مقام معظم رهبرى در گفت و شنود با گروهى از نوجوانان و جوانان درباره ى شعر و نقدشان در دوران جوانى مى فرمايد:
من در دوره جوانى شعر گفتن را شروع كردم و گاه شعر مى گفتم ؛ منتهى به دلايلى تا سال هاى متمادى شعرم را در انجمن ادبى كه آن وقت در مشهد تشكيل مى شد و من هم شركت مى كردم نمى خواندم . حالا عيبى ندارد آن دليلى را كه گفتم به آن دليل نمى خواندم ، بگويم .
علت ، اين بود كه چون سابقه زيادى با شعر داشتم ، شعر را مى شناختم ؛
يعنى خوب و بد شعر را مى شناختم . در آن انجمن ، وقتى كه شعرى خوانده مى شد و اشخاص نامدارى هم در آن انجمن بودند كه بعضى از آن ها امروز هم هستند، بعضى هم فوت شده اند نقدى كه من نسبت به شعر انجام مى دادم ، نقدى بود كه غالبا مورد تاءييد و تصديق حضار از جمله خود آن شاعر قرار مى گرفت .
وقتى كه شعر خودم را نگاه مى كردم ، با ديد يك نقاد مى ديدم كه اين شعر،من را راضى نمى كند؛ لذا نمى خواستم آن شعر را بخوانم .
يعنى اگر شعرى بود كه از شعر آن روز بهتر بود، حتما مى خواندم ، ليكن مى نشستم ، فكر مى كردم ، شعر مى گفتم ، مى نوشتم و پاكنويس مى كردم ؛
اما در آن انجمن نمى خواندم . چرا؟ چون سطح آن انجمن به خاطر همين نقدهايى كه مى شد از جمله خود من زياد نقد مى كردم بالاتر از اين شعر بود. شايد شعرهايى خوانده مى شد كه از سطح آن شعر بالاتر نبود؛ اما مورد نقد قرار مى گرفت .
به هر حال ، مى توانم اين طور بگويم كه آن شعر، من را به عنوان يك فاقد، راضى نمى كرد. اتفاق افتاده بود كه در غير از آن انجمن انجمن هاى ديگرى در بعضى از شهرهاى ديگر، يك شهر از شهرهاى معروف شعر خيز ايران كه حالا نمى خواهم اسم بياورم شركت كرده بودم ، و آن جا ديدم سطح آن انجمن ، سطح نقد انجمن ما را در مشهد ندارد؛ از من شعر خواستند، لذا من خواندم همان سال هاى قديم . (7)
يك بيت شعر از مقام معظم رهبرى :دلم قرار نمى گيرد از فغان بى تو
سپندوار ز كف داده ام عنان بى تو
اين دوره نوجوانى براى مطالعه و ياد گرفتن ، دوره خيلى خوبى است ؛ واقعا يك دوره طلايى است و با هيچ دوران ديگرى قابل مقايسه نيست .
من خيلى كتاب نگاه مى كردم ؛ منزل ما هم كتاب زياد بود. پدرم كتابخانه خوبى داشت و خيلى از كتاب ها هم براى من مورد استفاده بود. البته خود ماها هم كتاب داشتيم ، كرايه هم مى كرديم . نزديك منزل ما كتابفروشى كوچكى بود كه كتاب ، كرايه مى داد. من رمان و اين ها كه مى خواندم ، معمولا از آن جا كرايه مى كردم .
الان يادم افتاد كه كتابخانه آستان قدس هم مراجعه مى كردم ؛ آستان قدس هم در مشهد كتابخانه خيلى خوبى دارد. در دوره اوايل طلبگى در همان سنين پانزده شانزده سالگى به آن جا مراجعه مى كردم .
گاه روزها آن جا مى رفتم نزديك آستان قدس است و مشغول مطالعه مى شدم ؛ صداى اذان با بلندگو پخش مى شد، به قدرى غرق مطالعه بودم كه صداى اذان را نمى شنيدم !خيلى نزديك بود و صدا خيلى شديد داخل قرائت خانه مى آمد و ظهر مى گذشت ، بعد از مدتى مى فهميدم كه ظهر شده است !با كتاب انس داشتم .
البته الان هم كه در سنين نزديك شصت سالگى هستم و همان طور كه گفتيد بعضى از شماها جاى فرزند من هستيد و بعضى مثل نوه من مى مانيد، الان هم از خيلى از نوجوان ها بيشتر مطالعه مى كنم ؛ اين را هم بدانيد.
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 12:53 PM - روز چهارشنبه 18 آذر 1388 |