شخصى يكى از دوستانش را سالها نديده بود، تا اينكه از قضاى روزگار او را ديد و از او پرسيد: ((كجا هستى كه مشتاق ديدارت هستم ؟))
    دوست در پاسخ گفت : (( مشتاقى و آروزى ديدار، بر اثر فراق ، بهتر از بيزارى و دلتنگى بر اثر ملاقات بسيار است ؟))دير آمدى اى نگار سرمست
    زودت ندهيم دامن از دست
    معشوقه كه دير دير بينند
    آخر كم از آنكه سير بينند؟(344)
    زيباروى محبوب ، اگر همراه دوستان بيايد جفا و بى مهرى كرده است ، چرا كه ديدار يار همراه دوستان ، بدون رشك و رقابت بين رقيبان نخواهد بود.به يك نفس كه برآميخت يار با اغيار
    بسى نماند كه غيرت ، وجود من بكشد
    به خنده گفت كه من شمع جمعم اى سعدى
    مرا از آن چه كه پروانه خويشتن بكشد؟
  
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 4:29 PM - روز دوشنبه 2 آذر 1388 |

