به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

بهشت مخصوص متواضعین است

آیت‌الله مجتهدی: کسانی که خودشان را کوچک کردند و تواضع نمودند، به مقامات عالی رسیدند.

بهشت مخصوص متواضعین است به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ در وصیت رسول اکرم (ص) به امیرالمومنین امام علی (ع) آمده: «یا علی به‌خدا قسم، اگر انسان متواضع و فروتن در ته چاه هم باشد، خدای عزوجل بادی را نزد او می‌فرستد تا او را بالا آورد، و او را در دولت اشرار، به جایگاه و منزلتی بالاتر از جایگاه و منزلت نیکان می‌رساند.»

آیت الله مجتهدی تهرانی در شرح این حدیث می‌گوید: این تجربه عمر من است: کسانی که خودشان را کوچک کردند و تواضع نمودند، به مقامات عالی رسیدند، اما کسانی که می‌خواستند خودشان را بالا ببرند، زمین خورند. ما چنین چیزهایی را در صنف اهل علم هم دیده‌ایم؛ چرا در وقت تشیع جنازه آشیخ محمدحسین زاهد، این همه جمعیت جمع شد و ایشان را تا ابن بابویه شهر ری با پای پیاده تشییع کردیم؟، برای اینکه شیخ محمدحسین زاهد، تواضع داشت، او به کودکان احکام شرعی و قرآن می‌آموخت؛ ایشان افتادگی کردند و به مقام بالا رسیدند.

آیت الله مجتهدی در ادامه افزودند: الان به بعضی از پیش‌نمازها اگر بگویید بعد  از خواندن نماز، منبر برو، به آن‌ها برمی‌خورد و می‌گویند که منبر برای واعظ است، که این‌ها محلی از اِعراب ندارند و مطابق آیه قرآن به جهنم می‌روند. در حالی که آیت الله شاه آبادی، استاد امام خمینی (ره)، شب‌ها در مسجد جامع منبر می‌رفتند، و آیت‌الله بروجردی هم با اینکه مجتهد بودند و رساله داشتند، اما  شب‌ها منبر می‌رفتند. «حاج شیخ مهدی مدقق»، می‌گفت: «به پیش‌نماز مسجدی، حجت الاسلام گفتم، او با ناراحتی به من گفت: «شما به من اهانت کردید»، یعنی چرا به من آیت‌الله نگفتی؟، یک روز هم در مسجدی منبر رفته بودم که دیدم حاج میرزا جواد آقا وارد شدند و بی‌ریا وسط جمعیت نشستند. من در منبرم ایشان را آیت‌الله خطاب کردم، وقتی از منبر پایین آمدم، ایشان عصبانی به من گفتند: «من محمد جوادم، من محمدجوادم.»، یعنی چرا به من آیت‌الله گفتی؟، بدش آمده بود.

آیت الله مجتهدی تهرانی در پایان گفتند: خداوند در قرآن کریم در وصف کسانی که تواضع می‌کنند در آیه 833 سوره قصص فرموده‌ است: «پس بهشت مخصوص کسانی است که اراده برتری در زمین ندارند»، یعنی نمی‌خواهند به آن‌ها آیت‌الله گفته شود، چنین کسانی به بهشت خواهند رفت.

منبع: احسن الحدیث

 

انتهای پیام/



ادامه مطلب
جمعه 12 آبان 1396  - 6:37 PM

امید بخش ترین آیه قرآن چیست؟

امید بخش‌ترین آیه قرآن از منظر امام علی (ع) را در این مطلب بخوانید.

امید بخش ترین آیه قرآن چیست؟

به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛یکی از صفات خداوند متعال، مهربانی و بخشندگی است که این صفت، امید را در دل بندگان می‌افزاید، در قرآن کریم احادیثی در مورد بخشش گناهان آورده شده که در این مطلب برخی از این آیات امید بخش، آورده شده اند.

حضرت علی (ع)  در میان جمعی از مسلمین فرمودند: «آیا می دانید امید بخش ترین آیه ی قرآن کدام است؟!»، که بعضی از آنان به این آیه اشاره کردند: «إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ»[1]، خداوند جز شرک، گناهان دیگر را می بخشد. گروهی دیگر نیز به این اشاره کردند: «وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءًا أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللّهَ یَجِدِ اللّهَ غَفُورًا رَحیمًا»[2] یعنی هرکس خلافکار و ظالم باشد ولی استغفار کند، خداوند را بخشنده و مهربان خواهد یافت. عدّه ای نیز اظهار داشتند: «یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلی‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعًا»[3] یعنی ای بندگان من که در حقّ خود اسراف کرده اید! از رحمت خدا مأیوس نشوید، زیرا او همه ی گناهان را می بخشد. و تعدادی هم به این آیه اشاره کردند: «وَ الَّذینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ»[4] یعنی کسانی که اگر کار زشتی انجام دادند و به خودشان ظلم کردند، یاد خداوند می کنند و برای گناهان خویش استغفار می نمایند، و کیست جز خداوند که گناهان را ببخشد.

بعد از آنکه، حاظران نظرات خود را گفتند، امام علی (ع) فرمودند: «از حبیبم رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: امید بخش ترین آیه در قرآن این آیه است: «وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفًا مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ»[5] سپس پیامبر صلی الله علیه و آله ادامه دادند: «یا علی! سوگند به خداوندی که مرا بشیر و نذیر به سوی مردم مبعوث کرد، وقتی که انسان برای نماز وضو بگیرد، گناهانش ریخته می شود، و زمانی که رو به قبله کند، پاک می شود. یا علی! مثال اقامه کننده ی نمازهای روزانه، مثل کسی است که هر روز پنج مرتبه در نهر آبی که جلوی منزل اوست خود را شستشو کند.»[6]

در تفسیر یک جلدی مبین درباره امید بخش ترین آیه قرآن اینگونه آمده است: «إنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَاءُ ۚ وَمَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَىٰ إِثْمًا عَظِيمًا»[7] مسلما خداوند اين را كه براى او شريك قائل شوند نمى‌بخشد و آنچه را كه فروتر از آن باشد براى هر كه بخواهد مى‌بخشد، و هر كه براى خدا شريك بگيرد، بدون شك گناهى بزرگ ساخته است. این آیه از آیات عجیب قرآن کریم است و انسان را چنان امیدوار می کند که گویی هیچ خطری او را تهدید نمی کند. آیه کریمه صریحاً اعلام می دارد که همه ی گناهان غیر از شرک قابل بخشش است. شرک عبارت از منکر شدن حق واقعی و تمام حق خدا و ولایت و مالکیت مطلق اوست. امیرمومنان (عل) فرمود: «هیچ آیه ای پیش من از این آیه امید بخش تر نیست.»

[1]. نساء، 48.

[2]. نساء، 110.

[3]. زمر، 53.

[4]. آل عمران، 134.

[5]. هود، 114.

[6]. تفاسیر مجمع البیان و کنزالدقائق‏.

[7]. نساء، 48.

 

منابع:

1- چهار صد نکته از تفسير نور، ص 388 

2- تفسیر مبین  

 

انتهای پیام/



ادامه مطلب
پنج شنبه 11 آبان 1396  - 2:21 PM

آیا اموات هم دلتنگ می‌شوند؟

اموات به اذن خداوند به دیدار نزدیکان خود می‌آیند و از احوال آنان جویا می‌گردند.

. کار نشود

به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ اصل وجود انسان همان روح است و احساسات انسانی از جمله عشق، دلتنگی و غیره همه حالات روحی است که توسط بعد مادی انسان به منصه ظهور می‌رسد و بعد از مرگ، جسم انسان از بین می‌رود و روح باقی می‌اند، پس بدیهی است که احساساتی از جمله «دلتنگی» نیز باقی خواهند ماند.

پس از مرگ و جدایی روح از شدیدترین متعلقش که همان بدن است، شناخت‌ها و  علایق و ارتباطات هم چنان باقی می‌ماند، البته با این تفاوت که پس از مرگ، اراده و اختیار از آدمی سلب می‌گردد؛ مردگان، صدای ما را (باذن الله) می‌شنوند، حتی حرف نیز می‌زنند، منتهی چون آنها دیگر ابزار مادی زبان را ندارند و ما نیز تا در دنیا هستیم، از راه اعضای بدن صداها را می‌شنویم و درک می‌کنیم، حرف یا پاسخ آنها را نمی‌شنویم. چنان چه در اخبار وارده و احادیث تصریح شده که شخص رسول الله (ص)، با مردگان حرف می‌زدند.

 در روایات نیز به تداوم این ارتباطات، به ویژه با خانواده که علایق بیشتری با آنها ایجاد شده، بیانات صریحی وجود دارد:

امام صادق(ع) می‌فرماید: «اذا کانَ یومَ الجُمعةِ و یوما العِیدَینِ امَرَ اللهُ رضوان خازن الجنان ان ینادی فی ارواح المؤمنین و هم عرصات الجنان: انّ اللهَ قَد اذنَ لَکم الجُمعةَ بالزیارةِ الی اهالیکُم و احبائکم مِن اهلِ الدُنیا»؛ روز جمعه و عید فطر و قربان که می‌شود، خداوند به رضوان نگهبان و مأمور بهشت دستور می‌دهد که در میدان بهشت برزخی به ارواح مؤمنان اعلام نماید که خداوند به شما اجازه داد که  جمعه را به زیارت خانواده و دوستان که در دنیا هستند برود. بعد خداوند بهرضوان دستور می‌دهد برای هر فردی شتری از شترهای بهشتی آماده کنند در  حالی که این شتر از زبرجد سبز پوشیده شده و نیز به پارچه‌های بهشتی تزئین شده، بعد خداوند دستور می‌دهد اهل آسمان‌ها از آنها استقبال کنند. در چنین فضایی فرشتگان هر آسمانی از آنها استقبال می‌کنند، بعد از آن ارواح از آسمان با استقبال پایین می‌آیند در وادی السلام پشت کوفه فرود می‌آیند.

از دلایل دیدن و یا مخفی ماندن برخی از احوال این است که برای مؤمن پس از مرگ عذابی وجود ندارد و حزن و اندوه خودش نوعی عذاب است، لذا اخباری که موجب اندوه وی گردد، بر او پوشیده می‌ماند. مضافاً بر این که این روایت دلالت دارد که اراده و اختیار دنیوی از او سلب شده است که نمی‌تواند همه‌ی واقعیات را دیده و درک نماید.

هم چنین از امام صادق (ع) نقل شده که: «هیچ مؤمن و کافری نیست که در هنگام ظهر نزد خانواده‌ی خویش حاضر نگردد. وقتی مؤمن خانواده‌اش را در حال انجام اعمال صالح می‌بیند، خداوند را حمد گوید و وقتی کافر خانواده‌ی خویش را در حال انجام اعمال صالح ببیند، بر آنان غبطه می‌خورد.»

در روایت دیگری بیان شده که: «اسحاق بن عمّار سؤال کرد: آیا شخصی که از دنیا رفته با خانواده‌ی خویش دیدار می‌نماید یا خیر؟ امام فرمودند: آری. پرسید: هر چند گاه؟ فرمود: بنا به منزلتی که نزد خدا دارد. هر هفته، هر ماه یا هر سال...»

در برخی روایات وارد شده که ارواح به دیدن بازماندگان می‌آیند (به ویژه والدین به دیدار فرزندان و بالعکس) و به آنان التماس می‌کنند که چیزی برای ما بفرستید، ولو به کمی یک جرعه آب یا یک پاره استخوان. پس، ارتباط ارواح با متعلقین تا وقتی در دنیا باقی هستند، برقرار خواهد ماند. منتهی چنان چه بیان شد، به کمیّت، کیفیت و چگونگی معین شده از سوی خداوند متعال.

 

 

انتهای پیام/



ادامه مطلب
پنج شنبه 11 آبان 1396  - 2:20 PM

وحدت عملی در مسیر کربلا دیده می‌شود

حجت الاسلام و المسلمین بهاری گفت: جریان اربعین را می‌توان یک حرکت سیاسی دانست.

وحدت عملی در مسیر کربلا دیده می‌شود

حجت الاسلام و المسلمین ابراهیم بهاری سخنران و کارشناس امور دینی، در گفت‌وگو با خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ گفت: قطعا جریان اربعین را می‌توان یک حرکت سیاسی دانست که در طی چند روز اتفاق می‌افتد و این حرکت داری ابعاد مختلف، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اعتقادی است. در بعد سیاسی، طبق تعریف امام هادی (ع) در زیارت جامعه کبیره، اهل بیت (ع) سیاست گذار همه عالم و رکن همه کشورها و همه جامعه هستند که اربعین نشانه‌ای از آن است.

وی با اشاره به اینکه در راهپیمایی اربعین، افرادی از ادیان مختلف حضور دارند، بیان کرد: شیعه و سنی و مسیحی و سایر ادیان در کنار یکدیگر، همه زیر یک  پرچم گرد هم می‌آیند و به عالم اعلام می‌نمایند که با حسین بن علی (ع) می‌شود مسیر ظلم ستیزی و ایستادگی را پیمود و به سمت هدف نهایی که رهایی از ظلم شیاطین و رسیدن به پروردگار عالم است، حرکت کرد؛ قطعا اربعین فرصتی است تا به کسانی که به کشورهای اسلامی و منابع آن‌ها چشم طمع دارند هشدار دهیم که ما می‌توانیم این سیل خروشان را علیه آنان به‌ پا کنیم.

حجت الاسلام بهاری در خصوص نقشی که اربعین در خودسازی افراد دارد، افزود:اربعین درس عبادت و بندگی را به معنای واقعی به همه می‌آموزد؛ افرادی که با پای پیاده این مسیر را طی می‌کنند و آنان که به زائران اباعبدالله الحسین (ع) خدمت می‌نمایند، اگر این اتفاق را به عنوان یک امتحان در دل های خود طی کنند، در بسیاری از مسائل زندگی نیز می‌توانند با همین روش به هدف برسند. در روایات آمده است که زیارت اهل بیت (ع) و به خصوص امام حسین (ع) با پای پیاده، باعث خودسازی و افزایش تقوا می‌گردد و رذائل را از بین خواهد برد. طی  کردن این مسیر، مانند سوهان بر ناخالصی‌های روحی و جسمی کشیده می‌گردد و عیوب را از بین می‌برد، بنابراین از فرصت اربعین می‌توان برای رشد و خودسازی استفاده کرد.

این سخنران و کارشناس مذهبی خاطره‌ای را از سفر اربعین خود، اینگونه نقل کرد: بنده، تجربه شش سفر اربعین را داشته‌ام و با جمعیت زیادی از کشور های مختلف برخورد کرده‌ام. در اربعین سال گذشته با پنج جوان فرانسوی که دو نفر از آنان سنی بودند برخورد نمودم و از آنها دلیل آمدنشان را پرسیدم که در جواب من اینگونه پاسخ دادند: «حسین بن علی (ع) یک نماد بین المللی است و فقط متعلق به شیعیان نیست و هر آزادی خواهی که بخواهد درس آزادگی را بیاموزد باید این مسیر را تجربه کند.» هم چنین با زائری از کشور روسیه آشنا شدم که پس از تشرف به دین مبین اسلام، جمعیت زیادی را با خود به این همایش عظیم آورده بود تا آنها نیز این وحدت عملی که در مسیر کربلا دیده می‌شود را ببینند.

وی افزود: در راهپیمایی عظیم اربعین، به غیر از امت مسلمان، افرادی از ادیان مسیحی و زرتشتی و دین های دیگر قابل مشاهده‌اند که همه آنان یک جمله «لبیک یا حسین (ع)» را فریاد می‌زنند و مسیر را نه بر حسب عادت بلکه با عزم  راسخ و اعتقادی قوی طی می‌نمایند و این اتفاق می‌تواند باعث انسجام گسترده ای شود.

حجت الاسلام بهاری در رابطه با تأثیر راهپیمایی اربعین در تقویت اتحاد بین مسلمین گفت: در طی چند سال، جمعیت زائران از 5 میلیون به بالای 20 میلیون نفر رسیده است و چه وحدتی بالاتر از اینکه در یک شهر کوچک، این جمعیت انبوه به راحتی اسکان داده می‌شوند و هر کس با همه توان و با هرچه که دارد از زائران استقبال می‌نماید. مردم عراق، که سالهاست به خوبی از زائران امام حسین (ع) میزبانی می‌نمایند، خدمت به زائران را شرف خود می‌دانند و اینگونه به حضرت زهرا تعهد می‌دهند: «ابد ولله ما ننسی حسینا» و اعلام می‌کنند که یا فاطمه الزهرا (س) ما حسین (ع) تو را  فراموش نخواهیم کرد. و این موضوع نشان دهنده  اتحادی بی نظیر است که از ثمرات اربعین حسینی می‌باشد.

وی در پایان با اشاره به سخنی از کشیک مسیحی در رابطه با نقش وحدت آفرین امام حسین (ع) بیان کرد: آنتون بارا، اندیشمند مسیحی در اربطه با اباعبدالله الحسین (ع) اینگونه می‌گوید: «اگر حسین از آنِ ما بود، در هر سرزمینی برای او بیرقی بر می‌افراشتیم و در هر روستایی برای او منبری برپا می‌کردیم و مردم را با نام حسین (ع) به مسیحیّت فرا می‌خواندیم.»

 

انتهای پیام/



ادامه مطلب
پنج شنبه 11 آبان 1396  - 2:19 PM

خلاصه پرسش

چرا خداوند همه انسان‌ها را مسلمان نیافریده است؟

پرسش

چرا خداوند همه ما انسان‌ها را مسلمان نیافریده و در این بین کافر و مسیحی و...، وجود دارد؟

پاسخ اجمالی

خداوند انسان را خداشناس و خداپرست، مجهز به نیروی تعقل و اندیشه و صاحب اراده و اختیار آفریده، و برای راهنمایی بشر انبیای الهی را فرستاده است. پس خداوند کسی را کافر، مسیحی، یهودی و... خلق نمی کند؛ بلکه این انسان است که در اثر سوء اختیار خود و یا شرایط محیطی دچار انحراف می شود.
پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: «فرزند بر فطرت توحید متولد می شود، پدر و مادر، او را یهودی یا مسیحی می‌کنند».

 

پاسخ تفصیلی

برای روشن شدن پاسخ نکاتی را متذکر می شویم:
1. وجود خداوند تبارک و تعالی عین کمال، خیر و رحمت است. همه موجودات را بر اساس خیر و رحمت وجودی خود خلق نموده است و بهمین جهت هر موجودی در مرتبۀ خود کامل و بی نقص است.
2. انسان، کامل ترین مخلوق خداوند است؛ چون اولاً: خلیفۀ خداوند است.[1] ثانیاً: همۀ موجودات برای انسان خلق شده اند.[2]
به همین جهت انسان دارای ابعاد مختلف وجودی و کمالی است و ما در این جا به چند بعد کمالی انسان که مرتبط با این بحث است اشاره می کنیم:
الف. برخورداری از نعمت آگاهی و تعقل:
"قسم به نفس و آن که نیکویش بیافریده سپس بدیها و پرهیزگاریهایش را به او الهام کرده است".[3]
ب. مجهز بودن به نعمت فطرت (خداشناسی و خداپرستی):
چون خداوند معرفت و گرایش به خود را در نهاد و سرشت انسان قرار داده است:[4]
"و هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: «چرا گواهی دادیم» تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [امر] غافل بودیم".[5]
"به یکتاپرستی روی به دین آور فطرتی است که خدا همه را بدان فطرت بیافریده است و در آفرینش خدا تغییری نیست ، دین پاک و پایدار این است، ولی بیشتر مردم نمی دانند".[6]
ج. داشتن اراده و اختیار:
انسان بر خلاف بسیاری مخلوقات دیگر، تنها در سایۀ گزینش آگاهانه به کمال و هدف از خلقت خود دست می یابد و از این رو کمال آدمی اختیاری و اکتسابی است.[7]
قرآن می فرماید: "بگو: حق از جانب پروردگارتان (رسیده) است، پس هر که بخواهد بگرود و هر که بخواهد انکار کند".[8] "راه را به او (انسان) نشان داده ایم. (انسان) یا سپاسگزار باشد یا ناسپاس.[9]
به عبارت دیگر، خداوند موجوداتی دارد که نمی توانند عصیان الاهی را انجام دهند،[10] ولی اراده کرده است که انسان با اراده و اختیار خود راه کمال را طی کند و عصیان الاهی را مرتکب نشود.
1. یکی از جلوه های رحمت خداوند - علاوه بر فراهم نمودن اسباب هدایت تکوینی در وجود انسان - ، فرستادن پیامبران الاهی است که راهنمای بشر برای رسیدن به مرتبۀ کمال نهایی هستند.
2. همۀ انبیای الاهی انسان ها را به توحید دعوت می نمودند و در واقع همۀ انبیا خود مسلمان بودند[11] و مردم را به اسلام دعوت می کردند؛  زیرا اسلام چیزی غیر از آنچه فطرت آورده است، نیست. به عبارت دیگر، پدیدۀ تکوینی (فطرت) هماهنگی کامل با پدیدۀ تشریعی (دین الاهی که از او به اسلام تعبیر آورده می شود)، دارد.
اما شریعت واقعی انبیای گذشته، در گذر زمان دچار تحریف شده است. علاوه همۀ انبیا - غیر از پیامبر اسلام که خاتم الانبیاء بودند - بشارت به پیامبر بعدی می دادند و لازمۀ پذیرش دعوت هر پیامبری ایمان به پیامبر بعدی بوده است.
پس ادیان فعلی، دیگر صلاحیت پذیرش را ندارند و مورد قبول نیستند! در حالی که تنها دین نجات بخش و مقبول در نزد خداوند اسلام است. "همانا دین در نزد حداوند اسلام است".[12]  "و هر کس غیر از اسلام دین دیگری انتخاب کند از او پذیرفته نخواهد شد".[13]
نتیجه این که خداوند انسان را خداشناس و خداپرست، مجهز به نیروی تعقل و اندیشه و صاحب اراده و اختیار آفریده است و برای راهنمایی بشر انبیای الاهی را فرستاده است. پس خداوند کسی را کافر، مسیحی، یهودی و... خلق نمی کند، بلکه این انسان است که در اثر سوء اختیار خود و یا شرایط محیطی دچار انحراف می شود.[14]
پیامبر (ص) می فرماید: "هر فرزند بر فطرت توحید متولد می شود، پدر و مادر، او را یهودی یا مسیحی می کنند".[15]

 


[1] بقرة، 30. "و اذ قال ربک للملائکة انی جاعل فی الارض خلیفة".

[2] جاثیه، 13. "و سخرلکم ما فی السموات و ما فی الارض".

[3] شمس، 7 و 8 ."و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها".

[4] برای آگاهی بیشتر، نک: نمایۀ، فطرت و گرایش به فساد، سؤال 44.

[5] اعراف، 172.

[6] روم، 30.

[7] معارف اسلامی، ج 1، ص 109؛ برای آگاهی بیشتر، نک: نمایۀ، عامل انحراف از صراط مستقیم، سؤال 164؛ انسان و اختیار، سؤال 2877.

[8] کهف، 29. "و قل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء  فلیکفر".

[9] انسان، 3.  "انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً".

[10] " لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ"، تحریم، 6.

[11] "ما کانَ إِبْراهیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکین‏".
آل عمران، 67.

[12] آل عمران، 19.

[13] آل عمران، 85.

[14] برای آگاهی بیشتر، نک: نمایۀ، هدایت الهی و اختیار، سؤال 292.

[15] بحار الانوار، ج 3، ص 289.



ادامه مطلب
پنج شنبه 11 آبان 1396  - 1:00 PM

خلاصه پرسش

دیدگاه قرآن و احادیث در مورد تحجر چیست؟

پرسش

تحجر از دیدگاه قرآن و احادیث را توضیح دهید.

پاسخ اجمالی

تَحَجُّردر لغت به معنی سنگ شدن و در اصطلاح به معنی امتناع انسان از پذیرش حق و روی گردانی از خداوند است و نقطه مقابل آن شرح صدر است.

 

تَحَجُّر از نظر اسلام امری مذموم و در آیات قرآن از آن به قساوت قلب تعبیر شده است.

 

افراد متحجر از یادآورى و تذکر و نصیحت روی گردان و بر تغافل نسبت به حقیقت و بى‏خبرى از آن تعمّد مى‏ورزند.

 

تحجّر، سبب نادیده گرفتن حقایق، دل مردگی و نابودى انسان می شود.

 

تحجّر ریشه در کفر، تقلید از عوام، همنشینى با بدان و فاجران و مجرمان، دنیاپرستى، هواپرستى، آرزوهای دور و دراز، جهل، گناه، لجاجت، جدال و مراء و... دارد.

 

برای ریشه کن کردن تحجر باید از وحى، یاد قیامت، مطالعات پى‏گیر و مستمر  در آثار و احوال و سرنوشت گذشتگان، ارتباط مداوم با دانشمندان صالح، خودسازى و تهذیب نفس، یاد خداوند و پرهیز از گناه مخصوصا از خوردن غذاى حرام، مدد جست.

 

پاسخ تفصیلی

تَحَجُّردر لغت به معنی سنگ شدن است[1] و در اصطلاح به معنی  امتناع انسان از پذیرش حق و روی گردانی از خداوند است که به قلب انسان نسبت داده می شود.[2] نقطه ی مقابل تَحَجُّر شرح صدر است.

 

در آیات قرآ ن از تَحَجُّر به قساوت قلب و عدم خضوع در برابر حقیقت تعبیر شده است.

 

همان گونه که انسانها در درک مطالب و خودجوشى یکسان نیستند، بعضى با یک اشاره ی لطیف یا یک کلام کوتاه، حقیقت را به خوبى درک مى‏کنند و بعضی در نقطه ی مقابل آن قرار دارند، در پذیرش حق هم عده ای با یک تذکر بیدار مى‏ شوند، و یک موعظه و اندرز در روح آنها طوفانى بپا مى‏کند، در حالى که بعضى دیگر شدیدترین خطابه‏ها و گویاترین دلائل و نیرومندترین اندرز و مواعظ در وجودشان کمترین اثرى نمى‏گذارد.[3]

 

قرآن در این زمینه بعضى از انسانها را صاحب "شرح صدر" و گستردگى روح و بعضى را داراى تنگى و "ضیق صدر" معرفى مى‏کند، چنان که مى‏فرماید:" آن کس را که خدا مى‏خواهد هدایتش کند، سینه‏اش را براى اسلام گشاده مى‏سازد، و آن کس را که بخواهد گمراه نماید سینه‏اش را چنان تنگ مى‏کند که گویى مى‏خواهد به آسمان بالا رود"[4]! این موضوعى است که با مطالعه حالات افراد کاملا مشخص است، بعضى آن چنان روحشان باز و گشاده است که هر قدر از حقایق در آن وارد شود به راحتى پذیرا مى‏شوند، اما بعضى به عکس آن چنان روح و فکرشان محدود است که گویى هیچ جایى براى هیچ حقیقتى در آن نیست، گویى مغزشان را در یک محفظه با دیوارهاى نیرومند آهنى قرار داده‏اند.

 

این افراد مورد نکوهش قرآن مجید قرار گرفته اند، آنجا که می فرماید :

 

"چرا هنگامى که مجازات ما به آنان رسید، (خضوع نکردند و) تسلیم نشدند؟! بلکه دلهاى آنها قساوت پیدا کرد و شیطان، هر کارى را که مى‏کردند، در نظرشان زینت داد!".[5]

 

افراد متحجر از یادآورى و تذکر و نصیحت بهره‏اى نمى‏گیرند و بر تغافل نسبت به حقیقت و بى‏خبرى از آن تعمّد مى‏ورزند. قرآن می فرماید: "و چون به آنها یادآورى شود (تذکر داده شود)، به یاد نمى‏آورند (متذکر نمی شوند)".[6]

 

عوامل تَحَجُّر و قساوت قلب:

 

1- تقلید از عوام سبب تحجّر و جمود است.

 

مشرکان در توجیه اعمال خود می گفتند: چون پدران خود را بر این دین یافتیم این دین را برگزیدیم[7]. پایبندى بى‏چون و چرا به سنّت‏ها و آداب ملّى و قومى، سبب تخدیر جامعه و سدّ راه فکر و نوآورى و مانع شناخت حقیقت است. البته باید توجه داشت که این گونه از تقلید و پیروی با تقلید از اهل علم و دانشمندان، فرق دارد و این نه تنها مانع شناخت حقیقت و نوآوری نیست بلکه وسیله‏ى تکامل و رشد و ترقّى است ‏و به همین دلیل مورد تأیید قرآن قرار گرفته است. چنانکه قرآن برای رسیدن به هدایت و رشد می فرماید:"از اهل ذکر بپرسید".[8] و "به هدایت آنان اقتدا کنید."[9]

 

2-هم نشینى با بدان و فاجران و مجرمان و تأثیر پذیری از آنان.

 

3-دنیاپرستى، هواپرستى و آرزوهای دور و دراز، باعث تنگى روح و قساوت قلب مى‏شود.[10] از جمله پیام هاى پروردگار به حضرت موسى  (ع) این بود:" اى موسى آرزوهایت را در دنیا دراز مکن که قلبت سخت و انعطاف ناپذیر مى‏شود، و سنگدلان از من دورند"!.[11]

 

4-کفر موجب تَحَجُّر و قساوت قلب است.

 

مؤمن همیشه رو به رشد و حرکت است، زیرا چشم حقیقت‏بین، نور، نفس پاک و دل زنده دارد، امّا کافر حاضر نیست حقیقت را ببیند و به خاطر سنگدلى، آن را نمى‏پذیرد و به دلیل ظلمات جهل و تعصّب و تحجّر در راه حقّ حرکت نمى‏کند.[12]

 

5- جهل و گناه و لجاجت و جدال کفر و مراء و ...

 

امیر مؤمنان (ع)فرمود:" اشکها خشک نمى‏شوند مگر به خاطر سختى دلها و دلها سخت و سنگین نمى‏شوند مگر به خاطر فزونى گناه"!.[13]

 

آثار تَحَجُّر و قساوت قلب:

 

1- تحجّر و تعصّب، سبب نادیده گرفتن حقایق است.

 

قرآن می فرماید: "(متحجّرین) به آنچه بر انگیخته شده اند، کفر می ورزند".[14]

 

2- پایان تحجّر و تعصّب و لجاجت نابودى است[15].

 

خدای متعال می فرماید: "ما از آنها انتقام می گیریم."[16] زیرا تعصّب و  تحجّر به جایى مى‏رسد که پیامبر معصومى چون ابراهیم که بیان و معجزه و علم دارد به خاطر مشتى سنگ و چوب و جماد محکوم به سوختن مى‏شود.

 

3 - تحجّر و تعصّب، سبب دل مردگی می شود.

 

مؤمنان، مردمى زنده دل و برخوردار از حیات حقیقى هستند. زیرا ایمان به فرد و جامعه حیات مى‏بخشد و کفر مرگ فرد و جامعه را در پی دارد.

 

چگونه می توان قساوت قلب را ریشه کن کرد؟

 

در پاسخ به این سؤال، باید گفت: هنگامى که نفوس در گودال ژرفى از خواب و آسایش فرو مى‏رود و در آن هنگام که دلها سنگ و از صخره ی  سنگ ها سخت‏تر مى‏شود، و آدمى بدون فهم و اراده با سنتهاى باطل خو مى گیرد، و به هیچ تکامل و تطورى رضا نمى‏دهد. در آن صورت نیاز انسان به بانگ هاى بیم دهنده، شدت مى‏یابد، تا قلب او از خواب بیدار شود، و عقل از تسلط انبوه خرافات رهایى یابد.

 

خداوند متعال برای رهایی از تحجر و قساوت قلب، اسباب زیادی را مهیا  کرده است (بشرط این که انسان نیز بخواهد ). بعضی از این اسباب عبارتند از:

 

1- وحى پیامبر(ص)، به صورتى پیوسته روشنی هایى را در محیطى از  تاریکى سخت، و بانگ هاى پرخروشى را در محیطى از خاموشى و جمود، و آتشفشانهاى سوزنده‏اى را براى از بین بردن مقدّسات باطل و خرافات به جای مانده از دوران جاهلیت، بر همگان آشکار مى‏سازد.

 

سوره تکویر یکى از بانگ هاى آژیرى است، و چون درب قلب بر آن گشوده شده باشد، همچون کلیدى براى تطور و ابداع در قلب و عقل و رفتار عمل مى‏کند.[17]

 

2- یادآورى و تذکر سبب برانگیختن و بیدار کردن دانسته‏هاى انسان در خاطره و ذهن است و عقل انسان، به گونه ای است که اگر صاحب خرد آن را بکاود و برانگیزد، حقایق نهفته ی بسیاری از او آشکار می شود که می تواند قساوت قلب را از انسان بزداید.

 

3- مطالعات پى‏گیر و مستمر در آثار و احوال و سرنوشت گذشتگان و عبرت  گرفتن از آنان.

 

4- ارتباط مداوم با دانشمندان و علماى صالح.

 

5- یاد خدا.

 

6- خودسازى و تهذیب نفس، پرهیز از گناه و مخصوصا پرهیز از غذاى حرام.

 

به هر حال براى به دست آوردن شرح صدر و رهایى از قساوت قلب باید به درگاه خدا روى آورد تا آن نور الهى که پیامبر وعده داده در قلب بتابد، باید آئینه قلب را از زنگار گناه صیقل داد و سراى دل را از زباله‏هاى هوا و هوس پاک کرد تا آماده پذیرایى محبوب گردد، اشک ریختن از خوف خدا، و از عشق آن محبوب بى‏مثال، تاثیر عجیبى در رقت قلب و نرمش و گسترش روح دارد، و جمود چشم از نشانه‏هاى سنگدلى است.

 

به جهت اختصار به همین مقدار بسنده می کنیم و برای آگاهی بیشتر در این زمینه شما را به مطالعه ی تفاسیر آیات مربوط به قساوت قلب، شرح صدر، خضوع و خشوع ، و روایات وارد شده در این زمینه ها، دعوت می کنیم.

 

 


[1] تحجّر: بسان سنگ شد. مهیار، رضا، فرهنگ ابجدی عربی به فارسی، ص 20.

[2] فی ظلال القرآن، ج‏2، ص: 1090 " والقلب الذی لا ترده الشدة إلى اللّه قلب تحجر فلم تعد...".

[3] تفسیر نمونه، ج‏19، ص: 427.

[4] انعام ، 125" فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ"

[5] انعام،43 «وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ، وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ».

[6] -صافات،13 "وَ إِذا ذُکِّرُوا لا یَذْکُرُونَ" نک: تفسیر هدایت، ج‏11، ص: 198.

[7]-شعراء،74 «بَلْ وَجَدْنا آباءَنا...».

[8]-نحل،43 ؛ انبیاء،7 «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْر...ِ» نک: تفسیر نور، ج‏8، ص: 324.

[9] - انعام ،90 «فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ....»

[10]- بحار الانوار، ج 70، ص 55 ،حدیث 23 امام صادق (ع):" اوحى اللَّه عز و جل الى موسى یا موسى لا تفرح بکثرة المال، و لا تدع ذکرى على کل حال، فان کثرة المال تنسى الذنوب، و ان ترک ذکرى یقسى القلوب":" خداوند متعال به موسى (ع) وحى فرستاد که اى موسى! از فزونى اموال خوشحال مباش، و یاد مرا در هیچ حال ترک مکن، چرا که فزونى مال" غالبا موجب فراموش کردن گناهان است، و ترک یاد من قلب را سخت مى‏کند.

-[11] " کافى" جلد دوم" باب القسوة" حدیث 1.،:یا موسى لا تطول فى الدنیا املک، فیقسو قلبک، و القاسى القلب منى بعید:"

[12]-تفسیر نور، ج‏9، ص: 492

[13] بحار الانوار جلد 70 صفحه 55،حدیث 24 امیر مؤمنان (ع):" ما جفت الدموع الا لقسوة القلوب، و ما قست القلوب الا لکثرة الذنوب

[14] -زخرف،24 -«بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ»

[15] تفسیر نور، ج‏10، ص: 447

[16] زخرف ،25- حجر،79- اعراف،136«فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ...»

[17] تفسیر هدایت، ج‏17، ص: 348، با اندکی تغییر در عبارت.



ادامه مطلب
پنج شنبه 11 آبان 1396  - 12:59 PM

خلاصه پرسش

راه ارتباط جنسی صحیح (خالی از گناه) بین پسر و دختر چیست؟

پرسش

پسری 17 ساله هستم که نیاز به ارتباط جنسی دارم چکار کنم تا ارتباطم با جنس مخالف گناه نباشد؟

پاسخ اجمالی

از نظر اسلام زن و مرد مکمل یکدیگر هستند و خداوند حکیم این دو را برای یکدیگر آفریده تا مایه آرامش همدیگر باشند و نیازهای عاطفی و روحی و جنسی یکدیگر را برآورده کنند.

 

اسلام برای بر آورده شدن نیازهای طرفین چهار چوب ازدواج (دائم و موقت) را تعیین کرده و هر گونه ارتباط بین زن و مرد باید در این محدوده باشد. شما می توانید برای بر طرف کردن نیاز های جنسی خود از ازدواج (موقت یا دائم) استفاده نمایید. و اگر هیچ یک از اقسام ازدواج برای شما ممکن نیست لازم است با ورزش و دیگر سرگرمی های سالم و روزه گرفتن خود را از آلودگی به گناه حفظ کنید.

 

پاسخ تفصیلی

از نظر اسلام زن و مرد دو موجودی هستند که مکمل یکدیگرند و خداوند مهربان آنها را برای همدیگر آفریده است. قرآن کریم می فرماید: از نشانه های (قدرت) اوست که برایتان از جنس خودتان همسرانی آفرید، تا به ایشان آرامش یابید و میان شما دوستی و مهربانی نهاد، .....»[1]

 

یکی از نیازهایی که زن و مرد به همدیگر دارند ، نیاز جنسی است که از غریزه جنسی انسان (که خود از نعمت های الهی است) سرچشمه می گیرد. اسلام از روی واقع بینی با این غریزه برخورد کرده است یعنی اجازه نداده که آنرا بطور کلی سرکوب کنند بلکه فرموده است باید بدان توجه شود اما این توجه و پاسخ باید در چهارچوب قوانین و دستورات اسلام باشد تا به گوهر پاکی و عفت انسان هیچ گونه خدشه ای وارد نشود لذا برای بر آورده شدن نیازهای زن و مرد، ازدواج را معین کرده است.

 

ازدواج از نظر اسلام امر بسیار مهم و مبارکی است که بسیار مورد سفارش این دین قرار گرفته است.

 

پیامبر گرامی اسلام فرمود: کسی که ازدواج کند نصف دین خود را حفظ کرده است.[2]

 

فقهای اسلام فرموده اند: ازدواج به خودی خود مستحب است اما اگر پسری نیاز به ازدواج داشته باشد به حدی که اگر ازدواج نکند به گناه می افتد، بر او واجب است که ازدواج کند.[3]

 

البته اسلام براى ارضاى غریزه جنسى، تنها به الگوى ازدواج دائم اکتفا نکرده است بلکه هر گاه فردى نتواند به هر دلیلى از جمله هزینه‏هاى مالى، وضعیت شغلى و تحصیلى و...، از همسر دائم برخوردار گردد، اسلام الگوى دیگرى از بهره‏ورى جنسى را با عنوان «ازدواج موقت» پیشنهاد و تجویز کرده است. بدین ترتیب، از بروز بسیارى از انحرافات جنسى پیش‏گیرى مى‏کند.

 

اگر به هر دلیل برای جوانی هیچ یک از اقسام ازدواج ممکن نبود رهنمودهاى زیر مى‏تواند شخص را در این باره یارى رساند:

 

الف. جلوگیرى از خیالات و اندیشه‏هاى باطل جنسى و منحرف کردن آنها با مطالعه روزنامه، کتاب، مجله و گفتن ذکر و کارهایى از این دست.

 

ب. رعایت حریم‏هایی که اسلام میان افراد نامحرم نهاده است.

 

بارزترین تدابیر اسلام در این باره بدین قرار است: 1. منع نگاه شهوت‏انگیز به نامحرم 2. وجوب پوشش و عدم تجمل و خودنمایى 3. منع تماس‏هاى فیزیکى با نامحرم 4. عدم گفت‏وگوى شهوت‏انگیز با نامحرم 5. پرهیز از استعمال بوهاى خوش براى نامحرم 6. خلوت نکردن با نامحرم.

 

ج. گوش نکردن به موسیقى‏هاى تحریک کننده ی جنسى چرا که این گونه موسیقى‏ها موجب میل و اشتهاى سیرى ناپذیر و نامعقول غریزه جنسى و در واقع ایجاد نوعى جنون جنسى مى‏شود.

 

د. توصیه به عفت و حیاى جنسى چرا که نقش عفت و حیا در پیش‏گیرى از گناه و انحراف جنسى بسیار کار آمد است .

 

قرآن می فرماید:

 

«و کسانى که امکانى براى ازدواج نمى‏یابند، باید پاکدامنى پیشه کنند تا خداوند از فضل خود، آنها را بى‏نیاز گرداند»[4].

 

ه. دورى از تنهایى و در خلوت بسر بردن.

 

و. شرکت در مراسم دینى همچون نماز جماعت و دعاى کمیل و....

 

قرآن مى‏فرماید: « نماز، از گناه و بدى باز مى‏دارد»[5]. به ویژه اگر آن را با حضور قلب بخوانید.

 

ز. سعى در برقراری روابط با افراد مذهبى و متدیّن و معاشرت بیش‏تر با آنان .

 

ح. پرهیز از بى‏کارى (همواره خود را در فعالیت نگه‏داشتن).

 

ط. مطالعه منظم و تدریجى. مثلًا روزى 10 صفحه پیرامون معاد مطالعه کنید.

 

البته اینها راه حل های موقتی است تا انشاء الله شرایط ازدواج برای شما فراهم شود.

 

 


[1] روم، 22.

[2] وسائل الشیعه، ج14، ص 5.

[3] توضیح المسائل مراجع، ج2، ص 449.

[4] نور ، 4 « وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذینَ لا یَجِدُونَ نِکاحًا حَتّى یُغْنِیَهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ».

[5] عنکبوت، 54 «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ».



ادامه مطلب
پنج شنبه 11 آبان 1396  - 12:59 PM

خلاصه پرسش

آیا پسر و دختری که همدیگر را دوست دارند و می خواهند با هم محرم بشوند می توانند از راه متعه (ازدواج موقت) اقدام نمایند؟

پرسش

من پسری 19 ساله و مجرد هستم. دختری هم سن خود را دوست می دارم، او نیز مرا دوست دارد ما می خواهیم با هم محرم باشیم ولی نمی خواهیم پدر و مادر ما و دیگران آگاهی داشته باشند به همین دلیل متعه را برای خود راه حل مناسبی دانستیم. آیا متعه برای ما حلال است یا نه؟ (در ضمن ما با هم دیگر قصد ازدواج داریم و هر دو راضی به متعه هستیم).

پاسخ اجمالی

از نظر اسلام زن و مرد مکمل یکدیگر هستند و خداوند حکیم این دو را برای یکدیگر آفریده است زیرا مایه آرامش همدیگر هستند و نیازهای عاطفی و روحی و جنسی یکدیگر را برآورده می کنند.

اسلام برای بر آورده شدن نیازهای طرفین چهار چوب ازدواج (دائم و موقت) را تعیین کرده و هر گونه ارتباط بین زن و مرد باید در این محدوده باشد. شما می توانید برای محرم شدن به یکدیگر از ازدواج موقت (متعه) با رعایت  شرایط آن استفاده نمایید.

و البته طبق نظر بسیاری از فقهای عظام، یکی از شرایط ازدواج دختر و پسر از نظر اسلام، رضایت پدر دختر باکره یا جد پدری است مگر در مواردی که پدر بر خلاف مصلحت دختر به ازدواج او با پسری، رضایت ندهد یا دختر باکره نباشد و یا پدر و جد پدری نداشته باشد.

حتما این مسأله را به پدر و مادر خود اطلاع دهید و یقین بدانید که آنان شما را درک خواهند کرد و بهترین یار و یاور و دلسوز شما خواهند بود و همواره خیر و سعادت شما را خواهانند، آنها دارای تجربیات گران قیمت هستند که سرمایه بزرگی برای آینده فرزندان است، از این سرمایه استفاده نمایید و از آن غافل نشوید.

پاسخ تفصیلی

از نظر اسلام زن و مرد دو موجودی هستند که مکمل یکدیگرند و خداوند مهربان آنها رابرای همدیگر آفریده است قرآن کریم می فرماید: از نشانه های (قدرت) اوست که برایتان از جنبش خودتان همسرانی آفرید، تا به ایشان آرامش یابید و میان شما دوستی و مهربانی نهاد، .....» [1]

یکی از نیازهایی که زن و مرد به همدیگر دارند ، نیاز جنسی است. اما برآورده شدن این نیاز باید در چهارچوب قوانین و دستورات اسلام باشد تا به گوهر پاکی و عفت طرفین هیچ گونه خدشه ای وارد نشود.

اسلام برای بر آورده شدن نیازهای زن و مرد، چهارچوب ازدواج (دائم و موقت) را معین کرده است و هر گونه ارتباط جنسی اعم از صحبت های عاشقانه، لمس و نوازش و ... باید بعد از عقد ازدواج باشد. و حتی دختر و پسری که با هم نامزد هستند و قرار است که در آینده ی نزدیک با هم ازدواج کنند قبل از ازدواج نمی توانند از یکدیگر استفاده و لذت جنسی ببرند حتی اگر در حد گفت و شنودهای عاشقانه و دست دادن باشد.

بنابراین لازم است شما اگر در گذشته احیانا کارهای خلاف شرعی(لذتهای جنسی قبل از عقد ازدواج) انجام داده اید در پیشگاه خداوند توبه کنید و از آنجایی که خداوند آمرزنده و مهربان است چون که کارهای شما از روی جهل و نادانی بوده است اگر واقعاً توبه کنید انشاء الله گناه شما را می بخشد و اگر همدیگر را دوست دارید اول به عقد ازدواج یکدیگر در آیید و بعد با هم ارتباط داشته باشد.

از آنجا که ازدواج امر بسیار مهمی است حتما سعی کنید که این مسأله با اطلاع پدر و مادر باشد زیرا آنان بهترین یار و یاور و دلسوز فرزندان خود می باشند و اگر احیانا مشکلی پیش آید به دست آنان بهتر حل می شود. اما اگر پدر یا مادر شما به این ازدواج راضی نیست، باید بدانید که پدر و مادر ها همواره خیر و سعادت فرزندان خود را می خواهند، آنها دارای تجربیات گران قیمت هستند که سرمایه بزرگی برای آینده فرزندان است.

بهر حال ازدواج موقت یکی از راه حل ها است ولی شرایطی دارد که باید رعایت شود یکی از شرایط اجازه پدر و مادر دختر است (سایر سرایط آن در رساله های عملیه آمده است).[2]

اکثر مراجع فعلی، عقد نکاح (موقت یا دائم) با دختر باکره را مشروط به اجازه پدر یا  جد پدری می‏دانند[3]؛ ولی اگر باکره نباشد و یا پدر و جد پدری نداشته باشد، نیازی به اجازه نیست.

از بین مراجع تقلید امام خمینی (ره) و آیت الله سیستانی و نورى همدانی می فرمایند:" دختری که به حد بلوغ رسیده و رشیده است، یعنی مصلحت خود را تشخیص می دهد، اگر بخواهد شوهر کند، چنان چه باکره باشد[4]، باید از پدر یا جد پدریِ خود اجازه بگیرد."[5]

آیات عظام خامنه ای، فاضل لنکرانی، صافی، مکارم، وحید، تبریزی می فرمایند:" بنابر احتیاط واجب، باید از پدر یا جد پدریِ خود اجازه بگیرد."[6]

حضرت آیت الله بهجت می فرماید: بنابر احتیاط تکلیفا؛ اجازه شرط است.[7] (یعنی هر چند عقد بدون اجازه پدر باطل نیست، اما گناه و معصیت  است).

همان طور که ملاحظه می فرمائید برخی از مراجع رشیده بودن دختر را کافی نمی دانند، اما عده ای آن را کافی می دانند.

رشیده به دختری اطلاق می گردد که مصلحت خود را تشخیص می دهد و به دور از فشار هیجانات و تحریکات شهوانی تصمیم می گیرد و به آیندهء خود و خانواده و حیثیت خانوادگی توجه دارد. اما دختری که از بلوغ عقلی برخوردار نیست و نمی تواند راجع به آینده تصمیم بگیرد و خیر و صلاح خود و خانواده اش را نمی داند، هر چند سنّش زیاد باشد، رشیده نخواهد بود و بدون اذن پدر یا جد پدری نمی تواند ازدواج کند.

گفتنی است اکثر فقها در این مسئله اتفاق نظر دارند در مواردی که پدر و جدّ پدری غایب باشند به طوری که نشود از آنان اجازه گرفت و دختر نیاز مبرم به ازدواج داشته باشد، یا همسر مناسبى براى دختر پیدا شده که شرعاً و عرفاً هم کفو اوست و پدر و جد پدرى، بدون جهت مانع مى‏شوند و سخت گیرى مى‏کنند[8]، لازم نیست از پدر و جد پدری اجازه بگیرد.[9] [10]

 


[1] روم، 22.

[2]  توضیح المسائل مراجع، ج 2، از ص 449 تا 460؛ تحریر الوسیله، ج 2، ص 701 تا 707 و نیز از ص 734 تا 736.

[3] ظهور این عبارات در آن است که این هم شرط تکلیفی است و هم  شرط وضعی یعنی هم عقد دختر باکره بدون اذن پدر حرام  و هم باطل است.

[4] آیت الله العظمی سیستانی : و متصدى امور زندگانى خویش نباشد

[5]توضیح المسائل مراجع , ج 2 ص 387، مسئلهء 2376؛ نظر آیت الله نوری همدانی از سایت معظم له (قسمت توضیح المسائل) گرفته شده  است.

[6] همان.

[7] همان.

[8] آیات عظام فاضل، نورى، بهجت،  سیستانى، مکارم. نک: همان.

[9] همان , مسئله 2377

[10] برای اطلاع بیشتر ر.ک: سؤالات 627 و 667 و 717.



ادامه مطلب
پنج شنبه 11 آبان 1396  - 12:57 PM
خلاصه پرسش
چگونه قرآنی که آیاتش آیات دیگر را نفی و تعدیل می کند، برای همیشه راهنمای بشر است؟
پرسش
قرآنی که طی 23 سال فروکاسته شدنش ( نزولش) بارها آیات خود را نفی و تعدیل کرده چگونه می تواند تا ابدالاباد راهنمای بشر باشد.
پاسخ اجمالی

قرآن مجید به شهادت خود، کتابی است جهان شمول «ذکری للعالمین» و اختصاص به زمان و مکان یا مردم خاص ندارد «نذیراً للبشر » .

 

آیاتی که از طرف خداوند در آن نازل شده است به گونه ای است که تا همیشه ی تاریخ و در هر عصر و زمانی پاسخ گوی نیازهای هدایتی بشرباشد و همچون مشعلی فروزان برای هدایت آنان بدرخشد و بشریت از زلال  معارف آن، بهره مند گردد.

 

از آن جا که پیامبر اسلام(ص) آخرین پیامبر و اسلام آخرین و کامل ترین دین الاهی است ، پس از پیامبر اسلام، پیامبر دیگری فرستاده نشده است و اسلام دین خاتم است. خاتمیت دلیل جامعیت و جاودانگی قرآن کریم است.

 

تاریخ قرآن و تفسیر آن نیز بیانگر آن است که به برکت قرآن در هر عصر و زمانی، معارف جدیدی به روی روشنفکران گشوده شده و پرسش ها و نیازهای ثابت و متغیر بشر را پاسخ داده است . البته این کار با بیان کلیات و اصول هدایتی و تفریع فروع از آن اصول که توسط راسخان در علم و روش اجتهاد انجام گرفته، تحقق یافته است.

 

اما این که گفته اید: قرآن بارها آیات خود را نفی و تعدیل کرده، معنای درستی ندارد زیرا ما معتقدیم که هیچ یک از آیات قرآن آیه دیگر را نفی نکرده است و هیچ گونه تناقضی و باطلی در آن راه ندارد . شاید مراد شما از این جمله، وجود نسخ در قرآن باشد ولی باید توجه داشت که نسخ برخی از احکام به معنای نفی و تعدیل، نیست زیرا نسخ یعنی از همان اول آن حکم موقتی بوده  است و وقتی وقت آن به پایان رسیده حکم دیگری آمده است نه اینکه حکم از همان اول ابدی بوده و بعدا تعدیل شده است. پس اگر به ظاهر در برخی از آیات تناقض یا تضادی دیده می شود، این در نظر سطحی و ظاهری است و از آنجایی که قرآن برخی از آیاتش، آیه های دیگر را تصدیق می کند، با بیان مفسران تضاد و تناقض های ظاهری بر طرف می شود.

پاسخ تفصیلی

قرآن کریم چنان که خود شهادت می دهد، کتابی است جهان شمول و جاودانه و در بردارنده ی نیازهای بشر در هر زمان و مکان و اختصاص به نژاد و آداب و سنن خاص ندارد. « ذکری للعالمین » [1] « نذیراً للبشر »[2]

 

خدای متعال، محتوا و معارف قرآن را به گونه ای تنظیم کرده که تا همیشه ی تاریخ و در هر عصر و زمانی همه ی مردم بتوانند از معارف زلال و ناب آن بهره مند شوند. تاریخ قرآن و تفسیر آن نیز بیانگر آن است که به برکت قرآن در هر زمانی، معارف جدیدی روی روشنفکران گشوده شده و میوه های معرفتش در هر عصری پرسش ها و نیازهای بشر را پاسخ داده است و تشنگان معارف الاهی را سیراب کرده است.

 

درباره ی جامعیت، جاودانگی وجهان شمول بودن قرآن کریم می توان از راههای زیادی استدلال کرد که در ذیل به برخی از آنان اشاره می شود[3]:

 

1- قرآن در این باره می فرماید: «ما فرّطنا فی الکتاب من شیء» [4] ما  هیج چیزی را در کتاب فرو گذار نکردیم.

 

« الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی ...» [5] و....

 

این آیات دلالت دارند که دین اسلام کامل شده و همه ی آنچه می بایست گفته شود و احکام و مقرراتی که برای هدایت بشر باید جعل شود، تعیین شده است.

 

2- از امام صادق (ع) درباره ی تازگی و نو بودن معارف قرآن، سؤال شد، حضرت فرمودند:

 

« تازگی قرآن برای آن است که خدای متعال آن را برای زمان موقت یا مردم خاص نفرستاده و چون همیشگی و همگانی است، در هر زمان، جدید است و در نزد هر مردمی تا روز قیامت شیرین و پر جذبه است. [6]

 

3- خاتمیت دلیل جامعیت و جاودانگی قرآن کریم است؛ زیرا فلسفه ی ارسال رسل این بوده که خداوند از طریق وحی، مردم را هدایت کرده و با بیان عقاید و راهنمایی به احکام و مقررات در جهت سعادت و رشد و معنویت قرار دهد و چون زندگی انسان همواره در حال دگرگونی و رشد و تکامل است و نیازمند آن است که دینی فرستاده شود که حاوی تمام نیازمندی های بشر باشد. از این جهت باید خصوصیتی در این پیامبر اسلام که خاتم پیامبران است، و دین جدید باشد که نیازمند تجدید نبوت و تجدید شریعت و کتاب نبوده باشد.

 

بعبارت دیگر؛ دایمی بودن و نیازمندی همیشگی بشر به آن، لازم دارد که هیچ گاه گرد کهنگی بر آن ننشیند و همیشه تازه باشد. و سرّ این که قرآن هیچ گاه کهنه و مندرس نمی گردد آن است که قرآن یک پدیده ی تشریعی است و با فطرت انسان ها که یک پدیده ی تکوینی است هماهنگ است و در فطرت تبدیل و دگرگونی راه ندارد.

 

علاوه قرآن کتابی است که تنها محدود به ذکر عقاید و احکام، توصیف حال ملت ها، اسباب و علل پیروزی و شکست، تاریخ امت ها، توصیف جهان ابدیت و راه وصول به خودسازی و انسان سازی نیست، بلکه ما را به راهنمایانی هدایت کرده است که در طی طریق، مردم را یاری می رسانند. آنان اولیای دین، راسخان در علم اند که قادرند متشابهات را به محکمات بر گردانند و با پایه گذاری روش اجتهاد احکام مستحدثه و متغیر در هر عصری را استنباط نمایند. قرآن در عصر خاتمیت رجوع به راسخان در علم را پیش بینی کرده است که آنها با استفاده از نقشه ی کلی، راهنمایی امت را به عهده گیرند و به تفسیر و توضیح و تدوین آیین نامه های جزئی مناسب با شرایط و زمان بپردازند. اجتهاد دارای چنین نقشی است.[7] بنابراین، وظیفه ی این عالمان تطبیق کلیات و تفسیر  احکام و بهره گیری از منابع پایان ناپذیر وحی با توجه به دگر گونی شرایط و تغییر موضوعات احکام است. گاه مساله ای در جامعه ی صدر اسلام مطرح نبوده، اما در جامعه ی امروز مطرح می گردد و ضروری شناخته می شود. نیازهای جدید بر اساس انطباق جزئیات بر کلیات و روش استنطاق، توسط عالمان و مجتهدان پاسخ گفته می شود. در حقیقت جامعیت به همین معناست و اگر قرآن تفصیل هر چیزی را آورده و تبیان هر چیزی است[8] به همین معنا است.

 

با ذکر این مقدمه ی نسبتا طولانی می پردازیم به اصل سؤال.

 

ما معتقدیم که قرآن از نظر شکل ظاهری زیبا ( فصیح و بلیغ ) و از نظر معنوی یک دست و هماهنگ است به گونه ای که هیچ اختلاف و ناسازگاری در آیات و احکام آن یافت نمی شود. قرآن هیچ یک از آیاتش،‌ آیه ی دیگر را نفی نمی کند، بلکه بعضی از آیات، آیات دیگر را تصدیق می کند و هیچ تناقض و باطلی در آن راه ندارد.[9]

 

« آیا درباره ی قرآن نمی اندیشیند؟! اگر از سوی غیر خدا بود، اختلاف فراوانی در آن می یافتند » .[10]

 

اما اگر منظور شما از نفی و تعدیل آیات قرآن، نسخ باشد، در جواب باید گفت: نسخ در لغت به معنای زایل کردن و از بین بردن است؛ یعنی چیزی را ابطال کردن و چیز دیگری را جای آن گذاشتن است. [11] و در  اصطلاح، به معنای برداشتن امری که در شریعت اسلامی ثابت است و این به جهت پایان یافتن زمان آن است.[12]

 

در قرآن سه نوع نسخ قابل تصور است.

 

  1. نسخ حکم و تلاوت، به این معنا که آیه ای از قرآن که دارای حکمی از احکام الله بوده، نسخ گردد. این نوع نسخ به دلیل ناسازگاری با عدم تحریف قرآن مردود است و امکان ندارد.

     

2. نسخ تلاوت بدون حکم؛ به این معنا که خود آیه برداشته شود ولی حکم آن استمرار داشته باشد. این نوع نسخ نیز به دلایلی در قرآن راه ندارد.

 

3. نسخ حکم بدون تلاوت، این نوع نسخ هم ممکن است و هم در قرآن واقع شده و مورد اتفاق مفسران است.

 

اما این نوع از نسخ نه تناقض کلامی است و نه اختلاف نظر و تجدید رأی، بلکه یک اختلاف حکمی ناشی از مصداق است. به این معنا که یک مصداق چون در شرایط معینی ممکن است دارای مصلحتی باشد، حکم خاص به آن تعلق می گیرد و همین که در اثر تغییر شرایط، مصلحت مزبور از بین رفت، حکم نیز تغییر پیدا می کند؛ یعنی از همان اول این دارای مصلحت محدود و موقت بود.

 

برخی از آیات قرآن نظیر آیه ی  101 سوره ی نمل و 106 و 107 سوره ی بقره درصدد بیان همین معناست.[13].

 

البته درباره ی فلسفه ی نسخ باید گفت: هدف نزول قرآن ساختن جامعه ی انسانی است، جامعه ی انسانی مانند بیماری است که نیازمند نسخه ی شفا بخش است. بدیهی است برای نجات بیمار گاهی نیاز به تعویض و تبدیل دارو است. قرآن نیز نسخه شفابخش انسان هایی است که به بیماری های جهل،‌ غفلت، خودخواهی و ... گرفتارند واز حقایق معنوی و صفات عالی انسانی بی خبرند. برای تربیت و نجات این بیماران،‌ یک برنامه ی دقیق لازم و ضروری است که گام به گام جان آنان را از رذایل اخلاقی تخلیه و فضایل اخلاقی را جایگزین آنها نماید. نسخ در واقع برای جامعه ای که در حال انتقال از یک مرحله ی منحط و پست به مراحل عالی است، امری اجتناب ناپذیر است. چه این که بسیار می شود که انتقال دفعی غیر ممکن بوده و باید مرحله به مرحله صورت گیرد. به این ترتیب آیات منسوخ در دوران انتقال حکم معالجه های موقت را دارد.[14]

 

پس ناسخ و منسوخ به حسب ظاهر با هم منافات دارند، ولی در واقع تناقضی بین آنها وجود ندارد؛ زیرا هر کدام دارای مصلحت خاص خود هستند، اما در ناسخ آن مصلحت بعد از مصلحتی است که در منسوخ بوده است.

 

همین طور است آیات محکم و متشابه در قرآن کریم. چنان که خود قرآن می فرماید : آیاتش دارای محکم و متشابه است. سبب وجود آیات متشابه در قرآن می تواند، نارسایی افکار بشر و بلندی افق معانی و حقایق ماورای طبیعی، نارسایی الفاظ و عباراتی که تنها‌، برای نیازمندی های روزمره به وجود آمده و به طور طبیعی کشش و گنجایش تحمل آن معانی بلند را ندارد، باشد.[15]

 

پیامبران الاهی به سوی تمام مردم اعم از ، دانا و نادان، هوشمند و کودن برانگیخته شده اند، بسیاری از معانی بلند و دقیق به گونه ای القا شده که هر کس را توان فهم آن نیست و تنها افراد خاصی قادر به درک آنهایند.  دانش این ها نزد راسخان درعلم است.[16]

 

بنابراین، وجود این اختلافات ظاهری به همین دلیل است و این مسئله به هیج وجه به معنای وجود تناقض و نفی و تبدیل در آیات نیست، تا در نتیجه با راهنماییش برای بشر در طول تاریخ منافات داشته باشد.

 

 

[1]. قرآن کریم، انعام، 90.

[2]. همان، مدثر، 36.

[3] برای آگاهی بیشتر نک: سؤال 135.

[4] .همان، انعام، 37.

[5] .همان، مائده، 3.

[6] .بحار الانوار، ج 89، ص 15، نورالثقلین، ج 3، ص 740.

[7]. ایازی، سید محمد علی، جامعیت قرآن، ص 51. ( برای آگاهی بیشتر درباره ی رابطه ی میان جامعیت و خاتمیت، مراجعه شود به کتاب های خاتمیت، مرتضی، مطهری؛ خاتمیت از نظر قرآن و حدیث، جعفر، سبحانی؛ راهنما شناسی، محمد تقی، مصباح یزدی).

[8].قرآن کریم، نحل، 89.

[9]. همان، فصلت، 41 – 42. « و این کتابی است قطعاً شکست ناپذیر که هیچ گونه باطل، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمی آید؛ چرا که از سوی خداوند حکیم و شایسته ی ستایش نازل شده است ». علامه ی طباطبائی معتقد است، از این آیه ی شریفه استفاده می شود که احکام قرآن قابل تغییر و یا این که حکمی از آن برداشته شود و حکم دیگری جایگزین او گردد نیست. ( در محضر علامه طباطبائی، محمد حسین رخشاد، ص 276)

[10]. قریشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج 7، واژه ی نسخ.

[11]. خوئی، سید ابوالقاسم، البیان، ص 277 ـ 278.

[12]. همان، نساء، 82.

.[13] هر آیه ای را منسوخ یا ترک کنیم بهتر از آن یا همانند آن را می آوریم...، بقره، 106. نک: فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج 3 و 4، ص 226؛ تفسیر نمونه، ج 11، ص 405، ج 1، ص 388. برخی از آیات نسخ شده عبارتند از: آیات 15 و 16 سوره ی نساء که به وسیله ی آیه ی 2 سوره ی نور نسخ گردیده، هم چنین آیه ی 12 سوره ی مجادله که درباره ی صدقه دادن قبل ازخلوت حضرت با رسول الله است که آیه 13 همین سوره آن را نسخ کرد.

[14]. احمدی، مهدی، قرآن در قرآن، ص 103 – 112.

.[15] همان.

[16]. قرآن کریم، آل عمران، 7، نساء، 162.



ادامه مطلب
پنج شنبه 11 آبان 1396  - 12:56 PM

خلاصه پرسش

اسرای کربلا محرم چه روزی از کربلا به سمت شام حرکت کردند؟

پرسش

اسرای کربلا چندم محرم از کربلا به سمت شام حرکت کردند؟

پاسخ اجمالی

طبق نقل کتابهای تاریخی و مقاتل، کاروان اسراء کربلا در روز یازدهم محرم از کربلا حرکت کرده و در روز دوازدهم به کوفه وارد شدند و در روز نوزدهم محرم از کوفه به سوی شام حرکت کردند و در روز اول صفر به شام وارد شدند[1].

 

 


[1] محمد باقر ملبوبی، الوقایع و الحوادث، ج 4، ص 114.



ادامه مطلب
پنج شنبه 11 آبان 1396  - 12:56 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 22

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 54248
تعداد کل پست ها : 341
تعداد کل نظرات : 0
تاریخ ایجاد بلاگ : دوشنبه 17 مهر 1396 
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 8 خرداد 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی