7. پيروز ميدان قرقيسيا

با در نظر گرفتن اين كه سفياني پس از اين جنگ آنقدر قوي و توانمند است كه در ابتدا به طور همزمان به ايران و عراق به خصوص شهرهاي شيعه نشين حمله مي‌كند و اندكي بعد در چهار منطقه شام، عراق، ايران و حجاز سپاهيانش حضور جدي و فعال دارند، مي‌توان وي را پيروز ميدان قرقيسيا بدانيم.13

8. تعداد كشته‌ها و سرانجام آن‌ها

روايات تعداد مختلفي را براي كشتگان اين نبرد ذكر مي‌كنند:
ـ صد هزار نفر: [سفياني] سپاهيانش را به قرقيسيا مي‌رساند و در آنجا هم به جنگ كردن مي‌پردازد. در اين جنگ صد هزار نفر از جباران و ستمكاران كشته مي‌شوند. پس از آن سفياني سپاهي را به كوفه گسيل مي‌دارد.14
ـ چهار صد هزار نفر: شهري در طرف شرق ساخته مي‌شود كه در آن حوادثي روي مي‌دهد كه هرگز مردم آن زمان نظيرش را نديده باشند. ... و يك حادثه ديگر در شام روي مي‌دهد كه مجموعاً چهار صد هزار كشته بر جاي مي‌گذارد... .15
ـ از هر نه نفر، هفت نفر: قطعاً نهر فرات از كوهي از طلا پرده برمي‌دارد كه مردم براي رسيدن به آن به جان يكديگر مي‌افتند و از هر نه تن، هفت تن كشته مي‌شود.16
ـ نود درصد يا (نه‌ دهم) مردم: فرات از كوهي از طلا پرده برمي‌دارد... و از هر صد نفر، نود نفر در اين نبرد كشته مي‌شود17 و قيامت برپا نمي‌شود مگر اين كه ... نه دهم آن‌ها كشته مي‌شود.18
ـ نود و نه درصد مردم: قيامت برپا نمي‌شود تا اين كه ... از هر صد نفر، نود و نه نفر كشته مي‌شود. هر يك از آن مردمان مي‌گويد، شايد من همان باشم كه نجات مي‌يابد.19
ولي آنچه مسلم است اين كشته‌ها به هر تعداد كه باشند، دفن نشده و خوراك حيوانات مي‌گردند:
همانا خداوند در قرقيسيا سفرة پر از طعامي دارد كه سروش آسماني از آن خبر مي‌دهد و ندا مي‌كند كه اي پرندگان آسمان و اي درندگان زمين براي سير شدن از گوشت تن سمتگران بشتابيد.20
حجت‌الاسلام علي كوراني در كتاب خويش با عنوان عصر ظهور، چنين مي‌نويسد:
چنان‌كه روايت اشاره مي‌كند، عرصه نبرد، بيابان خشك و بي‌آب و گياه است و آن‌ها اجساد كشتگان خود را دفن نمي‌كنند و يا قادر به دفن آن‌ها نيستند.21 

9. نحوة جنگيدن در قرقيسيا

همان‌گونه كه در روايات متعدد و مختلفي كه درباره قرقيسيا ذكر شد، ديديم، هيچ اشاره‌اي وجود ندارد كه اين جنگ صورت خاصي داشته و يا در آن از ابزار خاصي براي كشتن افراد استفاده بشود.

10. زمينه‌سازي براي قرقيسيا

همان طور كه ديديم آنچه در روايات اسلامي آمده اين است كه در ابتداي شورش سفياني، شيعيان بايد هيچ حركتي از خود نشان ندهند و از تمام حوادث آن صحنه و فعاليت‌هاي او خود را بر كنار بدارند. 

11. ميزان احتمال وقوع نبرد قرقيسيا

بنابر روايات متعدد پنج حادثة حتمي پيش از ظهور حضرت مهدي(ع) اتفاق مي‌افتند:
شورش سفياني، قيام يماني، نداي آسماني در بيست و سوم ماه رمضان، شهادت نفس زكيه و فرو رفتن سپاه سفياني در (سرزمين) بيداء در بياباني ميان مكه و مدينه.22
بقيه حوادث نيز در عين آن كه احتمال وقوعشان بسيار زياد است، از احتمال بروز «بداء» در مورد آن‌ها نيز نمي‌توان چشم‌پوشي كرد23يعني احتمال واقع نشدن آن‌ها ‌بايد به طور جدي مورد نظر قرار گيرد؛ جريان قرقيسيا نيز از اين قاعده مستثني نيست.
نكته‌اي كه ذكر آن در اين جا خالي از لطف نمي‌باشد، اين است كه بيان فرو رفتن سپاه سفياني (خسف) در سرزمين بيداء در ميان علائم حتمي ظهور و در حالي كه خود سفياني هم يكي از افرادي كه نابود مي‌شوند شمرده شده، بيانگر عدم قطعيت ديگر اخباري است كه پس از وقوع آن حادثه به نحوي با سفياني مرتبط مي‌شود. البته فراموش نكنيم كه با استناد به حتمي بودن شورش سفياني و جايگاه ويژه نبرد قرقيسيا در مين روايات، مي‌توان ادعا كرد كه احتمال وقوع اين وقايع از بقيه حوادث مطرح شده در روايات بيشتر است.

12.آثار پيشيني قرقيسيا

همان‌طور كه ديديم قبول كردن يا قبول نكردن و عدم اعتقاد به وقوع جنگ قرقيسيا اثرخاصي را ايجاد نمي‌نمايد. 

آرماگدون

اكنون ويژگي‌هايي را كه دربارة جنگ آرماگدون گفته مي‌شود مورد بررسي قرار مي‌دهيم.

1. موقعيت جغرافيايي آرماگدون

خانم گريس‌ هالسل در كتاب تدارك جنگ بزرگ مي‌نويسد:
براي اين كه به تپه «مجدّو» برويم، از «تل‌آويو» حدود 55 مايل به طرف شمال سفر مي‌كنيم، و به محلي مي‌رسيم كه در 20 مايلي جنوب - جنوب شرقي «حيفا» قرار دارد و فاصلة آن از درياي مديترانه حدود 15 مايل است.24
كه البته وي مطالب ديگري را هم درباره اين شهر به نقل از همراه خود نقل مي‌كند ولي وقتي دربارة تطبيق آن مكان با محل موعود جنگ آرماگدون مي‌پرسد، جواب مي‌شنود:
شما همين اسم ـ يعني مجدّو ـ را بگيريد. كلمة «هار» (كه در زبان عبري به معني كوه مي‌باشد) را به آن اضافه كنيد؛ اين دو كلمه به شما «هارمجدّو» را مي‌دهد كه ما آنرا «هارمجدون» [= آرماگدون] ترجمه مي‌كنيم.
هالسل خود مي‌گويد:
در حالي كه او صحبت مي‌كند، من مي‌كوشم استدلال او را با جستجوي كوه دنبال كنم، امّا كوهي پيدا نمي‌كنم. امّا با همه اين‌ها آيا هارمجدّو (كوه مجدّو) بر يك محل دلالت مي‌كند يا يك رويداد.25
به عبارت ديگر اگر واقع‌گرايانه بخواهيم نگاه كنيم:
1. ابداً معلوم نيست كه منظور از آرماگدون مورد بحث يك محل است يا اتفاق!
2. به فرض كه آنرا بدون دليل به نام محل تفسير كنيم، باز هم قابل تطبيق بر محل مورد ادعا نيست و اعتقاد مبلغان انجيلي مسيحي را اثبات نمي‌نمايد زيرا اساساً در آن منطقه چنين كوهي وجود ندارد بلكه دشت مجدو (مگدو) وجود دارد، نه كوه مجدو.26
3. از همه مهم‌تر اين كه حتي اگر با تسامح بگوييم هارمجدون اين جا است مسئلة تحريف كتاب مقدس پيش خواهد آمد و آن موضوعي نيست كه بتوان به راحتي از آن چشم‌پوشي كرد و با در نظر گرفتن آن بناي تمام تسامح‌هايي را هم كه به كار برده بوديم فرو مي‌ريزد و ديگر چيزي باقي نمي‌ماند كه بخواهيم درباره‌اش اغماض به خرج دهيم.
پس:
اصلاً مشخص نيست كه آنچه آرماگدون (هارمجدون) خوانده مي‌شود، چيست يا در كجا قرار دارد.