شعر عاشقانه
ناگهان چقدر زود دیر می شود!
موضوعات
کدهای کاربر

 

 

پس از تو نمونم برای خدا 

تو مرگ دلم را ببین و برو

چو طوفان سنگی ، ز شاخه ی غم 

گل هستی ام را بچین و برو

که هستم من اون تک درختی 

که در کام طوفان نشسته

همه شاخه های وجودش

ز خشم طبیعت شکسته

ندونستم این را به عمرم

نمی مونه عشقم برایم

ندونستم ای بی خبر ز دلم

که بی اعتباره وفای تو هم

 

تو اکنون ز عشقم گریزونی

غمم را ز چشمم نمی خونی

ازین غم چه حالم ، نمی دونی

پس از تو نمونم برای خدا 

تو مرگ دلم را ببین و برو

 

 

چو طوفان سنگی ، ز شاخه ی غم 

گل هستی ام را بچین و برو

که هستم من اون تک درختی 

که در کام طوفان نشسته

همه شاخه های وجودش

ز خشم طبیعت شکسته

 

 

هما میر افشار


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 26 مهر 1396 9:13 PM ] [ سید رضا هاشمی ]

 

 

حاصلی از هنر عشق ِ تو جز حرمان نیست

آه از این درد که جز مرگ ِ من اش درمان نیست

 

این همه رنج کشیدیم و نمی دانستیم

که بلاهای وصال ِ تو کم از هجران نیست

 

آنچنان سوخته این خاک ِ بلا کش که دگر

انتظار ِ مددی از کرم ِ باران نیست

 

به وفای تو طمع بستم و عمر از کف رفت

آن خطا را به حقیقت کم از این تاوان نیست

 

این چه تیغ است که در هر رگ ِ من زخمی از اوست

گر بگویم که تو در خون ِ منی ، بهتان نیست

 

رنج ِ دیرینه ی انسان به مداوا نرسید

علت آن است که بیمار و طبیب انسان نیست

 

صبر بر داغ ِ دل ِ سوخته باید چون شمع

لایق ِ صحبت ِ بزم ِ تو شدن آسان نیست

 

تب و تاب ِ غم ِ عشق ات ، دل ِ دریا طلبد

هر تــُنـُـک حوصله را طاقت ِ این توفان نیست

 

سایه صد عمر در این قصه به سر رفت و هنوز

ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست

 

 

هوشنگ ابتهاج


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 26 مهر 1396 9:11 PM ] [ سید رضا هاشمی ]

 

 

چشم وا کردم و دیدم خبر از رویا نیست

هیچ کس این همه اندازه ی من تنها نیست

 

بی تو این خانه چه سلول بزرگی شده است

که دگر روشنی از پنجره اش پیدا نیست

 

مرگ؛ آن قسمت دوری که به ما نزدیک است

عشق؛ این فرصت نزدیک که دور از ما نیست

 

چشم در چشم من انداخته ای می دانی

چهره ای مثل تو در آینه ها زیبا نیست

 

هیچ دیوانه ای آن قدر که من هستم نیست

چون که اینگونه شبیه تو کسی شیدا نیست

 

مردم سر به هوا را چه به روشن بینی!؟

ماه را روی زمین دیده ام آن بالا نیست

 

 

مهدی فرجی


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 26 مهر 1396 9:11 PM ] [ سید رضا هاشمی ]

 

 

دست و پا بسته و رنجور به چاه افتادن

به از آن است که در دام نگاه افتادن

 

سیب شیرین لبت باشد و آدم نخورد؟

تو بهشتی و چه بیم از به گناه افتادن

 

لاک پشتانه به دنبال تو می آیم و آه

چه امیدی که پی باد به راه افتادن؟

 

آخر قصه ی هر بچه پلنگی این است:

پنجه بر خالی و در حسرت ماه... افتادن

 

 با دلی پاک، دلی مثل پر قو سخت است

سر و کارت به خط و چشم سیاه افتادن

 

من همان مهره ی سرباز سفیدم که ازل

قسمتم کرده به سر در پی شاه افتادن

 

عشق ابریست که یک سایه ی آبی دارد

سایه اش کاش به دل گاه به گاه افتادن

 

 

حامد عسکری


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 26 مهر 1396 9:10 PM ] [ سید رضا هاشمی ]

 

 

روی به خاک می‌نهم

گر تو هلاک می‌کنی

 

دست به بند می‌دهم

گر تو اسیر می‌بری.

 

 

سعدی


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 26 مهر 1396 9:10 PM ] [ سید رضا هاشمی ]

 

 

گاه در گُل می پسندد،گاه در گِل میکشد

هرچه آدم می کشد، از خامی دل می کشد

 

گاه مثل پیرمردان ساکت است و باوقار،

گاه مثل نوعروسان،بی خبرکِل می کشد

 

کجروی های "فُضیل"این نکته را معلوم کرد:

عشق حتی بار کج را-هم-به منزل میکشد

 

موجهای بیقرار و گوشماهیها که هیچ،

عشق ، گهگاهی نهنگی را به ساحل می کشد!

 

دوست مست و چشم من مست است و میدانم ، دریغ،

دست از آهو، پلنگِ مست،مشکل می کشد

 

 

حسین جنتی


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 26 مهر 1396 8:58 PM ] [ سید رضا هاشمی ]

 

 

تو گفته بودی میکشد دریا به هرسویت 

من گفته بودم باتوام! پارو به پارویت 

 

آشفتگی های خودم را یاد من انداخت 

هربار بادی بی هوا پیچید در مویت 

 

تنها به لطف چشم هایت بود... تلخی ها، 

شیرین اگر شد مثل چای قندپهلویت 

 

روزی که می رفتی رها باشم نمی دیدی 

این گرگ ها را درکمین بچه آهویت 

 

ای کاش تصمیمت دم رفتن عوض می شد 

تا باز بنشینم کمی زانو به زانویت 

 

ای کاش میشد که شبیه تیغ ابراهیم 

درلحظه ی آخر نمی برید چاقویت.. 

 

خورشید باید ماه را روشن کند! بی تو 

گم می شود در این سیاهی ماه بانویت.. 

 

 

رویا باقری


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 26 مهر 1396 11:36 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

 

 

تو به من خندیدی و نمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

 

غضب آلود به من کرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز

سالهاست که در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت

 

 

حمید مصدق


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 26 مهر 1396 11:35 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

 

 

می تواند که تو را سخت زمینگیر کند 

درد یک بغض اگر بین گلو گیر کند 

 

آسمان بر سرم آوار شد آن لحظه که گفت 

قسمت این است بنا نیست که تغییر کند 

 

گفت امید به وصل من و تو نیست که نیست 

قصد کردست که یک روزه مرا پیر کند 

 

گفت دکتر: من و تو مشکلمان کم خونیست 

خون دل میخورم ای کاش که تاثیر کند 

 

در دو چشم تو نشستم به تماشای خودم 

که مگر حال مرا چشم تو تصویر کند 

 

خواب دیدم که شبی راهی قبرستانم 

نکند خواب مرا داغ تو تعبیر کند 

 

مشت بر آینه کوبیدم و گفتم شاید 

بشود مثل تو را آینه تکثیر کند

 

 

سید تقی سیدی


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 26 مهر 1396 9:58 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

 

 

تنها تر از نیلوفرِ مُردابِ خاموشی  

غمگین تراز بارانیِ سردی که می پوشی

 

با چشم هایی خسته و تب کرده بیدارم

می ترسم از یک پلک و یک دنیا فراموشی

 

می ترسم از برق نگاهت لحظه ی رفتن

از سردیِ آهِ تو هنگام هم آغوشی

 

یک شب دلت راجای من بی"تو"تصورکن

دیدی چه ساده مثل سیر وسرکه می جوشی

 

فنجان قهوه ، شعر، شب ،"نه نه " نمیچسبد

لطفا بمان حتی اگر چیزی نمی نوشی

 

لطفا شبت را روی بازوهای من سر کن

ای چشم هایت بهترین دارویِ بی هوشی

 

رویای من مردن به روی دست های توست

هرچند بعد ازمن توهم مشکی نمیپوشی

 

 

سجاد صفری اعظم


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 26 مهر 1396 9:57 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

تعداد کل صفحات : 71 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 >
درباره وبلاگ

آمار و بازدید ها
کل بازدید:87298

تعداد کل مطالب : 1173

تعداد کل نظرات : 1

تاریخ آخرین بروزرسانی : شنبه 9 تیر 1397 

تاریخ ایجاد بلاگ : دوشنبه 17 مهر 1396