نویسنده : مجتبی باقری پبدنی
تاریخ : شنبه 20 اردیبهشت 1393 
نظرات 1



شهید غریبی که پیکرش را هیچ کس تحویل نگرفت

پس از باز کردن معبر مین، به سیم خاردار حلقوی رسیدند که به هیچ عنوان نمی‌شد آن را قطع کرد.چون اگر سیم را قطع می‌کردند، سیم‌ها جمع شده و معبر منفجر می‌شد.


شهیدغریبی که پیکرش را هیچ کس تحویل نگرفت.



پس از باز کردن معبر مین، به سیم خاردار حلقوی رسیدند که به هیچ عنوان نمی‌شد آن را قطع کرد.چون اگر سیم را قطع می‌کردند، سیم‌ها جمع شده و معبر منفجر می‌شد.خبر رسید که گردان پشت سیم خاردارهای حلقوی گیر افتاده؛ از مکالمات بی‌سیم معلوم بود برادر کاوه اصرار دارند که کار زودتر شروع شود. در همین حین یک جوان به روی سیم‌های خاردار خوابید، بعد هم گفت: همه از روی من عبور کنید.



بیش از سیصد نفر از روی بدن او عبور کردند. خارهای سیم در بدن جوان فرو رفته بود، در زیر نور منوّر کاملاً مشخص بود، قطرات خون از بدن او جاری شده بود. وقتی همه نیروها از روی بدن او عبور کردند، عملیّات آغاز شد.در همان لحظات جوان را از روی موانع بلند کردیم، همین‌طور که خون از تمام بدن او جاری بود،دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا تحمّل ندارم، شهادت را نصیبم کن، در همان لحظه، گلوله‌ای بر چهره نورانی او نشست.»



اهل افغانستان بود، پیکرهای شهدای عملیّات والفجر 9 به شهرستان بجستان آمد؛ تمامی شهدا توسّط خانواده‌هایشان تشییع و تدفین شدند، امّا هنوز یک شهید مانده بود. کسی برای تحویل پیکر او اقدام نکرده بود. این شهید خانواده‌اش را در جنگ افغانستان از دست داده بود.



نانوا او را شناخت. مدتی در نانوایی کار می‌کرد. امام فرموده بود: «جبهه رفتن واجب کفایی است. او هم مقلّد امام بود؛ می‌گفت: اسلام مرز نمی‌شناسد، امام ولّی ماست.»

شهید رجبعلی غلامی، غربت و گمنامی خاص خودش را داشت؛ نوزده سال بیشتر نداشت. از تمام دار دنیا یک موتور داشت، آن را هم وصیت کرده بود بفروشند و به جبهه کمک کنند...



 

ادامه مطلب
نویسنده : مجتبی باقری پبدنی
تاریخ : پنج شنبه 18 اردیبهشت 1393 
نظرات 0

ماجرای شهیدی که سر نداشت و افسر عراقی را نماز خوان کرد

جانباز دفاع مقدس سرهنگ «علیرضا غلامی» یکی از مسئولان عملیات‌های

تفحص شهدا مفقود است که سال‌ها مخلصانه در این راه تلاش کرده است.


ماجرای شهیدی که سر نداشت و افسر عراقی را نماز خوان کرد !

جانباز دفاع مقدس سرهنگ «علیرضا غلامی» یکی از مسئولان عملیات‌های

تفحص شهدا مفقود است که سال‌ها مخلصانه در این راه تلاش کرده است.

وی یکی از خاطرات تفحص شهید را که سبب تحول یک افسر بعثی شد، را روایت می‌کند:

ادامه مطلب
نویسنده : مجتبی باقری پبدنی
تاریخ : پنج شنبه 18 اردیبهشت 1393 
نظرات 0

خاطره یک خلبان از شهید چمران

حس کنجکاوی ام باعث شد تا خودم از او دعوت نمایم . وقتی به چشمانش نگاه کرده و خودم رو معرفی کردم ، صلابت خاصی در چهره اش دیدم . کلام او که با سادگی خاصی ادا می شد به دل می چسبید،خلاصه دست او رو گرفته و به کابین اوردم . و این اولین باب آشنایی ام با او بود.


آن چه خواهید خواند، روایتی است از افسر خلبان «مدرسی» درباره ی آشنایی و دیدارهایش با شهید دکتر «مصطفی چمران».شرحِ جناب «مدرسی» آن قدر جذاب و نمکین است که احتیاج به توضیح دیگری ندارد:



«...فکر می کنم همون اوایل جنگ بود که با دکتر " مصطفی چمران " در یکی از پرواز هایم به منطقه جنگی آشنا شدم. واحد عملیات گفته بود ..........

ادامه مطلب
نویسنده : مجتبی باقری پبدنی
تاریخ : چهارشنبه 10 اردیبهشت 1393 
نظرات 0



شهیدی که امام از شنیدن خبر شهادتش شوکه شد

او با بیش از 2500 ساعت، بالاترين ساعت پرواز جنگی را در جهان داشت و با بيش از 40 بار سانحه و بيش از 300 مورد اصابت گلوله بر هليكوپترش باز هم سرسختانه جنگيد.


تنها نظامی که مقام معظم رهبری به او اقتدا کرد/شهیدی که امام از خبر شهادتش شوکه شد



او با بیش از 2500 ساعت، بالاترين ساعت پرواز جنگی را در جهان داشت و با بيش از 40 بار سانحه و بيش از 300 مورد اصابت گلوله بر هليكوپترش باز هم سرسختانه جنگيد.

تنها نظامی که مقام معظم رهبری به او اقتدا کرد/شهیدی که امام از خبر شهادتش شوکه شد



 



 



شهید علی اکبر شیرودی عاشق انقلاب و ولایت بود و همواره سعی می‌کرد پیوند مستحکم بین ارتش و روحانیت برقرار کند و در این راستا از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کرد. شیرودی عاشق پرواز بود، او برای پیروزی و نبرد علیه دشمن زمان را نمی‌شناخت و شبانه روز برای پیشبرد اهداف جنگی تلاش می‌کرد.

سرتیپ امیر طاعتی از همرزمان شهید شیرودی نقل می کند که شهادت شهید شیرودی یک روندی داشت و این روند از شهادت شهید کشوری شروع شد. وقتی که شهید کشوری پیکرش سوخت و شهید شد، ما به همراه شهید شیرودی به آنجا رفتیم. شهید شیرودی در کنار پیکر سوخته ی شهید کشوری می گفت: "من بدون تو چگونه زندگی کنم، چرا مرا تنها گذاشتی، تو مرشد و الگوی من بودی."

از همان زمان بود که شهید شیرودی شروع به شهید شدن کرد. در واقع او همیشه آماده ی شهادت بود و به گونه ای عملیات می کرد که همه از او می ترسیدند و به تعبیر حجت الاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی او مالک اشتر زمان بود.

مقام معظم رهبری در مورد او می گوید: "او تنها نظامی ای بود که در نماز به او اقتدا کردم". در واقع شهید شیرودی یک عارف وارسته بود و همواره می گفت: "من وهمرزمانم برای اسلام می جنگیم نه چیز دیگر".

ادامه مطلب
نویسنده : مجتبی باقری پبدنی
تاریخ : چهارشنبه 10 اردیبهشت 1393 
نظرات 0



چه رازی سبب فرمانده شدن شهید عبدالحسین برونسی شد

یک روز توی منطقه جلسه داشتیم. چند تا از فرماندهان رده بالا هم آمده بودند. بعد از مقدماتی، یکی‌شان به عبدالحسین گفت: حاجی برات خواب‌هایی دیدیم. عبدالحسین لبخندی زد و آرام گفت: خیره انشاءالله. گفت: انشاءالله.


یک روز توی منطقه جلسه داشتیم. چند تا از فرماندهان رده بالا هم آمده بودند. بعد از مقدماتی، یکی‌شان به عبدالحسین گفت: حاجی برات خواب‌هایی دیدیم. عبدالحسین لبخندی زد و آرام گفت: خیره انشاءالله. گفت: انشاءالله.



مکثی کرد و ادامه داد: با پیشنهاد ما و تأیید مستقیم فرمانده لشکر، شما از این به بعد فرمانده گردان عبدالله هستید. یکی دیگرشان گفت: حکم فرماندهی هم آماده است.


خیره عبدالحسین شدم. به خلاف انتظارم، هیچ اثری از خوشحالی توی چهره‌اش پیدا نبود. برگه حکم فرماندهی را به طرفش دراز کردند، نگرفت! گفت: فرماندهی گروهانش هم از سر من زیاده، چه برسه به فرماندهی گردان!



گفتند: این حرفا چیه می‌زنی حاجی؟! ناراحت و دمغ گفت: مگر امام نهم ما چقدر عمرکردن؟ همه ساکت بودند. انگار هیچ‌کس منظورش را نگرفت. ادامه داد: حضرت توی سن جوانی شهید شدن، حالا من با این سن چهل و دو سال، تازه بیام فرمانده گردان بشم؟ گفتند: به هر حال، این حکم از طرف بالا ابلاغ شده و شما هم موظف به قبول کردنش هستید.


از جایش ‌بلند شد، با لحن گلایه‌داری گفت: نه باباجان! دور ما رو خط بکشید، این چیزها، هم ظرفیت می‌خواد، هم لیاقت که من ندارم و از جلسه زد بیرون.





آن روز، هر چه به‌اش گفتیم و گفتند که مسئولیت گردان عبدالله را قبول کند، فایده‌ای نداشت که‌ نداشت. روز بعد ولی، کاری کرد که همه مات و مبهوت شدند؛ صبح زود ‌رفته بود مقر تیپ و به فرمانده تیپ گفته بود: چیزی رو که دیروز گفتید، قبول می‌کنم.


کسی، دیگر حتی فکرش را هم نمی‌کرد که او این کار را قبول کند. شاید برای همین، فرمانده پرسیده بود چی رو؟ عبدالحسین ‌گفته بود: مسئولیت گردان عبدالله رو ... . جلو نگاه‌های تعجب‌زده دیگران، عبدالحسین به عنوان فرمانده همان گردان معرفی شد.


حدس می‌زدیم باید سرّی توی کارش باشد، وگرنه او به این سادگی زیر بار نمی‌رفت. بالاخره هم یک روز توی مسجد بعد از اصرار زیاد ما، پرده از رازش برداشت و گفت: همان شب خواب دیدم خدمت آقا امام زمان(سلام‌الله علیه) رسیدم. حضرت خیلی لطف کردند و فرمایشاتی داشتن؛ بعد دستی به سرم کشیدند و با آن جمال ملکوتی‌شان، و با لحنی که هوش و دل آدم را می‌برد، فرمودند: شما می‌توانی فرمانده تیپ هم بشوی.



خدا‌‌ رحمتش کند. همین اطاعت محضش هم بود که آن عجایب و شگفتی‌ها را در زندگی او رقم زد. یادم هست که آخر وصیت‌نامه‌اش نوشته بود: اگر مقامی هم قبول کردم، به خاطر این بود که گفتند: واجب شرعی است؛ وگرنه، فرماندهی برای من لطفی نداشت.



راوی: ابوالحسن برونسی برادر شهید

ادامه مطلب
نویسنده : مجتبی باقری پبدنی
تاریخ : چهارشنبه 10 اردیبهشت 1393 
نظرات 0

فرمانده یک دست

حاج حسین را ببین ، او را از آستین خالی دست راستش بشناس . جوانی خوشرو ، مهربان و صمیمی ، با اندامی نسبتا لاغر و سخت متواضع. آنان که درباره او سخن گفته اند بر دو خصلت بیش از خصائل وی تاکید کرده اند: شجاعت و تدبیر


 



در سال ۱۳۳۶ در کوی کلم، از محله‌های فقیرنشین شهر اصفهان متولد شد. مذهبی بودن والدین از کودکی تاثیر زیادی در تربیت وی و ورود به محافل مذهبی داشت.

ادامه مطلب
نویسنده : مجتبی باقری پبدنی
تاریخ : چهارشنبه 10 اردیبهشت 1393 
نظرات 0



پیوستن 18عراقی با شنیدن صوت اذان شهید «ابراهیم هادی» به سپاه اسلام

در 20 آذر ماه 1360 عملیات «مطلع‌الفجر» در جبهه میانی «گیلانغرب» و «شیاکوه» به منظور آزادسازی ارتفاعات غرب گیلانغرب به مدت 17 روز با رمز «یا مهدی (عج) ادرکنی» انجام گرفت.


در این عملیات که تا 6 دی‌ماه همان سال ادامه یافت، نیروهای خودی در ارزش‌گذاری 3 جبهه مانند دشمن اولویت اول را برای جبهه‌ جنوبی قائل بودند و جبهه‌های میانی و شمالی در رتبه دوم و سوم قرار داشت. به همین دلیل فرماندهی نیروی خودی در جبهه جنوبی تمرکز یافته بود و جبهه میانی عمدتاً با اتکای به توان تقویت شده سپاه منطقه 7 و قرارگاه ارتش در غرب کشور اداره می‌شد.



به عبارت دیگر، اگر چه 2 عملیات «مطلع‌الفجر» و «محمد رسول‌الله(ص)» از سلسله عملیات‌های دوره آزادسازی شناخته می‌شود اما توانی که در این عملیات‌ها به کار گرفته شد، همچون عملیات‌های جبهه جنوب نبود.



عملیات مطلع‌الفجر که به فرماندهی مشترک سپاه و ارتش انجام شد، ارتفاعات «شیاکوه» و «برآفتاب» به تصرف خودی درآمد، اما پاتک‌های سنگین و متوالی دشمن از یک سو و عدم امکان پشتیبانی از نیروها به سبب دوری مسافت خط مقدم با عقبه از سوی دیگر، موجب شد با وجود 17 روز مقاومت، قله‌های آزاد شده بار دیگر به تصرف دشمن درآمد.



 در این عملیات مداحی دل‌سوخته، معلمی فداکار، کشتی‌گیری قهرمان و فرمانده پرتلاش گروه چریکی شهید اندرزگو در غرب کشور، شهید مفقود «ابراهیم هادی» شجاعانه با حرکت به سمت دشمن اذان صبح سرداد که قلب دشمن را بلرزه درآورد. 18 نفر از نیروهای عراقی با شنیدن صوت دلنشین اذان این شهید والامقام خود را تسلیم سپاه اسلام کردند و جالب آنکه همه آنها در شلمچه به شهادت رسیدند. عملیات «مطلع‌الفجر» شاهد به خون نشستن پیکر شهید «غلامعلی پیچک» فرمانده محور تنگه کورک نیز بود.

ادامه مطلب
نویسنده : مجتبی باقری پبدنی
تاریخ : چهارشنبه 10 اردیبهشت 1393 
نظرات 0



چرا جنگ هشت سال طول کشید؟!

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در روز ششم فروردین ماه ۱۳۹۳ با حضور در یادمان شهدای شرق کارون در جمع کاروان‌ها...


دفاع مقدس ما، دوران جنگ هشت‌ساله‌ى پر ماجراى اين كشور، داستان ايستادگى ملت ايران و ايستادگى جوانان ما در مقابل خباثتها و دشمنى‌هاى كفر و استكبار جهانى است. درست است، در مقابل ما به‌ظاهر يك رژيم بعثى بود - صدام بود - و او هم عنصرى بود به‌قدر كافى خبيث، به‌قدر كافى ضد بشريت و ضد انسانيت، اما فقط او نبود؛ آن چيزى كه موجب شد اين جنگ، هشت سال ادامه پيدا كند، عوامل پشت پرده‌ى استكبار جهانى بودند كه او را تشويق ميكردند، به او وعده ميدادند، امكانات ميدادند. آن‌وقتى كه در اين سرزمين‌هاى خوزستان - كه شما حالا بخشى از آنها را مشاهده كرديد - دشمنان ما مجبور به عقب‌نشينى شدند، يك دولت اروپايى به آنها وسيله‌اى داد كه بتوانند در دريا، خباثت و شيطنت و شرارت خودشان را ادامه بدهند؛ موشكى به آنها دادند. نميگذاشتند عملياتى كه در منطقه انجام ميگيرد، سرنوشت جنگ را به انتها برساند؛ تشويقش ميكردند. يعنى دست استكبار جهانى، دست همين دولتهاى اروپايى و دولت آمريكا، پشت رژيم خبيث معاند بعثى قرار داشت و او را به ادامه‌ى كار تشويق ميكرد. نميخواستند بگذارند جمهورى اسلامى از اين حادثه‌ى بزرگ، پيروز و سربلند بيرون بيايد؛ ميگفتند صريحاً.

بعد از آنكه در همين عملياتى كه در اين منطقه اتفاق افتاد - منطقه‌ى دارخوين؛ اينجا منطقه‌ى درگيرى بسيار تعيين‌كننده‌ى عمليات ثامن‌الائمه بود - كه سپاه پاسداران و ارتش جمهورى اسلامى ايران با همكارى يكديگر، براى دستور امام برنامه‌ريزى كردند، طراحى كردند، در همين منطقه توانستند دشمن را عقب بنشانند و آن روحيه‌اى را كه دشمن به‌خاطر پشتيبانى‌هاى فرنگى‌ها و خارجى‌ها و اروپايى‌ها به‌دست آورد، در هم بكوبند و بشكنند و محاصره‌ى آبادان را از  بين ببرند؛ بعد از اين عمليات، عمليات طريق‌القدس؛ بعد از اين عمليات، عمليات فتح‌المبين؛ بعد عمليات الى‌بيت‌المقدس؛ اين عمليات‌هاى پشت سر هم كه رزمندگان عزيز ما، جوانان فداكار ما در قالب ارتش، در قالب سپاه، در قالب بسيج و نيروهاى مردمى، در قالب مجموعه‌هاى عشايرى، حتى در قالب شهربانى و ژاندارمرى و كميته‌هاى آن روز، مى‌آمدند در اين ميدان جنگ و اين فداكارى‌ها را انجام ميدادند؛ اين عمليات ميتوانست جنگ را به خاتمه برساند و پايان بدهد؛ اما جبهه‌ى دشمن نظام اسلامى - يعنى همين اروپايى‌ها و دولتهاى اروپايى و دولت آمريكا - نميگذاشتند؛ طرف مقابل را تشويق ميكردند، امكانات جديدى به او ميدادند، او را به برنده شدن در اين جنگ اميدوار ميكردند؛ لذا جنگ هشت سال طول كشيد.

 

ادامه مطلب
نویسنده : مجتبی باقری پبدنی
تاریخ : چهارشنبه 10 اردیبهشت 1393 
نظرات 0

نامه محرمانه امام خمینی (ره) به مسئولین بعد از پذیرش قطعنامه 598

همه چیز از پشت پرده پذیرش قطعنامه دیگه همه چیز گفته دیگه.


بسم الله الرحمن الرحیم


با یاری خداوند متعال و با سلام و صلوات به انبیاء بزرگوار الهی و ائمه معصومین صلوات علیهم اجعمین حال كه مسئولان نظامی ما اعم از ارتش و سپاه كه خبرگان جنگ می‌باشند، صریحاً اعتراف می‌كنند كه ارتش اسلام به این زودی‌ها هیچ پیروزی به دست نخواهند آورد و نظر به این كه مسئولان دلسوز نظامی و سیاسی نظام جمهوری اسلامی از این پس جنگ را به هیچ وجه به صلاح كشور نمی‌دانند و با قاطعیت می‌گویند كه یك دهم سلاح‌هایی را كه استكبار شرق و غرب در اختیار صدام گذارده‌اند به هیچ وجه و با هیچ قیمتی نمی‌شود در جهان تهیه كرد و با توجه به نامه تكان دهنده فرمانده سپاه پاسداران كه یكی از ده‌ها گزارش نظامی سیاسی است كه بعد از شكست‌های اخیر به اینجانب رسیده و به اعتراف جانشینی فرمانده كل نیروهای مسلح، فرمانده سپاه یكی از معدود فرماندهانی است كه در صورت تهیه مایحتاج جنگ معتقد به ادامه جنگ می‌باشد و با توجه به استفاده گسترده دشمن از سلاح‌های شیمیایی و نبود وسائل خنثی كننده آن، اینجانب با آتش بس موافقت می‌نمایم و برای روشن شدن در مورد اتخاذ این تصمیم تلخ به نكاتی از نامه فرمانده سپاه كه در تاریخ 2/4/67 نگاشته است اشاره می‌شود.

ادامه مطلب
نویسنده : مجتبی باقری پبدنی
تاریخ : چهارشنبه 10 اردیبهشت 1393 
نظرات 0

 
طلب علم حتى در جنگ

يكى از روزها، در منطقه عملياتى والفجر يك در ارتفاع 112 فكه،
از دور پيكر شهيدى را ديدم كه آرام و زيبا روى زمين دراز كشيده و طاقباز خوابيده بود.


سال 72 بود و حدود ده سال از شهادتش مى گذشت. نزديك كه شدم، از قد و بالاى او تشخيص دادم كه بايد نوجوانى باشد حدود 17 - 16 ساله.

ادامه مطلب