شعر عاشقانه
ناگهان چقدر زود دیر می شود!
موضوعات
کدهای کاربر

تنهایی ام را با تو قسمت می کنم سهم کمی نیست

گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست

 

غم آنقدر دارم که می خواهم تمام فصلها را

بر سفره ی رنگین خود بنشانمت بنشین غمی نیست

 

حوای من بر من مگیر این خودستانی را که بی شک

تنهاتر از من در زمین و آسمانت آدمی نیست

 

آیینه ام را بر دهان تک تک یاران گرفتم

تا روشنم شد : در میان مردگانم همدمی نیست

 

همواره چون من نه! فقط یک لحظه خوب من بیندیش

لبریزی از گفتن ولی در هیچ سویت محرمی نیست

 

من قصد نفی بازی گل را و باران را ندارم

شاید برای من که همزاد کویرم شبنمی نیست

 

شاید به زخم من که می پوشم ز چشم شهر آن را

دردستهای بی نهایت مهربانش مرهمی نیست

 

شاید و یا شاید هزاران شاید دیگر اگرچه

اینک به گوش انتظارم جز صدای مبهمی نیست

 

 محمد علی بهمنی


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ سه شنبه 22 اسفند 1396 6:36 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

انگار بین این جماعت محرمی نیست

در زهر نیش خنده ی این ها غمی نیست

 

از روح دردم می دمم در جان ابیات

امّا برای این مسیحا، مریمی نیست

 

در سینه ام جام جهان بینی ست خونین

با این تفاوت که به دستانِ جمی نیست

 

در دست و بالم یک دو خِرمن «سیب» دارم

امّا برای گول خوردن، آدمی نیست

 

او رفت و کوهی پشتِ من خالی شد از او

یک کوه از تو کم شدن، چیز کمی نیست

 

او سرد رفت و دل نکندَ ست این، دمش گرم

آری دمم گرم است وقتی که دَمی نیست

 

آمار صدها زلزله تأیید کردند

جز آنچه در این سینه می لرزد، بمی نیست

 

آنی که زخمش را غم دلدادگی زد

غیر از غم دیوانه مُردن، مرهمی نیست...

 

آریا صلاحی


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ سه شنبه 22 اسفند 1396 6:35 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

حال ما با دود و الکل جا نمی آید رفیق

زندگی کردن به عاشق ها نمی آید رفیق

 

روحمان آبستن یک قرن تنها بودن است

طفل حسرت نوش ما دنیا نمی آید رفیق

 

دست هایت را خودت "ها"کن اگر یخ کرده اند

از لب معشوقه هامان "ها" نمی آید رفیق

 

هضم دلتنگی برای موج‌ها آسان نیست

آب دریا بی سبب بالا نمی آید رفیق

 

یا شبیه این جماعت باش یا تنها بمان

هیچکس سمت دل زیبا نمی آید رفیق

 

سجاد صفری اعظم


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ سه شنبه 22 اسفند 1396 6:34 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

گفتم : بدوم تا تو همه فاصله ها را

تا زودتر از واقعه گویم گله ها را

چون آینه پیش تو نشستم که ببینی

در من اثر سخت ترین زلزله ها را

پر نقش تر از فرش دلم بافته ای نیست

از بس که گره زد به گره حوصله ها را

ما تلخی نه گفتنمان را که چشیدیم

وقت است بنوشیم از این پس بله ها را

بگذار ببینیم بر این جغد نشسته

یک بار دگر پر زدن چلچله ها را

یک بار هم ای عشق من از عقل میندیش

بگذار که دل حل بکند مسئله ها را...

 

محمدعلی بهمنی


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ سه شنبه 22 اسفند 1396 6:34 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

برق چشمان تو ای کاش به هرکس نزند!

قلب خورده به تو پیوند مرا پس نزند

بشوم از رگ گردن به تو نزدیک ترین

تو که بر راه من انداخته ای گرگ ،کمین

خم ابروی تو خونریز تر از هو لاکوست

چه کسی گفته دوچشم تو شبیه آهوست؟!

به جنون برده سرم را به سر دار غمت

سربدار است مگر سلسله ی پاقدمت!

یا به آتش بکش و یا به دلم چنگ نزن .

حرف پرواز در این محبس دلتنگ نزن!

من که خود رقص کنان دربه درت می آیم

به جهنم بروی پشت سرت می آیم

دامن از دست من شب زده کوتاه مکن

تا نگاهت به من افتاد فقط آه مکن

دوستت دارم و این قافیه ها بارانیست

جای توگوشه ی دلواپسی شبها نیست!

باز کن پنجره را موج بزن با موهات

کشتی نوح مگر نیست خم ابروهات!

پسرم روی تو را دیدو نبوت گم شد

موی تو مستی هر مزرعه گندم شد

پسرم مرد نترسی ست که بر جیحون زد

دل به تو داد و در این معرکه لب بر خون زد

شوکران است مگر جام لبانت، عاشق!

که مرا می دهد از دست تو و دنیا دق

به کرامات رسیده است اگر شیخ اجل

از لبان تو عسل ریخته در کام غزل

مثنوی خوان نگاه تو شده مولانا

عاشق روی چو ماه تو شده مولانا

زندگی حرف قشنگی ست ولی بی تو نه !

دور از هرچه دورنگی ست ولی بی تو نه

شمش باید بشود در به در ابرویت

پیچش ِ عشق نیاویز خم گیسویت

صبح صادق به تمنای نگاهت بدمد

آسمان سقف قشنگی ست چو ماهت بدمد

باز کن سلسله ی زلف پریشان را تو ...

بنویس آن طرف پنجره پایان را تو

کاشکی شعر شوم شعر مرا سر بکشد

عابری گوشه ی دیوار کبوتر بکشد

نه بسوزم نه بسازم غزلی تازه شوم

تا که با روح و تن خویش هم اندازه شوم

خسته از واژه و لفافه مرا رم کردند

خواستم صرف کنم شام که زهرم کردند

گوش تا گوش نشستند به آزار دلم

هرکسی سنگ پرانید به دیوار دلم

زندگی جاده ای یک طرفه بود و من

بیل در دست دلم گفت فقط قبر بکن

مثل یک ماهی افتاده ی در آکواریوم

انقدر زجر کشیدم که شدم سردرگم

فلسفه خواندم و از زندگی مأیوس شدم

سوز جبر است اگر ناله ی افسوس شدم

قبل از این با کس و ناکس الکی خوش بودم

یک نفر بود همه کس به یکی خوش بودم

بعد از این بازی من یکنفره بود فقط

باخت دادن به خودم یک فقره بود فقط!

شده ام مجرم تنهایی سلول خودم

می کشم جور تو را یک تنه بر کول خودم

مهره ی اسب نمی تاخت به سوی دشمن

لگدش خورد به یکباره به پیشانی من

پرت از هندسه ی بودن با خود رفتم

تا کجا ها به نیاسودن با خود رفتم

پادشاهی که وزیرش به همه بد کرده

نیمه ی بازی خود راه مرا سد کرده

فیل را برده به پهلوی چپم جم نخور م

دست بر زلف تو آویخته گندم نخورم

میش را برده به رگهای سرم گرگ شود

گرگ زاده بشود هر چه شدو پیش آمد

زندگی جاده ی یک طرفه بود اگر

آمدو قصد دل آزاری من داشت به سر

متولد شده ام ماهی اسفند شوم

آتشی بر دلم انداخته اسپند شوم

کاشکی با نفسی ساده به پایان برسم

عابری باشم و بی جاده به پایان برسم

 

سید مهدی نژاد هاشمی


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ سه شنبه 22 اسفند 1396 6:33 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

وقتی دلم به سمت تو مایل نمی‌شود

باید بگویم اسم دلم، دل نمی‌شود

 

دیوانه‌ام بخوان که به عقلم نیاورند

دیوانه‌ی تو است که عاقل نمی‌شود

 

تکلیف پای عابران چیست؟ آیه‌ای

از آسمان فاصله نازل نمی‌شود

 

خط می‌زنم غبار هوا را که بنگرم

آیا کسی ز پنجره داخل نمی‌شود؟

 

می‌خواستم رها شوم از عاشقانه‌ها

دیدم که در نگاه تو حاصل نمی‌شود

 

تا نیستی تمام غزل‌ها معلق‌اند

این شعر مدتی‌ست که کامل نمی‌شود

 

زنده‌یاد نجمه زارع


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ سه شنبه 22 اسفند 1396 6:33 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

خبـــــر بــــــه دورترین نقطه ي جهان برسد

نخواست او به منِ خسته بــی گمان برسد

 

شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشمِ خودت

کسی کــــــه سهم تو باشد به دیگران برسد

 

چه می کنی؟ اگر او را که خواستی یک عمر

بـــه راحتی کسی از راه نـاگهـــــــان برسد،...

 

رهــــــا کنی بــــــرود از دلت جــدا بـــــاشد

به آن کـــه دوست تَرَش داشته به آن برسد

 

رهـــــــا کنی بروند و دو تا پرنده شوند

خبر بـــه دورترین نقطه ی جهان برسد

 

گلایـــه اي نکنی بغض خـویش را بخــــــوري

که هق! هق!... تو مبادا به گوششان برسد

 

خدا کند کــه... نه! نفرین نمی کنم... نکند

به او کـــــــه عاشق او بوده ام زیان برسد

 

خدا کند فقط این عشق از سرم برود

خدا کند کــه فقط زود آن زمان برسد

 

نجمه زارع

 


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ سه شنبه 22 اسفند 1396 6:32 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

بعد از این بگذار قلب بیقراری بشکند

گل نمی روید.چه غم گر شاخساری بشکند

 

باید این آیینه را برق نگاهی می شکست

پیش از آن ساعت که از بار غباری بشکند

 

گر بخواهم گل بروید بعد از این از سینه ام

صبر باید کرد تا سنگ مزاری بشکند

 

شانه هایم تاب زلفت را ندارد پس مخواه

تخته سنگی زیر پای آبشاری بشکند

 

کاروان غنچه های سرخ روزی می رسد

قیمت لبهای سرخت روزگاری بشکند

 

فاضل نظری


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ سه شنبه 22 اسفند 1396 6:32 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

از خانه بیرون می زنم اما کجا امشب

شاید تو می خواهی مرا در کوچه ها امشب

 

پشت ستون سایه ها روی درخت شب

می جویم اما نسیتی در هیچ جا امشب

 

می دانم اری نیستی اما نمی دانم

هر شب تو را بی جستجو می یافتم اما

 

نگذاشت بی خوابی بدست آرم تو را امشب

ها ... سایه ای دیدم شبیهت نیست اما حیف

 

 ایکاش می دیدم به چشمانم خطا امشب

هر شب صدای پای تو می آمد از هر چیز

 

حتی ز برگی هم نمی آید صدا امشب

امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه

 

بشکن قرق را ماه من بیرون بیا امشب

گشتم تمام کوچه ها را ، یک نفس هم نیست

 

شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب

طاقت نمی آرم ، تو که می دانی از دیشب

 

باید چه رنجی برده باشم ، بی تو، تا امشب

ای ماجرای شعر و شبهای جنون من

 

آخر چگونه سرکنم بی ماجرا امشب

 

 محمدعلی بهمنی


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ سه شنبه 22 اسفند 1396 6:31 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

پلنگ سنگی ِ دروازه‌ هـای بسته ی شهــرم...

مگو آزاد خواهی شد، که مـــن زندانـی ِ دهرم!

 

تفاوت‌ های ما بیش از شباهت هاست، باور کن

تــو تلخی ِ شراب کهنه ای، مــن تلخی ِ زهــرم!

 

مرا ای ماهی عاشق! رها کن، فکر کن من هم

یکی از سنگ هـــای کوچک افتـــاده در نَهـــرَم!

 

کسی را که برنجاند تو را، هرگــــز نمی بخشم

تو با من آشتی کردی، ولی من با خودم قهرم!

 

تو آهوی رهای دشت های سبزی، اما مــــن...

پلنگ ِ سنگی ِ دروازه‌هـای بسته ی شهــــرم!

 

 

"فاضل نظری"


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ سه شنبه 22 اسفند 1396 6:31 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

تعداد کل صفحات : 39 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 >
درباره وبلاگ

آمار و بازدید ها
کل بازدید:470500

تعداد کل مطالب : 1173

تعداد کل نظرات : 1

تاریخ آخرین بروزرسانی : شنبه 9 تیر 1397 

تاریخ ایجاد بلاگ : دوشنبه 17 مهر 1396