کی میشود صبح ، ناشتای چشمهایمان را به نگاه تو
بگشاییم؟ کی میشود شام ، تصویر تو را به قاب خوابهایمان ببریم؟ کی میشود شب و
روزمان، در فضای ظهور تو بگذرد؟ يا ابا صالح من ...
....
یک چشم زدن غافل از آن ماه نباشیم
شاید که نگاهی کند آگاه نباشیم
....
اما هنوز این مرد تنهای پرشکیب ، با کولبار شوق خود
راه میسپارد ، تا از دل این تیرگی ، نوری برآرد ... و همچنان در هر کناری ، شمعی
میگذارد ، چرا كه اعجاز انسان را ، هنوز امید دارد ...
از عشق تو گفتيم و نمكگير شديم
تا ساحل چشمان تو تكثير شديم
گفتند غروب جمعه خواهي آمد
آنقدر نيامدي كه ما پير شديم
..........
روزي ز سفر ، ستاره برميگردد
عشق من و تو ودوباره برميگردد
ترديد مكن ، مطمئنم فردا شب
آن دلبر ماهپاره بر ميگردد
..........
در راه عزيزي است كه با آمدنش
هر قطبنما ، قبلهنما خواهد شد
..........
باز هم آدينهاي آمد ولي مهدي كجاست؟
يك نفر ميگفت مهدي جمعهها در كربلاست
..........
خوابيم و حقيقت به خدا نيست به جز اين
ما غايب و او منتظر آمدن ماست