تاریخ : شنبه 24 مهر 1395  | 9:32 PM | نویسنده : اعظم جلیلی


 

عاشورا يك حادثه ي تاريخي صرف نبود؛عاشورا يك فرهنگ،يك جريان مستمر و يك سرمشق دايمي براي امت اسلام بود. سه عنصر در حركت حضرت ابي عبدالله (عليه السلام) وجود دارد:
(عنصر منطق و عقل،عنصر حماسه و عزّت و عنصر عاطفه)
عنصر منطق و عقل در اين حركت،در بيانات آن بزرگوار متجلي است؛قبل از شروع اين حركت،از هنگام حضور در مدينه تا روز شهادت. جمله،جمله ي اين بيانات نوراني،بيان كننده ي يك منطق مستحك است.
خلاصه ي اين منطق هم اين است كه وقتي شرايط وجود داشت و متناسب بود،وظيفه ي مسلمانان (اقدام) است؛اين اقدام خطر داشته باشد در عالي ترين مراحل يا نداشته باشد.
خطر بالاترين اين است كه انسان جان خود و عزيزان و نواميس خود- همسر،خواهر،فرزندان و دختران- را در طبق اخلاص بگذارد و به ميدان ببرد و در معرض اسارت قرار دهد.
عنصر دوم حماسه است؛يعني اين مجاهدتي كه بايد انجام بگيرد؛ چون (الْعِزَّهُ لِلّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤمِنِينَ) مسلمان در راه همين مجاهدت هم،بايستي از عزّت خود و اسلام حفاظت كند.
اين عنصر در همه ي مجاهداتي كه رهروان عاشورايي در برنامه ي خود مي گنجانند،بايد ديده شود.
همه ي اقدام هاي مجاهدت آميز- چه سياسي،چه تبليغي،چه آنجايي كه جاي فداكاري جاني است- بايد از موضع عزّت باشد.
عنصر سوم،عاطفه است؛يعني هم در خود حادثه و هم در ادامه و استمرار حادثه،عاطفه يك نقش تعيين كننده اي ايجاد كرده است،كه باعث شد مرزي بين جريان عاشورايي و جريان شيعي با جريان هاي ديگر پيدا شود.
زينب كبري (سلام الله عليها) در كوفه و شام منطقي حرف مي زند،اما مرثيه مي خواند؛
امام سجاد (عليه السلام) بر روي منبر شام،با آن عزّت و صلابت بر فرق حكومت نبوي مي كوبد،اما مرثيه مي خواند. اين مرثيه خواني تا امروز ادامه دارد و بايد تا ابد ادامه داشته باشد،تا عواطف متوجه شود.(2)

ما نتايج محرم را در زندگي خود مي بينيم
 

محرّمِ دوران انقلاب،با محرّم هاي قبل از انقلاب و دوران عمر ما و قبل از ما،متفاوت است. اين محرّمها محرّم هايي است كه در آن،معنا و روح جهت گيري،واضح و محسوس است. ما نتايج محرم را در زندگي خود مي بينيم.
حكومت و حاكميت و اعلاي كلمه ي اسلام و كلمه ي اميد به بركت اسلام در دل مستضعفان عالم،آثار محرّم است.
ما در دوران خود،محرّم را با محصول آن،يكجا داريم. با اين محرّم،بايستي چگونه رفتار كنيم؟ پاسخ اين است كه ما معممان،همه ي علماي دين،همه ي مبلّغان و همه ي ذاكران،بايد مسأله ي عاشورا و مصايب حسين بن علي (عليه السلام) را به صورت يك مسأله ي جدّي و اصلي به دور از شعار،مورد توجه قرار بدهيم.(3)

ماجراي حسين بن علي (عليه السلام)،موتور حركت قرون اسلامي
 

ماجراي حسين بن علي (عليهما السلام)،حقيقتاً موتور حركت قرون اسلامي در جهت تفكرات صحيح اسلامي بوده است. هر آزادي خواه و هر مجاهد في سبيل الله و هر كس كه مي خواسته است در ميدان خطر وارد بشود،از آن ماجرا مايه گرفته و آن را پشتوانه ي روحي و معنوي خود قرار داده است.
در انقلاب ما،اين معنا به صورت بينّي واضح بود. معلوم نبود اگر،اين حادثه را نمي داشتيم،چطور مي توانستيم در اين معركه خوض كنيم. اين خودش فصل عريض و قابل تعمقي است كه تمسك به ذيل ماجراي عاشورا و مجاهدت سيدالشهداء (عليه السلام) ، چه تأثيري در وضع انقلاب ما داشت.
انسان وقتي در اين مسأله غور مي كند،از عظمت تأثير آن حادثه به دهشت مي افتد و فكر مي كند كساني كه از آن محرومند،اين خلأ را چگونه مي توانند پُر كنند.
زندگي حسين بن علي (عليهما السلام) و ماجراي چند روزه ي آن حضرت در كربلا،فصل عظيمي از تاريخ ماست؛حجم آن كم،اما مفهوم آن بسيار وسيع،و عمق آن خيلي زياد است.(4)
وجود مقدس سيدالشهداء (عليه السلام)،اگر چه بيشتر با بُعد جهاد و شهادت معروف شده؛ليكن آن بزرگوار در حقيقت مظهر انسان كامل و عبد خالص و مخلِص و مخلَص براي خداست.(5)


ادامه مطلب
نظرات 0
تاریخ : شنبه 24 مهر 1395  | 9:31 PM | نویسنده : اعظم جلیلی

 

قاعدتا نكته‏اى توجه را جلب مى‏كند، و آن اين است كه شخصيت‏هاى عظيمى كه هر كدام به نحوى امروز سراسر تاريخ بشر را روشن كرده‏اند حسين بن على (ع) ، امام سجاد (ع) ، حضرت ابوالفضل (ع) اينها كسانى هستند كه در دوران خودشان به گمان باطل مادى، به كلى نابود و هضم شدند . حسين بن على (ع) با همه جوانان و شخصيت‏هاى برجسته خانواده‏اش برادران، فرزندان، نزديكان، جوانان، اصحاب غيور در غربت كامل به شهادت رسيد . در غربت كامل هم دفن شد . نه كسى آنها را تشييع كرد، و نه كسى براى آنها اقامه عزا كرد . كسانى كه به گمان باطل فكر مى‏كردند كه اگر اينها بمانند، ممكن است‏بساط انتقام‏گيرى راه بياندازند . اينها خيال مى‏كردند كه با شهادت حسين بن على (ع) و همراهانش كار تمام شد . امام سجاد (ع) سى و چهار سال بعد از آن روز در مدينه، ظاهرا در حال انزوا زندگى كردند، نه لشكرى، نه مجموعه‏اى و نه هياهويى به ظاهر وجود نداشت . ابوالفضل العباس هم يكى از آن شهداى روز عاشوراست . تصور باطل قدرت‏هاى مادى كه با منطق مادى حكومت مى‏كنند معمولا اين است كه اين‏ها تمام شدند و از بين رفتند . ولى مى‏بينند كه واقعيت قضيه اين طور نيست، اينها تمام نشدند . اينها ماندند و روز به روز به عظمت و جلالت و جذابيت و تاثير گذارى اين شخصيت‏ها افزوده شد . دلها را قبضه و تصرف كردند و دايره وجود خودشان را گسترش دادند . امروز صدها ميليون مسلمان اعم از شيعه و غير شيعه به نام اينها تبرك مى‏جويند . از سخن اينها استفاده مى‏كنند . ياد آنها را گرامى مى‏دارند اينها پيروزى در تاريخ است، پيروزى حقيقى و ماندگار (9)

منابع :
 

1.حديث ولايت،ج2،صص 11 و 12
2.بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با روحانيان و مبلغان،5/11/84 .
3. حديث ولايت،ج2،ص 11
4. حديث ولايت،ج7،ص 212
5. حديث ولايت،ج3،ص287
6. حديث ولايت،ج2،صص 142 و 143
7. حديث ولايت،ج2،ص 13
8. بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با روحانيون و مبلغين در آستانه ماه محرم 23/1/78 .
9. بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با فرماندهان سپاه 21/8/78 .

 


ادامه مطلب
نظرات 0
تاریخ : شنبه 17 مهر 1395  | 9:00 PM | نویسنده : اعظم جلیلی

واقعه ی عاشورا ، با همه ی بزرگی مصیبت و بی هماوردی فجایعی که بر بزرگترین انسانهای تاریخ داشت، درسهای فراوانی دارد. توجه به این مسئله که در کنار شور حسینی نباید شعور حسینی فراموش شود و از قطره قطره اشکهایی که بر اباعبدالله (علیه السلام) ریخته می شود باید درس گرفت و در زندگی به کار بست، خود از درسهای عاشوراست. در میان معاصرین یکی از بزرگترین اندیشمندانی که توجه ویژه ای به این مسئله داشته اند مرحوم علامه محمد تقی جعفری(ره) بودند که مجموع سخنرانی ها و مطالب ایشان در این خصوص در کتاب "حسین، شهید فرهنگ پیشرو انسانیت" منتشر شده است. به لطف خدا بعضی از مطالب ایشان در ایام محرم باز نشر خواهد شد که نخستین قسمت آن را در ادامه می خوانید...

فرآوری: محدثه السادات حسینی-بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
م

امام حسین(علیه السلام) در زندگانی خود شاهد حوادث و وقایع تلخ و جان گدازی بودند و همین وقایع و ظلم هایی که طی سال های زیادی دل امام را به درد آورده بود، زمینه ساز قیام ایشان شد. در شناخت کامل یک واقعه، آشنایی نسبت به تمام ابعاد آن ازجمله انگیزه و هدف وقوع آن رویداد بسیار مؤثر است. درواقع تلاش برای آگاهی نسبت به حادثه ای، بدون توجه به هدف آن، مطلب زیادی عاید انسان نمی کند. بر همین اساس بررسی اهداف و انگیزه های امام حسین(علیه السلام) از قیام عاشورا نیز ما را در شناخت تمام ابعاد این واقعه بزرگ و بهره مندی از آن یاری می کند.
قطعاً تصمیم امام برای قیام تصمیم یک شبه و یک ساعت نبود، بلکه عوامل بسیاری در آن تأثیر داشته و طی سالیان طولانی زمینه ساز آن شد. قطعاً نمی توان نقطه ای خاص در تاریخ را مدنظر گرفت و چنین بیان نمود که انگیزه قیام عاشورا دقیقاً از همین جا آغاز شد. اما آنچه برای ما روشن است این مطلب است که ظلم و ستم که بر امام و شیعیان و مردم جامعه اعمال گردید بزرگ ترین عامل واقعه عاشورا است.

ظلم در دوران حکومت معاویه

شاید بتوان ریشه اصلی قیام عاشورا را در زمان معاویه جستجو کرد. همان زمانی که امام(علیه السلام) شاهد ظلم بر تک تک یاران پدر بزرگوارشان و تأثیر آن بر جامعه مسلمین بودند. همان زمانی که با دسیسه ها و نیرنگ های معاویه مالک اشتر به دیار حق شتافت. مالک اشتری که امام علی(علیه السلام) بعد از شنیدن خبر شهادت ایشان گریه کردند و چنین فرمودند که:
«مالک" چه مالکی! و دیگر مثل مالکی برای ما نیست. خدا رحمت کند مالک را. نسبت او به من چنان بود که نسبت من به رسول خدا.»
امام درد از دست دادن عمار و ابوذر و تمام یاران باوفا و صادق را چشیده بودند. امام هدف از تبعید ابوذر را می دانستند و چگونگی تبعید او را دیده بودند. چرا؟ فقط به خاطر اینکه معاویه در پی جاه و مقام و حکومت بود و آن ها را سد راه خود می دید و از هر ترفند و روشی برای حذف انسان های بزرگ از مسیر خود بهره می برد.
امام حسین(علیه السلام) صلح برادر بزرگوارشان با معاویه را دیده بودند. صلحی اجباری که امام حسن بااینکه می دانستند معاویه به اصول آن پایبند نخواهد ماند، اما تا لحظه آخر به عهد و پیمان خود در صلح، وفا نمودند چراکه این صلح را به نفع اسلام و مسلمین می دانستند و همچنین وفای به عهد را لازم، اما رفتار معاویه چیزی جز جانشین کردن فرزند خدانشناس و شهوت پرست خود به منصب حکومت جامعه  مسلمین نبود. این ها همه درد بر دل امام حسین (علیه السلام) بود. دردهایی که امام برای رفع آن ها و اصلاح امور مسلمین تلاش نمودند اما خودکامگی معاویه و پیروان او ادامه داشت و هرلحظه ظلم و ستمی عمیق بر جامعه مسلمین وارد می ساخت و قطعاً عمق این فجایع برای هیچ کس به اندازه امام آشکار نبود.
آیا اگر امام حسین(علیه السلام) در مقابل این همه جور و ستم که ما فقط به چند نمونه آن اشاره نمودیم، سکوت می کردند و مردانه نمی ایستادند، ما امروز با مطالعه تاریخ، ایشان را مورد مواخذه قرار نمی دادیم؟

شاید بتوان ریشه اصلی قیام عاشورا را در زمان معاویه جستجو کرد. همان زمانی که امام(علیه السلام) شاهد ظلم بر تک تک یاران پدر بزرگوارشان و تأثیر آن بر جامعه مسلمین بودند. همان زمانی که با دسیسه ها و نیرنگ های معاویه مالک اشتر به دیار حق شتافت.

ظلم در دوران حکومت یزید

ظلمی که زمینه ساز قیام اباعبدالله( علیه السلام) شد، ریشه دارتر از حکومت یزید بود، اما یزید آن را آشکار ساخت. معاویه در غالب اسلام و پوشش دین هدف پلید خود را پیش می برد، اما یزید به قدری در لذایذ زودگذر دنیا و شهوت و مقام پرستی غرق بود که حتی به پوشش گذاشتن بر اعمال بی شرمانه و دور از دین خود نیز نمی اندیشید. او فقط در پی بیعت گرفتن از امام بود تا بتواند از شورش احتمالی امام علیه خود جلوگیری کند. یزید حتی به سیاست های کثیف پدر خود نیز اهمیت نداد، به نصیحت پدری که با تمام پلیدی خود، او را از رویارویی با حسین ابن علی(علیه السلام) منع کرده و به او چنین گفته بود که: «حسین محبوب ترین شخص نزد مردم است، رویاروی او قرار نگیر.»
تمام این امور در حالی است که تمام مورخان اسلام بر بی کفایتی و شهوت پرستی او اذعان دارند. با در نظر گرفتن تمام موارد بیان شده آیا چنین توقع می رفت که امام به عنوان ولی خدا با او مقابله نکنند؟
امام حسین(علیه السلام) در دوران معاویه با تمام فریب ها و نیرنگ های معاویه و با توجه به اینکه او با رعایت ظاهری دین اسلام اهداف خود را پیش می برد، از روشنگری و هدایت مردم دست نکشیدند، چگونه می توان از امام توقع سکوت داشت، زمانی که یزید رفتارهای بی شرمانه خود را علناً و بدون در نظر گرفتن حدوحدود اسلام انجام می داد و فقط در دنیای مادی و بی سرو انتهای خود غرق بود. همین ظلم و ستم ها و بی عدالتی ها امام را به قیام مجبور ساخت.
خدایا! پروردگارا! ما را از درس های سازنده ای که حسین به ما داده است، برخوردار بفرما. امین


منبع:


ادامه مطلب
نظرات 0
تاریخ : جمعه 16 مهر 1395  | 8:29 PM | نویسنده : اعظم جلیلی

 

 

ويژگيهاى اخلاقى دو جبهه حق و باطل در واقعه كربلا
ويژگيهاى اخلاقى دو جبهه حق و باطل در واقعه كربلا


 

نويسنده:على اصغر الهامى ‏نيا




 

الف. ويژگى‏هاى حق‏پويان

1. غيرت و حماسه
2. ژرف‏انديشى
3. عرفان
4. پرستش و نيايش
5. جانبازى بر سر پيمان

ب. ويژگى‏هاى ياوه‏جويان

1. پستى و زبونى
2. چندچهرگى
3. حرام‏خوارى
4. فساد و فحشا
5. بى‏حرمتى به مقدسات
6. پرخاشگرى
7. بحران هويت

ويژگيهاى اخلاقى دو جبهه حق و باطل در كربلا

داستان كربلا نمايشگاهى است كه از يك سو بيان‏گر عظمت، شجاعت وحق‏خواهى و حق‏پرستى و تمام فضائل و مكارم انسانى است كه در سرورشهيدان و ياران فداكار وى تبلور يافته و در سخت‏ترين شرايط از آنروى‏گردانى نشده است و از سوى ديگر مبين دنائت، سنگدلى و خونخوارىامويان و سپاهيان يزيد كه حاكى از آلودگى‏هاى روحى و اخلاقى آنان و نشاندهنده عاقبت باطل‏گرايى و بى ايمانى است.
در اين مقاله از ميان فضائل بى‏شمار، غيرت و حماسه، ژرف انديشى، عرفان،پرستش و نيايش و جانبازى در حق‏پويان از يك سو، و پستى و زبونى، چندچهره‏گى، حرام‏خوارى، فساد و فحشاء، بى حرمتى به مقدسات، پرخاشگرى وبحران هويت از جمله رذائل جبهه باطل شمرده شده است كه در صحنهعاشورا به ظهور رسيده‏اند.
تهذيب و تزكيه اخلاقى انسانها از رذايل و آراستن ايشان بهفضايل اخلاقى از اصول شرايع آسمانى و اهداف غايى انبياى الهىعليهم السلام به شمار مى‏رود و قرآن مجيد نيز در چندين مورد ازچنين رسالتى براى پيامبر اسلام(ص) ياد مى‏كند؛ از جمله مى‏فرمايد:
هُوَ الَّذى‏ بَعَثَ فِى اْلاُمّيينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكّيهِمْ
وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ اِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفى‏ ضَلالٍ مُبينٍ؛[1]
او كسى است كه در ميان جمعيت درس‏نخوانده، رسولى از خودشان برانگيخت كه آياتش را برآنان مى‏خواند و آنان را تزكيه مى‏كند و به آنان كتاب (قرآن) و حكمت مى‏آموزد هر چند پيش ازآن در گمراهى آشكارى بودند.
رسول گرامى اسلام، خود نيز در اين باره مى‏فرمايد:
إنِّما بُعِثْتُ لِاُتَمِّمَ مَكارِمَ الْاَخْلاقِ؛[2]
همانا برانگيخته شدم تا مكرمتهاى اخلاقى را تكميل كنم.
متّصف بودن انبياى گرامى و پيروان راستين آنان به صفات ارزشمند اخلاقى نيز بيانگراين حقيقت است كه بندگان مؤمن خدا همواره كوشيده‏اند كه در پرتو اعتقادات صحيح واعمال صالح، از ويژگيهاى بارز اخلاقى نيز برخوردار باشند و درون و بيرون خويش را ازآلوده شدن به رذايل اخلاقى منزه دارند.
اهميت چنين اتصافى آنگاه دو چندان مى‏گردد كه به اين موضوع توجه كنيم كه چندينمفهوم اخلاقى در شمار اسما و صفات حسناى الهى قرار دارد مانند؛ حليم، صبّار، شكور،غنىّ، رؤوف، رحيم، غافر، كريم و ...
از سوى ديگر، كافران، منافقان و كسانى كه جبهه مخالف دين و دينداران را تشكيلمى‏دهند، نوعاً از فضايل اخلاقى، عارى و بيشتر به رذايل تمايل دارند. برخى از اوصافى كهقرآن مجيد براى اين عده ياد مى‏كند عبارت است از؛ دروغ، كشتن بى‏گناهان، بخل، فساد وفحشا، پيمان‏شكنى، حرام‏خوارى، ستمكارى، فخرفروشى، دنياپرستى، ياوه‏گويى، سوگنددروغ، تجاوز و ...
طرفداران حق، همواره بر سه مؤلفه مهم اعتقاد صحيح، عمل صالح و اخلاق نيكو ملتزمهستند و در هيچ شرايطى نسبت به آنها اهمال نمى‏ورزند و در برابر، باطل‏گرايان، افزون براعتقاد فاسد و اعمال زشت، همواره از آلودگى‏هاى روحى و اخلاقى رنج مى‏بردند و ازفضايل انسانى كمترين بهره را داشتند و طرفين درگير در حادثه عاشورا نيز از اين قانونمستثنا نيستند كه در اين فرصت به بيان ويژگى‏هاى حق‏جويان جبهه حسينى(ع) و ياوه‏پويانجبهه اموى مى‏پردازيم.

الف. ويژگى‏هاى حق‏پويان

اين بخش را با سخن مردى از تبار عاشوراييان - شهيد مطهرى(ره) - آغاز مى‏كنيم كه‏فرمود:
داستان كربلا ... يك داستان دو صفحه‏اى است كه از نظر آن صفحه ديگر بيشتر قابل مطالعهاست. از نظر آن صفحه، جنبه مثبت دارد، صورت فعّالى دارد، نمايشگاهى است از عظمت وعلوّ بشريت، از رفعت بشريت، نمايشگاه معالى و مكارم انسانيت است، سراسر حماسه است،عظمت و شجاعت و حق‏خواهى و حق‏پرستى در آن موج مى‏زند. از اين نظر، ديگر قهرمانداستان ما پسر معاويه و پسر زياد و پسر سعد و ديگران نيستند. از اين نظر قهرمان داستان،پسران على(ع) هستند. حسين بن‏على(ع) است، عباس بن‏على است، دختر على، زينباست، يك عده از مردان فداكار درجه اولى هستند كه خود حسين(ع) كه حاضر نيست يككلمه مبالغه و گزاف در سخنش باشد، آنها را ستايش مى‏كند. [3]
آنچه در اين راستا شمار مى‏شود، قطره‏اى از دريا و نمونه‏اى از بى‏شمار فضايلى استكه‏در سرور شهيدان و ياران فداكار او تبلور يافته است و برشمردن همه خوبى‏هاى آنپاكان‏كم‏نظير به ويژه سيدالشهدا(ع)، آرزويى است دست‏نايافتنى كه تنها از عهدهمعصوم‏برمى‏آيد.

1. غيرت و حماسه

در دوران حكومت بنى‏اميه - كه سايه شوم ارعاب و اختناق و ترور و وحشت بر همهسرزمينهاى اسلامى سايه افكنده بود و نفس هر نفس‏كشى به راحتى قطع مى‏شد، اظهارمخالفت و گفتن نه به حاكمان سنگدل و خونخوار اموى، زهره شير مى‏طلبيد و تاريخ،چنين روحيه و شجاعت را جز در حسين بن‏على(ع)، سراغ ندارد. اين حميّت و غيرتحسينى بود كه در برابر قدرت شيطانى بنى‏اميه به فرياد بدل شد و لرزه بر كاخ سبز دمشقانداخت و اسوه جاويد و حماسه‏سازى را رقم زد. به گفته ابن‏ابى‏الحديد:
سَيّدُ اَهْلِ اْلاِباءِ الَّذى‏ عَلَّمَ النَّاسَ الْحَمِيَّةَ وَ الْمَوْتَ تَحْتَ ظِلالِ السُّيوُفِ اخْتِياراً لَهُ عَلَى الدَّنِيَّةِ،اَبُوعَبْدِاللَّهِ الْحُسَيْنُ بْنُ‏عَلِّىِ بْنِ‏اَبى‏طالِبٍ عَلَيْهِ السَّلامُ؛ عُرِضَ عَلَيْهِ الْاَمانُ وَ اَصْحابِهِ فَاَنِف مِنَالذُّلِّ وَ خافَ مِنْ اِبْنِ زِيادٍ اَنْ يَنالَهُ بِنَوْعٍ مِنَ الْهَوانِ اِنْ لَمْ يَقْتُلْهُ فَاخْتارَ الْمَوْتَ عَلى‏ ذلِكَ؛
[4]
سرور غيرت‏ورزان عالم، كه به مردم حميت و مرگ اختيارى زير سايه‏هاى شمشيرها راآموخت حضرت ابوعبداللَّه حسين بن‏على(ع) است كه به آن جناب و يارانش، امان عرضه شدولى او تن به خوارى نداد و بيم آن داشت كه پسر زياد گرچه او را نكشد ولى به زبونى بِكشد،پس مرگ با عزت را بر چنين زندگى‏اى ترجيح داد.
شهيد مطهرى(ره) از حماسه حسينى با عنوان مطلق و مقدس ياد مى‏كند؛ به اين معنا كهاين حماسه قومى و ملّى نيست بلكه انسانى و جهانى و جاويد است و زمين و زمان رادرمى‏نوردد و به همه انسانها مى‏آموزد كه هرگاه حاكمى چون يزيد بر اريكه قدرت قرارگرفت و عزت و كرامت انسانى و مقدسات را به بازى گرفت بايد در برابر او ايستاد و به هر
قيمتى مبارزه كرد و حاكمان ستمگر را از ستمگرى باز داشت و چنين اقدامى در راه خدا واحياى انسانيت و هماهنگ با ناموس آفرينش است و به همين دليل نيز مقدس و آرمانى استو هيچ گونه سود مادى و انگيزه شخصى در آن دخيل نيست، بلكه براى رهايى بندگان خدا وبرقرارى خواست خدا مبنى بر آزادى معنوى و تأمين امنيت در جامعه توحيدى است؛ وقتىهدف، چنين آرمانى و مقدس شد؛ بايد اقدام كرد و فرياد برآورد:
سَاَمْضى‏ وَ ما بِالْمَوْتِ عارٌ عَلَى الْفَتى‏ اِذا ما نَوى‏ حَقّاً وَ جَاهَدَ مُسْلِماً .[5]
اصحاب امام نيز، جملگى از چنين روحيه‏اى برخوردار بودند و يا آن را كسب كردندچنانكه وقتى امام در راه كوفه، با زهير بن‏قين ملاقات مى‏كند و او را به شركت درنهضت‏دعوت مى‏نمايد، دعوت امام را مى‏پذيرد و تا آخرين قطره خون خود پاى آنمى‏ايستد. در روز تاسوعا گفتگويى ميان غررة بن‏قيس - از لشكر يزيد - و زهير اتفاق افتاد؛غرره به زهير گفت:
اى زهير تا آنجا كه من سراغ‏دارم، تو از شيعيان اهل بيت نبودى، تو فردى عثمانى‏بودى!
زهير در پاسخ او گفت:
اينك نمى‏بينى كه به آنان پيوسته‏ام؟ من با اينكه براى امام حسين(ع) نامه ننوشته‏ام وفرستاده‏اى را به سويش نفرستاده‏ام، ولى در راه كه به چهره او نظر كردم، به ياد رسولخدا(ص) و مقام او افتادم و تشخيص دادم كه بايد در حزب او قرار گيرم و يارى‏اش نمايم و جانمرا فدايش كنم چرا كه شما حق خدا و پيامبرش را پايمال كرده‏ايد. [6]
شب عاشورا اوج نمايش روحيه حماسى ياران امام است، آن‏چنان كه به تعبير شهيدمطهرى؛ چنين روحيه‏اى فرشتگان را از گفتن جمله اَتَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُالدِّماءَ
[7] شرمنده كردند! در شب عاشورا امام اصحاب خود را آزاد گذاشت و فرمود:
هر كسى دوست دارد در تاريكى شب، راه خود را پيش گيرد و به شهر و ديار خويش باز گردد،چرا كه اين لشكر در طلب من گرد آمده‏اند و اگر به من دسترسى بيابند، با ديگرانشان كارىنيست. [8]
پس از اداى اين سخنان، شور و ولوله‏اى در ميان ياران امام برپا شد، به ناچار گروهى يافردى برخاستند و به امام خويش چنين پاسخ دادند؛
بنى‏هاشم جملگى ابراز داشتند: آيا ما چنين كنيم تا پس از تو زنده بمانيم، خدا نيارد چنينروزى را.
بنى‏عقيل گفتند: به خدا سوگند چنين ننگى را به گردن نخواهيم گرفت، بلكه جان و مال وهمه كسانمان را نثارت مى‏كنيم، همراهت مى‏جنگيم تا به جايگاه ابدى خويش درآييم،زندگى بعد از شما ننگين است.
مسلم بن‏عوسجه: آيا ممكن است ما دست از يارى شما برداريم؟ آنگاه به خدا چه پاسخىخواهيم داد؟ به خدا سوگند دست از همراهى‏ات نمى‏كشم تا نيزه‏ام را در سينه‏هاى دشمنانتخرد كنم و آن قدر شمشير بزنم كه از تيغه‏اش چيزى باقى نماند، پس از آن نيز با سنگ و چنگو دندان از شما حمايت مى‏كنم تا كشته شوم.
سعد بن‏عبداللَّه حنفى: به خدا سوگند تو را تنها نخواهيم گذاشت تا خدا ببيند كه ما حرمتپيامبر(ص) را در غيبتش حفظ كرده‏ايم، به پروردگار قسم، اگر بدانم كه هفتاد مرتبه كشته ياسوخته مى‏شوم و زنده مى‏گردم باز تو را تنها نخواهم گذاشت، اينكه يك بار كشته شدن استو كرامتى است كه پايان ندارد.
زهير بن‏قين نيز اظهار داشت: من نيز به خدا سوگند، مايلم هزار بار در دفاع از شما و اهلبيتت كشته گردم و ... ديگر اصحاب نيز سخنانى اين گونه ادا كردند
[9] كه نشان‏دهنده روحيهعالى و حماسى آن مردان حق‏طلب و مبارز است و در روز عاشورا نشان دادند كه به آنچهگفته‏اند ايمان دارند و آنان در ايمان و اعتقاد خود راستين و راسخ‏اند و حاضرند در ركابامام‏زمانشان، دست به هر كارى بزنند و براى رسيدن به هدف مقدسشان همه هستى خود رافدا كنند.

2. ژرف‏انديشى

بينش ژرف و گرايش صادقانه، خصلت ديگر حماسه‏آفرينان كربلا بود؛ آنان به نيكىمى‏دانستند چه مى‏خواهند، چه مى‏كنند، در چه راهى گام نهاده‏اند و با چه كسانى سر ستيزدارند، ايشان بيشتر نسل دوم اسلام بودند كه پيام خدا را در دل نشانده بودند و بسان مجاهدانزمان پيامبر(ص) با توصيف امير مؤمنان صلوات اللَّه عليه؛
حَمَلُوا بَصائِرَهُمْ عَلى‏ اَسْيافِهِمْ؛[10]
بينش ژرف خويش را بر تيغه شمشيرهايشان حمل مى‏كردند.
آنان جملگى چنان بودند كه سيدالشهدا(ع) فرمود:
اَلا تَرَوْنَ اَنَّ الْحَقَّ لا يُعْمَلُ بِهِ وَ اَنَّ الْباطِلَ لا يُنْتَهى عَنْهُ لِيَرْغَبِ الْمُؤمِنُ فى‏ لِقاءِ اللَّهِ مُحِقّا فَاِنّى‏لااَرى الْمَوْتَ اِلاَّ سَعادَةً وَ لاَ الْحَياةَ مَعَ الظَّالِمينَ اِلاَّ بَرَماً؛[11]
آيا نمى‏بينيد كه به حق عمل نمى‏شود و كسى از باطل جلوگيرى نمى‏كند؟ حقيقتاً مؤمن
بايد به ديدار خدا مشتاق باشد. من، مرگ را جز سعادت و زندگى با ستمگران را جزخسران‏نمى‏بينم.
آنان به خوبى مى‏ديدند كه اگر حكومت اموى پرچمدار اسلام باشد و نسل دوم و سوممسلمانان از داخل و نامسلمانان از خارج، اسلام را از زبان و اعمال امويان فرا گيرند، به تعبيرامام حسين(ع) فاتحه اسلام خوانده خواهد شد.
[12] و اگر دست به اقدام نزنند اصل اسلام چونفرعش بر باد خواهد رفت، حقايق و معارف آن، واژگونه خواهد شد، قرآنى كه در جنگصفين با تزوير معاويه بر نيزه رفته بود با نيرنگ و ابلهى يزيد به محاق خواهد رفت و يابسان‏كتابهاى آسمانى پيشين تحريف خواهد شد و در نهايت، نه از تاك نشان مانَد و نه ازتاكنشان ... اين بود كه با تيزبينى و فراست دريافتند كه بايد كارى كرد كارستان تا چنين اتفاق شومى رخ ندهد.
هر يك از اصحاب امام، ستاره درخشانى بودند كه در ظلمت عصر اموى درخشيدند وحقانيت ايمان و اعتقاد خويش را به منصه ظهور رساندند؛
وقتى خبر خروج امام(ع) به بصره رسيد، شيعيان در منزل بانويى به نام ماريه دختر سعداجتماع كردند و در اين باره به گفتگو پرداختند. در آن ميان يزيد بن‏نبيط برخاست و اعلامداشت، من اينك به سوى حسين(ع) خواهم شتافت و از پسران دهگانه او دو نفر همراه پدرشدند، به او گفتند، ابن‏زياد راهها را بسته و بر آنها مأمور گمارده است. اظهار داشت منتصميم جدى گرفته‏ام كه امام را همراهى كنم، هر چه بادا باد! سپس با صلابت و قاطعيت ازبصره خارج شد و با چالاكى خود را به امام رساند و همراه دو فرزندش در رديف شهداىكربلا قرار گرفت.[13]
مسلم بن‏عقيل پس از تلاش فراوان و جنگ با نيروهاى ابن‏زياد، وقتى با او روبه‏رو شد،سياست شيطانى حكومت اموى را چنين تشريح كرد؛
شما ضد ارزشها را ظاهر و ارزشها را دفن كرده‏ايد، بدون رضايت مردم بر آنان حكومتمى‏كنيد و بر خلاف دستور خدا بر آنان فرمان مى‏رانيد، بسان كسرى و قيصر رفتار مى‏كنيد ولىما به ميدان آمده‏ايم تا مردم را به احياى ارزشها بخوانيم و از ضد ارزشها دور كنيم و ايشان رابه فرمان كتاب خدا و سنت پيامبر فرا خوانيم. [14]
حنظلة بن‏اسعد شبامى، در روز عاشورا خود را سپر تيرها و نيزه‏هايى كرد كه به سوى امامپرتاب مى‏شد و با صداى بلند آيات 30 - 33 سوره غافر را تلاوت كرد[15] و گفت: مردم!حسين را نكشيد كه خدا بر شما عذاب خواهد كرد. امام(ع) نيز او را دعا كرد و فرمود: اينان
چون سخن حق تو را نمى‏پذيرند، سزاوار عذاب الهى خواهند شد. حنظله در ميان چكاچكشمشيرها و برق نيزه‏ها شجاعانه از امام دفاع مى‏كرد و همچنان در شوق لقاى معشوق واقعىبود و گويا منتظر اجازه امام و اذن ورود بود، از اين‏رو خطاب به سيدالشهدا عرض كرد: آيا مابه سوى پروردگارمان نمى‏رويم و به خيل يارانمان نمى‏پيونديم؟ امام پاسخ داد: چرا! برو بهسوى كسى كه از دنيا و آنچه در آن است برايت بهتر است. و ... پس از لحظاتى حنظله به فوزشهادت نايل شد.[16]
حضرت على‏اكبر(ع) نيز وقتى در نزديكى كربلا، كلمه استرجاع را از پدر مى‏شنود و اماممى‏فرمايد: هاتف غيبى خبر داد كه مرگ در كمين شماست تا به سوى بهشت روانتان سازد ،از پدر مى‏پرسد: مگر ما برحق نيستيم؟! امام فرمود: به خدايى كه بازگشت همه به سوىاوست ما برحقيم . على‏اكبر گفت: اى پدرجان! پس باكى از مرگ نيست! [17]
حضرت قاسم نيز - كه در عاشورا سيزده ساله است - در پاسخ پرسش امام كه از او پرسيد: مرگ در نظر تو چگونه است؟ پاسخ داد: اَحْلى‏ مِنَ الْعَسَلِ ؛ مرگ از عسل نيزشيرين‏تراست![18]

3. عرفان


ادامه مطلب
نظرات 0
تاریخ : جمعه 16 مهر 1395  | 8:28 PM | نویسنده : اعظم جلیلی

دومین سوگواره عاشورایی راسخون
شنبه 10 مهر 1395  01:05 ب.ظ

 
 

 

بسم رب الحسین...

 

موسسه فرهنگی هنری راسخون به مناسبت فرارسیدن ایام سوگواری سید و سالار شهیدان و یاران جان بر کف ایشان،برگزار می‌نماید:

 

 

 

 

در ۳ بخش:

 

 

 

 

 

 

- تعمیق بخشی نگاه مردم به محرم

- شناساندن حادثه ی عاشورا و پیام آن به مردم آزاده ی جهان

- معرفی آداب ورسوم و آیین های سنتی در برگزاری عزاداری در اقصی نقاط کشور و حفظ و ثبت آیین های سنتی برای انتقال به نسل های آینده

- تجلی نمادها و نشانه ها

 

 

 

- سبک زندگی حسینی

- جنبه های معنوی واقعه ی عاشورا

- آیین های عزاداری و فرهنگ های بومی در هر منطقه

- کودکان و خردسالان عاشورا

- نذورات، اشک‌ها و خواهش‌ها

- همایش جهانی شیرخوارگان حسینی

- پیاده روی اربعین (از نجف تا کربلا)

- و....

 


 

شرکت در تمامی بخش‌های سوگواره برای عموم آزاد است.

لازم به ذکر است برای شرکت در سوگواره نیاز به عضویت در سایت بوده که منجر به بهره‌مندی همه ی عزیزان از مزایای سایت راسخون، به پاس همراهیتان خواهد شد.

 

به تمامی عزیزانی که ضمن مشارکت در سوگواره، تشکر آنها ذیل فراخوان درج شود، ۲۰۰ حسنه برای خرید از فروشگاه اهدا خواهد شد.

تندیس و لوح تقدیر سوگواره برای برگزیدگان اول تا سوم در هر بخش و زیربخش از سوی موسسه فرهنگی هنری راسخون صادر و اهدا خواهد شد.

مطالب تولید شده توسط شرکت کنندگان امتیاز ویژه خواهد داشت.

شایان ذکر است محتواهای ارایه شده در موضوعات پیاده روی اربعین (از نجف تا کربلا) به صورت ویژه داوری خواهد شد.

 شما می‌توانید آثار خود در بخش مسابقه‌ی عاشورایی را در زمان برگزاری سوگواره به ایمیل زیر ارسال فرمایید.

soogvareh@rasekhoon.net 

 

 

بخش مطالعه‌ی عاشورایی:

 

 شامل ۶۰ سوال در شش دهه‌ی محرم و صفر و طرح شده از مقالاتی است که روی سایت قابل مطالعه می باشد. هر روز یک سوال ارایه شده و شایان ذکر است از هر زمان می‌توانید همراه شوید لذا اولویت با عزیزانی است که از ابتدا تا انتهای طرح همراهی نمایند. فرصت پاسخگویی به همه‌ی سوالات روزانه‌ی سوگواره‌ی عاشورایی تا پایان هر دهه می‌باشد. برای شرکت در این بخش ؛ کلیک کنید.

 

 

بخش وبلاگ عاشورایی: 

 

برای شرکت در هر یک از موضوعات بخش وبلاگ باید طبق مولفه‌های زیر در هر زیر بخش اقدام به فعالیت نمایید:

وبلاگ های شرکت کننده در سوگواره فقط با دامنه راسخون بلاگ پذیرفته خواهند شد.

جهت ایجاد وبلاگ جدید کلیک کنید.

شایان ذکر است وبلاگ های ارسالی از لحاظ فنی ۳۰% و از لحاظ محتوایی ۷۰% در داوری بررسی خواهد شد.

 

  • عکس:

با موضوع آداب و رسوم عاشورایی در شهرهای ایران

عکس‌ها خلاقانه، سوژه ای، استفاده از تکنیک‌های عکاسی، طبیعی بودن عکس، سایزبندی عکس متناسب با قالب وبلاگ (عکس خارج از کادر، بزرگتر و یا کوچکتر نباشد، هر پست حاوی چند عکس باشد.)

 

  •   کلیپ:

با محتوای عاشورایی و آداب عزاداری در شهرهای ایران و جهان

پیش نمایش کلیپ و توضیحات محتوا در وبلاگ موجود باشد، لینک دانلود کوتاه شده باشد، حجم کلیپ اشاره شود. 

 

  • شعر و دل‌نوشته‌:

با موضوع محرم و عاشورا

اشعار کلاسیک (رباعی، غزل، مثنوی و...) و اشعار سپید و نو (اشعار فارسی شاعران معاصر و جوان)

 

برای شرکت در این بخش به وبلاگ روابط عمومی مراجعه کرده و در قسمت نظرات آدرس وبلاگ خود را ثبت فرمایید.

 

    

 بخش مسابقات عاشورایی:

 

  • عکس و عکس‌نوشته:

- مشخصات دقیق عکاس ارسال گردد.

- ثبت لحظات عاشورایی با تلفن همراه بلامانع است.

- شناسنامه‌ی هر عکس شامل زمان و مکان بوده و ترجیحا عنوان عکس مشخص گردد.

- عکس‌های ارسالی باید با فرمت jpg ارسال شود.

- عکس‌نوشته‌ها با تلفیق شعر و دل‌نوشته‌های کوتاه و موثر ارایه گردد.

- هر شخص (نام کاربری) می‌تواند ۵ قطعه عکس و ۵ قطعه عکس‌نوشته ارسال نماید.

- شایسته است از ارسال عکس‌هایی که در سایر مسابقات پذیرفته شده‌ است خودداری گردد.

  

  • شعر:

- ارسال آثار در کلیه‌ی قالب‌های شعری بلامانع است.

- حداکثر ۳ قطعه شعر از هر شرکت‌کننده پذیرفته می‌شود.

 

 شما می‌توانید آثار خود در بخش مسابقه‌ی عاشورایی را در زمان برگزاری سوگواره به ایمیل زیر ارسال فرمایید.

soogvareh@rasekhoon.net 

 

 

از اول ماه محرم تا آخر ماه صفر سال ۱۴۳۸

(۱۲ مهرماه تا ۱۰ آذرماه سال ۱۳۹۵)

 

 

 

 

جمعا از ۶۰ نفر از بزرگواران شرکت‌کننده در سوگواره، تقدیر به عمل خواهد آمد.

 

جوایز ویژه:

 

۴ کمک هزینه کربلای معلی به ارزش ۴۰۰۰۰۰۰ ریال به همراه تندیس و لوح تقدیر سوگواره به نفرات اول در بخش‌های مطالعه و وبلاگ و در بخش مسابقه به نفرات اول در زیربخش‌های عکس و شعر

 

۴ کمک هزینه مشهدمقدس به ارزش ۱۵۰۰۰۰۰ ریال به همراه تندیس و لوح تقدیر سوگواره به نفرات دوم در بخش‌های مطالعه و وبلاگ و در بخش مسابقه به نفرات دوم در زیربخش‌های عکس و شعر

 

۴ کمک هزینه خرید کتاب و نرم‌افزار  به ارزش ۵۰۰۰۰۰ ریال به همراه تندیس و لوح تقدیر سوگواره به نفرات سوم در بخش‌های مطالعه و وبلاگ و در بخش مسابقه به نفرات سوم در زیربخش‌های عکس و شعر


۱۵ هدیه صنایع دستی نفیس به نفرات چهارم تا هشتم در هر ۳ بخش مطالعه، وبلاگ و مسابقه

 

۳ جایزه نفیس در بخش وبلاگ، به وبلاگ برتر از دید کاربران در زیربخش‌های عکس، کلیپ، شعر و دل‌نوشته

 

و ۲۰۰۰ امتیاز راسخونی جهت خرید از فروشگاه راسخون به ۱۰ نفر بعدی در هر بخش اهدا می‌گردد.

 

 

پوستر فراخوان


ادامه مطلب
نظرات 0
تاریخ : جمعه 16 مهر 1395  | 8:27 PM | نویسنده : اعظم جلیلی

 

 

سه دوره ي زندگي امام حسين عليه السلام
سه دوره ي زندگي امام حسين عليه السلام


 






 

اوّلاً حادثه را بايد فهميد که چه قدر بزرگ است، تا دنبال عللش بگرديم. کسي نگويد که حادثه ي عاشورا، بالاخره کشتاري بود و چند نفر را کشتند. همان طور که همه ي ما در زيارت عاشورا مي خوانيم: « لقد عظمت الرّزيّه و جلّت و عظمت المصيبه »، مصيبت، خيلي بزرگ است. رزيّه، يعني حادثه ي بسيار بزرگ. اين حادثه، خيلي عظيم است. فاجعه، خيلي تکان دهنده و بي نظير است.
براي اين که قدري معلوم بشود که اين حادثه چه قدر عظيم است، من سه دوره ي کوتاه را از دوره هاي زندگي حضرت ابي عبدالله الحسين عليه السلام اجمالاً مطرح مي کنم. شما ببينيد اين شخصيتي که انسان در اين سه دوره مي شناسد، آيا مي توان حدس زد که کار اين شخصيت به آن جا برسد که در روز عاشورا يک عده از امت جدش او را محاصره کنند و با اين وضعيت فجيع، او و همه ي ياران و اصحاب و اهل بيتش را تقل عام بکنند و زنانشان را اسير بگيرند؟
اين سه دوره، يکي دوران حيات پيامبراکرم است. دوم، دوران جواني آن حضرت، يعني دوران بيست و پنج ساله ي تا حکومت اميرالمؤمنين است. سوم، دوران فترت بيست ساله ي بعد از شهادت اميرالمؤمنين تاحادثه ي کربلاست.

دوران کودکي امام حسين عليه السلام

در آن دوران زمان پيامبر اکرم، امام حسين عبارت است از کودک نور ديده ي سوگلي پيامبر. پيامبر اکرم دختري به نام فاطمه دارد که همه ي مردم مسلمان در آن روز مي دانند که پيامبر فرمود: « انّ الله ليغضب لغضب فاطمة»؛ اگر کسي فاطمه را خشمگين کند، خدا را خشمگين کرده است. «و يرضي لرضاها » (1)اگر کسي او را خشنود کند، خدا را خشنود کرده است. ببينيد، اين دختر چه قدر عظيم المنزله است که پيامبر اکرم در مقابل مردم و در ملاء عام، راجع به دخترش اين گونه حرف مي زند؛ اين چيز عادي نيست.
پيامبراکرم اين دختر را در جامعه ي اسلامي به کسي داده است که از لحاظ افتخارات، در درجه ي اعلاست؛ يعني علي بن ابي طالب عليه السلام او، جوان، شجاع، شريف، از همه مؤمنتر، از همه باسابقه تر، از همه شجاعتر، و در همه ي ميدانها حاضر است؛ کسي است که اسلام به شمشير او مي گردد؛ هر جايي که همه در مي مانند، اين جوان جلو مي آيد، گره ها را باز مي کند و بن بستها را مي شکند. اين داماد محبوب عزيزي که محبوبيت او به خاطر خويشاوندي و اينها نيست - به خاطر عظمت شخصيت اوست - پيامبردخترش را به او داده است. حالا کودکي از اينها متولد شده است، و او حسين بن علي است.
البته همه ي اين حرفها درباره امام حسن عليه السلام هم هست؛ اما من حالا بحثم راجع به امام حسين عليه السلام است؛ عزيزترين عزيزان پيامبر؛ کسي که رئيس دنياي اسلام، حاکم جامعه ي اسلامي و محبوب دل همه ي مردم، او را در آغوش مي گيرد و به مسجد مي برد. همه مي دانند که اين کودک، محبوب دل اين محبوب همه است. او روي منبر مشغول خطبه خواندن است، اين بچه پايش به مانعي مي گيرد و زمين مي افتد؛ پيامبراز بالاي منبر پايين مي آيد، اين بچه را بغل مي گيرد و او را آرام مي کند. ببينيد، مسأله اين است.
پيامبر درباره ي امام حسن و امام حسين شش، هفت ساله فرمود »سيدي شباب اهل الجنه» (2) اينها سرور جوانان بهشتند. اينها که هنوز کودکند، جوان نيستند؛ اما پيامبر مي فرمايد سرور جوانان اهل بهشتند. يعني در دوران شش، هفت سالگي هم در حد يک جوان است، مي فهمد، درک مي کند، اقدام مي کند، ادب مي ورزد و شرافت در همه ي وجود او موج مي زند. اگر آن روز کسي مي گفت که اين کودک به دست امت همين پيامبر، بدون هيچ گونه جرم و تخلفي، به قتل خواهد رسيد، براي مردم غير قابل باور بود؛ همچنان که پيامبر فرمود و گريه کرد و همه تعجب کردند که يعني چه، مگر مي شود؟!

دوران جواني حضرت امام حسين عليه السلام

دوره ي دوم، دوره ي بيست و پنج ساله ي بعد از وفات پيامبر تا حکومت اميرالمؤمنين است؛ جوان، بالنده، عالم وشجاع است، در جنگها شرکت مي کند، درکارهاي بزرگ دخالت مي کند، همه او را به عظمت مي شناسند؛ نام بخشنده ها که مي آيد، همه ي چشمها به سوي او بر مي گردد؛ در هر فضيلتي، در ميان مسلمانان مدينه و مکّه، هر جايي که موج اسلام رفته است، مثل خورشيدي مي درخشد؛ همه براي او احترام قايلند؛ خلفاي زمان، براي او و برادرش احترام قايلند؛ درمقابل او تعظيم و تجليل و تبجيل و تجليل مي کنند و نام آنها را به عظمت مي آورند؛ جوان نمونه ي دوران، و محترم پيش همه. اگر آن روز کسي مي گفت که همين جوان، به دست همين مردم کشته خواهد شد، هيچ کس باور نمي کرد.

دوران غربت امام حسين عليه السلام

دوره ي سوم، دوره ي بعد از شهادت اميرالمؤمنين است؛ يعني دوره ي غربت اهل بيت. امام حسن و امام حسين (عليهما السّلام ) باز در مدينه اند. امام حسين، بيست سال بعد از اين مدت، به صورت امام معنوي همه ي مسلمان، مفتي بزرگ همه ي مسلمانان، مورد احترام همه ي مسلمانان، محل ورود و تحصيل علم همه، محل تمسک و توسل همه ي کساني که مي خواهند به اهل بيت اظهار ارادتي بکنند، در مدينه زندگي کرده است؛ شخصيت محبوب، بزرگ، شريف، نجيب، اصيل و عالم. او به معاويه نامه مي نويسد؛ نامه يي که اگر هر کسي به هر حاکمي بنويسد، جزايش کشته شدن است. معاويه با عظمت تمام اين نامه را مي گيرد، مي خواند، تحمل مي کند و چيزي نمي گويد. اگر در همان اوقات هم کسي مي گفت که در آينده ي نزديکي، اين مرد محترم شريف عزيز نجيب -که مجسم کننده ي اسلام و قرآن در نظر هر بيننده است-ممکن است به دست همين امت قرآن و اسلام کشته بشود، آن هم با آن وضع، هيچ کس تصور هم نمي کرد؛ اما همين حادثه ي باور نکردني. همين حادثه ي عجيب و حيرت انگيز، اتفاق افتاد. چه کساني کردند؟ همانهايي که به خدمتش مي آمدند و سلام و عرض اخلاص هم مي کردند. اين يعني چه؟ معنايش اين است که جامعه ي اسلامي در طول اين پنجاه سال، از معنويت و حقيقت اسلام تهي شده است؛ ظاهرش اسلامي است، اما باطنش پوک شده است؛ خطراين جاست. نمازها برقرار است، نماز جماعت برقرار است، مردم هم اسمشان! مسلمان است و عده يي هم طرفدار اهل بيتند!

اهل بيت در همه ي عالم اسلام محترمند

البته من به شما بگويم که در همه ي عالم اسلام، اهل بيت را قبول داشتند؛ و هيچ کس در آن ترديد ندارد. حبّ اهل بيت در همه ي عالم اسلام، عمومي است، الان هم همين طور است. الان هم هر جاي دنياي اسلام برويد، اهل بيت را دوست مي دارند. آن مسجدي که منتسب به امام حسين عليه السلام است، و مسجد ديگري که در قاهره منتسب به حضرت زينب است، و لوله ي زوار و جمعيت است. مردم مي روند قبر را زيارت مي کنند، مي بوسند و توسل مي جويند.
همين يکي، دو سال قبل از اين، کتابي جديد - نه قديمي؛ چون در کتابهاي قديمي خيلي هست - براي من آوردند، که اين کتاب درباره ي معناي اهل بيت نوشته شده است. يکي از نويسندگان فعلي حجاز تحقيق کرده، و در اين کتاب اثبات مي کند که اهل بيت، يعني علي، فاطمه، حسن، و حسين. حالا ما شيعيان که اين حرفها جزو جانمان هست؛ اما آن برادر مسلمان غير شيعه اين را نوشته و نشر کرده است. اين کتاب هم هست، من هم آن را دارم، و لابد هزاران نسخه از آن چاپ شده و پخش گرديده است.(3)

پي نوشت ها :
 

1-بحار الانوار، ج43، ص44.
2-بحار الانوار، ج10، ص353.
3- خطبه هاي نماز جمعه، 1377/2/18.
 

منبع: منبع : شخصيت و سيره ي معصومين(علیهم السلام)در نگاه رهبر انقلاب اسلامي(جلد 5)،( شخصیت و سیره امام حسین (علیه السلام))
،ناشر موسسه فرهنگي قدر ولايت - 1383

 


ادامه مطلب
نظرات 0
تاریخ : جمعه 16 مهر 1395  | 8:26 PM | نویسنده : اعظم جلیلی

 

 

همراه با سیدالشهدا (از مدینه تا كربلا)
همراه با سیدالشهدا (از مدینه تا كربلا)


 





 

فلسفه قیام ابی عبدالله الحسین (عليه السلام) را در سخنان آن حضرت، در آغاز حركت از مدینه و موضع‌گیری‌های ایشان در برابر حوادثی كه در منزلگاه‌های میان راه روی داده است، می‌توان یافت.
در این مجموعه سعی شده است ضمن آگاهی از نام منزلگاه‌ها و مسیر تقریبی حركت امام حسین (عليه السلام) از مدینه تا كربلا، با اهداف و دیدگاه‌های آن حضرت آشنا شده و مختصری از وضعیت سیاسی و اجتماعی آن عصر بیان شود.

 

مدینه زمان: نیمه دوم ماه رجب سال 60 هجری

حاكم وقت مدینه (ولید بن عتبه) پس از مرگ معاویه دستور یافت تا از امام حسین (عليه السلام) برای یزید بیعت بگیرد. حضرت فرمود: «...یزید مردی است شرابخوار و فاسق كه به ناحق خون می‌ریزد و اشاعه دهنده فساد است و دستش به خون افراد بی‌گناه آلوده گردیده و شخصیتی همچون من با چنین مرد فاسدی بیعت نمی‌كند».
وقتی كه مروان بن حكم بیعت با یزید را از حضرت درخواست كرد امام (عليه السلام) فرمود: ای دشمن خدا! دور شو، من از رسول خدا شنیدم كه فرمود: «خلافت بر فرزندان ابوسفیان حرام است و اگر معاویه را بر فراز منبر من دیدید، او را بكشید». و امت او چنین دیدند و عمل نكردند و اینك خداوند آنان را به یزید فاسق گرفتار كرده است.
امام (ع) در شب 28 رجب سال 60 هجری همراه با بیشتر خاندان خویش و بعضی یاران، پس از وداع با جدش پیامبر (ص) از مدینه به طرف مكه حركت كرد. امام حسین هدف خروج از مدینه را در وصیتنامه‌اش چنین بیان می‌كند: و جز این نیست كه برای اصلاح در میان امت جدم خارج شدم. می‌خواهم امر به معروف و نهی از منكر كرده و به راه و روش جدم (رسو مكه زمان: از 3 شعبان تا 8 ذی الحجه 60 هجری
امام (عليه السلام) در سوم شعبان به مكه رسید و در خانه عباس بن عبدالمطلب سكنی گزید. مردم مكه و زائران خانه خدا كه از اطراف آمده بودند، به دیدار حضرت شرفیاب می‌شدند.
امام (عليه السلام) پس از رسیدن دوازده هزار نامه از جانب كوفیان، مسلم بن عقیل را در روز 15 رمضان به عنوان نماینده خویش به سوی كوفه فرستاد.
امام (عليه السلام) طی نامه‌هایی به مردم بصره و كوفه، سزاوارترین مردم برای خلاقت و امام را اهل بیت (ع) معرفی كرد و...
حضرت با رسیدن نامه مسلم بن عقیل مبنی بر بیعت مردم كوفه با وی و از سوی دیگر برای حفظ حرمت خانه خدا ـ كه تصمیم بر قتل آن حضرت، در آن جاگرفته بودند ـ حج را به عمره تبدیل كرد و در هشتم ذی الحجه به رغم مخالفت بسیاری از دوستان، به سوی عراق روانه شد. قسمتی از آخرین سخنرانی‌های حضرت در مكه: ما اهل بیت به رضای خدا راضی و خشنودیم... هر كس می‌خواهد در راه ما جانبازی كند و خون خویش را در راه لقای پروردگار نثار نماید، آماده حركت با ما باشد ل خدا) و پدرم علی (عليه السلام) رفتار نمایم. صفاح زمان: چهارشبه 9 ذی الحجه 60 هجری
قبل از رسیدن به این منزلگاه، در محلی به نام «تنعیم» امام (عليه السلام) دستور داد اموال كاروان حامل پارچه‌های یمانی كه با پول بیت المال تهیه و توسط حاكم یمن برای یزید ارسال می‌شد را با ولایتی كه داشت ضبط كنند. این خود نشانه قیام در مقابل خلافت غاصبانه بنی امیه بود.
امام (ع) در پاسخ به مخالفین حركت به سوی عراق، فرمود: «رسول خدا را در خواب دیدم و به امر مهمی ماموریت یافتم و باید آن را تعقیب نمایم».
فرزدق شاعر كه عازم مكه بود در «صفاح» با حضرت ملاقات كرد و در جواب حضرت كه از احوال مردم عراق جویا شده بود؛ گفت: «دلهای مردم با توست ولیكن شمشیرشان با بنی امیه است.» سخن امام حسین (عليه السلام) خطاب به فرزدق در این منزلگاه: اگر پیش آمدها طبق مراد باشد، خدا را بر نعمتهایش شكر گوییم. اگر پیش آمدها بر وفق مراد نبود آن كس كه نیتش حق و تقوا بر دلش حكومت می‌كند، از مسیر صحیح خارج نشود و ضرر نخواهد كرد ذات عرق زمان: دوشنبه 14 ذی الحجه 60 هجری
حضرت در این منزلگاه به «بشر بن غالب» رسیده و از اوضاع و احوال كوفه پرسیدند؛ وی گفت: «شمشیرها خدمت بنی امیه و دلها با توست.» حضرت او را تصدیق كرد.
عبدالله بن جعفر، همسر زینب (سلام الله عليها) امان نامه‌ای را از استاندار مدینه «عمروبن سعید» كه آن ایام در مكه به سر می‌برد، گرفت و برای حضرت آورد كه مضمون آن چنین بود: «من تو را از ایجاد تفرقه برحذر داشته و از هلاكت تو می‌ترسم! لذا به سوی من برگرد تا در امان من بمانی». حضرت در جواب چنین فرمود: «كسی كه به سوی خدا دعوت كند و عمل نیك انجام دهد و بگوید از مسلمانان هستیم، از خدا و رسولش جدا نمی‌شود... اگر در نوشتن نامه‌ات خیر مرا آرزو كرده‌ای، خدا پاداش تو را بدهد».
>عبدالله پسران خویش (عون و محمد) را به خدمت در كنار حضرت و جهاد با دشمنان سفارش كرد و خود به سوی مكه بازگشت. قسمتی از نامه حضرت به «عمروبن سعید» كه در این منزلگاه نوشت: بهترین امان، امان خداوند است. از خداوند، ترس از او را در دنیا خواهانیم تا در قیامت به ما امان بخشد. . حاجر زمان: سه‌شنبه 15 ذی الحجه 60 هجری
< حضرت نامه‌ای را برای تعدادی از مردم كوفه توسط «قیس بن مسهر» فرستاد و چنین نوشت: «نامه مسلم بن عقیل كه حاكی از اجتماع شما در كمك و طلب حق ما بود به من رسید خداوند به خاطر نصرت و یاریتان پاداش بزرگی نصیبتان كند... هنگامی كه فرستاده من (قیس) بر شما وارد شد در كارتان محكم و كوشا باشید، من همین روزها به شما می‌رسم.»
«قیس» را در میان راه دستگیر كردند. او به ناچار نامه امام (ع) را پاره نمود تا از مضمون آن آگاه نشوند سپس او را به قصر دارالاماره نزد عبیدالله بردند. از او خواستند نام افرادی كه به حسین (عليه السلام) نامه نوشته‌اند را افشا كند و یا در برابر مردم به حسین (عليه السلام) و پدر و برادرش دشنام دهد. او بالای قصر رفته و ضمن تمجید از علی (عليه السلام) و فرزندانش و معرفی خویش، ابن زیاد و یاران او را نفرین كرد و خبر از حركت حضرت به سوی آنان داد و از مردم خواست دعوت حسین (عليه السلام) را اجابت كنند. لذا عبیدالله دستور داد او را از بالای قصر به پایین انداختند و بدنش قطعه قطعه گردید و این چنین به شهادت رسید. از سخنان امام حسین (عليه السلام) در بین راه مكه تا كربلا: من مرگ را جز سعادت نمی‌بینم و زندگی با ستمگران را جز ننگ نمی‌دانم. خُزَیمیّه زمان: جمعه 18 ذی الحجه 60 هجری.
حضرت و همراهان یك روز و یك شب در این منزلگاه توقف كردند. زینب كبری (سلام الله عليها) هنگام صبح خدمت آن حضرت آمد و عرضه داشت: ای برادر! در نیمه‌های شب از خیمه‌ها بیرون آمدم، شنیدم هاتفی این دو بیت شعر را می‌خواند:
اَلا یا عُیًنْ فَاحًتَفٍلی بِجْهًد
فَمُنً یُبًكی عُلَی الشُِهُدُاءِ بُعًدی
عُلی قَوًم تَقُودْهْمْ الْمُنایا
بِمٍقْدار اٍلی اٍنْجُازِ وُعًد
(هان ای دیده بسی گریه كن، كیست بعد از من بر این شهدا بگرید. مرگ، این گروه را به جایگاه خویش همی برد تا آن وعده كه با خدای خویش كرده‌اند بجای آرند). آنگاه حضرت، خواهرش زینب (سلام الله عليها) را دلداری داده و دعوت به صبر كرد.
عده‌ای پیوستن «زهیر بن قین» به حسین (عليه السلام) را در این منزلگاه گفته‌اند. امام حسین (عليه السلام) خطاب به زینب كبری (سلام الله عليها) در این منزلگاه می‌فرماید: خواهرم! آن زرُود زمان: دوشنبه 21 ذی الحجه 60 هجری
«زهیر بن قین» كه دارای عقیده عثمانی بود، در آن سال مراسم حج را بجای آورده و به كوفه باز می‌گشت. ناخوشایندترین چیز نزد او فرود آمدن در یك محل با حسین (عليه السلام) بود.ولیکن در این منزلگاه به ناچار فرود آمد. در حالی كه زهیر با همراهانش مشغول خوردن غذا بود، حضرت از طریق نماینده‌ای، زهیر را به خیمه‌اش دعوت كرد، اما او بی‌اعتنایی كرد. همسرش به او گفت:«سبحان الله پسر رسول خدا ترا می‌خواند و تو او را اجابت نمی‌كنی!» ، «زهیر» با اكراه به سوی حضرت رفت، اما هنگام مراجعت از خیمه آن حضرت، آثار خوشحالی از چهره‌اش نمایان شد و به همراهان گفت: «من به حسین ملحق خواهم شد، هر كس میل دارد در یاری فرزند پیامبر شركت كند، با ما بیاید و هر كس با ما نیست با او وداع می‌كنم». لذا همسرش نیز او را رها نكرده و تا واقعه عاشورا و شهادت زهیر، همراه كاروان حسینی بود. امام حسین(عليه السلام) پس از شهادت زهیر فرمود: ای زهیر! خدا تو را از لطف و رحمت خویش دور مدارد و قاتلان تو را همانند لعنت شدگان مسخ شده به بوزینه وخوك (از قوم بنی اسرائیل) لعنت نماید. چه اراده و مشیت خ ثعْلبیّه زمان: سه‌شنبه 22 ذی الحجه 60 هجری
حضرت، شبانه وارد این منزلگاه شد و خبر شهادت «مسلم بن عقیل» و «هانی بن عروه» را به وی دادند.
پس حضرت فرمود: «انالله و انا الیه راجعون... لا خیر فی العیش بعد هولاء» (همه از خداییم و به سوی او باز می‌گردیم، پس از اینها زندگی سودی ندارد) آن گاه اشك به صورتش جاری شد و همراهان نیز گریه كردند.
فرزندان مسلم پس از سؤال حضرت كه فرموده بود: نظر شما چیست (اكنون چه خواهید كرد)؟ گفتند: « به خدا سوگند كه ما باز نمی‌گردیم، مگر آنكه انتقام او (پدر) را بگیریم یا ما نیز به شهادت برسیم».
نوشته‌اند: حسین (عليه السلام) با یارانش اتمام حجت كرد. اما گروهی كه به طمع مال و مقام دنیا با امام آمده بودند، پس از این خبر، از حضرت جدا شدند. سخن امام حسین(عليه السلام) با مردی از اهل كوفه دراین منزلگاه: به خدا سوگند كه اگر تو را در مدینه ملاقات می‌كردم، اثر جبرئیل را در خانه ما، و نزول او برای وحی به جدم را به تو نشان می‌دادم. ای برادر! عموم مردم دانش را از ما برگرفتند... ا بدان تعلق گرفته، همان خواهد شد. زُباله زمان: چهارشنبه 23 ذی الحجه 60 هجری
حضرت (عليه السلام) خبر شهادت مسلم و هانی و همچنین عبدالله بن بقطر را در این منزلگاه به یارانش داد. سپس فرمود: «شیعیان كوفه ما را بی یار و یاور گذاشته‌اند. هر كس از شما بخواهد، می‌تواند باز گردد و از سوی ما حقی بر گردنش نیست». نوشته‌اند: گروهی دیگر از همراهان بی وفای امام (عليه السلام) در این منزلگاه از گرد حضرت پراكنده شدند.
امام حسین (عليه السلام) عبدالله بن بقطر را به سوی مسلم فرستاده بود که در میان راه دستگیر و نزد عبیدالله بن زیاد بردند. او در بالای قصر دارالاماره، در مقابل مردم خود را نماینده امام حسین(عليه السلام) معرفی و بر یاری او تاكید نمود و آنها را بر یزید ملعون شوراند. به دستور ابن زیاد او را از بالای قصر به زیر انداخته و به شهادت رساندند. امام حسین(عليه السلام) در جواب مردی كه از آیه «یوم ندعوا كل اناس بامامهم» پرسیده بود، فرمود: پیشوایی مردم را به راه راست هدایت كرد و گروهی اجابت كردند، و پیشوایی مردم را به گمراهی دعوت كرد و گروهی اجابت كردند. گروه اول در بهشت و گروه دوم در دوزخ خواهند بود. بَطْن العقبه زمان: جمعه 25 ذی‌الحجه 60 هجری
پیرمردی به حضرت گفت: « به خدا سوگند از همین جا برگرد، زیرا در این سفر جز با نیزه و شمشیر مواجه نخواهی گشت. اگر آنها كه ترا دعوت كردند، بار جنگ را هم به دوش می‌گرفتند و امور را برایتان مهیا می‌كردند و سپس بر آنها وارد می‌شدید، یك حرفی بود. اما با وضعیت پیش آمده ادامه راه را به صلاح تو نمی‌دانم». حضرت فرمود: «این مطلب برای من واضح و رأی همان است كه دیده‌ای، ولی كسی بر مقدرات الهی پیروز نخواهد شد».
امام (ع) خطاب به یارانش می‌فرماید: «نمی‌بینم خود را جز اینكه كشته خواهم شد». یاران علت را كه پرسیدند، فرمود: «در خواب دیدم سگانی به من یورش برده و در میان آنها سگی از همه درنده‌تر است و مرا قطعه قطعه می‌كنند». از سخنان امام حسین (عليه السلام) در این منزلگاه: بنی امیه مرا رها نكنند تا جان مرا بگیرند. هرگاه چنین كنند، خدا بر آنان كسانی را مسلط خواهد كرد كه آنها را ذلیل و خوار خواهد ساخت. شَراف (وذُوحُسم) زمان: شنبه 26 ذی الحجه 60 هجری
حضرت در منزلگاه شراف دستور دادند كه آب فراوان برداشته و صبحگاهان حركت كنند. در میان راه و هنگام ظهر به لشكری برخوردند و امام (ع) با سرعت و قبل ازدشمن در منزل «ذوحسم» مستقر شد. آن گاه امام (ع) فرمان داد تا لشكر دشمن و نیز اسبان آنان را سیراب كنند.
لشكر امام حسین (عليه السلام) و لشكر دشمن (به فرماندهی حُر) نماز ظهر و عصر را به امامت حضرت خواندند.
امام (عليه السلام) سپاه حر را چنین خطاب فرمود: «...ما اهل بیت سزاوارتر به ولایت و حكومت بر شما هستیم از مدعیانی كه براساس عدالت رفتار نمی‌كنند و در حق شما ستم روا می‌دارند. ای مردم! من به سوی شما نیامدم مگر آنكه دعوتم كردید. پس اگر از آمدنم ناخشنودید، باز گردم». تا حضرت (عليه السلام) خواست برگردد، حر مانع گشت. حضرت فرمود: «مادرت به عزایت بنشیند! چه می‌خواهی؟ حر گفت: مامورم كه تو را به نزد عبیدالله بن زیاد ببرم. حال اگر نمی‌پذیری، حداقل راهی را انتخاب كن كه نه به كوفه باشد و نه به مدینه. از سخنان حضرت در این منزلگاه: مگر نمی‌بینید كه به حق عمل نمی‌شود و از باطل پرهیز نمی‌شود. در این حال، سزاوار است كه مومن، لقای پروردگار را طلب نماید. بیضه زمان: یكشنبه 27 ذی الحجه 60 هجری
لشكر امام حسین (عليه السلام) و سپاه حر كه به موازات و نزدیك همدیگر حركت می‌كردند، در این محل فرود آمدند. حضرت در این منزلگاه لشكریان حر را مخاطب قرارداده، چنین فرمود: «بنی امیه به فرمان شیطان از اطاعت خدا سرپیچی نموده و فساد كردند. حدود خدا را اجرا نكرده و بیت المال را منحصر به خود ساختند. حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام كردند... شما به من نامه‌ها نوشتید و گفتید كه با من بیعت كرده‌اید، حال اگر به بیعت خویش با من پایبند بمانید كار عاقلانه‌ای كرده‌اید كه من فرزند دخت پیامبر (سلام الله عليها) و اسوه‌ای برای شما هستم. اگر بیعتتان را بشكنید، سوگند به جانم! كه از شما هم بعید نیست، چرا كه با پدرم «علی» و برادرم «حسن» و پسرعمویم «مسلم» پیمان شكنی كردید. بدانید اگر چنین كنید سعادت خوتان را از دست داده‌اید». از سخنان حضرت در این منزلگاه: ای مردم! رسول خدا فرمود: «هر كس سلطان ستمگر، پیمان شكن، حلال كننده حرام‌ها و مخالف با سنت رسول خدا را ببیند و در برابر او برنخیزد، جایگاهش با او در جهنم است. عُذیب الهجانات زمان: دوشنبه 28 ذی الحجه 60 هجری چند تن از اهل كوفه با حضرت ملاقات كرده و اوضاع شهر را چنین توصیف كردند: «به اشراف كوفه رشوه‌هایی گزاف داده‌اند و اینك یك دل و یك زبان با تو دشمنی می‌ورزند و سایر مردم دلشان با توست. اما فردا شمشیرهایشان به روی تو كشیده می‌شود».
امام (ع) از آنها درباره فرستاده‌اش «قیس بن مسهر» پرسید، گفتند: «وی را پس از دستگیری بالای قصر دارالاماره برده تا شما و پدرتان را لعنت كند، اما او بر شما و پدرتان درود فرستاد و ابن زیاد و پدرش را لعنت كرد، و آمدنتان را خبر داد. از این رو ابن زیاد دستور داد او را از بالای قصر به زمین انداخته و به شهادت رساندند». در این هنگام اشك از چشمان حضرت سرازیر گشت و این آیه شریفه را تلاوت نمود: « من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه، فمنهم من قضی نحبه و منهم من یتنظر و ما بدلوا تبدیلا» (از میان مومنان مردانی هستند بر سر پیمان خود با خدا ایستادگی كرده و به عهد خویش وفا كردند «به شهادت رسیدند» و برخی دیگر در انتظار شهادت‌اند...) امام حسین (عليه السلام) هنگام شنیدن خبر شهادت «قیس» در این منزلگاه چنین دعا فرمود: خداوندا! برای ما و شیعیان ما در نزد خود جایگاه والایی قرارده و در جوار رحمت خود جمع بفرما. قصر بنی مقاتل زمان: چهارشنبه اول محرم الحرام 61 هجری
گروهی از اهل كوفه در این منزلگاه خیمه زده بودند، حضرت از آنها پرسید: آیا به یاری من می‌آیید؟ بعضی گفتند: دل ما رضایت به مرگ نمی‌دهد و بعضی دیگر گفتند: ما زنان و فرزندان زیادی داریم، مال بسیاری از مردم نزد ماست و خبر از سرنوشت این جنگ نداریم، لذا از یاری تو معذوریم.
حضرت به جوانان امر كرد كه آب بردارند و شبانه حركت كنند. امام (ع) همان‌گونه كه سوار بر مركب بود، مختصری به خواب رفت. پس از بیداری كلمه استرجاع (انالله و اناالیه راجعون) را تكرار می‌كرد. «علی اكبر جلو رفت و علت را جویا شد؛ حضرت فرمود: اسب سواری جلو من در خواب ظاهر شد و گفت: این قوم شبانگاه در حركت است و مرگ به استقبالشان می‌آید.» علی اكبر گفت: «پدرم! آیا ما بر حق نیستیم؟» حضرت فرمود: «سوگند به خدا كه ما برحقیم» علی اكبر گفت: «پس ما را باكی از مرگ نیست». امام فرمود: «خدا تو را جزای خیر دهد». امام حسین (عليه السلام) در این منزل به عبیدالله جعفی چنین فرمود: پس اگر ما را یاری نمی‌كنی خدای را بپرهیز از اینكه جزو كسانی باشی كه با ما می‌جنگند. سوگند به خدا اگر كسی فریاد ما را بشنود و ما را یاری نكند، خدا او را به رو در آتش می‌افكند. نینوا (وكربلا) زمان: پنجشنبه دوم محرم الحرام 61 هجری
«نینوا» جایی است كه حر دستور یافت حضرت را در بیابانی بی‌آب و علف و بی‌دژ و قلعه فرود آورد. امام (ع) برای اقامت در محل مناسبتری، به حركت خود ادامه داد تا به سرزمینی رسید. اسم آنجا را سؤال فرمود؛ تا نام كربلا را در جواب شنید، پس گریست و فرمود: «پیاده شوید، اینجا محل ریختن خون ما و محل قبور ماست. و همین جا قبور ما زیارت خواهد شد، و جدم رسول خدا چنین وعده داد». سپس اصحاب امام (ع) پیاده شدند و بار و اثاثیه را فرود آوردند. سپاه حر نیز در ناحیه دیگری در مقابل امام اردو زدند.
حضرت (ع) اهل بیت خود را جمع كرده، نظری برآنها افكند و گریست. سپس فرمود: «خدایا! ما را از حرم جدمان راندند، و بنی امیه در حق ما ستم روا داشتند. خدایا! حق ما را از ستمگران بستان و بر دشمنان پیروز گردان».
عبیدالله بن زیاد نامه‌ای بدین مضمون برای حضرت نوشت: خبر ورود تو به كربلا رسید. من از جانب معاویه مامورم سر بر بالین ننهم تا تو را بكشم و یا به حكم من و حكم یزید بن معاویه بازآیی! والسلام. امام (ع) فرمود: این نامه را جوابی نیست! زیرا بر عبیدالله عذاب الهی لازم و ثابت است. امام حسین(عليه السلام) چون نامه ابن زیاد را خواند، فرمود: رستگار نشوند آن گروهی كه خشنودی مردم را با غضب پروردگار خریدند. (خشنودی مردم را بر غضب خدا مقدم داشتند). كربلا زمان: جمعه سوم محرم الحرام 61 هجری
عمر بن سعد با لشكری چهارهزار نفره از اهل كوفه وارد كربلا شد. برخی نوشته‌اند: قبیله عمربن سعد (بنی زهره) نزد او آمده و او را سوگند دادند تا از این كار (داوطلب جنگ با امام حسین(عليه السلام)) برحذر باشد تا باعث دشمنی میان آنها و «بنی هاشم» نگردد. از طرفی یكی از دو فرزندش به نام «حفص» او را به مقاتله با حسین(عليه السلام) تشویق می‌نمود و دیگری او را برحذر می‌داشت! لذا «حفص» همراه پدر برای جنگ با حسین (عليه السلام) به كربلا آمد.
عمربن سعد شخصی را نزد حضرت فرستاد تا از علت آمدنش به این سرزمین جویا شود. حضرت فرمود: «مردم شهر شما به من نامه نوشته و مرا دعوت كرده‌اند و اگر از آمدنم ناخوشنودید باز خواهم گشت! عمربن سعد تا از پیام امام (ع) مطلع گشت، گفت: «امیدوارم خدا مرا از جنگ با حسین برهاند!» سخن امام حسین (عليه السلام) هنگام ورود به كربلا: مردم، بندگان دنیا هستند و دین آنها جز سخن بر زبانشان نیست. تا آنگاه كه زندگیشان بچرخد، دنبال دین می‌روند. و هر گاه بنای امتحان و آزمایش پیش آید، دینداران بسیار اندك می‌شوند. كربلا زمان: شنبه چهارم محرم الحرام 61 هجری
«عبیدالله بن زیاد» در مسجد كوفه مردم را چنین خطاب كرد: « ای مردم! خاندان ابوسفیان را آزمودید و آنها را چنان كه می‌خواستید، یافتید! و یزید را می‌شناسید كه دارای رفتار و روشی نیكوست كه به زیردستان احسان می‌كند و بخشش‌های او بجاست! و پدرش نیز چنین بود! اكنون یزید دستور داده تا بین شما پولی را تقسیم نمایم و شما را به جنگ با دشمنش حسین بفرستم». سپس دستور داد در تمام شهر ندا كنند و مردم را برای جنگ آماده حركت سازند.
«شمربن ذی الجوشن» با چهار هزار جنگجو، «یزید بن ركاب» با دو هزار جنگجو، «حسین بن نمیر» با چهار هزار جنگجو، «مضایر بن رهینه» با سه هزار جنگجو، و «نصربن حرشه» با دو هزار جنگجو برای جنگ با حسین (عليه السلام) اعلام آمادگی كرده و حركت به سوی كربلا را آغاز كردند. امام (ع) در پاسخ «قیس بن اشعث» كه سفارش به بیعت با یزید می‌كرد، فرمود: نه، به خدا سوگند، نه دست ذلت بر دست آنان می‌گذارم و نه مانند بردگان از صحنه جنگ فرار می‌كنم. كربلا زمان: یكشنبه پنجم محرم الحرام 61 هجری
نیروهای پراكنده در سطح شهر كوفه كم كم جمع شده و به لشكر عمربن سعد می‌پیوندند. نوشته‌اند: شبث بن ربعی با هزار سوار به سوی كربلا روان شد.
عبیدالله عده‌ای را ماموریت داد تا در مسیر به سوی كربلا بایستند و از حركت كسانی كه به قصد یاری حسین (عليه السلام) از كوفه خارج می‌شوند، جلوگیری كنند.
چون گروهی از مردم می‌دانستند كه جنگ با امام حسین(عليه السلام) در حكم جنگ با خدا و پیامبر است، در اثنای راه از لشكر دشمن جدا شده و فرار می‌كردند. نوشته‌اند: فرمانده‌ای كه از كوفه با هزار رزمنده حركت كرده بود چون به كربلا می‌رسید، سیصد یا چهارصد نفر همراه او بودند و بقیه چون اعتقادی به این جنگ نداشتند، اقدام به فرار می‌كردند. از سخنان امام حسین (عليه السلام) با سپاه دشمن: هیهات! ما به ذلت تن نخواهیم داد. خدا و رسول او و مؤمنان هرگز برای ما ذلت و خواری را نپسندیدند. دامن‌های پاكی كه ما را پروریده، و سرهای پرشور و مردان غیرتمند؛ هرگز طاعت فرومایگان را بر كشته شدن مردانه ترجیح ندهند. كربلا زمان: دوشنبه ششم محرم الحرام 61 هجری
عمربن سعد، نامه‌ای را از عبیدالله دریافت می‌دارد كه مضمون آن چنین است: من از لشكر سواره و پیاده چیزی را از تو فروگذار نكردم، و توجه داشته باش كه مأمورانی سپرده‌ام تا هر روز وضعیت را به من گزارش كنند.
حبیب بن مظاهر از حضرت اجازه می‌گیرد تا نزد طایفه‌ای از بنی اسد ـ كه در آن نزدیكی‌ها زندگی می‌كردند ـ رفته و آنان را به یاری فرا خواند، حضرت اجازه دادند. «حبیب» نزد آنها رفت و گفت: «امروز از من فرمان برید و به یاری حسین بشتابید تا شرف دنیا و آخرت از آن شما باشد». تعداد 90 نفر بپاخواستند و حركت كردند، اما در میان راه با لشكر عمربن سعد برخورد كردند و چون تاب مقاومت نداشتند، پراكنده شده و برگشتند. «حبیب» به نزد حضرت رسید و جریان را تعریف نمود. حسین(عليه السلام) گفت: «لاحول و لا قوه الا بالله» نامه امام حسین (عليه السلام) از كربلا به برادرش محمدبن حنفیه و بنی هاشم: مثل اینكه دنیا اصلاً وجود نداشته (این گونه دنیا بی ارزش و نابود شدنی است) و آخرت همیشگی و دائم بوده و هست. كربلا زمان: سه‌شنبه هفتم محرم الحرام 61 هجری
تعداد نظامیانی كه لباس و سلاح جنگی و حقوق از حكومت غاصب بنی امیه گرفته و به جنگ امام حسین(عليه السلام) آمده بودند را، بالغ بر 30 هزار جنگجو نوشته‌اند.
عمر بن سعد نامه‌ای بدین مضمون از عبیدالله دریافت كرد كه: با سپاهیان خود بین امام حسین(عليه السلام) و اصحابش و آب فرات فاصله بینداز به طوری كه حتی قطره‌ای آب به امام (ع) نرسد، همان گونه كه از دادن آب به عثمان بن عفان خودداری شد! عمر بن سعد 500 سوار را در كنار شریعه فرات مستقر كرد. یكی از آنها فریاد زد: حسین!... به خدا سوگند كه قطره‌ای از این آب را نخواهی آشامید تا از عطش جان دهی! حضرت فرمود: «خدایا! او را از تشنگی هلاك كن و هرگز او را مشمول رحمتت قرار مده». حمید بن مسلم می‌گوید به چشم خود دیدم كه نفرین امام (ع) عملی گشت. امام حسین (عليه السلام) سپاه دشمن را چنین نفرین كرد: بار خدایا! باران آسمان را از اینان دریغ كن، و بر ایشان تنگی و قحطی (همچون سالهای یوسف) پدید آور، و آن غلام ثقفی (حجاج بن یوسف) را برایشان بگمار تا جام زهر به ایشان بچشاند، و انتقام من و اصحاب و اهل بیت و شیعیان مرا از اینان بگیرد. كربلا زمان: چهارشنبه هشتم محرم الحرام 61 هجری
هر لحظه تب عطش در خیمه‌ها افزون می‌شد، امام (عليه السلام) برادرش عباس را به همراه عده‌ای شبانه حركت داد. آنها با یك برنامه حساب شده، صفوف دشمن را شكسته و مشك‌ها را پر از آب كردند و به خیمه‌ها برگشتند.
ملاقات امام (ع) با عمر بن سعد: حضرت فرمود: « ای پسر سعد! آیا با من مقاتله می‌كنی و از خدا هراسی نداری؟ ابن سعد گفت: « اگر از این گروه جدا شوم، خانه‌ام را خراب و اموالم را از من می‌گیرند و من برحال افراد خانواده‌ام از خشم ابن زیاد بیمناكم». حضرت فرمود: « تو را چه می‌شود؟ خدا جان تو را به زودی در بستر بگیرد و تو را در روز قیامت نیامرزد... گمان می‌كنی كه به حكومت ری و گرگان خواهی رسید؟ به خدا سوگند چنین نیست و به آرزویت نخواهی رسید».
عبیدالله طی نامه‌ای عمر بن سعد را تهدید به عزل و بركناری كرده، می‌گوید: « اگر از فرمان من سرباز زنی، مسئولیت لشكر را به شمر بن ذی الجوشن واگذار خواهم كرد. سخن امام حسین(عليه السلام) با یارانش: ای بزرگ زادگان! صبر پیشه كنید كه مرگ جز پلی نیست كه شما را از سختی و رنج عبور داده و به بهشت پهناور و نعمتهای همیشگی آن می‌رساند. كربلا زمان: پنجشنبه نهم محرم الحرام 61 هجری
شمر خود را به خیام امام (ع) رسانده، ضمن صدا كردن حضرت عباس و دیگر فرزندان ام البنین، می‌گوید: « برای شما از عبیدالله امان نامه گرفتم». آنها متفقاً ‌گفتند: «خدا تو را و امان نامه تو را لعنت كند، ما امان داشته ‌باشیم ولی پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟»


ادامه مطلب
نظرات 0
تاریخ : جمعه 16 مهر 1395  | 8:25 PM | نویسنده : اعظم جلیلی

 

... ماجرای عاشورا عبارت از یک حرکت عظیم مجاهدت آمیزی در دو جبهه است. هم در جبهه مبارزه با دشمن خارجی و بیرونی ـ که همان دستگاه خلافت فاسد و آن دنیاطلبانی بود که به این دستگاه قدرت چسبیده بودند و قدرتی را که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برای نجات انسان ها آورده بود استخدام و استثمار کرده بودند و عکس مسیری که اسلام و نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله وسلم خواسته بودند و اراده کرده بودند حرکت می کردند ـ و هم در جبهه درونی که آن روز که جامعه به طور عموم به سمت همان فساد درونی حرکت کرده بود...

اثر محبّت به امام حسین علیه السلام

... اگر محبّت در تشیع نبود این دشمنی های عجیبی که با شیعه شده باید او را از بین می برد. همین محبّت شما مردم به حسین بن علی علیه السلام ضامن حیات و بقای اسلام است این که امام [خمینی رحمه الله ] می فرمود: «عاشورا اسلام را نگه داشت» معنایش همین است...

عاشورا، محرک مسلمانان

ماجرای حسین بن علی علیه السلام حقیقتا موتور حرکت قرون اسلامی در جهت تفکرات صحیح اسلامی بوده است. هر آزادی خواه و هر مجاهدِ فی سبیل اللّه و هرکس که می خواسته است در میدان خطر وارد شود از آن ماجرا مایه گرفته و آن را پشتوانه روحی و معنوی خود قرار داده است. در انقلاب ما این معنی به صورت بینّی واضح بود...

بی نظیر بودن واقعه عاشور

از اوّل تا آخر حادثه عاشورا به یک معنی نصف روز بوده، به یک معنی دو شبانه روز بوده [است]... شما ببینید این نصف روز حادثه چه قدر در تاریخ ما برکت کرده و تا امروز هم زنده و الهام بخش است... در تاریخ تشیع، بلکه در تاریخ انقلاب های ضدظلم در اسلام ـ ولو از طرف غیر شیعیان ـ حادثه کربلا به صورت درخشان و نمایان اثربخش بوده... من هیچ حادثه ای را در تاریخ نمی شناسم که با فداکاری آن نصف روز قابل مقایسه باشد.

فلسفه قیام امام حسین علیه السلام

در زیارتی از زیارت های امام حسین علیه السلام که در روز اربعین خوانده می شود جمله ای بسیار پر معنی وجود دارد و آن این است: «و بَذَلَ مُهجَتَهُ فیک لِیَسْتَفیدَ عِبادَکَ مِنْ الجَهالَة». فلسفه فداکاری حسین بن علی علیه السلام در این جمله گنجانده شده است. زائر [امام حسین علیه السلام ] به خدای متعال عرض می کند که این بنده تو، این حسین تو، خون خود را نثار کرد تا مردم را از جهالت نجات بدهد و [از] «حیْرةُ الضَّلالَةِ»؛ [هم چنین تلاش کرد] مردم را از سرگردانی و حیرتی که در گم راهی است نجات بدهد...

نتیجه تفکر در مسئله عاشور

هرچه درباره مسئله عاشورا و قیام حسینی بیشتر فکر کنیم باز هم این قضیه در ابعاد مختلف دارای کشش و گنجایش اندیشیدن و بیان کردن است. هرچه بیشتر درباره این قیام عظیم فکر کنیم، ممکن است حقایق تازه ای بیابیم...

اثر عزاداری های سنتی

این عزاداری های سنتی مردم را به دین نزدیک می کند


ادامه مطلب
نظرات 0
تاریخ : جمعه 16 مهر 1395  | 8:23 PM | نویسنده : اعظم جلیلی

 

 

امر به معروف و نهي از منكر، مبناي مقاومت و قيام امام حسين(ع)(1)
امر به معروف و نهي از منكر، مبناي مقاومت و قيام امام حسين(ع)(1)


 

نويسنده:دكتر محمد جوادسلمان پور( *)




 

چكيده

قيام و مقاومت امام حسين (ع)در يك مقطع تاريخي و در مقابل و شخص خاصي به نام يزيد بود، اما در حقيقت و باطن، هرگز يك جريان جزئي و قضيه في الواقعه نبود، بلكه يك امر لابد منه و ضروري بود كه بر اساس حكمت بالغه الهي بايد رخ مي داد تا چهره اسلام و آخرين مرحله عرفان اسلامي از يك سو و نهايت دنائت انسان به نمايش گذاشته شود. حكمت الهي اقتضا مي نمود تا آخرين مرتبه امر به معروف و نهي از منكر به طور عيني براي بشر تبيين گردد. خداوند سيدالشهدا (ع) را از آغاز ابلاغ رسالات بلكه از آغاز خلقت براي اين امر معين كرده بود؛ لذا مقاومت حسين (ع) به دانشگاهي براي اخذ ناب ترين معارف اسلامي
تبديل شد و تا ظهور امام عصر (عج) دانشجو مي پذيرد و تربيت مي كند. اساس اين دانشگاه، تعليم و ايصال انسان به اوج عرفان اسلامي يا نهايت امر به معروف و نهي از منكر است.
آنچه در اين مقاله آمده، تلاشي است براي تبيين يكي از درس هاي اين دانشگاه عرفان و مقاومت كه نشان مي دهد چگونه نهي از منكر اساس قيام و مقاومت حسيني بوده است.

مقدمه

امام حسين (ع) در كنار قبر رسول الله (ص) در آغاز حركت خود، اساس نهضت خود را مشخص مي كنند: «اللهم اني احب المعروف و انكر المنكر...».(1)
در وصيت نامه خود به هنگام حركت از مدينه به محمدبن حنفيه مي فرمايد : «اني لم اخرج أشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً، إنما خرجت لطلب الاصلاح في امه جدي (ص) أييد أن اَمر بالمعروف و أنهي عن المنكر...».(2)
راز اساسي اين است كه حسين (ع) خليفه الله في الارض و نماينده و نماياننده خدا در زمين بود و دو اصل امر به معروف ونهي از منكر، دو اصل اساسي است كه ريشه ي فطري دارد و جزئي از ساختار باطني انسان است؛ چه اينكه خداوند متعال بعد از اعطاي اختيار، ميل به فطريات و خوبي ها را در درون انسان قرار داده و به ضميرهاي پاك، بدي ها را از خوبي ها نمايانده است : «فألهَمَها فُجُورَها و تَقْواهَا»: سپس بدي ها و پرهيزگاري هايش را به او
الهام كرده است.(3)
در حقيقت باطن تكويني همين اصل تشريعي امر به معروف و نهي از منكر است. اساس رسالت الهي نيز همان است؛ از همين رو در روايات آمده است : كسي كه امر به معروف و نهي از منكر نمايد، خليفه و جانشين خدا در زمين و جانشين رسول خدا است؛ قال رسول الله (ص) «من امر بالمعروف و نهي عن المنكر فهو خليفه الله في الارض و خليفه رسوله.»(4)
سيره انبياء و امامان (عليهم السلام) نيز بر همين اصل استوار بود. قال ابوجعفر (ع): «ان الامر بالمعروف و النهي عن المنكر سبيل الانبياء و منهاج الصالحين»(5)و از شاخصه هاي مهم زندگي معصومين (عليهم السلام) بوده است : «وامرتم بالمعروف و نهيتم عن المنكر»؛ (6)هر چند اين دو اصل به امت اسلامي اختصاص نداشته و در امم قبل نيز جاري بوده است :«وَ لَقَد بَعَثْنَا فِي كلِّ اُمَّهٍ رَسُولاً أنِ اعْبُدُواللهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوت» : به ميان هر ملتي پيامبري مبعوث كرديم كه خدا را بپرستيد و از بت دوري كنيد؛ (7)«لَيْسوا سوَاءً مِّنْ أَهْلِ الْكِتَبِ أُمَّةٌ قَائمَةٌ يَتْلُونَ ءَايَتِ اللَّهِ ءَانَاءَ الَّليْلِ وَ هُمْ يَسجُدُونَ... وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ »: اهل كتاب همه يكسان نيستند گروهي به طاعت خدا ايستاده اند و آيات خدا را در دل شب تلاوت مي كنند و سجده به جاي مي آورند و امر به نيكي و نهي از بدكاري مي كنند.(8)
«لَوْ لا يَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الاَحْبَارُ عَن قَوْلهِِمُ الاثْمَ وَ أَكلِهِمُ السحْت لَبِئْس مَا كانُوا يَصنَعُونَ»(9): چرا علما و روحانيون، آنها را از گفتار زشت و خوردن حرام باز نمي دارند، همانا كاري زشت مي كنند؛ و «يَا بُنىَّ أَقِمِ الصلَوةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنكَرِ وَ اصبرْ عَلى مَا أَصابَك إِنَّ ذَلِك مِنْ عَزْمِ الاُمُورِ»(10) لقمان به فرزندش سفارش كرد: فرزندم! نماز را به پا دار، امر به معروف و نهي از منكر كن ودر مصيبت ها شكيبا باش.
امتياز امت اسلامي و پيروان پيامبر (ص) همين اصل امر به معروف و نهي از منكر معرفي شده است. «كُنتُمْ خَيرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَت لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ»(11)شما برترين وبهترين امتي هستيد كه از ميان مردم پديد آمده و امر به معروف و نهي از منكر مي كنيد.
اين برترين و بهترين، يك مظهر اعلا و عالي مي خواهد و حسين (ع) مظهر اين بهترين و برترين بود؛ زيرا افزون بر اينكه اساس نهضت او اين دو اصل قرار گرفت، اقدام او بالاترين مرتبه اجراي اين دو اصل هم بود.

1.حسين (ع) مجري نهايت مرتبه امر به معروف و نهي از منكر

يكي از اسرار توجه تمام انبيا و اولياء (عليهم السلام) و ائمه به حسين (ع) و تلاش آنها در كشيدن اذهان و انظار به سوي حسين (ع) اين بود كه حين (ع) در اين عالم رسالت اجراي نهايت مرتبه امر به معروف و نهي از منكر را بر دوش
داشت و آن را به اجرا در آورد.
در كتب فقهي، مدلل و روشن شده است كه امر به معروف و نهي از منكر داراي مراتب متعددي است.(12)از انكار قلبي كه واجب عيني است(13)شروع مي گردد و به توصيه و نهي زباني و سپس عمل و اجراي حدود و جهاد كشيده مي شود. اوج و نهايت مرتبه ي امر به معروف و نهي از منكر كه بر اساس حكمت بالغه ي الهي بايد در اين عالم يك باره محقق مي شد، همان اقدام و قيام حسين(ع) است.
در اوج مرتبه نهي از منكر و امر به معروف، امام معصوم (ع) و فرزندان پيامبر اسلام (ص) بايد به قتلگاه بروند. پس از قتل، اجساد نيز لگدكوب اسب ها گردند، خيمه هاي آل الله به آتش كشيده شود و خاندان پاك خاتم المرسلين (ص) به اسارت برده شوند.... نفس اين رخدادها در جانب حسين (ع) و اهل بيت، آشكار شدن نهايت و اوج مرتبه ي نهي از منکر است. بعد از اين مرتبه ديگر مرتبه اي نيست. اين مرتبه فقط يك بار در تاريخ انسان ها اتفاق مي افتد و تكرار نمي شود؛ اما يك باري كه اثرش تا ظهور آخرين حجت الهي باقي است و چون تكرار نمي شود، خوني كه در كربلا ريخته شد ثارالله است و امام عصر (عج) طالب و منتقم خون اوست؛ از سوي ديگر اينكه تأكيد شده امام عصر (عج) منتقم خون حسين (ع) است، در حالي كه ساير معصومين (عليهم السلام) ديگر تا امام عصر (عج) همه شهيد شدند، ريشه در همين نكته دارد.

2. اسرار نهفته در نهايت مرتبه امر به معروف و نهي از منكر

در اجراي نهايت مرتبه امر به معروف و نهي از منكر، چون يك بار و فقط يك بار در تاريخ انسان ها اتفاق مي افتد، شگفتي ها و اسراري مكنون است.

1-2. حيات و عزت جاويد در پرتوي اجراي آخرين مرتبه نهي از منكر

علي رغم نهي «وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلى التهْلُكَةِ»(14) حسين (ع) وارد معركه قتل خود مي شود و خاندان و پاكان را نيز آگاهانه به اين معركه مي آورد. بسا سِرِّ اين ورود اين باشد كه اگر چه در ظاهر مهلكه است، اما حيات انسانيت و حيات طيبه انسان ها در اين شهادت نهفته است و مجريان اين مرتبه از امر به معروف و نهي از منكر نه تنها در واقع، حقيقي هلاك نمي شوند، بلكه حيات ابدي و عزت جاودانه پيدا مي كنند و زيارت قبر مجري در رديف حق الله قرار مي گيرد.
قال ابوعبدالله (ع): «و لو أن احدكم حج دهره ثم لم يزرالحسين بن علي (ع) لكان تاركا حقا من حقوق [الله و حقوق] رسول الله (ص)».(15)امام صادق (ع) مي فرمايد : اگر كسي از شما در سراسر عمرش خانه ي خدا را زيارت كند، اما به زيارت قبر حسين (ع) نرود، حقي از حقوق خدا و رسول خدا را ترك كرده است.
امام حسين (ع) بعد از كشته شدن علي اكبر (ع) به خاندان خود مي فرمايد : «... فوالله لا رأيتم هوانا بعد هذا اليوم ابدا»؛ (16)يعني به خدا سوگند هرگز پس از اين روز شما پستي و كوچكي [و به جز عزت ] نخواهيد ديد.

2-2. نهايت عبويت در اجراي نهايت مرتبه نهي از منكر

اجراي اين مرتبه از امر به معروف و نهي از منكر، مقامي به مجري آن مي بخشد كه اصل ريشه تمام عابدان قرار مي گيرد. حسين (ع) فرزندي به نام عبدالله نداشت؛ در عين حال كنيه اباعبدالله به او داده اند.(17) راز اين كنيه در اين است كه امام حسين (ع) با اجراي اوج امر به معروف و نهي از منكر به نهايت مرتبه عبوديت پروردگار رسيد؛ لذا تمام «عبدالله» هاي قبل و بعد از حسين (ع) گويا از حسين (ع) ريشه مي گيرند و فرزند او و جزئي از اويند.


ادامه مطلب
نظرات 0
تاریخ : جمعه 16 مهر 1395  | 8:23 PM | نویسنده : اعظم جلیلی

 

تلاطم نظام هستی در شهادت امام حسین علیه‌السلام
تلاطم نظام هستی در شهادت امام حسین علیه‌السلام

 

نويسنده:محمّدرضا جبّاری

پیش درآمد

حادثه عاشورا را با توجه به ماهیت و اهداف و پیامدهایش، می‌توان عظیم‌ترین واقعه در نظام هستی برآورد کرد، این بدان روست که قهرمان و شخصیت حادثه، شخصیتی همچون حسین بن علی علیه‌السلام ؛ برترین هدف آن، حفظ اصالت برترین ادیان، و مهم‌ترین پیامد آن بقای اسلام است. چنین حادثه‌ای با این ویژگی‌ها از عصر آدم علیه‌السلام تا بعثت حضرت خاتم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله سابقه نداشته است؛ اسلام که با بعثت نبی گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در عرصه هستی رخ نمود، در بقایش ریزه‌خوار خوان قیام حسینی است.
برای بررسی ابعاد عظمت این قیام، مسیرهای متفاوتی را می‌توان پیمود. اما آنچه اکنون در صدد آنیم، نگاهی است به گزارش‌های مربوط به گریه نظام هستی بر شهادت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام ، به ویژه گریه آسمان. این گزارش‌ها، گوشه‌ای از گزارش‌هایی هستند که بر مجموعه‌ای از تحوّلات و رخدادهای عجیب پس از شهادت امام حسین علیه‌السلام دلالت دارند.
این روایات را هم در منابع روایی و تاریخی شیعه و هم اهل سنّت می‌توان یافت. تعدادی از این خوارق عادات و امور شگفت توسط برخی از امامان شیعه علیهم‌السلام ، همچون امیرالمؤمنین علیه‌السلام ، امام حسن مجتبی علیه‌السلام ، امام سجّاد علیه‌السلام ، امام باقر علیه‌السلام ، امام صادق علیه‌السلام ، امام رضا علیه‌السلام ، امام جواد علیه‌السلام و امام عصر علیه‌السلام نقل شده، و تعدادی نیز از سوی برخی از اصحاب آنان همچون ابوذر، میثم تمّار، ابن عباس و ام سلمه گزارش شده‌اند.
در روایات اهل سنّت نیز تعداد زیادی روایت به چشم می‌خورند که به رجال ناقل حدیث منتهی می‌شوند و بعضی از این روایات نیز منقول از سوی برخی بزرگان و ائمّه اهل‌سنّت هستند. روایاتی نیز به صورت مرسل نقل شده و برخی از مؤلّفان اهل سنّت نیز بدون اشاره به سند، به نفس حوادث اشاره کرده‌اند. جالب آن‌که گاه بعضی از خوارق عادات، منقول از برخی سران حکومتی یا وابستگان و مأموران آن‌هاست.
یکی از مسائل مهم در این مبحث، بررسی انگیزه راویان و مؤلّفان اهل سنّت در پرداختن تفصیلی به خوارق عادات مترتّب بر شهادت امام حسین علیه‌السلام است. به راستی، چه محملی برای این توجه خاص نسبت به این بعد از قیام امام حسین علیه‌السلام در منابع سنّی می‌توان یافت؟
برخی از محققان معاصر معتقدند: این‌که منابع سنّی در زمینه ماهیت و انگیزه و فلسفه قیام، توجه لازم را مبذول نداشته‌اند، اما به طور افراطی به ذکر حوادث خارق عادات در این حادثه پرداخته‌اند، نشانگر نوعی حرکت مرموزانه و پنهان برای ایجاد غفلت نسبت به اصل قیام و اهداف آن، و توجه دادن اذهان به امور و قصه‌های عجیبی است که بعضا ریشه در اخلاق و عادات عصر جاهلی دارند. که بر فقدان افراد مهم قبیله، حوادث عجیب را مترتّب می‌کرده‌اند. در این تحلیل، این‌گونه خوارق عادات به هیچ روی، با عقل و استدلال و سند قابل اثبات نیستند و منابع شیعی بدان‌ها نپرداخته‌اند، و نقل این‌ها برای مشغول کردن اعراب و عوام النّاس به این مسائل، به جای آگاه ساختن و پرداختن به فلسفه عاشورا و تبیین نهضت امام حسین علیه‌السلام و انگیزه این قیام الهی، بوده است. و این همان چیزی بود که حکّام اموی و عبّاسی و مورّخان وابسته به آنان به طور مرموزانه‌ای دنبال می‌کردند. این احتمال آن گاه بیش‌تر تقویت می‌شود که به این نکته توجه کنیم که این دسته از مورّخان و راویان چندان هم قایل به مقام و قداست ویژه و فوق‌العاده برای امام حسین علیه‌السلام نبوده‌اند!(1)
این‌که تحلیل یادشده تا چه حد با مستندات تاریخی قابل انطباق است و این‌که آیا محمل دیگری برای توجه خاص منابع سنّی به خوارق عادات مترتب بر شهادت امام حسین علیه‌السلام می‌توان یافت یا خیر؛ نکته‌ای است که در خلال مباحث بدان پرداخته خواهد شد.
از سوی دیگر ـ آن‌سان که گذشت ـ روایات شیعه نیز، اعم از روایات رسیده از امامان شیعه علیهم‌السلام و یا روایات منقول از برخی از اصحاب برجسته آنان، حوادث عجیب و خوارق عادات رخ داده پس از شهادت امام حسین علیه‌السلام را نقل کرده‌اند و طبیعی است که این روایات محک خوبی برای سنجش و بررسی میزان درستی و اتقان روایات سنّی است. در بررسی هر دو دسته روایات شیعی و سنّی، می‌بایست هم جنبه سندی و هم جنبه دلالی را مورد مداقّه قرار داد.
نکته دیگر آن‌که با توجه به خارق عادت بودن این حوادث (در صورت قبول)، طبعا باید توجیه معقولی نسبت به حادثه ارائه داد. مراد از «توجیه معقول»، نظام‌مند کردن معجزات و تطبیق آن‌ها با اصل علیّت و اصل سنخیّت و نیز قوانین قطعی حاکم بر نظام طبیعی است.
و در نهایت باید نگاهی به این سؤال افکند که راز این رخدادهای عجیب پس از شهادت امام حسین علیه‌السلام چه بوده است؟ و آیا در حوادث دیگر نیز مثل و مانندی دارد؟
مجموع روایات شیعی و سنی را درباره رخدادهای عجیب پس از شهادت امام حسین علیه‌السلام می‌توان در چهارده عنوان دسته‌بندی کرد:
1. گریه اجزای تکوینی نظام هستی؛
2. امور خارق عادات در نظام هستی؛
3. پیدایش خون در نقاط گوناگون؛
4. گریه و نوحه جن و مَلَک و حیوانات؛
5. ندای هاتفی از غیب؛
6. حرکت و تموّج قبر پیامبراکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله ؛
7. ظهور کفّ خونین و قلم آهنین و نوشتن اشعاری در رثای امام حسین علیه‌السلام ؛
8. رخدادهای عجیب مربوط به رأس‌الحسین علیه‌السلام و اجساد شهدا؛
9. رخدادهای عجیب مربوط به تربت و قبر امام حسین علیه‌السلام ؛
10. رخدادهای عجیب مربوط به برخی حیوانات؛
11. تبدّل ماهیت اشیای به غارت رفته از حرم امام حسین علیه‌السلام ؛
12. مجازات‌های عجیب دنیوی برای قاتلان یا شاهدان قتل حسین علیه‌السلام ؛
13. محرومیت مخالفان شیعه از درک عید فطر أضحی؛
14. لعن و نفرین بر قاتلان امام حسین علیه‌السلام توسط اجزای نظام هستی.
آنچه اکنون بدان پرداخته می‌شود تنها اولین عنوان ـ یعنی گریه اجزای تکوینی نظام هستی ـ است.
ابتدا نمونه‌هایی از روایات مربوط عرضه می‌گردند، سپس به نقد و بررسی هریک خواهیم پرداخت.

روایات امامان شیعه علیهم‌السلام

بیش‌ترین روایات در محورهای یادشده، مربوط به گریه اجزای نظام هستی پس از شهادت امام حسین علیه‌السلام است. در این روایات، گاه از گریه زمین و آسمان، و گاه از گریه آنچه در هستی است و یا گریه آنچه ما بین زمین و آسمان و آنچه در آن‌هاست، و یا گریه خورشید و ماه، و یا گریه بهشت و دوزخ سخن به میان آمده است.
بسیاری از روایات رسیده از معصومان علیهم‌السلام متضمّن گریه آسمان و زمین و دیگر اجزای هستی بر امام حسین علیه‌السلام است. در این روایات، معمولاً به آیه شریفه 29 سوره مبارکه «دخان» اشاره شده که فرموده: «فما بَکَتْ علیهم السّماء و الارضُ و ما کانوا مُنظرین» که ناظر به هلاکت فرعون و قوم اوست و این‌که نه آسمان و نه زمین بر آنان نگریستند و آنان از مهلت یافتگان نبودند؛ این روایات پس از اشاره به آیه یادشده، تنها دو تن را در طول تاریخ مصداق کسانی معرفی کرده‌اند که آسمان و زمین بر آنان گریسته‌اند و آن دو تن عبارتند از: حضرت یحیی علیه‌السلام و امام حسین علیه‌السلام . اکنون برخی از روایات ذکر می‌شوند:
ـ امیرالمؤمنین علیه‌السلام آن‌گاه که یکی از دشمنان خدا و رسول صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در حال عبور بود، این آیه را تلاوت فرمود: «فما بَکَتْ علیهم السَّماءُ و الارضُ و ما کانوا مُنظرین»، و هنگامی که امام حسین علیه‌السلام در حال عبور بود، فرمود: «اما زمین و آسمان بر این (اشاره به حسین علیه‌السلام ) خواهند گریست، و زمین و آسمان جز بر یحیی بن زکریا و حسین بن علی علیهماالسلام نگریسته است و نخواهد گریست.»(2)
ـ روایت دیگر، بنا به نقل ابن قولویه از ابراهیم نخعی، چنین است: «روزی امیرالمؤمنین علیه‌السلام وارد مسجد شده و اصحابش نیز گرد حضرت نشستند. در این هنگام، امام حسین علیه‌السلام وارد شده و در برابر امیرالمؤمنین علیه‌السلام ایستاد. امیرالمؤمنین علیه‌السلام در حالی که دست مبارک خویش را بر سر امام حسین علیه‌السلام نهاده بود، فرمود: «فرزندم، خداوند اقوامی را در قرآن کریم مورد سرزنش قرار داده و فرموده است: "فما بکَتْ علیهم السَّماءُ و الارضُ و ما کانوا منظرین"؛ قسم به خدا، که تو را خواهند کشت، سپس آسمان و زمین بر تو خواهند گریست.»(3)
ـ امام سجّاد علیه‌السلام پس از بازگشت از کربلا و ورود به مدینه، ضمن خطبه‌ای چنین فرمود: «ای مردم، پس از این مصیبت بی‌مانند، کدام‌یک از مردانتان تواند شاد بود؟ یا کدامین قلب به خاطر آن محزون نتواند بود؟ یا کدامین چشم تواند که اشکش را حبس کند؟ و یا نسبت به بارش سیل‌آسای اشک بخل ورزد؟ همانا آسمان‌های هفتگانه بر قتل او گریستند، و دریاها با امواجشان و آسمان‌ها با ارکانشان و زمین با پهنه وسیعش، و درختان با شاخه‌هاشان، و ماهیان اعماق دریاها و ملائکه مقرّب و اهل آسمان‌ها همگی بر قتل او گریستند.»(4)
ـ آن حضرت در روایتی دیگر به پدر عمرو بن بثیت فرمودند: «آسمان از بدو خلقت جز بر دو تن، یعنی یحیی بن زکریا و حسین بن علی علیهماالسلام نگرییده، و گریه‌اش بدین صورت است که هنگام قرار گرفتن زیر آسمان، بر روی لباس چیزی شبیه اثر کَکْ به رنگ خون مشاهده می‌شود.»(5)
ـ امام باقر علیه‌السلام نیز ضمن روایتی، با اشاره به بدکاره بودن مادران قاتلان انبیا و اوصیا، به گریه آسمان بر شهادت امام حسین علیه‌السلام به مدت چهل روز اشاره کرده و آن را از ویژگی‌های حضرت یحیی و امام حسین علیهماالسلام دانسته، و در ادامه بر گریه خورشید و ملائکه اشاره کرده است.(6)
در میان امامان شیعه علیهم‌السلام شاید بیش‌ترین روایات در زمینه گریه نظام هستی بر شهادت امام حسین علیه‌السلام ، از امام صادق علیه‌السلام به‌دست‌مارسیده‌است.برخی‌ازاین‌روایات‌چنین است:
ـ امام صادق علیه‌السلام به حنّان فرمود: «حسین علیه‌السلام را زیارت کنید و بر او جفا مورزید؛ چرا که او سیّد جوانان شهید ـ یا سیّد جوانان اهل بهشت ـ است و شبیه یحیی بن زکریا علیه‌السلام است، و آسمان و زمین تنها بر آن دو گریسته‌اند.»(7)
ـ آن حضرت در جمع برخی از اصحابشان، همچون حسین بن ابی فاخته و ابوسلمه سرّاج و یونس بن یعقوب و فضیل بن یسار، فرمود: «همانا اباعبدالله الحسین علیه‌السلام هنگامی که به شهادت رسید، آسمان‌ها و زمین‌های هفتگانه بر او گریستند، و آنچه در آسمان‌ها و زمین‌ها و در بین آن‌هاست، و آنچه در بهشت و دوزخ است و آنچه دیده می‌شود و دیده نمی‌شود، همگی بر حسین علیه‌السلام گریستند، بجز سه چیز که بر حسین علیه‌السلام نگریستند و آنان، بصره و دمشق و آل حکم بن ابی العاص بودند!»(8)
ـ در روایت دیگری، امام صادق علیه‌السلام به صحابی گران‌قدرش، زراره فرمود: «ای زراره، همانا آسمان، چهل روز بر حسین علیه‌السلام خون گریست، و زمین چهل روز با سیاهی بر حسین علیه‌السلام گریست، و خورشید چهل روز با سرخی و کسوف بر حسین علیه‌السلام گریست، و کوه‌ها از هم پاشیدند و دریاها متلاطم شدند، و ملائکه چهل روز بر حسین علیه‌السلام گریستند...»(9)
ـ آن حضرت به داود بن فرقد نیز فرمودند: «آسمان و زمین یک سال بر حسین و یحیی علیهماالسلام گریستند، و گریه آسمان همان سرخی آن است.»(10)
ـ در روایتی دیگر، امام صادق علیه‌السلام فرمود: «حسین و یحیی علیهماالسلام پیش از خود همنامی نداشتند (لم نجعل له من قبل سمیّا) و آسمان تنها برای آن دو، چهل روز گریست، و گریه آن به این صورت بود که به هنگام طلوع و غروب سرخ رنگ بود.»(11)
ـ آن حضرت به عبدالله بن هلال نیز فرمود: «تا چهل روز خورشید با سرخی طلوع و غروب می‌کرد، و این گریه او بود.»(12)
ـ در روایت معروف ابن شبیب از امام رضا علیه‌السلام نیز، آن حضرت به گریه آسمان‌های هفتگانه و زمین اشاره کرده‌اند.(13)
ـ امام جواد علیه‌السلام نیز در روایتی، ضمن اشاره به آیه شریفه «لم نَجعل لَه من قبلُ سمیّا» و این‌که حضرت یحیی و امام حسین علیهماالسلام پیش از خود همنامی نداشته‌اند، فرمود: «... و آسمان و خورشید بر آن دو، چهل روز گریستند، و گریه آن‌ها به این صورت بود که خورشید به هنگام طلوع و غروب سرخ رنگ بود.»(14)
ـ در زیارت «ناحیه مقدسه» نیز (بنا بر صحّت سند آن) چنین جمله‌ای را خطاب به اباعبدالله الحسین علیه‌السلام می‌بینیم: «[با شهادت تو] آسمان و ساکنانش، بهشت‌ها و نگهبانانش، کوه‌ها و کوه‌پایه‌ها، دریاها و ماهیانش، شهر مکّه و پایه‌هایش، بهشت‌ها و جوانانش، خانه کعبه و مقام ابراهیم، و مشعرالحرام و حلّ و حرم، جملگی بر تو گریستند.»


ادامه مطلب
نظرات 0

تعداد کل صفحات : 2 :: 1 2