خوشبخت، یوسف به سفر رفتة من است
یار سراغ یار دگر رفتة من است
آینده و گذشتة محتوم من یکیست
تقدیر، خنجر به جگر رفتة من است
این چشمهای که بر سر خود میزند مدام
فواره نیست طاقت سر رفتة من است
مست است و شوربخت که سر میزند به سنگ
دریا جوانی به هدر رفتة من است
هر غنچهای که سر زند از خاک، بعد از این
لبخند یوسف به سفر رفتة من است
فاضل نظری
[ سه شنبه 22 اسفند 1396 6:28 AM ] [ سید رضا هاشمی ]
