به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

خلاصه پرسش

فرق اعمال خیر، حسنه و صالح چیست؟

پرسش

فرق بین اعمال "خیر"، "حسنه" و "صالح" را لطفاً به طور مبسوط بیان نمایید.

پاسخ اجمالی

واژه های خیر، حسنه، صالح هرچند از نظر ریشه لغوی معانی متفاوتی دارند ولی از نظر مصادیق و موارد استعمال با هم تفاوتی ندارند.

 

پاسخ تفصیلی

واژه "خیر" از ریشه لغوی «خ ی ر» به معنای آنچه که در او نفع وخوبی و صلاح است، می باشد و دارای مصادیق متعددی است ،مثل، مال ،علم نافع و.... [1] و گفته اند خیر، مقابل شر است، و در او نوعی تفضیل و برتری دادن، نیز وجود دارد.[2]

 

و واژه "حسنه" از ریشه لغوی «ح س ن» به این معناست که چیزی به گونه ای باشد که نفس و طبع انسان آن را بپذیرد[3] و حسنه به معنای  جمال و زیبایی می آید و گفته اند حسن مقابل زشت است و حسنه مقابل سیئه.[4]

 

و واژه "صالح" از ریشه «ص ل ح» به معنای درست و صحیح، است و در مقابل فساد می آید.[5]

 

ولی این سه واژه از نظر موارد استعمال تفاوتی با هم ندارند و بر حسب موارد می توان هر یک را به جای دیگری معنی کرد چنانکه در کتب لغت گاهی یکی از آنها در توضیح دیگری آورده می شود، مثلاً در توضیح معنای اصلاح گفته اند: هرگاه نسبت به حیوانی خوبی(حسن) کردی، می گویی او را اصلاح و درست نمودم. [6]

 

و به همین جهت مفسرین و لغویین به حسب قرائن موجود در کلام، مصادیق و معانی متعددی را برای آنها بیان می نمایند.

 

مثلاً؛ «صالح» را به : صحیح و سالم از نظر جسمی و بدنی[7] ،توبه کننده[8]، کسی که واجبات الهی و حقوق مردم را ادا می کند[9]، معنا می نمایند. (یعنی مصداق آن را بیان می کنند).

 

و یا «حسنه»؛ را به :صدق[10]، گسترش روزی[11]، رضایت و خشنودی خداوند[12]، غنیمت[13]، نعمت[14]، محبت اهل بیت(ع)[15]، نماز[16]، معنا نمودند ،یعنی بحسب قرائنی مصادیق مختلف آن را بیان می کنند.

 

و نیز واژه «خیر» را به صله رحم[17]، اعمال صالحه[18]، مال[19]، معنا می نمایند.

 

به هر حال اعمال خیر، حسنه و صالحه تفاوت ماهوی با هم ندارند بلکه یک عمل از آن جهت که برتری دارد خیر است و از آن جهت که زیبا و نیکوست حسنه می باشد و از آن جهت که صحیح و درست می باشد به او عمل صالح می گویند.

 

بعضی از مفسرین در بیان مقصود از عمل صالح فرموده اند: "ظاهرا عمل صالح اعمالى است که روى میزان عقل و منطق و قانون شرع نیکو نماید و از شائبه ریا و عجب و پیروى هوى و هوس و از هر گونه منقصتى خالى و نزد عقلا پسندیده و لایق مقام عبودیت و پیشگاه حضرت احدیت باشد . "[20]

 

 


[1] معجم المصطلحات، ج‏2، ص 66، الخیر : ما فیه نفع و صلاح، و هو ضد الشر، فالمال  خیر، و الخیل خیر، و العلم النافع خیر، و فی التنزیل العزیز:. بیدک الخیر إنک على کل شی‏ء قدیر[ سورة آل عمران، الآیة 26]. و قوله تعالى: فقال إنی أحببت حب الخیر عن ذکر ربی.[ سورة ص، الآیة 32].

 

 قیل: الخیر هنا: الخیل لأنها أداة نفع. و قیل: هو المال و متاع الدنیا. و قوله تعالى:. فمن تطوع خیرا فهو خیر له.[ سورة البقرة، الآیة 184] أی: من زاد على مقدار الفدیة تطوعا، فهو خیر له عند اللّه. « التسهیل لعلوم التنزیل 1 26، و القاموس القویم للقرآن الکریم ص 216، و التوقیف ص 230، و الکلیات ص 423».

[2] لسان العرب، ج 4، ص 264؛ کتاب العین، ج 4، ص 264.

[3] معجم المصطلحات، ج‏1، ص 570، الحسن : فی اللغة: هو کون الشی‏ء على وجه  تقبله النفس و یمیل إلیه الطبع من حیث الاستمتاع به.

[4] کتاب العین، ج 3، ص 143؛ لسان العرب، ج 13، ص 114. حسن: الحُسْنُ: ضدُّ القُبْح و نقیضه. و الحَسَنةُ: ضدُّ السیِّئة.

[5] کتاب العین، ج 3، ص 117؛ لسان العرب، ج 3، ص 516.

[6] لسان العرب، ج 2، ص 516. :فی التهذیب تقول اصلحت الدابة اذا احسنت الیها.

[7] همان.

[8] همان.

[9] همان.

[10] مجمع البحرین، ج 6، ص 233.

[11] همان.

[12] همان.

[13] همان.

[14] همان.

[15] همان. الکافی ج : 1 ص : 185، "الْحَسَنَةُ مَعْرِفَةُ الْوَلَایَةِ وَ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْت"‏.

[16] همان.

[17] همان، ج 3، ص 294.

[18] همان.

[19] همان.

[20]-مخزن العرفان فی تفسیر القرآن، ج‏15، ص: 273



ادامه مطلب
یک شنبه 30 مهر 1396  - 5:43 PM

خلاصه پرسش

ملاک و دلیل اعتبار و اعتقاد به امام‌زاده‌ها چیست؟

پرسش

من می‌خواستم راجع به امام‌زاده‌ها و اعتقاد به آن بپرسم و اگر سایت یا مطلب کاملی باشد، استفاده کنم؟

پاسخ اجمالی

مراد از امام زاده، فرزند یا فرزند زادگان ائمه اطهار (ع) است ولی در عرف به محل قبر آن بزرگواران امامزاده گفته می شود.

 

در روایات زیادی از پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) وارد شده است که اولاد و فرزندان پیامبر اکرم (ص) را اکرام کنید که در این کار ثواب و پاداش زیادی است.

 

احترام به فرزندان پیامبر اکرم (ص) شامل احترام به آنان در بعد از رحلتشان، احترام به مزار و مدفن آنها و زیارت و تعمیر و نظافت و عطرافشانی چنین مکان هایی است.

 

البته باید همواره به دو نکته توجه داشته باشیم: 1. سفارشات مربوط به احترام و اکرام ذریه پیامبر اکرم (ص) تنها شامل اولاد واقعی آن حضرت آن هم در صورتی که در طول حیات و زندگی خود از سیره و روش پیامبر جدا نشده باشند می شود.

 

2. امروزه بعضی از افراد سودجو به دروغ مکان هایی را به عنوان امامزاده معرفی می کنند که اگر جلو چنین سوءاستفاده هایی گرفته نشود ضربه بزرگی به دین وارد خواهد آمد.

 

مرحوم محدث قمی (ره) فرموده اند: برای اینکه امامزاده ای دارای اعتبار و احترام باشد باید دو نکته روشن باشد: 1. انتساب به یکی از امامان (ع). 2. علاوه بر انتساب باید جلالت، خوبی و تقرب او به خدا ثابت شده باشد. در غیر اینصورت فقط به عنوان قبرستان مسلمین در آنجا فاتحه ای خوانده می شود و در هر صورت بی احترامی به امامزاده های معروف کار صحیحی نیست.

 

پاسخ تفصیلی

مراد از امام زاده، فرزند یا فرزند زادگان ائمه اطهار (ع) است که اولاد با واسطه ی پیامبر اکرم (ص) هستند، ولی در عرف به محل دفن آنها، نیز امامزاده گفته می شود. (از باب ذکر حالّ و اراده محّل).

 

در روایات زیادی از پیامبر اکرم (ص) و ائمه طاهرین (ع) رسیده است که اولاد و فرزندان پیامبر (ص) را اکرام کنید.[1] پیامبر اکرم (ص) فرمودند: کسی که اولاد مرا اکرام کند به تحقیق مرا اکرام کرده است.[2]

 

امام رضا (ع) فرمودند: نظر کردن به فرزندان ما عبادت است. شخصی از آن حضرت پرسید: آیا نگاه کردن به آن دسته از فرزندان شما که امام هستند عبادت است؟ حضرت فرمودند: بلکه نگاه کردن به تمام فرزندان پیامبر (ص) عبادت است، مادامی که از راه و روش آن حضرت جدا نشده باشند و به گناهان آلوده نشده باشند».[3]

 

احترام به فرزندان پیامبر اکرم (ص) و ذریه آن حضرت هم شامل احترام در زمان حیات آنها می شود و هم احترام بعد از رحلت آن بزرگواران را در بر می گیرد. این دستور اسلام است که می فرماید: «قبور اموات خود را زیارت کنید و بر آنان سلام بفرستید،...».[4]

 

یکی از راه های احترام و اکرام آن دسته از فرزندان پیامبر اکرم (ص) که از دنیا رفته اند، احترام به مدفن و مزار آنان است.

 

بنابراین تعمیر کردن، تمیز کردن، عطرافشانی و ... چنین مکان هایی نوعی احترام به صاحبان این قبرهاست زیرا موجب عظمت صاحبان آنها و رغبت بیشتر مردم به رفت و آمد در چنین مکان هایی می شود[5].

 

در اینجا لازم است به نکته ای که در روایات اشاره شده بود عنایت بیشتری شود و آن اینکه تمام این سفارشان مربوط به فرزندان واقعی آن حضرت، یعنی کسانی که بدون واسطه یا با واسطه از صلب پیامبر اکرم (ص) هستند و در طول زندگی خود هیچ گاه از راه و روش و سیره آن حضرت جدا نشده اند.

 

نکته دیگر اینکه امروزه بعضی از افراد سودجو و فرصت طلب به دروغ مکان هایی را به عنوان امام زاده و بقعه متبرکه معرفی می کنند که گاهی حتی هیچ قبری در آنجا وجود ندارد یا اگر قبوری وجود دارد مربوط به اولاد پیامبر(ص) نیست در این موارد باید دقت لازم بشود تا جلو سوء استفاده چنین افرادی گرفته شود.

 

با توجه به این دو نکته وظیفه ما در رابطه با امامزاده ها معلوم می شود که آیا به تمام امامزاده ها باید احترام گذاشت یا نه؟ مرحوم محدث قمی (ره) در این باره می فرماید: اولاً باید نسب امامزاده معلوم باشد یعنی در کتب مربوط به این فن نسبت او با یکی از امام ها روشن شده باشد. ثانیاً علاوه بر انتساب به امام باید جلالت، خوبی و تقرب او به خدا از نظر تاریخ و رجال ثابت باشد. هر جا که این دو موضوع جمع شد مثل حضرت عبدالعظیم (ری)، حضرت معصومه (قم)، حضرت سید محمد (بین راه سامراء)، حضرت شاهچراغ (شیراز) و ... رعایت احترام آنان لازم و زیارتشان ثواب زیادی دارد. اما اگر این مطلب روشن نبود، انسان تنها می تواند به عنوان قبرستان مسلمانان فاتحه و قرآنی بخواند و از خدا برای کسانی که در آنجا مدفونند طلب رحمت کند.

 

اما در هر صورت بی احترامی به امامزاده های معروف کار صحیحی نیست مگر جایی که ثابت شود اصل و اساس درستی ندارد که در این صورت هم بی احترامی صحیح نیست و کافی است به مردم گفته شود که این جا امامزاده ای مدفون نیست.[6]

 

 


[1] مستدرک الوسائل، ج 12، ص 376.

[2] همان.

[3] وسائل الشیعه، ج 12، ص 311.

[4] بحارالانوار، ج 79، ص 64.

[5] پرداختن به فواید زیارت مجال دیگری را می طلبد اما برای آگاهی از فوائد گریه و زیارت، نک: نمایه ی: گریه‏ى زائران بقیع، سؤال 171.

[6] نک:  CDپرس و جو، پاسخ مؤسسه اطلاع رسانی تبیان و در راه حق.



ادامه مطلب
یک شنبه 30 مهر 1396  - 5:43 PM

خلاصه پرسش

خدا کیست و چه دلیلی می‌توان برای اثبات او آورد؟

پرسش

خدا کیست و چه دلیلی می‌توان برای اثبات او آورد؟

پاسخ اجمالی

خداوند تبارک و تعالی، وجود مطلق و کمال مطلق است که هیچ گونه عیب و نقصی در آن نیست. وجود بی همتایی است که توانایی انجام هر کاری را دارد و به همه اشیاء در تمام حالات و زمانها آگاه است، شنوا و بیناست، دارای اراده و اختیار است، زنده و خالق همه چیز و سرچشمه تمام خیرات و خوبیهاست، و همه موجودات (مخلوقات) را دوست دارد و نسبت به آنها  مهربان است.

 

مفهوم واژه خدا از عمومی ترین و ساده ترین مفاهیمی است که همه انسانها حتی کسانی که منکر وجود خداوند هستند، نیز آن را درک می کنند.

بقیه در ادامه مطلب

 

هر چند شناخت کنه و حقیقت ذات خداوند تبارک و تعالی برای انسان غیر ممکن است ولی از راههای بسیار زیادی می توان یقین به وجود خداوند تبارک و تعالی پیدا نمود. راههای شناخت خدا در یک دسته بندی کلی به راههای زیر تقسیم می شود:

 

1ـ راه عقلی (مثل برهان امکان و وجوب و مانند آن)

 

2- راه تجربی (برهان نظم)

 

3ـ راه دل (برهان فطرت)

 

آسان ترین و بهترین راهها، برهان فطرت (خدا شناسی از راه دل) می باشد که انسان با بازگشت به درون خویش، بی نیاز از هر گونه استدلال عقلی یا مشاهده تجربی خدای خویش را می یابد و از راه دل به کوی یار می رسد.

ادامه مطلب
یک شنبه 30 مهر 1396  - 5:42 PM

خلاصه پرسش

آیا این‌که در آیه 228 سوره بقره، برتری مرد بر زن اعلام شده است با عدالت خداوند منافات ندارد؟

پرسش

در آیه 228 سوره بقره برتری مرد بر زن اعلام شده است، آیا این با عدالت خداوند منافات ندارد؟

پاسخ اجمالی

این آیه درباره زنان مطلقه و یکی از احکام طلاق رجعی یعنی رجوع شوهران آنها در زمان عده است و به یک اصل کلی یعنی مساوات بین حقوق و وظایف زنان اشاره کرده است.

 

از جمع بندی آیات قرآن و سیاق این آیه بدست می آید که قرآن برتری را به تقوا می داند و در احکام و وظائف تساوی بین مرد و زن را نمی پذیرد و عدالت گرا است، بر این اساس مدیریت خانواده را بخاطر ویژگی هایی که خداوند در مردان قرار داده، بر عهده ی مردان گذاشته است.

 

پاسخ تفصیلی

آیه شریفه ای که به آن اشاره کرده اید درباره طلاق رجعی است و می فرماید: «... در آن ایام (ایام عده طلاق) اگر شوهرانشان (شوهران زنان طلاق داده شده) قصد اصلاح داشته باشند به بازگرداندنشان سزاوارترند. و برای زنان حقوقی شایسته است همانند وظیفه ای که بر عهده آنهاست ولی مردان را بر زنان مرتبتی (درجه ای) است و خداوند پیروزمند و حکیم است.[1]

 

آنچه در این آیه به آن اشاره شده است یک اصل مهم است که از نظر اسلام وظایف و حقوق زن با یکدیگر تناسب دارند (همانطوری که وظایف و حقوق مرد با هم تناسب دارند) یعنی بین حقوق زنان با وظایف آنها تساوی وجود دارد. و البته عکس آن نیز صادق خواهد بود یعنی اگر برای کسی حقی قرار دهند در مقابل وظایفی هم به همان اندازه بر گردن او قرار خواهند داد. این اصل مهم ریشه و منشأ عدالت بین زن و مرد است.

 

اصولاً اسلام مدعی تساوی زن و مرد نیست، بلکه مدعی عدالت بین زن و مرد است. زیرا هرگز نمی توان انکار کرد که بین زن و مرد از نظر روحی و جسمی و ... تفاوت هایی وجود دارد. و همین تفاوت ها باعث می شود تا وظایف هر یک با دیگری متفاوت باشد و این عین عدالت است. و اگر با وجود تفاوت ها از هر یک، وظایف یکسانی خواسته شود این خلاف عدالت است[2].

 

با توجه به این نکته و با توجه به اینکه یک خانواده موفق و سعادتمند نیاز به یک مدیر قدرتمند و توانا دارد و همه محاسبات دور از تعصب می گوید وضعیت جسمانی مرد و... ایجاب می کند که او مدیر خانواده باشد[3].

 

پس از نظر اسلام اگرچه مردان در این جهت بر زنان برتری داده شده اند ولی این برتری و درجه آنها موجب تکالیف و وظایفی برای آنها شده است که چنین وظایف و تکالیفی را از زنان نخواسته اند.

 

جالب است که در پایان آیه شریفه می فرماید: خداوند پیروزمند و حکیم است که این کلمات نورانی اشاره است به اینکه قانون و تدبیر الهی ایجاب می کند که هر کس در جامعه به وظایفی بپردازد که قانون آفرینش برای او تعیین کرده است و با ساختمان بدن او تناسب دارد. [4]

 

نتیجه اینکه با توجه به سیاق آیه و با توجه به آیات دیگری که می فرماید: زن و مرد از نظر پاداش اعمال صالح، با هم هیچ فرقی ندارند[5] و تقوا ملاک برتری است[6] و فرقی بین مرد و زن از این جهت نیست، به  خوبی روشن است که این آیه شریفه برتری مردان را تنها از جهت امر مدیریت و سرپرستی خانواده، بیان نموده است و معنی آیه برتری مطلق مردان از تمام جهات نیست.

 

برای آگاهی بیشتر، نک: قرآن و قوامیت مردان بر زنان، سؤال 267.

 

 


[1] بقره، 228.

[2] مساله عدالت میان زن و مرد به این معنى نیست که آنها در همه چیز برابرند و همراه  یکدیگر گام بردارند.

جنس زن براى انجام وظایفى متفاوت با مرد آفریده شده و به همین دلیل احساسات متفاوتى دارد قانون آفرینش، وظیفه حساس مادرى و پرورش نسلهاى نیرومند را بر عهده او گذارده، به همین دلیل سهم بیشترى از عواطف و احساسات به او داده است، در حالى که طبق این قانون، وظایف خشن و سنگین‏تر اجتماعى بر عهده جنس مرد گذارده شده، و سهم بیشترى از تفکر به او اختصاص یافته بنا بر این اگر بخواهیم عدالت را اجرا کنیم باید پاره‏اى از وظایف اجتماعى که نیاز بیشترى به اندیشه و مقاومت و تحمل شدائد دارد بر عهده مردان گذارده شود، و وظایفى که عواطف و احساسات بیشترى را مى‏طلبد بر عهده زنان، و به همین دلیل مدیریت خانواده بر عهده مرد، و معاونت آن بر عهده زن گذارده شده است و به هر حال این مانع از آن نخواهد بود که زنان در اجتماع، کارها و وظایفى را که با ساختمان جسم و جان آنها مى‏سازد، عهده دار شوند، و در کنار انجام وظیفه مادرى، وظایف حساس دیگرى را نیز انجام دهند. و نیز این تفاوت مانع از آن نخواهد بود که از نظر مقامات معنوى و دانش و تقوا، گروهى از زنان از بسیارى از مردان پیشرفته‏تر باشند.

 

به هر حال قوانینى همچون بودن حق طلاق، یا رجوع در عده یا قضاوت به دست مردان، (جز در موارد خاصى که به زن یا حاکم شرع حق طلاق داده مى‏شود) از همین جا سرچشمه مى‏گیرد، و نتیجه مستقیم همین واقعیت است. نک: تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 158

[3] این مطلبی است که عملاً مورد تأیید تمام مدعیان تساوی حقوق زن و مرد می باشد  زیرا وقتی به کشورهایی که مدعی تساوی حقوق زن و مرد هستند نگاه می کنیم می بینیم اکثر قریب به اتفاق این کشورها مدیران درجه اول خود را از بین مردان انتخاب می کنند و کارهای مدیریتی را به مردان واگذار کرده اند.

[4] نک: تفسیر نمونه، ج 2، ص 161.

[5] نحل، 97.

[6]حجرات، 13 "یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ".



ادامه مطلب
یک شنبه 30 مهر 1396  - 5:41 PM

چرا اعتقاد به جبر باطل است؟

پرسش

عده قابل توجهی در زندگی معتقد به جبر هستند ضمن تبیین دلایل مردودیت جبر، بفرمایید آیا آنها قابل قبول و موجّه هستند یا خیر؟

پاسخ اجمالی

جبر، یعنی این که انسان در افعال و کارهای خود مجبور باشد و از خود اختیاری نداشته باشد. متکلمات اشعری درباره افعال انسان، این گونه معتقدند که انسان در کارهای خود مجبور است و هیچ اراده و اختیاری از خود ندارد. آنها تمام اعمال و کردار انسان را به خدا نسبت می دهند. بنابراین طبق نظر آنها انسان مثل جمادات است و مانند سنگی است که از بالا به طرف پایین پرت می شود و این مسیر را بدون اختیار خود و جبراً طی می کند.

 

این عقیده از آن جا ناشی شد که بعضی از شبهات در مسئله را نتوانستند حل کنند، بنابراین سر از جبر درآوردند.

 

ما معتقدیم که این عقیده باطل است. چراکه اعتقاد این چنینی؛ 1. با عدالت الهی سازگار نیست، 2. با اهداف انبیا منافات دارد، 3. با صریح برخی از آیات قرآن در تعارض است، 4. آثار و عواقب اجتماعی خطرناکی دارد.

 

عقیده شیعه درباره افعال آدمی آن است که هر کاری که از انسان صادر می شود، هم فعل انسان است چون از روی اختیار او صورت گرفته، و هم فعلخداوند است چون اصل وجود و تمام قابیتهای وجودی انسان را خداوند به او داده است، و بعبارت دیگر فاعلیت خداوند سببی، و فاعلیت انسان مباشری است. این نظریه در اصطلاح، نظریه «امر بین الامرین» است.

 

پاسخ تفصیلی

واژه «جبر» هنگامی که در اصول عقاید مطرح می شود بدین معناست که انسان در کارهایی که انجام می دهد، فاقد اراده و اختیار است، نه می تواند خوب را انتخاب کند و نه بد را، بلکه هر چه را انجام می دهد، به اراده و اختیار خداست.

 

بنابراین «جبریون» معتقدند که انسان در کارهای خود مجبور است و هیچ اختیاری از خود ندارد. «اختیار» در مقابل جبر است؛ یعنی افعال و رفتار آدمیان از روی اختیار و اراده وی انجام می شود.

 

این گونه مباحث در میان مسلمین از نیمه اول قرن دوم و حداکثر از نیمه دوم آن قرن مطرح شده است. بدون شک علت اصلی پیدایش این افکار و عقاید در میان مسلمانان و علت ورود آنان در این گونه مباحث، آیات قرآن و کلمات پیامبر (ص) است. مسأله سرنوشت و هم چنین آزادی و اختیار انسان از مسایلی است که مورد علاقه هر انسانی است و چون این مسأله در قرآن مطرح شد آیاتی در کمال صراحت، سرنوشت را تأیید می کند و آیاتی دیگر به همین صراحت، بشر را مختار و آزاد معرفی می کند. این سبب شد تا مسلمانان به فکر و اندیشه در این مسایل بیفتند.

 

فرقه اشاعره از متکلمان مسلمان قائل به مسأله جبر هستند.

 

برخی از دلایل آنها از این قرار است:

 

1. مهم ترین دلیل آنها و یا به تعبیری مهم ترین شبهه ای که باعث شد تا آنان به جبر اعتقاد پیدا کنند، مسأله علم الهی است. و آن این است که خداوند از ازل، از آنچه واقع می شود و آن چه واقع نمی شود آگاه است و هیچ حادثه ای نیست که از علم ازلی الهی پنهان باشد.

 

از طرفی علم الهی نه تغییر پذیر است و نه خلاف پذیر، یعنی نه ممکن است عوض شود و صورت دیگر پیدا کند، زیرا تغییر با تمامیت و کمال ذات واجب منافات دارد و نه ممکن است آنچه او از ازل می داند، با آنچه واقع می شود، مخالف و مغایر باشد؛ زیرا لازم می آید علم او علم نباشد، جهل باشد. این نیز با تمامیت و کمال وجود مطلق منافی است. جواب این دلیل آن است که:

 

علم الهی بر هر حادثه ای آن چنان که واقع می شود، تعلق گرفته است، و افعال اختیاری انسان هم به وصف اختیاری بودن، برای خدای متعال معلوم است. پس اگر به وصف جبریت تحقق یابد بر خلاف علم الهی واقع می شود. مثلاً خدای متعال می داند که فلان شخص در فلان شرایطی تصمیم بر انجام کاری خواهد گرفت و آن را انجام خواهد داد، نه این که علم الهی فقط به وقوع فعل، صرف نظر از ارتباط آن با اراده و اختیار فاعل تعلق گرفته باشد. پس علم ازلی الهی نه تنها، منافاتی با اختیار و اراده آزاد انسان ندارد، بلکه آن را تأیید و اثبات نیز می کند چون علم الهی به وقوع اختیاری افعال تعلق گرفته اگر از روی اختیار صورت نگیرد علم خدا بر خلاف واقع در می آید و این محال است 2. دلیل دوم اشاعره در اعتقاد به جبر این است که اگر قایل شویم بشر صاحب اختیار است، قلمرو حکومت و قدرت خداوند را محدود ساخته ایم و این اعتقاد با توحید منافات دارد و نوعی شرک است؛ زیرا اختیار سبب می شود که انسان را به مقام استقلال در مشیت ارتقا دهیم و او را در محدوده افعال خود «فعال ما یشاء» بدانیم که مستلزم محدود ساختن مشیت الهی است.

 

جواب دلیل دوم: این شبهه از آن جا ناشی شده که آنها تصور کرده اند، اختیار داشتن انسان مستلزم استقلال اوست، ولی این تصور به هیچ وجه صحیح نیست؛ زیرا وجود انسان و آنچه دارد که از جمله آنها اختیار اوست، از ناحیه خداست و حدوثاً و بقاءً منوط به اراده خداست. به بیانی دیگر، انسان در عین داشتن اراده و اختیار و آزادی، در قبضه قدرت او (خدا) قرار دارد که هر زمان اراده کند، همه اینها را از انسان می گیرد. شرک هنگامی پیش می آید که ما دو مبدأ مستقل در عالم قایل شویم.

 

3. از جمله دلایل اشاعره در اعتقاد به جبر عدم سازش بین قضا و قدر الهی و اختیار انسان است.

 

منظور از تقدیر الهی این است که خداوند برای هر پدیده ای اندازه و حدود کمی و کیفی و زمانی و مکانی خاصی قرار داده که تحت تأثیر علل و عوامل تدریجی تحقق می یابد و منظور از قضای الهی این است که پس از فراهم شدن مقدمات و اسباب و شرایط یک پدیده آن را به مرحله نهایی و حتمی می رساند. بنابراین انسان هیچ تأثیر و نقشی در آن پدیده و فعل ندارد که از جمله آن، فعل خود آدمی است.

 

جواب: استناد وجود افعال اختیاری انسان به خدا منافاتی با استناد آنها به خود وی ندارد، زیرا این استنادها در طول یکدیگرند و تزاحمی با هم ندارند.

 

به بیانی دیگر، استناد فعل به فاعل انسانی در یک سطح است و استناد وجود آن به خدای متعال در سطح بالاتری است که در آن سطح، وجود خود انسان و وجود ماده ای که کارش را روی آن انجام می دهد و جود ابزارهایی که کار را به وسیله آنها انجام می دهد، همگی مستند به اوست. پس تأثیر اراده انسان به عنوان «جزء اخیر از علت تامه» در کار خودش منافاتی با استناد وجود همه اجزای علت تامه به خدای متعال ندارد. این خداوند است که وجود جهان، انسان و همه شوؤن وجودی او را در ید قدرت خود دارد و همواره به آنها وجود می بخشد و نو به نو آنها را می آفریند و هیچ موجودی در هیچ حالی و در هیچ زمانی بی نیاز از او نیست.

 

بنابراین، کارهای اختیاری انسان هم بی نیاز از خدای متعال و خارج از قلمرو اراده او نخواهد بود و همه صفات و ویژگی ها و حدود و مشخصات آنها نیز وابسته به تقدیر و قضای الهی است و چنان نیست که یا باید مستند به اراده انسان باشند و یا مستند به اراده خدا؛ زیرا این دو اراده در عرض یکدیگر و مانعة الجمع نیستند و تأثیر آنها در تحقق کارها، علی البدل، انجام نمی گیرد، بلکه اراده انسان مانند اصل وجودش وابسته به اراده الهی است و اراده خدای متعال برای تحقق آن ضرورت دارد.[1] آیه 29 سوره تکویر « وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمین‏ »، (و شما اراده نمی کنید، مگر این که خداوند _ پروردگار جهانیان _ اراده کند و بخواهد) به همین معناست.

 

این اجمالی بود از دلایل جبریون همراه با رد شبهات آنان درباره افعال انسان. در این جا ضروری است بعضی از آثار سوء این تفکر را متذکر شویم:

 

تفکر جبر علاوه بر این که فاقد استدلال مقبول و معتبر است، با بسیاری از مبانی دینی ناسازگار است :

 

1. با عدالت الهی؛ در حالی که خداوند در قرآن می فرماید:

 

خداوند گواهی می دهد که معبودی جز او نیست و فرشتگان و صاحبان دانش، (هر کدام به گونه ای بر این مطلب) گواهی می دهند، در حالیکه (خداوند در تمام عالم) قیام به عدالت دارد... .[2]

 

در رستاخیز، رفتار خداوند نسبت به بندگانش بر اساس دادگری استوار است و در حق هیچ کس کمترین بی عدالتی روا نخواهد داشت.[3]

 

بنابراین، آیا این عادلانه است که انسانی را اجباراً به کاری وادارند و سپس او را به جرم تبهکاری به مجازات و کیفر برسانند.

 

2.با اهداف بعثت انبیاء؛ قرآن کریم یکی از اهداف اصلی بعثت انبیاء را تعلیم و تربیت انسانها بیان می کند[4]. و این بدیهی است که اگر انسانها در افعال خود مجبور باشند بعثت انبیاء لغو و بیهوده خواهد بود، چرا که بشارت و انذار آنان تأثیری در افعال و اعمال آدمی نخواهد داشت[5].

 

ضمن این که اگر آزادی اراده انسان را منکر شویم، و هیچ نقش مثبتی برای اراده انسان قایل نباشیم، تفاوتی میان انسان و دیگر موجودات باقی نخواهد ماند.

 

علاوه بر اینها به گفته استاد مطهری، این عقیده آثار اجتماعی خطرناکی هم دارد. این عقیده سبب می شود، دست زورگویان و ستم گران در تجاوز و تعهدی بازتر و دست انتقام جویی مظلومان بسته تر شود. تاریخ نشان می دهد که این مسئله در زمان بنی امیه دستاویز محکمی بود برای سیاست مداران اموی، آنها از این عقیده طرفداری کرده و طرفداران اختیار و آزادی بشر را به عنوان مخالفت با عقیده دینی می کشتند، یا به زندان می انداختند.[6]

 

بنابراین مذهب حق در این مسئله، دیدگاه شیعه است که هر کاری که  از انسان صادر می شود هم فعل او و هم فعل خداوند است؛ چون این افعال بر اساس اختیار انسان صورت می گیرد پس فعل انسان است، و چون خداوند خالق و منشأ اصل وجود انسان و تمام قابلیتهای وجودی اوست پس فعل خداوند نیز می باشد، و به عبارت دیگر فاعلیت انسان در طول فاعلیت خداوند است و فاعلیت خداوند، فاعلیت سببی و فاعلیت انسان مباشری است.

 

این نظریه را در اصطلاح «امر بین الامرین» می گویند.

 

این دیدگاه از بسیاری از آیات قرآن و تعالیم ائمه معصومین (ع) استفاده می شود و شیعه ی امامیه طرفدار این نظریه است.

 

برای آگاهی بیشتر، نک:

 

1-      انسان و مساله جبر و اختیار، شماره 223.

 

2-      مراد از لاجبر و لا تفویض بل امر بین الامرین چیست؟ شماره 58.

 

 


[1] مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید (سه جلدی)، ص 155.

[2] آل عمران، 18.

[3] انبیاء، 47.

[4] جمعه،2.

[5] چون طبق این دیدگاه (جبر) انسان از خود اراده و اختیاری ندارد.

[6] مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 1، ص 375-376.



ادامه مطلب
یک شنبه 30 مهر 1396  - 5:40 PM

خلاصه پرسش

آیا کار کردن در رستورانهایی که شراب یا گوشت خوک عرضه می کنند و یا مؤسساتی که به اسرائیل کمک می کنند، حرام است؟

پرسش

آیا شغل های ذیل حرام می باشند:
1. شغلی که در آن انسان باید از مسلمان و غیر مسلمان با گوشت حرام و یا شراب پذیرائی کند.
2. کار کردن در شرکتی که که از اسرائیل حمایت می کند (به اسرائیل پول می دهد).

پاسخ اجمالی

مقام معظم رهبری در پاسخ به این سؤال که: آیا کار کردن در کارخانه کنسرو گوشت خوک یا کاباره هاى شبانه و یا مراکز فساد جایز است؟ و درآمد حاصل از آن چه حکمى دارد؟، فرموده اند:

 

اشتغال به کارهاى حرام مثل فروش گوشت خوک، شراب، ایجاد و اداره کاباره‏هاى شبانه، مراکز فساد و فحشا و قمار و شراب خوارى و مانند آن، جایز نیست و کسب درآمد از طریق آنها حرام است و انسان، مالک اجرتى که در برابر آن مى‏گیرد، نمى‏شود[1].

 

در پاسخ به مورد دوم، متن سؤال و جواب حضرت امام ره به شرح ذیل است:

 

سؤال: استخدام مسلمانها در مؤسسات کلیمیها در صورتى که بدانند به اسرائیل کمک مى‏نمایند جایز است یا نه و هرگاه ندانند کمک مى‏کنند به طور روزمزد استخدام چطور است؟

 

جواب: استخدام جایز نیست. و حقوق و اجرت آنها حرام است، و در مورد شک هم در این مؤسسات وارد نشوند.[2]

 


 

[1] توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی ره)، ج‏2، ص: 956، أجوبة الاستفتاءات (بالفارسیة)، ص239، س 1088. همچنین، نک: س 1095، ص242و س 1096، ص2433.

 

[2]- توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج‏2، ص: 813



ادامه مطلب
یک شنبه 30 مهر 1396  - 5:39 PM

خلاصه پرسش

آیا دزدی از غیرمسلمان جایز است؟

پرسش

آیا دزدی از افراد کافر در کشورهای غیر اسلامی (بدون حکومت اسلامی) در هنگام جنگ و یا زمان دیگر جایز است؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، کدام مرجع تقلید چنین نظری دارد؟

پاسخ اجمالی

از دفاتر مراجع تقلید، پاسخ های ذیل واصل شد:

 

تصاحب و غصب اموال غیر مسلمان در ممالک غیر اسلامی اگر در حال جنگ با مسلمین نباشند جایز نیست و اگر در حال جنگ با مسلمین باشند، بهتر است مسلمانان چنین کاری انجام ندهند.[1]

 

پاسخ کتبی دفتر حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی «مدظله العالی»:

 

اگر کفار با مسلمانان در حال جنگ باشند مانعی ندارد ولی در غیر حال جنگ جایز نیست و در حال صلح اموال آنها نیز محترم است.

 

پاسخ کتبی دفتر حضرت آیت الله العظمی بهجت «مدظله العالی»

 

جایز نیست مادامی که مال آن ها به هدنه[2] محترم باشد مگر در زمان  جنگ که با اجازه خصوصی از حاکم شرع یا اعلان عمومی او مانعی ندارد.

 

 


[1] پاسخ شفاهی از دفاتر آیات عظام: مکارم، خامنه ای«ایدهم الله».

[2] صلح



ادامه مطلب
یک شنبه 30 مهر 1396  - 5:39 PM

پرسش

زنی که در دنیا ازدواج مجدد داشته، در بهشت همسر کدام‌یک از همسران خود خواهد بود؟

پاسخ اجمالی

برای وضعیت آخرتی مرد و زنی که در دنیا همسر هم بوده اند چند فرض را می توان بیان کرد:

 

1 ـ زن و مرد هر دو بهشتی باشند.

 

2 ـ زن، بهشتی و مرد، جهنّمی باشد.

 

3 ـ مرد، بهشتی و زن، جهنّمی باشد.

 

4 ـ زن و مرد هر دو جهنّمی باشند.

 

5 ـ زن با شوهران خود، هر دو گروه، بهشتی باشند.

 

6 ـ مرد با زنانش، هر دو گروه، بهشتی باشند.

 

و...

 

در مورد اول، اگر هر دو همدیگر را انتخاب کنند؛ یعنی، اگر مرد رتبه ی بالاتر داشته باشد و زن را انتخاب کند و یا اگر زن رتبه ی بالاتر داشته باشد و مرد را انتخاب کند، در این صورت به هم می رسند. این مطلب در ضمن روایتی از امام صادق(ع) رسیده است که فرمود: «اگر در بهشت، مرد از زن بالاتر بود و او را انتخاب کرد، زن یکی از همسران مرد می شود و اگر زن بالاتر بود و مرد را انتخاب کرد، زن همسر مرد می شود.»[1]

 

در فرض دوم، سوم و چهارم هم بالاخره یا هر دو یا یکی از آنان در جهنم است و شخصی که در بهشت نباشد نمی تواند با زن و یا مرد بهشتی اش در کنار هم باشند. در فرض ششم هم با توجه به همین روایت، اگر مرد بالاتر باشد می تواند همسرانش را انتخاب کند.

 

فرض پنجم،که مورد سؤال است خوشبختانه در روایات ما آمده آست. مثل همین سؤال را امّ سلمه، همسر گرامی پیامبر اسلام از ایشان پرسید که اگر زنی در دنیا چند همسر داشته است و در روز قیامت همگی وارد بهشت شوند، زن همسر کدام یک از مردان می شود؟ پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «ای ام سلمه، بهترین آنها را از نظر خلق و خوی انتخاب کن. شخصی را برگزین که برای خانواده اش از همه بهتر بوده، چرا که حسن خلق، خیر دنیا و آخرت را به همراه دارد.»[2] یعنی زن، در این صورت هر کدام از مردان را که  بخواهد می تواند انتخاب کند.

 

این روایت به تنهایی می تواند جواب کافی برای این سؤال باشد.

 

 


[1]  . بحار الانوار، چاپ بیروت، ج 8، ص 105.

[2]  . همان، ص 119.



ادامه مطلب
یک شنبه 30 مهر 1396  - 5:38 PM

خلاصه پرسش

آیا مراد از «ستة ایام» که در قرآن آمده، شبانه روز به معنای 24 ساعت است؟

پرسش

من دوستی مسیحی دارم که با او در مورد خلقت صحبت می‌کردیم. بر اساس آنچه که در کتاب انجیل آمده، خداوند زمین را در شش روز آفریده و در آخرین روز هم حضرت آدم را. آیا قرآن هم همین نظر را دارد؟ آیا «سته ایام»(شش روز) در قرآن روزهایی بلندتر از روزهای معمولی را مطرح می‌کند؟ این نقطه‌ای است که دوست مسیحی من با آن موافق نیست و عنوان می‌کند که معنای دقیق روز همان 24 ساعت است.
می‌خواستم دیدگاه اسلام را در این زمینه به طور کامل برای من شرح دهید.

پاسخ اجمالی

در قرآن مجید، مدت زمانی که خلقت آسمان ها و زمین در آن صورت گرفته، مطرح گردیده است و از آن به "ستة ایام"(شش روز) تعبیر شده است. ولی در ارتباط با خلقت آدم در روز ششم و تفاصیل اعمالی که خداوند در هر روز انجام داده، مطلبی ذکر نگردیده است.

 

ظاهراً "ستة ایام" اشاره به شش دوران دارد چنانکه تعبیر به یوم و روز به این معنی، در دیگر آیات قرآن و نیز احادیث معصومان و کلمات شعرا و ادبا رایج و متداول است، بنابراین ممکن است از زمان خلقت آسمان ها و زمین و همچنین خلقت آدم میلیون ها و حتی میلیاردها سال گذشته باشد، که برخی یافته های باستان شناسی و بقایای اجزای انسان های ابتدایی مربوط به میلیون ها سال پیش نیز این امر را تأیید می کند.

 

البته اگر بیان می شود که خلقت آدم مربوط به حدود شش یا هفت هزار سال پیش است، هیچ استبعادی ندارد که منظور نسل جدیدی از انسان باشد که از آدم است و چه بسا قبل از این نسل، هزاران نسل از انسان وجود داشته و منقرض شده باشد.

 

پاسخ تفصیلی

قرآن مجید و کتاب مقدس (تورات) خلقت آسمان و زمین را در شش روز ذکر کرده اند[1] با این تفاوت که اولاً در قرآن مجید تفاصیل اعمالی که خداوند در هر روز انجام داده ذکر نشده[2] ولی در کتاب مقدس جزئیات کارهای انجام شده مذکور است[3].

 

ثانیاً: در قرآن نیامده است که در پایان روز ششم خداوند حضرت آدم را آفریده است.

 

اما اینکه منظور از یوم (روز)در قرآن مجید که می فرماید: "ما زمین و آسمان را در شش روز خلق کردیم"[4] چیست؟ آیا مراد یک شبانه روز (244ساعت)است؟ یا...، باید گفت:

 

مسلم است که در زمان آغاز خلقت، روز و شب معنای واقعی خود را که از گردش زمین به دور خود و در برابر نور خورشید حاصل می شود، پیدا نکرده بودند، زیرا هنوز زمین و خورشید خلق نشده بودند. بنابراین نمی توان گفت منظور از «روز» دقیقاً همان زمان گردش کره زمین به دور خود باشد. هر چند که می تواند معادل آن (یعنی 24 ساعت) را برای آن در نظر گرفت. اما از آنجا که یافته های علمی دانشمندان حاکی از آن است که میلیاردها سال طول کشیده تا زمین و آسمان به وضع کنونی خود در آمده اند لزومی ندارد که ما روز (یا معادل آن در زبان های دیگر مانند «یوم» در زبان عربی) را برابر 24 ساعت بدانیم. مخصوصاً با توجه به اینکه واژه روز یا یوم مفهوم وسیعی دارد، و در بسیاری موارد به معنای یک «دوران» و برهه ای از زمان به کار رفته است و می رود. خواه آن زمان کوتاه باشد یا طولانی و به اندازه هزاران و یا حتی میلیاردها سال.

 

به طور مثال قرآن مجید از عالم رستاخیز به «یوم القیامة» تعبیر کرده است، در حالی که مجموعه ی رستاخیز، دورانی بسیار طولانی است و در خود قرآن آمده است که روز رستاخیز و محاسبه اعمال مردم پنجاه هزار سال طول می کشد.[5]

 

بنابراین دست کم در فرهنگ قرآن مجید واژه «یوم» الزاماً به مقدار 24 ساعت نمی باشد. علاوه در کلمات مردم و شعرا و ادیبان و حتی پیشوایان دینی واژه روز و یوم به معنای «دوران» (کوتاه یا طولانی) آمده است. چنانکه حضرت علی(ع) می فرماید: «روزگار دو روز است: روزی به سود تو، و روزی به زبان تو»[6]

 

و کلیم کاشانی اینگونه سروده است:

 

بد نامی حیات یکی دو روز بیش نبود

 

آن هم «کلیم» با تو بگویم چسان گذشت

 

یک روز صرف بستن دل شد به این و آن

 

روز دگر به کندن دل از این و آن گذشت[7]

 

لغت شناسان نیز این وسعت مفهومی را در مورد واژه روز و یوم بیان داشته اند. مثلاً راغب اصفهانی می گوید: «یوم گاهی به مقدار زمان بین طلوع و غروب خورشید گفته می شود و گاهی به مدتی از زمان، هر مقدار که باشد.»[8]

 

از مجموع نکات ذکر شده چنین نتیجه می گیریم که:

 

خداوند زمین و آسمان را در شش دوران متوالی آفریده است هر چند این دوران ها گاهی به میلیون ها و حتی میلیاردها سال بالغ شده است و بین قرآن و یافته های علمی از این نظر اختلاف و تضادی وجود ندارد. چنانکه اگر واژه روز در کتاب مقدس را نیز به «دوران» تفسیر نمائیم (که قابلیت این تفسیر را دارد) تضادی به وجود نمی آید[9].

 

 


[1]  ـ این مطلب در 7 آیه قرآن آمده است: اعراف: 54، یونس: 3، هود: 7، فرقان: 59، سجده: 4، ق: 38، حدید : 4.

[2]  ـ تنها در آیات 1 – 12 سوره فصلت، خلقت زمین و تقدیر مواد غذایی روی آن را چهار روز و خلقت آسمان ها را دو روز معین کرده است، برخی از مفسران نیز با توجه به این آیات دوران های آفرینش را به صورت احتمالی تخمین زده اند . نک: تفسیر نمونه، ج 6، ص 202.

[3] کتاب مقدس، سفر پیدایش ، باب اول شماره1-31.

[4]  ق ،38: "وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فی‏ سِتَّةِ أَیَّامٍ".

[5]  ـ معارج، 4.

[6]  ـ نهج البلاغه.

[7]  ـ کلیم کاشانی، به نقل از تفسیر نمونه، ج 6، ص 202.

[8]  ـ مفردات الفاظ القرآن، واژه «یوم».

[9] - برای آگاهی بیشتر، نک: پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، محمد علی رضایی، صص 105-126.



ادامه مطلب
جمعه 28 مهر 1396  - 1:26 PM
خلاصه پرسش
چرا از ائمه علیم السلام کتابهای اندکی بدست ما رسیده است؟
پرسش
چرا از امامان علیه السلام کتاب های اندکی بدست ما رسیده در صورتی که به عنوان مثال امام صادق علیه السلام بیش از 4هزار شاگرد داشته است و از دانشمندان بزرگ بوده؟
پاسخ اجمالی

شاید علت اینکه ائمه علیهم السلام شخصا و بطور جدی و گسترده اقدام به تألیف کتاب ننموده اند، این بوده که خواستند از باب تقدیم اهم بر مهم، و تامین اهداف اصلی، بیشتر به پرورش افراد بپردازند؛ البته اینگونه نبوده که ائمه علیهم السلام اصلا دست به تالیف نزده باشند، بلکه در منابع روایی از ده ها کتاب به صورت های مختلف مانند تألیف، املا و بیان، جمع آوری اصحاب از امامان معصوم (علیهم اسلام) نام می برند، هر چند بطور قطع و  یقین نمی توان همه موارد استناد را قبول نمود چون در اثر حوادث متعدد مانند ایجاد مزاحمت ها از سوی حاکمان ظالم برای آنان و اصحابشان و نیز حوادث طبیعی مثل سیل و زلزله و یا درگیری های قومی و قبیله ای بسیاری از این کتاب ها از بین رفته و به دست ما نرسیده است.

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب
جمعه 28 مهر 1396  - 1:25 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 6

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 52060
تعداد کل پست ها : 341
تعداد کل نظرات : 0
تاریخ ایجاد بلاگ : دوشنبه 17 مهر 1396 
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 8 خرداد 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی