وقتى رسول اكرم(ص) از معبودهاى آنان به زشتى ياد
مىكرد و انديشههاى آنان را احمقانه مىخواند، گروهى از اشراف قريش نزد عمويش
ابوطالب رفتند و به او گفتند: برادرزادهات خدايان ما را ناسزا مىگويد و از آيين
ما به زشتى ياد مىكند و عقل و خرد ما را احمقانه شمرده و پدرانمان را گمراه
مىداند، يا او را از اين كار بازدار و يا اينكه ما و او را به خود واگذار و دست
حمايت خود را از او بردار، چه اينكه تو نيز در اين زمينه با ما هم عقيدهاى و ما
از كارهاى او جلوگيرى خواهيم كرد. ابوطالب با آنان به نرمى و ملايمت سخن گفت و
بهگونهاى محترمانه آنها را برگرداند و از نزدش رفتند.
پيامبر(ص) به دعوت خويش
ادامه داد و هيچ چيز او را از ابراز كردن دين و آيين الهى بازنمىداشت و مردم را به
آيين او فرا مىخواند و همين عمل سبب خشم قريش شده بود، ازاينرو اشراف قبيله گرد
هم آمده و نزد ابوطالب رفتند و بدو اظهار داشتند، «اىابوطالب، شما از نظر سنّى و
آبرومندى ميان ما، از مقام و منزلت ارجمند و والايى برخوردار هستى، ما از شما
خواستيم كه برادرزادهات را منع كنى، ولى اين كار را نكردى و به خدا سوگند ما تحمل
شنيدن ناسزاگويى به خدايان خود و به زشتى ياد كردن آنها و احمقانه توصيف نمودن
انديشههاى خويش را نداريم، اينك يا او را از اين كار باز دار و يا با هر دوى شما
پيكار خواهيم كرد تا يكى از دو گروه نابود شود...
وقتى رسول اكرم(ص) از معبودهاى آنان به زشتى ياد
مىكرد و انديشههاى آنان را احمقانه مىخواند، گروهى از اشراف قريش نزد عمويش
ابوطالب رفتند و به او گفتند: برادرزادهات خدايان ما را ناسزا مىگويد و از آيين
ما به زشتى ياد مىكند و عقل و خرد ما را احمقانه شمرده و پدرانمان را گمراه
مىداند، يا او را از اين كار بازدار و يا اينكه ما و او را به خود واگذار و دست
حمايت خود را از او بردار، چه اينكه تو نيز در اين زمينه با ما هم عقيدهاى و ما
از كارهاى او جلوگيرى خواهيم كرد. ابوطالب با آنان به نرمى و ملايمت سخن گفت و
بهگونهاى محترمانه آنها را برگرداند و از نزدش رفتند. پيامبر(ص) به دعوت خويش
ادامه داد و هيچ چيز او را از ابراز كردن دين و آيين الهى بازنمىداشت و مردم را به
آيين او فرا مىخواند و همين عمل سبب خشم قريش شده بود، ازاينرو اشراف قبيله گرد
هم آمده و نزد ابوطالب رفتند و بدو اظهار داشتند، «اىابوطالب، شما از نظر سنّى و
آبرومندى ميان ما، از مقام و منزلت ارجمند و والايى برخوردار هستى، ما از شما
خواستيم كه برادرزادهات را منع كنى، ولى اين كار را نكردى و به خدا سوگند ما تحمل
شنيدن ناسزاگويى به خدايان خود و به زشتى ياد كردن آنها و احمقانه توصيف نمودن
انديشههاى خويش را نداريم، اينك يا او را از اين كار باز دار و يا با هر دوى شما
پيكار خواهيم كرد تا يكى از دو گروه نابود شود... اين را گفته و سپس از نزد او
بيرون رفتند. براى ابوطالب دشوار بود كه از قوم خود جدا شده و با آنان به دشمنى
بپردازد و از سويى دوست نداشت كه پيامبر را تسليم آنان كرده و وى را تنها بگذارد،
لذا كسى را نزد پيامبر فرستاد و بدو گفت: «اى برادرزاده، مردم نزد من آمده و به من
چنين و چنان گفتند، تو براى حفظ جان خود و من چارهاى بينديش و كارى را كه من تحمل
و توان آن را ندارم بر من تحميلمكن» . پيامبر(ص) تصور كرد ديدگاه عمويش در مورد
وى تغيير كرده و مىخواهد او را تنها بگذارد و تسليم آنان نمايد و از حمايت و
پشتيبانى او عاجز و ناتوان شده است، لذا رسول اكرم(ص) جمله معروفى را، كه حاكى از
جانفشانى در راه عقيده و دعوت به پرستش خداى يگانه بود و همچنان بر تارك روزگار
جاودان مانده و هر تهديد و شكنجهاى در برابرش كوچك به شمار مىآمد، در پاسخ عموى
خود عنوان نمود: «اى عمو، به خدا سوگند اگر اين مردم خورشيد را در دست راست من و
ماه را در دست چپم قرار دهند تا از رسالت خويش دست بردارم، هرگز اين كار را نخواهم
كرد تا اين كه خداوند دين و آيين خود را يارى و حمايت كند و يا در اين راه هرچه را
دارم تقديم كنم!» چه ايمان شگفتانگيز و با عظمتى كه چون در قلب راه يافت، به سيلى
بنيان كن مىماند كه هيچ چيز در برابر آن توان پايدارى و مقاومت نداشت؟! رسول
خدا(ص) پس از آنكه آمادگى خويش را براى فداكارى در راه تبليغ رسالتش عنوانكرد، به
گريه افتاد و از آنجا رفت. ابوطالب او را صدا زد و بدو گفت: «برادرزاده عزيزم، هر
چه دوست دارى بگو، به خدا سوگند هرگز تو را تسليم آنان نخواهم كرد».
منبع
: کتاب همراه با پیامبران در قرآن تالیف : عفیف عبد
الفتاح
 |