به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

حکم شرعی وضو با ناخن لاک زده چیست؟

حکم شرعی وضو و نماز با ناخن‌های لاک زده را در این مطلب بخوانید.

حکم شرعی وضو با ناخن لاک زده چیست؟ به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛  حکم شرعی وضو با ناخن‌های لاک زده از مقام معظم رهبری و آیت‌الله مکارم شیرازی و آیت‌الله سیستانی را در ادامه بخوانید:

 

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای

سوال: می خواستم بدانم با لاک دائم (ژلیش) وضو باطل است یا خیر؟

جواب: به طور کلی هر چیزی که جرمی دارد و مانع رسیدن آب به بدن و ناخن است، باید برطرف شود و وضو و غسل با آن صحیح نیست و در نتیجه نماز باطل است و روزه نیز اگر محدث به حدث اکبر بوده باطل است.

 آیت‌الله مکارم شیرازی

 غسل كردن و وضو گرفتن با لاك : در غسل بايد تمام موانع برطرف شود و در وضو انگشتان دست بايد از لاك پاك شود، ولى در انگشتان پا اگر يك انگشت (جز انگشت كوچك) خالى از لاك باشد و بر روى آن مسح بكشند، صحيح است.

سوال: برای گرفتن وضو آیا علاوه بر این‌که ناخن‌های دست باید بدون لاک باشد، ناخن‌های پا نیز باید بدون لاک باشد؟ یا فقط بدون لاک بودن ناخن انگشت کوچک پا صحیح است و برای وضو و نماز کفایت می‌کند؟

جواب: ناخن کوچک پا به تنهایی کفایت نمی‌کند ولی سایر انگشتان به تنهایی کافی است.

سوال: خانمی لاک ناخن‌های دست را پاک کرده و پس از چند روز متوجه شده که گوشه‌ی یکی از ناخن‌ها کمی لاک داشته و کامل پاک نبوده، آیا وضو و نمازهایی که در این مدت اقامه کرده صحیح است؟ و یا باید آن‌ها را اعاده کند؟

جواب: در فرض سوال، وضو و نمازاش صحیح است ولی بعدا دقت کند که تکرار  نشود.

 آیت‌الله سیستانی

پرسش: برخی خانم‌ها ناخن‌هایشان را به قصد آرایش از حد طبیعی بلندتر می‌کنند و چون گاهی اوقات آنها می‌شکنند طبیبان روکشی تجویز می‌کنند که تا پاسی از روز روی ناخن‌ها می‌ماند و با علم به این که آن روکش و یا لاک، مانع از رسیدن آب به هنگام غسل و وضو به ناخن‌هاست آیا استفاده خانم‌ها از چنان روکش، لاک و یا مانکور جایز است و وضو و غسل با آن چطور است؟

پاسخ: غسل و وضو با چنان چیزی که مانع از وصول آب میگردد، صحیح نیست و ناگزیر باید آن‌ها را برای انجام غسل و وضوی صحیح زایل پاک کرد و قصد آرایش، مجوّز چنان کاری نمی‌شود.

پرسش: با توجه به اینکه مو و ناخن جزء اعضای مرده بدن هستند آیا ناخن جز اعضای وضو هست یا خیر، همانطور که رنگ مو باعث ابطال غسل نمی‌شود آیا لاک روی ناخن باعث ابطال غسل و وضوء می‌گردد؟

پاسخ: ناخن جزء اعضای وضو است و اگر مانعی بر آن باشد باید بر طرف شود و رنگ مو مانع غسل نیست.

 پرسش: لاک زدن به انگشتان پا درست است؟

پاسخ: مسح بر ناخن لاک زده صحیح نیست ولی اگر فاصل بین یک ناخن وناخن دیگر به‌مقداری باشد که بتوان بر آن مسح نمود، مسح بر آن مقدار بی مانع است.

 

انتهای پیام/



ادامه مطلب
یک شنبه 21 آبان 1396  - 6:46 PM

پنج نفری که قبل از خلقت حضرت آدم حضور داشتند

قبل از خلقت حضرت آدم، پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع) به صورت نور‌هایی خلق شده بودند که خداوند را تسبیح می‌نمودند.

پنج نفری که قبل از خلقت حضرت آدم حضور داشتند

به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛روایات فراوانی در مورد خلقت پیامبر اسلام (ص) و حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س) و امام حسن (ع) و امام حسین (ع)، قبل از خلقت حضرت آدم (ع) مطرح شده‌اند و بیان نموده‌اند که وجود این پنج تن، به صورت جسمانی نبوده بلکه انواری بوده‌اند که خداوند متعال را تسبیح می‌کردند.

اشاره به خلقت اهل بیت (ع) قبل از حضرت آدم (ع) در منابع اهل سنت

این مسأله صرفا عقیده ای شیعی نیست بلکه در منابعی از اهل سنت نیز، به این موضوع اشاره شده است. برخی از اشارات اهل سنت به خلقت اهل بیت (ع) به این شرح است:

1- نبی اكرم (ص) فرمود: «كنت نبیا و آدم بین الماء و الطین: «من نبی بودم آنگاه كه آدم بین آب و خاك بود.» ‏(1)

2- از آن حضرت پرسیده شده: «متى كنت نبیا، قال: كنت نبیا و آدم بین الروح و الجسد»، از كی نبی شدی؟ فرمودند: «من نبی بودن آنگاه كه آدم بین روح و جسد بود.» (2)

3- حضرت محمد (ص) فرمودند: «اوّل ما خلق اللَّه نورى»‏، «اوّل چیزی كه خدا آفرید نور من بود.» و فرمودند: « أوّل ما خلق اللّه روحى : اوّل چیزی كه خدا آفرید روح من بود.» (3)

4- پیامبر (ص) فرمودند:«إنی عند اللّه لخاتم النبیین و إن آدم لمنجدل فی طینته.»، «من در نزد خدا خاتم النبیین بودن در حالی كه آدم افتاده در طینت خود بود.» (4)

5- نبی اكرم(ص) فرمودند: «كان الناس من شجر شتى ، و كنت انا و على من شجرة واحدة.»، «مردم همه از درخت دیگری هستند ولی من و علی از درخت واحدی هستیم.» (5)

6- حضرت محمد (ع) فرمودند: «خلقت من نور الله عز و جل و خلق أهل بیتی من نوری، و خلق محبوهم من نورهم، و سائر الناس فی النار.»، «من از نور خدا آفریده شده ام و اهل بیت من از من خلقت یافته اند و دوستداران آنها نیز از نور ایشان آفرینش یافته اند و سایر مردم در آتشند.» (6)

احادیثی از معصومین (ع)، درباره خلقت پنج تن (ع) قبل از خلقت حضرت آدم (ع)

هم چنین در احادیثی، موضوع خلقت اهل بیت پیش از حضرت آدم (ع) بیان شده  که برخی از آنان اشاره می‌نماییم:

1- در حديثي رسول اكرم (ص) خطاب به ابن مسعود فرمودند: «خداوند من و على (ع) را هزار سال قبل از آنكه ساير خلائق را بيافريند، از نور عظمت و بزرگى خود، زمانى كه هيچ تسبيح و تقديسى وجود نداشت خلق كرد. پس نور مرا شكافت و از نور من آسمانها و زمين را آفريد. به خداى تبارك و تعالى قسم كه من از آسمانها و زمين برترم، و چون نور على (ع) را منتشر ساخت، عرش و كرسى از نور او خلق گرديد؛ به پروردگار قسم كه على (ع) از عرش و كرسى افضل است؛ سپس نور حسن (ع) را باز كرد و لوح و قلم از نور حسن (ع) به وجود آمد و به خدا قسم كه حسن (ع) از لوح و قلم نيز برتر است؛ و چون هستى را از نور حسين (ع) معطر كرد، بهشت و حوريان زيباروى از نور او پديدار گشتند؛ واللَّه حسين (ع) از حورالعين برتر است. سپس همه هستى از شرق تا به غرب تاريك ماند. ملائكه بر پروردگار از آن همه تاريكى و ظلمت شكايت كردند و خواستند كه پروردگار تاريكى را از ايشان برطرف كند، که پروردگار در اجابت خواسته آنان كلمه‏‌اى فرمود و از آن كلمه روحى خلق گرديد، سپس كلمه‏اى ديگر فرمود و از آن كلمه نورى خلق شد، پس آن نور را به آن روح اضافه كرد و آن را در بلندترين مكان عرش قرار داد. همه‏ ى عالم از شرق تا به غرب نورانى شد. آن روح آميخته به نور خلق شده از لطف پروردگار كسى نيست، جز فاطمه زهرا (ع) و به همين دليل او را زهرا (ع) ناميدند زيرا نورش آسمانها را روشن ساخت.(7)

2- در حديث ديگري آدم از جبرئيل بعد از مشاهده اهل بيت (ع) مي پرسد: «ای حبیب من جبرئیل، آیا ایشان پیش از من آفریده شده اند؟»، جبرئیل گفت: «ایشان چهار هزار سال پیش از آنکه تو آفریده شوی در علم پنهان حق تعالی موجود بوده اند.»(8)

3- امام باقر(ع) به جابر فرمودند: «ای جابر! خداوند بود و هیچ چیز غیر از او نبود و هیچ پیدا و ناپیدایی وجود نداشت، سپس اولین خلقتی را که آغاز کرد این بود که محمد (ص) را خلق نمود و ما اهل بیت (ع) را همراه وی از نور و عظمت او آفرید».(9)

4- از امام باقر (ع) نقل است كه فرمودند: «همانا خداوند سبحان در وحدانيتش تنها بود، سپس به كلمه‌ای تكلم كرد و آن كلمه تبديل به نور شد. سپس از آن نور محمد و علی و عترتش (ع) را خلق كرد. سپس به كلمه‌ای تكلم كرد و آن كلمه تبديل به روح شد، و آن كلمه را در آن نور ساكن كرد و آن روح را در بدن های ما ساكن فرمود؛ پس ما روح الله و كلمه الله هستيم كه به‌وسيله ما خداوند از خلقش پنهان شده است. زمانی كه خورشيدی نبود و ماهی نبود و چشمی نبود كه بر هم زده شود.(10)

 5- ازامام جواد (ع) روايت شده كه حضرت فرمودند: ای محمد (ابن سنان) همانا خداوند تبارک و تعالی، دائماً به‌ واسطه وحدانيتش تنها بوده، سپس محمد و علی و فاطمه (س) را خلق نمود. پس هزار دوران مكث كردند، سپس همه اشياء را خلق نمود و آنها را شاهد خلقت جميع اشياء قرار داد. (11)

آيت الله تبريزی (ره) در مورد  احاديثی که به حضور اهل بیت (ع) قبل از خلقت حضرت آدم (ع) اشاره می‌کند، می‌گویند:

 در بعضي از روايات معتبره وارد شده است که وجود مقدس پيامبر عظيم الشان اسلام (ص) و فرزندان معصومش و وجود مقدس حضرت زهرا (س) به صورت نورانی قبل از خلقت همه موجودات عالم و قبل از خلقت آدم (ع) خلقت شده اند. اگر چه خلقت اين ذوات مقدسه در صورت بشری و مادی از خلقت آدم (ع) متاخر می‌باشد ولی خلقت نوری آنها به استناد به اين روايات معتبره مقدم برخلقت همه موجودات است.(12)

 روایتی از سلمان فارسی

در روایتی، سلمان فارسی از پیامبر اسلام (ص) نقل می‌کند که پیامبر(ص) به من  گفت: «یَا سَلْمَانُ، خَلَقَنِی اللَّهُ مِنْ صَفْوَةِ نُورِهِ، وَ دَعَانِی فَأَطَعْتُهُ، وَ خَلَقَ مِنْ نُورِی عَلِیّاً، وَ دَعَاهُ فَأَطَاعَهُ، وَ خَلَقَ مِنْ نُورِ عَلِیٍّ فَاطِمَةَ، وَ دَعَاهَا فَأَطَاعَتْهُ، وَ خَلَقَ مِنِّی وَ مِنْ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ: الْحَسَنَ، وَ دَعَاهُ فَأَطَاعَهُ، وَ خَلَقَ مِنِّی وَ مِنْ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ: الْحُسَیْنَ، فَدَعَاهُ فَأَطَاعَهُ.»، «ای سلمان، خداوند مرا از برگزیده نورش خلق کرد و مرا خواند پس او را اجابت کردم، و از نور من، علی را خلق کرد و او را صدا زد و او(علی) او را اطاعت کرد و از نور علی، فاطمه را خلق کرد، پیامبر(ص) به همین ترتیب تا به امام حسین(ع) ادامه دادند و بعد فرمود: «ثُمَّ سَمَّانَا بِخَمْسَةِ أَسْمَاءٍ مِنْ أَسْمَائِهِ، فَاللَّهُ الْمَحْمُودُ وَ أَنَا مُحَمَّدٌ، وَ اللَّهُ الْعَلِیُّ وَ هَذَا عَلِیٌّ، وَ اللَّهُ الْفَاطِرُ وَ هَذِهِ فَاطِمَةُ، وَ اللَّهُ ذو الْإِحْسَانِ وَ هَذَا الْحَسَنُ، وَ اللَّهُ الْمُحْسِنُ وَ هَذَا الْحُسَیْنُ.»، «سپس ما را به پنج اسم از اسمای خودش نامید؛ پس خداوند محمود است و من محمد، و خداوند علی است و این هم علی، خداوند فاطر است و این هم فاطمه، خداوند ذوالاحسان است و این حسن و خداوند محسن است و این هم حسین است.

پیامبر(ص) در ادامه به سلمان فرمود: «ثُمَّ خَلَقَ مِنَّا وَ مِنْ نُورِ الْحُسَیْنِ: تِسْعَةَ أَئِمَّةٍ، فَدَعَاهُمْ فَأَطَاعُوهُ، قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ سَمَاءً مَبْنِیَّةً، وَ أَرْضاً مَدْحِیَّةً، وَ لَا مَلَکاً وَ لَا بَشَراً، وَ کُنَّانُوراًنُسَبِّحُ‏اللَّهَ‏، وَ نَسْمَعُ لَهُ وَ نُطِیعُ.»، «سپس خداوند از ما و از نور حسین، 9 ائمه را خلق کرد؛ پس آن‌ها را خواند و اطاعت شد. در آن هنگام ساختمان آسمان و گسترش زمین و وجود هوا و ملک و انسان صورت نگرفته و ما انواری بودیم که پروردگار متعال را تسبیح و تقدیس کرده، و فرمان او را شنیده و پیروی می‌کردیم (13)

 

پی نوشت:

1- مفاتیح الغیب، فخر رازى، ج‏6، صفحه 525 

2- المستدرك، حاكم نیشابوری، ج2، صفحه 609

3- ینابیع الموده، قندوزی حنفی ، ج1، ص45

4- مسند احمد بن حنبل، ج ، 127

5- لسان المیزان، ابن حجر، ج ، ص 180

6- ینابیع الموده، قندوزی حنفی، ج1، ص46

7- بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 40، ص43

8- كشف الغمة في معرفة الأئمة، اربلی، ج‏1، ص 457

9- بحارالأنوار، علامه مجلسی، ج،25 ص17

10- بحارالانوار، علامه مجلسی، ج25 ص23

11- بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 54 ص 195.

12- استفتائات عقایدی، سایت آیت الله تبریزی

13- دلائل الإمامة، ص448

 

انتهای پیام/



ادامه مطلب
یک شنبه 21 آبان 1396  - 6:46 PM

خواب برف چه تعبیری دارد؟

تعبیر دیدن خواب برف، به بیان امام صادق (ع) و حضرت یوسف (ع) را در این خبر بخوانید.

خواب برف چه تعبیری دارد؟به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ امام صادق (ع) فرمود: «درباره خواب دیدن‌ها بیندیش، خداوند راست و دروغ آن را با هم در آمیخته، چرا که اگر همه آن خواب دیدن‌ها، راست باشد، همه انسان‌ها پیامبر خواهند شد، و اگر همه دروغ باشد، بیهوده و بى‌فایده خواهد گردید».

حضرت امام جعفر صادق (ع) می‌فرمايد: «ديدن برف به خواب بر شش وجه  است، اول: رزق و روزی، دوم: زندگانی، سوم: مال بسيار و ارزانی نرخ‌ها، چهارم: لشگر بسيار، پنجم: بيماری، ششم: غم و اندوه».

اگر بيند در تابستان برف جمع می‌كرد، دليل كه مال بسيار و حلال جمع كند.

اگر به زمستان جمع می‌كرد، دليل كه به عيش خوش گذراند و منفعت بسيار يابد.

يوسف نبی عليه السلام گويد: «ديدن برف عذاب و فتنه بود»

محمد بن سيرين می‌گويد: «برف به خواب ديدن، غم و اندوه و عذاب است، مگر اندكی ديده بود. اگر در زمستان برف بيند، يا به جايگاهی كه پيوسته در آنجا برف است، دليل كه اهل آن موضع را غم و اندوه رسد».

 جابرمغربی می‌گويد: «ديدن برف به خواب لشگر هزيمتی است، خاصه كه با برف بيند».

  ابراهيم كرمانی می‌گويد: «برف به خواب ديدن در سردسير، دليل بر خير و نيکی كند و در گرمسير، دليل بر غم و اندوه و قحط است. اگر بيند برف به وقت خود می‌خورد، بهتر از آن است كه بی‌وقت بود».

 منوچهر مطيعی تهرانی گويد: «برف در خواب غم و اندوه است. روزهايی که برف می‌بارد هوا گرفته، ابر و مه غليظ آسمان را پوشانده، آمد و رفت و معاشرت کم می‌شود و بيشتر مردم اگر سر کار نباشند وقت خود را در خانه و در کنار آتش می‌گذرانند. در اين حالت انسان غمگين می‌شود. همين حالت در خواب هست با اين تفاوت که غمگين هست و آنگاه خواب برف می‌بيند زمينه غم در روح و ضمير او وجود دارد و با اين زمينه چون می‌خوابد برف در خواب می‌بيند. عموم معبران برف را غم و اندوه و کسالت تعبير کرده‌اند و فقط اين می‌ماند که برف را چگونه و کجا ببينيم. اگر در خواب ببينيد جايی برف می‌بارد که آنجا را نمی‌شناسيد ابن سيرين نوشته برای صاحب آن جا و مکان غمی می‌رسد ولی اين خواب گويای بيم از غم و اندوهی است که نمی‌دانيد عامل آن چيست. اما هست و در روزهای آينده نيز با شما همراه خواهد بود. اگر ببيند که در تابستان برف جمع می‌کند بيان کننده يک غنيمت است و غنيمت چيزی است که رايگان و بی‌زحمت به دست شما برسد. اين خواب به بيننده می‌گويد که سودی از جايی نصيب او می‌شود که انتظارش را ندارد و اگر در زمستان ديديد که برف پارو می‌کند و برف را دور می‌ريزد کسالت و غم و اندوه را از خود می‌زدايد. بيرون بردن برف از خانه نيز دور کردن غم خانوادگی است. از کرمانی نقل است که برف در سردسير خير و برکت است و در گرمسير غم و اندوه».

 

 انتهای پیام/



ادامه مطلب
یک شنبه 21 آبان 1396  - 6:45 PM

سپرمحافظ انسان در کلام امام علی(ع)

امام علی (عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه به حقيقتى اشاره مى كند كه بسيارى از آن غافلند.

سپرمحافظت ازانسان در کلام امام علی(ع) به گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگیباشگاه خبرنگاران جوان؛امام علی (عليه السلام) فرمودند: إِنَّ مَعَ كُلِّ إِنْسَان مَلَكَيْنِ يَحْفَظَانِهِ، فَإِذَا جَاءَ الْقَدَرُ خَلَّيَا بَيْنَهُ وَبَيْنَهُ،وَإِنَّ الاَْجَلَ جُنَّةٌ حَصِينَةٌ.همراه هر انسانى دو فرشته است كه وى را (از خطرات) محافظت مى كنند،اما هنگامى كه روز مقدّر فرا رسد او را در برابر حوادث رها مى سازند و (بنابراين) اجل و سرآمد زندگى (كه از سوى خداوند تعيين شده)سپرى است محافظ و نگهدار.

شرح و تفسير حکمت 201 نهج البلاغه

امام علی (عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه به حقيقتى اشاره مى كند كه  بسيارى از آن غافلند، مى فرمايد: «همراه هر انسانى دو فرشته است كه وى را (از خطرات) محافظت مى كنند، اما هنگامى كه روز مقدّر فرا رسد او را در برابر حوادث رها مى سازند و (بنابراين) اجل و سرآمد زندگى (كه از سوى خداوند تعيين شده) سپرى است محافظ و نگهدار»، (اِنَّ مَعَ كُلِّ إِنْسَان مَلَكَيْنِ يَحْفَظَانِهِ، فَإِذَا جَاءَ الْقَدْرُ خَلَّيا بَيْنَهُ وَبَيْنَهُ، وَإِنَّ الاَْجَلَ جُنَّةٌ حَصِينَةٌ). از مجموع آيات قرآن و روايات اسلامى به خوبى استفاده مى شود كه انسان داراى دو اجل و سرآمد عمر است: يكى اجل معلق يا مشروط كه اگر در برابر آن دقت شود مى توان از آن پرهيز كرد، مانند انواع بيمارى هاى قابل علاج، خطرات رانندگى كه بر اثر بى احتياطى پيش مى آيد، خطرات زلزله ها و طوفان ها كه بر اثر سستى ساختمان خانه ها دامن انسان را مى گيرد تمام اينها از امورى است كه ممكن است به زندگى انسان پايان دهد ولى در عين حال قابل اجتناب است. در حديث معروفى از اميرمؤمنان(عليه السلام) مى خوانيم كه در زير ديوار كجى نشسته بود.

هنگامى كه چشمش به وضع ديوار افتاد از زير آن ديوار بلند شد و در جاى امنى نشست. كسى عرض كرد: «يا أميرَالْمُؤمِنِينَ تَفِرُّ مِنْ قَضاءِ اللهِ؟، از قضاى الهى فرار مى كنى؟» امام(عليه السلام) فرمود: «أفِرُّ مِنْ قَضاءِ اللهِ إلى قَدَرِ اللهِ، من از قضاى الهى به قدر الهى فرار مى كنم». اشاره به اين كه قضاى الهى در اينجا مشروط به اين است كه من در زير اين ديوار بمانم ولى قدر و اندازه گيرى ها به من مى گويد: نمان. در واقع اين يك قضاى مشروط بود كه امام(عليه السلام) با تقدير دادن شرط آن قضا را منتفى كرد. ولى اجل حتمى سرآمدى است كه قابل اجتناب نيست و خواه ناخواه دامن انسان را مى گيرد، مثلاً مى دانيم قلب و عروق و مغز يك انسان توان محدودى دارند، هرچند تمام دستورات حفظ الصحة را رعايت كند زمانى كه به آخر برسد اين چراغ خاموش مى شود و زندگى پايان مى گيرد و يا اين كه خداوند مقرر كرده است فلان قوم و جمعيت بر اثر كارهايشان به فلان بلا مبتلا شوند در اينجا به مصداق (فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ) مرگشان حتمى است. در داستان قوم لوط مى خوانيم كه ابراهيم(عليه السلام)درباره آنها شفاعت كرد. از سوى خدا به او خطاب شد: «(يَا إِبْرَاهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَإِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذَابٌ غَيْرُ مَرْدُود)، (گفتيم) اى ابراهيم! از اين (درخواست) صرف نظر كن، كه فرمان پروردگارت فرا رسيده، و به يقين عذاب بدون بازگشت (الهى) به سراغ آنها مى آيد». از آيات قرآن نيز استفاده مى شود فرشتگانى هستند كه به فرمان خداوند خطرات را از انسان دفع مى كنند (لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللهِ) و به راستى اگر آنها نباشند انسان از زمان كودكى آماج انواع بلاها و خطرات است ولى عنايت پروردگار او را حفظ مى كند، ولى هنگامى كه اجل حتمى انسان فرا رسد اين فرشتگان او را رها مى سازند و كلام امام(عليه السلام) در واقع از اين آيه برگرفته شده است.

در روايتى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم كه در تفسير آيه فوق فرمود: «يُحْفَظُ بِأمْرِ اللهِ في أنْ يَقَعَ في رَكْى أوْ يَقَعُ عَلَيْهِ حائِطٌ أوْ يُصيبُهُ شَيءٌ حَتّى إذا جاءَ الْقَدَرُ خَلَّوْا بَيْنَهُ وَبَيْنَهُ يَدْفَعُونَهُ إلَى الْمقاديرِ وَهُما مَلَكانِ يَحْفَظانِهِ بِاللَّيْلِ وَمَلَكانِ بِالنَّهارِ يَتَعاقِبانَهُ، آنها به فرمان خداوند انسان را حفظ مى كنند از اين كه در چاهى سقوط كند يا ديوارى بر او بيفتد يا حادثه ديگرى برايش رخ دهد تا زمانى كه مقدرات حتمى فرا رسد در آن هنگام آنها كنار مى روند و او را تسليم حوادث مى كنند. دو فرشته اند كه انسان را در شب حفظ مى كنند و دو فرشته كه در روز به طور متناوب اين وظيفه را انجام مى دهند». اين سخن را با آيه ديگرى از قرآن مجيد ادامه مى دهيم: «(وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَيُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لاَ يُفَرِّطُونَ)، و اوست كه بر بندگان خود تسلط كامل دارد و مراقبانى بر شما مى گمارد تا هنگامى كه مرگ يكى از شما فرا رسد، (در اين هنگام،) فرستادگان ما جان او را مى گيرند، و آنها (در نگهدارى حساب عمر و اعمال بندگان،) كوتاهى نمى كنند».

البته هيچ كدام از اين آيات و روايات مفهومش اين نيست كه انسان، بر اثر بى احتياطى ها خود را در كام مرگ فرو برد و در پرتگاه ها بدون رعايت احتياط گام بگذارد، چرا كه همه اينها از قبيل اجل معلق يا مشروط است كه اگر انسان رعايت موازين كند خطر از او فاصله مى گيرد و اگر رعايت نكند گرفتار مى شود. آنچه امام بيان فرموده درباره اجل حتمى است كه «جُنَّةٌ حَصينَةٌ» و «سپر محافظ» است. اين سخن را با حديث ديگرى از اميرمؤمنان كه مرحوم كلينى در كافى آورده است پايان مى دهيم: امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «إنَّ أميرَالْمُؤمِنينَ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِ جَلَسَ إلى حائِط مائِل يَقْضى بَيْنَ النّاسِ فَقالَ بَعْضُهُمْ: لا تَقْعُدْ تَحْتَ هذَا الْحائِطِ فَإِنَّهُ مُعْوِرٌ، اميرمؤمنان(عليه السلام)زير ديوار كجى نشسته بود و در ميان مردم قضاوت مى كرد. بعضى عرض كردند: زير اين ديوار منشين كه معيوب است». امام(عليه السلام)فرمود: «حَرَسَ امْرَأً أجَلُهُ فَلَمّا قامَ سَقَطَ الْحائِطُ، اجل (حتمى) از هر كسى پاسدارى مى كند (امام(عليه السلام)اين سخن را گفت و از زير ديوار برخاست) هنگامى كه برخاست ديوار سقوط كرد».

كوتاه سخن اين كه گرچه ما بايد از مظان خطر بپرهيزيم و فقها فتوا داده اند كه به هنگام خطر و طوفان سوار كشتى شدن حرام است و اگر كسى از جاده خطرناكى برود نماز او تمام خواهد بود، زيرا سفر، سفر معصيت است، ولى با اين حال اقدام ما براى پرهيز از خطر تنها اجل معلق را از ما دور مى سازد و اگر اجل حتمى فرا رسيده باشد هيچ راه فرارى ندارد تا آن اجل فرا نرسيده انسان محفوظ است و هنگامى كه آن فرا رسيد دفاع از آن امكان پذير نيست. قرآن مجيد در آيه 154 سوره آل عمران درباره كسانى كه (بعد از حادثه احد) گمان هاى نادرستى به خدا مى بردند و مى گفتند: اگر بنا بود ما پيروز شويم در اينجا كشته نمى شديم مى فرمايد: اى پيغمبر! به آنها بگو «(لَّوْ كُنْتُمْ فِى بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمْ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ)، اگر شما در خانه هايتان هم بوديد آنهايى كه مقرر بود كشته شوند قطعاً به سوى قتلگاه خود بيرون مى آمدند ـ و به قتل مى رسيدند». بنابراين توجه به تقسيم اجل به حتمى و غير حتمى پاسخى است براى سؤالاتى كه پيرامون اين كلام حكمت آميز و روايات مشابه آن عنوان مى شود.

انتهای پیام/



ادامه مطلب
شنبه 20 آبان 1396  - 7:46 PM

ماجرای دستگیری زن جاسوس در فتح مکّه

ماجرای دستگیری زن جاسوس در فتح مکّه توسط مسلمانان، را در اینجا بخوانید.

به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ یکی از مورخین و تاریخ نگاران بزرگ بشریت، پروردگار عالم و کتاب مقدس قرآن کریم است که با بیان روایت های مختلف، تاریخ اسلام را ورق می زند.

ماجرای دستگیری زن جاسوس در فتح مکّه

قبل از حرکت سپاه اسلام به سوی مکه، پیامبر (ص) بی درنگ دستور داد، راهمدینه و مکه و اطراف را به طور دقیق کنترل کنند و راه مدینه را به خارج قطع  کنند؛ تا هیچ کس نه از مدینه خارج گردد و نه از خارج وارد مدینه شود؛ هدف از این دستور این بود که مسلمانان با رعایت اصل «استتار» وارد مکه شوند و بدون خونریزی مکه را فتح کنند؛ و مشرکان را قبل از آنکه بسیج شوند، غافلگیر سازند.

 

پیامبر (ص) برای این کار مهم، نگهبانانی را مامور ساخت و «حارثة بن نعمان» را  سرنگهبان و مسئول تنظیم کار نگهبانان، قرار داد.

 

حارثة از نگهبانان بازررسی می‌کرد و یک روز او به همراه رسول خدا (ص) نزد آن‌ها  رفت و اوضاع را از آن‌ها پرسید، آن‌ها گفتند: «ما کسی را ندیدیم که از چشم اندازمان عبور کند. آن‌ها نزد یکی دیگر از نگهبانان به نام «حطاب»، آمده و از او پرسیدند، او گفت: «من زن سیاه چرده‌ای را دیدم که از سرزمین «حره» به طرف پایین سرازیر شد و رفت.» که آن زن همان ساره بود.

 

جالب اینکه مسئله «استتار» به گونه‌ای دقیق بود که حتی اغلب مسلمانان نمی‌دانستند که این فرمان بسیج برای رفتند به کدام ناحیه و پس از حرکت متوجه شدند که تصمیم برفتح مکه گرفته شده است و پیامبر (ص) به قدری به موضوع مخفی نگاه داشتند اسرار جنگی مراقب که حتی در این زمینه از خدا استمداد می‌کرد و عرض می‌نمود «خداوندا! چشم‌های قریشیان را نابینا کن؛ تا آنگاه که در مکه با آن‌ها روبرو شویم.».

 

ولی با آن همه کنترل، یکی از مسلمین به نام «حاطب بن ابی بلتعه» در مورد فاش کردن تصمیم پیامبر(ص) لغزش کرد. حاطب از یاران خوب پیامبر (ص) بود و مخلصانه از اسلام دفاع می‌کرد، حتی در جریان رساندن نامه پیامبر (ص) به پادشاه  مصر سفیر ایشان بود، و خود شخصا با کمال شهامت، نامه را به دربار شاه مصر برد و به آن‌ها ارائه کرد.

 

پادشاه مصر که مسیحی بود، پس از خواندن نامه رسول اکرم (ص) به حاطب گفت: «اگر به راستی، محمد (ص) پیامبر است، چرا درمورد کسانی که او را آزار می‌رساند، نفرین نمی‌کند، تا همگان به هلاکت برسند؟!»

 

حاطب در پاسخ بیان کرد: «مگر عیسی (ع) پیامبر خدا نبود، پس چرا در مورد یهودیانی که درصدد کشتن او بودند، نفرین نکرد؟!»

 

پادشاه مصر از پاسخ به جای حاطب، خرسند شد و گفت: «تو شخص دانشمندی هستی و از نزد دانشمندی به اینجا آمده‌ای.»، ولی همین حاطب به آن همه سابقه درخشان در یک جریان سیاسی، لغزش کرد؛ و محکوم اسلام شد.

 

حاطب پس قبول اسلام، تنها به مدینه مهاجرت کرد و خانواده و اموالش را در مکه گذاشته بود، مشرکان به خانواده حاطب پیشنهاد کردند که برای حاطب نامه بنویسند تا آن‌ها را از تصمیم پیامبر (ص) آگاه کنند.

 

خانواده حاطب برای حفظ جان خود از خطر نامه‌ای برای حاطب نوشتند و آن نامه را به ساره دادند تا نامه را به حاطب برساند، ساره یک زن نوازنده بود و در تردستی و سرعت کار و مخفی کاری تربیت شده بود.

 

قبیله قریش او را مامور مخفی خود کرده بودند تا به مدینه برود، او نیز به صورت گدایان، به گونه‌ای که کسی نفهمد وارد مدینه شد و بالاخره حاطب را پیدا کرد و نامه را به او داد و در انتظار جواب نامه ماند و خود نیز تلاش می‌کرد تا از اوضاع مسلمانان و تصمیم پیامبر (ص) آگاه شود.

 

حاطب به خاطر اینکه مشرکان، خانواده او را در مکه اذیت نکنند، برای آن‌ها نامه کوتاهی نوشت و در آن نامه، آن‌ها را از تصمیم پیامبر (ص) که قصد فتح مکه و جنگ را دارد، آگاه کرد؛ این نامه را با مبلغی پول به ساره داد، تا او مخفیانه نامه را به سران مکه برساند. حاطب در اینجا مرکتب لغزش سیاسی شد و به خاطر خانواده اش، به فاش کردند یکی از مهمترین اسرار نظامی پرداخت. ساره نامه را گرفت و مخفیانه به سوی مکه روانه شد.

 

پیامبر (ص) از راه وحی از جریان آگاه شد و فورا سه یار رشید خود حضرت علی (ع)، زبیر و مقداد را خواست و آن‌ها را مامور نمود که سریع خود را به ساره برسانند و او را دستگیر نموده و نامه را از او بستانند.

 

این سه افسر رشید، با شتاب به سوی مکه روانه شده و در نقطه‌ای به نامه «روضه  خاخ» این زن را دستگیر کرده و بار‌های او را به دقت جستجو کردند، ولی نامه را پیدا نکردند.

 

حضرت علی (ع) به او فرمود: «سوگند به خدا که پیامبر (ص) دروغ نمی‌گوید،  نامه نزد توست. آن را به ما برگردان وگرنه مجبور هستیم تا تو را وارسی کرده و آن نامه را پیدا کنیم.». ساره گفت: «حال که چنین است، رویت را از من برگردان تا نامه را بیرون بیاورم، علی (ع) روی خود را از او برگرداند، او صورت پوشیده خود را باز کرد و نامه را از میان گیسوان خود بیرون آورد.

 

ساره میدانست که اگر علی (ع) تصمیمی بگیرد، به حتم آن را انجام می‌دهد، ترسید و همان لحظه نامه کوتاهی را که در میان تاب‌های مو‌های خود پنهان کرده بود، بیرون آورد و به امام علی (ع) داد.

 

امیرالمومنین (ع) نامه را نزد رسول اکرم (ص) برد و حاطب از رسول اکرم (ص) معذرت خواست و از وعده گروه قریش به خود و خانواده اش گفت. در همین هنگام بود که آیه آغاز سوره ممتحنه بر پیامبر (ص) نازل شد: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاء تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْو....» «ای کسانی که  ایمان آورده اید، دشمن من و دشمن خود را به دوستی اختیار، مکنید شما با آنان طرح دوستی می‌افکنید و حال آنکه ایشان به سخن حقی که بر شما آمده است ایمان ندارند و بدان سبب که به خدا، پروردگار خویش ایمان آورده بودید، پیامبر و شما را بیرون راندند گاه که برای جهاد در راه من و طلب رضای من بیرون می‌روید، در نهان با آن‌ها دوستی می‌کنید، و من به هر چه پنهان می‌دارید یا آشکار می‌سازید آگاه ترم و هر که چنین کند، از راه راست منحرف گشته است»

 

و این ماجرای قرآنی و تکان دهنده، خط بطلان به «تز رابطه تاکتیکی با دشمنان و  بیگانگان» کشید، و هر گونه کمک به بیگانگان استعمارگر را از نظر اسلام، محکوم کرد؛ و براستی اگر آن زن جاسوس، دستگیر نمی‌شد و نامه زودتر به مکه می‌رسید، جنگ خونینی در می‌گرفت که هزاران کشته بجا می‌گذاشت! ولی بیداری مسلمین و توجه آن‌ها به اصول غافلگیری نمودن و مشرکان و تاکتیک نظامی، موجب فتح مکه بدون بدون خونریزی شد.

 

منبع: قصه های قرآن به قلم روان، محمد محمدی اشتهاردی


انتهای پیام/



ادامه مطلب
شنبه 20 آبان 1396  - 7:46 PM

دیدن اسب در خواب چه تعبیری دارد؟

امام صادق (ع) می فرمایند: دیدن خواب اسب به معنای عزت و مقام و برکت است.

دیدن اسب در خواب چه تعبیری دارد؟به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ امام صادق (ع)  فرمود: «درباره خواب دیدن‌ها بیندیش ، خداوند راست و دروغ آن را با هم در آمیخته ، چرا که اگر همه آن خواب دیدن‌ها، راست باشد، همه انسان‌ها پیامبر خواهند شد، و اگر همه دروغ باشد، بیهوده و بى‌فایده خواهد گردید»

حضرت امام جعفر صادق (ع) می‌فرماید: دیدن اسب در خواب بر پنج وجه است،  اول: عز و احترام، دوم: مقام و مرتبت، دوم: فرمانروایی، چهارم: بزرگی و عظمت، پنجم: خیر و بركت.

حضرت دانیال می‌گوید: اسب تازی را به خواب دیدن، دلیل بزرگی و عز و جاه بود. اگر دید بر اسب تازی نشسته بود و آن اسب مطیع و به فرمان او بود، دلیل كه عز و بزرگی دولت یابد، بر قدر نیكوئی و قیمت اسب. اگر دید كه اسب را فرا گرفته یا كسی بدو داد و بر وی نشست، دلیل كه شرف و بزرگی یابد، لیكن كمتر از آن كه در اسب تازی گفتیم و اگر دید از آن اسب چیزی كم بود، یازین یا نمد زین یا لگام، دلیل كه بر قدر آن نقصان در بزرگی او بود. اگر بیند اسب وی را دم انبوه و دراز بود، دلیل كه بر قدر آن وی را خادمان باشند و چاكران و اگر دم اسب او بریده بود، دلیل كه وی را خادمان و چاكران نباشند. اگر بیند چیزی از اندام اسب او ناقص بود، دلیل كه به قدر آن از عز و شرف او نقصان بود. اگر دید با اسب جنگ و نبرد همی كرد و اسب غالب بود و فرمانبر وی نبود، دلیل كه مصیبت و گناه نماید.

 محمد بن سیرین می‌گوید: اگر بیند بر اسب برهنه نشسته بود، دلیل كه مصیبت و معصیت و گناه او بیشتر بود. اگر آن اسب از شخصی دیگر بود،آن چه گفتیم خداوند اسب را بود. اگر دید اسب برهنه در خواب بود. لكن مطیع او شد، دلیل  بر بزرگی و شرف او بود. اگر بیند بر اسبی نشسته بود و آن اسب بر بام خانه یا بر دیوار ایستاده بود، دلیل آن چه گفتیم از گناه بیشتر و صعب تر نماید. اگر بیند بر اسبی نشسته بود و آن اسب بر هوا می‌پرید، یا بیند كه آن اسب را پرها بود و چون مرغ همی پرید، دلیل كه وی را شرف و بزرگی بود در دین و دنیا باشد كه خداوندش سفر نماید.

دیدن اسب در خواب چه تعبیری دارد؟

ابراهیم كرمانی می‌گوید: اگر دید بر اسب ابلق نشسته بود، دلیل بر كاری كند كه بر وی گواهی دهند. اگر دید بر اسب سیاه نشسته بود، دلیل بر كاری نماید كه وی را مال و مهتری حاصل شود. اگر بیند بر اسب كمیت بود، دلیل كه از پادشاه قوت و بزرگی یابد. اگر دید بر اسب اشقر (سرخ مو) بود، دلیل است بر صلاح دین و حرمت او از پادشاه. اگر دید بر اسب زرد بود، دلیل كه اندك بیماری یابد و بر اسب سمند همین دلیل بود. اگر بیند بر اسب جرمه بود، دلیل است بر خیر و صلاح. اگر دید كه بر اسب سلیس بود، دلیل است زن خواهد. اگر دید از اسب فرود آمد، دلیل است از شرف و بزرگی بیفتد. اگر دید از اسب برهنه فرود آمد، دلیل كه از گناه و معصیت بازایستد. اگر بیند بر اسب نشسته بود و سلاح تمام پوشیده بود، دلیل كه شرفو بزرگی یابد، چنانكه شخص از آن مانع نباشد و دشمن بر او ظفر نیابد.

دیدن اسب در خواب چه تعبیری دارد؟

اگر بیند اسب را همی تاخت تا جنگ نماید، دلیل كه از وی گناهی در وجود آید با ترس و وهمی بدو رسد، بر قدر تاختن اسب. اگر دید بر اسب نشسته بود و اسب او را در مسجد برد، هیج خیر اندر این نبود، مگر بیند كه اسب او را از آنجا بیرون آورد. اگر دید اسب او را مراغمه همی كرد، دلیل كه مال و دولت یابد. اگر بیند اسب با وی سخن گفت، دلیل بود كه كاری نماید كه مردمان از او به شگفت آیند. اگر دید اسب بیگانه در سرای وی درآمد، یا دركوچه وی، دلیل كه مدری شرف و نام دار در سرا یا در كوچه وی درآید، به قدر و قیمت اسب و در آنجا مقام سازد. اگر دید اسبی از كوچه او بیرون رفت، دلیل كند كه مردی شریف از كوچه او غائب شود، یا بمیرد.

 

 

انتهای پیام/



ادامه مطلب
شنبه 20 آبان 1396  - 7:45 PM

خلاصه پرسش

آیا ارتباط انسان با جن ممکن است؟

پرسش

آیا انسان می‌تواند با جن رابطه داشته باشد؟ اگر می‌تواند آن‌را چگونه توجیه می‌کنید؟

پاسخ اجمالی

قرآن مجید وجود جن را تصدیق کرده است و ویژگی   ‏های زیر را برای او برمی شمارد:

 

1.جن موجودی است که از آتش آفریده شده، بر خلاف انسان که از خاک آفریده شده است. [1]

2. دارای علم ، ادراک، تشخیص حق از باطل و قدرت منطق و استدلال است. [2]

3. دارای تکلیف و مسئولیت است. [3]

4. گروهی از آن ها مؤمن و صالح و گروهی کافرند. [4]

5. دارای حشر و نشر و معادند. [5]

6. قدرت نفوذ در آسمان‏ها و خبرگیری و استراق سمع داشتند و بعداً منع شدند. [6]

7. با بعضی از انسان‏ها ارتباط برقرار می کردند و با آگاهی محدودی که نسبت به بعضی از اسرار نهایی داشتند، به اغوای انسان‏ها می پرداختند. [7]

8. میان آنها افرادی یافت می شوند که از قدرت زیادی برخوردارند، همان گونه که میان انسان ‏ها چنین است. [8]

9. قدرت بر انجام بعضی از کارهای مورد نیاز انسان را دارند. [9]

10. خلقت آنها روی زمین قبل از خلقت انسان ‏ها بوده است. [10]

11. در داستان حضرت سلیمان علیه السلام وقتى عفریتى از جن مدعى مى‏شود که می تواند تخت بلقیس را به نزد سلیمان آورد پیش از آن که از مجلسش برخیزد، [11]  حضرت سلیمان آن جن را تکذیب نمى‏کند؛ اگر چه در قرآن نیامده است که آن جن تخت را آورد. [12]

از مجموع این آیات استفاده می شود که جن یک موجود خیالی نیست و یک موجود واقعی مادی است که ارتباط با او امکان پذیر است و عده ای هم با او ارتباط برقرار کرده اند. اگرچه از روزگاران قدیم بین انسان و جن، شیوه ‏های مختلفی از روابط تصور می شده است، اما ما تنها شیوه ‏هایی را که در روایات معتبر آمده است می توانیم بپذیریم.

در این جا به بعضی از گونه ‏های این روابط که در قرآن و روایات و سخنان دانشمندان ذکر شده، اشاره می کنیم:

ألف: پناه بردن به جن؛ در قرآن مجید آمده: "و همانا مردانی از انس به مردانی از جن پناه می بردند، پس به سختی ‏های ایشان می افزودند".[13]

رسم عرب چنین بود که هرگاه به بیابان هولناکی می رسیدند، به جن آن وادی پناه می بردند. اسلام این کار را نهی کرده و پناه بردن به آفریننده ی جن و انس را امر فرموده است. [14]

ب: تسخیر جن؛ تسخیر جنیان و به خدمت گرفتن آن ها، گرچه ممکن است اما میان فقها در باره ی این که آیا چنین کاری جایز است یا نه؟، بحث است. قدر مسلم آن است که این کار نباید از راهی که شرعا حرام است صورت گیرد یا باعث آزار و اذیت آن ها شود و نیز نباید به کارگرفتن آنها برای کارهای نامشروع و حرام  باشد زیرا انجام کار نامشروع، حرام است چه با واسطه باشد یا بی واسطه. [15]

از آیت الله العظمی خامنه ای؛ در باره ی حکم مراجعه به افرادی که از طریق تسخیر ارواح و جن اقدام به معالجه مى‏کنند، با توجه به این که یقین وجود دارد که آن ها فقط کار خیر انجام مى‏دهند، سؤال شد، ایشان جواب فرمودند: این کار فى نفسه اشکال ندارد، مشروط بر این که از راه هایى که شرعاً حلال هستند، اقدام شود. [16]

برای توضیح بیشتر رجوع کنید ، به:

1-       نمایه: توانایى شیطان و جن، سؤال 883.

2-       نمایه: شیطان، فرشته یا جن؟، سؤال 857.

3-       کتاب جن و شیطان، تحقیق قرآنی، روایی و عقلی، تألیف علی رضا، رجالی تهرانی.

 

 


[1] الرحمن ، 15.

[2] آیات مختلف سوره جن.

[3] آیات سوره جن و الرحمن.

[4] آیات سوره جن و الرحمن.

[5] همان، 15.

[6] همان، 9.

  [7] همان، 6.

[8] نمل ، 39.

[9] سباء ، 12 - 13.

[10] حجر ، 27.

[11] نمل، 40 - 30.

[12] جوادى آملی، عبدالله، تفسیر موضوعى، ج1، ص 119.

[13] جن، 6.

[14] نک: بحارالأنوار ، ج 92 ، ص 148 ، [المحاسن‏] قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا تَغَوَّلَتِ الْغِیلَانُ فَأَذِّنُوا بِأَذَانِ الصَّلَاةِ.

[15] نک: منهاج الصالحین (للخوئی)، ج‏2، ص 8.

  [16] توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج‏2، ص 980 ، س 1232 .



ادامه مطلب
شنبه 20 آبان 1396  - 1:42 PM
خلاصه پرسش
به چه دلیل نام تعداد اندکى از انبیا در قرآن مجید ذکر شده است؟!
پرسش
به چه دلیل نام تعداد اندکى از انبیا در قرآن مجید ذکر شده است؟!
پاسخ اجمالی

قرآن کتاب سیره و تاریخ یا معجم افراد نیست تا در آن به دنبال زندگینامه انبیا و فهرست کردن نام‏هاى ایشان باشد؛ بلکه کتاب هدایت و تعلیم و تربیت و تزکیه و تذکر است و این هدف با ذکر همین مقدار از نام و سرگذشت انبیاى سلف و انسان‏هاى کامل، محقق مى‏شود و اگر نیازى به ذکر بیش از آن در قرآن کریم بود، حتماً ذکر مى‏گردید. به عبارت دیگر، قرآن کریم در مقام تعلیم و تربیت انسان، از قطعات تاریخ به عنوان سنت الهى (فلسفه ی تاریخ) و "نکته‏ها و حکمت‏ها" استفاده نموده تا تعالیم الهى خویش را در نفوس، استحکام و رسوخ بیشترى بخشد و اثر آن را پایدارتر نماید و در مقام تاریخ نگارى نبوده است. مثلاً نام حضرت موسى کلیم علیه السلام بیش از صد بار در قرآن کریم آمده و قصه‏ى آن حضرت در 28 سوره به طور گسترده تبیین شده است، اما بخش‏هایى که به تاریخ و قصه‏ى محض باز مى‏گردد، مانند ثبت تاریخ میلاد و وفات و... آن حضرت نیاورده، بلکه به نکات حساس و آموزنده داستان پرداخته است.

 

عدم دسترسى و اطلاع مردم و محیط عصر نزول قرآن، از کتاب و آثار و... انبیا و مردم سرزمین‏هاى دوردست، نیز مى‏تواند از جمله عواملى باشد که نام برخى از انبیا در قرآن ذکر نشود.

پاسخ تفصیلی

به تصریح قرآن کریم در آیات 163 و 164 سوره مبارکه نساء و 78 غافر، داستان برخى از انبیا (25 نفر) در قرآن مذکور است و داستان بسیارى از انبیا در قرآن نیامده است. با مراجعه به قرآن کریم نیز این امر ملموس است که تاریخ همه انبیا به طور تفصیل نیامده و در مورد حضرت موسى علیه السلام و عیسى علیه السلام و ابراهیم علیه السلام نیز به قطعاتى از زندگى این بزرگواران اشاره شده است. در حالى که در برخى روایات تعداد انبیا و 124000 و تعداد رسولان 313 نفر تعیین شده است![1] مثلاً نام حضرت موسى کلیم علیه السلام، بیش از صد بار در قرآن کریم آمده و قصه‏ى آن حضرت در 288 سوره به طور گسترده تبیین شده است، اما بخش‏هایى که به تاریخ و قصه‏ى محض باز مى‏گردد، مانند ثبت تاریخ میلاد و وفات و... آن حضرت نیامده، بلکه به نکات حساس و آموزنده داستان پرداخته است.[2] پس به جاست که حکمت این امر را بررسى  نماییم.

 

نزول قرآن و بعثت رسول اللَّه به جهت هدایت انسان به سعادت و تعالى است تا با پیمودن این راه به قله‏ى سعادت انسانیت بار یابد و به مقام خلیفة اللهى برسد. ذکر قطعات تاریخ سبب توجه افزونتر و دلنشین‏تر شدن کلام و تأثیر بیشتر آن در نفوس و پایدار ماندن آن تعالیم تا زمان بیشترى است. از این رو وجود قصص انبیا در قرآن بر محورهاى ذیل استوارند.

1. بیان نحوه دعوت و تبلیغ انبیا، در ضمن بیان هدف مشترک انبیا یعنى عبادت خدا و ترک طواغیت.[3]

2. بیان موضعگیرى‏هاى مردم در برابر انبیا و بررسى علل و عوامل و نیز نتایج آن.

3. مبارزات انبیا با خرافات و تحریف‏ها و نیز طاغوت‏ها.

4. برخوردهاى مؤمنان با طاغیان و معاندان.

5. بیان سنن الهى حاکم بر جوامع و امم و استمرار آن بر همه ادوار.[4]

این محورها در پى اهداف ذیل تبیین گردیده‏اند:

أ. تعلیم و تربیت به واسطه ی پندها و موعظه‏هاى انبیا و نیز عبرت‏آموزى از سرانجام امّت‏هاى معاند و استفاده از روش تعلیم و تربیت و تبلیغ ایشان براى مخاطبان قرآن.

ب. ارزیابى و محاسبه نفوس با ملاک و معیارهاى قرآنى با واقع شدن در متن جریان تاریخ و نهادن خود به جاى قهرمانان آن.

ج. دفع شبهات و غوامض تاریخ برخى انبیا و تنزیه ایشان از نسبت‏هاى نارواى افراطى و تفریطى؛ چنان که یهود آن قدر غلو کردند که عزیر علیه السلام را و نصارى، مسیح علیه السلام را فرزند خدا خواندند،[5] و از سویى تهمت قتل به موسى علیه السلام زدند.[6]

د. دل گرم کردن پیامبر صلى الله علیه وآله و مؤمنان به راه و روش خود و تقویت صبر و استقامت آنها در برابر دشمنان و مأیوس و دلسرد کردن دشمنان و انذار و تهدید آنها.[7]

از یک سو، این اهداف با ذکر همین مقدار از قصص در قرآن حاصل‏اند و اطاله بیش از آن محلى نداشت، از سوى دیگر مَثَل معروف است که "مشت نمونه خروار است" پس وقتى این گروه از امّت‏ها و انبیا این گونه بوده‏اند، سایرین را نیز مى‏توان با این ها مقایسه کرد، لذا گذشتگان را به حساب این ها گذاشت و مراقب بود که به سرنوشت امم بلازده دچار نشویم.

 

از طرف دیگر انبیاى الهى داراى مراتب و درجات مختلفى بوده‏اند[8] و  برخى فقط مبلغ دین پیامبر دیگرى بوده‏اند که چه بسا آن پیامبر معاصر خود آنها بوده است مثل تبلیغات لوط و نیز یعقوب و اسحاق و اسماعیل براى دین حضرت ابراهیم علیه السلام و انبیاى بنى اسرائیل که مبلغ دین موسى علیه السلام بوده‏اند و چه بسا مخفیانه تبلیغ داشته‏اند و در میان یهود و نصارى نیز از آنها اسم و رسمى نمانده است.[9]

 

نکته دیگر این که چون بیشتر معاندان پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله را بنى اسرائیل تشکیل مى‏دادند و حوادث امت اسلامى شباهت زیادى با قوم یهود دارد، داستان حضرت موسى علیه السلام بیش از سایرین در قرآن تکرار شده و تفصیل داده شده است، تا هم حجت بر یهود عنود تمام شود و هم مؤمنان عبرت گیرند.

 

در پایان، اشاره‏ى به این مطلب مفید خواهد بود که گرچه نظر در آثار گذشتگان و انبیا و امت‏هاى آسیایى و خاور نزدیک و عبرت آموزى از آن، از دستورات قرآن کریم مى‏باشد، ولى ممکن است پیامبرانى در مغرب زمین وجود داشته‏اند که نام و قصه‏ى آنان در قرآن نیامده است و سرّ این مطلب آن است که کتاب و آثار تبلیغى و نتایج زیبا یا زشت قبول یا انکار دعوت آنها براى مردم مشرق زمین و خاورمیانه اصلاً آشنا نبود. از این رو به مردم حجاز و سایر نقاط خاورمیانه نمى‏توان گفت شما در آثار آنان نظر کنید و عبرت بگیرید! در نتیجه، عدم اطلاع تاریخى و قرار نگرفتن در منطقه‏ى جغرافیایى نزدیک و عدم وجود راه و وسیله‏ى ارتباطى، با وجود فاصله‏ى اقیانوس‏ها، از دیگر نکاتى است که مى‏تواند بیانگر علت نیامدن نام برخى از انبیاى الهى در قرآن مجید باشد.[10]

 

البته نحوه‏ى تأثیر موقعیت (زمان و مکان و...) در خطابات قرآنى از جمله مباحثى است که نیازمند بررسى جداگانه‏اى است و جهت پرهیز از طولانى شدن بحث، مى‏توان به منابع مربوط مراجعه نمود.[11]

منابع، براى مطالعه بیشتر

1. جوادى آملى، عبداللَّه، تفسیر تسنیم، ج 1، صص 52 - 39.

2. جوادى آملى، عبداللَّه، سیره پیامبران در قرآن، ج 6 و 7، اسراء، چاپ دوم، 1379، قم.

3. شیروانى، على، درسنامه عقاید، مرکز جهانى علوم اسلامى، چاپ اول، 1376، قم، ص 164.

4. طباطبایى، محمد حسین، المیزان، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ج 6، ص 146 و ج 17، ص 354.

5. قرآن کریم.

6. مصباح یزدى، محمد تقى، آموزش عقاید، ج 1 - 2، سازمان تبلیغات اسلامى، چاپ ششم، 1370، تهران، درس 29، ص 281.

7. مصباح یزدى، محمد تقى، معارف قرآن، راه و راهنماشناسى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى رحمه الله، چاپ اول، 1376، قم، صص 17 و 22 - 21 و صص 153 - 58.

8. هادوى تهرانى، مهدى، تأملات در علم اصول فقه، کتاب اول، دفتر چهارم.

 

 

[1] بصائر الدرجات، ص 121 - الخصال، ص 300 و 641 (منقول از راه راهنماشناسى، ص 17) - بحارالانوار، ج 11، ص 30 و 32 و 411.

[2] جوادى آملى، عبدللَّه، تفسیر تسنیم، ج 1، ص 48.

[3] نحل، 36.

[4] آل عمران، 140.

[5] توبه، 30 و... .

[6] احزاب، 69.

[7] یوسف، 123 - 120.

[8] اسراء، 55؛ انعام، 83 تا 90؛ بقره، 253.

[9] ر.ک: المیزان، ج 6، ص 146 و ج 7، ص 354 و نیز على شیروانى، درسنامه عقاید، ص 1644.

[10] ر.ک: جوادى آملى، عبداللَّه، تفسیر تسنیم، ج 1، صص 52 - 39.

[11] ر.ک: هادوى تهرانى، مهدى، تأملات در علم اصول فقه، کتاب اول، دفتر چهارم.



ادامه مطلب
شنبه 20 آبان 1396  - 1:41 PM

خلاصه پرسش

دریافت «زیر میزی» از طرف پزشکان، چه حکمی دارد؟

پرسش

مبلغی که برخی پزشکان به عنوان «زیر میزی» دریافت می کنند، چه حکمی دارد؟

پاسخ اجمالی

دفتر حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی):

 

بسمه تعالى

 

پزشک اگر کارمند دولت در بیمارستان باشد که حقوق خود را از صندوق دولت دریافت مى‌نماید و یا عمل جراحى را بر اساس دریافت ‏اجرت عمل از شرکت بیمه دریافت مى‌نماید حق مطالبه مبلغ اضافى از بیمار را ندارد.‏

 

دفتر حضرت آیت الله العظمی سیستانی (مدظله العالی):

 

حضرت آیت الله العظمی سیستانی عملی را که مخالف با قانون باشد جایز نمی دانند والله العالم.

 

پاسخ دفتر حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی (مدظله العالی):

 

اگر خلاف قوانین و مقررات باشد جائز نیست.

 

پاسخ دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مدظله العالی):

 

در صورتی که بر خلاف مقررات حکومت اسلامی باشد جائز نیست.



ادامه مطلب
شنبه 20 آبان 1396  - 1:41 PM

خلاصه پرسش

آیا باید در هر شهر یک نماز جمعه برگزار شود؟

پرسش

آیا باید در هر شهر یک نماز جمعه برگزار شود؟

پاسخ اجمالی

در این که، در هر شهری باید یک نمازجمعه اقامه شود یا بیشتر، از نظر شرع ملاک، مقدار فاصله ی بین دو نمازجمعه است.

 

مراجع عظام می گویند: کم ترین فاصله ی بین دو نماز جمعه، یک فرسخ است.

 

و اگر در جایى نماز جمعه برگزار شد نباید در فاصله‏اى کمتر از یک فرسخى آن نماز جمعه دیگرى منعقد شود. پس اگر با فاصله یک فرسخ دو نماز جمعه اقامه شود هر دو صحیح است. لازم به تذکر است که میزان در مسافت، محل نماز جمعه است نه شهرى که نماز جمعه در آن تشکیل شده است. بنا بر این در شهرهاى بزرگى که طول آن چند فرسخ است مى‏توان چند نماز جمعه تشکیل داد[1].

 

بنابراین، اگر در شهری دو نماز جمعه برگزار شود و فاصله بین آن دو کم تر از یک فرسخ باشد، هر کدام که دیرتر شروع کرده باشند نماز آنان باطل است، و اگر هر دو مقارن هم در یک لحظه تکبیرة الاحرام بگویند هر دو نماز باطل است.[2]

 

البته طبق نظر حضرت امام، امام جمعه باید منصوب از طرف ولی فقیه باشد، بنابراین اگر در شهری یک امام جمعه منصوب از طرف ولی فقیه است و دیگری غیر منصوب، بدیهی است که نماز دومی باطل است.[3]

 

ضمناً از آن جا که شهرها معمولاً آن قدر بزرگ نیستند که از هر طرف یک فرسخ (6 کیلومتر) محدوده داشته باشند، برای هر شهری یک امام جمعه نصب می شود.

 

 

 

پاسخ دفتر حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی (مدظله العالی):

 

کمترین فاصله بین دو نماز جمعه باید یک فرسخ باشد و یک نماز جمعه در یک شهر بخوانند کافی است و نماز جمعه و جماعت برای اجتماع مردم است و اگر کاری موجب تفرقه شود جایز نیست.

 

پاسخ دفتر حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی):

 

اگر بین محل برگزارى نماز جمعه یک فرسخ شرعى فاصله باشد، مانع ندارد.‏‏

 

پاسخ دفتر حضرت آیت الله العظمی سیستانی (مدظله العالی):

 

ج: باید بین اقامه دو نماز جمعه حداقل یک فرسخ فاصله باشد.

 

والله العالم

 

پاسخ دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مدظله العالی):

 

فاصله دو نماز جمعه باید کمتر از یک فرسخ نباشد که اگر در کمتر از یک فرسخ دو نماز جمعه خوانده شود نماز اوّلى صحیح و دومى باطل است.

 


[1] توضیح المسائل مراجع، ج1، احکام نماز جمعه، ص 856.

[2]  اجوبة الاستفتائات، آیت الله العظمی خامنه ای، ص133، س 623؛ توضیح المسائل مراجع، ج1، احکام نماز جمعه، ص 844.

[3] استفتائات حضرت امام خمینی، ص 268، س 440.



ادامه مطلب
شنبه 20 آبان 1396  - 1:40 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 22

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 54039
تعداد کل پست ها : 341
تعداد کل نظرات : 0
تاریخ ایجاد بلاگ : دوشنبه 17 مهر 1396 
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 8 خرداد 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی