به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

خلاصه پرسش

دریافت «زیر میزی» از طرف پزشکان، چه حکمی دارد؟

پرسش

مبلغی که برخی پزشکان به عنوان «زیر میزی» دریافت می کنند، چه حکمی دارد؟

پاسخ اجمالی

دفتر حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی):

 

بسمه تعالى

 

پزشک اگر کارمند دولت در بیمارستان باشد که حقوق خود را از صندوق دولت دریافت مى‌نماید و یا عمل جراحى را بر اساس دریافت ‏اجرت عمل از شرکت بیمه دریافت مى‌نماید حق مطالبه مبلغ اضافى از بیمار را ندارد.‏

 

دفتر حضرت آیت الله العظمی سیستانی (مدظله العالی):

 

حضرت آیت الله العظمی سیستانی عملی را که مخالف با قانون باشد جایز نمی دانند والله العالم.

 

پاسخ دفتر حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی (مدظله العالی):

 

اگر خلاف قوانین و مقررات باشد جائز نیست.

 

پاسخ دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مدظله العالی):

 

در صورتی که بر خلاف مقررات حکومت اسلامی باشد جائز نیست.



ادامه مطلب
شنبه 20 آبان 1396  - 1:41 PM

خلاصه پرسش

آیا باید در هر شهر یک نماز جمعه برگزار شود؟

پرسش

آیا باید در هر شهر یک نماز جمعه برگزار شود؟

پاسخ اجمالی

در این که، در هر شهری باید یک نمازجمعه اقامه شود یا بیشتر، از نظر شرع ملاک، مقدار فاصله ی بین دو نمازجمعه است.

 

مراجع عظام می گویند: کم ترین فاصله ی بین دو نماز جمعه، یک فرسخ است.

 

و اگر در جایى نماز جمعه برگزار شد نباید در فاصله‏اى کمتر از یک فرسخى آن نماز جمعه دیگرى منعقد شود. پس اگر با فاصله یک فرسخ دو نماز جمعه اقامه شود هر دو صحیح است. لازم به تذکر است که میزان در مسافت، محل نماز جمعه است نه شهرى که نماز جمعه در آن تشکیل شده است. بنا بر این در شهرهاى بزرگى که طول آن چند فرسخ است مى‏توان چند نماز جمعه تشکیل داد[1].

 

بنابراین، اگر در شهری دو نماز جمعه برگزار شود و فاصله بین آن دو کم تر از یک فرسخ باشد، هر کدام که دیرتر شروع کرده باشند نماز آنان باطل است، و اگر هر دو مقارن هم در یک لحظه تکبیرة الاحرام بگویند هر دو نماز باطل است.[2]

 

البته طبق نظر حضرت امام، امام جمعه باید منصوب از طرف ولی فقیه باشد، بنابراین اگر در شهری یک امام جمعه منصوب از طرف ولی فقیه است و دیگری غیر منصوب، بدیهی است که نماز دومی باطل است.[3]

 

ضمناً از آن جا که شهرها معمولاً آن قدر بزرگ نیستند که از هر طرف یک فرسخ (6 کیلومتر) محدوده داشته باشند، برای هر شهری یک امام جمعه نصب می شود.

 

 

 

پاسخ دفتر حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی (مدظله العالی):

 

کمترین فاصله بین دو نماز جمعه باید یک فرسخ باشد و یک نماز جمعه در یک شهر بخوانند کافی است و نماز جمعه و جماعت برای اجتماع مردم است و اگر کاری موجب تفرقه شود جایز نیست.

 

پاسخ دفتر حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی):

 

اگر بین محل برگزارى نماز جمعه یک فرسخ شرعى فاصله باشد، مانع ندارد.‏‏

 

پاسخ دفتر حضرت آیت الله العظمی سیستانی (مدظله العالی):

 

ج: باید بین اقامه دو نماز جمعه حداقل یک فرسخ فاصله باشد.

 

والله العالم

 

پاسخ دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مدظله العالی):

 

فاصله دو نماز جمعه باید کمتر از یک فرسخ نباشد که اگر در کمتر از یک فرسخ دو نماز جمعه خوانده شود نماز اوّلى صحیح و دومى باطل است.

 


[1] توضیح المسائل مراجع، ج1، احکام نماز جمعه، ص 856.

[2]  اجوبة الاستفتائات، آیت الله العظمی خامنه ای، ص133، س 623؛ توضیح المسائل مراجع، ج1، احکام نماز جمعه، ص 844.

[3] استفتائات حضرت امام خمینی، ص 268، س 440.



ادامه مطلب
شنبه 20 آبان 1396  - 1:40 PM

خلاصه پرسش

چرا در قرآن، به مرد اجازه ی زدن زن داده شده ولی در مورد زن، این گونه نیست؟

پرسش

چرا قرآن به مرد اجازه ی زدن زن را داده ولی به زن نه ؟

پاسخ اجمالی

در تعالیم اسلام، زنان از جایگاه با ارزشی برخوردار می باشند که در روایات پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع) مورد توصیف و تمجید قرار گرفته اند. در روایات ما زنان صالح به عنوان منشأ خیر و برکت و با ارزش تر از گرانبهاترین و بهترین متاع دنیا معرفی شده اند. همچنین اسلام، تنبیه زنان را ممنوع دانسته و مردانی را که مرتکب این عمل شوند بدترین موجودات می داند. تنها یک مورد استثنا شده و آن زنانی هستند که حقوق شوهران شان را نادیده گرفته اند. اسلام برای هدایت آنها تمهیداتی را  در آیه34 سوره ی نساء (آیه ی نشوز ) در چند مرحله اندیشیده است:

 

مرحله ی اول، پند و اندرز نسبت به این گونه از زنان است. مرحله ی دوم، دوری از آنها در بستر است که نسبت به مرحله ی اول کمی شدیدتر است و سپس در مرحله ی سوم، مسئله ی زدن مطرح می شود. در این باره باید به چند نکته توجه داشت:

 

1 ـ این مرحله، آخرین مرحله است و طبیعی است در صورتی که مراحل پیشین جوابگو باشد، این مرحله اجرا نخواهد شد.

 

2 ـ تنبیه بدنی، طبق کتب فقهی، باید ملایم و خفیف بوده و باعث شکستگی و جراحت و کبودی بدن نشود.

 

3 ـ تنبیه بدنی، خود نیز دارای مراتبی است و در روایات، حتی به زدن با چوب مسواک هم اشاره شده است. پس در صورتی که مرتبه ی پایین جوابگو باشد، مرتبه ی بالاتر جایز نخواهد بود.

4 ـ این مسئله مختص به زنان نبوده و در مسئله ی ناسازگاری مردان نیز حاکم شرع موظف است مردان متخلف را از طرق مختلف و حتی تعزیر (تنبیه بدنی) به وظایف خود آشنا نماید.

پاسخ تفصیلی

درتعالیم عالیه ی اسلامی جایگاه پرارزشی برای زنان و همسران باز گردیده و روایات اسلامی آنان را مورد توصیف و تمجید قرار داده اند. امام جعفر صادق(ع) می فرمایند: «بیشترین خیر و برکت ها در وجود پر بار زنان گذاشته شده است.»[1] پیشوای ششم جهان تشیع زنان را به دو دسته ی خوب و بد تقسیم نموده و در مورد خوبان آنها می فرماید: «ارزش این گونه زنان، از طلا ونقره و جواهرات دیگر بالاتر است و هیچ گونه جواهری در برابر آنان ارزش و بهایی ندارد.»[2]

 

رسول خدا(ص) می فرمایند: «این جهان به منزله ی متاعی است که بهترین متاع و دست آورد آن، زنان نیکو سیرت اند.»[3]

 

این سخنان ارزشمند معصومین(ع) به قسمتی از ارزش های زنان اشاره نموده و وجود آنان را سرچشمه خیر وبرکت وبهترین متاع دنیا دانسته وارزش وجودی و معنوی آنان را بالاتر از گرانبهاترین اشیاء دنیا معرفی مینماید.

 

تنبیه زن ممنوع است

 

بررسی قوانین اسلامی در این زمینه، ما را متوجه نکته های حساس نموده و تنبیه بدنی و آزردن روحی آنان را، جنایت خانوادگی می دانند. زنان مانند مردان موجوداتی شریف و دارای انسانیت می باشند بنابراین کتک زدن برای انسان ها قابل تحمل نیست، این دلهای تپنده وقلب های مهربان، موجودی شریف و ظریفند و بدن آنان همانند اندام حیوانات نمی باشد که تحمل زدن وآزار را داشته باشد و آئین اسلام تنبیه آنان را ممنوع ساخته است.

 

حضرت رسول (ص) می فرمایند:

 

«ای مردم در مورد همسران خود خیلی مراقبت نمائید، زیرا آنان با پیمان  های الهی در اختیار شما قرار گرفته اند و شما با کلمات مخصوص خداوند، آنان را برای خود حلال کرده اید. آیا در این صورت، سزاوار است این امانت ها را مورد ضرب و جرح قرار داده و دل های آنان را، که کانونعشق و محبت اند، رنجور سازید؟»[4] 

 

«یکی از نشانه های بدترین مردان این است که همسر و بنده اش را بزند و به آنها رحم و عطوفت نشان ندهد.»[5]  

 

 

 

زنان استثنایی

 

یکی از مسائلی که به شدت مورد بحث وبررسی قرار گرفته، آیه ای از آیات قرآن می باشد که در آن طرحی برای چاره ی نشوز زنان از وظایف همسری پیشنهاد شده و یکی از مراحل آن، زدن زن است.

 

چنین طرحی درعصر حاضر، ازسوی برخی منتقدان، خلاف حقوق بشر و در تضاد با آزادی زنان شناخته شده است. گروهی سعی کرده اند که با بزرگ نمایی این طرح، ازآن ادعا نامه ای علیه اسلام بسازند، جمعی تلاش داشته اند تا با تکیه بر این فهم از آیه، روش های نادرست و ناعادلانه را در مورد زن جایز شمارند، برخی نیز اهتمام داشته اند تا با توجیهات علمی، ساحت دین را از هرگونه برنامه ی ناعادلانه منزه شمارند و جلوی سوء استفاده ها را بگیرند.

 

در توضیح آیه ی شریفه باید گفت: گروهی از زنان حقوق شوهر را نادیده می گیرند، در تأمین نیازهای جنسی وی کوتاهی نموده و بدون اجازه ی او از خانه خارج می شوند، با اخلاق رذیله ی خودشان صفا ومحبت خانوادگی را به کانونی از آتش تبدیل می کنند و با دخالت های نا بجای خود در امور زندگی شوهران خویش، آنان را متأثر می سازند، این گروه از زنان استثنایی از دیدگاه اسلام فاقد ارزش انسانی می باشند و به شدت مورد تقبیح قرار گرفته اند. رسول خدا (ص) می فرمایند: «بدترین چیزها در عالم هستی، زنان ناسازگارند.»[6]
در زبان قرآن و حدیث و فقه اسلامی به این گونه زنان «ناشزه» می گویند، که ریشه ی آن از غرور و خود برتربینی آنان سرچشمه می گیرد و در نتیجه، این گروه استثنایی از شوهران خود پیروی نمی کنند و زندگی را بر شوهران خود تلخ و ناگوار می سازند. دین مقدس اسلام برایاصلاح و تنبیه چنین افرادی راه عاقلانه ای در پیش گرفته و مراحل تنبیه و تأدیب را این چنین بیان می کند: زنانی را که از مخالفت و سرپیچی آنان بیم دارید، اول بار پند واندرز بدهید و چنانچه با نصیحت اصلاح نشدند، از بستر آنان دوری گزینید، و اگربه این وسیله هم متنبه نشدند، به طور آرام آنان را بزنید.
پرودگار عالم دستور می دهد زنان ناسازگار را راهنمایی کنید و عواقب وخیم حرکات نامناسب آنان را با آرامش و دوستانه تذکر دهید و اگر از نظر روانی نا آرام هستند، مدارا کنید و حتی المقدور از راه قهر و خشونت وارد نشوید؛ ولی چنانچه زن حق را نپذیرفته و راه منطقی را قبول نکرد، آن گاه اسلام دستور شدیدتری را با استفاده از عوامل عاطفی صادر مینماید و می گوید بستر او را ترک کنید و زن را از جهت عاطفه متأثر سازید، زیرا تحمل ترک بستر برای زنان از نظر روانی فوق العاده دشوار است. 
حضرت صادق (ع) می فرمایند: «زن ناسازگار و ناشزه را با چوب مسواک می توانید بزنید[7] پیداست که زدن با چوب مسواک، شدید و درد آور نیست بلکه شاید اصلا زدن محسوب نمی شود و تنها برای بیان شدت عدم رضایت و فرو نشاندن خشم است.

 

زن نباید بدون اجازه شوهرش از خانه خارج گردد، و عدم نظافت و آرایش لازم در صورت درخواست شوهر، موجب ناشزه بودن زن می گردد.ولی شوهران حق ندارند، زنان خود را به کارهای داخل خانه و یا خارج از آن مجبور سازند، اگر چه  این وظیفه، از نظر اخلاقی لازم بوده و موجب محبت شوهر و پیشرفت در امور اقتصادی است. بنابراین اگر زنان درانجام امور خانه داری کوتاهی کنند، شوهران حق ندارند آنان را تنبیه و یا اهانت نمایند.

 

اگر گفته شود ممکن است طغیان و سرکشی زن ها  در مردان نیز پدید آید، پس آیا مردان نیز مشمول چنین مجازات هایی خواهند شد، در پاسخ می گوئیم: آری، مردان هم درست همانند زنان درصورت تخلف از وظایف، مجازات می گردند ولی باید در نظر داشت حالتی که در بعضی مردان وجود دارد آزاردهی (سادیسم) است و این بیماری اگر شدت یافت درمانش «تنبیه بدنی» توسط زن نیست چون اولاً: غالباً درمان این بیماری با تنبیه بدنی نیست و ثانیا:ً غالباً زن توان این کار را ندارد و ثالثاً: حاکم شرع موظف است مردان متخلف را از طرق مختلفی حتی از طریق تعزیر (مجازات بدنی) به وظایف خود آشنا سازد.

 

 خداوند در پایان آیه ی شریفه مجدداً به مردان هشدار می دهد که از موقعیت سرپرستی خود در خانواده سوء استفاده نکنند و به قدرت خدا که بالاتر از همه قدرت هاست، بیندیشند: «زیرا خداوند بلند مرتبه و بزرگ است».[8] 

 

 


 [1]. اکثر الخیر فی النساء، من‏ لایحضره ‏الفقیه، ج 3، ص 385.
 [2]. الکافی، ج 5، ص 332.
 [3]. مستدرک‏ الوسائل، ج 14، ص 150.
[4] مستدرک‏الوسائل ج : 14 ص : 253
 [5]. تهذیب‏الأحکام، ج 7 ، ص 400.
[6] مستدرک‏ الوسائل، ج 14، ص165
. [7] من ‏لایحضره‏ الفقیه، ج 3، ص 521.
 . [8]تفسیر نمونه، ج 3، صص 411- 416.



ادامه مطلب
شنبه 20 آبان 1396  - 1:40 PM
خلاصه پرسش
در مورد CD که بین مردم پخش شده که شیعیان و هر کس دیگر را سر می برند، آیا دیدن این گونه سی دی ها گناه دارد؟
پرسش
در مورد CD که بین مردم پخش شده که شیعیان و هر کس دیگر را سر می برند، آیا دیدن این گونه سی دی ها گناه دارد؟
پاسخ اجمالی

دیدن این گونه فیلم ها و سی دی ها ابتداً اشکالی ندارد؛ یعنی اگر کسی این نوع فیلم به دستش رسید و بخواهد نگاه کند از نظر شرعی اشکال ندارد، اما از باب حکم ثانوی محل اشکال است؛ یعنی اگر موجب پخش یا ترویج بشود، جایز نیست، چرا که این مسئله اولاً: باعث جریه دار شدن قلوب مردم خواهد شد. ثانیآ: باعث رعب و وحشت در بین مردم و بگونه ای تأیید آنان می گردد، و خواسته های دشمنان از این طریق تامین می شود.

 

ثالثاً: در اثر ترویج این کار، قبح و زشتی آنان از بین رفته و به یک مسئله ی عادی تبدیل می گردد در حالی که در اسلام از ریختن خون انسان به ویژه انسان های بی گناه، شدیداً نهی شده است.

 

رابعا: باعث تفرقه در بین صفوف مسلمانان شده و به درگیری بین فرقه ها خواهد انجامید.

 

 

 

 

پاسخ دفاتر مراجع:

 

حضرت آیة الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی):

صرف دیدن فى نفسه اشکال ندارد.‏

 

حضرت آیة الله العظمی فاضل لنکرانی(مدظله العالی):

بهتر است از نگاه کردن به این گونه تصاویر خودداری شود.

 

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مدظله العالی):

با توجه به اینکه این گونه سی دی ها سبب اختلاف بیشتر می شود باید از آن اجتناب کرد.



ادامه مطلب
شنبه 20 آبان 1396  - 1:39 PM

خلاصه پرسش

آیا مقسم و انبار دار، حق دخل وتصرف در امول دولتی را دارد؟

پرسش

گاهی اوقات در بعضی ادارات اقلامی بین کارکنان توزیع می گردد که احتمال دارد در یک قسمتی این اقلام اضافه بیاید آیا مقسم می تواند در آن اضافه، دخل وتصرف داشته باشد؟ لطفا نظر علما را بیان فرمایید.

پاسخ اجمالی

پاسخ دفاتر مراجع :

 

دفتر حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی):

 

نمی‌تواند.

 

دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مدظله العالی):

 

جائز نیست و باید طبق مقررات اداره نسبت به آن اضافه عمل شود.



ادامه مطلب
شنبه 20 آبان 1396  - 1:39 PM

خلاصه پرسش

وحى چیست و به چه کیفیت بر پیامبران نازل می‌شد؟

پرسش

وحى چیست و به چه کیفیت بر پیامبران نازل می‌شد؟

پاسخ اجمالی

«وحى» در لغت به معناى اشاره سریع است که می‌تواند از جنس کلام یا از باب رمزگویى یا به صورت صوت مجرّد از ترکیب یا به صورت اشاره و امثال آن باشد. معانى و استعمالات متفاوت این کلمه در قرآن کریم ما را به چند نکته، توجه می‌دهد: اول آن‌که؛ وحى مخصوص انسان نیست، بلکه به جماد و نبات و حیوان و... نیز تعلق می‌گیرد. (وحى به این موجودات همان هدایت ذاتى و غریزى و یا به عبارتى هدایت تکوینى خداوند است که آنها را به سوى مقصدشان می‌کشاند)، اما عالی‌ترین درجه وحى، تنها به سلسله پیامبران و اولیاى الهى اختصاص دارد و منظور از آن، القاى معانى بر قلب پیامبر(ص) و سخن گفتن خدا با اوست. نتیجه آن‌که اساساً با سایر القائاتى که به بشر می‌شود، از نظر ماهیت متفاوت نیست، بلکه از نظر درجه فرق می‌کند. پایین درجه آن مربوط به جماد و نبات و عالی‌ترین درجه آن مخصوص پیامبران است. دوم آن‌که؛ وحى در معانى متفاوت نیز استعمال شده است: به معناى اشاره، وسوسه، القا در فهم از راه غریزه و القا از باب رؤیا، و درجه عالى آن، نطق پروردگار با انبیا و رسل می‌باشد.
مشخصات وحى عبارتند از: 1. درونى بودن 2. معلم داشتن 3. استشعار 4. ادراک واسطه وحى. کیفیت نزول وحى بر پیامبران نیز به سه شکل می‌باشد که عبارتند از: 1. تکلم خداوند بلاواسطه 2. تکلم از وراى حجاب 3. تکلم از راه فرستاده و فرشته وحى.
تبیین فلسفى از نزول وحى و شأن فرشته، یادآور این نکته است که اصولاً فرشته، واسطه به معناى رایج که از خدا دریافت کرده و سپس با زبان خاص خویش به پیامبر ابلاغ کند، نیست. او ظرف تجلى پیام الهى است، بنابراین، وساطتى به معناى خاص کلمه در بین نیست تا سخن از خطاى او رود. در قسم اول، واسطه‌اى در میان نیست، و در قسم دوم و سوم نیز اگر پیامبر(ص) به واسطه و حجاب التفات نکند، وحى را بدون واسطه دریافت خواهد کرد.
نکته آخر این‌که؛ حقیقت وحى از نوع علم شهودى است. بنابراین، بر خلاف علم حصولى، قابلیت کذب و خطا را ندارد. از این‌رو؛ انسان می‌تواند با سیر صعودى و تکاملی‌اش به جایى برسد که به حضور حضرت حق راه یافته و بی‌واسطه علم الهى را دریافت کند. این‌جا است که از کثرات، دور و از تعلق به غیر او آزاد شده و از هر گونه خطا مصون می‌گردد که این همان مقام عصمت انبیا است.

پاسخ تفصیلی

«وحى» در لغت به معناى اشاره سریع است که می‌تواند از جنس کلام یا از باب رمزگویى و یا به صورت صوت مجرّد از ترکیب و یا به صورت اشاره و امثال آن باشد.[1]
این کلمه در قرآن کریم مکرر به کار رفته است. شکل استعمال این کلمه و موارد مختلف آن، نشان می‌دهد که قرآن آن‌را منحصر به انسان نمی‌داند و در سایر موجودات زنده نیز، سارى و جارى می‌داند، از این‌رو؛ خانه‌سازى زنبور عسل را نیز نوعى وحى می‌داند. آرى وحى به این‌گونه موجودات، همان هدایت ذاتى و غریزى است که آنها را به سوى مقصدشان هدایت می‌کشاند و همین قضیه یکى از دلایلى است که نشان می‌دهد جهان هدف‌دار است و موجودات به طور تصادفى به سوى مقصدشان تمایل ندارند، بلکه با هدایت تکوینى خدا که همان وحى به موجودات است، این کار صورت می‌گیرد. البته وحى، درجات و مراتب متفاوتى دارد؛ و وحى به جماد با وحى به نبات و... در یک درجه نیست، همچنان که هدایتى که در نبات و... هست، در جماد نیست.[2]
عالی‌ترین درجه وحى، همان است که تنها به سلسله پیامبران اختصاص دارد و منظور از آن، القاى معانى به قلب پیامبر(ص) از سوى خدا و سخن گفتن خدا با اوست.[3] این وحى بر اساس نیازى است که  نوع بشر به هدایت الهى دارد تا از یک طرف به سوى مقصدى که ماوراى افق محسوسات و مادیات است، هدایت شود و از طرف دیگر، به نیاز زندگى اجتماعى او که عبارت است از برخوردارى از یک قانون الهى، پاسخ مثبت داده شود. بنابراین، وحى، دریافت هدایت الهى است از راه اتصال ضمیر پیامبر(ص) به غیب و ملکوت، و پیامبر واسطه‌اى میان جهان انسان‌ها و جهان غیب است. (البته توضیح خواهیم داد که انسان‌هاى کامل نیز می‌توانند افتخار دریافت بعضى از مراتب وحى را داشته باشند).[4]
از کلمات پیامبر اکرم(ص) هم می‌توان فهمید که اساساً وحى با سایر القائاتى که به بشر می‌شود، از نظر ماهیت، متفاوت نیست، بلکه از نظر درجه فرق می‌کند. مثلاً پیامبر اکرم(ص) ضمن حدیثى می‌فرماید: «رؤیاى صادقه جزئى از هفتاد جزء نبوت است».[5] این حدیث اشاره  می‌کند که وحى به انبیا درجه قوى و نَشَآت پر تلألؤ نورى است که همگان از پرتو این نور بهره‌مند و روزى خوارند. مناسب خواهد بود که در این‌جا معانى استعمال شده وحى در قرآن کریم را بررسى نماییم.[6]
در کلام خداوند، وحى در معانى زیر استعمال شده است:
به معناى القاى در فهم حیوان از راه غریزه: «وَ اَوْحى ربُکَ إلى النَّحلِ»؛[7] خداى تو به زنبور عسل وحى کرد؛ یعنى به او آموخت که مثلاً لانه‌اش را چگونه بسازد.
به معناى القا از باب رؤیا: «و اَوْحَیْنا الى اُمّ موسى»؛[8] وحى کردیم [در خواب] به مادر موسى.
به معناى وسوسه: «اَلا إنَّ الشیاطینَ لیوحونَ الى اولیائهم»؛[9] آگاه باش که شیطان‌ها به دوستان خود وحى(وسوسه) می‌کنند.
به معناى القا از باب اشاره: «فأَوحى الیهم أن سَبّحوا بُکرةً و عَشِیّاً»؛[10] پس وحى(اشاره) کرد به سوى آنان، این‌که تسبیح کنید بامداد و شامگاه.
عالی‌ترین نوع وحى، به معناى تکلم الهى با انبیا و رُسل: «و ما کان لبشرٍ اَن یکلمّه اللَّهُ اِلا وحیاً»؛[11] بشرى نیست مگر این‌که خداوند توسط وحى با او تکلم می‌کند.
مشخصات وحى به انبیا: 1- درونى بودن 2- معلم الهى داشتن 3- استشعار 4- ادراک واسطه وحى.
توضیح:
مقصود از درونى بودن وحى، این است که پیامبران، وحى را از طریق حواس ظاهر تلقى نمی‌کردند؛ بلکه از طریق باطن دریافت می‌کردند. قرآن مجید هم در این زمینه تعبیر به «قلب» می‌فرماید: «نزل به الروح الامین على قلبک».[12] قلب در این‌جا؛ یعنى باطن، نفس و روح.
از طرفى، از آن‌جا که وحى، تماس با جهان دیگر است، می‌گویند: وحى، «بیرونى» است.
مقصود از معلم داشتن این است که، وحى در پیامبران مانند غرایز در حیوانات نیست که جنبه آموزش در کار نباشد. از نوع الهام هم نیست [که در مورد انسان و برخى دانشمندان رخ می‌دهد]؛ زیرا در الهام، انسان همین قدر احساس می‌کند که نمی‌داند و ناگهان چیزى به ذهنش می‌رسد اما احساس نمی‌کند که با یک معلم سروکار دارد. اما انبیا(ع) وجود معلم را احساس می‌کنند: «علمه شدید القوى»،[13]«علمّک مالم تکن تعلم».[14]
مقصود از استشعار این است که؛ پیامبر(ص) هنگام دریافت وحى، متوجه است و استشعار دارد که این مطالب را از جایى دیگر دریافت می‌کند. مانند ما که نزد معلمى درس می‌خوانیم و متوجه هستیم که مقابل او نشسته و گوش می‌کنیم با این تفاوت که معلم پیامبر، در این عالم نیست.
مقصود از ادراک واسطه وحى این است که؛ گاه وحى به وسیله موجود دیگرى به پیامبر(ص) القا می‌شود نه این‌که مستقیماً از طرف خداوند باشد. نام این موجود گاه «روح الامین» عنوان شده، گاه «روح القدس»، گاه «جبرئیل». و پیامبر مستشعر به او نیز هست؛ ولى در غرائز و الهامات فردى، این‌گونه نیست و کسى وجود معلمى را احساس نمی‌کند.[15] با روشن شدن مفهوم وحى، به بخش دوم سؤال پرداخته و با بیان نکته‌اى، بحث را خاتمه می‌دهیم.
در قرآن کریم به اشکال سه‌گانه نزول وحى به بشر اشاره شده است:
1. تکلم خداوند بلاواسطه؛ یعنى بین خدا و پیامبر(ص)، واسطه و حجابى در کار نیست و پیامبر مستقیماً وحى را از منبع فیض دریافت می‌کند.
2. تکلم خداوند از وراى حجاب؛
3. تکلم خداوند از راه فرستاده و فرشته وحى.
روشن است که در دو قسم اخیر - بخلاف قسم اول - حجاب و واسطه بین خدا و پیامبر(ص) در کار است؛ البته معناى حجاب و واسطه این نیست که دریافت دارنده وحى را از ارتباط مستقیم با تکلم الهى باز دارد؛ بلکه واضح است که گوینده، خداست؛ اما به دلیل حکمت و مشیت الهى، پیامبر بر حجاب یا واسطه التفات می‌کند و پیام حضرت حق را از وراى حجاب یا از لسان واسطه می‌شنود. پر واضح است که در این‌جا نیز رسول، مستقیماً پیام خدا و سخن فیّاض على الاطلاق را دریافت می‌دارد؛ بنابراین، اگر رسول به حجاب التفات کند، گفته می‌شود که وحى از وراى حجاب است و اگر بدان التفات نورزد، وحى نسبت به او بلاواسطه و مستقیم است. آن‌جا هم که وحى به واسطه جبرئیل(ع) است، اگر گیرنده وحى به واسطه توجه نداشته باشد، وحى بلاواسطه از سوى خدا خواهد بود.
در واقع فرشته وحى ظرف تجلى پیام الهى است، نه آن‌که این پیام را از راه فضاى ادراکى خویش بگیرد و سپس از راه ابزار بیانى خودش تبیین کند؛ بنابراین، اگر گفته می‌شود که فرشته وحى، امین است به معناى امانت‌دارى رایج بین انسان‌ها نیست که امانت از صاحب امانت به امانت‌دار منتقل شود. که در این‌جا هرچند امانت‌دار معصوم و از هرگونه خیانت مصون باشد، باز قابلیت ذاتى خیانت، منفى نیست در حالى که این امر درباره فرشته به گونه دیگر است. او اصولاً دریافت کننده و منتقل کننده به معناى رایج نیست، او واسطه بین خدا و رسول نیست؛ بلکه ظرف تجلى وحى و ظهور علم الهى است. بسان صفحه‌اى که قلم الهى بر آن رقم زند، و اگر پیامبر(ص) به این ظرف تجلى و آینه توجه کند، گفته می‌شود که تکلم خدا با رسول از راه فرشته صورت گرفته است و اگر رسول - با آن‌که علم الهى و مضمون وحى را در این ظرف تلقى کرده و در این آیینه منعکس می‌بیند - به آن التفات نکند و فقط به منبع وحى و مضمون پیام متوجه باشد، این وحى نسبت به او بی‌واسطه است. بسان کسى که تصویر را در آیینه می‌بیند و از آیینه غافل است.[16]
از این‌رو؛ علامه طباطبایى(ره) فرموده است: می‌توان تمام اقسام نزول وحى را از ناحیه خدا بدون واسطه دانست.[17] و به همین دلیل در آیات  دیگرى از قرآن، وحى در تمام موارد به خداوند اسناد داده شده است و این اسناد مجازى نیست؛ مانند: «انا اوحینا الیک کما اوحینا الى نوح والنبیین من بعده».[18]
توجه: وحى از اقسام علم حصولى نیست،[19] بلکه نوعى علم  شهودى و حضورى و نوعى کشف تام از خارج و عالم غیب است. این کشف به دلیل حضور حقایق هستى در محضر کاشف، ذاتاً قابلیت صدق و کذب را ندارد و تصور کوچک‌ترین خطا در آن به معناى نفى اصول وحى یا نداشتن حقیقت آن است. از این‌رو؛ با استناد به ادله فلسفى و مراتب جهان هستى و درجات علم و میدان باز تکامل انسان، می‌توان به این نتیجه - که با آیات قرآن نیز سازگار است - رسید که انسان می‌تواند با سیر صعودى و تکاملی‌اش به جایى برسد که به حضور حضرت حق رسیده و بی‌واسطه علم الهى را دریافت نماید و خدا با او سخن گوید، بی آن‌که نیازى به الفاظ صوتى محسوس باشد، یا حاجتى به وساطت صور علمى بیفتد، و در این رتبه وجودى و عظمت روحى است که از کثرات، دور و از تعلق به هر چه غیر اوست، آزاد می‌شود و از هرگونه وسوسه و گمراهى و خطا مصون می‌گردد که این همان مقام عصمت انبیا است. با این وصف به نکته اساسى خواهیم رسید که:
1. اساساً وحى، ممکن و یکى از مراتب علم است.
2. حقیقت وحى، کشف و شهود عالم غیب است و در این حقیقت، خطا معنا ندارد.
3. انسان در تکامل خویش می‌تواند به جایى برسد که وحى بر او نازل گشته و خود به مقام عصمت نایل شود.[20]
برای مطالعه بیشتر:
هادوی تهرانی، مهدی، تأملات در علم اصول فقه، دفتر چهارم، مقاله: وحی شهود غیب.

 


[1]. راغب اصفهانى، مفردات، ص 515، ماده «وحى».

[2]. مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، ج 4، ص 410.

[3]. هرچند ادراک حقیقت وحى و کیفیت تنزل آن، امرى آسان و حتى ممکن نخواهد بود.

[4]. گرچه علامه طباطبایى(ره) فرموده‌اند: ادب دینى چنین رسم کرده که وحى جز به کلامى که بر انبیا و رسل القا می‌شود، اطلاق نگردد. تفسیر المیزان، ج 12، ص 423.

[5]. صدوق، محمد بن على‏، من لا یحضره الفقیه، ج ‏2، ص 585، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1413ق.

[6]. تفسیر المیزان، ج 12، ص 423.

[7]. نحل، 68.

[8]. قصص، 7.

[9]. انعام، 121.

[10]. مریم، 11.

[11]. شورى، 51.

[12]. «روح امین و جبرئیل(ع) قرآن کریم را بر قلب تو اى پیامبر، فرود آورد تا از انذار دهندگان باشى»؛ شعرا، 193.

[13]. نجم، 5.

[14]. نساء، 113.

[15]. مجموعه آثار، ج 4، ص 411 - 414.

[16]. هادوى تهرانى، مهدى، مبانى کلامى اجتهاد، ص 76 - 77.

[17]. تفسیر المیزان، ج 4، ص 149 - 150.

[18]. نساء، 163.

[19]. در علم حصولى فقط صورتى از معلوم در دسترس ما قرار دارد و خود معلوم بالعرض از دسترس ما خارج است؛ یعنى نمی‌توانیم خود را از چنگ واسطه نجات دهیم و ارتباط با واقعیت اشیاء از راه همین صورت علمى است. و اگر اشتباهى صورت گیرد، ما خطا کرده‌ایم و به واقعیت خارجى نخواهیم رسید و این به دلیل وساطت صورت علمى و تفسیر اشتباه ما در تطبیق آن بر خارج است.

[20]. مبانى کلامى اجتهاد، ص 78.



ادامه مطلب
شنبه 20 آبان 1396  - 1:38 PM
خلاصه پرسش
کدام زن مسلمان بود که سالها با آیات قرآن سخن می گفت؟
پرسش
خانمی که چهل سال با آیات قرآن سخن گفتند، کیستند؟
پاسخ اجمالی

این زن مسلمان، فضه کنیز حضرت زهرا (س) بوده است که طبق روایات معتبر سالهای زیادی با آیات قرآن سخن گفت.

پاسخ تفصیلی

طبق روایات معتبر، فضه کنیز حضرت زهرا (س) و مادر وهب بن عبدالله، زنی بود که سالهای زیادی (بیش از بیست سال) اگر کسی از ایشان سؤالی می کرد، در جواب از آیات قرآن استفاده می کردند که نمونه ای از آن را به نقل از کتاب بحار الانوار، برای شما می آوریم:

 

ابوالقاسم قشیری در کتاب خود آورده که یکی از آشنایان گفت: در بیابانی می رفتم که زنی تنها را دیدم به او گفتم تو کیستی؟

 

زن گفت: "و بگو سلام پس بزودی خواهید دانست."[1]

 

پس بر او سلام کردم و گفتم :در این جا چه می کنی؟

 

زن جواب داد: "و کسی را که خدا او را هدایت کند گمراه نمی شود."[2]

 

گفتم: تو از جن هستی یا از انس؟

 

زن جواب داد: "ای بنی آدم زینت های خود را با خود بردارید..."[3]

 

گفتم از کجا آمده ای؟

 

جواب داد: "از جای دور."[4]

 

گفتم: کجا می خواهی بروی؟

 

جواب داد: "و برای خداست برعهده مردمی که استطاعت دارند حج بجا آورند."[5]

 

گفتم: چند روز است که حرکت کرده اید؟

 

جواب داد: "ما آسمانها و زمین را در شش روز خلق کردیم."[6]

 

گفتم آیا غذایی میل داری؟

 

جواب داد: «ما آنها را جسدهایی قرار نداده ایم که غذا نخوررند."[7]

 

گفتم: تندتر بیا و عجله مکن؟

 

جواب داد: خداوند هر کس را به اندازه توانش تکلیف می کند.[8]

 

گفتم: آیا پشت سر خود سوارت کنم؟

 

جواب داد: اگر در آسمان و زمین خدایی جز الله بود فاسد می شدند"[9]

 

پس پیاده شدم و او را سوار کردم ، او گفت:" سپاس خدای را که این (چهار پا) را برای ما تسخیر کرد."[10]

 

پس به قافله رسیدیم گفتم آیا در بین قافله کسی را داری؟

 

جواب داد: "ای داوود ما ترا خلیفه روی زمین قرار دادیم"[11]، "و محمد، تنها رسول خداست"[12]

 

"ای یحیی کتاب را بگیر."[13] "ای موسی من خدا هستم".[14]

 

پس من این چهار نام را صدا زدم، در این موقع چهار جوان به سوی آن زن آمدند! گفتم: اینان با تو چه نسبتی دارند؟

 

جواب داد: "مال و فرزندان زینت زندگی دنیا هستند".[15]

 

پس وقتی جوانان به نزد آن زن آمدند به آن ها گفت: "ای پدر او را اجیر کن (استخدام کن) بدرستی که او بهترین کسی است که اجیر کرده ای و نیرومند و درستکار است."[16]

 

پس آنان چیزهایی به من دادند، زن گفت: "و خداوند چند برابر می کند برای کسی که بخواهد".[17]

 

پس آن جوانان بیشتر به من دادند! من از آنان پرسیدم این زن کیست؟ گفتند: این مادر ما فضه کنیز حضرت زهرا (ع) است که بیست سال است فقط با قرآن جواب می دهد.[18]

 

البته آن چه در این روایت آمده این است که فرزندان این مادر گفتند ایشان بیست سال است که با قرآن سخن می گوید و این منافاتی ندارد که بعد از این حادثه 20 سال دیگر نیز این زن بزرگوار زنده مانده و با قرآن صحبت کرده باشند. در هر حال این خود تحقیق دیگری را می طلبد که فعلا مجال آن نیست.

 

[1] زخرف، 89.

[2] زمر، 37.

[3] اعراف، 31.

[4] قصص،44.

[5] آل عمران،97 .

[6] ق، 38.

[7] انبیاء،8.

[8] بقرة، 286.

[9] انبیاء، 22.

[10] زخرف،13.

[11] ص، 26.

[12] آل عمران،144.

[13] مریم،12.

[14] قصص،30.

[15] کهف،46.

[16] قصص،26.

[17] بقره،261.

[18]بحارالانوار، ج‏43، ص 87:

"أَبُو الْقَاسِمِ الْقُشَیْرِیُّ فِی کِتَابِهِ قَالَ بَعْضُهُمْ انْقَطَعْتُ فِی الْبَادِیَةِ عَنِ الْقَافِلَةِ فَوَجَدْتُ امْرَأَةً فَقُلْتُ لَهَا مَنْ أَنْتِ

فَقَالَتْ وَ قُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ

فَسَلَّمْتُ عَلَیْهَا فَقُلْتُ مَا تَصْنَعِینَ هَاهُنَا

قَالَتْ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَلَا مُضِلَّ لَهُ

فَقُلْتُ أَ مِنَ الْجِنِّ أَنْتِ أَمْ مِنَ الْإِنْسِ

قَالَتْ یا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ

فَقُلْتُ مِنْ أَیْنَ أَقْبَلْتِ

قَالَتْ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ

َقُلْتُ أَیْنَ تَقْصِدِینَ

قَالَتْ وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ

فَقُلْتُ مَتَى انْقَطَعْتِ

قَالَتْ وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ... فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ

فَقُلْتُ أَ تَشْتَهِینَ طَعَاماً

فَقَالَتْ وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا یَأْکُلُونَ الطَّعامَ

فَأَطَعَمْتُهَا ثُمَّ قُلْتُ هَرْوِلِی وَ لَا تَعَجَّلِی

قَالَتْ لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها

فَقُلْتُ أُرْدِفُکِ

فَقَالَتْ لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا

فَنَزَلْتُ فَأَرْکَبْتُهَا فَقَالَتْ سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا

فَلَمَّا أَدْرَکْنَا الْقَافِلَةَ قُلْتُ أَ لَکِ أَحَدٌ فِیهَا

قَالَتْ یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ یا یَحْیى‏ خُذِ الْکِتابَ یا مُوسى‏ إِنِّی أَنَا اللَّهُ

فَصِحْتُ بِهَذِهِ الْأَسْمَاءِ فَإِذَا أَنَا بِأَرْبَعَةِ شَبَابٍ مُتَوَجِّهَیْنِ نَحْوَهَا فَقُلْتُ مَنْ هَؤُلَاءِ مِنْکِ

قَالَتْ الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا

فَلَمَّا أَتَوْهَا قَالَتْ یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ

فَکَافُونِی بِأَشْیَاءَ فَقَالَتْ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ

فَزَادُوا عَلَیَّ فَسَأَلْتُهُمْ عَنْهَا

فَقَالُوا هَذِهِ أُمُّنَا فِضَّةُ جَارِیَةُ الزَّهْرَاءِ ع مَا تَکَلَّمَتْ مُنْذُ عِشْرِینَ سَنَةً إِلَّا بِالْقُرْآنِ".



ادامه مطلب
جمعه 19 آبان 1396  - 11:05 AM
خلاصه پرسش
اخلاق تکاملی چیست؟ لوازم و پیامدهای آن کدام است؟
پرسش
لطفاً بفرمائید اخلاق تکاملی چیست و لوازم و پیامدهای آن را شرح دهید؟
پاسخ اجمالی

«اخلاق تکاملی» یا «زیست شناختی سازی اخلاق» نظریه ای در اخلاق است که انتخاب طبیعی را منشأ حسی اخلاقی می داند. اولین بار چارلز داروین این نظریه را مطرح کرد و پس از او هربرت اسپنسر به صورت جدی به دفاع از آن پرداخت.

 

این نظریه، با سؤالات، اشکالات و چالش های غیر قابل دفاعی از طرف دانشمندان و فلاسفه روبرو شده است.

 

مثلا؛ توان پاسخ گوی به این سؤالات را ندارد که: 1- چگونه می توان خیر و شر را از هم تمییز داد؟

 

2- چرا ما باید نیک باشیم؟. علاوه؛ باید بپذیرد که: 1- نژاد پرستی نیز نوعی اخلاقی علمی است.

 

2- منطق زور، یک منطقی علمی است و دیکتاتوری باید نظامی طبیعی وانمود شود و... .

پاسخ تفصیلی

«اخلاق تکاملی» یا «زیست شناختی سازی اخلاق» نظریه ای در اخلاق است. طرفداران این نظریه می گویند: انتخاب طبیعی، حسی اخلاقی را در انسان القاء کرده است.

 

بر طبق این نظریه اخلاق پدیده ای است که ضمن تکامل موجوداتی اجتماعی و هوشمند، خود به خود پدید می آید، نه آن طور که الاهی دانان یا فیلسوفان آنرا نتیجه وحی الاهی یا کاربرد قوای ناطقه می دانند.

 

اخلاق تکاملی می کوشد بر شکاف میان فلسفه و علوم طبیعی پل بزند. از این دیدگاه اخلاق به عنوان سازشی سودمند تفسیر می شود که با فراهم ساختن امتیازی انتخابی، شایستگی دارندگان خود را افزایش می دهد.

 

این نظریه در سال ۱۸۷۱، با انتشار کتاب «تبار انسان» اثر چارلز داروین عرضه شد. داروین به دنبال نظریه ی «اصل انواع» درباره تکوین تکاملی، ایده هایش را در مورد انسان به کار برد و ادعا کرد که انسان باید از شکلی کم سازمان یافته تر _در واقع از چهارپایی دم دار و پرمو... ساکن دنیای قدیم _ اشتقاق یافته باشد.

 

 مهم ترین مشکلی که داروین در این تبیین می دید، استاندارد بالای کیفیات اخلاقی مشهود در انسان بود. داروین در مواجهه با این معما و برای حل آن، فصل بزرگی از کتاب خویش را به تبیین های تکاملی حس اخلاقی اختصاص داد و استدلال کرد که حس اخلاقی باید در دو گام اصلی تکامل یافته باشد.

 

نخست آنکه؛ ریشه ی اخلاق انسان در غرایز اجتماعی نهفته است.

 

دوم آنکه؛ با توسعه قوای عقلی، انسان توانست درباره اعمال گذشته و انگیزه هایشان بیندیشد و به این ترتیب با اعمال و انگیزه های دیگران و نیز خودش موافقت یا مخالفت کند. این به ایجاد یک وجدان انجامید که تبدیل به «مراقب و داور برین» تمام اعمال شد.

 

داروین تحت تاثیر مکتب "فایده باوری" معتقد بود که اصل "بیشترین خوشبختی"، از سوی موجودی اجتماعی با ظرفیت های فکری بسیار تکامل یافته و دارای وجدان، ناگزیر به عنوان معیاری برای شایست و ناشایست در نظر گرفته خواهد شد.

 

نخستین چالشی که در پیش روی داروین است این است که آیا او بر اساس این ادعاها می تواند به این دو پرسش بنیادی اخلاق پاسخ گوید که:

 

1- چگونه می توان خیر و شر را از هم تمییز داد؟

 

2- چرا ما باید نیک باشیم؟

 

چنان چه تمام ادعاهای او درست باشد آیا واقعاً خواهد توانست به پرسش های فوق پاسخ دهد؟

 

پس از داروین مهم ترین نقش در اخلاق تکاملی، توسط هربرت اسپنسر[1] پرشورترین مدافع این نظریه و خالق نظریه داروینیسم  اجتماعی، ایفا شده است.

 

نظریه اسپنسر را می توان در سه مرحله جمع بندی کرد:

 

اول: اسپنسر نیز همچون داروین به نظریه فایده باوری لذت اندیش، آن طور که جرمی بنتام[2] و جان استوارت میل[3] پیشنهاد کرده بودند، باور  داشت. از دیدگاه او، "کسب لذت و پرهیز از درد" به تمامی اعمال انسان جهت می بخشد.

 

دوم: لذت را به دو طریق می توان کسب کرد، یکی با سود بردن شخصی و دیگری با سود رساندن دیگران، این بدان معنا است که خوردن غذای دلخواه خویش و غذا دادن به دیگران هر دو برای انسان تجربه هایی لذت بخش اند.

 

سوم: همکاری دوجانبه میان انسان ها برای هماهنگی در به خویش سود رساندن و به دیگری سود رساندن، لازم است و به همین دلیل است که اصول انصاف در انسان پدید آمده تا صفات خودخواهانه و فداکارانه را به تعادل درآورد.

 

خلاصه آن که اسپنسر واقعیت های زیست شناختی (تنازع بقا، انتخاب طبیعی و بقای اصلح) را به سطحی ارتقا داد که تجویزی برای کردار اخلاقی باشند.[4] 

 

برای مثال به عقیده او زندگی برای انسان یک مبارزه (تنازع) است و برای این که بهترین باقی بماند (بقا)، لازم است سیاستی دنبال شود که در آن هیچ حمایتی از ضعیف ترها به عمل نیاید. اسپنسر در «اصول جامعه شناسی» می نویسد: «کمک به تکثیر بدها عملاً مثل آن است که برای فرزندان مان، مغرضانه انبوهی از دشمن فراهم کنیم».

 

فلسفه اسپنسر، به ویژه در آمریکای شمالی در قرن نوزدهم، از محبوبیت و رواج گسترده ای برخوردار شد اما در قرن بیستم به طور چشمگیری افت کرد.

 

اما او به دو پرسش اساسی اخلاق چه پاسخی می تواند بدهد؟ چگونه می توانیم خیر و شر را از هم تمییز دهیم و چرا باید نیک باشیم؟ پاسخ اسپنسر به پرسش نخست با پاسخ داروین یکسان است زیرا هر دوی آنها مدافع فایده باوری لذت اندیشانه بودند. اما پاسخ او به پرسش دوم از این قرار است که تکامل برابر است با پیشرفت برای بهتران (در مفهوم اخلاقی کلمه) و بنابراین هر چیز که در تایید نیروهای تکاملی باشد خوب خواهد بود. استدلالی که پشت این ادعا است آن است که اگر به سوی طبیعت حرکت کنیم، خودش به ما نشان می دهد که چه چیزی خوب است؛ و از این رو «تکامل فرآیندی است که در درون خویش ارزش می زاید». پس اگر تکامل بیان کننده خیر اخلاقی باشد، ما باید فارغ از سودجویی آن را تایید کنیم. در حالی که پیش از این، خیر اخلاقی توسط اسپنسر با لذت و خوشبختی همگانی انسان، یکی دانسته شد. در این صورت اگر فرآیند تکاملی ما را به سوی این لذت همگانی هدایت کند، دلیلی خودخواهانه برای اخلاقی بودن در دست ماست، به این معنی که خواهان خوشبختی یا سعادت همگانی هستیم. اما برابر دانستن رشد و شکوفایی با پیشرفت اخلاقی به نفع بهتران، داوری ارزشی مهمی است که نمی توان آن را بدون شواهد بیشتر پذیرفت و بیشتر نظریه پردازان تکاملی از این ادعا دست کشیده اند. علاوه بر این؛ ادعای فوق، موضوع ایراد های مفهومی دیگری نیز هست یعنی استنباط «باید» از «است» و ارتکاب مغالطه طبیعت باورانه.

 

دیوید هیوم[5] نخستین فیلسوفی بود که استدلال کرد که قوانین  هنجارگذار را نمی توان از واقعیت های تجربی استنباط کرد، وی در «رساله ای درباره طبیعت انسان» می نویسد: «در هر نظام اخلاقی که تاکنون با آن روبه رو شده ام، همواره پی برده ام که نویسنده مدتی به شیوه معمول استدلال ادامه می دهد و به اثبات وجود یک خدا یا انجام مشاهداتی درباره امور انسانی می پردازد، سپس ناگهان شگفت زده در می یابم به جای روابط عادی میان گزاره ها یعنی «است» و «نیست»، با هر گزاره ای که روبه رو می شوم به نوعی با یک «باید» یا یک «نباید» در ارتباط است. این تبدیل، نامحسوس اما دارای بزرگ ترین پیامد است.»

 

 توماس هاکسلی[6]  در کتاب «تکامل و اخلاق» به اخلاق تکاملی ایراد می گیرد و می نویسد: «دزد و قاتل همان قدر از طبیعت پیروی می کنند که یک آدم نوع دوست و نیکوکار. تکامل کیهانی شاید به ما بیاموزد که تمایلات خیر و شر در انسان چگونه ممکن است پدید آمده باشند، اما، فی نفسه، از ارائه دلیلی بهتر از دلایل قبلی برای آنک ه چرا آن چه که خیر می خوانیم به آن چه که شر می نامیم ارجحیت دارد ناتوان است.»

 

 فیلسوف انگلیسی، جورج ادوارد مور[7] در سال ۱۹۰۳ کتابی  زمینه ساز تحت عنوان «مبادی اخلاق» منتشر ساخت که یکی از چالش گرترین مسائل را پیش روی اخلاق تکاملی نهاد. یعنی "مغالطه طبیعت باورانه".

 

"مغالطه طبیعت باورانه" چیست و چه مشکلی برای اخلاق تکاملی به وجود می آورد؟

 

برای روشن شدن مفهوم و اشکالات "مغالطه طبیعت باورانه" تو ضیحات زیر لازم است:

 

در تعریف «خیر» و این که آیا «خیر» کیفیتی بسیط است یا مرکب، "مور" می گوید: کیفیات بسیط تعریف ناپذیرند چرا که نمی توان آنها را با استفاده از کیفیات بنیادی تر توصیف کرد. از سوی دیگر کیفیات مرکب را می توان با استفاده از ترسیم طرح کلی کیفیات بنیادی شان تعریف کرد. «خیر» کیفیتی بسیط است که نمی توان آن را با استفاده از کیفیات بنیادی تر توصیف کرد.

 

ارتکاب "مغالطه طبیعت باورانه" یعنی تلاش برای تعریف «خیر» با ارجاع به سایر کیفیات طبیعی که به طور تجربی پژوهش پذیرند. این دریافت از «خیر» هم برای داروین و هم برای اسپنسر مشکلات جدی به وجود می آورد. هر دوی آنها به پیروی از "بنتام" و "میل"، "خیر اخلاقی" را با "لذت" یکی دانسته اند. این یعنی آن که آنها مرتکب مغالطه طبیعت باورانه شدند زیرا خیر و لذت با هم یکی نیستند. از این گذشته اسپنسر نیکی را با «تکامل عالی» یکی دانسته و به این ترتیب بار دیگر مرتکب مغالطه طبیعت باورانه شده است. [8]

 

یکی از مهمترین مسائلی که اخلاق تکاملی با آن رو به رو می شود آن است که اخلاق یک زمینه واحد با یک موضوع واحد برای پژوهش نیست. بلکه می توان آن را به حوزه های گوناگونی تقسیم کرد و اخلاق تکاملی ممکن نیست بتواند در همه آنها نقش داشته باشد. 

 

بهر حال اخلاق تکاملی، از آنجا که نوعی «اخلاق علمی» است مانند همه نمونه های دیگر، مشی طبیعت را ملاک و مبنای عمل انسان قرار می دهد و به او می آموزدکه چه باید کند و خود را چگونه از مرحله هست و طبیعت، در آورد.

 

در اخلاق تکاملی، واقعیتی که برای پیروی و استناد، پیشنهاد می شود مشی تکاملی طبیعت است و در این خلاصه می شود که چون در طبیعت [و یا در مجموع تاریخ] تکامل هست، ما هم باید فرداً و اجتماعاً، رو به تکامل آوریم، و به سخن دیگر ، مشی تکامل طبیعت نه تنها به ما نشان می دهد که در چه راهی می رویم ، بلکه می نمایاند که در چه راهی باید برویم.

 

اخلاق تکاملی در اساس، اخلاقی ظاهر پرست است، یعنی به پیروزی ظاهری و خارجی، ارزش صدر در صد می دهد، و آن را ملاک و معیار خوبی و درستی می شناسد و آن چه را هم که به این پیروزی خارجی، منتهی می گردد، مشروح و مباح و صحیح می شمارد. به تعبیر دیگر اخلاق تکاملی نوعی اخلاق "ر چه پیش آید خوش آید"، است.

 

اخلاق تکاملی، اخلاقی نزاع طلب نیز هست زیرا قانون تنازع بقاء را چراغ راه خود قرار داده است و اخلاق چنگ و دندان را توصیه و ترویج می کنند.

 

و همین ها موجب گشته است تا این نظریه و جهان بینی اخلاقی، پیامد های غیر قابل دفاعی را در پی داشته باشد از جمله این که؛ باید ملتزم شود:

 

1- نژاد پرستی نیز نوعی اخلاقی علمی است.

 

2- منطق زور، یک منطقی علمی است و دیکتاتوری باید نظامی طبیعی وانمود شود.[9]

 

و بدیهی است که اگر بعضی از این اشکالات و چالش ها قابل دفاع باشد، نمی توان از تمام آن ها پاسخ گفت یا آن ها را نادیده گرفت.

 

 

[1] H.Spencer

[2] J.Bentham

[3] J.Stuart Mill

[4] ر.ک: اسپنسر ، اصول جامعه شناسی.

[5] D.Hume  

[6] T.Huxley

[7] G.Moore

[8]  ر.ک: جورج ادوارد مور، مبادی اخلاق.

[9] ر.ک: عبد الکریم سروش، دانش وارزش.



ادامه مطلب
جمعه 19 آبان 1396  - 11:05 AM
خلاصه پرسش
از کجا می توان فهمید دعاها و خواسته های ما از خداوند به صلاحمان هست یا نه؟
پرسش
در آیات قرآن و احادیث آمده که خواسته ی خود را از خدا بخواهید تا آن را برآورده کند. از طرفی گفته می شود هیچ وقت چیزی را به زور از خدا نخواهید شاید به صلاحتان نباشد. از کجا بدانیم که چیزی که برایش دعا می کنیم به صلاح ما هست یا نه؟
پاسخ اجمالی

به استناد آیات و روایات، دعا از امور عبادی است و از احکام، شرایط، آداب خاصی برخوردار است. از جمله ی احکام دعا این است که انسان از خدا چیزی را بخواهد که، حرام نباشد و یا به ضرر دیگران نباشد و یا ...

 

هم چنین دعایی که در روایات و آیات، سفارش فراوان به آن شده، دعا و درخواست در باره ی حاجات و حوایج معنوی است. مانند درخواست توفیق برای اطاعت اوامر الاهی و ترک محرمات، و دعا برای جامعه ی اسلامی و مؤمنان و ... .

 

بنابراین؛ اگر چه آموزه های دینی به ما می گوید در امور کوچک و بزرگ دعا کنیم و در دعا اصرار و پی گیری داشته باشیم، ولی برای تشخیص صلاح و مصلحت در دعا باید، به این نکته توجه کرد که دعا نیز امری قانون مند است، لذا نباید با قوانین تشریعی و تکوینی پروردگار در تعارض باشد. علاوه؛ در  حصول نتیجه هم نباید شتاب کرد، و باید استجابت را از جهت زمان به خدا واگذار نمود، تا آنچه مصلحت است عمل نماید.

پاسخ تفصیلی

همان گونه که مستحضرید، دعا یکی از کارهای عبادی است که در لسان آیات و روایات فراوان به آن سفارش شده است. چنان که خداوند در قرآن کریم می فرماید: «بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را .....»[1]

 

در آیه فوق علاوه بر این که دعا از جنبه ی مقدمی و برای رسیدن به مقصود و حاجت، مورد توجه قرار گرفته است (ادعونی استجب لکم)، از جنبه ی ذی المقدمی نیز لحاظ شده است (ان الذین یستکبرون عن عبادتی ...).

 

یعنی؛ دعا هم طلب است و هم مطلوب (چه مستجاب شود و چه نشود، مطلوب است)، هم وسیله است و هم غایت ، هم مقدمه است و هم نتیجه و هدف. و سرّ اصرار و تاکید روایات هم در همین نکته نهفته است[2].

 

از امام باقر (ع) سؤال شد کدام عبادت بهتر است؟ فرمودند: چیزی نزد خدای عز وجل بهتر از این نیست که از او درخواست شود و از آنچه نزد اوست خواسته شود و کسی نزد خدای عز و جل مبغوض تر نیست از آن کس که از عبادت او تکبر ورزد (سرپیچی کند) و آنچه نزد اوست درخواست نکند.[3]

 

همچنین در روایات آمده که: هیچ حاجت کوچکی را بجهت کوچک بودنش رها نکنید؛ زیرا آن کس که حاجات کوچک به دست اوست همان کسی است که حاجات بزرگ در اختیار اوست.[4]

 

امام صادق (ع) می فرمودند: خداوند دوست ندارد که مردم در انجام حاجات به همدیگر اصرار کنند، ولی برای خود آن را دوست دارد.[5]

 

حال که دعا از عبادات است، قطعاً دارای مصلحت و به صلاح دعا کننده است، اما باید به این نکته توجه داشت که دعا نیز مانند دیگر عبادات دارای احکام، آداب و شرایط است. اگر دعایی دارای شرایط و آداب بود، یقیناً اجابت را به دنبال دارد و اگر به اجابت مقرون نبود، بدیهی است که موانع استجابت دعا، نظیر عدم خلوص نیت، نفاق، غذای حرام، ترک صدقه و انفاق در راه خدا و ... .[6] مانع از استجابت آن شده است.

 

به عبارت دیگر؛ دعا و در خواست از درگاه خداوند، هر چند سبب می شود که انسان به بعضی از خواسته های خود نایل شود؛ اما به معنای آن نیست که هر خواسته ای با دعا و توسّل بر آورده گردد، بلکه دعا نیز امری قانون مند است و شرایط و موانعی دارد؛ از جمله:

 

1.    باید با کمال اعتقاد و اخلاص در نیت صورت بگیرد؛ چرا که عطایای الاهی به اندازه ی نیّت خالصانه، سرازیر می شود. حضرت علی(ع) می فرمایند: «بخشش الاهی به اندازه ی [اخلاص در] نیّت است».[7]

 

2.    خواسته و حاجت انسان باید معقول و مشروع باشد. یعنی؛ از جهت تشریعی، دعا کننده نباید چیزی را از خداوند طلب کند که در آن انجام حرام یا ترک واجبی باشد. مثل دعا برای دوری و ترک ارحام در حالی که صله ی رحم واجب است و ... .

 

3.    دعا باید در کنار به کارگیری اسباب و عوامل طبیعی باشد. یعنی؛ دعا کننده باید به قوانین تکوینی خداوند توجه داشته باشد. زیرا از جهت تکوینی و طبیعی گاه استجابت دعای کسی غیر ممکن یا خارج از سنن الاهی است، و یا باید برای استجابت، مقدماتی را طی کند و مقدمات مادی و فرا مادی استجابت دعایش را فراهم نماید. مثلاً مردی که در خانه ی خود نشسته و می گوید: خدایا به من روزی بده از جانب خدا خطاب می شود: آیا به تو دستور ندادم که به جست و جوی روزی بروی؟

 

4.    از شرایط بسیار مهم و مؤثر در استجابت دعا و توسل، ایمان و عمل صالح است. طبیعی است، کسی که پیمان خویش را در برابر خداوند شکسته است، نباید انتظار داشته باشد هر خواسته ای را به سرعت اجابت یافته ببیند.

 

5.    گاهی زمان مناسب برای تحقق مطلوب و خواسته ی شخص فرا نرسیده است. در چنین حالتی با طول کشیدن زمان اجابت، در شخص حالت انابه و تضرع به درگاه الاهی ایجاد می شود و رابطه ی معنویش با خدا طول می کشد و در نتیجه ارتباط او با خدا محکم تر می شود.

 

در حقیقت، خود توفیق بر دعا و توسل، اوج عبودیت و بندگی و نشانه ی لطف و عنایت حضرت حق به انسان است و الطاف و رحمت های بزرگ تری را به دنبال دارد.

 

6.    گاهی بر آورده شدن حاجت شخص، به مصلحت و نفع وی نیست و صلاح او در عدم استجابت آن است: «بسا چیزی را خوش نمی دارید و حال آن که برای شما خوب است و بسا چیزی را دوست می دارید و حال آن که برای شما بد است، خدا می داند و شما نمی دانید».[8]

 

در چنین حالتی به ظاهر حاجت شخص بر آورده نمی شود، اما این به نفع و صلاح او است و در واقع دعای او – که در خواست خیر و مصلحت خود است – به گونه ای پنهان و ناآشکار برآورده می شود.

 

در هر صورت خداوند، به جهت دعا و توسل انسان، اجر عظیمی به او عطا می کند و وی از نعمت ارتباط و تقرب به خدا بهره مند می شود.

 

پس هیچ گاه باب رحمت الاهی به سوی کسی بسته نیست. چه حاجتش بر آورده شود و چه بنابر مصلحت شخص، در ظاهر برآورده نشود؛ چرا که این گونه دعاها در واقع اجابت پنهانی دارد[9]. از طرفی خود دعا و توسل انسان، لبیک و اجابت الاهی است.[10]

 

نتیجه این که:

 

1. اگرچه در آداب دعا سفارش شده که بر خواسته ی خود اصرار کنید، ولی در حصول نتیجه نباید شتاب و عجله کرد، باید زمان وقوع استجابت را به خدای حکیم واگذار کرد و به فعل او راضی بود. شاید استجابت سریع دعا، به صلاح دعا کننده نباشد و یا به طور کلی، آنچه خواسته شده به صلاح دعا کننده نبوده که در این صورت یا جای گزین خواهد شد و یا در قیامت به نحو بالاتری به بنده خواهد رسید. ولی با وجود شرایط دعا، استجابت قطعی است.[11]

 

2. آن چه از ما خواسته شده، دعا کردن است و طبیعی است که انسان به صلاح خود دعا می کند اما نباید این دعا با شرایط و آداب گفته شده منافات داشته باشد که بدیهی است از این منظر؛ دعایی که فاقد شرایط است مثلا مخالف قوانین تکوین و تشریع است فاقد مصلحت نیز می باشد ولی ممکن است دعایی از دیدگاه ما دارای مصلحت باشد و مخالفتی با عقل و شرع نداشته باشد اما استجابت آن به صلاح ما نباشد پس تشخیص نهایی این که استجابت آن به صلاح ما است یا نه، بر عهده ی خداست نه بنده، زیرا احاطه ی دقیق به همه ی مصالح، فرع بر علم بی پایان است که در اختیار بندگان نیست.

 

3. از آن چه بیان گشت روشن خواهد شد که متن موجود در سؤال "یچ وقت چیزی را به زور از خدا نخواهید شاید به صلاحتان نباشد"، نیازمند به اصلاح و توضیح است زیرا اگر شما با رعایت آداب و شرایط دعا کردید و به نظر خودتان منافاتی با قوانین تکوین و تشریع نداشت و به صلاح دنیا و آخرتتان بود، باید اصرار نمایید و به صرف این که شاید به صلاح من نباشد، نباید از اصرار دست بردارید اما اگر با این حال مستجاب نشد باید گفت که حتما مصلحتی غیر از آن چه من فکر می کردم در کار بوده است و باید ادب را رعایت کرد، بهر حال ما وظیفه داریم که بر اساس عقل و فهم خود، حکم کنیم و خدا بر اساس دانایی خود، یعنی؛ اگر ما تشخیص دادیم که به صلاحمان است اصرار می کنیم، و همین اصرار خود به صلاح ماست و موجب می شود ارتباط ما با خدا قوی تر شود یعنی از جنبه ی مقدمی ممکن است به صلاح ما نباشد اما از جنبه ی ذی المقدمی در هر حال به صلاح ماست.

 

 

[1] مؤمن، 60؛ "وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونی‏ أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی‏ سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرین" پروردگار شما گفته است: «مرا بخوانید تا (دعاى) شما را بپذیرم! کسانى که از عبادت من تکبّر مى‏ورزند به زودى با ذلّت وارد دوزخ مى‏شوند!».‏ 

[2] برای آگاهی بیشتر، نک: مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ص226-237.

[3] اصول کافی، ج 4، ص 210، ح 2 .

[4] اصول کافی، ج 4 ، ص 212، ح 6.

[5] اصول کافی، ج 4 ، ص 224، ح 2.

[6] تفسیر نمونه، ج 20، ص 152.

[7] نهج البلاغه، نامه 31. البته ممکن است این جمله ی حضرت علی(ع) به گونه ی دیگری نیز معنا شود یعنی مراد حضرت این باشد که «بخشش الاهی به اندازه ی خود نیّت است، اگر چیزهای کوچک را از خدا طلب کردی همان به تو داده می شود و اگر امور با ارزش و مهم را خواستی به همان می رسی پس بهتر است که انسان همت بالایی داشته باشد.

[8] بقره ، 261.

[9] در آیات و روایات بر استجابت قطعی دعاها تاکید شده و آمده که هیچ بنده ای دست به درگاه خدا نگشاید، مگر این که خدای متعال شرم کند که آن را باز گرداند، تا این که از فضل و رحمت خود برآن قرار دهد. نک: اصول کافی، ج 4 ، ص 218، ح 2.

[10] نک: روحانی، سید محمد کاظم، شفاعت و توسل، ص 51-69.

[11] در روایت آمده که وقتی ثواب و پاداش بنده ای که در دنیا دعا کرده بود و مستجاب نشده بود، در آخرت به او داده می شود و او کثرت آن پاداش را می بیند. آرزو می کند که ای کاش هیچ دعایی در دنیا برای او مستجاب نمی شد!. نک: اصول کافی، ج 3، ص 246، ح 9.



ادامه مطلب
جمعه 19 آبان 1396  - 11:04 AM

خلاصه پرسش

بر اساس دین اسلام انسان چگونه به وجود آمد؟

پرسش

بر اساس دین اسلام انسان چگونه به وجود آمد؟

پاسخ اجمالی

قرآن کریم در مورد خلقت انسان و مبدأ پیدایش آن تعبیرات گوناگونی دارد. بعضی از آیات ماده ی نخستین انسان را "گل" معرفی می کند، دسته ای از آیات می گوید انسان را از "آب" خلق کردیم، آیات دیگری منشأ آفرینش انسان را تنها "نطفه" و برخی دیگر، "خاک و نطفه" را مشترکاً ماده ی نخستن آفرینش انسان می داند.

در مجموع آنچه که به روشنی از این آیات استفاده می شود این است که انسان در آغاز خاک بوده سپس با آب آمیخته شده و به صورت گل در آمده، و بعد به صورت "گل بد بو" در آمد، پس از آن، حالت چسبندگی پیدا کرد و بعد به صورت گل خشکیده در آمد و حالت صلصال کالفخار (گل خشکیده) به خود گرفت و در نهایت روح در آن دمیده شد.

اما در میان دانشمندان علوم طبیعی، درباره آفرینش موجودات زنده اعم از گیاهان و جانواران دو فرضیه وجود دارد: الف: فرضیه تکامل و تبدل انواع. ب: فرضیه ثبوت انواع

نظریه تکامل وتبدل انواع می گوید: همه انواع موجودات زنده خلقت مستقل ندارند؛ بلکه موجودات به صورت تدریجی تکامل یافتند و از نوعی به نوع دیگر تغییر شکل دادند. کامل ترین حلقه ی این تکامل همین انسان های امروزند. این نظریه ی «ترانسفورمیسم» است. اما فرضیه ثبوت انواع «فکسیسم» معتقد است انواع جانداران هر کدام جداگانه از آغاز به همین شکل کنونی ظاهر گشتند و هیچ نوعی به نوع دیگر تبدیل نشده است.

اگر چه قرآن کریم خلقت انسان را تقریباً به صورت سر بسته و اجمالی مطرح کرده است و مستقیماً در صدد بیان تکامل یا ثبوت انواع نیست، اما ظاهر آیات (البته در خصوص انسان) با مسئله ی خلقت مستقل سازگارتر است، هر چند کاملاً صریح نیست.

پاسخ تفصیلی

واژه انسان یا از ماده «انس» است، از آن جهت که انسان ها با یکدیگر یا با هر چیزی مأنوس می شوند و لذا می گویند: انسان مدنی بالطبع است، چون طبعاً حال انس گرفتن در انسان قوی است. و یا از ماده «نسیان» و اصل آن «انسیان» است. انسان چون اهل نسیان و فراموشی است به او انسان گفته شده است. از امام صادق (ع) روایتی به این مضمون نقل شده است: (حضرت آدم از همان اول با این که بنا بود به آن شجره نزدیک نشود به زودی فراموش کرد و به آن درخت نزدیک شد...)[1].

 

قرآن در مورد خلقت انسان و مبدأ پیدایش آن تعبیرات گوناگونی دارد که نشان می دهد آفرینش انسان دارای مراحل متعددی بوده است.

 

الف. دسته ای از آیات قرآن، ماده نخستین انسان را "گل" معرفی می کند .[2]

 

ب. دسته ای دیگر می فرماید: انسان را از "آب" خلق کردیم . [3]

 

ج آیات دیگر منشأ آفرینش آدمی را تنها "نطفه" می دانند. [4]

 

د. در تعدادی از آیات "خاک و نطفه" مشترکاً ماده ی نخستین پیدایش انسان معرفی شده اند.[5]

 

در مورد معنای این آیات، دو وجه به نظر می رسد:

 

1.در این آیات مراحل آفرینش هر فرد به طور جداگانه مورد نظر است: یعنی آفریده شدن انسان از خاک، به این معناست که خاک به مواد غذایی و مواد غذایی به نطفه تبدیل می شود، پس خاک مبدأ نطفه و نطفه مبدأ انسان است. یعنی خاک مبدأ دور(بعید) و نطفه مبدأ نزدیک انسان است.

 

2. چون خلقت حضرت آدم از خاک است و آفرینش همه انسانها به حضرت آدم منتهی می شود. پس مبدأ آفرینش آدم، مبدأ آفرینش دیگران نیز خواهد بود.

 

بنابراین،گر چه ظاهر آیات قرآن در باره آفرینش انسان ، از جهاتی اختلاف دارد، اما با اندک توجه و عنایتی روشن می شود که آیات قرآن در این زمینه با هم اختلافی ندارند، زیرا برخی از آیات در مورد آفرینش نخستین انسان (آدم) است. بدیهی است که هنگامی که مبدأ نخستین انسان، مشخص شود مبدأ وجود همه انسانهای دیگر نیز از جهت تاریخی روشن می شود؛ یعنی اگر بگوییم آدم از گل آفریده شده است، صحیح است که بگوییم همه انسان ها از خاک آفریده شده اند، این به یک اعتبار است.

 

اما به اعتبار دیگر تک تک انسان ها جداگانه لحاظ می شوند. البته این اعتبار ،اعتبار اول را نفی نمی کند؛ یعنی اگر بگوییم هر انسانی از نطفه آفریده شده و نطفه از مواد غذایی و مواد از گوشت حیوانات و میوه ها و درختان و مواد معدنی و اینها همه به زمین باز می گردند، پس مبدأ آفرینش هر انسانی را صرف نظر از این که می توان به اعتبار انسان نخستین، از خاک دانست، می توان به اعتبار تک تک آنها نیز از خاک دانست. از این جهت برخی از آیات قرآن تنها در مورد شخص حضرت آدم است. [6] و برخی دیگر ممکن است کلیت داشته باشد و در مورد همه  انسان ها به کار رود.

 

خداوند در آیه ای می فرماید:" من بشر را از گل آفریده ، و در آن از روح خود دمیدم..."[7] همین طور در آیه دیگری می فرماید:" می خواهم  بشری از گل خشک، از لجن بدبو بیافرینم، چون آفرینش(او را) را به پایان بردم و از روح خود در آن دمیدم ..."[8] بدیهی است که در این آیات،  خداوند داستان خلقت حضرت آدم و سجده نکردن ابلیس را مطرح می کند و نمی توان در این آیات، آدم را به معنای انسان ها گرفت؛ زیرا در ذیل همین داستان، خداوند سخن شیطان را نقل می فرماید که: "لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَه‏..."( همه فرزندانش را، جز عده کمى، گمراه و ریشه‏کن خواهم ساخت)[9] و اگر همه ی انسان ها منظور بودند، دیگر شیطان  "ذریته"(ذریه آدم) نمی گفت.

 

برخی از آیات که جنبه کلی دارد و خلقت همه انسان ها در آنها لحاظ شده است عبارتند از: "اوست که آدمی را از آب بیافرید...."[10] و "پس  آدمی بنگرد که از چه چیز آفریده شده است، از آبی جهنده آفریده شده است."[11]

 

این آیات و نظایر این ها می گوید انسان از آب یا نطفه و ... خلق شده است، در این گونه آیات خلق انسان ها به طور کلی لحاظ شده است.

 

به هر حال آنچه را که از آیات مختلف قرآن و تعبیرات گوناگونی که در باره آفرینش انسان آمده به خوبی استفاده می شود که انسان در آغاز خاک بوده [12] سپس با آب آمیخته شده و به صورت گل[13] و بعد به صورت گل بدبو درآمده [14]پس از آن حالت چسبندگی پیدا کرده [15] و بعد به  صورت گل خشکیده درآمد و حالت صلصال کالفخار (گل خشکیده) به خود گرفته است.[16]

 

در این که،هر یک از این مراحل از نظر بعد زمانی چه اندازه طول کشیده و این حالت های انتقالی تحت چه عواملی به وجود آمده از مسائلی است که دانش ما به آنها نمی رسد و تنها خدای متعال به آنها آگاه است.

 

لازم به ذکر است که قرآن کریم خلقت انسان را تقریباً به صورت سربسته و اجمالی مطرح کرده است؛  چرا که منظور اصلی قرآن، بیان مسائل تربیتی بوده و قرآن کتاب علوم طبیعی نیست، بلکه کتاب انسان سازی است و نباید انتظار داشت که جزئیات این علوم از قبیل مسائل مربوط به تکامل، تشریح، جنین شناسی و ... در آن مطرح شود، ولی این مانع از آن نخواهد بود که به تناسب بحث های تربیتی اشاره ی کوتاهی به قسمت هایی از این علوم بشود.

 

در این جا ضروری است، موضوع تکامل انواع به جهت تناسب با بحث مطرح شود.

 

در میان دانشمندان علوم طبیعی دو فرضیه درباره آفرینش موجودات زنده اعم از گیاهان و جانواران وجود داشته است.

 

الف: فرضیه تکامل انواع یا «ترانسفورمیسم» که می گوید موجودات زنده در آغاز به شکل کنونی نبودند، بلکه در آغاز موجودات تک سلولی در آب اقیانوس ها و از لابلای لجن های اعماق دریا ها با یک جهش پیدا شدند؛ یعنی موجودات بی جان در شرایط خاصی قرار گرفتند که از آنها نخستین سلول های زنده پیدا شد.

 

این موجودات ذره بینی زنده تدریجاً تکامل یافتند و از نوعی به نوع دیگر تغییر شکل دادند. کامل ترین حلقه این تکامل همین انسان های امروزند که از موجوداتی شبیه به میمون و سپس میمون های انسان نما ظاهر گشتند.

 

ب: فرضیه ی ثبوت انواع یا «فکسیسم» که می گوید انواع جانداران هر کدام جداگانه از آغاز به همین شکل کنونی ظاهر گشتند و هیچ نوع به نوع دیگر تبدیل نیافته است. و طبعاً انسان هم دارای خلقت مستقلی بوده که از آغاز به همین صورت آفریده شده است.

 

از ظاهر آیات قرآن درباره خلقت آدم در ابتدا، چنین به نظر می رسد که آدم نخست ار گل تیره رنگ آفریده شد و پس از تکمیل اندام، روح الهی در آن دمیده شد و به دنبال آن فرشتگان جز ابلیس در برابر او سجده کردند. نحوه بیان این آیات چنین نشان می دهد که میان خلقت آدم از خاک و پیدایش صورت کنونی، انواع دیگری وجود نداشته است.

 

نتیجه این که آیات قرآن هر چند مستقیماً در صدد بیان مسئله تکامل یا ثبوت انواع نیست، ولی ظواهر آیات (البته در خصوص انسان) با مسئله خلقت مستقل سازگارتر است، هر چند کاملاً صریح نیست، اما ظاهر آیات خلقت آدم، بیشتر روی خلقت مستقل دور می زند.

 

در خاتمه بیان این نکته خالی از فایده نیست؛ از آیات قرآن به روشنی استفاده می شود که انسان از دو چیز مختلف آفریده شد که یکی در حد اعلای عظمت و دیگری در پایین ترین حد از نظر ارزش. جنبه مادی انسان را گل بدبوی تیره رنگ و (لجن) تشکیل می دهد و جنبه معنوی او را چیزی به عنوان روح خدا.

 

آنچه در این مسئله مهم است، این است که ماده اولیه انسان بسیار بی ارزش است و از پست ترین مواد روی زمین بوده، اما خدای متعال از چنین ماده ی بی ارزشی چنان مخلوق پر ارزشی ساخته که گل سر سبد جهان آفرینش شده است.

 

جهت آگاهی بیشتر مراجعه شود به:

 

1.       المیزان، علامه ی طباطبائی، جلد 4 و 17.

 

2.       تفسیر نمونه، جلد 11 ص 82 به بعد؛ و جلد 23.

 

3.       راهنما شناسی، محمد تقی مصباح.

 

4.       پژوهی در اعجاز علمی قرآن، جلد2، محمد علی رضایی، ص 429-564.

 

5.       خلقت انسان، یدالله سحابی.

 

6.       علل الشرایع، صدوق ، جلد 15، باب 11.

 

 


 [1] - صدوق، علل الشرایع، ج 15، باب 11.

[2]  - انعام،1 ؛سجده، 7؛ صافات،18.

[3]  - فرقان،54 ؛ طارق،6.

[4]  - نحل،4 ؛ یس،77 ؛ دهر، 2؛ عبس، 19 و ...

[5] - حج،5؛ غافر، 67 ؛ فاطر،11؛ کهف،37.

[6] - صاد،72؛ حجر،29.

[7] - صاد،72.

[8] - حجر،29.

[9] - اسراء،62.

[10] - فرقان، 54.

[11] - طارق،5 و 6.

[12] - حج، 5.

[13]  - انعام،2.

[14]  - حجر، 28.

[15]  - صافات، 11.

[16] - الرحمن، 14.



ادامه مطلب
جمعه 19 آبان 1396  - 11:04 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 24

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 54590
تعداد کل پست ها : 341
تعداد کل نظرات : 0
تاریخ ایجاد بلاگ : دوشنبه 17 مهر 1396 
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 8 خرداد 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی