وبلاگ من





موجودات بسیار زیادی در دنیا وجود دارند و هر ساله نیزگونه های جدیدی از موجودات توسط محققان کشف می شود. در این مطلب به عجیب ترین جانوران کشف شده در 7 سال اخیر پرداخته ایم.
 
 
 

به گزارش سرویس علمی فناوری جام نیوز (July 09)، در دهه گذشته موجودات بسیار زیادی در زیر آب ها یا بر روی خشکی کشف شده اند که تا به حال نشانی از آن ها نبوده است اما در این سال ها به میان دسته حیوانات اضافه شده اند. در ادامه به برخی از این موجودات اشاره می کنیم که بسیار نیز عجیب هستند.

 

 

کوسه سیخی:

کوسه ها و همچنین اره ماهی ها بسیار ترسناک و خطرناک هستند. حال فرض کنید که تلفیقی از این موجودات بخواهد در دریاها زندگی کند و این بسیار ترسناک خواهد بود. این ماهی در سال 2011 در عمق 500 متری در سواحل موزامبیک گرفته شد. این ماهی به وسیله سر اره ای خودش شکار می کند و البته بسیار هم وحشی است.

 

 

خفاش یودا:

خفاش یودا خفاشی است که در سال 2009 پیدا شد و به خاطر شباهتش به شخصیت های فیلم جنگ ستارگان همچین نامی برای آن انتخاب شد. این خفاش البته به نام دماغ شیپوری نیز معروف است و در یکی از جنگل های گینه نو برای اولین بار دیده شد. البته اطلاعات بسیار زیادی از این نوع خفاش در دسترس نیست و داشنمندان همچنان در حال تحقیق بر روی آن هستند.

 

 

خرچنگ یتی:

این خرچنگ به خاطر موهای زرد رنگی ککه بر روی دستانش دارد به این نام معروف شده است. یتی بنا به گفته محققان یکی از پیچیده ترین موجوداتی است که تا به حال کشف شده و تا به حال دانشمندان دلیل درستی در مورد شکل ظاهری آن ارائه نداده اند. برخی براین اعتقاد هستند که باکتری ها باعث بوجود آمدن این حالت شده است و برخی دیگر از نوع تغذیه این موجود صحبت می کنند. این خرچنگ در سال 2005 کشف شد.

 

 

ماتیلدای افعی:

گونه افعی شاخ دار بیش از 30 است که در جنگل های تانزانیا کشف شده است و بیشتر نیز شبیه شخصیت های کارتونی است. البته در سال 2010 گونه دیگری از این افعی ها کشف شدند و بیشتر به ماتیلدا معروف شده اند. البته در پشت این ظاهر زیبا بسیار خونسرد و البته بسیار خطرناک هستند.

 

 

میمون پهن بینی:

این نوع از میمون ها گونه های جدیدی از میمون ها نیستند اما همچنان زیر گونه های متفاوتی از آن ها در حال کشف شدن هستند در سال 2010 یکی دیگر از گونه های این میمون پیدا شد و البته به دست برخی از شکارچیان نیز شکار شد و از بین رفت اما دانشمندان بر این اعتقاد هستند که همچنان گونه های دیگری نیز از این میمون وجود دارد.

 

 

 

"باشگاه خبرنگاران"



 نگاشته شده توسط مهدی شکیبا مهر در سه شنبه 20 تیر 1391  ساعت 1:23 PM نظرات 0 | لینک ادامه مطلب

دوستان آلمانی‌ و آنهایی که او را می‌شناسند، دیگر با شنیدن نام ایران و سفرهای سالی ۲ تا ۳ بار هارتموت نیمان به این کشور کنجکاو نمی‌شوند.
 
 

به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی جام نیوز به نقل ازسایت دویچه وله فارسی؛ یک مرد ژرمن که بیش از 30 سال است گردشگران آلمانی را به تماشای ایران می‌برد، از خاطرات شیرین خود و تعلق خاطرش به ایران می گوید.

 

به گزارش دویچه وله؛ نخستین بار در تابستان سال 1358، یک سال پس از انقلاب ایران، گذر "هارتموت نیمان" به تهران ‌می‌افتد. هدف از سفر به ایران پس از انقلاب‌ ، آشنایی با خانواده‌ همسر است.

 

هارتموت نیمان نه تنها آن زمان، که در سال‌های جنگ ایران و عراق نیز مسافر راه ایران بوده است. در یکی از این سال‌ها او به همراه صمد پسر چهارساله‌شان در خانه‌ میزبانی در شمال تهران سکونت داشته‌اند. بمباران و شلیک ضد هوایی‌ها موجب می‌شود تا کودک بی‌خبر با کنجکاوی از پدر بپرسد چرا آسمان این شهر مدام رعد و برق می‌زند اما بارانی از آن نمی‌آید.

 

دوستان آلمانی‌ و آنهایی که او را می‌شناسند، دیگر با شنیدن نام ایران و سفرهای سالی 2 تا 3 بار هارتموت نیمان به این کشور کنجکاو نمی‌شوند. اما برای کسانی که تازه با او آشنا شده‌اند، ایران کشوری است غریبه که خبرهایش برای سفر چندان ترغیب‌کننده نیستند.

 

او هم مثل شمار زیادی از گردشگران غربی معتقد است که ایران واقعی با تصویر رایج آن در رسانه‌ها بسیار تفاوت دارد. نیمان چند بار تأکید می‌کند که اظهارنظر افراد در مورد مکان‌‌های ندیده چقدر باعث ناراحتی‌اش می‌شوند. دست آخر هم جمله‌ای را از الکساندر فون هومبولت یکی از بزرگترین دانشمندان و ماجراجویان آلمان نقل می‌کند که می‌گوید «دیدگاه کسانی که از دنیا هیچ ندیده‌اند و در موردش نظر می‌دهند، خطرناک است.»

 

 هارتموت نیمان هر بار پس از راهی کردن مسافران به خانه به قصد کشف مکان‌های جدید به راه می‌‌افتد. تازه‌ترین کشف او گورستان تاریخی خالد نبی در شهرستان کلاله با سنگ قبرهای افراشته است. دانستن زبان و سفرهای بی‌وقفه، هارتموت نیمان را به خوبی با ایرانی‌ها و ویژ‌گی‌هایشان آشنا کرده است.

 

وقتی صحبت به خاطراتی می‌رسد، می‌پرسد مگر آدم می‌تواند اصلا بدون قطاب تازه حاج خلیفه زندگی ‌کند و "خدا را شکر" که یک شعبه در تهران هم زده‌اند و دیگر نیازی نیست که برای خریدن این تحفه‌ ایرانی هر بار عازم یزد شود.

 

صمد، مزدک و بیژن نام‌های سه فرزند هارتموت نیمان هستند. نکته‌ای که در صحبت‌های هارتموت نیمان جلب توجه می‌کند، احساس نزدیکی خاص او با ایران و ایرانیان است. از تأثیر جنگ در "زندگی‌مان" می‌گوید، به جدایی از همسر اول و 17 سال زندگی مشترک با همسر دومش که او نیز ایرانی است، اشاره می‌کند. هر بار که در تعریف‌های خود به شیراز می‌رسد، آن را "شهر خودم" می‌نامد و با خنده اضافه می‌کند: «ایرانی‌ها می‌گویند آدم وقتی از جایی زن می‌گیرد، خودش هم اهل همان‌جا می‌شود. من هم شیرازی هستم!»

مردی آلمانی را تصور کنید که وقتی در ایران از او می‌پرسند اهل کجاست در کمال جدیت، با فارسی لهجه‌دار اما سلیس می‌گوید «شیرازی هستم». در آلمان هم هر زمان که به خانه می‌رسد اولین کارش کندن لباس‌های رسمی است «که علاقه‌ای به آنها ندارد» و به پا کردن یکی از شلوارهای محلی ایرانی مورد علاقه‌اش است؛ مثل شلواری که از ابیانه با خود آورده است.


گذراندن سال‌های آخر عمر در خلوتی آرام در یکی از کویرهای ایران، از برنامه‌های آتی این مرد است.


424



 نگاشته شده توسط مهدی شکیبا مهر در سه شنبه 20 تیر 1391  ساعت 1:22 PM نظرات 0 | لینک ادامه مطلب

 

این شعر سروده مرحوم مهندس علی اصغر اصفهانی، متخلص به سلیم می باشد که آنرا در سال 1334 در کرمان سروده اند. ایشان از معلمان کرمانی و نیز از شعرای معاصر و برجسته کرمان می باشند که چندین شعر از ایشان در کتاب تذکره شعرای کرمان چاپ شده است. این شعر فقر و غنا و تبعیض طبقاتی در جامعه را بخوبی بیان کرده که بسیار تامل برانگیز است. امیدوارم از خوندنش لذت ببرید ...

 

 

مثنـوی احمـدک

 

معلم چو آمد، به ناگه کلاس؛
چوشهری فروخفته خاموش شد
سخن های ناگفته در مغزها
به لب نارسیده فراموش شد

معلم ز کار مداوم مدام
غضبناک و فرسوده و خسته بود
جوان بود و در عنفوان در شباب
جوانی از او رخت بر بسته بود

سکوت کلاس غم آلود را
صدای رسای معلم شکست
زجا احمدک جست و بند دلش
از این بی خبر بانگ ناگه گسست

"بیا احمدک درس دیروز را
بخوان تا بدانم که سعدی چه گفت"
ولی احمدک درس ناخوانده بود
به جز آنچه دیروز از وی شنفت

عرق چون شتابان سرشک ستم
خطوط خجالت به رویش نگاشت
لباس پر از وصله و ژنده اش
به روی تن لاغرش لرزه داشت

زبانش به لکنت بیفتاد و گفت
"بنی آدم اعضای یکدیگرند"
وجودش به یکباره فریاد کرد
"که در آفرینش ز یک گوهرند"

در اقلیم ما رنج بر مردمان
زبان و دلش گفت بی اختیار
"چو عضوی به درد آورد روزگار"
"دگر عضوها را نماند قرار"

"تو کز…، تو کز…" وای یادش نبود
جهان پیش چشمش سیه پوش شد
نگاهی ز سنگینی از روی شرم
به پایین بیفکند و خاموش شد

در اعماق مغزش به جز درد و رنج
نمی کرد پیدا کلامی دگر
در آن عمر کوتاه او خاطرش
نمی داد جز آن پیامی دگر

ز چشم معلم شراری جهید
نماینده آتش خشم او
درونش پر از نفرت و کینه گشت
غضب می درخشید در چشم او

"چرا احمدِ کودنِ بی شعور،"
معلم بگفتا به لحنی گران
"نخواندی چنین درس آسان بگو"
"مگر چیست فرق تو با دیگران؟"

عرق از جبین، احمدک پاک کرد
خدایا چه می گوید آموزگار
نمی داند آیا که در این دیار
بود فرق مابین دار و ندار؟

چه گوید؟ بگوید حقایق بلند؟
به شرحی که از چشم خود بیم داشت
بگوید که فرق است مابین او
و آنکس که بی حد زر و سیم داشت؟

به آهستگی احمد بی نوا
چنین زیر لب گفت با قلب چاک
"که آنان به دامان مادر خوشند
و من بی وجودش نهم سر به خاک

به آنها جز از روی مهر و خوشی
نگفته کسی تاکنون یک سخن
ندارند کاری به جز خورد و خواب
به مال پدر تکیه دارند و من

من از روی اجبار و از ترس مرگ
کشیدم از آن درس بگذشته دست
کنم با پدر پینه دوزی و کار
ببین دست پر پینه ام شاهد است"

سخن های او را معلم برید
هنوز او سخن های بسیار داشت
دلی از ستم کاری ظالمان
نژند و ستمدیده و زار داشت ؟

معلم بکوبید پا بر زمین
و این پیک قلب پر از کینه است
"به من چه که مادر ز کف داده ای ؟"
"به من چه که دستت پر از پینه است ؟!"

رود یک نفر پیش ناظم که او
به همراه خود یک فلک آورد
نماید پر از پینه پاهای او
ز چوبی که بهر کتک آورد !

دل احمد آزرده و ریش گشت
چو او این سخن از معلم شنفت
ز چشمان او کورسویی جهید
به یاد آمدش شعر سعدی و گفت :

ببین، یادم آمد، دمی صبر کن
تامــل، خــدا را، تامــل، دمـی ...
"تو کز محنت دیگران بی غمی"
"نشاید که نامت نهند آدمی!"



 نگاشته شده توسط مهدی شکیبا مهر در سه شنبه 20 تیر 1391  ساعت 1:17 PM نظرات 0 | لینک ادامه مطلب



تعداد کل صفحات : 16 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16





POWERED BY RASEKHOON.NET