همت مضاعف كار مضاعف


 
 

رعایت اصول میانه روی در مصرف
 
دين اسلام، دين اعتدال، ميانه روي و دوري از افراط و تفريط است. اسلام سعي مي كند با برنامه هاي متعدد پيروان خويش را در راه راست و خط اعتدال نگه دارد و با افراط و تفريط در هر امري مخالف است و آن را براي زندگي دنيوي و اخروي و فردي و اجتماعي مسلمانان مضر مي داند.

جايگاه و اهميت كسب و كار حلال
در آيين اسلام، درآمدهاي مشروع و كسب و كار و اموال حلال، جايگاه ويژه اي داشته و قرآن مجيد آن را مايه قوام و هستي شخص و جامعه و مايه زينت و آرامش در زندگي اين دنيا مي خواند؛ آنجا كه مي فرمايد: «ولاتوتواالسفهاء اموالكم التي جعل الله لكم قياما...».

در جاي ديگري مي فرمايد: «المال و البنون زينه الحياه الدنيا...». قرآن افراد متمكن را كه از طريق مشروع اموالي به دست آورده اند، افراد خوب معرفي مي كند و اساسا داشتن مال و تمكن مادي را نوعي امداد الهي به حساب آورده و عنايت و تفضل معبود را در حق بندگان خدا بيان مي كند.

رسول خدا (ص) مردانگي را در اين دانسته اند كه فرد مسائل و امور مادي اش را بهبود ببخشد و امام صادق (ع) فرموده اند: «شايسته نيست كسي از تلاش مالي و مادي باز ايستد كه در سايه آن مي تواند آبرويش را حفظ كند و قرض هايش را بپردازد و به بستگانش كمك كند.»

با توجه به آيات و رواياتي كه در زمينه كسب و درآمد حلال و مشروع آمده است، مي توان چنين بيان نمود كه مال و ثروت نه تنها خوب است، بلكه هر مسلمان آگاه وظيفه دارد در كسب و تحصيل آن تلاش كند و خود و جامعه اش را در رشد اقتصادي ياري رساند.

نظام اقتصادي اسلام هم كه توجه به سعادت انسان را هدف اصلي خود مي داند، استفاده عاقلانه از منابع طبيعي و امكانات خدادادي را در راه نيل به هدف مقدس خويش، مورد تاكيد قرار داده است.

الگوي مصرف در اسلام علاوه بر مخالفت با «اسراف» با پديده ناشايست «تجمل گرايي» نيز به عنوان يك بيماري اقتصادي مقابله كرده است.

انسان نيازهايي دارد كه با توجه به امكانات موجود به رفع آنها مي پردازد و براي رسيدن به مقصود خود، در سايه فكر و تدبير، روش هاي متعددي را به كار مي گيرد. از ديدگاه قرآن، انسان موجود نيازمندي است كه خداوند براي رفع نيازهايش زمين را براي او رام كرده و امكانات و منابع آن را در اختيار وي قرار داده تا مصرف كند.

قرآن با مطرح كردن مسئله اسراف و بيان مضرات آن و دعوت به اعتدال و ميانه روي در تمام امور زندگي، در حقيقت بهترين الگوي مصرف را براي زندگي سعادتمندانه به آدميان ارائه مي دهد.

قرآن در آيات متعددي به بحث اسراف پرداخته و جنبه هاي مختلف اين امر مذموم را بررسي كرده است.

آياتي كه اعلام مي دارد خداوند اسراف و مسرفين را دوست ندارد، نشان دهنده اين حقيقت است كه اسراف موجب مي شود تا شخص مسرف، با وجود دارا بودن همه فضايل اخلاقي و اعمال صالح، نتواند به مقام محبت و قرب الهي برسد.

امام صادق (ع) در اين باره فرمودند: «دعاي چهار گروه مستجاب نمي شود، يكي از آنها كسي است كه مالي داشته باشد و آن را ضايع كند و سپس از خداوند درخواست كند تا به او روزي عنايت كند. خداوند نيز در جواب مي فرمايد: آيا به تو دستور ميانه روي و اعتدال در مصرف نداده بودم؟»

امام عسکري (ع) نيز در نامه اي كه براي يكي از شيعيان فرستادند، او را به توانگري بشارت داده و توصيه فرمودند: «بر تو باد به ميانه روي و اعتدال و برحذر باش از اسراف؛ زيرا اين عمل از كارهاي شيطان است.»

اسراف نكردن تنها در خوردن و آشاميدن نيست، بلكه موارد آن بسيار گسترده و همه جانبه است و طبق دستور قرآن اسراف نكردن و اعتدال و ميانه روي در همه امورات زندگي، امري لازم و ضروري است.

روزي پيامبر اسلام (ص) از راهي مي گذشت، ناگاه چشم حضرت به يكي از يارانش به نام «سعد» افتاد كه در حال وضو گرفتن بود، ولي آب زيادي مي ريخت. حضرت خطاب به او فرمود: اي سعد! چرا اسراف مي كني؟ سعد عرض كرد: يا رسول الله! در آب وضو نيز اسراف است؟ حضرت فرمود: بله اگر چه از آب جاري استفاده كني!


اين آيه بخشش نامتعادل را مجاز نشمرده و آن را باعث حسرت و گرفتاري بخشنده مي داند و در آيه ديگري پس از بيان نشانه هاي بندگان صالح و شايسته خدا، در مورد حدود احسان و بخشش مي فرمايد: «والذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما». در اين آيه نيز زياده روي در احسان را روشي ناپسند بر شمرده است.

نه اسراف، نه خست
قرآن اسراف را نمي پذيرد و در نقطه مقابل آن سختگيري در مخارج زندگي را نيز قبيح و ناپسند مي شمارد و اجازه نمي دهد كه افراد حريص و مال اندوز و تنگ نظر، به بهانه پرهيز از اسراف در دامن خساست و سخت گيري در مصرف بيفتند.

امام علي (ع) فرموده است: «هر كه ثروتي دارد، مبادا آن را تباه كند؛ زيرا صرف كردن بي مورد آن ريخت و پاش و اسراف است. اين كار او را در ميان مردم كوته بين بلند آوازه مي كند اما در نزد خدا بي مقدار است. (15) رسول خدا (ص) نيز فرموده است: «نشانه مسرف چهار چيز است: به كارهاي باطل مي نازد، آنچه را فراخور حالش نيست مي خورد، در كارهاي خير بي رغبت است و هر كس را كه به او سودي نرساند، قبول ندارد.»

برخي به غلط گمان كرده اند كه حرام كردن زينت ها و پرهيز از غذاها در روزهاي پاك و حلال نشانه زهد و پارسايي و قرب به خداوند است. قرآن خطاب به آنان مي فرمايد؛ «قل من حرم زينه الله التي اخرج لعباده و الطيبات من الرزق قل هي للذين امنوا في الحياه الدنيا خالصه يوم القيامه؛ اي پيامبر! بگو زيورهايي را كه خدا براي بندگانش پديد آورده و روزهاي پاكيزه را چه كسي حرام گردانيده؟ بگو: اين نعمت ها در زندگي دنيا براي كساني است كه ايمان آورده اند و روز قيامت نيز خاص آنان مي باشد.»

نقش رعايت اعتدال در زندگي
در اسلام همان طور كه تجمل گرايي افراطي كه از آن به تجمل پرستي تعبير شده، مردود است؛ محروم كردن خود از زيبايي هاي پاك و حلال مانند لباس زيبا و مناسب و زيبايي هاي طبيعت و... پسنديده نيست؛ زيرا انسان زيبايي پسند است. امام مجتبي(ع) هنگامي كه به نماز برمي خاست، بهترين لباس خود را مي پوشيد. پرسيدند: چرا بهترين لباس خود را مي پوشيد؟ فرمودند: «خداوند زيباست و زيبايي را دوست دارد. از اين رو من لباس زيبا را براي راز و نياز با پروردگارم مي پوشم، همو كه دستور داده زينت خود را به هنگام بيرون رفتن به مساجد برگيريد.»

زندگي اسراف گرانه علاوه بر اينكه روح عاطفي و انساني را از بين مي برد و انسان را از درد و سوز ديگران بي خبر مي سازد، از نظر اقتصادي نيز به شخص مسرف و بلكه به اجتماع آسيب مي رساند؛ چرا كه سرمايه ها را پايان مي بخشد و فرد و جامعه را به نابودي مي كشاند. امام علي(ع) مي فرمايد: «هركس اعتدال و ميانه روي را خوب رعايت نكند، بر اثر اسراف گري به نابودي كشيده مي شود.»

بنابراين راه نجات و موفقيت در اعتدال است و اين روش باعث ثبات و پيشرفت مي شود. كسي كه آن را ترك كند، بي ترديد گرفتار آفت ها مي شود و سرانجام به هلاكت معنوي از يك سو و تهي دستي از سوي ديگر دچار خواهد شد.

امام علي(ع) در اين باره فرموده اند: «ناديده گرفتن برنامه اعتدال در زندگي باعث فقر و بدبختي مي گردد.»

دوري از خداوند و هدايت او، جزو ياران شيطان قرار گرفتن و هلاكت دنيوي و اخروي از جمله كيفرهايي است كه خداوند براي اسرافكاران درنظر گرفته است.

قرآن ميانه روي را الگوي مصرف و عامل پايداري خانواده و جامعه معرفي مي كند. «والذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما».

«قوام» به معناي حد وسط و اعتدال است. اقتصاد اسلامي براي افراد و جوامع دو ارمغان مهم دارد: بشر را از بزرگ ترين رنج تاريخي او كه مسئله معيشت و غصه تأمين نیازمندی های زندگي است، نجات مي دهد. هم چنين جامعه و فرد را از عوارض شوم فقر كه سوءاخلاق و فساد و فحشا و حتي كفر و بي ديني است، محفوظ نگه مي دارد.

يكي از تدابير مهم اسلام براي تأمين زندگي و جلوگيري از فقر ارائه الگوي صحيح است. امام صادق(ع) فرموده است: «ضمانت مي كنم كسي كه ميانه روي كند، فقير نشود.»

رعايت اعتدال در هزينه هاي زندگي به قدري مهم است كه امام علي(ع) درك لذت ايمان واقعي را منوط به آن دانسته و فرموده اند: «انساني كه اين سه خصلت را نداشته باشد، حقيقت ايمان را نخواهد چشيد: ژرف انديشي در علم دين، شكيبايي در حوادث، اندازه گيري نيكو در امر معيشت.»

امام كاظم(ع) نيز فرموده اند: «هيچ انساني با ميانه روي نيازمند نمي شود.»

لزوم صرفه جويي و قناعت
صرفه جويي و قناعت در زندگي و هزينه هاي مختلف، مايه آرامش روحي و رواني است و كسي كه آن را سرلوحه زندگي خود قرار مي دهد، از فقر و بدبختي نجات مي يابد و شرافت و عزت اجتماعي و رضايت و خشنودي الهي را به دست مي آورد. اگر قرآن به مومنين صالح وعده خوشبختي وحيات طيبه داده است. طبق فرمايش امام علي(ع) مراد از آن قناعت در زندگي است.

رسول خدا(ص) بهترين فرد از امت اسلامي را كسي مي داند كه صرفه جويي پيشه كرده و به روزي حلال قانع باشد و بدترين فرد از امت اسلامي را كسي دانسته كه حريص دنيا باشد.

طبيعت انسان بر آمال و آرزوها سرشته شده است، اگر انسان بدون تربيت نفس پيش رود و دسترسي به مربي آگاه پيدا نكند، در چنين حالتي در آرزوهاي مادي و شهوي باقي مي ماند و هرگز به كمالات انساني نمي رسد، اما اگر از تعاليم آسماني بهره برده و بر نفس خود چيره شود و رسيدن به دنيا و اهل آن را هدف قرار ندهد، به سعادت دنيوي و اخروي خواهد رسيد. راه عملي قناعت و اجتناب از اسراف، باور كردن حساب و بازدهي اعمال در روز رستاخيز و همسويي با نيكان و دوري از اهل دنياست.

امام باقر(ع) فرمودند: «با دوري از حرص و طمع به ميدان قناعت وارد شو.» امام علي(ع) نيز فرموده اند: «هيچ گاه قناعت پيش نيايد جز آنكه حرص و طمع از ميان برود.»

الگوهاي فكري و حركتي نبايد اهل دنيا باشند وگرنه انسان را به دنبال خود مي كشانند كه در آن صورت هر چه فرد تلاش كند، به جايي نمي رسد. فرهنگ صحيح مصرف را علاوه بر اينكه از آياتي كه در مورد اسراف و زيان هاي آن صحبت مي كند، مي توان به دست آورد، از مكتب اهل بيت(ع) نيز مي توان دريافت. امام سجاد(ع) در اين خصوص فرموده اند: پروردگارا! بر محمد و آلش درود فرست و پرده اي بين من و اسراف حايل كن و با درپيش گرفتن انفاق و ميانه روي به زندگي من قوام بخش و راه هاي صحيح مصرف و اندازه گيري در معيشت را به من تعليم فرما و به لطف خود مرا از ارتكاب تبذير بركنار دار!»

با توجه به اين فرمايش امام سجاد(ع) تمتع و انتفاع از مواهب الهي، قناعت و پرهيز از اسراف و تبذير سه اصل اساسي است كه اسلام به عنوان الگوي صحيح مصرف ارائه مي دهد.

توجه به اعتدال و صرفه جويي در هزينه هاي زندگي مايه بقا و توانايي مالي در زندگي و حافظ مناعت و شخصيت انساني آدمي است. درآمد زندگي همچون چشمه آبي است كه در بستر رود به جريان مي افتد كه اگر مهار نشود، هر اندازه كه متراكم و انبوه هم باشد، يا به هدر مي رود يا به دريا مي ريزد؛ اما اگر در جاي مناسبي سد شود و با دقت و محاسبه مقدار ورودي آن معين و بر همين اساس راه هاي خروجي آن اندازه گيري شود، نه تنها از هدر رفتن آن جلوگيري مي شود بلكه با برنامه ريزي صحيح مي توان از آن در جهات مختلف به صورت بهينه استفاده كرد.

اندازه گيري در مخارج نسبت به درآمد براساس ضرورت ها و پس انداز مقداري از مازاد مصرف، بنيان خانواده را تا حد زيادي در مقابله با خطرات محافظت خواهد نمود. اسراف بر هم زننده تعادل و موازنه بين دخل و خرج و نيز نابودكننده توانايي مالي زندگي و ضايع سازي ثروت و امكانات حيات است و حال آنكه قناعت عامل عزت، بي نيازي، خودكفايي، آرامش روحي و رضايت ابدي است.»

خوشا به حال كسي كه به ياد رستاخيز بوده و با عمل نيك، خود را براي محاسبه آماده مي سازد، و به آنچه خداوند روزي مي دهد قناعت نموده، از خدا راضي مي باشد.»

از همين روست كه رسول خدا(ص) فرمودند: «بر شما باد به صرفه جويي زيرا آن گنجي است تمام نشدني!»


ادامه مطلب


نظرات (1) نويسنده : محمد اسماعیل صلواتی - ساعت 12:47 AM - روز پنج شنبه 8 بهمن 1388    |   لينک ثابت

شيوه اصلاح فرهنگ مصرف
 
خبرگزاري فارس: صلاح الگوي مصرف درواقع اصلاح ا لگوي فرهنگ مصرف است كه در تمامي ابعاد و زمينه ها مي تواند مصداق داشته باشد. نوشتار حاضر درپي آن است تا با بررسي فشرده و گذرا و با الهام گرفتن از آيات وحي، روش اصلاح فرهنگ آسيب ديده در جامعه اسلامي را به مخاطب ارائه دهد.

سال 88 را مقام معظم رهبري به مبدأ اصلاح الگوي مصرف تسميه فرمودند.
اصلاح الگوي مصرف درواقع اصلاح ا لگوي فرهنگ مصرف است كه در تمامي ابعاد و زمينه ها مي تواند مصداق داشته باشد. نوشتار حاضر درپي آن است تا با بررسي فشرده و گذرا و با الهام گرفتن از آيات وحي، روش اصلاح فرهنگ آسيب ديده در جامعه اسلامي را به مخاطب ارائه دهد كه از فصلنامه پژوهش هاي قرآني شماره 55-54 انتخاب شده است. اينك بخش اول آن را با هم آن را ازنظر مي گذرانيم.
قرآن و روش اصلاح
اصلاح فرهنگ گرچه مي تواند با تلاش فكري و توشه عقلي انسان ها صورت گيرد، اما بدون استمداد از منبع الهي و فرا انساني، كه فارغ از محدوديت هاي ذهني و احساسي به كليت زندگي وگستره تجليات فكري و رواني انسان ها بنگرد و به كژي ها و كاستي هاي آن آگاهي داشته باشد، كاري ناقص و نافرجام مي نمايد؛ زيرا فرهنگ محصول انسان است و كژي ها و كاستي هايش نيز معلول وي خواهد بود و عاملي كه سبب نقصان است، نمي تواند به طور كامل و جامع سبب كمال باشد، اگرچه به صورت جزئي و موردي اين توانايي را داشته باشد. (طباطبايي، 2/131)
از اين رو قرآن كريم، فرستادن پيامبران را براي بشريت به عنوان «اتمام حجت» ياد مي كند؛
«پيامبراني كه بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا براي مردم، پس از (فرستادن) پيامبران، در مقابل خدا (بهانه و) حجتي نباشد، و خدا توانا و حكيم است.» (نساء-165)
بنابراين، اگر دين الهي را عامل اصلي و اصيل اصلاح فرهنگ بشر بدانيم، دور از واقع سخن نگفته ايم. چنان كه رسالت و هدف اساسي اديان الهي كه هدايت و راهبري بشر به سوي كمال و تعالي فكري و اخلاقي معرفي شده است نيز مؤيد همين واقعيت است؛
«به يقين، خدا بر مؤمنان منت نهاد (كه) پيامبري از خودشان در ميان آنان برانگيخت، تا آيات خود را بر ايشان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت به آنان بياموزد، قطعاً پيش از آن در گمراهي آشكاري بودند.» (آل عمران- 164)
«همانان كه از اين فرستاده، پيامبر درس نخوانده- كه (نام) او را نزد خود، در تورات و انجيل نوشته مي يابند- پيروي مي كنند (همان پيامبري كه) آنان را به كار پسنديده فرمان مي دهد و از كار ناپسند بازمي دارد و براي آنان چيزهاي پاكيزه را حلال و چيزهاي ناپاك را بر ايشان حرام مي گرداند و از (دوش) آنان قيد و بندهايي را كه بر ايشان بوده است برمي دارد. پس كساني كه به او ايمان آوردند و بزرگش داشتند و ياريش كردند و نوري را كه با او نازل شده است پيروي كردند، آنان همان رستگارانند.» (اعراف- 157)
تعالي فكر و اخلاق از يك سو، خود به صورت مستقيم به معناي اصلاح بخش بنيادين فرهنگ، يعني باورها و ارزش هاست و از سوي ديگر منجر به اصلاح لايه هاي ديگر فرهنگ مانند سنت ها، هنرها، نمادها و... مي گردد.
اين تصور و پيش فرض از نقش دين، گرچه در آغاز، مناسب و در خور جوامع غيرديني است كه نخستين بار دين در آن نفوذ مي كند و با القاي فرهنگ آرماني خلأها و آسيب هاي فرهنگ موجود آن جوامع را اصلاح و پيرايش مي نمايد، ولي نسبت به جوامعي كه فرهنگ ديني در آن دروني شده و سپس خود اين فرهنگ در بستر زمان گرفتار فساد و آسيب گرديده است، چندان مناسب و مؤثر به نظر نمي رسد.
اما واقعيت اين است كه در رابطه با اسلام به عنوان كامل ترين دين الهي دو جهت قابل توجه و تأمل است: يكي محتوا و درون مايه آن كه يك سلسله باورها و ارزش هاي متعالي را براي بشر عرضه كرده است تا با تحول در بينش و ارزش، تمام ساحات زندگي وي را تحت تأثير قرار داده و اصلاح كند. و ديگر، روش و شيوه تأثيرگذاري و دروني سازي آن باورها و ارزش ها به عنوان فرايندي كه در بستر حوادث و جريان هاي اجتماعي شكل گرفت و در دروني ساختن مؤلفه هاي فرهنگ، اصول و قواعدي را رعايت كرده است. (سيد قطب، 1/507)
اگر آموزه هاي اسلام در جامعه اسلامي به خاطر پيشينه و حضور، نتواند بازتوليد شود، اما روش و شيوه به كار رفته در تطبيق و دروني سازي آن و اصول و قواعدي كه در نهادينه سازي بر آنها تكيه شده است، مي تواند براي بازاصلاح فرهنگ آسيب ديده مورد بهره برداري قرارگيرد.
ماهيت روش قرآني
قرآن كريم از تلاش پيامبران براي تحقق و تطبيق رسالت خويش تحت عنوان «دعوت» ياد مي كند؛
(قل هذه سبيلي ادعوا الي الله علي بصيره انا و من اتبعني) (يوسف/108)
«بگو: اين است راه من، كه من و هر كس (پيروي ام) كرد با بينايي به سوي خدا دعوت مي كنيم.»
(يا قوم ما لي ادعوكم الي النجاه و تدعونني الي النار) (غافر/14)
«و اي قوم من! چه شده است كه من شما را به نجات فرامي خوانم و ]شما[ مرا به آتش فرامي خوانيد؟»
(و قالوا قلوبنا في اكنه مما تدعونا اليه و في آذاننا وقر) (فصلت/5)
(و گفتند: دل هاي ما از آنچه ما را به سوي آن مي خواني سخت محجوب و مهجور است. و در گوش هاي ما سنگيني است.»
(قال رب اني دعوت قومي ليلا و نهارا) (نوح/5)
«]نوح[ گفت: پروردگارا! من قوم خود را شب و روز دعوت كردم.»
و در خصوص پيامبر اسلام سفارش مي كند كه اين دعوت بر سر عنصر حكمت، موعظه و جدال نيكو، استوار باشد؛ (ادع الي سبيل ربك بالحكمه و الموعطه الحسنه و جادلهم بالتي هي احسن) (نحل/521)
«با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به ]شيوه اي[ كه نيكوتر است مجادله نماي.»
با توجه به ماهيت «دعوت» كه فرايند مخاطب محور است و با توجه به عناصر «حكمت»، «موعظه» و «جدال احسن» كه برخردورزي و اقناع تأكيد دارد مي توان اين نتيجه را گرفت كه شيوه مورد سفارش قرآن در پروسه اصلاح فرهنگ، شيوه خود انگيزي يا به تعبير ديگر انگيزش از درون است، اما نه هر انگيزشي، بلكه انگيزش بر پايه آگاهي و انتخاب؛ زيرا تكيه بر «حكمت» به عنوان سخني كه بيانگر حقايق روشن و انكارناپذير است، و «موعظه» به عنوان سخن پندآموز و خيرخواهانه، » و «جدال احسن» به عنوان سخني كه موانع ذهني مخاطب را به چالش مي كشد، (طباطبايي، 21/273؛ مكارم شيرازي، 11/554) بيانگر اين واقعيت است كه دعوت بايد عقل و قلب مخاطب را تحت تأثير قرار داده و باورمند سازد، امري كه بستر انتخاب آگاهانه را فراهم مي كند.
بنابراين از نگاه قرآن، روش اصلاح فرهنگ در لايه ها و سطوح گوناگونش چيزي جز انگيزش دروني مخاطب بر پايه دو عامل آگاهي و انتخاب نمي تواند باشد.
تأكيد قرآن بر عقلانيت و آزادي انسان در قبال پذيرش يا عدم پذيرش كليت دين (لااكراه في الدين قد تبيين الرشد من الغي) (بقره/652)، (قد بينا لكم الايات لعلكم تعقلون) (حديد/71) و نيز ماهيت آموزه ها و دستورات آيات كه همواره نخست، ارزش ها و الزامات را به باورها مستند مي كند و سپس باورها را به انتخاب عقلاني انسان وامي گذارد همين واقعيت را تأييد و تأكيد مي نمايد.
در برابر اين روش، سه شيوه و روش ديگر وجود دارد:
يكي روش تحميل كه در آن اختيار و اراده نقشي ندارد و انسان زير فشار نيروي بيروني مقهور شده و در برابر فرهنگ تازه تن مي دهد.
ديگر روش اغفال و تخدير كه در آن تغيير و تحول نه بربنياد آگاهي كه در بستر ناداني و بي خبري شكل مي گيرد.
سوم روش تحريك احساس كه نيروي محرك اما ناپايدار و فاقد شعور دروني، ابزار تحقق اهداف قرارمي گيرد.
قرآن هيچ يك از اين سه روش را در فرآيند اصلاحي خود در پيش نمي گيرد و از ساير پيامبران نيز اتخاذ چنين شيوه اي را گزارش نمي كند، بلكه تنها به انگيزش دروني از طريق آگاهي بخشي و اعتماد بر اختيار انسان تأكيد مي ورزد.
حال اين پرسش پيش مي آيد كه آيا اتخاذ شيوه انگيزش دروني از سوي قرآن بدان خاطر است كه اين روش تنها روش معقول و سازگار با طبيعت فرهنگ است يا اينكه چون راه ديگري ممكن نبوده است، از اين روش بهره گرفته و سفارش كرده است؟
در پاسخ بايد گفت گزينش روش خود انگيزي نمي تواند از روي اضطرار و تحميل و بدون انتخاب باشد؛ چرا كه خداوند مي توانست پيام اصلاح گر خويش را از طريق برانگيختن قدرتمندان يا قهرمانان جامعه براي بشريت بفرستد تا از طريق زور و تحميل آن را به اجرا گذارند، يا از طريق مبعوث ساختن سياستمداران كه در برانگيختن احساسات و اغفال مردم تخصص دارند ارسال كند تا اصلاح و تغيير در بستر عاطفي يا جهل صورت گيرد. اما مي بينيم كه خداوند چنين نكرده است، بلكه در طول تاريخ پيامبرانش را از طبقه محروم و فاقد قدرت و مكنت و البته صالح جامعه به سوي بشريت فرستاده است. اين، نشان مي دهد كه شيوه خود انگيزي نه يك شيوه اضطراري، بلكه تنها روش مناسب و معقول براي اصلاح مؤلفه هاي گوناگون و لايه هاي مختلف فرهنگ بوده است.
ويژگي هاي روش اصلاح قرآني
روش خود انگيزي قرآن هم از نظر شكل و قالب و هم از نظر محتوا و درونمايه، ويژگي هايي دارد كه بدون توجه به آنها نمي توان تصور درستي از كليت شيوه قرآني پيدا كرد. در اين نوشتار مي كوشيم به اختصار ويژگي هاي دوگانه را توضيح دهيم.
ويژگي هاي شكلي
1- انگيزش هنري
از خصوصيات بارز و آشكار روش اصلاحي قرآن كه در نخستين نگاه توجه مخاطب را جلب مي كند، آميختگي انگيزش و هنر است. بدين معنا كه در رساندن پيام و ايده هاي اصلاحي خويش از انواع فنون و شيوه هاي هنري كلام و زيباسازي سخن بهره گرفته است. استعاره، كنايه، تشبيه، تصويرسازي، داستان و... از فنوني است كه در سراسر آيات وحي به چشم مي خورد.
اين به كارگيري روش هاي هنري كه در بيشتر موارد انتخابي بوده و مي توانست به كارگرفته نشود، نشان از اين واقعيت دارد كه ميان پيام فرهنگي و زيبايي پيام رساني، پيوند استواري وجود دارد و فرهنگ براي دروني شدن، نيازمند روش هاي جذاب و زيباست.
2-گونه گوني سخن
ويژگي ديگر روش قرآن، گونه گوني در پيام رساني است. قرآن كريم وقتي ايده و پيامي را مطرح مي كند، آن را از زواياي گوناگون و با روش هاي متنوع پردازش مي كند. گاهي در قالب بشارت بيان مي كند، گاهي در قالب هشدار، گاهي حكايت مي كند، گاهي تذكر مي دهد، گاهي تشويق مي كند، گاهي تصوير مي كند و...
اين تنوع بيان و پردازش نمي تواند بدون فلسفه و حكمت باشد. نزديك ترين توجيه در فهم آن، اين است كه تنوع گرايي نه تنها در رفتار و كردار بشر، كه حتي در دريافت و شناخت وحي نيز جايگاه ويژه اي دارد و پيامي كه با درون و ذهن انسان سروكار دارد، نمي تواند بدون درنظرداشت اين واقعيت تاثيرگذار باشد.
3. تركيبي بودن اهداف
روش رايج كتاب هاي بشري اين است كه وقتي موضوعي را در قالب گزاره اي بيان مي كند، هدف خاصي را از آن درنظر مي گيرد و تلاش مي كند كه مستقيم ترين و مرتبط ترين گزاره اي را كه بيانگر آن هدف است، مطرح كند و هرگونه تحليل و پردازشي اگر صورت مي گيرد نيز درقالب گزاره هاي مستقيم و مرتبط با همان هدف انجام مي گيرد.
اما قرآن شيوه متفاوتي دارد؛ در قرآن بيشتر گزاره هايي كه متضمن موضوعي است، اهداف متعددي را دنبال مي كند؛ اگر حكم شرعي مطرح مي شود، در كنارش نگاهي به پيامد اخلاقي يا عاطفي يا مبناي عقيدتي آن نيز وجود دارد. اگر آموزه عقيدتي بيان مي شود، به لوازم رفتاري يا احساسي آن نيز اشاره دارد. اگر به موضوعي مانند دنيا يا آخرت مي پردازد، به ارزش و جايگاه يا آثار گرايش به آن در رفتار انسان تذكر مي دهد. اگر از صفات اخلاقي مانند تقوا، صبر، صداقت و... سخن مي گويد، ريشه ها و بنيادهاي عقيدتي يا بازتاب هاي رفتاري آن را نيز گوشزد مي كند. اگر از تاريخ گزارش مي كند، از نقش باورها و اخلاق در شكل گيري آن نيز ياد مي كند. اگر طبيعت و پديده هاي طبيعي را به تصوير مي كشد، بايستگي و چگونگي پيوند انسان با آنها را نيز مطرح مي كند. خلاصه گزاره هاي قرآني در بيشتر موارد به اهداف متعدد نگاه دارد.
اين واقعيت در روش قرآن مي تواند گوياي نكته مهمي در موضوع فرهنگ باشد و آن اينكه سطوح گوناگون فرهنگ با همديگر مرتبط و غيرقابل تفكيك اند، به گونه اي كه يك مولفه با تمام ابعاد وجودي انسان پيوند دارد و يك پيام اصلاحي بايد ناظر به همه زمينه ها و زواياي وجودي و با استفاده از همه اهرم هاي تاثيرگذار القا شود. شيوه تركيبي سخن گفتن، ابزاري است براي تحريك تمام لايه ها و سطوح وجودي انسان.
4. شفافيت و رسايي
يكي از ويژگي هاي بياني قرآن، گويايي و رسايي است. قرآن به رغم اينكه مشتمل بر متشابهات است «هوالذي انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن ام الكتاب و اخرمتشابهات» (آل عمران/7) اما از لحاظ تفهيم و رساندن مطلب به مخاطب، هيچ گونه ابهام و نارسايي ندارد و چنان كه خود مي گويد، زبانش «مبين» است؛ «و هذا لسان عربي مبين» (نحل/301) از همين رو، مشركان مكه به خوبي منظور آيات را مي فهميدند، و تحت تاثير آن قرار مي گرفتند. (مغنيه، الكاشف، 7/57؛ تفسيرالمبين، 1/507)
اين واقعيت گذشته از آنكه نشان مي دهد تشابه آيات در محتوا و حقيقت مفاهيم است نه در قالب بياني آن، يك نكته مهمي نيز در رابطه با روش تاثيرگذاري پيام اصلاحي دارد و آن اينكه لايه هاي گوناگون فرهنگ درسطح عموم مردم نمي تواند در قالب اصلاحات خاصان و بيان پيچيده صورت گيرد. زبان فرهنگ سازي و فرهنگ پيرايي به تناسب گستره مخاطبان بايد زبان عمومي باشد.
شايد مقصود از زبان قوم كه قرآن در رابطه با رسالت انبيا مطرح مي كند (و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ليبين لهم» (ابراهيم/4) نيز همين باشد.
50 تكرار و تلقين
از ويژگي هاي ديگر روش قرآن، اين است كه دربيان حقايق و ارزش ها به يك بار بسنده نمي كند، بلكه در مواضع و جايگاههاي متعدد تكرار مي كند، اما نه تكرار يكنواخت و ملال آور، بلكه تكرار همراه با تنوع و تازگي.
اين حقيقت را مي توان به يك استقراي اجمالي به اثبات رساند. ابن عاشور مي گويد:
«ماده تثنيه كنايه از تكرار است، زيرا تثنيه نخستين مرتبه تكرار شمرده مي شود... پس قرآن مثاني است؛ چون اعزاضش مكرر است و اين يك نوع امتنان برامت به شمار مي آيد كه اهداف و مقاصد كتابش تكرار شده است تا در جان ها بهتر نفوذ كند و كساني كه قبلا نشنيده اند بشنوند.»
از ويژگي بيش از هر چيز معلول ماهيت پيام قرآن است. اگر قرآن پيام فرهنگي نداشت، شايد با اين روش عمل نمي كرد، اما ماهيت فرهنگي آموزه هاي قرآن و نيازي كه براي درون سازي دارد از يك سو، و خصلت غفلت و فراموشي ذهن بشر از سوي ديگر و اهميت پيام از جهت سوم، ضرورت به كارگيري چنين شيوه اي را ايجاب مي كند.
ويژگي هاي محتوايي
روش اصلاحي قرآن همانگونه كه در قالب و فرم ويژگي هايي داشت، ازنظر محتوا و درون مايه نيز ويژگي ها و خصوصياتي دارد كه الگو بخش مصلحان اجتماعي است. فشرده اين ويژگي ها بدين قرار است:
1- واقع گرايي
بخش بزرگي از آيات قرآن به تذكر و توجه دادن به آيات تكويني الهي اختصاص يافته است. به گونه اي كه مي توان گفت اين بخش يكي از محورهاي اصلي آموزه هاي وحي به شمار مي آيد. بخش ديگري از آيات، تاريخ تاريك يا روشن بشر در مواجهه با حق و باطل را گزارش مي كند. بخش قابل توجهي از آيات، به بيان سنت هاي تكويني و تشريعي الهي مي پردازد. (زحيلي، 2/059) تعداد ديگري از آيات به آشكارساختن بنيادهاي وهمي و غيرواقعي سنت هاي جاهلي نظر دارد.
اين توجه فراگير به واقعيت بيروني، به ويژه طبيعت و تاريخ، براي پيامي كه به ظاهر ارتباطي با آن دو ندارد و تنها درصدد تغيير و اصلاح باور و بينش انسان نسبت به زندگي است، نشانه آن است كه قرآن در روش اصلاحي خود، تكيه بر واقعيت ها و دوري از تخيلات و پندارها را حتي درجايي كه فرهنگ از مقوله احساسي و عاطفه باشد، به عنوان يك اصل و قاعده مي شناسد و اين حقيقت را در زمينه فرهنگ آشكار مي كند كه پايه گذاري باورها و ارزش ها بر بنياد پندارهاي بي اساس يا احساسات دور از واقعيت اگر چه در راستاي اهداف مورد نظر باشد، نمي تواند شيوه درستي براي بهسازي فرهنگ جامعه به شمار آيد. امري كه سوگمندانه مورد بي توجهي قرار گرفته و هر روز شاهد برنامه ها و كارهاي احساس بنياد و تخيلي هستيم.


ادامه مطلب


نظرات (0) نويسنده : محمد اسماعیل صلواتی - ساعت 12:32 AM - روز پنج شنبه 8 بهمن 1388    |   لينک ثابت
یاران آتش 
 
 

«اسراف»، كلمه ای كه بارها آن را شنیده ، ولی بدون توجه به آن ، از كنارش رد شده ایم. راستی شما چقدر به این موضوع فكر كرده اید ؟ آیا اگر كسی به شما عنوان «اسرافكار» را بدهد،می پذیرید یا نسبت به آن عكس العمل نشان می‌دهید؟ با توجه به این كه هر یك از ما به نحوی مرتكب اسراف شده ایم بنا بر این بهتر است كه بپذیریم ما نیز دچار اسراف می‌شویم بدون اینكه متوجه آن باشیم.

 

<span style='background-color:yellow'>اسراف</span>

 

غرق شدن در مادیات و روی آوردن به تجملات كه به حق می توان آن را نوعی بیماری مربوط به قرن اخیر نامید، از نمونه‌های بارز اسراف و از عوامل عمده آن به شمار می آید. بسیاری از افراد اگر به اندازه نیاز خود مصرف كنند، جایی برای كمبود و فقر در جامعه باقی نمی ماند با كمی دقت در این مورد، متوجه می شویم بسیاری از چیزهایی را كه مصرف می كنیم و یا تمایل به داشتن آنها را داریم، غیر ضروری هستند و نبود آنها هیچ مشكلی را در زندگی ایجاد نمی كند، بدون اسراف هم می‌توان زندگی سالم و درستی داشت، به شرط آنكه ساده زیستن را بر هر چیزی ترجیح دهیم.

 

 

 

خداوند در سوره مؤمن آیه 43 مسرفین را یاران آتش خوانده است. یعنی اسراف كار،عاقبتی جز جهنم ندارد. اول جهنمی كه در دنیا به واسطه گرفتاری در دام فقر و پریشانی و دست نیاز سوی دیگران بردن، برای خود درست كرده است و دیگری جهنمی كه بواسطه اطاعت نكردن از فرمان خداوند در آخرت برای خود مهیا نموده است

 

اسراف كردن عملی مخالف ساده زیستی و راهی برای گستردن دام‌های شیطان است؛ زیرا اسراف موجب زیاده روی و  موجب زیاده خواهی می‌شود، زیاده خواهی هم انسان را به خود مشغول كرده و از یاد خدا غافل می‌نماید. بنابر این برای اینكه در چنین دامی واقع نشویم باید به هر آنچه كه داریم قانع باشیم و شرایط خود و خانواده را در نظر بگیریم و اجازه ندهیم تا اعمال اسرافكارانه دیگران ما را تحت تأثیر قرار داده، و راهی این مسیر نماید.

 

خداوند متعال در قرآن مجید از اسرافكاران به عنوان «برادران شیطان» نامبرده و در سوره اسراء آیه‌های 26 و 27 در این مورد فرموده است :«حق خویشاوندان، بیچارگان،… در راه ماندگان را بپرداز و زیاده روی مكن كه زیاده روی كنندگان، برادران شیطانند و شیطان نسبت به پروردگارش كفر ورزید».

 

اولین نكته ای كه از این آیه می‌توان برداشت نمود این است كه خداوند متعال امر به انفاق كردن و بخشش فرموده است ولی حتی در این مورد كه از اعمال صالحه می‌باشد، اجازه زیاده روی نداده است و ضمن اینكه بخشش را به اندازه توان اشخاص معین كرده است، خواسته است تا مسلمانان به دلیل بخشش بی اندازه، خود نیازمند دیگران نشوند، و نكته دوم آن كه از اسراف كاران به عنوان «برادران شیطان »یاد كرده است.یعنی افرادی كه زیاده روی می كنند، عمل آنها شیطانی و همدستی با شیطان است (چون معمولاً برادر از برادر پشتیبانی می‌كند) پس كسی كه اسراف می‌كند پشتیبان شیطان و در اعمال او شریك می شود، شاید تصور شود كه این آیه اشاره به این موضوع می‌كند كه وقتی برای دیگران خرج می‌كنی، اسراف نكن و انسان هر چه برای خود خرج كند، اشكالی ندارد و اسراف محسوب نمی‌شود، ولی با پرداختن به آیه دیگری از قرآن، این شبهه نادرست برطرف می‌شود و متوجه می‌شویم كه اسراف به هر شكل و در مورد هر كس انجام گیرد مذموم و ناپسند است.

 

آنجا كه خداوند در سوره اعراف آیه 31 می فرماید :«ای فرزندان آدم در هر مسجدی زینت خود را برگیرید و بخورید و بیاشامید اما اسراف نكنید، زیرا خداوند اسراف كاران را دوست ندارد». توجه به معنی این آیه نشان می‌دهد كه اسراف برای خود و برای دیگران پسندیده نیست.

 

اسراف كاری تنها به صورت ظاهر ارتباط ندارد، بلكه از این مرحله فراتر رفته و به شكل نفسانی و درونی بروز می‌كند. آنجا كه انسان خود را برتر از دیگران و برتر از هر چه هست می‌بیند و این خود بزرگ بینی آنچنان زیاد می‌شود كه به نوعی اسراف تبدیل می‌شود. فرعون نمونه این خود بزرگ بینی است. او آنقدر خود را بزرگ می‌دید كه تصور می‌كرد خداست و همه چیز تحت امر او قرار دارد و بنا براین، همه باید مطیع فرمان او باشند و تنها از او اطاعت كنند و چون چنین ادعایی نمود، عمل او عملی اسرافكارانه شد به گونه ای كه خداوند در سوره یونس آیه 14 در مورد او فرمود:

 

«…وَإنَّ فِرعَونَ لَعالٍ فی الارضِ وَ إنَّهُ لمَِنَ المُسرِفین؛…و بدرستیكه فرعون در زمین برتری جست و هر آینه از اسراف كاران بود».

 

و كلام آخر در مورد اسراف ، آن است كه خداوند در سوره مؤمن آیه 43 مسرفین را یاران آتش خوانده است. یعنی اسراف كار،عاقبتی جز جهنم ندارد. اول جهنمی كه در دنیا به واسطه گرفتاری در دام فقر و پریشانی و دست نیاز سوی دیگران بردن، برای خود درست كرده است و دیگری جهنمی كه بواسطه اطاعت نكردن از فرمان خداوند در آخرت برای خود مهیا نموده است.

 
اسراف كاری تنها به صورت ظاهر ارتباط ندارد، بلكه از این مرحله فراتر رفته و به شكل نفسانی و درونی بروز می‌كند. آنجا كه انسان خود را برتر از دیگران و برتر از هر چه هست می‌بیند و این خود بزرگ بینی آنچنان زیاد می‌شود كه به نوعی اسراف تبدیل می‌شود.
 

تدبر در این آیه نشان می‌دهد اسراف موجب زیان رساندن به مال انسان و از بین رفتن آن در مدت زمانی كوتاه می‌شود و همچنین زندگی انسان را به جهنمی از فقر و نداری و تلاش بیهوده برای به دست آوردن آنچه از دست داده است، مبدل می‌كند. پس بیائیم تا با استفاده درست از نعمت های الهی جزء اسراف كاران قرار نگیریم و با پاسخ دادن به سئولات زیر، از نقش اسراف در زندگی خود بكاهیم.

 

1.آیا به چیزی كه داریم قانع هستیم یا بیشتر و بهتر از آن را جستجو می‌كنیم ؟

 

2.آیا دوست داریم مانند دیگران زندگی كنیم حتی اگر شرایط آنان را نداشته باشیم؟

 

3.آیا از آنچه در اختیار داریم نهایت استفاده را می بریم ؟

 

4.كدام یك از اعمال ما اسرافكارانه بوده و برای جلوگیری از تكرار آن چه كرده ایم؟



ادامه مطلب


نظرات (0) نويسنده : محمد اسماعیل صلواتی - ساعت 12:30 AM - روز پنج شنبه 8 بهمن 1388    |   لينک ثابت
اسراف و تبذير، يك آفت جهانى
 

 

«اسراف‏»به معنى وسيع كلمه هرگونه تجاوز از حد در كارى است كه انسان انجام مى‏دهد ولى غالبا اين كلمه در مورد هزينه‏ها و خرجها گفته مى‏شود و از قرآن به خوبى استفاده مى‏شود كه اسراف نقطه مقابل تنگ گرفتن و سختگيرى است. (

 

«تبذير» در اصل از ماده «بذر» و به معنى پاشيدن دانه مى‏آيد، منتها اين كلمه مخصوص مواردى است كه انسان اموال خود را به صورت غير منطقى و فساد، مصرف مى‏كند و معادل آن در فارسى امروز «ريخت و پاش‏» و «ولخرجى‏» است و به تعبير ديگر «تبذير» آن است كه مال در غير موردش مصرف شود، هرچند كم باشد و اگر در موردش صرف شود «تبذير» نيست هرچند زياد باشد.

 

چنانكه امام صادق‏عليه‏السلام كه در ذيل آيه «و لا تبذر تبذيرا» در پاسخ سئوال كننده‏اى فرمود: «من انفق شيئا فى غير طاعة الله فهو مبذر و من انفق في سبيل الله فهو مقتصد». (۲)

 

كسى كه در غير راه اطاعت فرمان خدا مالى انفاق كند، تبذير كننده است و كسى كه در راه خدا انفاق كند، ميانه‏رو است.

 

اگرچه با در نظر گرفتن اين دو لغت «اسراف و تبذير» ممكن است ميان آنها تفاوتى باشد، ولى بسيار مى‏شود كه اين دو كلمه درست در يك معنى به كار رود و حتى به عنوان تاكيد پشت‏سر يكديگر قرار مى‏گيرند. چنانكه على‏عليه‏السلام مى‏فرمايد:

 

«الا ان اعطاء المال في غير حقه تبذير و اسراف و هو يرفع صاحبه فى الدنيا و يضعه فى الآخرة و يكرمه فى الناس و يهينه عندالله‏». (۳)

 

آگاه باشيد مال را در غير مورد استحقاق صرف كردن، تبذير و اسراف است، ممكن است اين عمل انسان را در دنيا بلند مرتبه كند اما مسلما در آخرت پست و حقير خواهد كرد در نظر توده مردم ممكن است‏سبب اكرام گردد اما در پيشگاه خداوند موجب سقوط مقام انسان خواهد شد.

 

اميرمؤمنان على‏عليه‏السلام فرمود:

 

«من اشرف الشرف الكف عن التبذير والسرف‏» (۴) از بلندمرتبه‏ترين شرف يعنى بلندى مرتبه، باز ايستادن از اسراف و تبذير است.

 

در اينجا «تبذير» و «اسراف‏» هر دو به يك معنى است.

 

باز آن حضرت فرمود:

 

«عليك بترك‏التبذير و الاسراف و التخلق بالعدل والانصاف‏» (۵)

 

تبذير و اسراف را ترك كن و با خصلت عدل و انصاف متصف باش.

 

«تبذير» و «اسراف‏» هر دو به يك معنى است و همچنين «عدل‏» و «انصاف‏».

 

غرض «اسراف‏» و «تبذير» از نظر اسلام بسيار نكوهيده است و علاوه بر اينكه عيب بزرگى براى انسان به شمار مى‏رود و بلاى بزرگ اجتماعى است كه باعث محروميتهاى انسانهاى بى‏گناه مى‏گردد. بدون شك نعمتها و مواهب موجود در كره زمين براى ساكنانش كافى است اما به شرط اينكه بيهوده به هدر داده نشوند و دور از هرگونه افراط و تفريط مورد بهره‏بردارى قرار گيرند و گرنه اين مواهب آن قدر فراوان و نامحدود نيست كه با بهره‏گيرى نادرست، آسيب نپذيرد. و اى بسا اسراف و تبذير در منطقه‏اى از زمين باعث محروميت منطقه ديگرى شود و يا اسراف و تبذير نسل امروز باعث محروميت نسلهاى آينده گردد.

 

آن روزى كه ارقام و آمار، همچون امروز دست انسانها نبود و دانشمندان به اين مساله پى نبرده بودند كه جمعيت‏بشر سريعتر از مواد غذائى زياد مى‏شود و در نتيجه براى آينده نگرانى روزافزون و سختى زندگى و فقر و فاقه دائمى پيش‏بينى نشده بود، اسلام هشدار داده كه در بهره‏گيرى از مواهب الهى در زمين، از اسراف و تبذير خوددارى كنند.

 

قرآن مجيد در آيات زيادى شديدا مسرفان را محكوم كرده است.

 

درجائى مى‏گويد: «ولا تسرفوا انه لا يحب المسرفين‏» (۶) (اسراف نكنيد كه خدا اسرافكاران را دوست نمى‏دارد).

 

ودر مورد ديگر: اسرافكاران را اصحاب دوزخ مى‏شمرد و مى‏فرمايد:

 

«و ان المسرفين هم اصحاب النار». (۷) واز اطاعت فرمان مسرفان نهى مى‏كند:«و لا تطعوا امر المسرفين‏» (۸) و مجازات الهى در انتظار اسرافگران است:«مسومة عند ربك للمسرفين‏» (۹) اسرافكاران دروغگو را محروم از هدايت الهى مى‏شمرد: «ان الله لا يهدى من هو مسرف كذاب‏». (۱۰)

 

اسراف يك برنامه فرعونى شمرده شده است: «و ان فرعون لعال في الارض و انه لمن المسرفين‏» (۱۱) و سرانجام سرنوشت اسرافكاران هلاكت و نابودى است‏عليهم‏السلام «واهلكنا المسرفين‏». (۱۲)

 

«ان المبذرين كانوا اخوان الشياطين‏» (۱۳) (تبذير كنندگان برادران شيطانند).

 

بدون شك اسراف يكى از مذموم‏ترين اعمال از ديدگاه اسلام است و در آيات و روايات نكوهش فراوانى از آن شده است. در روايات دقت در مساله اسراف و تبذير تا آن حدى است كه در حديثى مى‏خوانيم: پيامبرصلى الله عليه وآله از راهى عبور مى‏كرد يكى از يارانش به نام سعد مشغول وضوء گرفتن بود و آب زياد مى‏ريخت، فرمود: چرا اسراف مى‏كنى اى سعد! عرض كرد: آيا در آب وضو نيز اسراف است؟ فرمود: نعم وان كنت على نهر جار(آرى هرچند در كنار نهر جارى باشى). (۱۴)

 

ونيز از آن حضرت نقل شده است كه روزى دستور داد رطب و خرماى تازه براى خوردن حاضران بياورند، بعضى خرما را مى‏خوردند و هسته آن را به دور مى‏افكندند، فرمود: اين كار را نكنيد كه اين تبذير است و خدا فساد را دوست نمى‏دارد. (۱۵)

 

امام صادق‏عليه‏السلام فرمود:

 

«ادنى الاسراف هراقة فضل الاناء و ابتذال ثوب الصون والقاء النوى‏». (۱۶)

 

پائين‏ترين حد اسراف ريختن باقى مانده آب و بذل كردن لباس كه مورد حاجت‏باشد، و انداختن هسته خرما.

 

غرض در دستورات اسلامى آن قدر روى نفى اسراف و تبذير تاكيد شده است كه حتى از ريختن باقى‏مانده آب وضو واز دور افكندن هسته خرما نهى گرديده است.

 

جهان امروز به خاطر احساس مضيقه در پاره‏اى از مواد، سخت‏به اين موضوع توجه دارد تا آنجا كه از همه چيز از زباله‏ها و تفاله‏ها و فاضل‏آبها از تصفيه استفاده مى‏كند چرا كه احساس كرده‏اند كه مواد موجود در طبيعت نامحدود نيست كه به آسانى بتوان از آنها صرف‏نظر كرد بايد از همه به صورت «دورانى‏» بهره‏گيرى نمود.

 

با اينكه نعمتها و مواهب موجود در كره زمين براى ساكنان آن كافى است و ليكن گرسنگى يك پديده جهانى بشمار مى‏رود واكثريت‏ساكنان روى زمين از گرسنگى رنج مى‏كشند.

 

دانشمندان مى‏گويند گرسنگى به هيچ‏وجه امرى نيست كه طبيعت آن را به ما تحميل كرده باشد، با مطالعه اين پديده در نواحى مختلف جهان به اين واقعيت رسيده‏اند كه به طور كلى عوامل و شرائط طبيعى نيستند كه گروهها و اجتماعات انسانى را دچار قحطى و گرسنگى مى‏سازند، بلكه مسئوليت اين فاجعه به عهده برخى از شرائط فرهنگى است. (۱۷)

 

به اين معنى مصيبت گرسنگى يك پديده طبيعى و پيوند يافته با زندگى نيست و مانند مرگ يك حادثه اجتناب‏ناپذير نمى‏باشد، بلكه گرسنگى يك نوع زخم و درد اجتماعى است كه به دست‏خود انسان ايجاد شده است.

 

و عمدتا نتيجه اسرافكاريهائى است كه ابرقدرتهاى جنايتكار بر جهان بشريت تحميل كرده‏اند پس كشورهاى استعمارگر بانى اصلى گرسنگى و فقر جهانى است.

 

براى همين است كه در اسلام از «اسراف‏» و «تبذير» به شدت مذمت‏شده است.

 

على‏عليه‏السلام فرمود:

 

«للمسرف ثلاث علامات: ياكل ما ليس له و يلبس ما ليس له و يشترى ما ليس له‏» (۱۸) اسرافگر سه نشانه دارد: آنچه مى‏خورد در خور وى نيست. لباسى پوشد كه شايسته اونيست و كالائى مى‏خرد كه زيبنده وى نيست.

 

على‏عليه‏السلام فرمود: «ما فوق الكفاف اسراف‏» (۱۹) بالاتر از كفاف اسراف است.

 

يعنى هركس موظف است از مال خود به اندازه «كفاف‏» خرج كند. كفاف قدرى از مال را گويند كه براى هزينه زندگى انسان و خانواده‏اش در حد اعتدال كفايت كند و خرج كردن بيش از آن اسراف است.

 

باز فرمود: «ويح المسرف ما ابعده عن صلاح نفسه و استدراك امره‏» (۲۰) چه دور است اسراف كننده از تدارك نمودن زيان كار خود و از آنچه صلاح نفس او در آن است.

 

باز مى‏فرمايد: «سبب الفقر الاسراف‏» (۲۱) سبب فقر و گرسنگى (جامعه) اسراف است.

 

باز مى‏فرمايد: «ذر السرف فان المسرف لا يحمد جوده و لا يرحم فقره‏» (۲۲) اسراف كننده را واگذار زيرا جود و بخشش او پسنديده نيست و اگر به سبب اسراف فقير گردد قابل ترحم نمى‏باشد.

 

آرى امروز بشر فهميده است كه حتى در زوائد اموال خود نيز دقيق باشد اگر نان زيادى دارد به درد او نمى‏خورد به درد ديگران خواهد خورد و سير شدن ديگران باز استفاده‏اش به او بر مى‏گردد.

 

البته اينها از نظر مسلمانان مسائل دست و پا افتاده‏اى است كه در اسلام بيش از هزار و چهار صد سال قبل مورد توجه قرار گرفته است و هر مسلمان معمولى مى‏داند اسراف مال و زيرپا ريختن بركت‏خداگناه دارد و درباره گرامى داشتن نان و نهى از بى‏حرمتى آن روايات فراوانى وارد شده است. (۲۳)

 

طبق منطق قرآن خداوند به زمين بركت داد تا قوت تمام مردم روى زمين در چهار نوبت‏سال به طور يكسان برآورده شود (۲۴) درحالى كه هزاران نفر در كشورهاى مختلف جهان درنتيجه مصرف بى‏رويه مواد غذائى و افراط در آن به افزايش كلسترول، چربى و قند مبتلا شده و در اثر بيمارى زودرس قلب و عروق و سرطان در مى‏گذرند و درنتيجه همين اسراف و تبذير در مواد غذائى، ميليونها انسان در دنيا با گرسنگى دست‏به گريبان بوده و روزانه هزاران نفر از بى‏غذائى تلف مى‏شوند.

 

به موجب آمارى كه نقل شده، تعداد فقرا در جهان‏۳/۱ ميليارد نفر تخمين شده كه اغلب آنها در آسيا و آفريقا زندگى مى‏كنند، هر سال ۱۲ ميليارد نفر كودك از گرسنگى يا بيمارى مى‏ميرند.

 

آمارها نشان داده است كه شكاف اجتماعى نه تنها در سطح جهانى، بلكه در يك كشور بسيار وسيع است در يك قطب ثروت انباشته‏تر مى‏شود و در قطب ديگر فقر به صورت دلخراش گسترده‏تر مى‏گردد و اين موضوع عصيان و پرخاش را در جامعه به وجود مى‏آورد و نمى‏توان آن را ناديده گرفت‏به ويژه اگر ثابت‏شود كه اين ثروتها نامشروع است و انباشته شدن آنها به زيان ديگران است همه اينها در ارزشها، اخلاق، شيوه‏هاى رفتار اجتماعى و چه بسا در فرهنگ و معيارهاى سنجش ارزشها، اثر منفى مى‏گذارد.

 

يكى از دانشمندان غرب در كتاب ارزشمند خود «انسان گرسنه‏» مى‏نويسد:

 

«اگر نقشه جهانى گرسنگى را مورد مطالعه قرار دهيم، و اگر عواملى را كه موجب پيدايش و بروز آن در نواحى گوناگون هستند تجزيه و تحليل كنيم، به وضوح در مى‏يابيم كه گرسنگى دسته‏جمعى يك پديده اجتماعى است كه به طور كلى پيدايش آن نتيجه استفاده نادرست از امكانات و منابع طبيعى يا به دنبال توزيع غلط آن مواد خوراكى است كه به اين ترتيب به دست مى‏آيد با در نظر گرفتن حقائق آشكارى كه ما ذكر كرده‏ايم ديگر ممكن نيست‏بتوان قبول كرد كه گرسنگى يك پديده طبيعى باشد، زيرا مسلم است كه علل آن بيشتر ناشى از عوامل اقتصادى است. ونه از عوامل طبيعى حقيقى كه پنهان كردن آن دشوار است اينكه در جهان به اندازه كافى منابع طبيعى وجود دارد براى اينكه جميع اجتماعات بشرى بتوانند از يك تغذيه شايسته و مناسب برخوردار باشند، و اگر امروز هنوز بسيارى از «مهمانان زمين‏» نمى‏توانند از اين خوان نعمت‏بهره‏مند باشند از آن روست كه كليه تمدنها واز جمله تمدن ما نيز براساس نهايت نابرابرى اقتصادى پى‏ريزى واستوار شده است. (۲۵)

 

جالب اينجاست كه قرنها پيش از آنكه كتاب «انسان گرسنه‏» نوشته شود، و «علم‏» به كشف مساله گرسنگى بپردازد، و به قول بعضيها صدها سال پيش از آنكه «جان بويدار» لرد انگليسى، شكايت‏سردهد كه در «عالم سياست‏» هيچ‏گاه مساله گرسنگى بينوايان مورد توجه ارباب قدرت قرار نگرفته است، آشكارا مى‏بينيم كه «مساله گرسنگى‏» در صفحات «نهج‏البلاغه‏» همواره موج مى‏زند و اساسى‏ترين كوشش و «رنج راستين على‏» پيشرو صميمى‏ترين پيشوايان سوسياليستى كه تاكنون تاريخ سياست جهان بر اريكه زمامدارى عملى به خود ديده است «سير كردن گرسنگان‏» و ايجاد تفاهم در حكمرانان و طبقات توانگر، نسبت‏به رنجهاى توان‏فرساى آنان است.

 

اميرمؤمنان على‏عليه‏السلام خوراك و پوشاك و آسايش را، بر خود تحريم مى‏كند، تا مبادا لحظه‏اى از درد توده‏ها، از رنج اكثريت همنوعان خود، غافل ماند. (۲۶)

 
يك دستور مهم بهداشتى و اقتصادى
 

مضمون آيه شريفه: «كلوا واشربوا و لا تسرفوا» (بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد). گرچه بسيار ساده به نظر مى‏رسد، اما امروز ثابت‏شده است كه يكى از مهمترين دستورات بهداشتى همين است، زيرا طبق تحقيقات دانشمندان سرچشمه بسيارى از بيماريها، غذاهاى اضافى است كه به صورت جذب نشده در بدن باقى مى‏ماند، اين مواد اضافى هم بار سنگينى است‏بر قلب و عروق و ساير دستگاههاى بدن، و هم منبع آماده‏اى است‏براى انواع عفونتها و بيماريها، لذا براى درمان بسيارى از بيماريها، نخستين گام همين است كه اين مواد مزاحم كه در حقيقت زباله‏هاى تن انسان هستند، سوخته شوند و پاكسازى جسم عملى گردد.

 

عامل اصلى تشكيل اين مواد مزاحم، اسراف و زياده‏روى در تغذيه و به اصطلاح «پرخورى‏» است و راهى براى جلوگيرى از آن جز رعايت اعتدال در غذا نيست.

 

امام رضاعليه‏السلام مى‏فرمايد:

 

«لو ان الناس قصدوا في الطعام لاعتدلت ابدانهم‏» (۲۷) (اگر مردم در طعام ميانه‏روى كنند بدنهاى آنها اعتدال پيدا مى‏كند).

 

مرحوم طبرسى در تفسير شريف «مجمع البيان‏» مطلب جالبى نقل كرده كه «هارون‏الرشيد» طبيبى مسيحى داشت كه مهارت او در طب معروف بود، روزى اين طبيب به يكى از دانشمندان اسلامى گفت: من در كتاب شما چيزى از طب نمى‏يابم، درحالى كه دانش مفيد بر دو گونه است: علم اديان و علم ابدان. او در پاسخش چنين گفت: خداوند همه دستورات طبى را در نصف آيه از كتاب خويش آورده است «كلوا واشربوا و لا تسرفوا» (بخوريد و بياشاميد واسراف نكنيد) و پيامبر ما نيز طب را در اين دستور خويش خلاصه كرده است: «المعدة بيت كل داء و الحمية راس كل دواء واعط كل بدن ما عودته‏»(معده خانه بيماريهاست و امساك سرآمد همه داروهاست و آنچه بدنت را عادت داده‏اى(از عادت صحيح و مناسب) آن را دريغ مدار).

 

طبيب مسيحى هنگامى كه اين سخن را شنيد گفت: «ما ترك كتابكم ولا نبيكم لجالينوس طبا»! قرآن شما و پيامبرتان براى جالينوس (طبيب معروف) طبى باقى نگذارده است. (۲۸)

 


ادامه مطلب


نظرات (0) نويسنده : محمد اسماعیل صلواتی - ساعت 12:29 AM - روز پنج شنبه 8 بهمن 1388    |   لينک ثابت