن و فرزند زندگى را ادامه مى دهد.احتمال سوم آن است که آن حضرت ازدواج کرده و داراى اولاد نیز هست و اولاد آن حضرت نیز فرزندانى دارند و...
این مسائله, افزون بر آن که دلیل محکمى ندارد, اشکال اساسى آن این است که این همه اولاد و اعقاب, بالاخره روزى در جست و جوى اصل خویش مى افتند و همین کنجکاوى و جست و جو, مسائله را به جایى باریک مى کشاند که با فلسفه غیبت حضرت, نمى سازد.
البته برخى خواسته اند از روایات و بعضى از ادعیه, بر این احتمال اقامه دلیل کنند که اشاره اى به ادله آنان مى کنیم:
1. مفضل بن عمر گوید از امام باقر(ع) شنیدم که فرمود:
(ان لصاحب هذا الامر غیبتین احدهما تطول حتى یقول بعضهم مات ویقول بعضهم قتل ویقول بعضهم ذهب حتى لایبقى على امره من اصحابه الانفر یسیر ولایطلع على موضعه احد من ولده ولاغیره الاالمولى الذع یلى امره).(1)
صاحب الزمان(ع) را دو غیبت است: یکى از آن دو, به اندازه اى طولانى شود که بعضى گویند آن حضرت از دنیا رفته و برخى گویند کشته شده است و بعضى نیز بر این باور باشند که جز اندکى از یاران بر امامت وى ماندگار نماندند و کسى هم از مکان و جایگاه زندگى آن حضرت, آگاه نیست نه از فرزندان و نه دیگرى, جز آن کسى که امور وى را پى مى گیرد.
استدلال براى اثبات زن و فرزند براى حضرت, به جمله اخیر روایت است: (ولا یطلع على موضعه احد من ولده...) اما این استدلال از چند جهت اشکال دارد:
الف. این روایت را نعمانى در کتاب غیبت خود, نقل کرده و به جاى کلمه (ولد) کلمه (ولى) آورده است, به این شکل: (ولا یطلع على موضعه احد من ولى ولاغیره)(2) بنابراین, اعتمادى بر آن روایت, با توجه به این نقل نیست. دست کم, با وجود این احتمال, استدلال تمام نیست.
ب. در روایت نیامده است که الآن امام زمان(ع) داراى زن و فرزند است و از این جهت, اجمال دارد. شاید به فرزندانى که بعداً در آستانه ظهور و یا بعد از آن به دنیا خواهند آمد اشاره داشته باشد.
ج. شاید از باب مبالغه در خفاء باشد. یعنى اگر بر فرض آن حضرت اولاد هم مى داشت, از جایگاه و سرّ غیبت او, آگاه نمى شدند(3). با این احتمال نیز, استدلال به روایت براى اثبات اولاد براى امام زمان(ع), ناتمام است.
2. دلیل دیگر بر اثبات فرزند براى حضرت, روایتى است که ابن طاووس از امام رضا(ع) نقل کرده است:
(... اللهم اعطه فى نفسه واهله وولده وذریّته وجمیع رعیّته ما تقرّ به عینه وتسرّ به نفسه...(4))
الها! مایه چشم روشنى و خوشحالى امام زمان(ع) را در او وخانواده و فرزندان و ذریّه و تمام پیروانش فراهم فرما.
به این روایت هم نمى توان استدلال کرد, چون:
الف. از جهت سند قابل اعتماد نیست.
ب. به زمان ولادت فرزندان اشاره ندارد که پیش از ظهور است یا بعد از آن. از این جهت مجمل است.
3. روایت دیگرى نیز ابن طاووس از امام رضا(ع) نقل کرده است که فرمود:
(اللهم صل على ولاة عهده والائئمة من ولده)(5).
این روایت, بنا بر تصریح ابن طاووس, متن دیگرى دارد به این شکل:
(اللهم صل على ولاة عهده والائمة من بعده)(6).
بنابراین, روشن نیست که مقصود فرزندان بعد از او مراد است, یا امامان پس از او. علاوه بر این که این دو روایت مربوط به بعد از ظهور حضرت است نه پیش از آن.
4. امام صادق مى فرماید:
(... کائنى ارى نزول القائم فى مسجد السهله بائهله وعیاله.(7))
این روایت نیز گذشته از ضعف سند, دلالتى بر اثبات فرزند براى امام زمان(ع) پیش از ظهور ندارد. بنابراین, این گونه از روایات که بدان اشارت کردیم, در حدى نیستند که وجود زن و فرزند را براى امام زمان(ع) پیش از ظهور اثبات کنند. از سوى دیگر, روایاتى داریم که با صراحت, وجود فرزند را از آن حضرت نفى مى کند از آن جمله: مسعودى نقل مى کند: على بن حمزه, ابن سراج و ابن ابى سعید مکارى بر امام رضا(ع) وارد شدند, على بن حمزه به حضرت عرض کرد: از پدرانت نقل کرده ایم که هیچ امامى از دنیا نمى رود, تا فرزندش را ببیند؟
امام رضا فرمود:
(آیا در این حدیث, روایت کرده اید: مگر قائم)(8).
برخى خواسته اند با تمسک به داستان (جزیره خضراء) بگویند که امام عصر(ع), فرزندانى دارد و بر آن جزیره, زیر نظر وى, جامعه نمونه و تمام اعیار اسلامى را تشکیل داده اند(9).
لکن با بررسیهاى گسترده اى که انجام گرفته, جزیره خضراء, افسانه اى بیش نیست و هیچ واقعیت ندارد. (10)
علامه مجلسى این داستان را جداگانه در نوادر بحار نقل کرده و مى نویسد:
(چون در کتابهاى معتبر بر آن دست نیافتم, آن را در فصلى جداگانه آوردم)(11).
شیخ آقا بزرگ تهرانى این داستان را داستانى تخیلى و رمانتیک شمرده است.(12)
افزون بر این, داستان به گونه اى است که نمى توان آن را پذیرفت:
تناقضات فراوان, سخنان بى اساس و... در سلسله سند آن, افراد ناشناخته اى وجود دارند که نمى توان بر آنان اعتماد کرد(13). بنابراین, از این راه نمى توان زن و اولادى براى حضرت مهدى(ع) ثابت کرد.

 



رسشى كه از دير باز در اين باره مطرح بوده و ذهنها را به خود مشغول داشته است(1) و در اين زمان نيز گاهى رخ مى نمايد, اين است كه راز عمر طولانى آن حضرت چيست؟ آيا اين امر در راستاى قوانين طبيعى عالم است, يا جنبه غيبى و اعجازى دارد؟
آيا امكان دارد از نظر ظاهرى, فردى در اين عالم, عمرى طولانى را سپرى كند و شاداب و با طراوت باقى بماند؟ اصولاً چه مى شد اگر امام زمان(ع) در ظرف زمانى ظهورش به دنيا مى آمد و در همان زمان, سياست خود را به انجام مى رسانيد.
براى رسيدن به پاسخ اين پرسش, توجه به چند اصل كلى لازم است:
1. طول عمر, از شاخه هاى مسائله عمومى ترى به نام (حيات) است. حقيقت و ماهيّت حيات, هنوز بر بشر مجهول است و شايد بشر, هيچ گاه هم از اين راز سر در نياورد.
بشرى كه اين اندازه ناتوان است و موضوع حيات را درست نمى شناسد و از ويژگيهاى آن, آگاهى كامل و همه جانبه ندارد, چگونه مى خواهد مسائله طول عمر و استبعاد آن را مطرح سازد و به ديده ترديد به آن بنگرد؟
2. اگر پيرى را عارض بر حيات بدانيم و يا آن را قانونى طبيعى بشناسيم كه بر بافت واندام موجودات زنده, از درون, عامل نيستى را نهفته دارد و به مرور زمان, موجود زنده را خواه ناخواه, به مرحله فرسودگى و مرگ مى رساند, باز معنايش آن نيست كه اين پديده, قابل انعطاف پذيرى و در نتيجه تائخير نباشد. بر همين اساس, دانش بشرى, گامهاى مؤثرى درباره درمان پيرى برداشته و هنوز هم براين مهم پاى مى فشرد و رشته هاى تخصصى براى اين مسائله به وجود آورده است.
در اواخر قرن نوزدهم, براثر پيشرفتهاى علمى, اميد به زندگى طولانى تر رونق بيشترى يافت و شايد در آينده نه چندان دور, اين رؤياى شيرين به واقعيت بپيوندد(2).
در مجموع, دانش بشرى در زمينه عقب انداختن پيرى, موفقيتهاى چشمگيرى به دست آورده و از رابطه تغذيه و پيرى تجربه هاى جديدى كشف كرده و ارتباط تنگاتنگى بين اسرار تغذيه در مقابله با پيرى و فرسودگى ارائه داده است.
در پرتو آنچه اشارت شد,مى توان گفت: درباره عمر طولانى مهدى موعود(ع) هيچ گونه شگفتى باقى نمى ماند و امكان علمى و نظرى آن, جاى ترديد ندارد او, با دانش خدادادى, بر اسرار خوراكيها, آگاهى دارد و بعدى ندارد كه با استفاده از روشهاى طبيعى و علمى, بتواند مدتى دراز در اين دنيا بماند و آثار فرسودگى و پيرى, در وى پديدار نگردد.
3. اصولاً, وجود استثناها در هرامرى, ازجمله امور طبيعى اين عالم, مسائله اى ست روشن و انكار ناپذير. گياهان, درختان, جاندارانى كه در دامن طبيعت پرورده مى شوند واز سابقه كهن و زيستى طولانى برخوردارند, كم نيستند. چه استبعادى دارد كه در عالم انسانى هم, براى نگهدارى يك انسان و حجت خدا, به عنوان ذخيره و پشتوانه اجراى عدالت و نفى و طرد ظلم و ظالمان, قائل به استثنا شويم و او را موجودى فراتر از عوامل طبيعى و اسباب و علل ظاهرى بدانيم كه قوانين طبيعت, دربرابرش انعطاف پذيرى دارند واو برآنها تفوق و برترى. اين امرى است ممكن, گرچه عادى و معمولى نباشد.به گفته علامه طباطبائى:
(نوع زندگى امام غائب را به طريق خرق عادت[ مى توان پذيرفت]. البته خرق عادت, غير از محال است و از راه علم, هرگز نمى توان خرق عادت را نفى كرد. زيرا هرگز نمى توان اثبات كرد كه اسباب و عواملى كه در جهان كار مى كنند, تنها همانها هستند كه ماآنها راديده ايم و مى شناسيم و ديگر اسبابى كه ما از آنها خبر نداريم يا آثار و اعمال آنها را نديده ايم, يا نفهميده ايم, وجود ندارد; از اين روى, ممكن است در فردى و يا افرادى از بشر, اسباب و عواملى به وجود آيد كه عمرى بسيار طولانى, هزار يا چندين هزار ساله براى ايشان تائمين نمايد.(3)) 4. از ديدگاه تاريخى, معمّرين و دراز عمران فراوانى با نام و نشان بوده اند كه هر يك چند برابر افراد معمولى زمان خويش, زيسته اند. روشن ترين و در عين حال, مستند ترين آن, حضرت نوح(ع) است. قرآن تصريح مى كند كه 950 سال فقط پيامبر بوده است(4) و حتماً عمر وى بيش از اين بوده است. داستان خضر پيامبر نيز, مصداقى ديگر از اين اصل كلى است.(5)
با توجه به اين نمونه هاست كه مى توان برخوردارى حجت خدا را از عمرى طولانى پذيرفت و دليل امكان آن را وجود انسانهاى دراز عمر در تاريخ دانست كه تا هزاران سال گفته شده است.(6)
5. از همه اينها گذشته, اگر از زاويه ايمان به غيب, به اين پديده بنگريم, پاسخ همه اعتراضها و اشكالها داده مى شود و نيازى به فلسفه بافى و ارائه شواهد ديگر نيست.
تائثيرگذارى علل و عوامل طبيعى, به دست خداوند است: (لامؤثر فى الوجود ا…لاّ الله).
و اوست كه اگر بخواهد شيشه را در بغل سنگ نگه مى دارد, چگونه از حفاظت وجود نازنين حجت خدا و ذخيره عالم آفرينش ناتوان است.
كريمى كه جهان پاينده داردتواند حجتى را زنده دارد به گفته شيخ طوسى:
(براساس آيه شريفه: (يمحوالله مايشاء ويثبت وعنده ام الكتاب) هر آنى كه مصلحت در تائخير, تا زمان ديگر باشد, تداوم عمر آن حضرت, ضرورت مى يابد و اين امر, تاآخرين زمان لازم, ادامه دارد و راز و رمز آن, به دست كسى است كه مفاتيح غيب و ام الكتاب در نزداوست.(7))
پروردگارى كه درباره حضرت يونس پيامبر, به هنگامى كه در شكم ماهى قرار داشت , میفرماید:
(ولولا انه كان من المسبحين للبث فى بطنه الى يوم يبعثون)(8).
پس اگر نه از تسبيح گويان مى بود, تا روز قيامت در شكم ماهى مى ماند.
مى تواند براساس قدرت و مشيت مطلقه اش, مقدمات و عوامل زنده ماندن امام زمان(ع) را در اين عالم آماده سازد و او را تا روز معيّن و معلومى نگه دارد.
براساس اين اصل, طول عمر امام عصر(ع), در باور مسلمانان جنبه اعجاز دارد. و قانون معجزه, حاكم بر قوانين طبيعى در اين عالم است و نمونه هاى فراوان دارد:
* دريا براى موسى شكافته مى شود(9).
* آتش برابراهيم سردوسلامت مى گردد(10).
* در مورد حضرت عيسى, كار بر روميان مشتبه مى گردد و مى پندارند كه وى را دستگير كردند كه چنان نبوده است(11).
* پيامبر اسلام(ص) از ميان حلقه محاصره قريشيان كه ساعتها در كمين او بوده
اند, بيرون مى رود(12).
هر يك از اين موارد و نمونه هاى ديگر, نشانگر تعطيل شدن يكى از قانونهاى طبيعى است كه به قدرت و لطف خداوند رخ داده است. پاسدارى از حجت خدا در مدتى طولانى نيز, از مصاديق همين اصل كلى و باور ايمانى است.
بنابراين طول عمر آن حضرت استبعادى ندارد و با دلايل طبيعى و مادى و غيبى و معنوى قابل پذيرش و اثبات است.
اما اين كه چرا آن حضرت, در ظرف زمانى ظهور, به دنيا نيامد و ايفاى نقش نكرد.
اولاً, در باور ما مسلمانان, بويژه شيعيان, زمين, هيچ گاه خالى از حجت نيست, چه آشكار و چه پنهان(13). همواره بايد آسياى وجود بر قطب و مدار امام و حجت بچرخد.
اگر امام زمان(ع), در آن عصر به دنيا نيامده بود و بعد قدم به دنيا مى گذاشت, در اين فترت, زمين بى حجت و امام مى ماند و اين با ادله قاطع و باور ما مسلمانان سازگار نيست(14).
ثانياً, شخصى كه مى خواهد دنيا را متحول سازد و دست به اصلاحى همه جانبه و فراگير بزند, عدل را بگستراند و ظلم و ستم را در همه اَشكال و انواع آن, بر چيند, تمدّن بشرى را كه بر اساس زر و زورو تزوير بنا گرديده ويران سازد و تمدنى همه جانبه و براساس ارزشهاى الهى و معنوى ايجاد كند, بايد داراى عِدّه و عُدّه فراوان باشد, با ابزار مدرن و پيشرفته آشنا باشد, فراز و فرود تمدنها را بشناسد و بالآخره, از علل سقوط و صعود ملتها تجربه بيندوزد, تا بتواند حركتى اساسى و بنيادى را آغاز و رهبرى كند و موانع را از سر راه بشر بردارد.
اين امر ممكن نيست مگر از كسى كه طلوع و غروب تمدنها را ديده و با كوله بارى از تجربه و شناخت به ميدان آمده باشد.
بدين سان, امام زمان(ع) در دوران طولانى غيبت, راههاى ايجاد جامعه صالح را در مقايسه با دنياى فاسد, پايه گذارى مى كند و با آگاهى و اقتدار و در زمانى مناسب به اذن خدا, ظهور مى كند و بر همه تاكتيكها و روشهاى دنياى بشرى محيط است و راه مقابله با آن را به درستى مى شناسد و اين مسائله, در دوران طولانى امامت و غيبت, تا ظهور, براى آن حضرت, ممكن مى گردد. غيبت و طول عمر, باعث مى شود
كه آن رهبر ذخيره شده, به گونه اى نيكوتر و فراگيرتر رهبرى خويش را آغاز كند. 
لازمه انقلابى آن چنان بزرگ و عميق, موقعيت روحى ويژه اى است كه رهبر مكتبى از آن بايد برخوردار باشد. مقدار توانايى روحى, بستگى دارد به نشيب و فرازها و دگرگونيهايى كه آن رهبر به خود ديده است. مهدى(ع), در دل تاريخ فرو رفته و از موقعيت امامت و برترى خويش بر تاريخ پرتو افكنده, با آزمودگى و تجربه اى كه در اين مدت طولانى كسب كرده است, توانايى دگرگونى اساسى جهان را خواهد داشت و به اصلاح همه جانبه دست خواهد زد. ان شاءاللّه.

 



احادیث درباره حضرت مهدی علیه‌السلام در مکتب اهل سنت متواتر است.
حدیث متواتر حدیثى است که از طریق راویان مختلف با مذاهب گوناگون در زمان ها و مکان‌هاى متعدد و پراکنده نقل شده باشد؛ به‌طورى‌که هیچ‌گونه احتمال دروغ و یا تبانى در نشر آن نرود و این کثرت راویان و گوناگون آنان نشانه راستى حدیث مى‌باشد.
گاه یک موضوع با الفاظ مختلف با همین تعدد نقل شده است که به آن تواتر معنوى مى‌گویند و گاه یک موضوع با همین تعدد با الفاظى خاص عینا بیان گردیده که به آن تواتر لفظى گفته مى‌شود.
“ابن حجرهیتمى شافعی” مى‌گوید:

“ابوالقاسم، محمد، الحجه، عمر او پس از درگذشت پدرش پنج سال بود. خداوند در همین عمر به او “حکمت ربانی” عطا فرمود. او را “قائم منتظر”‌گویند. در اخبار متواتر رسیده است که مهدى از این امت است. عیسی على نبینا و آله و علیه‌السلام از آسمان فرود خواهد آمد و پشت سر او نماز خواهد خواند.”
ابن ابى‌الحدید مى‌گوید:

“میان همه فرق مسلمین قطعى است که عمر دنیا و احکام و تکلیف پایان نمى‌پذیرد مگر پس از ظهور مهدی.”
“شیخ عبدالعزیز بن عبدالله بن باز” مى‌گوید:

“حدیث متواتر، چه تواترش لفظى باشد یا معنوی، مجموعش مقبول است. پس احادیث مهدى که به سبب تنوع الفاظ و معانى و تعدد اسناد و مصادر تواتر معنوى دارد پذیرفته خواهد بود و دانشمندان شایان اعتماد ثبوت و تواتر آن‌را آشکارا بیان داشته‌اند و چه بسا دیده‌ایم که اهل علم موضوعات بسیارى را با کمتر از این مقدار روایت ثابت دانسته‌اند. در حقیقت اغلب فرزانگان بلکه نزدیک به تمام آنان بر حقانیت عقیده به مهدى وظهور او اتفاق‌نظر دارند.”

گزیده‌اى از احادیث درباره حضرت مهدی علیه‌السلام در کتب معتبر اهل سنت:

روایاتى که در منابع معتبر اهل تسنن آمده است، دستکم از روایات شیعیان نمى‌باشد و حتى در صحاح سته که معتبرترین کتاب روایتى اهل تسنن است، روایات حضرت مهدی علیه‌السلام به شرح زیر آمده است:
صحیح بخاری، جلد چهارم “کتاب الاحکام” و باب “نزول عیسى بن مریم”.

صحیح مسلم، جلد اول، باب “الفتن و اشرا ط الساعه” و باب “نزول عیسی”.

سنن ابن ماجه، جلد دوم باب “خروج المهدی”.

سنن ابى داود، جلد دوم کتاب “المهدی”.

سنن ترمذی، باب “ماجاء فى المهدی”.

*****

رسول اکرم- صلى‌الله علیه و آله- مى‌فرمایند: “المهدى منا اهل البیت، یصلحه الله فى لیل”. “مهدى از ما اهل بیت است، خداوند در یک شب امر او را اصلاح مى‌کند.”
رسول اکرم- صلى‌الله علیه و آله- مى‌فرمایند: “نعم و هو حق و هو من ولد فاطمه.” “بله و او حق است و او از فرزندان فاطمه است.”‌
رسول اکرم - صلى‌الله علیه و آله- مى‌فرمایند: “دنیا به پایان نمى‌رسد تا اینکه مردى عرب از فرزندان من به سلطنت برسد که اسم او اسم من است.”
رسول اکرم - صلى‌الله علیه و آله- فرمودند: “لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطول الله ذلک الیوم حتى یبعث رجلا من ولدى اسمه کاسمی.” فقال سلمان: “من اى ولدک یا رسول‌الله؟” قال: “من ولى هذا.” و ضرب بیده على الحسین.
“اگر از عمردنیا جز یک روز باقى نمانده باشد، به تحقیق خداوند آن روز را آن قدر طولانى مى‌گرداند تا مردى از فرزندان من که نامش همنام من است برانگیخته شود.” سلمان عرض کرد: “از کدام فرزندت اى رسول خدا؟”‌فرمودند: “از این فرزندم” و با دستش به حسین اشاره فرمود.
رسول خدا- صلى‌الله علیه و آله- فرمودند: “ان عده خلفائى و اوصیائى و حجج الله على الخلق بعدى اثنى‌عشر اولهم على و اخرهم ولدى المهدى فینزل عیسى بن مریم و یصلى خلفه.”
“همانا خلفا و اوصیا و حجت‌هاى خدا بر مردم بعد از من 12 نفرند که اولین ایشان على و آخرینشان فرزندم مهدى است. پس عیسى بن مریم فرود مى‌آید و پشت سر او نماز مى‌خواند.”
رسول خدا- صلى‌الله علیه و آله- فرمودند:‌”کیف انتم اذا نزل ابن مریم فیکم و امامکم منکم؟”
“شما چگونه خواهید بود هنگامى که ابن مریم در میان شما فرود آید در حالى که امام شما در میانتان باشد.”


نویسنده: علی محمدی تودشکی
منبع: روزنامه رسالت



بشارت مهدویت در کتب انبیا

در برخی آیات قرآن کریم تصریح شده است که بشارت مهدویت در کتب انبیاء گذشته نیز آمده است از جمله در آیه شریفه می فرمایند:
«و لقد کتبا فی الزبور من بعدالذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون» 
ما به حقیقت در کتاب زبور (داود) این بشارت عظیم را ثبت نموده ایم که در آینده، وراثت و حکومت تمامی عالم انسانی ویژه بندگان برگزیده و درستکار خواهد بود.
در آیه فوق چنانکه مبرهن است، بشارت از آینده ای می دهد که نظام سلطه استکبار جهانی و هرگونه شر و فسادی بکلی از جامعه بشریت رخت بر بسته و تار و پود جهل، ظلم، فساد و تبعیض از هم گسسته و محو گشته است. و وراثت زمین به دست انسان های شایسته و صالح انتقال خواهد یافت.
«مضمون آیه فوق در مرموز (73) زبور داود مکرراً ذکر شده و این بشارت عظیم را بالحان گوناگون بیان کرده و پس از تسلی و دلداری به حضرت داوود که از شریران رنجیده مشو زیرا همچون علف زود بریده می شوند بر خداوند توکل نمای و از او متلذذ باش به او آرام گیر و در انتظارش بسر بر و...
و نیز در بشارت سی و سوم آمده است:
«زیرا که شریران منقطع می شوند، اما متوکلان به خداوند وارث زمین خواهند شد.»

آیین زردشتیان

و در کتاب زند که کتاب مذهبی زردشتیان است نیز اشاره به انقراض ظلم و ستم و وراثت صلحاء گردیده است:
«لشگر اهریمنان با ایزدان دائم در روی خاکدان محاربه و کشمکش دارند، و غالباً پیروزی با اهریمنان باشد اما نه بطوریکه بتوانند ایزدان را محو و منقرض سازند، چه: در هنگام تنگی از جانب اورمزد که خدای آسمانست به ایزدان که فرزندان اویند یاری می رسد و محاربه ایشان نه هزار سال طول می کشد، آنگاه فیروزی بزرگ از طرف ایزدان می شود و اهریمنان را منقرض می سازند، تمام اقتدار اهریمنان در زمین است و در آسمان راه ندارند، و بعد از پیروزی ایزدان و برانداختن تبار اهریمنان عالم کیهان بسعادت اصلی خود رسیده، بنی آدم بر تخت نیک بختی خواهد نشست.»

آیین هندی

در آیینهای هندوان و کتابهای آنان نیز، سخن از نجات دهنده و موعد آمده است، از جمله در کتاب «مهابهاراتا» و کتاب «پورانه ها» در این باره گفته اند:
«همه ادیان معتقدند که در پایان هر دوره ای از تاریخ، بشر از لحاظ معنوی و اخلاقی رو به انحطاط می رود، و چون طبعاً و فطرتاً، در حال هبوط و دوری از مبداء است، و مانند احجار به سوی پایین حرکت می کند، نمی تواند به خودی خود به این سیر نزولی و انحطاط معنوی و اخلاقی خاتمه دهد. پس ناچار روزی یک شخصیت معنوی بلندپایه، که از مبداء وحی و الهام سرچشمه می گیرد، ظهور خواهدکرد، و جهان را از تاریکی جهل و غفلت و ظلم و ستم نجات خواهد داد. در این مورد، در تعالیم هر دینی، به صورت رمز، به حقایقی اشاره شده است، که با معتقدات آیینهای دیگر توافق و هماهنگی کامل دارد... مثلا در کیش هندو، در کتاب پورانا، شرح مفصلی، درباره دوران آخر عصر کالی، یعنی: آخرین دورأ قبل از ظهور دهمین اواتارای و یشنو درج گردیده است.»

آیین یهودیان


در آیین یهودیان که خود را پیروان حضرت موسای کلیم(ع) می دانند نیز منتظر موعودند. در آثار دینی یهود، و اسفار تورات، و دیگر کتابهای انبیای آنان، همواره، به موعود اشاره شده است، جهت مطالعه و بررسی می توانید به کتاب «بشارات عهدین» مراجعه نمایید.

آیین مسیحیت

در آیین مسیحیت، و کتابهای مقدس این آیین مانند انجیل متی، انجیل لوقا، انجیل مرقس، انجیل برنابا و مکاشفات یوحنا نیز بشارت ها و اشارت ها دربارأ موعود آخرالزمان، رسیده است.
جهت مطالعه و بررسی می توانید به کتاب «بشارات عهدین» مراجعه نمائید.



مقام انسان کامل

در اندیشه شیعی، امامت از جایگاه بس والایی برخوردار است. امام به عنوان انسان کامل، در مقام خلافت اللهی قرار می گیرد.قرآن برای خلیفه خداوند در زمین به عنوان جانشینی که محل استقرارش زمین است، کار ویژه و نقش خاصی را بیان کرده است. از آن جایی که همه موجودات هستی به انسان (آدم علیه السلام) به عنوان موجود کامل و برتر که حامل همه اسمای الهی است، سجده کرده و او را به عنوان معلم (بقره آیه 34تا 30) برگزیده اند تا در نقش ربوبیت طولی، آنان را به کمال لایق ایشان برساند، خلیفه خداوند، می بایست همگان را تعلیم و آموزش و پرورش دهد تا هر موجودی به کمال دست یابد. این مسأله حتی نسبت به ابلیس نیز صادق است. ابلیس هرچند که از پذیرش استادی و ربوبیت و خلافت انسانی سرباز زد، ولی به طور تکوینی نمی تواند خارج از دایره قدرت خلیفه و انسان کامل قرار گیرد. او نیز در راستای رسیدن به هر کمالی که لایق اوست می بایست از ربوبیت طولی انسان کامل بهره گیرد. سرباز زدن ابلیس و تکبر و خودبزرگ بینی او (بقره آیه34) به بهانه این که خلقت او از ماده برتری به نام آتش است، (اعراف آیه 12و نیز سوره ص آیه76 سوره حجر آیه33) به این معنا نیست که ابلیس از انسان کامل برتر است و در کمالات بر او مقدم می باشد.
آن چه بر پایه آموزه های قرآنی و روایی معتبر، مسلم است اینکه همه موجودات جهان به انسان کاملی نیازمند هستند که به عنوان جانشین می بایست به صورت جعل تکوینی و تعلیم و پرورش ربوبی طولی، آنان را به کمال برساند. این، کار ویژه و نقش انسان کامل در هستی است. البته قرآن تأکید دارد که این نقش را انسان کامل در زمین به عنوان محل استقرار و پایگاه به انجام می رساند و زمین قرارگاه و پایگاهی است که این توان را به خلیفه می بخشد تا همگان از وی برخوردار گردند.(بقره آیه30)

تعلیم الهی درباره انسان کامل

در گزارش قرآن آمده است که انسان کامل (آدم) به طور مستقیم و به صورت جعل تکوینی به دانش هایی دست یافت که از آن به اسما تعبیر شده است. از گفت وگو میان فرشتگان و خداوند در ملا اعلی و مجادله ای که صورت می گیرد، این معنا به دست می آید که این علوم به صورت نعمت و هبه ای الهی بود که در انسان سرشته و نهادینه شده است. تعبیر «انی جاعل» به معنای جعل و قرارداد اعتباری نیست، بلکه امری تکوینی است، هم چنان که تعلیم الهی درباره آدم به معنای تعلیم و آموزش مفاهیم نیست، بلکه می توان از آن به تعلیم ایجادی ویا علم حضوری و شهودی وجودی تعبیر کرد. تعبیر تعلیم اسما به معنای تحقق هر یک از آن نام ها در انسان است. اگر فرض را بر این قرار دهیم که هر نامی، یک استعداد و توانایی ذاتی در انسان است و برای خداوند صد نام و یا هزار نام دانسته باشیم، به غیرا ز اسما و نام های مستاثر او که خاص وی می باشد و کسی را نرسد تا به آن نام ها و توانایی ها دست یازد، در این صورت انسان برخوردار از صدنام و یا هزار نام الهی است که به صورت تحقق عینی در وجود او نهادینه و سرشته شده است. از این رو، فرشتگان مقام علین و دیگر فرشتگان ملک و ملکوت و ناسوت و دیگر موجوداتی که تالی تلو انسان هستند و ما آنان را به نام دیو و یا جن می شناسیم، در مقامی پائین تر قرار گرفته اند و به جهت فقدان اسم و یا اسمایی نمی توانند نقش خلیفه و جانشینی را ایفا کنند؛ زیرا خلیفه می بایست در اموری که برای خلافت و جانشینی برگزیده شده است از همان توانایی برخوردار باشد که او جانشین وی شده است. اگر از اسمای الهی خلاقیت و احیا و اماته را برشماریم، خلیفه کسی است که می بایست، از توان خلاقیت و آفرینش و زنده کردن و میراندن در طول قدرت الهی برخوردار باشد. بنابراین انسان کامل از چنین توان و مقامی برخوردار می باشد و فرشتگان در ملااعلی به این اقرار می کنند. آنها پس از آن که به خداوند می گویند که آنان موجودات تسبیح گو و تقدیس گری هستند، خداوند از ایشان می پرسد که آیا از غیر این امور و توانایی به چیز دیگری قادر و توانا و دانا هستند؟ آنان می پذیرند که چون در مقام معلوم (سوره صافات آیه 164) خود قرار دارند، نمی توانند از امور و دانشی ورای آن چه تعلیم دیده اند، برخوردار باشند. آنان به جهت وجود عقلانی خود، تنها به نام هایی دست می یابند که جزو تنزیهات است و در مقام تشبیه ذات قرار نمی گیرند و نمی توانند خداوند را به شنوا و بینا و مانند آن تشبیه کنند بلکه تنها می توانند بگویند که او ناشنوا و نابینا نیست که مقام تقدیس و تسبیح است. این مقام معلوم به گونه ای است که آنان ناتوان از این هستند که حتی به صورت تعلیم مستقیم از خداوند از آن برخوردار گردند. از این رو در مقام انباء و اخبار از آن قرار می گیرند و خداوند به آدم به عنوان نمونه انسان کامل در هنگامه آفرینش امر می کند که به ایشان تنها برخی از توانایی خود را آشکار سازد و این گونه است که آدم تنها به آگاه سازی توانایی خود می پردازد و آن را به فرشتگان می شناساند.
فرشتگان پس از دریافت توانایی آدم و شناخت اجمالی از آدم، به آن حضرت به عنوان خلیفه اللهی ایمان می آورند و ولایت او را باور کرده و به اطاعت از او سجده می کنند. اما ابلیس که خود را جنس برتر یافته، سرباز می زند. ابلیس این مسئله را می داند، ولی نمی خواهد بپذیرد که آدم که از پست ترین عناصر موجود در هستی ساخته شده، از توانایی خاصی برخوردار است. عنصر گل و خاک، عنصری است که از نظر انفعال و پذیرش در حد نهایی در میان عناصر هستی قرار دارد. خاک می تواند هر چیزی را پذیرا باشد. از این رو، توانایی و استعداد ذاتی دارد تا از پست ترین تا عالی ترین را در خود تحقق بخشد.
از این رو انسان در زمین مستقر می شود تا هم کمالات خویش را در این مکان بروز و ظهور دهد و هم پست ترین ها را با خود به کمال برساند. امری که در حال انجام است و حتی ابلیس نیز همانند دیگر جنیان و هر موجود ناشناخته دیگری از انسان بهره می گیرند و استعدادهای خود را می نمایاند. همه موجودات هستی در مقام تعلیم در برابر انسان زانو زده و به سجده اطاعت، خود را می نمایانند.

امام زمان انسان کامل عصر حاضر

اکنون که مقام والایی انسان کامل را دانستیم به خوبی می توانیم بگوییم که نقش حضرت ولی عصر(عج) به عنوان خلیفه و انسان کامل در مقام مستقر خود در زمین چیست؟ آن حضرت (ع) به عنوان انسان کامل هر موجودی را به کمال خود می رساند، هر چند که از نظر ما انسان ها در مقام غیب قرار دارد و حضور مستقیم در عرصه جامعه انسانی به ظاهر نشان نمی دهد.حضرت ولی عصر(عج) در مأموریت اخیر خود در عصر غیبت به انسان کمک می کند تا استعدادهای خود را با توجه و با بهره گیری از وحی و آموزه های الهی سامان دهد و آن ها را آشکار نماید.برخی از توانایی ها و استعدادهای موجود در انسان به این شکل بروز و ظهور خواهد یافت که حضور مستقیمی از سوی خلیفه و انسان کامل انجام نگیرد. با این همه از آن جایی که در اندیشه های شیعی و بر پایه های آموزه های قرآنی و روایی معتبر، انسان کامل، هدایت جامعه انسانی را در هر حال در دست دارد، نقش ولایتی او را نباید نادیده گرفت. آن حضرت به عنوان ولایت و سرپرستی جامعه بشری، جامعه را چنان هدایت و راهنمایی می کند که درنهایت به هدف اصیل خود برسد. این هدایت به گونه ای است که برخی از افراد به طور مستقیم و غیرمستقیم، جامعه را بر پایه دستورهای آن حضرت مهار و هدایت می کنند و از راهنمایی او برخوردار می گردند.

مأموریت اصلی حضرت حجت(عج)

آن حضرت(عج) در عصر غیبت به دیگر امور خود می پردازد و همانند هر انسان کامل و خلیفه و امامی به اداره هستی در طول ربوبیت الهی ادامه می دهد. بنابراین دور نیست که در اماته و احیا و شفا و مانند آن درباره انسان ها نیز اقدام کند و برخی از دشمنان عنود و لدود را بکشد و به اعجازی، مرده را زنده و بیماری را شفا دهد. البته این امور در حق آن حضرت از امور مهم و اصلی شمرده نمی شود. هدایت همه موجودات هستی به سوی کمال مطلق، مأموریتی است که خداوند به امام مهدی(عج) داده است؛ زیرا ایشان و دیگر انسان های کاملی که در زمان خود خلیفه و حجت الهی بر زمین بوده اند، نقش اصلی شان هدایت انسان ها به سوی کمال بوده و قرآن بدان تصریح نموده است. (بقره آیه 38)
دیگر سخن آن که آن حضرت، فقط امام و پیشوای انسان ها نیست، بلکه جنیان نیز پیشوایی او را پذیرفته اند و بدان باور دارند، چنان که امامت و پیشوایی و پیامبری حضرت محمد(ص) را پذیرفته اند.(سوره جن) از این رو آن حضرت(عج) هر چند از دیدگان ما نهان و از منظر ما غایب است، در نزد دیگر مکلفان (جنیان) حاضر است و آنان از ایشان به طور مستقیم بهره مند می باشند.اگر بخواهیم برای نقش امام زمان(عج) در عصر غیبت به عنوان انسان کامل، خلیفه الهی، امام و والی سخن بگوییم، در ظرفیت یک مقاله نمی گنجد زیرا می بایست همه مواردی را که قرآن برای انسان کامل و خلیفه خداوند در زمین اشاره کرده و یا روایات معتبر برای انسان کامل و امام برشمرده است بیان کنیم. از این رو در این نوشتار به همین اندازه بسنده می گردد.



نگاهی به تورات

 

در ارتباط با جهان آینده، به برخی از آیات تورات استناد شده است . از مجموع این عبارات، این نکته استفاده میشود که از نظر یهود، جنگها و سختیهای فراوانی فرا روی بشر است . عده‏ی رستگار و عده بیشتری بدبخت و نابود میگردند . اگر چه مشکلات و دشواریهای فراوانی بری قوم یهود و پیروان حقیقی این آیین وجود دارد، اما در نهایت، رستگاری و نجات در انحصار یهودیان خواهد بود .

در تورات میخوانیم:

«و در آن زمان میکائیل، امیر عظیمی که بری پسران تو ایستاده است، خواهد برخاست و چنان زمان تنگی خواهد شد که از حینی که امتی به وجود آمده است تا امروز، نبوده و در آن زمان هر یک از قوم تو که در دفتر مکتوب یافت‏شود، رستگار خواهد شد و بسیاری از آنانی که در خاک زمین خوابیده‏اند بیدار خواهند شد، اما اینان به جهت‏حیات جاودانی و آنان به جهت‏خجالت و حقارت جاودانی .» (۱۴)

و در جی دیگر از تورات، میخوانیم:

«ی امتی که حیا ندارید! فراهم آیید و جمع شوید، قبل از آن که حکم نتاج بیاورید و آن روز مثل کاه بگذرد، قبل از آن که حدت خشم خداوند بر شما وارد آید، قبل از آن که روز خشم خداوند بر شما برسد . ی جمیع حلیمان زمین که احکام او را به جا میآورید! عدالت را بطلبید و تواضع را بجویید، شاید که در روز خشم خداوند مستور شوید; زیرا که غزه متروک میشود و اشقلون ویران میگردد و اهل اشدود را در وقت ظهر اخراج مینمایند و عقرون از ریشه کنده میشود . وی بر امت کریتیان که بر ساحل دریا ساکنند . ی کنعان، ی زمین فلسطینیان! کلام خداوند به ضد شماست و من تو را چنان هلاک میکنم که کسی در تو ساکن نخواهد بود … و ساحل دریا بری بقیه خاندان یهودا خواهد بود تا در آن بچرند .» (۱۵)

در دنیی آینده و در زمان موعود منتظر، نعمتهای فراوانی روی زمین به وجود خواهد آمد; چیزی که قبلا سابقه نداشته است . البته همان طور که قبلا بیان گردید، از نظر یهود، این نعمتها فقط بری پیروان یهود خواهد بود .

«و بار دیگر آفتاب در روز، نور تو نخواهد بود و ماه با درخشندگی بری تو نخواهد تابید; زیرا که یهوه نور جاودانی تو و خدایت زیبایی تو خواهد بود .» (۱۶)

«و واقع خواهد شد که هر ذیحیات جنبنده‏ی در هر جایی که آن نهر داخل شود، زنده خواهد گشت (شفا خواهد یافت)» . (۱۷)

در آن زمان، درختان وادار میشوند تا هر ماه میوه آورند و انسان از آن میوه‏ها میخورد و شفا مییابد:

«و بر کنار نهر به این طرف و آن طرف، هر قسم درخت‏خوراکی خواهد رویید که برگهای آن پژمرده نشود و میوه‏های آنها لاینقطع خواهد بود و هر ماه میوه تازه خواهد آورد; زیرا که آبش از مقدس جاری میشود و میوه آنها بری خوراک و برگهای آنها به جهت علاج خواهد بود .» (۱۸)

همچنین در آن زمان، صلح جاویدان در سراسر طبیعت‏حکمفرما خواهد شد:

«گرگ با بره سکونت‏خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر و گاو پروار با هم (خواهند زیست) و طفل کوچک آنها را خواهد راند و گاو بر خرس خواهد چرید و بچه ‏های آنها با هم خواهند خوابید و شیر مثل گاو، کاه خواهد خورد و طفل شیرخواره بر سوراخ مار بازی خواهد کرد و کودک از شیر باز داشته شده، دست‏خود را بر لانه افعی خواهد گذاشت .» (۱۹)

از نظر تورات، دورانی از صلح پایدار و بی زوال و شادمانی و خرسندی پدید خواهد آمد . در جهان کنونی، انسان بنایی را میسازد و دیگری آن را فرسوده میکند . کسی نهالی را مینشاند و دیگری میوه آن را میخورد، اما در مورد جهان آینده، چنین میخوانیم:

«آنها بنا نخواهند کرد تا دیگری در آن ساکن شود و (درخت) غرس نخواهد کرد تا دیگری (میوه آن را) بخورد … زحمت‏بیهوده نخواهند کشید و اولاد به جهت وحشت و اضطراب به دنیا نخواهند آورد .» (۲۰



آزادی یهود و تقویت آرمان ظهور

در تاریخ یهود، همیشه وجود آشوبها و جنگهای بزرگ، اندیشه انتظار موعود را تقویت نکرده است، بلکه در مواردی که با یهودیان خوش رفتاری شده و پستهای مهم را اشغال کرده‏اند، این آرمان تقویت‏شده است . جولیوس کرینستون در این باره میگوید:

«یک امر شگفت‏آور این که همین آزادی و خوش رفتاری با یهودیان در بسیاری از کشورها و نیل آنان به مقامهای بلندی در شوراهای شهر و امور مالی و اقتصادی جهان از دیدگاه طبقه دیگری از یهودیان، نشانه نزدیک شدن عصر مسیحایی (عصر ظهور) تلقی شد . یهودیان ستم‏دیده اروپی شرقی، طبعا بری رهایی سریع اشتیاق داشتند و دعا میکردند . پیر و جوان، افسانه‏ های مسیحا و شگفتی و شکوه آمدنش را میگفتند . به دست آوردن حق شهروندی و امتیازات سیاسی، در نظر آنان به اندازه بازگشت کامل دولت قدیم تحت رهبری مسیحی آرمانی که «مسح شده‏» خداست، اهمیت نداشت . رنجهای تبعید، عرصه را بر ایشان تنگ کرده بود و بری رهایی خود از آن وضعیت نکبت‏بار، جز از طریق حوادث فوق طبیعی، چشم‏اندازی نداشتند . هنگامی که اخبار درخشیدن بزرگان و سیاستمداران یهود به این جوامع رسید (و غالبا به شکل مبالغه‏آمیزی نقل میشد که قدرتهای حاکم در اروپا به برادران ایشان علاقه نشان میدهند)، مفاهیم بی روح یک مسیحا و یک عصر مسیحایی، شکل دقیقتری بر خود میگرفت . اندیشه رهایی از تنگنی موجود به وسیله جریان طبیعی به طور ناخودآگاه با امید مبهم دوران مسیحایی در هم میآمیخت .

آزادی یهودیان در کشورهای اروپی غربی، مقدار معینی از خود آگاهی و غرور ملی را در دلهای یهودیان مشرق برانگیخت و معماران بعد، پایه‏ های جنبش ملی بزرگ یهودیان یعنی; صهیونیسم را بر آن بنا کردند .» (۷)

از نظر این نویسنده، عده قلیلی از یهودیان بر این عقیده بودند که با تشکیل رژیم اسرائیل در سرزمینهای مقدس، زمینه‏ساز ظهور مسیح خواهند بود . از این رو، احساسات یهودیان را بری سرزمین مقدس برانگیختند و ثروتمندان را بری ایجاد آبادیهای یهودینشین، تشویق کردند .

در مقابل، عده کثیری از یهودیان، عقیده یاد شده را رد میکردند و عقیده داشتند که نجات، تنها از طریق دخالت مستقیم خدا به دست میآید، سرعت‏بخشیدن به دوران رهایی از طریق ایجاد مهاجرنشین‏های یهودی در فلسطین، نقض آشکار شریعت‏به شمار میرود . (۸)

در این میان، نباید از نقش استعمارگران در مساله فلسطین غفلت ورزید . آمریکا، انگلیس و سایر کشورهای اروپایی، در تاسیس این غده سرطانی در قلب کشورهای اسلامی تلاش گسترده‏ی داشتند . اکنون نیز این حمایتها، در ابعاد سیاسی و اقتصادی و تبلیغاتی ادامه دارد; بری مثال، آمریکا سالانه حدود چهار میلیارد دلار به صورت کمک بلا عوض در اختیار این رژیم قرار میدهد .




تعداد صفحات :

 | 1 |  2 |  3 |