ابوالشعثا غلام ابن معمر بود كه على (عليه السلام ) او را قنبر ناميد و غلا حضرت شد، وقتى قنبر را نزد حجاج يوسف ثقفى آوردند از او پرسيدند: تو در خدمت على (عليه السلام ) چه مى كردى ؟ گفت : آب وضويش را حاضر مى كردم . پرسيد: على (عليه السلام ) چه مى گفت ؟
قنبر گفت : چون از وضو فارغ مى شد اين آيه مباركه را تلاوت مى كرد:
چون اندرزها را فراموش كردند درهاى همه چيز را به روى آنها گشوديم تا چون به آنچه يافته بودند شاد شوند. ناگهان آنها را فرو گرفتيم و در اين هنگام بود كه همه ماءيوس شدند، ريشه ستمكاران قطع شد و سپاس خدايى را كه پروردگار جهانيان است .
حجاج گفت : گمان مى كنم كه اين آيه را بر ما تاءويل مى كرد.
قنبر گفت : بلى .
حجاج گفت : چه خواهى كرد اگر تو را گردن بزنم ؟ قنبر گفت : در اين هنگام من رستگار و تو از اشقياء خواهى شد .
آنگاه حجاج دستور داد تا قنبر را گردن بزنند.
کلمات کلیدی:
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 10:13 PM - روز شنبه 7 آذر 1388 |