به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

پرسش

علت حلال یا حرام بودن ژله چیست؟

پاسخ اجمالی

ژله ی خوراکی دارای انواعی است که بعضی از آنها حلال و بعضی دیگر حرام است و حلال بودن یا حرام بودن آن، تابع حلال و حرام بودن مواد اولیه ای است که ژله از آن تهیه می شود. اگر در تهیه ی ژله از مواد گیاهی استفاده شده باشد، همه ی انواع آن (داخلی و خارجی) حلال و خوردن آن جایز است ولی اگر در تهیه ی ژله، از اعضای بدن حیوانات استفاده شده باشد، اگر آن حیوان حلال گوشت بوده و ذبح شرعی شده است، ژله­­ای که از اجزای آن تهیه شده، حلال است و در غیر این صورت،اگر در هنگام تبدیل به ژله در آن تحول ماهوی رخ دهد،حلال خواهد بود و الا حرام می باشد. پس علت حرمت بعضی از انواع ژله ها حرمت مواد اولیه­ی آنها و عدم تحول ماهوی آنها می باشد.

پاسخ تفصیلی

ژله­ی خوراکی دارای انواعی است و حلال یا حرام بودن آن به مارک و اسم آن بستگی ندارد، بلکه تابع حلال و حرام بودن مواد اولیه ای است که ژله از آن تهیه می شود. اگر در تهیه ی ژله تنها از مواد معدنی و گیاهی استفاده شده باشد، چنین ژله ای پاک و حلال بوده و خوردن آن هیچ اشکالی ندارد مگر این که به نجاست آن یقین پیدا کنیم. اما اگر در تهیه ی آن، از اعضای بدن حیوانات استفاده شده باشد، درصورتی که آن حیوان، حلال گوشت بوده و ذبح شرعی شده باشد ژله ی تهیه شده از آن، خارجی یا داخلی و با هر اسم و مارک، حلال است .

 

 اگر از اجزای بدن حیوان حرام گوشت تهیه شده باشد یا حیوان، حلال گوشت بوده ولی ذبح شرعی نشده باشد (مثلا به دست غیر مسلمان ذبح شده باشد) اگر در هنگام تبدیل به ژله در آن تحول ماهوی رخ دهد،حلال خواهد بود و الا حرام می باشد، اگر چه مقدار مورد استفاده خیلی کم و جزئی باشد.همچنین ژله­ای که با استفاده از اجزای آن تهیه می شود، حرام است و خوردن آن جایز نیست.

 

اما اگر ژله ای از بازار غیر مسلمانان (کشورهای غیر مسلمان) خریداری شود، و در نجاست یا حرمت اکل محتویات آن شک حاصل شود، از چند صورت خارج نیست:

 

1- می دانیم از گیاه تهیه شده است اما در نجاست و طهارت آن شک داریم؛ در این صورت حکم به طهارت می کنیم[1].

 

2- نمی دانیم از گیاه تهیه شده است یا حیوان؛ در این صورت باز حکم به حلیت می شود.

 

3- می دانیم از حیوان تهیه شده است اما در این که تذکیه (ذبح شرعی) شده است یا نه، شک داریم؛ در این صورت اگر در هنگام تبدیل به ژله در آن تحول ماهوی رخ دهد،حلال خواهد بود و الا در حکم میته و محکوم به نجاست و حرمت است، یعنی در صورتی می توان گوشت را مصرف کرد که تذکیه ی آن احراز شده باشدیا در هنگام تبدیل به ژله در آن تحول ماهوی رخ دهد و الا حرام می باشد [2].

 

 

 

 

در این زمینه توجه به دو استفتا می تواند راه­­گشا باشد:

 

سؤال :آیا ژله از استخوان خوک به دست مى‏آید و حرام است؟

 

پاسخ حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی):

 

 اگر یقین حاصل شود که چیزى از اجزاى خوک تهیه شده، خوردن واستعمال آن جایز نیست؛ ولى ژله از چیزهاى حلال هم تهیه مى‏شود، بنابراین آنچه در بازار مسلمین خرید و فروش مى‏شود تا به حرمت یا نجاست آن یقین نداشته باشید، پاک و حلال است.[3]

 

 

 

 

سؤال: ما از سفر خارج، مقدار زیادى پاستیل آورده ایم که نمى دانیم از ژله ی خوک است یا نه، اکنون خوردن آن چه حکمى دارد؟

 

پاسخ حضرت آیت الله العظمی سیستانی (مدظله العالی):

 

چنانچه معلوم نباشد از ژله­­ی حیوانى است، مانعى ندارد.[4]

 

 


.[1] نک: استفتائات حضرت امام خمینی(ره)، ج1، س 259، 260، 261، 262 و 263.
.[2] نک: همان، س 252، 253، 254، 255 و 256.



ادامه مطلب
دوشنبه 24 مهر 1396  - 12:41 AM

آیا در قرآن به «پُل صراط» اشاره شده است؟

پرسش

با این‌که در قرآن کلمه‌ای در مورد «پل صراط» نیست ولی در مورد آن زیاد شنیده می‌شود. صراط فقط به معنای راه آمده است آن‌هم نه راهی که به پل صراط ربطی داشته باشد. جریان چیست؟

پاسخ اجمالی

 

اگر چه لفظ «پل صراط» در قرآن نیامده اما در برخی روایات، به این لفظ تصریح شده است؛ مثلاً، امام صادق (ع) در تفسیر کلمه ی مرصاد، در آیه 14 سوره ی فجر، آن را پلی دانسته اند که از جهنم می گذرد.

 

جهت روشن شدن موضوع، مطالبی در باره ی کلمه ی صراط بیان می کنیم. صراط به معنای راه است و منظور از کلمه ی صراط مستقیم که در برخی آیات قرآن آمده ، راه راست و طریق هدایت در همین دنیاست که اگر کسی در این مسیر باشد، در آخرت نیز بر آن خواهد بود و اگر کسی از این مسیر منحرف گردد و پایش بلغزد، در آنجا هم سقوط خواهد کرد.

 

 شاهد کلام ما، روایتی است که از امام صادق (ع) نقل شده است، ایشان می فرمایند: «صراط، یعنی طریق معرفت خداوند، که شامل دو صراط می شود، صراطی در دنیا و صراطی هم در آخرت. اما صراط در دنیا، امامی است که اطاعت او واجب است و اما صراط در آخرت، پلی است که بر روی جهنم زده شده است، و هر کسی در دنیا از صراط دنیا، به درستی رد شود (یعنی امام خود را بشناسد و او را اطاعت کند) در آخرت نیز از پل آخرت به آسانی می گذرد. و کسی که در دنیا امام خود را نشناسد، در آخرت هم، قدمش بر پل آخرت می لغزد و به درون جهنم سقوط می کند.»

 

معنای این جمله ی امام، آن است که این دو صراط با هم ارتباط دارند؛ یعنی هر که در دنیا در صراط باشد در آخرت از پل صراط به آسانی خواهد گذشت و در جهنم سقوط نمی کند و در واقع، پل صراط مطرح شده در روایات، بروز و ظهور همان پل صراط دنیاست که از آن به امام و ... تعبیر شده است و مردم مکلف هستند در این مسیر باشند.

 

پس اگر در روایات، از صراط که یکی از مواقف روز قیامت است، با تعابیری چون پل صراط، پل جهنم و... یاد شده است، صرفا برای آشنایی ذهن مردم با این مسئله و سهولت فهم آن می باشد.

 

پاسخ تفصیلی

به عنوان مقدمه، باید گفت که کلمه ی صراط به معنای راه است و آنگاه که با کلمه ی مستقیم توصیف گردد، به معنای راه راست و مستقیم می باشد.

 

در قرآن نیز در برخی آیات، کلمه­ی «صراط مستقیم» به کار رفته است که در ذیل، به این آیات اشاره می­شود:

 

1) «خدایا ما را به راه مستقیم هدایت کن[1].»

 

2) «به درستی که خداوند، پروردگار من و شما است. پس او را پرستش کنید، این راه مستقیم است[2].»

 

3) «کسی که به خداوند تکیه کند، به راه مستقیم هدایت شده است[3].»

 

4) «این راه مستقیم پروردگار تو است، به تحقیق ما نشانه ها را برای کسانی که متذکر می شوند، توضیح دادیم[4].»

 

در همه ی این آیات، مراد از «صراط مستقیم»، راه راست و طریق هدایت در همین دنیا است که اگر کسی در این دنیا در این مسیر قدم بردارد، در آخرت نیز در مسیر مستقیم و صراط مستقیم است؛ یعنی نتیجه ی اعمال صحیح خود را در دنیا، خواهد دید.

 

واضح است که مراد قرآن مجید از «صراط مستقیم» در این آیات، عمل کردن به مجموعه ی دستورات و احکام نورانی الهی است که به منزله ی بهترین راه و روش زندگی انسان ها در این جهان است و عمل به این دستورات، همانند حرکت در جاده ی مستقیمی است که انسان را به هدایت می رساند.

 

به همین دلیل می باشد که در بعضی روایات، از ائمه، به صراط مستقیم تعبیر شده است.[5]

 

امام صادق (ع) فرمود: «صراط، یعنی طریق معرفت خداوند، و شامل دو صراط می شود، صراطی در دنیا و صراطی هم در آخرت. اما صراط در دنیا، امامی است که اطاعت او واجب است و اما صراط در آخرت، پلی است که بر روی جهنم زده شده است، و هر کسی در دنیا از صراط دنیا، به درستی رد شود (یعنی امام خود را بشناسد و او را اطاعت کند) در آخرت نیز از پل آخرت به آسانی می گذرد. و کسی که در دنیا امام خود را نشناسد، در آخرت هم، قدمش بر پل آخرت می لغزد و به درون جهنم سقوط می کند.»[6]

 

هم چنین ایشان در مورد آیه ی 14 سوره ی فجر: «ان ربک لبالمرصاد»[7]، می فرماید: «مرصاد پلی است بر طریقی که از جهنم می گذرد و کسی که حق مظلومی بر گردن او باشد، از آن نخواهد گذشت.»[8]

 

البته این بیان امام صادق(ع) از قبیل بیان یکی از مصادیق مرصاد (کمین گاه) است. چرا که کمین گاه الهی منحصر به قیامت و پل معروف صراط نیست و خداوند در همین دنیا نیز در کمین ظالمین است ....»[9]

 

بنابراین،«پل صراط» واقعیتی است که هم در قرآن مجید به آن اشاره شده[10] و هم در روایات، خصوصیات و ویژگی های آن بیان گردیده  است.

 

امام صادق (ع) فرمود: «بر روی جهنم پلی است که از مو باریک تر و از شمشیر برنده تر است.»[11]

 

پیامبر اکرم (ص) فرمودند:«ثابت قدم ترین شما بر صراط (پل صراط)، کسی است که محبتش نسبت به اهل بیت من بیشتر است.»[12]

 

نکته ی قابل توجه این است که پل صراط، یکی از مواقف روز قیامت است و در روایات، از آن با تعابیر مختلفی هم چون پل ، صراط، پل صراط، پل جهنم و ... یاد شده است. ولی منظور همه ی این روایات، این موقف است که به جهت آشنایی بیشتر اذهان ساده ی مردم، از آن به پل تعبیر شده است، نه اینکه مثل پل های این دنیا دارای پایه هایی باشد و راه گذشتن مردم و حیوانات و وسائل نقلیه باشد. مراد از پل و صراط در قرآن مجید و روایات، یعنی راه، مسیر، روش، مکتب و به عبارت دیگر، مردم باید بدانند که آن مکتب و طریقی که آنان را به سعادت حقیقی و ابدی می رساند، یک مکتب و راه و روش، با خصوصیات و ویژگی های خاص یعنی دین پروردگار متعال (اسلام حقیقی)  می باشد و تنها، قدم گذاشتن در این راه است که موجب نجات و رستگاری است. و از طرف دیگر، غفلت از معرفت واقعی به ویژگی ها و ظرایف و دقایق این راه، موجب انحراف از آن و افتادن در مسیر گمراهی است.

 

بنا بر این تفسیر، پل صراط، که در روایات برنده تر از «شمشیر» و باریک تر از «مو» توصیف شده است ، راه بسیار دقیق و حساب شده ای است که خداوند در همین دنیا، نقطه شروع و ابتدای آن را قرار داده است و ادامه ی این راه به جهان آخرت متصل می شود. بنابراین، کسانی که می خواهند از صراط  و پل آن به راحتی عبور کنند باید از هم اکنون و در همین دنیا مواظب باشند که در این مسیر بوده و از این مسیر خارج نشوند.

 

و به تعبیر دقیق تر، پل صراط در قیامت، بروز و ظهور همان پل صراط در دنیاست که از آن به امام و ... تعبیر شده

 

 


[1] «اهدنا الصراط المستقیم»؛ فاتحة الکتاب، 5 .

 

[2] «ان الله ربی و ربکم فاعبدوه هذا صراط مستقیم»؛ آل عمران، 51 .

 

[3] «و من یعتصم بالله فقد هدی الی صراط مستقیم»؛ آل عمران، 101.

 

[4] «و هذا صراط ربک مستقیماً قد فصلنا الآیات لقوم یذّکّرون»؛ انعام، 126.

 

[5] معانی الاخبار، ص32.

 

[6]معانی الاخبار، ص32؛ میزان الحکمه، ج5، ص 346(ماده صراط).

 

[7] زیرا پروردگارت به کمین­گاه است.

 

[8] بحار الانوار، ج8، ص 66.

 

[9] تفسیر نمونه، ج26، ص 458.

 

[10]علاوه بر آنچه ذکر شد، آیات 71و 72 سوره ی مریم : « و همه­ی شما (بدون استثنا) وارد جهنم مى‏شوید، این، امرى است حتمى و فرمانى است قطعى از پروردگارتان. سپس آنها را که تقوا، پیشه کردند از آن رهائى مى‏بخشیم ، و ظالمان را در حالى که ( از ضعف و ذلت ) به زانو در­آمده‏اند، در آن رها مى‏کنیم »، می تواند اشاره ای به پل صراط داشته باشد. برای آگاهی بیشتر،نک: تفسیر نمونه، ج13، صص 121-1177.

 

[11] میزان الحکمة، ج5، ص 346(ماده صراط).

 

[12]بحارالانوار، ج8، ص 69.



ادامه مطلب
دوشنبه 24 مهر 1396  - 12:40 AM

خلاصه پرسش

آیاخداوند می‌تواند سنگی را به وجود بیاورد که خود قادر به بلندکردن آن نباشد؟

پرسش

با سلام
آیا خداوند می‌تواند سنگی را به‌وجود بیاورد که خود قادر به بلند کردن آن نباشد؟ اگر بتواند که نقص است و اگر نتواند باز هم نقص است.
چگونه و به چه صورت توجیه می‌شود.
ضمناً این سؤال از سؤالاتی بوده که توسط بعضی از افراد بین جوانان پخش شده است.
با تشکر

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب
دوشنبه 24 مهر 1396  - 12:39 AM

خلاصه پرسش

آیا معصومین(ع) دارای تمام کمالات هستند یا مراتبی از کمالات را در دنیا طی می‌کنند؟

پرسش

آیا ائمه معصومین(ع) و انبیاء الهى به‌ویژه پیامبر اکرم(ص) داراى تمام کمالات ممکن هستند و یا این‌که ایشان هم مراتبى از کمالات را در دنیا طى می‌‏کنند؟

پاسخ اجمالی

معصومان، انبیا و ائمه اطهار(ع)، انسان هایی مانند سایر انسان ها و افراد بشر می باشند و از این لحاظ تفاوتی با سایر مردم ندارند و این حقیقتی است که قرآن کریم بر آن تصریح دارد.

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب
دوشنبه 24 مهر 1396  - 12:37 AM

پرسش

من در یک منطقه سنی نشین تدریس می‌کنم که محصلی از من پرسید چرا می‌گوییم در سر نماز تیر از بدن حضرت علی(ع) در آوردند و در جای دیگر می‌گوییم ایشان در نماز انگشتر خود را هدیه دادند آیا تناقض نیست؟ خواهشمندم پاسخ برای اهل سنت باشد.

پاسخ اجمالی

در پاسخ، می توان به نکات زیر اشاره کرد:

 

1. انسان این توان و استعداد را دارد که با انجام اعمال مورد نظر الهی، کمالاتی را کسب نموده و به جایی برسد که دارای تمام  کمالات گردیده و به مقام انسان کامل نائل آید.

 

2. نائل شدن به مقام انسان کامل، بدین معنا نیست که آنهایی که بدین مقام رسیده اند، حالات گوناگونی نداشته باشند.

 

امام علی(ع)  از دیدگاه ما و بسیاری از مسلمانان، اسوه و الگوی مسلمانان و حائز مقام انسان کامل می باشد، اما حالات مختلفی دارد؛ یعنی گاهی درد کشیدن تیر از پایشان را احساس نمی کنند و گاهی نیز در حال نماز، صدای فقیر را شنیده و انگشتر خویش را به ایشان می بخشند.

 

3. آنچه در نکته­ی دوم بیان شد،گویای این مطلب است که حالت معنویت امام علی(ع) در حالت نخستین بسیار بالاتر از حالت دوم است؛ اما در این موضوع، حرف دقیقتری هم وجود دارد.

 

عرفا می گویند انسان می تواند به جایی برسد که جامع بین ملک و ملکوت گردد؛ یعنی می تواند در عین توجه به ملکوت و خدا، به مسایل ملکی و دنیایی نیز توجه داشته باشد. از این جهت آنها حالت دوم حضرت علی (ع) را بالاتر از حالت نخستین می دانند، چرا که آن حضرت در این حالت به جهت دارا بودن مقام والای انسانی و اشرافیت کامل معرفتی که از آن به مقام جمع سالم تعبیر می کنند، هم نظر به خدا داشته ا­ند و هم به ماسوی الله؛ یعنی در عین اینکه مشغول به خداست، مشغول به ماورا هم می باشد نه اینکه از خدا غافل است و به فقیر توجه کرده، بلکه آنچنان توجه اش به خدا، کامل است که در آن حال، تمام عالم را می بیند. از این جهت این مقام بالاتر از حالتی است که فقط غرق در معنویت و خدا هستند و درد کشیدن تیر را احساس نمی کنند.

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب
یک شنبه 23 مهر 1396  - 9:54 AM

وظایف یک شهروند مسلمان نسبت به حفظ و بهداشت محیط زیست چیست؟

پرسش

با توجه به پیش رفت جوامع شهری و توسعه و گسترش شهرها وظایف هر شهروند در حفظ و نگهداری محیط زیست و بهداشت محیط چیست ؟ منابع دینی چه قوانین و دستوراتی را در این موضوعات ارائه می دهند؟

پاسخ اجمالی

مکتب حیات بخش اسلام دین جامع و کاملی است. بدیهی است که با این ویژگی تمام نیازهای مختلف زندگی انسان در آن لحاظ شده و برای تمام مسائل مورد نیاز زندگی فردی و اجتماعی وی مقررات و قوانینی دارد.
از جمله مسائلی که مورد توجه اسلام بوده و هست، نحوۀ زندگی اجتماعی و محیط زیست او است. از آن جا که  "آب" و "هوا" از عوامل بسیار مهم و فوق العاده حیاتی اند، و استفاده از آب و هوای پاک و سالم یکی از نیازهای ضروری انسان شمرده شده است، طبق دستورات اسلام آلوده کردن آنها حرام و از گناهان بزرگ تلقی می شود. علاوه بر این که این کار کفران نعمت های الاهی هم محسوب می گردد و گناهی است نابخشودنی.
ضرورت حفظ بهداشت محیط که یکی از موضوعات بسیار جدی و اساسی امروز جوامع انسانی است. مسائلی از این دست و هر آنچه را که جوامع مدرن و صنعتی امروز به اهمیت آنها پی برده، از مسائلی است که دین اسلام و پیشوایان ما در حدود 1400سال قبل آنها را متذکر شده اند و پیروان خویش را به رعایت قوانین و مقررات مربوطه و اجرای دستورات و قوانین اجتماعی و فردی ملزم کرده اند و برای حفظ و نگه داری محیط زیست و بهداشت آن، راهکار نشان داده اند.
دستوراتی از قبیل این که:
1. هر چیزی که خوردنش (استنشاق، نوشیدن) برای بدن انسان ضرر داشته باشد، خوردنش حرام است، مگر ضرورت اقتضا کند.
2. زباله ها را شب در خانه های خود نگه ندارید و آن را روز به بیرون از خانه منتقل کنید.
3. از ایجاد آلودگی، کنار آب روان و جوی خوش گوار و زیر درخت میوه دار یا در مسیر راه و ...، خود داری کنید.
4. اگر رستاخیز (قیامت) برپا شد و نهالی در دست یکی از شما است، اگر می توانید، آن را بکارید.
و صدها قانون و توصیه های اخلاقی دیگر، باعث شده است که یک شهروند مسلمان حفظ و نگه داری محیط زیست و بهداشت محیط را از وظایف اصلی خود تلقی کند.

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب
یک شنبه 23 مهر 1396  - 9:53 AM

چرا از میان ادیان آسمانی دین مبین اسلام را برگزیده ایم؟

پرسش

من یک دانش اموز در خارج از کشور امارت - دبی مشغول به تحصیل هستم من برای تحقیق خود سولاتی را از شما دارم که می خواهم پاسخ هر یک از سولات را جداگانه وبه صورت مقاله بدهید لطفا به سولات من به طور جداگانه وبه صورت مقاله ای پاسخ دهید و ارسال کنید
چرا از میان ادیان اسمانی دین مبین اسلام را برگزیده ایم ؟
چرا از میان پیامبران بزرگ الهی به پیامبر اعظم حضرت محمد ص گرویده ایم؟
چرا از میان کتب اسمانی قران کریم را انتخاب کرده ایم

پاسخ اجمالی

هر چند پاره ای از حقایق در ادیانی که امروزه در جهان وجود دارند قابل مشاهده است، ولی شکل کامل حقیقت که همان توحید حقیقی باشد، فقط در چهره اسلام قابل مشاهده است ،عمده ترین دلیل بر اثبات این مدعا، نداشتن سند معتبر، و وجود تحریف و متناقضات عقلی در متون دینی این ادیان و در مقابل؛ تحریف نشدن قران، داشتن سند و تاریخ معتبر، جامعیت دین اسلام، و هماهنگی تعالیم آن با عقل سلیم ،می باشد.

 

پاسخ تفصیلی

برای روشن شدن جواب باید مطالبی مانند :دلایل نارسایی دیگر ادیان موجود در جهان امروز، و ادله حقانیت و برتری دین اسلام...را مورد بررسی قرار دهیم:

 

 

 

أ.دلایل نارسایی ادیان موجود در جهان (غیر از اسلام)

 

قبل از بیان ادله نارسایی دیگر ادیان موجود در جهان، دو نکته را تذکر می دهیم:

 

نکته اول: منظور ما این نیست که همه آنچه در ادیان امروزی موجود است باطل است و هیچ سخن حقی در آنها یافت نمی شود بلکه مقصود این است که در این ادیان امروزی مطالبی وجود دارد که قابل پذیرش نیست و این ادیان نمی توانند بیان کننده چهره کامل باشند.

 

نکته دوم: اینکه ما در این بررسی کوتاه به گوشه هایی از نارسایی دو دین مهم جهان امروز یعنی دین مسیحیت و یهودیت اشاره می کنیم و ارزش و اعتبار بقیه ادیان که از نظر مقبولیت و اعتبار از این دو دین پایین تر هستند معلوم می شود.

 

اما ادله ای که اثبات می کند دین مسیحیت امروز نمی تواند چهره کامل حقیقت باشد:

 

  1. انجیل متواتر نیست و سند قطعی ندارد.

     

حضرت عیسی (ع) از بنی اسرائیل بود و زبانش عبرانی و در بیت المقدس دعوی نبوت کرد و مردم آنجا هم عبری بودند و به او ایمان نیاورند مگر اندکی که ما از حال آنها اطلاع نداریم، اما چند تن از مردم بیت المقدس که زبان یونانی می دانستند در شهرهای آسیای صغیر متفرق گشتند و مردم را دعوت به دین حضرت مسیح کردند و کتاب هایی به زبان یونانی نوشتند و در آن مطالبی گنجانیدند و به مردم یونان و روم گفتند: عیسی چنین گفت و چنان کرد. آنهایی که حضرت عیسی را دیده بودند و شاهد اعمال و اقوال او بودند و زبان او را می دانستند در فلسطین بودند و حضرت عیسی (ع) را به پیغمبری قبول نکردند و آن حکایت هایی که به زبان یونانی نوشته شده است مجعول دانستند و آنها که این کتب و حکایات را قبول کردند مردم دور بودند که نه شهر بیت المقدس را دیدند و نه حضرت مسیح را مشاهده کردند و نه زبان او را می دانستند و اگر داستان هایی که در انجیل نوشتند، دروغ هم بود نه نویسندگان مانع از نوشتن داشتند و نه شنوندگان راهی به تکذیب.

 

مثلاً در انجیل متی است که چون حضرت مسیح متولد شد چند تن مجوس از شرق آمدند و پرسیدند آن پادشان یهود که تازه متولد شد کجاست؟ و ما ستاره او را در مشرق دیدیم. آنها نشان ندادند، ناگاه همان ستاره را دیدند در آسمان حرکت کرد تا بالای آن خانه که حضرت عیسی (ع) در آن خانه بود بایستاد، دانستند در آن خانه است. یک چنین حکایتی که قطعاً مجعول است در انجیل نوشتند و باک از رسوائی نداشتند، برای آنکه به زبان عبری برای اهل بیت المقدس ننوشتند، بلکه برای غریبان نوشتند و در غریبی لاف بسیار توان زد، و ما یقین داریم که هیچ منجم معتقد نیست با ولادت هر کس ستاره ای پیدا می شود . بالای سر او حرکت می کند نه مجوس به این معتقدند و نه غیر مجوس. و نیز گوییم قدمای مسیحیان در کشته شدن حضرت مسیح اختلاف داشتند و در بعضی اناجیل مرقوم بود که اصلاً آن حضرت کشته نشد با آنکه اگر کسی در شهری کشته شود از کثرت توجه مردم به این امو مخفی نمی ماند. خصوصاً به دار آویختن اما چون نویسندگان انجیل برای غربا و به زبان غربا نوشتند و این غربا در بیت المقدس نبودند تا از حقیقت کشته شدن یا نشدن آن حضرت آگاه باشند نویسندگان انجیل با آزادی تمام هر چه مصلحت داشتند نوشتند و باک نداشتند و سیصد سال پس از حضرت مسیح مجلسی تشکیل دادند و علمای نصاری مشورت کردند که چگونه باید اختلاف در این امور را برانداخت رأیشان بر این شد که از میان انجیل ها چهار انجیل انتخاب کنند و مطالب آنها را صحیح دانند و مابقی که حد و حصر نداشت باطل دانند و کشته نشدن آن حضرت در انجیل ها مردود قرار گرفت و غیر رسمی شد.[1]

 

  1. دلیل دوم بر نارسایی دین مسیحیت، وجود موارد متعدد از تناقض و تحریف در کتاب انجیل امروزی است. برای اطلاع بیشتر به کتاب های راه سعادت تألیف علامه شعرانی[2]و اظهار الحق، تألیف فاضل هندی هبة الله بن خلیل الرحمن، و قرآن و کتاب های آسمانی دیگر، تألیف شهید هاشمی نژاد مراجعه نمایید.

     

  2. دلیل سوم، ناسازگاری بعضی از اعتقادات مسیحیت با مبانی منطق و عقل است مثلاً اینکه معتقدند: خدای پسر، به شکل انسان مجسم شد، گناهان بشر را بر خود می گیرد و با تحمل رنج صلیب، کفاره گناهان می گردد. در انجیل یوحنا چنین می خوانیم:

     

«زیرا خداوند، جهان را این قدر محبت نموده که پسر یگانه خود را داد، تا هر که بر او ایمان آورد هلاک نگردد، بلکه حیات جاودانی یابد، زیرا خدا پسر خود را در جهان نفرستاد تا بر جهان داوری کند، بلکه تا به وسیله او جهان نجات یابد.[3]

 

در مورد دین یهودیت نیز این سه اشکال مهم وجود دارد.

 

چون اولا: تورات دارای سه نسخه است.

 

  1. نسخه عبرانی که نزد یهود و علمای پروتستان معتبر است.

     

  2. نسخه سامری که نزد سامریین (طایفه دیگری از بنی اسرائیل) معتبر است.

     

  3. نسخه یونانی که علمای مسیحی غیر پروتستان آن را معتبر می شمارند.

     

نسخه سامریان فقط شامل پنج کتاب حضرت موسی (ع) و کتاب یوشع و داوران است و کتب دیگر عهد عتیق را معتبر نمی شمارد. و مدت زمان و فاصله بین خلقت حضرت آدم تا طوفان نوح در نسخه اول 1656 سال و در نسخه دوم 1307 و در نسخه سوم 1362 سال است. پس هر سه نسخه نمی توانند صحیح باشند، بلکه یکی باید معتبر و صحیح باشد و آن هم معلوم نیست کدام است.[4]

 

ثانیاً: در تورات نیز مطالبی وجود دارد که برای عقل انسانی قابل پذیرش نیست.

 

مثلاً در تورات خدا به صورت انسانی معرفی شده که راه می رود، آواز می خواند دروغگو و فریب کار است. زیرا به آدم گفته است که اگر از درخت نیک و بد بخورد خواهد مرد، ولی آدم و حوا از میوه آن درخت خوردند و نه تنها نمردند بلکه به نیک و بد هم آشنا شدند.[5]

 

و یا داستان کشتی گرفتن خدا با حضرت یعقوب که در تورات آمده است.[6]

 

ب.دلایل حقانیت و برتری اسلام

 

1. زنده و جاوید بودن معجزه دین اسلام؛ چون معجزه اصلی این دین «قرآن» است که از نوع کتاب و منطق و دانش است بر خلاف معجزه انبیای گذشته که از نوع امور محسوس بوده است و به همین جهت همیشه زنده است و متکی بر خودش می باشد و وابسته به حضور و حیات مختص پیامبر اسلام (ص) نیست و به همین جهت معجزه اسلام جاودانی و ابدی است.

 

علاوه بر اینکه قرآن با اعلان تحدی و مبارز طلبیدن دم به دم به جهانیان حیات و جاودانگی خود را اعلام می نماید: «و اگر درباره آنچه بر بنده ی خود نازل کردیم شک و تردید دارید یک سوره همانند آن بیاورید».[7]

 

2. تحریف نشدن قرآن یعنی هیچ تغییر و دگرگونی در او ایجاد نشده است.

 

چون علاوه بر وعده خداوند که فرموده من قرآن را حفظ می کنم،[8]شخص پیامبر (ص) عنایت خاصی به حفظ دقیق آن داشته اولاً: به عده ای که به کاتبان وحی معروفند دستور می دادند تا آیات و سوره ها را مکتوب نمایند. ثانیاً: تشویق فراوان اصحاب و یاران خود که قرآن را حفظ نمایند، لذا عده ی زیادی در زمان پیامبر (ص) به حافظین قرآن معروف بودند، ثالثاً: ترغیب به قرائت آن که دقیقاً باید الفاظ با خصوصیات لفظی و تجویدی قرائت گردد نه صرف مطالعه و دریافت مفاهیم.[9]

 

و این عوامل باعث شده تا قرآن از آفت تحریف مصون بماند.

 

3. سومین راه برای اثبات حقانیت اسلام، توجه به مسأله خاتمیت پیامبر اسلام (ص) است چون متون دینی اسلام[10] تأکید دارند که پیامبر اسلام آخرین پیامبر خداست و بعد از او پیامبری نخواهد آمد.

 

و در همه جوامع بشری آخرین دستورالعمل یک مدیر و کارفرما، ملاک عمل قرار می گیرد و لازم الاجراء خواهد بود، و با آمدن دستورالعمل جدید، قبلی ها خود به خود ملغی می شوند.

 

و در متون دینی ادیان دیگر نیامده که پیامبرشان آخرین فرستاده خداست، بلکه به نوعی؛ بشارت به ظهور پیامبر اسلام را به پیروان خود داده اند.[11] یعنی به نوعی موقتی بودن خود را بیان نموده اند.

 

4. مطلب چهارم که باید در نظر داشت مسأله جامعیت اسلام است، که اسلام در ابعاد مختلف و متعدد روحی و روانی فردی و اجتماعی و مادی و معنوی زندگی انسان دارای تعالیم است. برای شناخت بستر جامعیت و برتری مفاهیم دینی اسلام باید مطالعه مقایسه ای بین محتوای متون مقدس دین اسلام و محتوای ادیان دیگر صورت گیرد و در آن صورت برتری و جامعیت تعالیم دینی اسلام در ابواب اعتقادی، توحید و صفات خداوند، و اخلاق فردی و اجتماعی؛ حقوق، اقتصاد، سیاست و حکومت و ... آشکار و روشن می شود.

 

5. نکته پنجم: در میان ادیان موجود در جهان امروز تنها دینی که دارای تاریخی زنده و معتبر است اسلام است که مورخان حتی جزئیات دوران کودکی پیامبر را نیز ضبط کردند در حالیکه بقیه ادیان دارای سند تاریخی معتبر نیستند و به همین جهت برخی از متفکران غربی حتی در وجود حضرت عیسی (ع) شک دارند و اگر قرآن ما مسلمان ها نام حضرت مسیح و دیگر انبیا را ذکر نمی کرد شاید دین مسیح و یهود و پیامبرشان دارای چنین رسمیت و رواجی در جامعه بشری نبودند.[12]

 

 

 

 

محقق: اصغر برزگر فاضلی

 

 


[1] علامه میرزا ابوالحسن شعرانی، راه سعادت، ص 187 و 188 و ص 197 تا 221.

 

[2] همان.

 

[3] انجیل یوحنا، 3: 16 – 17.

 

[4] راه سعادت، 206 و 207.

 

[5] تورات، سفر پیدایش، باب دوم و سوم.

 

[6] همان، باب 21، آیه 24.

 

[7] بقره، 23.

 

[8] حجر، 9.

 

[9] راه سعادت، ص 22 و 215 و 24 و 25.

 

[10] احزاب، 40 – صمیم بخاری، ج 4 ، ص 250.

 

[11] راه سعادت، ص 226 تا 241 – انجیل یوحنا 21: 41.

 

[12] مجموعه آثار، ج 16، ص 44.



ادامه مطلب
یک شنبه 23 مهر 1396  - 9:52 AM

کلمه «الی» در آیه وضو، با توجه به شیوه وضو ساختن اهل تسنن به چه معناست؟ و سیره پیامبر (ص) در این باره چیست؟

پرسش

کلمه«الی»در آیه مربوط به وضو (فاغسلو وجوهکم و ایدیکم الی المرافق) به چه معنا است؟

آیا اهل سنت«الی» را« به سوی» معنی میکنند و به خاطر آن دستها را به سوی آرنج میشویند؟

پاسخ اجمالی

درباره کلمه «الی» در آیه وضو باید گفت که فقط برای بیان حد شستن و مقدار آن می باشد نه کیفیت شستن؛یعنی در آیه، حد و مقدار دست که باید در وضو شسته شود تا آرنج تعیین شده است و «الی» به معنای غایت است اما غایت مغسول نه غَسل و از آنجایی که وقتی گفته شود دستی را بشویید ممکن است به ذهن بیاید که اگر دستها را تا مچ بشوییم کافی است، برای رفع این توهم، فرموده است تا آرنج بشویید. لذا فقهای شیعه در وضو، شستن دستها را از بالا به پایین واجب می دانند و عمل و سنت رسول الله را، که به وسیله اهل بیت (ع) آن حضرت بیان شده است،بهترین گواه بر این معنا می دانند. و اهل تسنن هم گرچه الی را به معنای «به سوی» گرفته اند و از این جهت شستن از پایین به بالا را بهتر می دانند,اما در عین حال می گویند شخص مختار است که دستها را از پایین به بالا یا به عکس بشوید، پس آنها هم از کلمه «الی» وجوب شستن از نوک انگشتان تا آرنج را استفاده نکرده اند.

پاسخ تفصیلی

قبل از پرداختن به سؤال لازم است به عنوان مقدمه ذکر نمائیم:

فقهای شیعه معتقدند که برای وضو ساختن، شستن دستها از بالا به پایین واجب است ولی اهل تسنن به اتفاق می گویند: شخص مخیر است دستها را از پایین به بالا یا به عکس بشوید ولی شستن از پایین (از سر انگشتها) به بالا مستحب است.[1]

 

دلیل فقهای شیعه، روایات بیانیه ای است، که می فرمایند: رسول الله (ص) دستها را از بالا به پایین می شست[2] و روایت صحیحه ای که امامان معصوم(ع) در مقام تفسیر آیه مربوط به وضو[3] فرموده اند: «باید دستها را از بالا به پایین بشویید[4]».

 

اما درباره ی کلمه "الی" در این آیه شریفه ی قرآن: «یا ایها الذین آمنوا اذا قمتم الی الصلاة فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق ...»؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که به نماز می ایستید، صورت و دستها را تا آرنج بشویید...»، باید گفت که فقط برای بیان حد شستن و مقدار آن می باشد نه کیفیت شستن.

 

توضیح اینکه: در آیه مبارکه حد و مقدار دست که باید در وضو شسته شود تا آرنج[5] تعیین شده است،و از آنجایی که وقتی گفته شود دست را بشویید، ممکن است به ذهن بیاید که اگر دستها را تا مچ بشوییم،کافی است؛ چرا که عرفاً این مقدار شسته می شود. برای رفع این توهم فرموده است، تا آرنج بشویید.

 

برای روشن شدن آنچه ذکر شد می توان از این مثال بهره جست که مثلاً؛ به خادم مسجد می گویند: «اکنس المسجد من الباب الی المحراب»؛مسجد را از درب آن تا محراب جارو بزن، در اینجا منظور گوینده بیان حد و مقداری است که باید جارو زده شود و نمی خواهد بگوید از کجا شروع و به کجا ختم کن، خصوصاً که در آیه، کلمه «من» نیامده است.

 

پس کلمه «الی» در آیه فوق، به نحو استحباب هم نمی گوید که دستها را از سر انگشتان به طرف آرنج بشویید.

 

عمل و سنت رسول الله (ص) که به وسیله اهل بیت آن حضرت بیان شده است، بهترین گواه بر این معنا می باشد[6].

 

پس "الی" یا به معنای "غایت"[7] است، اما غایت مغسول[8] نه غَسْل و شستن[9]، و یا طبق فرمایش شیخ طوسی، به معنای "من"[10] یا "مع"[11]؛ می باشد[12].

=======================

[1] الفقة علی المذاهب الخمسة، ص 80؛ الفقة علی المذاهب الاربعة، ج 1، ص 65، مبحث بیان عدد السنن و غیرها... ؛ صلاة المؤمن القحطانی، ج 1، صص 41و42.
[2] رجوع شود به: وسائل‏الشیعة ج 1, ص 387, ابواب الوضوء، باب 15، بَابُ کَیْفِیَّةِ الْوُضُوءِ وَ جُمْلَةٍ مِنْ أَحْکَامِهِ.
[3] مائده،6.
[4] وسائل الشیعة، ج1 , ابواب الوضوء، باب 19 / ح 1.
[5] «مرافق» جمع «مرفق» به معنای «آرنج» است.
[6] برای آگاهی بیشتر رجوع شود به: عطائی اصفهانی، علی؛ چرا؟ چرا؟؛ صص27-19.
[7] تا
[8] یعنی محدوده ی دستی که باید شسته شود تا آرنج است. 
[9] یعنی نه اینکه شستن تا آرنج است و از این جهت توهم شود که کیفیت شستن باید به سمت و سوی آرنج باشد.
[10] از
[11] با
[12] وسائل‏الشیعة ج1، ص406.



ادامه مطلب
یک شنبه 23 مهر 1396  - 9:52 AM

پرسش

آیا دین براى آزادى ماست یا اسارت ما؟

پاسخ اجمالی

آزادى از منظر دین را در دو ساحت آزادى معنوى و آزادى اجتماعى سیاسى می‌توان بررسى کرد. از بُعد معنوى، حقیقت انسان که همان نفس مجرّد اوست؛ چون از عالم امر و ساحت ملکوت است نظر به سوى موطن خویش دارد. و از آن جهت که نفس ما به جسم و بدن متعلق گرفته در قید و بند امور زمینى قرار دارد. انسان ناچار باید کمالات خویش را از رهگذر دنیا دنبال نماید که دنیا مزرعه آخرت است. اما بعضى به خاطر توجه استقلالى به مظاهر دنیوى دچار لهو و لعب آن می‌شوند و این مسئله آنها را از سیر و صعود باز می‌دارد. و به‌جاى توجه اصیل به باطن و حقیقت امور بعضى موجودات محسوس و اشیاء ظاهرى را اصیل می‌پندارند و از ملکوت اشیاء به کلى غفلت می‌نمایند. از این‌رو؛ دنیاطلبان گمان می‌کنند که برخوردارى از تمنّیات دنیوى و عدم محدودیت در استفاده از زر و زیور آن، آزادى و رهایى از بند است. در حالی که آزادى در واقع رهایى از دام دنیا و هوى و هوس است و این‌گونه آزادى خواسته دین است. از منظر دین چه بسا فردى پادشاه جهان‌گشایى باشد اما اسیر نفس خویش و در مقابل چه بسا فردى در کمال فقر و نادارى اما سلطان مملکت خویشتن.
نتیجه این‌که: آنچه دنیاطلبان آن‌را جستجو می‌کنند آزادى مجازى و پندارى است و آنچه خواسته دین است آزادى حقیقى است و از بُعد اجتماعى، در تفکر دینى و اندیشه سیاسى و اجتماعى اسلام هم، نه آزادى افراطى تجویز می‌شود و نه این‌که انسان مجبور به پذیرش تمام شرایط بیرونى و قبول هر حکومت ناعادلانه‌اى می‌باشد که همه کرامت او را از بین ببرد. لذا می‌توان گفت: آزادى فردى و اجتماعى در اسلام وجود دارد منتها با تفاوتى که میان بینش اسلامى و بینش غربى وجود دارد. و دین همان‌گونه که در باب توسعه اعتقادى مبناى همه کارها را خدا می‌داند و لذا باید همه کارهاى انسان ناشى از دستور خدا و در مسیر کسب رضاى او باشد، از جهت توسعه اخلاقى و فرهنگى نیز، جامعه بشرى را به گستره قسط و عدل دعوت کرده و از تعدى و تجاوز به حقوق دیگران باز داشته و از طرفى هم او را به فراگیرى علم و تعلیم و تعلم کاربردى و بهره‌بردارى صحیح از آن توصیه نموده است.

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب
یک شنبه 23 مهر 1396  - 9:51 AM

اینکه خداوند برخی مردم را گمراه می‌کند چه توجیهی دارد و «اضلال خداوند» در قرآن به چه معناست؟

پرسش

معناى اضلال خداوند، در قرآن چیست؟

پاسخ اجمالی

«ضلال» و «ضلالت» به معناى انحراف از حق است. و اضلال در مقابل هدایت، و از امور عدمى است و چون هدایت به معناى دلالت و ارشاد به مقصود است، اضلال، فقدان هدایت است و در اصطلاح منطق، رابطه این دو، ملکه و عدم است. یعنى اگر هدایت در جایى موجود باشد، هیچ‌گاه ضلالتى از آن جهت در آن‌جا نخواهد بود ولى اگر هدایت نباشد، نبودن هدایت، ضلالت است. لذا بر خلاف هدایت، ضلالت را نمی‌توان به خداوند نسبت داد؛ زیرا عدم، قابل دادن و گرفتن نمی‌باشد.
اِضلال بر خلاف هدایت که تکوینى و تشریعى است، فقط تکوینى است و تشریعى ندارد؛ زیرا خداوند تبارک و تعالى هادى با لذّات است؛ چون اگر غیر از این بود گمراهان و بدکاران در برابر خداوند عذر می‌آوردند که ما خواستار هدایت تو بودیم ولى تو ما را گمراه کردى. پس خداوند همگان را در وهله نخست با هدایت تشریعى و ابتدایى خود به راه راست و صلاح و فلاح و رستگارى دعوت می‌کند و در این مرحله هیچ اضلالى وجود ندارد. ولى اگر کسى این هدایت تشریعى را نپذیرفت و به اختیار خویش، بیراهه گمراهى را پیش گرفت، و از مهلت توبه و تراخى انابه و تاخیر مجازات متنّبه نشد و استفاده نکرد و به فطرت الهى خویش برنگشت آن‌گاه به اضلال تکوینى خداوند مبتلا خواهد شد. بنابراین، اضلال و گمراه ساختن از ناحیه خداوند، همان قطع هدایت و برگرفتن نعمت و توفیق، و رها ساختن انسان به حال خود است که نتیجه‌اش گمراه شدن و سرگردان ماندن در طریق هدایت است. پس در حقیقت عمل انسان منحرف، علت براى عدم برخوردارى از هدایت الهى است و این معناى اضلال تکوینى است. «الله لا یهدى القوم الظالمین».

پاسخ تفصیلی

1. معناى «ضلل»: ضلال و ضلالت به معناى انحراف از حق است.[2]اضلال فقدان آن است.
2. نسبت بین هدایت و اضلال: «هدایت» امرى واقعى و موجود و «اضلال» امر عدمى و غیر موجود است و لذا هدایت را می‌شود به خداوند نسبت داد ولى ضلالت و گمراهى را نه؛ زیرا چیزى که ردّ شى‏ء و عدم است قابل دادن و گرفتن نیست. ضلالت، نبودن هدایت است و به اصطلاح منطق، رابطه این دو، رابطه ملکه و عدم است؛ یعنى اگر هدایت در جایى موجود باشد، هیچ‌گاه ضلالتى از آن جهت در آن‌جا نخواهد بود ولى اگر هدایت نباشد، نبودن هدایت، ضلالت است.[4] و اگر غیر از این بود گمراهان و بدکاران در برابر خداوند عذر می‌آوردند که ما خواستار هدایت تو بودیم ولى تو ما را گمراه کردى. بنابراین، خداوند اضلال تشریعى و ابتدایى ندارد و همگان را در وهله نخست با هدایت تشریعى و ابتدایى خود به راه راست و صلاح و فلاح و رستگارى دعوت می‌کند و در این مرحله هیچ اضلالى وجود ندارد ولى اگر کسى این هدایت تشریعى را نپذیرفت و به اختیار خویش، بیراهه گمراهى را در پیش گرفت، و از مهلت توبه و تراخى انابه و تاخیر مجازات متنّبه نشد و استفاده نکرد و به فطرت الهى خود برنگشت آن‌گاه به اضلال تکوینى خداوند مبتلا خواهد شد.[6]
نتیجه:
معناى اضلال الهى: اضلال، و گمراه ساختن از ناحیه خداوند همان قطع هدایت و برگرفتن نعمت و توفیق و رها ساختن انسان به حال خود می‌باشد که نتیجه‌اش گمراه و سرگردان ماندن در طریق هدایت است.[8] ظالم[10] را هدایت نمی‌کند.

 


[2]. همان، ج 7، ص 145.

[4]. همان، ص 186.

[6]. طباطبایى، سیدمحمد حسین، المیزان، ترجمه موسوى همدانى، ج 12، ص 355، انتشارات اسلامى.

[8]. بقره، 264؛ مائده، 67؛ توبه، 37.

[10]. توبه، 80؛ آل عمران، 86؛ مائده، 108.



ادامه مطلب
شنبه 22 مهر 1396  - 9:44 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 6

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 54546
تعداد کل پست ها : 341
تعداد کل نظرات : 0
تاریخ ایجاد بلاگ : دوشنبه 17 مهر 1396 
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 8 خرداد 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی