به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

پادشاهانی که به زیارت امام حسین(ع) مشرف شدند

در طول تاریخ زیارت امام حسین (ع) جایگاهی والا داشته است و پادشاهان شیعه چه از روی عقیده و چه برای مشروعیت حکومت خود به زیارت بارگاه مطهر ایشان می رفتند.

پادشاهانی که به زیارت امام حسین(ع) مشرف شدندبه گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛در طول تاریخ زیارت امام حسین (ع) جایگاهی والا  داشته است و پادشاهان شیعه چه از روی عقیده و چه برای مشروعیت حکومت خود به زیارت بارگاه مطهر ایشان می رفتند.

واژه‌ی زیارت در لغت از ماده‌ی «زور» گرفته شده و در معانی روی گرداندن، عدول و مایل شدن از چیزی به چیز دیگر بکار رفته و همچنین به رو در رو شدن و ملاقات نیز زیارت گویند. به فرد زیارت کننده هم از آن رو زائر گفته می‌شود که وقتی به زیارت شخصی می‌رود از غیر او رو برمی‌گرداند.[1] در عرف، زیارت شخصی، عبارت است از آمدن نزد او به قصد تکریم و تعظیم و انس گرفتن با او[2].

زیارت اهل قبور، با حضور در محل دفن آنان به قصد بزرگداشت ایشان و سلام دادن بر آنان تحقق می‏یابد[3] و روایات زیادی در باب زیارت قبر پیامبر (ص) در منابع روایی اهل سنت نقل شده است.[4] در منابع حدیثی شیعه هم روایات فراوانی درباره زیارت قبر پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) خصوصا امام حسین (ع) روایت شده است[5] و شیعیان نیز همواره توجه وبژه‌ای به این امر داشته‌اند.

در طول تاریخ شاهان و حاکمان شیعه برای ابراز ارادت نسبت به خاندان عصمت و طهارت (ع) و همچنین برای جلب نظر شیعیان و محبان اهل بیت (ع) به زیارت قبور شریف اهل بیت (ع) خصوصا امام حسین (ع) می‌رفتند. این نوشتار با مراجعه  به متون تاریخی به معرفی برخی از پادشاهان و حکامی می‌پردازد که به زیارت امام حسین (ع) مشرف شده‌اند و همچنین تلاش دارد تا گزارش مختصری از سفرهای زیارتی آنان را به خوانندگان محترم ارائه کند.

آل بویه

آل بویه، سلسله‌ای ایرانی و شیعی مذهب بود که در سال‌های 448-322 هجری قمری بر بخش بزرگی از ایران و عراق و جزیره تا مرزهای شمالی شام فرمان به حکومت رسید. این خاندان در طبرستان به دست علویان اسلام آوردند.[6] آل بویه پس از دست ‌یابی به قدرت در ترویج باورهای شیعی کوشیدند که زیارت قبور امامان شیعه (علیهم‌السلام) از آن جمله می‌باشد. ایشان توجه ویژه‌ای به اماکن مقدس داشتند تا جایی که برخی از محققین بر این باورند که آل بویه اولین حکومتی بود که به زیارت اماکن مقدس رسمیت داد.[7] حاکمان و بزرگان این خاندان در فرصت‌های مختلف برای زیارت امام حسین (ع) به کربلا می‌رفتند که برخی از این حاکمان عبارت‌اند از:

عزالدوله بختیار (367-356ق)

عزالدوله بختیار فرزند معزالدوله دیلمی در سال 366 هجری قمری؛ شریف ابوالحسن محمد بن عمر را به نیابت خود در بغداد گماشت و به همراه ابن بقیه وزیر به زیارت امام حسین (ع) به کربلا رفت.[8]

عضد الدوله (372-338ق)

عضد الدوله در سال 338 هجری قمری در شیراز بر تخت نشست و از مقتدرترین حکام آل بویه به شمار می‌آید. وی بارها در موسم عاشورا و دیگر ایام به زیارت قبر امام حسین (ع) ‌رفت و به عمران و آبادانی کربلا پرداخت.[9] عضد الدوله همچنین به مجاوران شریف و بینوایان کربلا رسیدگی کرد و خواربار ایشان را تامین نمود.[10]

جلال الدوله (435-416ق)

جلال الدوله دیلمی در طول حکمرانی پر از هرج و مرج خود موفق شد تا یکبار برای زیارت امام حسین (ع) عازم کربلا شد. وی به دلیل دیانت و همچنین محبتی که نسبت به حضرت داشت نزدیک به یک فرسنگ از مسیر را با پای پیاده طی کرد.[11]

عماد الدین دیلمی [ابوکالیجار] (440-400ق)

ابوکالیجار عمادالدین دیلمی دیگر حاکم آل بویه است که هنگام عزیمت به عراق به زیارت کوفه و کربلا مشرف شد.[12]

صفویان (1135-907ق)

سلسله‌ی صفویه در سال‌های 1135-907 هجری قمری در ایران به قدرت رسیدند. این سلسله دومین حکومت شیعی است که سلاطین آن به صورت رسمی به زیارت امام حسین (ع) می‌رفتند. صفویان که نسب خود را به امام موسی کاظم (ع) می‌رساندند[13]، مذهب تشیع را به عنوان مذهب رسمی ایران اعلام کردند و در تثبیت آن کوشیدند. صفویان هم خود به زیارت ائمه (ع) خصوصا امام حسین (ع) اهتمام داشتند و هم مردم را به آن تشویق می‌کردند.

شاه اسماعیل صفوی (930-907ق)

شاه اسماعیل صفوی موسس سلسله‌ی صفویه در سال 914 هجری قمری پس از فتح بغداد به سمت کربلا حرکت کرد و برای زیارت امام حسین (ع) وارد حرم شد به زیارت پرداخت. شاه اسماعیل در این سفر هدایای گران‌بهایی را به آستان مبارک تقدیم کرد و همچنین پس از اعطای هدایا و نذورات فراوان به خادمان و مجاوران حرم رهسپار نجف اشرف شد.[14]

شاه عباس اول (1038-996ق)

شاه عباس صفوی در سال 1032 هجری قمری برای فتح مجدد عراق به آن دیار لشکر کشی کرد و پس از دو ماه جنگ و محاصره، بر جنوب بین‏ النهرین تسلط یافت و نیروهای عثمانی را از آن منطقه بیرون راند. شاه عباس بعد از مدتی به زیارت نجف رفت و پس از ده روز اقامت در آنجا، با پای پیاده و در هوای گرم برای زیارت امام حسین (ع) رهسپار کربلا شد.[15]

شاه عباس همچنین در سال 1033 هجری قمری بار دیگر عزم زیارت کربلا کرد و سپس به نجف و کاظمین رفت. مصادفت این ایام با ماه رجب و آگاهی شاه عباس از احادیث صحیح درباره‌ی ثواب عظیم زیارت امام حسین† (ع) در ماه رجب، شاه صفوی را برای سومین بار عازم کربلا نمود.[16]

شاه صفی (1038-1052ق)

پس از شاه عباس نوه‌ی او شاه صفی به حکومت رسید. وی در سال 1039 هجری قمری برای سامان دادن به امور عراق و مقابله با حمله‌ی احتمالی عثمانی راهی این منطقه شد. شاه صفی یکبار در دوم شعبان و بار دیگر در چهاردهم شعبان همان سال به زیارت کربلا مشرف شد.[17] وی همچنین در 17 شعبان سال بعد برای سومین بار به منظور زیارت امام حسین (ع) رهسپار کربلا شد. شاه صفی در این سفرهای زیارتی، هدایا و نذورات قابل توجهی را به خادمان و مجاوران حرم شریف بخشید و به مرمت و توسعه بنا و آبرسانی شهر مبادرت کرد و این امر نقش مهمی در رونق شهر داشت.[18]

ناصر الدین شاه (1313-1264ق)

ناصر الدین شاه چهارمین پادشاه از سلسله‌ی قاجار روز جمعه بیستم جمادی الثانی 1287 هجری قمری برای زیارت عتبات عالیات از ایران عازم عراق شد.[19] ناصرالدین شاه در این سفر دو بار در کربلا اقامت نمود. بار اول در روز پنج شنبه هفتم رمضان وارد کربلا شد و تا چهارشنبه سیزدهم همین ماه در شهر توقف کرد و سپس برای زیارت امام علی (ع) عازم نجف شد. وی مجددا در روز چهار شنبه بیستم رمضان عازم کربلا شد و تا روز یکشنبه بیست و چهارم رمضان در شهر اقامت داشت. ناصر الدین شاه در این سفر علاوه بر زیارات قبور مطهر اهل بیت (ع) خصوصا امام حسین (ع) با بزرگان و علمای شهر دیدار کرد و توصیه کرد تا قسمت‌هایی از مراقد شریف که رو به خرابی بود تعمییر شود.[20] وی همچنین خاطرات سفر خود به عتبات را به نگارش درآورد.‌‏

پی نوشت:

[1] - ابن منظور، لسان العرب، ج4، ص335-333 و مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج4، ص365-364.

[2] - مصطفوی، همان، ص364.

[3] - شهید اول، الدروس الشرعیه، ج2، ص23.

[4] - سبکی، شفاء السقام، ص65 به بعد.

[5] - مجلسی، بحار الانوار، ج97، ص100 تا پایان ج99.

[6] - جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ص1186.

[7] - فقیهی، شاهنشاهی عضد الدوله، ص124.

[8] - فقیهی، شاهنشاهی عضد الدوله، ص124.

[9] - آملی، تاریخ رویان، ص77.

[10] - ابن مسکویه، ج6، ص481.

[11] - ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج9، ص516.

[12] - ترکمنی آذر، دیلمیان در گستره تاریخ ایران، ص260.

[13] - خواند میر، تاریخ حبیب السیر، ج4، ص410-409.

[14] - تاریخ فتوحات شاهی، امینی هروی، ص301-300.

[15] - روضه الصفویه، جنابذی، ص888-887.

[16] - ترکمان، عالم آرای عباسی، ج3، ص1679-1680.

[17] - خواجگی اصفهانی، خلاصه السیر، 108-106.

[18] - خواجگی اصفهانی، خلاصه السیر، 108-106، قزوینی اصفهانی، ایران در زمان شاه صفی و شاه عبّاس دوم، ص84 و ص95-94.

[19] - ناصرالدین شاه، سفرنامه عتبات، ص23.

[20] - همان، ص139-112.

کتابنامه

آملی، اولیاء الله،‌ تاریخ رویان،‌ تصحیح منوچهر ستوده،‌ ناشر: بنیاد فرهنگ ایران‌، تهران، ‌1348ش.

ابن اثیر، عزالدین ابوالحسین علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر-داربیروت، 1385ق/1965م.

ابن مسکویه، احمد بن محمد، تجارب الامم، ترجمه علینقی منزوی، انتشارات توس، تهران، 1376ش.

ابن منظور، محمد بن مکرم‌، لسان العرب، تصحیح جمال الدین میر دامادی، دار الفکر للطباعه و النشر و التوزیع-دار صادر، چاپ سوم، بیروت، 1414ق.

امینی هروی، امیر صدرالدین ابراهیم، تاریخ فتوحات شاهی(تاریخ صفوی ازآغاز تا سال920ق)، تصحیح، تعلیق، توضیح و اضافات از دکتر محمّدرضا نصیری، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1383ش.

ترکمان، اسکندر بیک، عالم آرای عباسی، تصحیح محمد اسماعیل رضوانی، تهران، دنیای کتاب، 1378ش.

ترکمنی آذر، پروین، دیلمیان در گستره تاریخ ایران، انتشارات سمت، چاپ اول، تهران، 1384ش.

جنابذی، میرزا بیگ، روضه الصفویه، تهران، بنیاد موقوفات دکتر افشار، 1378ش.

خواجگی اصفهانی، محمدمعصوم، خلاصه السیر؛ تاریخ روزگار شاه صفی، به سعی ایرج افشار، تهران، علمی، 1368ش.

خواند میر، غیاث الدین بن همام الدین، تاریخ حبیب السیر، ناشر خیام‌، چاپ چهارم، تهران، 1380ش.

سبکی، تقی الدین، شفاء السقام فی زیاره خیر الانام، نشر مشعر، چاپ چهارم، تهران، 1419ق.

عاملی، محمد بن مکی‌ (شهید اول)، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم، قم، 1417ق.

قاجار، ناصرالدین شاه، سفرنامه عتبات، به کوشش ایرج افشار، انتشارات فردوسی، چاپ اول، تهران، 1363ش.

فقیهی، علی اصغر، شاهنشاهی عضدالدوله چگونگی فرمانروائی عضدالدوله دیلمی و بررسی اوضاع ایران در زمان آل بویه، قم، اسماعیلیان، 1347ش.

قزوینی اصفهانی، محمد یوسف، ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس دوم، تصحیح و تعلیقات توضیح و اضافات محمد رضا نصیری، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1380ش.

مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بِحارالانوار الجامعه لدررِ اخبار الائمه الاطهار، ‌تصحیح جمعی از محققان‌، دار إحیاء التراث العربی‌، چاپ دوم، بیروت‌، 1403ق.

مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم،‌ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول، تهران، 1368ش.

انتهای پیام/



ادامه مطلب
جمعه 19 آبان 1396  - 4:27 PM

سر مبارک امام حسین (ع) در کجا مدفون است؟

سر مبارک امام حسین (ع) توسط امام سجاد (ع) به کربلا بازگردانده، و دفن شد.

سر مبارک امام حسین (ع) در کجا مدفون است؟

به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛پس از واقعه عاشورا، قومی به نام بنی‌اسد که در  نزدیکی کربلا سکونت داشتند، بدن‌های مطهر شهدا را دفن نمودند، اما سر مبارک امام حسین (ع) همراه با کاروان شهدا به شام برده شد و در مورد سرنوشت سر مبارک حضرت، قول‌های مختلفی گفته‌اند که بنا به معتبر‌ترین قول، امام سجاد (ع)، سر مبارک امام حسین (ع) را به بدن ایشان در کربلا ملحق نمودند.

در رابطه با محل دفن رأس امام حسین (ع)، شش قول بیان شده است:

1- كربلا

اين نظر ديدگاه مشهور بين علماى شيعه است و علامه مجلسى (ره) به اين شهرت اشاره كرده است.

شيخ صدوق (ره) با نقل روايتى، الحاق سر به بدن در كربلا را از قول فاطمه دختر على (ع) و خواهر امام حسين (ع) نقل كرده است، اما درباره كيفيت و چگونگى الحاق ديدگاه‌‏هاى مختلفى ابراز شده است.

برخى همانند سيدبن طاووس آن را امرى الهى می‌‏داند كه خداوند با قدرت خود و به صورت معجزه انجام داده است. برخى ديگر چنين گفته‏‌اند: امام سجاد (ع) در بازگشت در روز اربعين يا روزى غير از آن، سر را در كربلا در كنار بدن دفن كرد. اما اينكه آيا دقيقاً سر به بدن ملحق شد و يا در كنار ضريح و در نزديكى بدن دفن شد، عبارت روشنى در دست نيست.

عده‌‏اى گفته‏‌اند: پس از آنكه سر را در زمان يزيد سه روز به دروازه دمشق آويزان كردند، پايين آورده و آن را در گنجينه‌‏اى از گنجينه‏‌هاى حكومتى گذاشتند و تا زمان سليمان بن عبدالملک در آنجا بود. سپس وى آن را بيرون آورده و پس از تكفين، آن را در گورستان مسلمانان در دمشق دفن كرد. پس از آن جانشين وى عمر بن عبدالعزيز (حكومت 99 تا 101 ق) آن را از گورستان درآورده و معلوم نشد كه با آن چه كرد اما با توجه به تقيد او به ظواهر شريعت، به احتمال فراوان آن را به كربلا فرستاده است.

در میان قول هایی که گفته شده، بنا به فرموده امامان معصوم (ع) این قول از همه صحیح تر است، و برخى از دانشمندان اهل سنّت مانند شبراوى، شبلنجى و سبط ابن حويزى نيز پذيرفته‏‌اند كه سر در كربلا دفن شده است.

2- نجف اشرف

 درباره كيفيت انتقال سر به اين مكان، از قول امام صادق (ع) چنين نقل شده است: يكى از دوستداران اهل بيت (ع) در شام آن را سرقت كرد و به كنار قبر حضرت على (ع) آورد. البته اشكال اين ديدگاه آن است كه قبر حضرت على (ع) تا زمان امام صادق (ع) براى همگان شناخته شده نبود.

در روايتى ديگر آمده است: «پس از آنكه سر مدّتى در دمشق بود، به كوفه نزد ابن زياد برگردانده شد و او از ترس شورش مردم، دستور داد كه آن را از كوفه خارج كرده و در نزد قبر حضرت على (ع) دفن كنند.» اشكال ديدگاه قبلى به اين ديدگاه نيز وارد است.

 3- كوفه

سبط ابن جوزى اين ديدگاه را ابراز كرده و گفته است: «عمرو بن حريث مخزومى آن را از ابن زياد گرفت و پس از غسل، تكفين و خوشبو كردن، سر را در خانه خود دفن كرد.»

4- بقیع

ابن سعد صاحب طبقات الكبرى اين ديدگاه را پذيرفته و چنين بيان كرده است: «يزيد سر را براى عمرو بن سعيد حاكم مدينه فرستاد و او پس از تكفين، آن را در قبرستان بقيع در كنار قبر مادرش فاطمه (س) دفن كرد.»

اين ديدگاه به وسيله تعدادى ديگر از دانشمندان اهل سنّت (مانند خوارزمى، در مقتل الحسين (ع) و ابن عماد حنبلى در شذرات الذهب) پذيرفته شده است. اشكال مهم اين ديدگاه آن است كه قبر حضرت فاطمه (س) معلوم نبوده تا در كنار آن دفن شود.

5- شام

شايد بتوان گفت: بيشترين گزارش‏هاى اهل سنّت، حكايت از دفن سر در شام مى‏كند كه معتقدان به اين ديدگاه نيز در ميان خود اختلاف داشته و اقوال مختلفى ابراز كرده‌‏اند همچون در كنار دروازه فراديس كه بعدها مسجد الرأس در آن ساخته شد، در باغى در كنار مسجد جامع اموى، در دارالاماره، در گورستانى در دمشق، در كنار دروازه توما

6- مصر

نقل شده است: خلفاى فاطمى كه از آغاز نيمه دوم قرن چهارم تا آغاز نيمه دوم قرن هفتم در مصر حكم مى‌‏راندند و پيرو مذهب شيعى اسماعيلى بودند، سر مبارک امام حسين (ع) را از دروازه فراديس شام، به عسقلان و سپس به قاهره منتقل كردند و بر آن مقبره معروف به تاج الحسين (ع) را پس از سال 500 بنا كردند.

مقريزى سال دقيق انتقال سر از عسقلان به قاهره را سال 548 دانسته و گفته است: هنگام بيرون آوردن سر از عسقلان چنين مشاهده شد كه خون آن هنوز تازه و نخشكيده است و بويى همچون مشک از آن به مشام می‌رسد. علامه سيدمحسن امين عاملى (از دانشمندان معاصر شيعه) پس از نقل انتقال سر از عسقلان به مصر مى‏‌گويد: «در محلّ دفن سر بارگاه بزرگى ساختند و در كنار آن نيز مسجدى بزرگ بنا كردند. من در سال 1321 قمری آنجا را زيارت كرده و مردان و زنان زيادى را در حال زيارت و تضرع در آن مكان ديدم.» سپس مى‏‌گويد: «شكى در انتقال سرى از عسقلان به مصر وجود ندارد اما اينكه آن سر از آن امام (ع) يا شخص ديگرى بوده، جاى شک است.»

علامه مجلسى (ره) نيز به نقل از گروهى از مصريان، به وجود بارگاهى عظيم در مصر با نام «مشهد الكريم» اشاره می‌كند.

با توجه به منابع و اینکه در قول های دوم تا ششم، شک هایی وجود داشت، این امر قطعی است که سر مبارک امام حسین (ع) توسط امام سجاد (ع) به بدن مطهر ملحق شد.

 

انتهای پیام/



ادامه مطلب
جمعه 19 آبان 1396  - 4:26 PM

آسیب‌های ورود اشعار عاشقانه به شعر آیینی

علیرضا بدیع گفت: خیلی از اوقات، یکی از آسیب‌های اشعار مذهبی، ورود شعر توصیفی و عاشقانه به شعر آیینی است؛ که این به عنوان یک آسیب جدی باید مورد بررسی قرار بگیرد.

تناقض موسیقی با مداحی/ آسیب‌های ورود اشعار عاشقانه به شعر آیینیعلیرضا بدیع شاعر  و نویسنده در گفتگو با خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ درخصوص بررسی اشعار آیینی و شعر هیئت گفت: طی سال‌های اخیر، آسیب‌های بسیاری بر بدنه اشعار آیینی و یاشعر نوحه وارد  شده است، متاسفانه گاهی یک اشتباه از طریق بعضی از دوستان عزیز ماصورت گرفته که به نوعی هم دستی بر آتش شعر و اشعار مذهبی دارند.

وی در ادامه بیان کرد: خیلی از اوقات، یکی از آسیب‌های اشعار مذهبی، ورود شعر توصیفی و عاشقانه به حضور شعر آیینی است؛ که این به عنوان یک آسیب  جدی باید مورد بررسی قرار بگیرد؛ که چه مولفه‌هایی باعث می‌شود، تا یک مداح جوان ما بر اساس یک ملودی پاپ فلان دهه و یا فلان خواننده، مدح و منقبت بزرگان صحرای کربلا را بخواند.

شاعر قطعه «ماه و ماهی» افزود: چرا که این توارد و یکسری خاطرات از یک نوع موسیقی توسط شنوندگان در ذهن تداعی می‌شود که به عقیده من مقابله آن خاطرات با نوع مد‌احی و نوحه تناقض دارد.

بدیع اظهار کرد: شعر‌های عاشقانه جایگاه خودشان را دارند، اگر چه شعر‌های مد‌احی و نوحه ما عاشقانه هستند و از اعماق دل بر می‌آید، اما به هر حال هر  کدام شان و منزلت خودشان را باید داشته باشند. امروز هر دو با حفظ منزلت و سمت باید به آن پرداخته شود. 

وی ادامه داد: هیچ جوان ایرانی و شیعه، حضرت ابوالفضل (ع) را به خاطر ابروان کمان و گیسوان کمند گونه‌اش ستایش و الگوبرداری نمی‌کند، بلکه سعی کرده، از آن درس ایستادگی، مقاومت و ایثار را الگو برداری کند.

شاعر «چلهٔ تاک»، با بیان اینکه، هر شعر مذهبی را نمی‌توان به عنوان شعر نوحه از آن استفاده کرد، بیان کرد: همانطور هر شعری را نمی‌توان به عنوان ترانه و سرود با موسیقی همراه کرد، هر شعر مذهبی و آیینی را هم در مدح و منقبت بزرگان نمی‌توان شعر هیات و یا شعر نوحه نام برد.

وی عنوان کرد: به لحاظ موسیقی، محتوایی، آوایی، تصویری و به لحاظ قابلیت ارتباط برقرار کردن، آن شعر آیینی با کسانی که شنونده عام نوحه و مراثی هستند، باید مورد توجه قرار بگیرد. 

بدیع در پایان یادآور شد: در شعر مذهبی و آیینی خیلی از مولفه‌ها و عناصری که  در شعر مکتوب به عنوان حُسن از آن استفاده می‌کنیم، اینجا یک عیب شمارده شده و این امری طبیعی است، که برخی از آرایه پردازی‌ها مخل معنا هستند.

انتهای پیام/



ادامه مطلب
جمعه 19 آبان 1396  - 4:26 PM

۴۰ مُبلغ در بیش از ۲۵ موکب کربلای معلی فعالیت کردند

لاله افتخاری گفت: امسال با اعزام ۴۰ مبلغ و مدرس دانشگاه در بیش از ۲۵ موکب فعالیت‌های تبلیغی و ترویجی در ایام اربعین انجام شد.

فعالیت ۴۰ مبلغ در بیش از ۲۵ موکببه گزارش حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان به  نقل از روابط عمومی ستاد مرکزی اربعین؛ لاله افتخاری معاون امور بانوان کمیته فرهنگی آموزشی ستاد مرکزی اربعین در گفتگو با خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی الاربعین، با بیان عملکرد این کارگروه گفت: امسال با اعزام ۴۰۰ مبلغ و مدرس دانشگاه در بیش از ۲۵ موکب فعالیت‌های تبلیغی و ترویجی در ایام اربعین انجام شد.

افتخاری افزود: شورای راهبری فعالیت‌های بانوان کمیته فرهنگی آموزشی ستاد مرکزی اربعین با برنامه‌های مختلف ترویجی، تبلیغی و سخنرانی‌های مذهبی،  قرآنی و پاسخ به سوالات شرعی در ایام اربعین به بانوان زائر ایرانی خدمت رسانی کرده است.

وی با اشاره به برنامه ریزی‌ها و اقدامات صورت گرفته برای فعالیت شورای راهبری فعالیت‌های بانوان اضافه کرد: درایران درنشست‌های تخصصی - توجیهی و علمی - تخصصی باید‌ها و نباید‌ها و نحوه تبلیغ در اربعین با حضور مبلغان  برجسته حوزه‌های علمیه خواهران تبیین شد و دیدگاه‌های شرکت کنندگان درباره «ضرورت تبلیغ»، «نحوه تبلیغ» و مسائل مرتبط با آن مطرح شد.

افتخاری با اشاره به راه اندازی موکب ویژه بانوان در کربلا ادامه داد: در موکبحضرت زینب (س) در کربلا، روزانه بیش از ۳۰۰۰ نفر از بانوان زائراسکان می‌یابند.

وی افزود: سلسله نشست‌های علمی تخصصی بانوان نیز در سه روز با موضوعات محبت در زندگی حضرت زینب (س) و بررسی خطبه‌های حضرت زینب (س) با  توجه به سبک زندگی آن حضرت در سالن هتل جواهر کربلا برگزار شد.

این فعال فرهنگی با اشاره به اینکه سمیه حاج علی، ایمان صحاف و زهرا الوندی، مدرس، حافظ و قاری بین المللی به اجرای همخوانی قرآن و تواشیح پرداختند، افزود: در این مدت بیش از چهل اجرا با رویکرد همخوانی، ابتهال و تواشیح دو زبانه برای دو گروه فارسی‌زبان و عرب‌زبان برگزار شد.

وی اضافه کرد: ابتهال، همخوانی، قرائت انفرادی و تواشیح از دیگر فعالیت‌هایی بود که در دو شهرنجف و کربلا با حضور بانوان فعال قرآنی برگزار شد و علاوه بر آن می‌توان به دعاخوانی در صحن حضرت زهرا (س)، ترتیل خوانی دو صفحه از قرآن، ابتهال و قرائت دعای نادعلی و اجرای برنامه در دو موکب هرمزگان و سمنان با حضور زائران کشور‌های اسلامی در نجف اشاره کرد.

وی گفت: در کربلا در حرم امام حسین (ع) قرائت انفرادی، ترتیل و ابتهال‌خوانی  و در موکب‌های صاحب الزمان (عج) و مدافعان حرم، خیمه گاه و تل زینبیه و حرم حضرت عباس (ع) برنامه‌های مختلف اجرا شد.

 

انتهای پیام/



ادامه مطلب
جمعه 19 آبان 1396  - 4:26 PM

آنچه از عصر عاشورا تا اربعین بر کاروان اسرای کربلا گذشت/ اهمیت گرامیداشت اربعین حسینی

رجبی دوانی مورخ و پژوهشگر تاریخ اسلام، از چهل روز اسارت و سختی خاندان سید الشهدا (ع) پس از عاشورا گفت.

آنچه از عصر عاشورا تا اربعین بر کاروان اسرای کربلا گذشت/ اهمیت گرامیداشت اربعین حسینیمحمد حسین رجبی دوانی مورخ و پژوهشگر تاریخ اسلام، در گفتگو با خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛  در خصوص آنچه از عصر عاشورا تا اربعین بر کاروان اسرای کربلا گذشت، گفت: اربعین به معنای چهلم است و در ادبیات دینی ما به چهلمین روز شهادت امام حسین (ع) مشهور شده است. این چهل روز سراسر غم و مصیبت برای خاندان امام حسین (ع) بود. اسیران و خاندان امام حسین (ع) عصر عاشورا بعد از شهادت  سیدالشهدا (ع)، مورد هجمه و غارت قرار گرفتند و خدا می داند آن شب را خاندان امام حسین (ع) چگونه به صبح رساندند؛ چرا که مصیبت سختی را تحمل کردند و اینگونه مورد اهانت و تاخت و تاز قرار گرفتند.

وی افزود: در صبح یازدهم محرم نیروهای عمر بن سعد کشته های خود را تا ظهر دفن کردند و بعد از ظهر اسیران را درحالی که پیکر مقدس شهدای کربلا دفن نشده روی زمین باقی مانده بود، به سوی کوفه حرکت دادند. بنا بر نقل قول‌ها، اسرا روز دوازدهم محرم وارد کوفه شدند. مردم شهر کوفه در آغاز نمی‌دانستند که این اسرا خاندان پیغمبر (ص) هستند. زمانی که متوجه شدند، بهت و حیرت مردم کوفه را فرا گرفت و آنجا جمع شدند و خواستند اظهار ارادت کنند.

رجبی دوانی اظهار داشت: حضرت زینب (س) ابتدا با سخنانی کوبنده و روشن  عمق فاجعه‌ای را که کوفیان پدید آورده بودند، بیان کردند. بعد از ایشان امام سجاد (ع)، مردم را مورد خطاب قرار دادند و به شدت سرزنش کردند. بعد از واقعه عاشورا و خطابه حضرت زینب (س) و امام سجاد (ع)، کوفه در ماتم و اندوه فرو رفت و مردم برای یاری امام سجاد (ع) ابراز آمادگی کردند؛ اما حضرت درخواست آنان را رد می‌کنند و می‌فرمایند: «ما نمی‌خواهیم با ما باشید.»

سخنان حضرت زینب (س) و امام سجاد (ع) طبل رسوایی یزیدیان را به صدا در آورد

وی در خصوص حضور اسرا در کاخ عبیدالله بن زیاد عنوان کرد: زمانی که اسرا وارد کاخ شدند، خفقان بسیار سنگینی بر فضا حاکم بود و سخت‌ترین زمان برای اسیران در همین زمان بود .عبیدالله بن زیاد جشنی در کاخ برپا کرد و می‌خواست اسرا را تحقیر کند. ولیکن حضرت زینب (س) با ایستادگی و با عظمت خود عبید الله بن زیاد را در هم می‌شکند.

رجبی دوانی با بیان اینکه عبیدالله بن زیاد ضمن سوء قصد به جان حضرت زینب (س) و امام سجاد (ع)، این بزرگواران را زندانی کرد، درباره اعزام اسرای کربلا به شام گفت: اول ماه صفر اسیران، در موقعیتی سخت، وارد شام شدند. زمانی که اسیران وارد کاخ یزید بن معاویه شدند، آنجا هم جشن بزرگی گرفته بودند که با سخنان کوبنده حضرت زینب (س) و امام سجاد (ع)، طبل رسوایی یزید به صدا در آمد.

وی افزود: اسیران را در خانه‌ای نزدیک کاخ یزید اسکان دادند و بنا بر نقلی که داریم حضرت رقیه (س)، برای پدر بی‌تابی می کرد تا در روز سوم که در شام حاضر شدند، با دیدن سر مقدس پدر جان سپرد. اما بعد از این رویداد، اهل بیت (ع) مراسم عزاداری برای امام حسین (ع) برپا می‌کنند. به گونه‌ای که زنانی از خاندان یزید با آنها همراهی و همدردی می‌کنند.

رجبی دوانی اظهار کرد: هرچه اسیران در شام بیشتر می‌ماندند، یزید و هیئت حاکمان جنایتکار بیشتر بی‌آبرو می‌شدند. به همین خاطر بعد از چند روز یزید تصمیم می‌گیرد آنها را به مدینه بازگرداند و هیئتی را به سرپرستی نعمان بن بشیر، مامور می‌کند، تا از شام خارج شوند.

وی ادامه داد: خاندان اهل بیت (ع) درخواست کردند که قبل از رفتن به مدینه به کربلا بروند. این اتفاق در 20 صفر رخ داد. اربعین از این حیث اهمیت پیدا کرد که اسیران بار دیگر بعد از 40 روز از فاجعه کربلا، به این سرزمین می‌آیند. بنا بر روایات آمده؛ جابر بن انصاری که آن زمان دوران پیری خود را سپری می‌کرد، زیارتش با حضور اهل بیت (ع) همزمان شده بود.

نقش امام سجاد (ع) و حضرت زینب (س) در ماندگاری حماسه عاشورا

رجبی دوانی در خصوص نقش امام سجاد (ع) و حضرت زینب (س) در ماندگاریحماسه عاشورا اظهار کرد: اگر وجود مقدس حضرت زینب (س) و امام سجاد (ع)  نبود، حماسه کربلا که امام حسین (ع) برای آزادی بشر آفریده بودند، به فراموشی سپرده می‌شد. وجود مقدس این بانوی عظیم‌الشأن و حماسه‌ای که در کوفه و شام آفریدند، دستگاه حکومتی یزید را روز به روز بی‌آبروتر کرد.

اهمیت زیارت امام حسین در اربعین

وی همچنین درباره اهمیت گرامیداشت روز اربعین بیان کرد: اهمیت اربعین در  دوباره زنده کردن یاد امام حسین (ع) و دلایل قیام ایشان است. همه مصیبت‌ها بعد از 40 روز خاموش می‌شود، اما مصیبت امام حسین (ع)، بار دیگر شعله‌ور می‌شود. امام صادق (ع) به اصحاب خود سفارش کرده اند که در روز اربعین بهزیارت امام حسین (ع) بروند و زیارت‌نامه‌ مخصوص این روز را بخوانند.

این مورخ و استاد دانشگاه، گفت: امام حسن عسکری (ع) برای مومن واقعی 5 نشانه بر می‌شمرند که یکی از آنها زیارت اربعین است. به همین خاطر عزاداری  اربعین پرشورتر از عاشورا برای امام حسین (ع) گرامی داشته می‌شود.

  

انتهای پیام/



ادامه مطلب
جمعه 19 آبان 1396  - 4:26 PM

اگر به قرآن عمل می‌کردیم

آیت‌الله بهجت: عمل به قران یعنی اینکه از ظالم کناره‌گیری کنیم و ظالم را لعن کنیم.

اگر به قرآن عمل می‌کردیمبه گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ آیت‌الله بهجت، در رابطه با عمل به قرآن به این نکته اشاره می‌کنند که اگر مسلمانان، به این کتاب الهی عمل می‌نمودند، بسیاری از درگیری‌های بین بلاد اسلامی رخ نمی‌داد و دیگران نیز جذب این کتاب الهی می‌شدند.

آیت‌الله بهجت گفتند: اگر درست به قرآن عمل می‌کردیم، با عمل خود دیگران را  جذب می‌نمودیم؛ زیرا مردم غالبا (به جز عده‌ای معدود) خواهان و طالب نور هستند، و آنان که به اسلام و قرآن نگرویده‌اند، قاصرند و نور به آن‌ها عرضه نشده است. این‌گونه افراد به اعمال و رفتار ما نگاه می‌کنند، که در ظاهر خوب، و در باطن بد است و زیر و روی آن با هم تفاوت دارد.

در ادامه افزودند: اگر راست می‌گوییم که قرآن سلاح است، پس چه احتیاج به سلاح دیگر؟، اگر به قرآن عمل می‌شد، آیا این همه بین مسلمانان جنگ و خونریزی  واقع می‌گشت؟، با قیمت نفت سلاح تهیه می‌کنیم و به جان هم می‌افتیم و برادرکشی می‌کنیم!، عمل به قران یعنی اینکه از ظالم کناره‌گیری کنیم و ظالم را لعن کنیم و از او تبری بجوییم ولی عموم ما مسلمانان، یا با خود ظالم هستیم و یا با ظلم هم پیمانیم!.

آیت‌الله محمدتقی بهجت فومنی در پایان گفتند: بنی امیه و بنی عباس حدود  پانصد سال حکومت کردند، با آن‌همه جنایات و ظلم که آن‌ها نسبت به علی و اولاد علی و ذریه‌ی رسول الله (ص) روا داشتند بازهم ما مسلمانان آن‌ها را قبول می‌کنیم و دوستشان داریم، و با این حال، مدعی هستیم که به قرآن عمل می‌نماییم، و از «حسبنا کتاب الله»، کتاب خدا برای ما بس است، دم می‌زنیم، لذا در زمان ظهور دولت حق و حضرت حجت (عج)، اول به حساب همین مدعیان عمل به قرآن می‌رسند، زیرا این‌ها از کفار معاندترند. و نصاری چون می‌بینند حضرت مسیح (ع) به آن حضرت اقتدا می‌نماید، از آن حضرت متابعت می‌کنند و زودتر از دیگران به اسلام و حضرت مهدی (عج) می‌گروند.

منبع: در محضر بهجت

 

انتهای پیام/



ادامه مطلب
جمعه 19 آبان 1396  - 4:24 PM
خلاصه پرسش
کدام زن مسلمان بود که سالها با آیات قرآن سخن می گفت؟
پرسش
خانمی که چهل سال با آیات قرآن سخن گفتند، کیستند؟
پاسخ اجمالی

این زن مسلمان، فضه کنیز حضرت زهرا (س) بوده است که طبق روایات معتبر سالهای زیادی با آیات قرآن سخن گفت.

پاسخ تفصیلی

طبق روایات معتبر، فضه کنیز حضرت زهرا (س) و مادر وهب بن عبدالله، زنی بود که سالهای زیادی (بیش از بیست سال) اگر کسی از ایشان سؤالی می کرد، در جواب از آیات قرآن استفاده می کردند که نمونه ای از آن را به نقل از کتاب بحار الانوار، برای شما می آوریم:

 

ابوالقاسم قشیری در کتاب خود آورده که یکی از آشنایان گفت: در بیابانی می رفتم که زنی تنها را دیدم به او گفتم تو کیستی؟

 

زن گفت: "و بگو سلام پس بزودی خواهید دانست."[1]

 

پس بر او سلام کردم و گفتم :در این جا چه می کنی؟

 

زن جواب داد: "و کسی را که خدا او را هدایت کند گمراه نمی شود."[2]

 

گفتم: تو از جن هستی یا از انس؟

 

زن جواب داد: "ای بنی آدم زینت های خود را با خود بردارید..."[3]

 

گفتم از کجا آمده ای؟

 

جواب داد: "از جای دور."[4]

 

گفتم: کجا می خواهی بروی؟

 

جواب داد: "و برای خداست برعهده مردمی که استطاعت دارند حج بجا آورند."[5]

 

گفتم: چند روز است که حرکت کرده اید؟

 

جواب داد: "ما آسمانها و زمین را در شش روز خلق کردیم."[6]

 

گفتم آیا غذایی میل داری؟

 

جواب داد: «ما آنها را جسدهایی قرار نداده ایم که غذا نخوررند."[7]

 

گفتم: تندتر بیا و عجله مکن؟

 

جواب داد: خداوند هر کس را به اندازه توانش تکلیف می کند.[8]

 

گفتم: آیا پشت سر خود سوارت کنم؟

 

جواب داد: اگر در آسمان و زمین خدایی جز الله بود فاسد می شدند"[9]

 

پس پیاده شدم و او را سوار کردم ، او گفت:" سپاس خدای را که این (چهار پا) را برای ما تسخیر کرد."[10]

 

پس به قافله رسیدیم گفتم آیا در بین قافله کسی را داری؟

 

جواب داد: "ای داوود ما ترا خلیفه روی زمین قرار دادیم"[11]، "و محمد، تنها رسول خداست"[12]

 

"ای یحیی کتاب را بگیر."[13] "ای موسی من خدا هستم".[14]

 

پس من این چهار نام را صدا زدم، در این موقع چهار جوان به سوی آن زن آمدند! گفتم: اینان با تو چه نسبتی دارند؟

 

جواب داد: "مال و فرزندان زینت زندگی دنیا هستند".[15]

 

پس وقتی جوانان به نزد آن زن آمدند به آن ها گفت: "ای پدر او را اجیر کن (استخدام کن) بدرستی که او بهترین کسی است که اجیر کرده ای و نیرومند و درستکار است."[16]

 

پس آنان چیزهایی به من دادند، زن گفت: "و خداوند چند برابر می کند برای کسی که بخواهد".[17]

 

پس آن جوانان بیشتر به من دادند! من از آنان پرسیدم این زن کیست؟ گفتند: این مادر ما فضه کنیز حضرت زهرا (ع) است که بیست سال است فقط با قرآن جواب می دهد.[18]

 

البته آن چه در این روایت آمده این است که فرزندان این مادر گفتند ایشان بیست سال است که با قرآن سخن می گوید و این منافاتی ندارد که بعد از این حادثه 20 سال دیگر نیز این زن بزرگوار زنده مانده و با قرآن صحبت کرده باشند. در هر حال این خود تحقیق دیگری را می طلبد که فعلا مجال آن نیست.

 

[1] زخرف، 89.

[2] زمر، 37.

[3] اعراف، 31.

[4] قصص،44.

[5] آل عمران،97 .

[6] ق، 38.

[7] انبیاء،8.

[8] بقرة، 286.

[9] انبیاء، 22.

[10] زخرف،13.

[11] ص، 26.

[12] آل عمران،144.

[13] مریم،12.

[14] قصص،30.

[15] کهف،46.

[16] قصص،26.

[17] بقره،261.

[18]بحارالانوار، ج‏43، ص 87:

"أَبُو الْقَاسِمِ الْقُشَیْرِیُّ فِی کِتَابِهِ قَالَ بَعْضُهُمْ انْقَطَعْتُ فِی الْبَادِیَةِ عَنِ الْقَافِلَةِ فَوَجَدْتُ امْرَأَةً فَقُلْتُ لَهَا مَنْ أَنْتِ

فَقَالَتْ وَ قُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ

فَسَلَّمْتُ عَلَیْهَا فَقُلْتُ مَا تَصْنَعِینَ هَاهُنَا

قَالَتْ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَلَا مُضِلَّ لَهُ

فَقُلْتُ أَ مِنَ الْجِنِّ أَنْتِ أَمْ مِنَ الْإِنْسِ

قَالَتْ یا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ

فَقُلْتُ مِنْ أَیْنَ أَقْبَلْتِ

قَالَتْ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ

َقُلْتُ أَیْنَ تَقْصِدِینَ

قَالَتْ وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ

فَقُلْتُ مَتَى انْقَطَعْتِ

قَالَتْ وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ... فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ

فَقُلْتُ أَ تَشْتَهِینَ طَعَاماً

فَقَالَتْ وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا یَأْکُلُونَ الطَّعامَ

فَأَطَعَمْتُهَا ثُمَّ قُلْتُ هَرْوِلِی وَ لَا تَعَجَّلِی

قَالَتْ لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها

فَقُلْتُ أُرْدِفُکِ

فَقَالَتْ لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا

فَنَزَلْتُ فَأَرْکَبْتُهَا فَقَالَتْ سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا

فَلَمَّا أَدْرَکْنَا الْقَافِلَةَ قُلْتُ أَ لَکِ أَحَدٌ فِیهَا

قَالَتْ یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ یا یَحْیى‏ خُذِ الْکِتابَ یا مُوسى‏ إِنِّی أَنَا اللَّهُ

فَصِحْتُ بِهَذِهِ الْأَسْمَاءِ فَإِذَا أَنَا بِأَرْبَعَةِ شَبَابٍ مُتَوَجِّهَیْنِ نَحْوَهَا فَقُلْتُ مَنْ هَؤُلَاءِ مِنْکِ

قَالَتْ الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا

فَلَمَّا أَتَوْهَا قَالَتْ یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ

فَکَافُونِی بِأَشْیَاءَ فَقَالَتْ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ

فَزَادُوا عَلَیَّ فَسَأَلْتُهُمْ عَنْهَا

فَقَالُوا هَذِهِ أُمُّنَا فِضَّةُ جَارِیَةُ الزَّهْرَاءِ ع مَا تَکَلَّمَتْ مُنْذُ عِشْرِینَ سَنَةً إِلَّا بِالْقُرْآنِ".



ادامه مطلب
جمعه 19 آبان 1396  - 11:05 AM
خلاصه پرسش
اخلاق تکاملی چیست؟ لوازم و پیامدهای آن کدام است؟
پرسش
لطفاً بفرمائید اخلاق تکاملی چیست و لوازم و پیامدهای آن را شرح دهید؟
پاسخ اجمالی

«اخلاق تکاملی» یا «زیست شناختی سازی اخلاق» نظریه ای در اخلاق است که انتخاب طبیعی را منشأ حسی اخلاقی می داند. اولین بار چارلز داروین این نظریه را مطرح کرد و پس از او هربرت اسپنسر به صورت جدی به دفاع از آن پرداخت.

 

این نظریه، با سؤالات، اشکالات و چالش های غیر قابل دفاعی از طرف دانشمندان و فلاسفه روبرو شده است.

 

مثلا؛ توان پاسخ گوی به این سؤالات را ندارد که: 1- چگونه می توان خیر و شر را از هم تمییز داد؟

 

2- چرا ما باید نیک باشیم؟. علاوه؛ باید بپذیرد که: 1- نژاد پرستی نیز نوعی اخلاقی علمی است.

 

2- منطق زور، یک منطقی علمی است و دیکتاتوری باید نظامی طبیعی وانمود شود و... .

پاسخ تفصیلی

«اخلاق تکاملی» یا «زیست شناختی سازی اخلاق» نظریه ای در اخلاق است. طرفداران این نظریه می گویند: انتخاب طبیعی، حسی اخلاقی را در انسان القاء کرده است.

 

بر طبق این نظریه اخلاق پدیده ای است که ضمن تکامل موجوداتی اجتماعی و هوشمند، خود به خود پدید می آید، نه آن طور که الاهی دانان یا فیلسوفان آنرا نتیجه وحی الاهی یا کاربرد قوای ناطقه می دانند.

 

اخلاق تکاملی می کوشد بر شکاف میان فلسفه و علوم طبیعی پل بزند. از این دیدگاه اخلاق به عنوان سازشی سودمند تفسیر می شود که با فراهم ساختن امتیازی انتخابی، شایستگی دارندگان خود را افزایش می دهد.

 

این نظریه در سال ۱۸۷۱، با انتشار کتاب «تبار انسان» اثر چارلز داروین عرضه شد. داروین به دنبال نظریه ی «اصل انواع» درباره تکوین تکاملی، ایده هایش را در مورد انسان به کار برد و ادعا کرد که انسان باید از شکلی کم سازمان یافته تر _در واقع از چهارپایی دم دار و پرمو... ساکن دنیای قدیم _ اشتقاق یافته باشد.

 

 مهم ترین مشکلی که داروین در این تبیین می دید، استاندارد بالای کیفیات اخلاقی مشهود در انسان بود. داروین در مواجهه با این معما و برای حل آن، فصل بزرگی از کتاب خویش را به تبیین های تکاملی حس اخلاقی اختصاص داد و استدلال کرد که حس اخلاقی باید در دو گام اصلی تکامل یافته باشد.

 

نخست آنکه؛ ریشه ی اخلاق انسان در غرایز اجتماعی نهفته است.

 

دوم آنکه؛ با توسعه قوای عقلی، انسان توانست درباره اعمال گذشته و انگیزه هایشان بیندیشد و به این ترتیب با اعمال و انگیزه های دیگران و نیز خودش موافقت یا مخالفت کند. این به ایجاد یک وجدان انجامید که تبدیل به «مراقب و داور برین» تمام اعمال شد.

 

داروین تحت تاثیر مکتب "فایده باوری" معتقد بود که اصل "بیشترین خوشبختی"، از سوی موجودی اجتماعی با ظرفیت های فکری بسیار تکامل یافته و دارای وجدان، ناگزیر به عنوان معیاری برای شایست و ناشایست در نظر گرفته خواهد شد.

 

نخستین چالشی که در پیش روی داروین است این است که آیا او بر اساس این ادعاها می تواند به این دو پرسش بنیادی اخلاق پاسخ گوید که:

 

1- چگونه می توان خیر و شر را از هم تمییز داد؟

 

2- چرا ما باید نیک باشیم؟

 

چنان چه تمام ادعاهای او درست باشد آیا واقعاً خواهد توانست به پرسش های فوق پاسخ دهد؟

 

پس از داروین مهم ترین نقش در اخلاق تکاملی، توسط هربرت اسپنسر[1] پرشورترین مدافع این نظریه و خالق نظریه داروینیسم  اجتماعی، ایفا شده است.

 

نظریه اسپنسر را می توان در سه مرحله جمع بندی کرد:

 

اول: اسپنسر نیز همچون داروین به نظریه فایده باوری لذت اندیش، آن طور که جرمی بنتام[2] و جان استوارت میل[3] پیشنهاد کرده بودند، باور  داشت. از دیدگاه او، "کسب لذت و پرهیز از درد" به تمامی اعمال انسان جهت می بخشد.

 

دوم: لذت را به دو طریق می توان کسب کرد، یکی با سود بردن شخصی و دیگری با سود رساندن دیگران، این بدان معنا است که خوردن غذای دلخواه خویش و غذا دادن به دیگران هر دو برای انسان تجربه هایی لذت بخش اند.

 

سوم: همکاری دوجانبه میان انسان ها برای هماهنگی در به خویش سود رساندن و به دیگری سود رساندن، لازم است و به همین دلیل است که اصول انصاف در انسان پدید آمده تا صفات خودخواهانه و فداکارانه را به تعادل درآورد.

 

خلاصه آن که اسپنسر واقعیت های زیست شناختی (تنازع بقا، انتخاب طبیعی و بقای اصلح) را به سطحی ارتقا داد که تجویزی برای کردار اخلاقی باشند.[4] 

 

برای مثال به عقیده او زندگی برای انسان یک مبارزه (تنازع) است و برای این که بهترین باقی بماند (بقا)، لازم است سیاستی دنبال شود که در آن هیچ حمایتی از ضعیف ترها به عمل نیاید. اسپنسر در «اصول جامعه شناسی» می نویسد: «کمک به تکثیر بدها عملاً مثل آن است که برای فرزندان مان، مغرضانه انبوهی از دشمن فراهم کنیم».

 

فلسفه اسپنسر، به ویژه در آمریکای شمالی در قرن نوزدهم، از محبوبیت و رواج گسترده ای برخوردار شد اما در قرن بیستم به طور چشمگیری افت کرد.

 

اما او به دو پرسش اساسی اخلاق چه پاسخی می تواند بدهد؟ چگونه می توانیم خیر و شر را از هم تمییز دهیم و چرا باید نیک باشیم؟ پاسخ اسپنسر به پرسش نخست با پاسخ داروین یکسان است زیرا هر دوی آنها مدافع فایده باوری لذت اندیشانه بودند. اما پاسخ او به پرسش دوم از این قرار است که تکامل برابر است با پیشرفت برای بهتران (در مفهوم اخلاقی کلمه) و بنابراین هر چیز که در تایید نیروهای تکاملی باشد خوب خواهد بود. استدلالی که پشت این ادعا است آن است که اگر به سوی طبیعت حرکت کنیم، خودش به ما نشان می دهد که چه چیزی خوب است؛ و از این رو «تکامل فرآیندی است که در درون خویش ارزش می زاید». پس اگر تکامل بیان کننده خیر اخلاقی باشد، ما باید فارغ از سودجویی آن را تایید کنیم. در حالی که پیش از این، خیر اخلاقی توسط اسپنسر با لذت و خوشبختی همگانی انسان، یکی دانسته شد. در این صورت اگر فرآیند تکاملی ما را به سوی این لذت همگانی هدایت کند، دلیلی خودخواهانه برای اخلاقی بودن در دست ماست، به این معنی که خواهان خوشبختی یا سعادت همگانی هستیم. اما برابر دانستن رشد و شکوفایی با پیشرفت اخلاقی به نفع بهتران، داوری ارزشی مهمی است که نمی توان آن را بدون شواهد بیشتر پذیرفت و بیشتر نظریه پردازان تکاملی از این ادعا دست کشیده اند. علاوه بر این؛ ادعای فوق، موضوع ایراد های مفهومی دیگری نیز هست یعنی استنباط «باید» از «است» و ارتکاب مغالطه طبیعت باورانه.

 

دیوید هیوم[5] نخستین فیلسوفی بود که استدلال کرد که قوانین  هنجارگذار را نمی توان از واقعیت های تجربی استنباط کرد، وی در «رساله ای درباره طبیعت انسان» می نویسد: «در هر نظام اخلاقی که تاکنون با آن روبه رو شده ام، همواره پی برده ام که نویسنده مدتی به شیوه معمول استدلال ادامه می دهد و به اثبات وجود یک خدا یا انجام مشاهداتی درباره امور انسانی می پردازد، سپس ناگهان شگفت زده در می یابم به جای روابط عادی میان گزاره ها یعنی «است» و «نیست»، با هر گزاره ای که روبه رو می شوم به نوعی با یک «باید» یا یک «نباید» در ارتباط است. این تبدیل، نامحسوس اما دارای بزرگ ترین پیامد است.»

 

 توماس هاکسلی[6]  در کتاب «تکامل و اخلاق» به اخلاق تکاملی ایراد می گیرد و می نویسد: «دزد و قاتل همان قدر از طبیعت پیروی می کنند که یک آدم نوع دوست و نیکوکار. تکامل کیهانی شاید به ما بیاموزد که تمایلات خیر و شر در انسان چگونه ممکن است پدید آمده باشند، اما، فی نفسه، از ارائه دلیلی بهتر از دلایل قبلی برای آنک ه چرا آن چه که خیر می خوانیم به آن چه که شر می نامیم ارجحیت دارد ناتوان است.»

 

 فیلسوف انگلیسی، جورج ادوارد مور[7] در سال ۱۹۰۳ کتابی  زمینه ساز تحت عنوان «مبادی اخلاق» منتشر ساخت که یکی از چالش گرترین مسائل را پیش روی اخلاق تکاملی نهاد. یعنی "مغالطه طبیعت باورانه".

 

"مغالطه طبیعت باورانه" چیست و چه مشکلی برای اخلاق تکاملی به وجود می آورد؟

 

برای روشن شدن مفهوم و اشکالات "مغالطه طبیعت باورانه" تو ضیحات زیر لازم است:

 

در تعریف «خیر» و این که آیا «خیر» کیفیتی بسیط است یا مرکب، "مور" می گوید: کیفیات بسیط تعریف ناپذیرند چرا که نمی توان آنها را با استفاده از کیفیات بنیادی تر توصیف کرد. از سوی دیگر کیفیات مرکب را می توان با استفاده از ترسیم طرح کلی کیفیات بنیادی شان تعریف کرد. «خیر» کیفیتی بسیط است که نمی توان آن را با استفاده از کیفیات بنیادی تر توصیف کرد.

 

ارتکاب "مغالطه طبیعت باورانه" یعنی تلاش برای تعریف «خیر» با ارجاع به سایر کیفیات طبیعی که به طور تجربی پژوهش پذیرند. این دریافت از «خیر» هم برای داروین و هم برای اسپنسر مشکلات جدی به وجود می آورد. هر دوی آنها به پیروی از "بنتام" و "میل"، "خیر اخلاقی" را با "لذت" یکی دانسته اند. این یعنی آن که آنها مرتکب مغالطه طبیعت باورانه شدند زیرا خیر و لذت با هم یکی نیستند. از این گذشته اسپنسر نیکی را با «تکامل عالی» یکی دانسته و به این ترتیب بار دیگر مرتکب مغالطه طبیعت باورانه شده است. [8]

 

یکی از مهمترین مسائلی که اخلاق تکاملی با آن رو به رو می شود آن است که اخلاق یک زمینه واحد با یک موضوع واحد برای پژوهش نیست. بلکه می توان آن را به حوزه های گوناگونی تقسیم کرد و اخلاق تکاملی ممکن نیست بتواند در همه آنها نقش داشته باشد. 

 

بهر حال اخلاق تکاملی، از آنجا که نوعی «اخلاق علمی» است مانند همه نمونه های دیگر، مشی طبیعت را ملاک و مبنای عمل انسان قرار می دهد و به او می آموزدکه چه باید کند و خود را چگونه از مرحله هست و طبیعت، در آورد.

 

در اخلاق تکاملی، واقعیتی که برای پیروی و استناد، پیشنهاد می شود مشی تکاملی طبیعت است و در این خلاصه می شود که چون در طبیعت [و یا در مجموع تاریخ] تکامل هست، ما هم باید فرداً و اجتماعاً، رو به تکامل آوریم، و به سخن دیگر ، مشی تکامل طبیعت نه تنها به ما نشان می دهد که در چه راهی می رویم ، بلکه می نمایاند که در چه راهی باید برویم.

 

اخلاق تکاملی در اساس، اخلاقی ظاهر پرست است، یعنی به پیروزی ظاهری و خارجی، ارزش صدر در صد می دهد، و آن را ملاک و معیار خوبی و درستی می شناسد و آن چه را هم که به این پیروزی خارجی، منتهی می گردد، مشروح و مباح و صحیح می شمارد. به تعبیر دیگر اخلاق تکاملی نوعی اخلاق "ر چه پیش آید خوش آید"، است.

 

اخلاق تکاملی، اخلاقی نزاع طلب نیز هست زیرا قانون تنازع بقاء را چراغ راه خود قرار داده است و اخلاق چنگ و دندان را توصیه و ترویج می کنند.

 

و همین ها موجب گشته است تا این نظریه و جهان بینی اخلاقی، پیامد های غیر قابل دفاعی را در پی داشته باشد از جمله این که؛ باید ملتزم شود:

 

1- نژاد پرستی نیز نوعی اخلاقی علمی است.

 

2- منطق زور، یک منطقی علمی است و دیکتاتوری باید نظامی طبیعی وانمود شود.[9]

 

و بدیهی است که اگر بعضی از این اشکالات و چالش ها قابل دفاع باشد، نمی توان از تمام آن ها پاسخ گفت یا آن ها را نادیده گرفت.

 

 

[1] H.Spencer

[2] J.Bentham

[3] J.Stuart Mill

[4] ر.ک: اسپنسر ، اصول جامعه شناسی.

[5] D.Hume  

[6] T.Huxley

[7] G.Moore

[8]  ر.ک: جورج ادوارد مور، مبادی اخلاق.

[9] ر.ک: عبد الکریم سروش، دانش وارزش.



ادامه مطلب
جمعه 19 آبان 1396  - 11:05 AM
خلاصه پرسش
از کجا می توان فهمید دعاها و خواسته های ما از خداوند به صلاحمان هست یا نه؟
پرسش
در آیات قرآن و احادیث آمده که خواسته ی خود را از خدا بخواهید تا آن را برآورده کند. از طرفی گفته می شود هیچ وقت چیزی را به زور از خدا نخواهید شاید به صلاحتان نباشد. از کجا بدانیم که چیزی که برایش دعا می کنیم به صلاح ما هست یا نه؟
پاسخ اجمالی

به استناد آیات و روایات، دعا از امور عبادی است و از احکام، شرایط، آداب خاصی برخوردار است. از جمله ی احکام دعا این است که انسان از خدا چیزی را بخواهد که، حرام نباشد و یا به ضرر دیگران نباشد و یا ...

 

هم چنین دعایی که در روایات و آیات، سفارش فراوان به آن شده، دعا و درخواست در باره ی حاجات و حوایج معنوی است. مانند درخواست توفیق برای اطاعت اوامر الاهی و ترک محرمات، و دعا برای جامعه ی اسلامی و مؤمنان و ... .

 

بنابراین؛ اگر چه آموزه های دینی به ما می گوید در امور کوچک و بزرگ دعا کنیم و در دعا اصرار و پی گیری داشته باشیم، ولی برای تشخیص صلاح و مصلحت در دعا باید، به این نکته توجه کرد که دعا نیز امری قانون مند است، لذا نباید با قوانین تشریعی و تکوینی پروردگار در تعارض باشد. علاوه؛ در  حصول نتیجه هم نباید شتاب کرد، و باید استجابت را از جهت زمان به خدا واگذار نمود، تا آنچه مصلحت است عمل نماید.

پاسخ تفصیلی

همان گونه که مستحضرید، دعا یکی از کارهای عبادی است که در لسان آیات و روایات فراوان به آن سفارش شده است. چنان که خداوند در قرآن کریم می فرماید: «بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را .....»[1]

 

در آیه فوق علاوه بر این که دعا از جنبه ی مقدمی و برای رسیدن به مقصود و حاجت، مورد توجه قرار گرفته است (ادعونی استجب لکم)، از جنبه ی ذی المقدمی نیز لحاظ شده است (ان الذین یستکبرون عن عبادتی ...).

 

یعنی؛ دعا هم طلب است و هم مطلوب (چه مستجاب شود و چه نشود، مطلوب است)، هم وسیله است و هم غایت ، هم مقدمه است و هم نتیجه و هدف. و سرّ اصرار و تاکید روایات هم در همین نکته نهفته است[2].

 

از امام باقر (ع) سؤال شد کدام عبادت بهتر است؟ فرمودند: چیزی نزد خدای عز وجل بهتر از این نیست که از او درخواست شود و از آنچه نزد اوست خواسته شود و کسی نزد خدای عز و جل مبغوض تر نیست از آن کس که از عبادت او تکبر ورزد (سرپیچی کند) و آنچه نزد اوست درخواست نکند.[3]

 

همچنین در روایات آمده که: هیچ حاجت کوچکی را بجهت کوچک بودنش رها نکنید؛ زیرا آن کس که حاجات کوچک به دست اوست همان کسی است که حاجات بزرگ در اختیار اوست.[4]

 

امام صادق (ع) می فرمودند: خداوند دوست ندارد که مردم در انجام حاجات به همدیگر اصرار کنند، ولی برای خود آن را دوست دارد.[5]

 

حال که دعا از عبادات است، قطعاً دارای مصلحت و به صلاح دعا کننده است، اما باید به این نکته توجه داشت که دعا نیز مانند دیگر عبادات دارای احکام، آداب و شرایط است. اگر دعایی دارای شرایط و آداب بود، یقیناً اجابت را به دنبال دارد و اگر به اجابت مقرون نبود، بدیهی است که موانع استجابت دعا، نظیر عدم خلوص نیت، نفاق، غذای حرام، ترک صدقه و انفاق در راه خدا و ... .[6] مانع از استجابت آن شده است.

 

به عبارت دیگر؛ دعا و در خواست از درگاه خداوند، هر چند سبب می شود که انسان به بعضی از خواسته های خود نایل شود؛ اما به معنای آن نیست که هر خواسته ای با دعا و توسّل بر آورده گردد، بلکه دعا نیز امری قانون مند است و شرایط و موانعی دارد؛ از جمله:

 

1.    باید با کمال اعتقاد و اخلاص در نیت صورت بگیرد؛ چرا که عطایای الاهی به اندازه ی نیّت خالصانه، سرازیر می شود. حضرت علی(ع) می فرمایند: «بخشش الاهی به اندازه ی [اخلاص در] نیّت است».[7]

 

2.    خواسته و حاجت انسان باید معقول و مشروع باشد. یعنی؛ از جهت تشریعی، دعا کننده نباید چیزی را از خداوند طلب کند که در آن انجام حرام یا ترک واجبی باشد. مثل دعا برای دوری و ترک ارحام در حالی که صله ی رحم واجب است و ... .

 

3.    دعا باید در کنار به کارگیری اسباب و عوامل طبیعی باشد. یعنی؛ دعا کننده باید به قوانین تکوینی خداوند توجه داشته باشد. زیرا از جهت تکوینی و طبیعی گاه استجابت دعای کسی غیر ممکن یا خارج از سنن الاهی است، و یا باید برای استجابت، مقدماتی را طی کند و مقدمات مادی و فرا مادی استجابت دعایش را فراهم نماید. مثلاً مردی که در خانه ی خود نشسته و می گوید: خدایا به من روزی بده از جانب خدا خطاب می شود: آیا به تو دستور ندادم که به جست و جوی روزی بروی؟

 

4.    از شرایط بسیار مهم و مؤثر در استجابت دعا و توسل، ایمان و عمل صالح است. طبیعی است، کسی که پیمان خویش را در برابر خداوند شکسته است، نباید انتظار داشته باشد هر خواسته ای را به سرعت اجابت یافته ببیند.

 

5.    گاهی زمان مناسب برای تحقق مطلوب و خواسته ی شخص فرا نرسیده است. در چنین حالتی با طول کشیدن زمان اجابت، در شخص حالت انابه و تضرع به درگاه الاهی ایجاد می شود و رابطه ی معنویش با خدا طول می کشد و در نتیجه ارتباط او با خدا محکم تر می شود.

 

در حقیقت، خود توفیق بر دعا و توسل، اوج عبودیت و بندگی و نشانه ی لطف و عنایت حضرت حق به انسان است و الطاف و رحمت های بزرگ تری را به دنبال دارد.

 

6.    گاهی بر آورده شدن حاجت شخص، به مصلحت و نفع وی نیست و صلاح او در عدم استجابت آن است: «بسا چیزی را خوش نمی دارید و حال آن که برای شما خوب است و بسا چیزی را دوست می دارید و حال آن که برای شما بد است، خدا می داند و شما نمی دانید».[8]

 

در چنین حالتی به ظاهر حاجت شخص بر آورده نمی شود، اما این به نفع و صلاح او است و در واقع دعای او – که در خواست خیر و مصلحت خود است – به گونه ای پنهان و ناآشکار برآورده می شود.

 

در هر صورت خداوند، به جهت دعا و توسل انسان، اجر عظیمی به او عطا می کند و وی از نعمت ارتباط و تقرب به خدا بهره مند می شود.

 

پس هیچ گاه باب رحمت الاهی به سوی کسی بسته نیست. چه حاجتش بر آورده شود و چه بنابر مصلحت شخص، در ظاهر برآورده نشود؛ چرا که این گونه دعاها در واقع اجابت پنهانی دارد[9]. از طرفی خود دعا و توسل انسان، لبیک و اجابت الاهی است.[10]

 

نتیجه این که:

 

1. اگرچه در آداب دعا سفارش شده که بر خواسته ی خود اصرار کنید، ولی در حصول نتیجه نباید شتاب و عجله کرد، باید زمان وقوع استجابت را به خدای حکیم واگذار کرد و به فعل او راضی بود. شاید استجابت سریع دعا، به صلاح دعا کننده نباشد و یا به طور کلی، آنچه خواسته شده به صلاح دعا کننده نبوده که در این صورت یا جای گزین خواهد شد و یا در قیامت به نحو بالاتری به بنده خواهد رسید. ولی با وجود شرایط دعا، استجابت قطعی است.[11]

 

2. آن چه از ما خواسته شده، دعا کردن است و طبیعی است که انسان به صلاح خود دعا می کند اما نباید این دعا با شرایط و آداب گفته شده منافات داشته باشد که بدیهی است از این منظر؛ دعایی که فاقد شرایط است مثلا مخالف قوانین تکوین و تشریع است فاقد مصلحت نیز می باشد ولی ممکن است دعایی از دیدگاه ما دارای مصلحت باشد و مخالفتی با عقل و شرع نداشته باشد اما استجابت آن به صلاح ما نباشد پس تشخیص نهایی این که استجابت آن به صلاح ما است یا نه، بر عهده ی خداست نه بنده، زیرا احاطه ی دقیق به همه ی مصالح، فرع بر علم بی پایان است که در اختیار بندگان نیست.

 

3. از آن چه بیان گشت روشن خواهد شد که متن موجود در سؤال "یچ وقت چیزی را به زور از خدا نخواهید شاید به صلاحتان نباشد"، نیازمند به اصلاح و توضیح است زیرا اگر شما با رعایت آداب و شرایط دعا کردید و به نظر خودتان منافاتی با قوانین تکوین و تشریع نداشت و به صلاح دنیا و آخرتتان بود، باید اصرار نمایید و به صرف این که شاید به صلاح من نباشد، نباید از اصرار دست بردارید اما اگر با این حال مستجاب نشد باید گفت که حتما مصلحتی غیر از آن چه من فکر می کردم در کار بوده است و باید ادب را رعایت کرد، بهر حال ما وظیفه داریم که بر اساس عقل و فهم خود، حکم کنیم و خدا بر اساس دانایی خود، یعنی؛ اگر ما تشخیص دادیم که به صلاحمان است اصرار می کنیم، و همین اصرار خود به صلاح ماست و موجب می شود ارتباط ما با خدا قوی تر شود یعنی از جنبه ی مقدمی ممکن است به صلاح ما نباشد اما از جنبه ی ذی المقدمی در هر حال به صلاح ماست.

 

 

[1] مؤمن، 60؛ "وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونی‏ أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی‏ سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرین" پروردگار شما گفته است: «مرا بخوانید تا (دعاى) شما را بپذیرم! کسانى که از عبادت من تکبّر مى‏ورزند به زودى با ذلّت وارد دوزخ مى‏شوند!».‏ 

[2] برای آگاهی بیشتر، نک: مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ص226-237.

[3] اصول کافی، ج 4، ص 210، ح 2 .

[4] اصول کافی، ج 4 ، ص 212، ح 6.

[5] اصول کافی، ج 4 ، ص 224، ح 2.

[6] تفسیر نمونه، ج 20، ص 152.

[7] نهج البلاغه، نامه 31. البته ممکن است این جمله ی حضرت علی(ع) به گونه ی دیگری نیز معنا شود یعنی مراد حضرت این باشد که «بخشش الاهی به اندازه ی خود نیّت است، اگر چیزهای کوچک را از خدا طلب کردی همان به تو داده می شود و اگر امور با ارزش و مهم را خواستی به همان می رسی پس بهتر است که انسان همت بالایی داشته باشد.

[8] بقره ، 261.

[9] در آیات و روایات بر استجابت قطعی دعاها تاکید شده و آمده که هیچ بنده ای دست به درگاه خدا نگشاید، مگر این که خدای متعال شرم کند که آن را باز گرداند، تا این که از فضل و رحمت خود برآن قرار دهد. نک: اصول کافی، ج 4 ، ص 218، ح 2.

[10] نک: روحانی، سید محمد کاظم، شفاعت و توسل، ص 51-69.

[11] در روایت آمده که وقتی ثواب و پاداش بنده ای که در دنیا دعا کرده بود و مستجاب نشده بود، در آخرت به او داده می شود و او کثرت آن پاداش را می بیند. آرزو می کند که ای کاش هیچ دعایی در دنیا برای او مستجاب نمی شد!. نک: اصول کافی، ج 3، ص 246، ح 9.



ادامه مطلب
جمعه 19 آبان 1396  - 11:04 AM

خلاصه پرسش

بر اساس دین اسلام انسان چگونه به وجود آمد؟

پرسش

بر اساس دین اسلام انسان چگونه به وجود آمد؟

پاسخ اجمالی

قرآن کریم در مورد خلقت انسان و مبدأ پیدایش آن تعبیرات گوناگونی دارد. بعضی از آیات ماده ی نخستین انسان را "گل" معرفی می کند، دسته ای از آیات می گوید انسان را از "آب" خلق کردیم، آیات دیگری منشأ آفرینش انسان را تنها "نطفه" و برخی دیگر، "خاک و نطفه" را مشترکاً ماده ی نخستن آفرینش انسان می داند.

در مجموع آنچه که به روشنی از این آیات استفاده می شود این است که انسان در آغاز خاک بوده سپس با آب آمیخته شده و به صورت گل در آمده، و بعد به صورت "گل بد بو" در آمد، پس از آن، حالت چسبندگی پیدا کرد و بعد به صورت گل خشکیده در آمد و حالت صلصال کالفخار (گل خشکیده) به خود گرفت و در نهایت روح در آن دمیده شد.

اما در میان دانشمندان علوم طبیعی، درباره آفرینش موجودات زنده اعم از گیاهان و جانواران دو فرضیه وجود دارد: الف: فرضیه تکامل و تبدل انواع. ب: فرضیه ثبوت انواع

نظریه تکامل وتبدل انواع می گوید: همه انواع موجودات زنده خلقت مستقل ندارند؛ بلکه موجودات به صورت تدریجی تکامل یافتند و از نوعی به نوع دیگر تغییر شکل دادند. کامل ترین حلقه ی این تکامل همین انسان های امروزند. این نظریه ی «ترانسفورمیسم» است. اما فرضیه ثبوت انواع «فکسیسم» معتقد است انواع جانداران هر کدام جداگانه از آغاز به همین شکل کنونی ظاهر گشتند و هیچ نوعی به نوع دیگر تبدیل نشده است.

اگر چه قرآن کریم خلقت انسان را تقریباً به صورت سر بسته و اجمالی مطرح کرده است و مستقیماً در صدد بیان تکامل یا ثبوت انواع نیست، اما ظاهر آیات (البته در خصوص انسان) با مسئله ی خلقت مستقل سازگارتر است، هر چند کاملاً صریح نیست.

پاسخ تفصیلی

واژه انسان یا از ماده «انس» است، از آن جهت که انسان ها با یکدیگر یا با هر چیزی مأنوس می شوند و لذا می گویند: انسان مدنی بالطبع است، چون طبعاً حال انس گرفتن در انسان قوی است. و یا از ماده «نسیان» و اصل آن «انسیان» است. انسان چون اهل نسیان و فراموشی است به او انسان گفته شده است. از امام صادق (ع) روایتی به این مضمون نقل شده است: (حضرت آدم از همان اول با این که بنا بود به آن شجره نزدیک نشود به زودی فراموش کرد و به آن درخت نزدیک شد...)[1].

 

قرآن در مورد خلقت انسان و مبدأ پیدایش آن تعبیرات گوناگونی دارد که نشان می دهد آفرینش انسان دارای مراحل متعددی بوده است.

 

الف. دسته ای از آیات قرآن، ماده نخستین انسان را "گل" معرفی می کند .[2]

 

ب. دسته ای دیگر می فرماید: انسان را از "آب" خلق کردیم . [3]

 

ج آیات دیگر منشأ آفرینش آدمی را تنها "نطفه" می دانند. [4]

 

د. در تعدادی از آیات "خاک و نطفه" مشترکاً ماده ی نخستین پیدایش انسان معرفی شده اند.[5]

 

در مورد معنای این آیات، دو وجه به نظر می رسد:

 

1.در این آیات مراحل آفرینش هر فرد به طور جداگانه مورد نظر است: یعنی آفریده شدن انسان از خاک، به این معناست که خاک به مواد غذایی و مواد غذایی به نطفه تبدیل می شود، پس خاک مبدأ نطفه و نطفه مبدأ انسان است. یعنی خاک مبدأ دور(بعید) و نطفه مبدأ نزدیک انسان است.

 

2. چون خلقت حضرت آدم از خاک است و آفرینش همه انسانها به حضرت آدم منتهی می شود. پس مبدأ آفرینش آدم، مبدأ آفرینش دیگران نیز خواهد بود.

 

بنابراین،گر چه ظاهر آیات قرآن در باره آفرینش انسان ، از جهاتی اختلاف دارد، اما با اندک توجه و عنایتی روشن می شود که آیات قرآن در این زمینه با هم اختلافی ندارند، زیرا برخی از آیات در مورد آفرینش نخستین انسان (آدم) است. بدیهی است که هنگامی که مبدأ نخستین انسان، مشخص شود مبدأ وجود همه انسانهای دیگر نیز از جهت تاریخی روشن می شود؛ یعنی اگر بگوییم آدم از گل آفریده شده است، صحیح است که بگوییم همه انسان ها از خاک آفریده شده اند، این به یک اعتبار است.

 

اما به اعتبار دیگر تک تک انسان ها جداگانه لحاظ می شوند. البته این اعتبار ،اعتبار اول را نفی نمی کند؛ یعنی اگر بگوییم هر انسانی از نطفه آفریده شده و نطفه از مواد غذایی و مواد از گوشت حیوانات و میوه ها و درختان و مواد معدنی و اینها همه به زمین باز می گردند، پس مبدأ آفرینش هر انسانی را صرف نظر از این که می توان به اعتبار انسان نخستین، از خاک دانست، می توان به اعتبار تک تک آنها نیز از خاک دانست. از این جهت برخی از آیات قرآن تنها در مورد شخص حضرت آدم است. [6] و برخی دیگر ممکن است کلیت داشته باشد و در مورد همه  انسان ها به کار رود.

 

خداوند در آیه ای می فرماید:" من بشر را از گل آفریده ، و در آن از روح خود دمیدم..."[7] همین طور در آیه دیگری می فرماید:" می خواهم  بشری از گل خشک، از لجن بدبو بیافرینم، چون آفرینش(او را) را به پایان بردم و از روح خود در آن دمیدم ..."[8] بدیهی است که در این آیات،  خداوند داستان خلقت حضرت آدم و سجده نکردن ابلیس را مطرح می کند و نمی توان در این آیات، آدم را به معنای انسان ها گرفت؛ زیرا در ذیل همین داستان، خداوند سخن شیطان را نقل می فرماید که: "لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَه‏..."( همه فرزندانش را، جز عده کمى، گمراه و ریشه‏کن خواهم ساخت)[9] و اگر همه ی انسان ها منظور بودند، دیگر شیطان  "ذریته"(ذریه آدم) نمی گفت.

 

برخی از آیات که جنبه کلی دارد و خلقت همه انسان ها در آنها لحاظ شده است عبارتند از: "اوست که آدمی را از آب بیافرید...."[10] و "پس  آدمی بنگرد که از چه چیز آفریده شده است، از آبی جهنده آفریده شده است."[11]

 

این آیات و نظایر این ها می گوید انسان از آب یا نطفه و ... خلق شده است، در این گونه آیات خلق انسان ها به طور کلی لحاظ شده است.

 

به هر حال آنچه را که از آیات مختلف قرآن و تعبیرات گوناگونی که در باره آفرینش انسان آمده به خوبی استفاده می شود که انسان در آغاز خاک بوده [12] سپس با آب آمیخته شده و به صورت گل[13] و بعد به صورت گل بدبو درآمده [14]پس از آن حالت چسبندگی پیدا کرده [15] و بعد به  صورت گل خشکیده درآمد و حالت صلصال کالفخار (گل خشکیده) به خود گرفته است.[16]

 

در این که،هر یک از این مراحل از نظر بعد زمانی چه اندازه طول کشیده و این حالت های انتقالی تحت چه عواملی به وجود آمده از مسائلی است که دانش ما به آنها نمی رسد و تنها خدای متعال به آنها آگاه است.

 

لازم به ذکر است که قرآن کریم خلقت انسان را تقریباً به صورت سربسته و اجمالی مطرح کرده است؛  چرا که منظور اصلی قرآن، بیان مسائل تربیتی بوده و قرآن کتاب علوم طبیعی نیست، بلکه کتاب انسان سازی است و نباید انتظار داشت که جزئیات این علوم از قبیل مسائل مربوط به تکامل، تشریح، جنین شناسی و ... در آن مطرح شود، ولی این مانع از آن نخواهد بود که به تناسب بحث های تربیتی اشاره ی کوتاهی به قسمت هایی از این علوم بشود.

 

در این جا ضروری است، موضوع تکامل انواع به جهت تناسب با بحث مطرح شود.

 

در میان دانشمندان علوم طبیعی دو فرضیه درباره آفرینش موجودات زنده اعم از گیاهان و جانواران وجود داشته است.

 

الف: فرضیه تکامل انواع یا «ترانسفورمیسم» که می گوید موجودات زنده در آغاز به شکل کنونی نبودند، بلکه در آغاز موجودات تک سلولی در آب اقیانوس ها و از لابلای لجن های اعماق دریا ها با یک جهش پیدا شدند؛ یعنی موجودات بی جان در شرایط خاصی قرار گرفتند که از آنها نخستین سلول های زنده پیدا شد.

 

این موجودات ذره بینی زنده تدریجاً تکامل یافتند و از نوعی به نوع دیگر تغییر شکل دادند. کامل ترین حلقه این تکامل همین انسان های امروزند که از موجوداتی شبیه به میمون و سپس میمون های انسان نما ظاهر گشتند.

 

ب: فرضیه ی ثبوت انواع یا «فکسیسم» که می گوید انواع جانداران هر کدام جداگانه از آغاز به همین شکل کنونی ظاهر گشتند و هیچ نوع به نوع دیگر تبدیل نیافته است. و طبعاً انسان هم دارای خلقت مستقلی بوده که از آغاز به همین صورت آفریده شده است.

 

از ظاهر آیات قرآن درباره خلقت آدم در ابتدا، چنین به نظر می رسد که آدم نخست ار گل تیره رنگ آفریده شد و پس از تکمیل اندام، روح الهی در آن دمیده شد و به دنبال آن فرشتگان جز ابلیس در برابر او سجده کردند. نحوه بیان این آیات چنین نشان می دهد که میان خلقت آدم از خاک و پیدایش صورت کنونی، انواع دیگری وجود نداشته است.

 

نتیجه این که آیات قرآن هر چند مستقیماً در صدد بیان مسئله تکامل یا ثبوت انواع نیست، ولی ظواهر آیات (البته در خصوص انسان) با مسئله خلقت مستقل سازگارتر است، هر چند کاملاً صریح نیست، اما ظاهر آیات خلقت آدم، بیشتر روی خلقت مستقل دور می زند.

 

در خاتمه بیان این نکته خالی از فایده نیست؛ از آیات قرآن به روشنی استفاده می شود که انسان از دو چیز مختلف آفریده شد که یکی در حد اعلای عظمت و دیگری در پایین ترین حد از نظر ارزش. جنبه مادی انسان را گل بدبوی تیره رنگ و (لجن) تشکیل می دهد و جنبه معنوی او را چیزی به عنوان روح خدا.

 

آنچه در این مسئله مهم است، این است که ماده اولیه انسان بسیار بی ارزش است و از پست ترین مواد روی زمین بوده، اما خدای متعال از چنین ماده ی بی ارزشی چنان مخلوق پر ارزشی ساخته که گل سر سبد جهان آفرینش شده است.

 

جهت آگاهی بیشتر مراجعه شود به:

 

1.       المیزان، علامه ی طباطبائی، جلد 4 و 17.

 

2.       تفسیر نمونه، جلد 11 ص 82 به بعد؛ و جلد 23.

 

3.       راهنما شناسی، محمد تقی مصباح.

 

4.       پژوهی در اعجاز علمی قرآن، جلد2، محمد علی رضایی، ص 429-564.

 

5.       خلقت انسان، یدالله سحابی.

 

6.       علل الشرایع، صدوق ، جلد 15، باب 11.

 

 


 [1] - صدوق، علل الشرایع، ج 15، باب 11.

[2]  - انعام،1 ؛سجده، 7؛ صافات،18.

[3]  - فرقان،54 ؛ طارق،6.

[4]  - نحل،4 ؛ یس،77 ؛ دهر، 2؛ عبس، 19 و ...

[5] - حج،5؛ غافر، 67 ؛ فاطر،11؛ کهف،37.

[6] - صاد،72؛ حجر،29.

[7] - صاد،72.

[8] - حجر،29.

[9] - اسراء،62.

[10] - فرقان، 54.

[11] - طارق،5 و 6.

[12] - حج، 5.

[13]  - انعام،2.

[14]  - حجر، 28.

[15]  - صافات، 11.

[16] - الرحمن، 14.



ادامه مطلب
جمعه 19 آبان 1396  - 11:04 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 22

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 54042
تعداد کل پست ها : 341
تعداد کل نظرات : 0
تاریخ ایجاد بلاگ : دوشنبه 17 مهر 1396 
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 8 خرداد 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی