مانند پیر مرد قفل ساز
یکی از شیعیان ، به نام ابوهارون گوید : امام صادق ( ع ) به چند تن از کسانی که به خدمتش رسیده بودند ، فرمود : « شما چرا به ما توهین می کنید !؟ » پس شخصی از اهل خراسان از جای برخاست و عرضه داشت : « ما به خدا پناه می بریم از اینکه شما را سبک بشماریم ، یا یا چیزی از اوامر و دستوراتت را نادیده گیریم . »
آن حضرت ( ع ) فرمود : « اما تو خود یکی از کسانی هستی که به من توهین کرده است . » عرض کرد : « پناه به خدا می برم از اینکه به شما توهین کرده باشم ! » فرمود : « وای بر تو ! آیا نشنیدی که فلانی – در حالیکه در نزدیکی جحفه بودید ( جحفه یکی از میقات های حج است ) – به تو می گفت : به مقدار یک میل راه ( تقریبا معادل 4 کیلومتر ) مرا سوار کن ، که به خدا سوگند من خسته و مانده شده ام . به خدا تو سرت را هم برای او بلند نکردی و این چنین به او توهین کردی . بدانید هر کس مؤمنی را سبک شمارد ما را سبک شمرده و حرمت خدای عزوجل را ضایع نموده است . »
یکی از اموری که اهل بیت ( ع ) نسبت به آن بسیار حساس هستند ، رسیدگی به شیعیان است . هر کس نسبت به این امر دقت داشته باشد و در رسیدگی به شیعیان خالصانه و فداکارانه بکوشد ، به طور فوق العاده ای در نظر اهل بیت و امام زمان ( ع ) عزیز می شود و هر کس رسیدگی به شیعیان در نظرش مهم نباشد و نسبت به گرفتاری های آنها بی توجه و لاابالی باشد ، از چشم اهل بیت و امام زمان می افتد و مورد خشم و غضب ایشان قرار می گیرد .
از این رو یکی از مهمترین راههای تقرب به ساحت مقدس امام زمان ( ع ) ، رسیدگی به شیعیان گفتار و برخورد خیر خواهانه ، منصفانه و جوانمردانه با ایشان است . اگر کسی در این وادی گام نهد ، بی تردید به امام زمان ( ع ) نزدیک خواهد شد و آن حضرت او را مورد عنایت ویژه خویش قرار می دهد . از روایات برمی آید که اگر کسی به یاری شیعیان بشتابد و آنان را اکرام کند ، گویی به یاری امام شیعیان شتافته و او را اکرام کرده است .
کسانی که در فکر گرفتاری های شیعیان نیستند و به ضرب چله نشینی ها و حلقه های ذکر و ریاضت کشی ها می خواهند صفای باطن پیدا کنند و مورد عنایت امام زمان ( ع ) قرار گیرند ، باید بدانند که بیراهه می روند .
نقل است که یکی از دانشمندان ، آرزوی زیارت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه را داشت و از عدم موفقیت خود ، رنج می برد . مدت ها ریاضت کشید و آن چنان که در میان طلاب حوزه نجف مشهور است ، شب های چهارشنبه به « مسجد سهله » می رفت و به عبادت می پرداخت ، تا شاید توفیق دیدار آن محبوب عاشقان نصیبش گردد .
مدت ها کوشید ولی به نتیجه نرسید . سپس به علوم غریبه و اسرار حروف و اعداد متوسل شد ، چله ها نشست و ریاضت ها کشید ، اما باز هم نتیجه ای نگرفت . با این حال شب بیداری های فراوان و مناجات های سحر گاهان ، صفای باطنی در او ایجاد کرده بود ، گاهی نوری بر دلش می تابید و حقایقی را می دید و دقایقی را می شنید .
روزی در یکی از این حالات معنوی به او گفته شد : « دیدن امام زمان ( ع ) برای تو ممکن نیست ، مگر آنکه به فلان شهر سفر کنی . » به عشق دیدار ، رنج این مسافرت را بر خود هموار کرد و پس از چند روز به آن شهر رسید . در آنجا نیز چله گرفت و به ریاضت مشغول شد . روز سی و هفتم و یا سی و هشتم به او گفتند : « الآن حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در بازار آهنگران ، در مغازه پیر مرد قفل ساز نشسته اند . هم اکنون برخیز و به خدمت حضرت شرفیاب شو ! » با اشتیاق از جا برخاست . به دکان پیر مرد رفت . وقتی رسید ، دید حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف آنجا نشسته اند ، با پیر مرد گرم گرفته اند و سخنان محبت آمیز می گویند . همین که سلام کرد ، آن حضرت پاسخ فرمودند و اشاره به سکوت کردند .
در این حال ، دید پیر زنی ناتوان و قد خمیده ، عصا زنان آمد و با دست لرزان قفلی را نشان داد و گفت : اگر ممکن است برای رضایت خدا این قفل را به مبلغ 3 شاهی بخرید که من به 3 شاهی پول نیاز دارم . پیر مرد قفل را گرفت و نگاه کرد و دید بی عیب و سالم است ( و تنها مشکلش آن است که کلید ندارد . ) گفت : خواهرم ! این قفل ( با کلیدش ده شاهی می ارزد و الان که کلید ندارد ) هشت شاهی ارزش دارد ، زیرا قیمت ساخت کلید آن ، بیش از دو شاهی نیست . شما اگر دو شاهی به من بدهید ، من کلید این قفل را می سازم و با داشتن کلید ده شاهی ، قیمت آن خواهد بود !
پیر زن گفت : نه ، به آن نیازی ندارم ، شما این قفل را سه شاهی از من بخرید ، شما را دعا می کنم .
پیر مرد با کمال سادگی گفت : خواهرم ! تو مسلمانی ، من هم که مسلمانم . چرا مال مسلمان را ارزان بخرم و حق کسی را ضایع کنم ؟ این قفل اکنون هشت شاهی ارزش دارد ، من اگر بخواهم منفعت ببرم ، به هفت شاهی می خرم ، زیرا در معامله هشت شاهی ، بیش از یک شاهی منفعت بردن بی انصافی است . اگر می خواهی بفروشی ، من هفت شاهی می خرم و باز تکرار می کنم : قیمت واقعی آن هشت شاهی است ، چون من کاسب هستم و باید نفعی ببرم ، یک شاهی ارزان تر می خرم !
پیر زن باور نمی کرد که این مرد حقیقت را به او می گوید و قصد مسخره کردن او را ندارد . ناراحت شده بود و با خود می گفت : من خودم می گویم هیچ کس به سه شاهی راضی نشده است . التماس کردم که سه شاهی خریداری کنند ولی قبول نکردند . علت اینکه اصرار داشتم که آن را سه شاهی بخرند هم این بود که مقصود من با دو شاهی انجام نمی گیرد و پول مورد احتیاج من سه شاهی است .
پیر مرد هفت شاهی به آن زن داد و قفل را خرید . همین که پیر زن رفت امام ( ع ) به آن عالم فرمودند : « آقای عزیز ! دیدی و این منظره را تماشا کردی ؟! این طور شوید ، تا ما سراغ شما بیاییم . چله نشینی لازم نیست ! به جفر متوسل شدن سودی ندارد ! عمل سالم داشته باشید و مسلمان باشید تا من بتوانم با شما همکاری کنم ! از همه این شهر ، من این پیر مرد را انتخاب کرده ام ، زیرا این مرد ، دین دار است و خدا را می شناسد . این هم امتحانی که داد . از اول بازار ، این یر زن عرض حاجت کرد و چون او را محتاج و نیازمند دیدند ، همه در مقام آن بودند که ارزان بخرند و هیچ کس حتی سه شاهی نیز خریداری نکرد و این پیر مرد به هفت شاهی خرید . هفته ای بر او نمی گذرد ، مگر آنکه من سراغ او می آیم و از او دلجویی و احوالپرسی می کنم . »
مبانی دینی ما محتوای این حکایت را تایید می کند . به راستی اگر هر یک از ما برای شیعیان امام زمان حرمت قائل شود ، آنها را فرزندان روحانی امام عصر ( ع ) بداند و همانطور که در مورد فرزندان خود انصاف به خرج می دهد ، در مورد آنها نیز منصف باشد ، جامعه شیعه به چه شکل و صورتی در خواهد آمد ؟ در آن صورت اسلام و مسلمانی چه رونقی پیدا خواهد کرد ؟ ایمان حقیقی به چه شکوفایی و درخششی خواهد رسید ؟ بیاییم با گسترش فرهنگ مسلمانی و جوانمردی و توجه ویژه به بندگان خدا کاری کنیم که جامعه شیعه به رشد و تعالی معنوی نزدیک شود و امام زمان سلام الله علیه خوشحال و راضی گردد .
آرزوی همه ما این است که روزگار حکومت حضرت مهدی را شاهد باشیم . یکی از دلایل این آرزو آن است که در آن روزگار ، فضایل اخلاقی به شکلی گسترده و کامل وجود خواهد داشت و عموم انسان ها در اثر تربیت و عنایت حضرت ولی عصر اروحنا فداه شایسته نام انسانیت می شوند . از خداوند تمنا می کنیم که دست آن مربی انسانیت را هر چه زود تر در تربیت بشر باز سازد و ما را توفیق دهد تا از کسانی باشیم که دست عنایت او بر سرشان کشیده می شود و عقل هایشان بارور می گردد .
مخفی نماند که روزگار ظهور ، روزگار گسترش همه جانبه این کمالات است ، لکن در عصر حاضر نیز می توان به امام عصر ( ع ) متوسل شد و در سایه عنایات او به کمال انسانیت دست یافت . درست است که اکنون روزگار غربت کمالات انسانی حتی در میان مؤمنان است ، اما همواره در همین جوامع آلوده نیز ، مؤمنان کاملی هستند که از فیض امام زنده زمان خود بهره مند می گردند و خود دلیلی بر تعطیل نشدن نظام امامت الهی هستند . چه اشکالی دارد که ما نیز با توسل به امام عصر اروحنا فداه توفیق یابیم که از آنان باشیم ؟ یکی از نشانه های این مؤمنان کامل ، آن است که نزد آنها رعایت حرمت کسی که به اندک درجه ای به رشته ولایت اهل بیت متصل است ، بر پول و ثروت ( این معشوق دنیاداران ) برتری دارد . خوشا به حال آنان .
یکی از یاران امام صادق ( ع ) گوید : به حضرت صادق عرضه داشتم که می ترسم ما مؤمن نباشیم . آن حضرت فرمود : « چرا چنین باشد ؟ »
عرض کردم : زیرا که ما در میان خود کسی را نمی بینیم که برادر دینیش نزد او از درهم و دینارش ارزشمند تر باشد ، و می بینیم دینار و درهم نزد ما عزیز تر است از برادری که ولایت امیرالمؤمنین ( ع ) بین ما و او پیوند برقرار کرده است ! آن حضرت فرمودند : « نه ؛ شما مؤمنید ، ولی ایمانتان به کمال نخواهد رسید تا آنگاه که قائم ما به پا خیزد . در آن هنگام است که خداوند عقل هایتان را جمع خواهد ساخت و مؤمنان کاملی خواهید شد . در عین حال اگر زمانی زمین به کلی از مؤمنان کامل خالی گردد ، در آن صورت خداوند ما را به سوی خود بالا خواهد برد . »
ادامه مطلب