خرافه چيست و مرز آن با معنويت كجاست؟
در
قرآن كريم درباره پيامبر اسلام (ص) آمده است: «وَيَضَعُ عَنْهُمْ
إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ؛ (1) (پيامبر)
بارهاي سنگين و زنجيرهايي را كه بر آنها بسته شده بود بر ميدارد (باز
ميكند)». اين غل و زنجيرهايي كه اعراب جاهلي را در برگرفته، چه بوده است:
بيترديد، غل و زنجيرهاي آهني نبوده است، بلكه خرافات و اوهامي بوده كه
مانع رشد خرد و انديشه آنها ميشده است و به حتم، اينها سهمگينتر از غل
و زنجير آهنين بوده است؛ چون تا هنگام مرگ بر دست و پاي انسانها بسته شده
و آنها را از هرگونه حركتي در مسير كمال و سعادتخواهي باز ميداشته و
اسباب گمراهي آنان را فراهم ميآورده است.
قرآن،
از جمله مفاخر پيامبر اكرم (ص) را مبارزه جدي با اين اوهام و خرافات
ميداند و او را به شست و شوي عقلها از شوائب ميستايد؛ و همين نشانه و
قرينه بندگي بر صدق گفتار اوست؛ چه اينكه بسياري از سياستمداران جهان در
دورههاي گوناگون تاريخ، براي رسيدن به قدرت و رياست بر مردم، گاه از
خرافات بهره ميجستند و به ترويج آنها ميپرداختند. گويي تسلط بر مردم
خرافه پرست بسي آسانتر و پرشتابتر است؛ در اين ميان، اگر صاحب نظران و
انديشمندان جوامع به مبارزه با اين اوهام ميپرداختند، آنها را به
برچسبهايي مانند دشمني با آداب، سنتشكني و مانند آن متهم ميساختند و به
بهانه دفاع از حقوق و رأي مردم با آنها مبارزه ميكردند.
ويژگي
پيامبر اكرم (ص) اين بود كه شخصاً به مبارزه با خرافههايي كه براي جامعه
ضرر داشت، نپرداخت، بلكه با افكار و ديدگاههاي انحرافي كه او را نيز
تأييد ميكرد و به نوعي، تأييد اسلام بود، ستيز ميكرد. او ميكوشيد مردم
را به گونهاي تربيت كند كه پيرو منطق و دليل باشند، نه پيرو قصهها و
خرافات.
برقي
در كتاب المحاسن با سندي از حضرت امام موسي بن جعفر (ع) نقل ميكند كه آن
حضرت فرمود: هنگامي كه ابراهيم، فرزند رسول اكرم (ص) رحلت كرد، آفتاب گرفت
و مردم نزد خود گفتند: اين خورشيد گرفتگي به سبب مرگ فرزند پيامبر (ص)
بوده است. اما پيامبر خدا (ص) بر منبر رفت و پس از حمد و ثناي الهي فرمود:
اي مردم، ماه و خورشيد دو آيه از آيات الهياند كه به امر او در جريان
هستند و هيچگاه به سبب مرگ يا زندگي كسي كسوف و خسوف پديد نميآيد. پس
هنگامي كه كسوف يا خسوف رخ داد، نماز بخوانيد. سپس از منبر پايين آمد و
همراه مردم نماز خواند. (2)
هر
چند انتشار اين خبر كه كسوف به سبب مرگ ابراهيم بوده است، باعث ارادت
بيشتر مردم به پيامبر خدا (ص) ميشد و مقبوليت رسالتش را بيشتر ميكرد،
پيامبر اسلام (ص) نميخواست كه خرافات مورد تأييد قرار گيرد و ذهن مردم به
آن خو بگيرد. اين مسئله تنها مربوط به دوران رسالت پيامبر نبود. بلكه پيش
از آن نيز جريان داشت. حليمه سعديه، داية پيامبر (ص) نقل ميكند كه آن
حضرت سه ساله بود، روزي به من گفت: اي مادر! چرا امروز برادرانم را
نميبينم؟ گفتم آنها گوسفندان را به چرا بردهاند. به من گفت: چرا مرا با
آنها نفرستادي؟ گفتم: آيا اين كار را دوست داري؟ گفت: بله، پس صبح روز بعد
او را بيدار كردم و روغن بر موي او ماليدم و بر چشمانش سرمه كشيدم و
گردنبندي را كه داراي نگين بود به گردنش آويختم. پس آن را در آورد و گفت:
دست نگهدار مادرم! به همراه من كسي هست كه در همه حال مرا حفظ ميكند!(3)
منبع :خبرگزاري قرآني ايران