به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

خلاصه پرسش

چرا احکام زنان قریش در مسئله ی حیض با دیگران تفاوت دارند؟

پرسش

من می دانم که در اسلام همه چیز دلیل دارد، می خواهم بدانم چرا زن های قریش در امر یائسگی و احکام آن، استثنا شده اند؟

پاسخ اجمالی

توجه به نکاتی می تواند شما را در دست یابی به جواب یاری رساند:

 

الف- این یک مساله ی فقهی است و دیدگاه های فقها در این باره متفاوت است.

 

اگرچه همه ی مراجع متفقند، خونی که زن پس از گذشت شصت سال قمری[1] می بیند، حیض نیست، گر چه شرایط و صفات حیض را هم دارا باشد. و خونی که قبل از تمام شدن پنجاه سال قمری[2] می بیند، اگر شرایط و علائم حیض را داشته باشد، حیض است.

 

اما دیدگاه فقها در باره ی حکم خون هایی که زن پس از تمام شدن پنجاه سال قمری تا شصت سال می بیند، از این قرار است:

 

1. زن های سیده، بعد از تمام شدن شصت سال [قمری] یائسه[3] می شوند؛ یعنی خون حیض نمی بینند و زن هایی که سیده نیستند، بعد از تمام شدن پنجاه سال [قمری] یائسه می شوند، و این نظر حضرت امام (ره) و حضرت آیة الله اراکی قدس سره و حضرت آیت الله گلپایگانی قدس سره و حضرت آیة الله فاضل لنکرانی است.

 

2. زن هایی که سیده نیستند بعد از تمام شدن پنجاه سال یائسه می شوند و زن های سیده بعد از تمام شدن پنجاه سال تا تمام شدن شصت سال چنان چه با نشانه های حیض یا در روزهای عادت خون ببینند بنابر احتیاط واجب بین تروک حائض و اعمال مستحاضه جمع نمایند. (احتیاط کنند) و این نظر حضرت آیة الله خوئی قدس سره می باشد.

 

3. زن های سیده و غیر سیده مطلقاً در سن شصت سالگی یائسه می شوند و احتیاط مستحب آن است که زن هایی که قرشیه نیستند بعد از تمام شدن پنجاه سالگی تا تمام شدن شصت سال چنان چه خون را طوری ببینند که اگر پیش از پنجاه سال می دیدند قطعاً حکم حیض را داشت میان کارهای مستحاضه و تروک حائض جمع نمایند و این نظر حضرت آیة الله سیستانی است.

 

4. زنان سیده و غیر سیده هر دو بعد از تمام شدن پنجاه سال یائسه می شوند، یعنی اگر خونی ببینند خون حیض نیست، مگر زنانی که از قبیله «قریش» محسوب می شوند که آن ها بعد از تمام شدن شصت سال یائسه می شوند و این نظر حضرت آیة الله مکارم است[4].

 

ب- همان گونه که مستحضرید، احکام و دستورات دینی دارای دلیل هستند و علاوه بر اساس مصالح و مفاسد جعل شده اند.

 

اما این که چطور می شود این را فهمید؟ در پاسخ باید گفت:

 

اولاً: گرچه پرسیدن از این مسائل اشکال ندارد و اسلام کسی را از سؤال کردن، منع نکرده است و چه بسا مردم را به فراگیری در این مسائل تشویق کرده است اما باید توجه داشت که فهم دلیل و فلسفه ی چنین حکمی، بر همگان آسان نیست و نیازمند کسب تخصص است.

 

ثانیاً: گذشته از این، مصلحت و فلسفه ی تمام احکام بر ما روشن نیست، به عنوان مثال در شرع اسلام با دلایل قطعی ثابت گشته است که نماز صبح دو رکعت است اما حتی مراجع عظام هم نمی دانند چرا نماز صبح از طرف خداوند، دو رکعت قرار داده شده است و سه رکعت نمی باشد بله احتمالاتی در این باره داده می شود اما قطعی نیست.

 

ثالثاً: کسی که در مسائل و احکام دینی تخصص ندارد و مقلد است، باید از باب مراجعه به متخصص احکام را بپذیرد و خیلی به دنبال دلیل یا فلسفه ی احکام نباشد، همان گونه که انسان زمانی که به پزشک مراجعه می کند، به دنبال فلسفه ی تشخیص پزشک نیست.

 

رابعا: مصالح و مفاسد بر عمل به احکام و دستورات دین، مترتب می شود اگر چه انسان آثار آن را نداند مثلا مریضی که به نسخه ی پزشک عمل می کند از بهبودی برخوردار می شود اگرچه نداند دارویی که خورده است، چه آثاری دارد و چرا پزشک آن دارو را تجویز کرده است.

 

بنابراین، این که چرا زنان قریش، این گونه اند و غیر قریش آن گونه، مسائلی است که در پی گیری آن، از طرف کسانی که تخصص کافی را ندارند، ضرورتی احساس نمی شود.

 

این حکمی است که فقها و مراجع از روایتی نظیر آنچه که از امام صادق (ع) نقل شده به دست آوردند." اذا بلغت المرأة خمسین سنةً لم تر حمرة الاّ ان تکون امرأة من قریش"[5] (زنان هنگامی که به سن پنجاه سالگی رسیدند، دیگر خون نمی بینند، مگر زنان قریش).

 

تفاوت زنان قریش از غیر قریش در این مسئله، شاید به جهت توانایی و قدرت بالای جسمانی آنان از دیگر زنان باشد به این جهت از نظر فیزیکی متابولیسم بدنشان با دیگران تفاوت دارد.

 

همان گونه که، نژادها و طوایف از نظر رنگ، قدرت و توان جسمی با یکدیگر تفاوت دارند. مثلاً زنانی که در سیبری زندگی می کنند سن بلوغ آنها با زنان عربستان و آفریقا که در گرمای بالای 50 درجه رشد می کنند تفاوت دارد.

 

گذشته از اینها امروزه نیز چنین است که سن یائسگی بالا رفته و بسیاری از زنان در سن پنجاه سالگی یائسه نمی شوند، همان گونه که متخصصان اعلام می کنند، این به دلیل بهداشت و تغذیه خوب و سالم است که سن یائسگی را در بسیاری از زنان بالا برده است.[6]

 


[1] شصت سال قمری معادل 58 سال شمسی و 77 روز و 12 ساعت می شود. جامع المسائل، آیة الله فاضل، ج ، ص 62، سؤال 179.

[2] پنجاه سال قمری معادل 48 سال شمسی و 179 روز می باشد. جامع المسائل، آیة الله فاضل، ج ، ص 62، سؤال 179.

[3] معنای یائسه: یائسه از یأس: به معنی ناامیدی است و زن یائسه از خون دیدن و آوردن فرزند ناامید است .

[4] توضیح المسائل مراجع، مسأله 435؛ العروة الوثقی، ج 1، فصل فی الحیض.

[5] کافی، ج 3،ص107؛ تهذیب، ج 1، ص397، ح 1236.

[6] برای اطلاع بیشتر می توانید به سایت www.sefaty.net مراجعه نمایید.



ادامه مطلب
سه شنبه 16 آبان 1396  - 11:40 AM
خلاصه پرسش
آیا با پرداخت یکبار خمس مالی، دیگر خمس بر آن واجب نمی شود؟
پرسش
آیا با پرداخت یکبار خمس مالی، دیگر خمس بر آن واجب نمی شود؟ حتی بعد از گذشتن چند سال از آن؟
پاسخ اجمالی

همان گونه که مستحضرید خمس یکی از واجبات مهم مالی در اسلام است که از فروع دین و از عبادات شمرده می شود، از این رو باید با قصد قربت انجام گیرد.

 

اموال و سرمایه هایی که به آنها خمس تعلق می گیرد، اگر یکبار خمس آنها پرداخت شود، دیگر متعلق خمس نمی شود حتی اگر سالیان دراز آن سرمایه بماند. اما اگر مال از چیزهایی باشد که رشد و نمو داشته باشد و یا قیمت آن اضافه شود، اصل آن دیگر خمس ندارد، اما نسبت به مازاد و قیمت اضافه شده باید خمس پرداخت شود.[1]

 

 

[1]. نک: توضیح المسائل مراجع، ج 2، ص 101، س 1026؛ توضیح المسائل، آیت الله مکارم ، مسئله ی، 1502.



ادامه مطلب
سه شنبه 16 آبان 1396  - 11:40 AM

خلاصه پرسش

حکم شوخی با نامحرم از طریق پیام کوتاه چیست؟

پرسش

آیا شوخی با نامحرمی که قصد ازدواج با آن خانم را ندارم، اگر رکیک نباشد و از روی هوی و هوس هم نباشد، ازطریق پیام کوتاه موبایل، گناه است؟
شوخی کردن به این نحو با هم کلاسی های خانم هم اشکال دارد؟
در ضمن باید بگویم که مرجع تقلید من آیت ا... خامنه ای می باشد.

پاسخ اجمالی

توجه به چند نکته می تواند شما را در دست یابی به جواب یاری رساند:

 

1. یکی از غرایز قوی در انسان شهوات جنسی است که اگر طغیان و سرکشی کند، کنترل آن ناممکن یا مشکل خواهد بود.

 

2. بروز و ظهور و غلبه غریزه ی شهوانی در انسان به صورت پلکانی و تدریجی است، و به تعبیر قرآن کریم شیطان از طریق سیاست گام به گام به هدف خود می رسد.[1]

 

چنان که بررسی و ریشه یابی بسیاری از گناهان و جنایات که هر روز در جوامع مختلف رخ می دهد نشان دهنده ی همین موضوع است که از مسائل ناچیز و عادی آغاز شده اند.

 

به همین جهت جلوگیری از وسوسه های شیطانی در ابتدای امر و قدم اوّل آسان است چون هنوز موقعیت شیطان و غرایز شهوانی ضعیف است، ولی اگر فردی در قدم اول از شیطان و هوی و هوس تبعیت کند، موقعیت خود را در مقابله با آنها تضعیف نموده و باعث تقویت نیروهای شیطانی و غرایز شهوانی خواهد شد. و در آن صورت مقاومت مشکل تر خواهد شد. به عبارتی همیشه پیش گیری راحت تر از درمان است.

 

3. شکی نیست که شوخی با جنس مخالف اگر چه رکیک هم نباشد زمینه را برای انحراف و تسلط شیطان فراهم می کند.

 

به همین جهات اسلام در مبارزه با انحراف از زمینه های آن نیز جلوگیری به عمل آورد، مثلاً مردها را از نشستن در جای زن قبل از سرد شدن، نهی نمود.[2] و یا به زن ها دستور داده در برخورد با نامحرم نرمی و ملاطفت نشان ندهند.[3]

 

نتیجه این که بهتر است از شوخی با نامحرم اگر چه رکیک هم نباشد اجتناب کرد.

 

استفتایی که از دفتر مراجع عظام در این زمینه شده ، به شرح ذیل است:

 

1. چت کردن با جنس مخالف و رد و بدل کردن صحبت های معمولی چه حکمی دارد؟

 

همه ی مراجع: در صورتی که خوف فتنه و کشیده شدن به گناه وجود داشته باشد جایز نیست.

 

2. شوخی کردن با نا محرم چه حکمی دارد؟

 

همه ی مراجع: اگر با قصد لذت (جنسی) باشد و یا بترسد به گناه بیفتد، جایز نیست.[4]

تذکر نکته ای در پایان ضروری است:

آن چه بیان شد یک حکم کلی است و از این جهت فرقی بین انواع شوخی( شوخی از طریق چت و پیام کوتاه و...) و بین انواع نامحرم ها (هم کلاسی ها و غیر آن)، وجود ندارد یعنی؛ اگر شوخی با نامحرم، به قصد لذت باشد یا خوف فتنه و کشیده شدن به گناه وجود داشته باشد، از حکم حرمت برخوردار است اگر چه آن نامحرم هم کلاسی باشد و این شوخی هم از طریق پیام کوتاه، انجام شده باشد.

 

 


[1] بقره، 168،" وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ ".

[2] من لایحضره الفقیه، ج 3، ص467، "إِذَا جَلَسَتِ الْمَرْأَةُ مَجْلِساً فَقَامَتْ عَنْهُ فَلَا یَجْلِسُ فِی مَجْلِسِهَا أَحَدٌ حَتَّى یَبْرُدَ".

[3] الاحزاب، 32، "فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذی فی‏ قَلْبِهِ مَرَضٌ".

[4] رساله ی دانشجویی، ص191و192.



ادامه مطلب
سه شنبه 16 آبان 1396  - 11:40 AM

خلاصه پرسش

آیا طبق نظر آیت الله سیستانی، زنان قرشیه در مسئله ی حیض با دیگران تفاوت دارند؟

پرسش

طبق نظر آیت الله سیستانی، اگر زنی از قوم قریش نباشد و بین سن 50 تا 60 سالگی خون ببیند و آن خون نیز آثار و نشانه های حیض را داشته باشد، بنابر احتیاط مستحب، باید هم به وظیفه ی زن مستحاضه، عمل کند و هم نباید کارهایی را که حائض از آن ها منع شده است، انجام دهد. چطور می شود این را فهمید؟ من مخصوصاً نمی فهمم که اگر آن زن تصمیم گرفت که به این احتیاط مستحب عمل کند، آیا باید آنرا خون حیض حساب کند یا باید مانند قبل از 50 سالگی، عمل کند؟ من نیاز به توضیحات دقیق دارم.

پاسخ اجمالی

آیت الله العظمی سیستانى در این باره می فرمایند: خونى را که زنها پس از تمام شدن شصت سال مى‏بینند حکم حیض را ندارد و احتیاط مستحبّ آن است که زنهایى که قرشیّه نیستند بعد از تمام شدن پنجاه سال تا تمام شدن شصت سال چنانچه خون را طورى ببینند که اگر پیش از پنجاه سال مى‏دیدند، قطعاً حکم حیض را داشت، میان کارهاى مستحاضه و تروک حائض جمع نمایند[1].

 

همان گونه که ملاحظه می کنید، در این فرمایش احتیاط مستحب آمده است و این یعنی؛ بر زنانی که قرشیه نیستند واجب نیست به این حکم عمل کنند و اگر بعد از تمام شدن پنجاه سال تا تمام شدن شصت سال، خونی ببینند که آثار حیض را داراست، می توانند آن را حیض به حساب آورند و کارهایی که بر حائض حرام است ترک نمایند.

 

اما اگر خواستند احتیاط کنند، باید بین کارهای مستحاضه و تروک حائض جمع کنند، به این صورت که:

 

هم کارهایی که بر حائض حرام است[2] ترک کنند و هم عبادت های خود را بجای آورند[3]، نمازها را بخوانند و روزها را بگیرند به همان نحوی که مستحاضه این عبادات را بجای می آورد[4].

 

 


[1]توضیح المسائل مراجع، ج‏1، مسأله 435، ص 253.

[2] مانند: 1- مس خطوط قرآن، اسم خداوند به هر زبانی که باشد و به احتیاط واجب مس اسمای انبیا و امامان معصوم. 2- خواندن آیه ای که سجده ی واجب دارد.3- رفتن به مسجد الحرام و مسجد النبی اگر چه از یک در داخل و از در دیگر خارج شود. 4- توقف در مساجد دیگر اما داخل شدن از یک در و خارج شدن از در دیگر اشکالی ندارد و احتیاط واجب آن است که در حرم امامان هم توقف نکند. 5- گذاشتن چیزی در مسجد و برداشتن چیزی از آن. 66- جماع و  همبستری با همسر.

البته عبادات مشروط به طهارت ( وضو، غسل ، یا تیمم) هم بر حائض حرام می باشد مانند: نماز ، روزه ، طواف به جز نماز میت، که زن حائض می تواند آن را بجای آورد، اما در این یک مورد خاص، شخص مورد نظر باید به وظیفه ی شخص مستحاضه عمل کند. نک: العروة الوثقی،ج1، فی احکام الحائض؛ همان، فی غایات الوضوء؛ توضیح المسائل مراجع، ج‏1، مسأله 355؛ العروة الوثقی، ج1، آداب صلاة المیت.

[3] توضیح المسائل مراجع، ج‏1، مسأله 442؛ العروة الوثقی ج1 مسأله 6.

[4] مثلا برای خواندن نماز، آیت الله العظمی سیستانی می فرمایند: اگر استحاضه ی قلیله است یعنی؛ خون در پنبه بهداشتی فرو نرفته است، در صورت خون دیدن، برای هر نماز باید وضو بگیرد و عوض کردن پنبه و تطهیر آن واجب نیست، مثلا برای نماز ظهر یک دفعه و در صورت خون دیدن برای نماز عصر هم باید وضو بگیرد.

و اگر استحاضه ی متوسطه باشد یعنی؛ خون در پنبه فرو رود اگر چه در یک گوشه آن باشد، باید وضو بگیرد و غسل کند یعنی باید پیش از هر نماز به وظایف قلیله عمل کند و در هر شبانه روز یک غسل قبل از نماز صبح و قبل از اولین نمازی که خون دیده، بجای آورد و باید بنابر احتیاط لازم غسل را اول بجا آورد و بعد وضو بگیرد ولی در مستحاضه کثیره اگر بخواهد وضو بگیرد باید قبل از غسل وضو بگیرد. 

و اگر استحاضه ی کثیره باشد یعنی؛ خون پنبه را فرا گرفته و به دستمالى که معمولًا زنها براى جلوگیرى از خون مى‏بندند، برسد، باید بنا بر احتیاط واجب زن براى هر نماز پنبه و دستمال را عوض کند یا آب بکشد، و لازم است یک غسل براى نماز صبح و یکى براى نماز ظهر و عصر و یکى براى نماز مغرب و عشا به جا آورد، و بین نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا فاصله نیندازد و اگر فاصله بیندازد باید براى نماز عصر و عشا دوباره غسل کند. اینها همه در صورتى است که خون پى در پى از پنبه به دستمال برسد امّا چنانچه رسیدن خون از پنبه به دستمال با قدرى فاصله باشد که زن بتواند در آن فاصله یک نماز یا بیشتر بخواند احتیاط لازم آن است که هر گاه خون از پنبه به دستمال برسد، پنبه و دستمال را عوض کرده و یا آب بکشد و غسل نماید، بنا بر این اگر زن غسل کرد و نماز ظهر را مثلًا خواند ولى قبل از نماز عصر یا در میان آن، خون دوباره از پنبه به دستمال رسید باید براى نماز عصر نیز غسل نماید، ولى چنانچه فاصله به مقدارى باشد که زن بتواند در آن میان دو نماز یا بیشتر بخواند مثل این که بتواند نماز مغرب و عشاء را نیز قبل از آن که خون دوباره به دستمال برسد بخواند براى آن نمازها لازم نیست غسل دیگرى بکند و در هر صورت در استحاضه کثیره غسل از وضو کفایت مى‏کند. نک: توضیح المسائل مراجع، ج‏1، مسأله 394 - 396؛ العروة الوثقی ج1، فی الاستحاضه، مسأله 1و2. برای آگاهی از این که چگونه می تواند سایر عبادات را بجای آورد به رساله ی عملیه ی معظم له مراجعه نمایید.



ادامه مطلب
سه شنبه 16 آبان 1396  - 11:39 AM
خلاصه پرسش
در قرآن کریم مسلمان به چه معناست؟
پرسش
لطفاً با استفاده از آیات قرآنی به طور واضح "مسلمان" را تعریف و معنا کنید.
پاسخ اجمالی

در اصطلاح قرآن، مسلمان به معنای تسلیم مطلق در برابر فرمان خدا و توحید کامل و خالص از هر گونه شرک و دو گانه پرستی است و به همین جهت است که قرآن کریم حضرت ابراهیم (ع) را مسلمان معرفی می کند.

 

از آن جا که دین در پیش گاه خدای متعال، اسلام است «ان الذین عندالله الاسلام» بنابراین همه ی کسانی که دین خدا را در زمان خودشان پذیرفته باشند و مطیع دستورات الاهی باشند مسلمان اند.

 

یعنی طبق نظر قرآن تمام پیروان ادیان آسمانی در زمان خودشان مسلمان بودند؛ و مسیحی ها، یهودی ها و ... تا زمانی که دینشان به سبب دین جدید نسخ نشده بود، مسلمان بودند؛ چرا که تسلیم پروردگار بودند و اگر یهودی یا مسیحی به آنها گفته می شد به اعتبار پیامبرانشان بود و گرنه همان گونه که بیان کردیم به تمام ادیان الاهی اسلام اطلاق می شود و آنها تنها در شریعت متفاوتند.

 

بله امروزه مسلمان به پیروان دین خاتم اطلاق می شود، چرا که آنان با پذیرفتن دین اسلام و اعتقاد به تمام پیامبران و شرایع آسمانی، تسلیم بودن خود را در برابر پروردگار اعلام کرده اند. طبق این معنا اکنون به پیروان ادیان دیگر مسلمان گفته نمی شود؛ زیرا که با نپذیرفتن دین خاتم، از تسلیم در برابر خدا سرپیچی کردند و وصف مسلمانی و تسلیم بودن را از خودشان دور کردند.

 

البته؛ مسلمان واقعی کسی است که هم به زبان و هم در عمل تسلیم احکام و دستورات الاهی باشد؛ یعنی هم به زبان اقرار به وحدانیت خدا و رسالت پیامبران و پیامبر خاتم داشته باشد و هم در عمل به احکام و دستورات دینی اعم از قوانین اجتماعی نظیر مراعات حقوق دیگران، احترام به حقوق شهروندی و ... و احکام فردی مانند نماز، روزه و... پایبند باشد. در قرآن از مسلمان واقعی به مومن تعبیر می شود.

پاسخ تفصیلی

برای روشن شدن معنای مسلمان در فرهنگ قرآن ضروری است، ابتدا معنای اسلام بررسی و تبین شود .

 

واژه ی "اسلام" مصدر باب افعال از "س ل م" به معنای صحت، عافیت و دوری از هر گونه عیب، نقص و فساد است و در باب افعال دارای معانی زیر است:

 

انقیاد، اطاعت و امتثال امر و نهی بدون هیچ گونه اعتراض.[1]

 

قرآن هم در این معنای وسیع، اسلام را استعمال کرده است، آن جا که می فرماید: تمام کسانی که در آسمان و زمین هستند، یا تمام موجوداتی که در آسمان و زمین هستند، مسلمان و در برابر فرمان خدا تسلیم اند از روی (اختیار، یا اجبار) تکویناً یا تشریعاً.[2]

 

اما اسلام انسان براى خداى تعالى، وصف رام بودن و پذیرش انسان است، نسبت بهر سرنوشتى که از ناحیه خداى سبحان برایش تنظیم مى‏شود، چه سرنوشت تکوینى، از قدر و قضاء و چه تشریعى از اوامر و نواهى و غیر آن.[3]

 

بنابراین، اسلام وصفی خاص با مفهومی مستقل در کنار اوصافی چون ایمان و احسان است.

 

 

 

 

در اصطلاح، اسلام بر شریعت پیامبر خاتم (ص) اطلاق شده است.[4]

 

رابطه ی میان معنای اصطلاحی و معنای لغوی اسلام این است که دین اسلام سراسر طاعت و تسلیم در برابر خداوند و پذیرش و انقیاد اوامر، بدون هیچ گونه اعتراضی است.[5]

 

در فرهنگ قرآن، مسلمان تنها به پیرامون پیامبر اسلام (ص) اطلاق نمی شود، بلکه اسلام به معنای وسیع کلمه (معنای لغوی)، تسلیم مطلق در برابر فرمان خدا و توحید کامل و خالص از هر گونه شرک و دو گانه پرستی است و به همین جهت است که قرآن کریم حضرت ابراهیم (ع) را مسلمان معرفی می کند.[6]

 

و اگر خدای متعال به پیامبر اسلام(ص) می فرماید: بگو هر آینه من مأمورم که نخستین کس باشم که تسلیم امر خدا شده باشد[7].

 

اوّلین مسلمان در این جا، به معنای تسلیم مطلق در برابر خداوند در میان امت خود، است (معنای اصطلاحی) و گرنه شکی نیست که پیامبران گذشته و پیروانشان هم، مسلمان و تسلیم در برابر فرمان الاهی بودند.

 

بهر حال، آنچه را که ازآیه ی 85 سوره ی آل عمران (هر کس غیر از اسلام را دین خود برگزیند، از او پذیرفته نیست)، هم چنین از آیه ی  3 سوره ی مائده (امروز دین شما را به کمال رساندم ...و اسلام را دین شما برگزیدم) استفاده می شود، مسلمان به پیروان دین اسلام اطلاق می شود؛ زیرا که آنان با پذیرفتن دین اسلام و اعتقاد به تمام پیامبران و شرایع آسمانی، تسلیم بودن خود را در برابر پروردگار اعلام کرده اند. طبق این معنا، اکنون به پیروان ادیان دیگر مسلمان گفته نمی شود؛ زیرا که با نپذیرفتن دین خاتم از تسلیم در برابر خدا سرپیچی کردند و صفت مسلمانی و تسلیم بودن را از خودشان دور کردند. پس مسلمان به معنای خاص به کسانی گفته می شود که به یگانگی خدا و به رسالت پیامبر اسلام (ص) اقرار داشته باشند، اگر چه به بسیاری از احکام و دستورات دینی پایبند نباشند. این معنا از- آیه ی 1 سوره ی حجرات - هم استفاده می شود. آن جا که عده ای از اعراب آمدند خدمت پیامبر (ص) و برای آن که بر آن حضرت منت بگذارند، گفتند: ما ایمان آورده ایم و مؤمن شدیم. از طرف خدای متعال به پیامبر وحی شد به آنها بگو که ایمان نیاوردید. بلکه بگویید اسلام آوردیم و مسلمان شدیم. البته این اسلام و مسلمانی، ظاهری است، نه واقعی. مسلمان واقعی کسی است که هم به زبان و هم در عقیده و هم در عمل تسلیم احکام و دستورات دینی باشد؛ یعنی هم به زبان اقرار به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر (ص) داشته باشد و هم در عمل اوامر و نواهی خداوند را اجرا کند.

 

مسلمان واقعی کسی است که به احکام دینی اعم از قوانین اجتماعی، نظیر حق الناس، حقوق شهروندی و... و احکام فردی مانند نماز، روزه، و ... پایبند باشد.

 

 

[1]. النکت و العیون، (تفسیرماوردی)، ج 1، ص 379 – 380.

[2]. تفسیر نمونه، ج 2، ص 643.

[3] .طباطبائی، محمد حسین، المیزان (ترجمه)، ج 1، ص 454.

[4]. الوجوه و النظائر، ج 1، ص 248.

[5]. مبادی الاسلام، ص 7.

[6]. آل عمران، 67.

[7]. انعام، 14.



ادامه مطلب
سه شنبه 16 آبان 1396  - 11:39 AM

خلاصه پرسش

چرا خداوند همه انسان‌ها را مسلمان نیافریده است؟

پرسش

چرا خداوند همه ما انسان‌ها را مسلمان نیافریده و در این بین کافر و مسیحی و...، وجود دارد؟

پاسخ اجمالی

خداوند انسان را خداشناس و خداپرست، مجهز به نیروی تعقل و اندیشه و صاحب اراده و اختیار آفریده، و برای راهنمایی بشر انبیای الهی را فرستاده است. پس خداوند کسی را کافر، مسیحی، یهودی و... خلق نمی کند؛ بلکه این انسان است که در اثر سوء اختیار خود و یا شرایط محیطی دچار انحراف می شود.
پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: «فرزند بر فطرت توحید متولد می شود، پدر و مادر، او را یهودی یا مسیحی می‌کنند».

 

پاسخ تفصیلی

برای روشن شدن پاسخ نکاتی را متذکر می شویم:
1. وجود خداوند تبارک و تعالی عین کمال، خیر و رحمت است. همه موجودات را بر اساس خیر و رحمت وجودی خود خلق نموده است و بهمین جهت هر موجودی در مرتبۀ خود کامل و بی نقص است.
2. انسان، کامل ترین مخلوق خداوند است؛ چون اولاً: خلیفۀ خداوند است.[1] ثانیاً: همۀ موجودات برای انسان خلق شده اند.[2]
به همین جهت انسان دارای ابعاد مختلف وجودی و کمالی است و ما در این جا به چند بعد کمالی انسان که مرتبط با این بحث است اشاره می کنیم:
الف. برخورداری از نعمت آگاهی و تعقل:
"قسم به نفس و آن که نیکویش بیافریده سپس بدیها و پرهیزگاریهایش را به او الهام کرده است".[3]
ب. مجهز بودن به نعمت فطرت (خداشناسی و خداپرستی):
چون خداوند معرفت و گرایش به خود را در نهاد و سرشت انسان قرار داده است:[4]
"و هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: «چرا گواهی دادیم» تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [امر] غافل بودیم".[5]
"به یکتاپرستی روی به دین آور فطرتی است که خدا همه را بدان فطرت بیافریده است و در آفرینش خدا تغییری نیست ، دین پاک و پایدار این است، ولی بیشتر مردم نمی دانند".[6]
ج. داشتن اراده و اختیار:
انسان بر خلاف بسیاری مخلوقات دیگر، تنها در سایۀ گزینش آگاهانه به کمال و هدف از خلقت خود دست می یابد و از این رو کمال آدمی اختیاری و اکتسابی است.[7]
قرآن می فرماید: "بگو: حق از جانب پروردگارتان (رسیده) است، پس هر که بخواهد بگرود و هر که بخواهد انکار کند".[8] "راه را به او (انسان) نشان داده ایم. (انسان) یا سپاسگزار باشد یا ناسپاس.[9]
به عبارت دیگر، خداوند موجوداتی دارد که نمی توانند عصیان الاهی را انجام دهند،[10] ولی اراده کرده است که انسان با اراده و اختیار خود راه کمال را طی کند و عصیان الاهی را مرتکب نشود.
1. یکی از جلوه های رحمت خداوند - علاوه بر فراهم نمودن اسباب هدایت تکوینی در وجود انسان - ، فرستادن پیامبران الاهی است که راهنمای بشر برای رسیدن به مرتبۀ کمال نهایی هستند.
2. همۀ انبیای الاهی انسان ها را به توحید دعوت می نمودند و در واقع همۀ انبیا خود مسلمان بودند[11] و مردم را به اسلام دعوت می کردند؛  زیرا اسلام چیزی غیر از آنچه فطرت آورده است، نیست. به عبارت دیگر، پدیدۀ تکوینی (فطرت) هماهنگی کامل با پدیدۀ تشریعی (دین الاهی که از او به اسلام تعبیر آورده می شود)، دارد.
اما شریعت واقعی انبیای گذشته، در گذر زمان دچار تحریف شده است. علاوه همۀ انبیا - غیر از پیامبر اسلام که خاتم الانبیاء بودند - بشارت به پیامبر بعدی می دادند و لازمۀ پذیرش دعوت هر پیامبری ایمان به پیامبر بعدی بوده است.
پس ادیان فعلی، دیگر صلاحیت پذیرش را ندارند و مورد قبول نیستند! در حالی که تنها دین نجات بخش و مقبول در نزد خداوند اسلام است. "همانا دین در نزد حداوند اسلام است".[12]  "و هر کس غیر از اسلام دین دیگری انتخاب کند از او پذیرفته نخواهد شد".[13]
نتیجه این که خداوند انسان را خداشناس و خداپرست، مجهز به نیروی تعقل و اندیشه و صاحب اراده و اختیار آفریده است و برای راهنمایی بشر انبیای الاهی را فرستاده است. پس خداوند کسی را کافر، مسیحی، یهودی و... خلق نمی کند، بلکه این انسان است که در اثر سوء اختیار خود و یا شرایط محیطی دچار انحراف می شود.[14]
پیامبر (ص) می فرماید: "هر فرزند بر فطرت توحید متولد می شود، پدر و مادر، او را یهودی یا مسیحی می کنند".[15]

 


[1] بقرة، 30. "و اذ قال ربک للملائکة انی جاعل فی الارض خلیفة".

[2] جاثیه، 13. "و سخرلکم ما فی السموات و ما فی الارض".

[3] شمس، 7 و 8 ."و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها".

[4] برای آگاهی بیشتر، نک: نمایۀ، فطرت و گرایش به فساد، سؤال 44.

[5] اعراف، 172.

[6] روم، 30.

[7] معارف اسلامی، ج 1، ص 109؛ برای آگاهی بیشتر، نک: نمایۀ، عامل انحراف از صراط مستقیم، سؤال 164؛ انسان و اختیار، سؤال 2877.

[8] کهف، 29. "و قل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء  فلیکفر".

[9] انسان، 3.  "انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً".

[10] " لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ"، تحریم، 6.

[11] "ما کانَ إِبْراهیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکین‏".
آل عمران، 67.

[12] آل عمران، 19.

[13] آل عمران، 85.

[14] برای آگاهی بیشتر، نک: نمایۀ، هدایت الهی و اختیار، سؤال 292.

[15] بحار الانوار، ج 3، ص 289.



ادامه مطلب
پنج شنبه 11 آبان 1396  - 1:00 PM

خلاصه پرسش

دیدگاه قرآن و احادیث در مورد تحجر چیست؟

پرسش

تحجر از دیدگاه قرآن و احادیث را توضیح دهید.

پاسخ اجمالی

تَحَجُّردر لغت به معنی سنگ شدن و در اصطلاح به معنی امتناع انسان از پذیرش حق و روی گردانی از خداوند است و نقطه مقابل آن شرح صدر است.

 

تَحَجُّر از نظر اسلام امری مذموم و در آیات قرآن از آن به قساوت قلب تعبیر شده است.

 

افراد متحجر از یادآورى و تذکر و نصیحت روی گردان و بر تغافل نسبت به حقیقت و بى‏خبرى از آن تعمّد مى‏ورزند.

 

تحجّر، سبب نادیده گرفتن حقایق، دل مردگی و نابودى انسان می شود.

 

تحجّر ریشه در کفر، تقلید از عوام، همنشینى با بدان و فاجران و مجرمان، دنیاپرستى، هواپرستى، آرزوهای دور و دراز، جهل، گناه، لجاجت، جدال و مراء و... دارد.

 

برای ریشه کن کردن تحجر باید از وحى، یاد قیامت، مطالعات پى‏گیر و مستمر  در آثار و احوال و سرنوشت گذشتگان، ارتباط مداوم با دانشمندان صالح، خودسازى و تهذیب نفس، یاد خداوند و پرهیز از گناه مخصوصا از خوردن غذاى حرام، مدد جست.

 

پاسخ تفصیلی

تَحَجُّردر لغت به معنی سنگ شدن است[1] و در اصطلاح به معنی  امتناع انسان از پذیرش حق و روی گردانی از خداوند است که به قلب انسان نسبت داده می شود.[2] نقطه ی مقابل تَحَجُّر شرح صدر است.

 

در آیات قرآ ن از تَحَجُّر به قساوت قلب و عدم خضوع در برابر حقیقت تعبیر شده است.

 

همان گونه که انسانها در درک مطالب و خودجوشى یکسان نیستند، بعضى با یک اشاره ی لطیف یا یک کلام کوتاه، حقیقت را به خوبى درک مى‏کنند و بعضی در نقطه ی مقابل آن قرار دارند، در پذیرش حق هم عده ای با یک تذکر بیدار مى‏ شوند، و یک موعظه و اندرز در روح آنها طوفانى بپا مى‏کند، در حالى که بعضى دیگر شدیدترین خطابه‏ها و گویاترین دلائل و نیرومندترین اندرز و مواعظ در وجودشان کمترین اثرى نمى‏گذارد.[3]

 

قرآن در این زمینه بعضى از انسانها را صاحب "شرح صدر" و گستردگى روح و بعضى را داراى تنگى و "ضیق صدر" معرفى مى‏کند، چنان که مى‏فرماید:" آن کس را که خدا مى‏خواهد هدایتش کند، سینه‏اش را براى اسلام گشاده مى‏سازد، و آن کس را که بخواهد گمراه نماید سینه‏اش را چنان تنگ مى‏کند که گویى مى‏خواهد به آسمان بالا رود"[4]! این موضوعى است که با مطالعه حالات افراد کاملا مشخص است، بعضى آن چنان روحشان باز و گشاده است که هر قدر از حقایق در آن وارد شود به راحتى پذیرا مى‏شوند، اما بعضى به عکس آن چنان روح و فکرشان محدود است که گویى هیچ جایى براى هیچ حقیقتى در آن نیست، گویى مغزشان را در یک محفظه با دیوارهاى نیرومند آهنى قرار داده‏اند.

 

این افراد مورد نکوهش قرآن مجید قرار گرفته اند، آنجا که می فرماید :

 

"چرا هنگامى که مجازات ما به آنان رسید، (خضوع نکردند و) تسلیم نشدند؟! بلکه دلهاى آنها قساوت پیدا کرد و شیطان، هر کارى را که مى‏کردند، در نظرشان زینت داد!".[5]

 

افراد متحجر از یادآورى و تذکر و نصیحت بهره‏اى نمى‏گیرند و بر تغافل نسبت به حقیقت و بى‏خبرى از آن تعمّد مى‏ورزند. قرآن می فرماید: "و چون به آنها یادآورى شود (تذکر داده شود)، به یاد نمى‏آورند (متذکر نمی شوند)".[6]

 

عوامل تَحَجُّر و قساوت قلب:

 

1- تقلید از عوام سبب تحجّر و جمود است.

 

مشرکان در توجیه اعمال خود می گفتند: چون پدران خود را بر این دین یافتیم این دین را برگزیدیم[7]. پایبندى بى‏چون و چرا به سنّت‏ها و آداب ملّى و قومى، سبب تخدیر جامعه و سدّ راه فکر و نوآورى و مانع شناخت حقیقت است. البته باید توجه داشت که این گونه از تقلید و پیروی با تقلید از اهل علم و دانشمندان، فرق دارد و این نه تنها مانع شناخت حقیقت و نوآوری نیست بلکه وسیله‏ى تکامل و رشد و ترقّى است ‏و به همین دلیل مورد تأیید قرآن قرار گرفته است. چنانکه قرآن برای رسیدن به هدایت و رشد می فرماید:"از اهل ذکر بپرسید".[8] و "به هدایت آنان اقتدا کنید."[9]

 

2-هم نشینى با بدان و فاجران و مجرمان و تأثیر پذیری از آنان.

 

3-دنیاپرستى، هواپرستى و آرزوهای دور و دراز، باعث تنگى روح و قساوت قلب مى‏شود.[10] از جمله پیام هاى پروردگار به حضرت موسى  (ع) این بود:" اى موسى آرزوهایت را در دنیا دراز مکن که قلبت سخت و انعطاف ناپذیر مى‏شود، و سنگدلان از من دورند"!.[11]

 

4-کفر موجب تَحَجُّر و قساوت قلب است.

 

مؤمن همیشه رو به رشد و حرکت است، زیرا چشم حقیقت‏بین، نور، نفس پاک و دل زنده دارد، امّا کافر حاضر نیست حقیقت را ببیند و به خاطر سنگدلى، آن را نمى‏پذیرد و به دلیل ظلمات جهل و تعصّب و تحجّر در راه حقّ حرکت نمى‏کند.[12]

 

5- جهل و گناه و لجاجت و جدال کفر و مراء و ...

 

امیر مؤمنان (ع)فرمود:" اشکها خشک نمى‏شوند مگر به خاطر سختى دلها و دلها سخت و سنگین نمى‏شوند مگر به خاطر فزونى گناه"!.[13]

 

آثار تَحَجُّر و قساوت قلب:

 

1- تحجّر و تعصّب، سبب نادیده گرفتن حقایق است.

 

قرآن می فرماید: "(متحجّرین) به آنچه بر انگیخته شده اند، کفر می ورزند".[14]

 

2- پایان تحجّر و تعصّب و لجاجت نابودى است[15].

 

خدای متعال می فرماید: "ما از آنها انتقام می گیریم."[16] زیرا تعصّب و  تحجّر به جایى مى‏رسد که پیامبر معصومى چون ابراهیم که بیان و معجزه و علم دارد به خاطر مشتى سنگ و چوب و جماد محکوم به سوختن مى‏شود.

 

3 - تحجّر و تعصّب، سبب دل مردگی می شود.

 

مؤمنان، مردمى زنده دل و برخوردار از حیات حقیقى هستند. زیرا ایمان به فرد و جامعه حیات مى‏بخشد و کفر مرگ فرد و جامعه را در پی دارد.

 

چگونه می توان قساوت قلب را ریشه کن کرد؟

 

در پاسخ به این سؤال، باید گفت: هنگامى که نفوس در گودال ژرفى از خواب و آسایش فرو مى‏رود و در آن هنگام که دلها سنگ و از صخره ی  سنگ ها سخت‏تر مى‏شود، و آدمى بدون فهم و اراده با سنتهاى باطل خو مى گیرد، و به هیچ تکامل و تطورى رضا نمى‏دهد. در آن صورت نیاز انسان به بانگ هاى بیم دهنده، شدت مى‏یابد، تا قلب او از خواب بیدار شود، و عقل از تسلط انبوه خرافات رهایى یابد.

 

خداوند متعال برای رهایی از تحجر و قساوت قلب، اسباب زیادی را مهیا  کرده است (بشرط این که انسان نیز بخواهد ). بعضی از این اسباب عبارتند از:

 

1- وحى پیامبر(ص)، به صورتى پیوسته روشنی هایى را در محیطى از  تاریکى سخت، و بانگ هاى پرخروشى را در محیطى از خاموشى و جمود، و آتشفشانهاى سوزنده‏اى را براى از بین بردن مقدّسات باطل و خرافات به جای مانده از دوران جاهلیت، بر همگان آشکار مى‏سازد.

 

سوره تکویر یکى از بانگ هاى آژیرى است، و چون درب قلب بر آن گشوده شده باشد، همچون کلیدى براى تطور و ابداع در قلب و عقل و رفتار عمل مى‏کند.[17]

 

2- یادآورى و تذکر سبب برانگیختن و بیدار کردن دانسته‏هاى انسان در خاطره و ذهن است و عقل انسان، به گونه ای است که اگر صاحب خرد آن را بکاود و برانگیزد، حقایق نهفته ی بسیاری از او آشکار می شود که می تواند قساوت قلب را از انسان بزداید.

 

3- مطالعات پى‏گیر و مستمر در آثار و احوال و سرنوشت گذشتگان و عبرت  گرفتن از آنان.

 

4- ارتباط مداوم با دانشمندان و علماى صالح.

 

5- یاد خدا.

 

6- خودسازى و تهذیب نفس، پرهیز از گناه و مخصوصا پرهیز از غذاى حرام.

 

به هر حال براى به دست آوردن شرح صدر و رهایى از قساوت قلب باید به درگاه خدا روى آورد تا آن نور الهى که پیامبر وعده داده در قلب بتابد، باید آئینه قلب را از زنگار گناه صیقل داد و سراى دل را از زباله‏هاى هوا و هوس پاک کرد تا آماده پذیرایى محبوب گردد، اشک ریختن از خوف خدا، و از عشق آن محبوب بى‏مثال، تاثیر عجیبى در رقت قلب و نرمش و گسترش روح دارد، و جمود چشم از نشانه‏هاى سنگدلى است.

 

به جهت اختصار به همین مقدار بسنده می کنیم و برای آگاهی بیشتر در این زمینه شما را به مطالعه ی تفاسیر آیات مربوط به قساوت قلب، شرح صدر، خضوع و خشوع ، و روایات وارد شده در این زمینه ها، دعوت می کنیم.

 

 


[1] تحجّر: بسان سنگ شد. مهیار، رضا، فرهنگ ابجدی عربی به فارسی، ص 20.

[2] فی ظلال القرآن، ج‏2، ص: 1090 " والقلب الذی لا ترده الشدة إلى اللّه قلب تحجر فلم تعد...".

[3] تفسیر نمونه، ج‏19، ص: 427.

[4] انعام ، 125" فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ"

[5] انعام،43 «وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ، وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ».

[6] -صافات،13 "وَ إِذا ذُکِّرُوا لا یَذْکُرُونَ" نک: تفسیر هدایت، ج‏11، ص: 198.

[7]-شعراء،74 «بَلْ وَجَدْنا آباءَنا...».

[8]-نحل،43 ؛ انبیاء،7 «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْر...ِ» نک: تفسیر نور، ج‏8، ص: 324.

[9] - انعام ،90 «فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ....»

[10]- بحار الانوار، ج 70، ص 55 ،حدیث 23 امام صادق (ع):" اوحى اللَّه عز و جل الى موسى یا موسى لا تفرح بکثرة المال، و لا تدع ذکرى على کل حال، فان کثرة المال تنسى الذنوب، و ان ترک ذکرى یقسى القلوب":" خداوند متعال به موسى (ع) وحى فرستاد که اى موسى! از فزونى اموال خوشحال مباش، و یاد مرا در هیچ حال ترک مکن، چرا که فزونى مال" غالبا موجب فراموش کردن گناهان است، و ترک یاد من قلب را سخت مى‏کند.

-[11] " کافى" جلد دوم" باب القسوة" حدیث 1.،:یا موسى لا تطول فى الدنیا املک، فیقسو قلبک، و القاسى القلب منى بعید:"

[12]-تفسیر نور، ج‏9، ص: 492

[13] بحار الانوار جلد 70 صفحه 55،حدیث 24 امیر مؤمنان (ع):" ما جفت الدموع الا لقسوة القلوب، و ما قست القلوب الا لکثرة الذنوب

[14] -زخرف،24 -«بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ»

[15] تفسیر نور، ج‏10، ص: 447

[16] زخرف ،25- حجر،79- اعراف،136«فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ...»

[17] تفسیر هدایت، ج‏17، ص: 348، با اندکی تغییر در عبارت.



ادامه مطلب
پنج شنبه 11 آبان 1396  - 12:59 PM

خلاصه پرسش

راه ارتباط جنسی صحیح (خالی از گناه) بین پسر و دختر چیست؟

پرسش

پسری 17 ساله هستم که نیاز به ارتباط جنسی دارم چکار کنم تا ارتباطم با جنس مخالف گناه نباشد؟

پاسخ اجمالی

از نظر اسلام زن و مرد مکمل یکدیگر هستند و خداوند حکیم این دو را برای یکدیگر آفریده تا مایه آرامش همدیگر باشند و نیازهای عاطفی و روحی و جنسی یکدیگر را برآورده کنند.

 

اسلام برای بر آورده شدن نیازهای طرفین چهار چوب ازدواج (دائم و موقت) را تعیین کرده و هر گونه ارتباط بین زن و مرد باید در این محدوده باشد. شما می توانید برای بر طرف کردن نیاز های جنسی خود از ازدواج (موقت یا دائم) استفاده نمایید. و اگر هیچ یک از اقسام ازدواج برای شما ممکن نیست لازم است با ورزش و دیگر سرگرمی های سالم و روزه گرفتن خود را از آلودگی به گناه حفظ کنید.

 

پاسخ تفصیلی

از نظر اسلام زن و مرد دو موجودی هستند که مکمل یکدیگرند و خداوند مهربان آنها را برای همدیگر آفریده است. قرآن کریم می فرماید: از نشانه های (قدرت) اوست که برایتان از جنس خودتان همسرانی آفرید، تا به ایشان آرامش یابید و میان شما دوستی و مهربانی نهاد، .....»[1]

 

یکی از نیازهایی که زن و مرد به همدیگر دارند ، نیاز جنسی است که از غریزه جنسی انسان (که خود از نعمت های الهی است) سرچشمه می گیرد. اسلام از روی واقع بینی با این غریزه برخورد کرده است یعنی اجازه نداده که آنرا بطور کلی سرکوب کنند بلکه فرموده است باید بدان توجه شود اما این توجه و پاسخ باید در چهارچوب قوانین و دستورات اسلام باشد تا به گوهر پاکی و عفت انسان هیچ گونه خدشه ای وارد نشود لذا برای بر آورده شدن نیازهای زن و مرد، ازدواج را معین کرده است.

 

ازدواج از نظر اسلام امر بسیار مهم و مبارکی است که بسیار مورد سفارش این دین قرار گرفته است.

 

پیامبر گرامی اسلام فرمود: کسی که ازدواج کند نصف دین خود را حفظ کرده است.[2]

 

فقهای اسلام فرموده اند: ازدواج به خودی خود مستحب است اما اگر پسری نیاز به ازدواج داشته باشد به حدی که اگر ازدواج نکند به گناه می افتد، بر او واجب است که ازدواج کند.[3]

 

البته اسلام براى ارضاى غریزه جنسى، تنها به الگوى ازدواج دائم اکتفا نکرده است بلکه هر گاه فردى نتواند به هر دلیلى از جمله هزینه‏هاى مالى، وضعیت شغلى و تحصیلى و...، از همسر دائم برخوردار گردد، اسلام الگوى دیگرى از بهره‏ورى جنسى را با عنوان «ازدواج موقت» پیشنهاد و تجویز کرده است. بدین ترتیب، از بروز بسیارى از انحرافات جنسى پیش‏گیرى مى‏کند.

 

اگر به هر دلیل برای جوانی هیچ یک از اقسام ازدواج ممکن نبود رهنمودهاى زیر مى‏تواند شخص را در این باره یارى رساند:

 

الف. جلوگیرى از خیالات و اندیشه‏هاى باطل جنسى و منحرف کردن آنها با مطالعه روزنامه، کتاب، مجله و گفتن ذکر و کارهایى از این دست.

 

ب. رعایت حریم‏هایی که اسلام میان افراد نامحرم نهاده است.

 

بارزترین تدابیر اسلام در این باره بدین قرار است: 1. منع نگاه شهوت‏انگیز به نامحرم 2. وجوب پوشش و عدم تجمل و خودنمایى 3. منع تماس‏هاى فیزیکى با نامحرم 4. عدم گفت‏وگوى شهوت‏انگیز با نامحرم 5. پرهیز از استعمال بوهاى خوش براى نامحرم 6. خلوت نکردن با نامحرم.

 

ج. گوش نکردن به موسیقى‏هاى تحریک کننده ی جنسى چرا که این گونه موسیقى‏ها موجب میل و اشتهاى سیرى ناپذیر و نامعقول غریزه جنسى و در واقع ایجاد نوعى جنون جنسى مى‏شود.

 

د. توصیه به عفت و حیاى جنسى چرا که نقش عفت و حیا در پیش‏گیرى از گناه و انحراف جنسى بسیار کار آمد است .

 

قرآن می فرماید:

 

«و کسانى که امکانى براى ازدواج نمى‏یابند، باید پاکدامنى پیشه کنند تا خداوند از فضل خود، آنها را بى‏نیاز گرداند»[4].

 

ه. دورى از تنهایى و در خلوت بسر بردن.

 

و. شرکت در مراسم دینى همچون نماز جماعت و دعاى کمیل و....

 

قرآن مى‏فرماید: « نماز، از گناه و بدى باز مى‏دارد»[5]. به ویژه اگر آن را با حضور قلب بخوانید.

 

ز. سعى در برقراری روابط با افراد مذهبى و متدیّن و معاشرت بیش‏تر با آنان .

 

ح. پرهیز از بى‏کارى (همواره خود را در فعالیت نگه‏داشتن).

 

ط. مطالعه منظم و تدریجى. مثلًا روزى 10 صفحه پیرامون معاد مطالعه کنید.

 

البته اینها راه حل های موقتی است تا انشاء الله شرایط ازدواج برای شما فراهم شود.

 

 


[1] روم، 22.

[2] وسائل الشیعه، ج14، ص 5.

[3] توضیح المسائل مراجع، ج2، ص 449.

[4] نور ، 4 « وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذینَ لا یَجِدُونَ نِکاحًا حَتّى یُغْنِیَهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ».

[5] عنکبوت، 54 «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ».



ادامه مطلب
پنج شنبه 11 آبان 1396  - 12:59 PM

خلاصه پرسش

آیا پسر و دختری که همدیگر را دوست دارند و می خواهند با هم محرم بشوند می توانند از راه متعه (ازدواج موقت) اقدام نمایند؟

پرسش

من پسری 19 ساله و مجرد هستم. دختری هم سن خود را دوست می دارم، او نیز مرا دوست دارد ما می خواهیم با هم محرم باشیم ولی نمی خواهیم پدر و مادر ما و دیگران آگاهی داشته باشند به همین دلیل متعه را برای خود راه حل مناسبی دانستیم. آیا متعه برای ما حلال است یا نه؟ (در ضمن ما با هم دیگر قصد ازدواج داریم و هر دو راضی به متعه هستیم).

پاسخ اجمالی

از نظر اسلام زن و مرد مکمل یکدیگر هستند و خداوند حکیم این دو را برای یکدیگر آفریده است زیرا مایه آرامش همدیگر هستند و نیازهای عاطفی و روحی و جنسی یکدیگر را برآورده می کنند.

اسلام برای بر آورده شدن نیازهای طرفین چهار چوب ازدواج (دائم و موقت) را تعیین کرده و هر گونه ارتباط بین زن و مرد باید در این محدوده باشد. شما می توانید برای محرم شدن به یکدیگر از ازدواج موقت (متعه) با رعایت  شرایط آن استفاده نمایید.

و البته طبق نظر بسیاری از فقهای عظام، یکی از شرایط ازدواج دختر و پسر از نظر اسلام، رضایت پدر دختر باکره یا جد پدری است مگر در مواردی که پدر بر خلاف مصلحت دختر به ازدواج او با پسری، رضایت ندهد یا دختر باکره نباشد و یا پدر و جد پدری نداشته باشد.

حتما این مسأله را به پدر و مادر خود اطلاع دهید و یقین بدانید که آنان شما را درک خواهند کرد و بهترین یار و یاور و دلسوز شما خواهند بود و همواره خیر و سعادت شما را خواهانند، آنها دارای تجربیات گران قیمت هستند که سرمایه بزرگی برای آینده فرزندان است، از این سرمایه استفاده نمایید و از آن غافل نشوید.

پاسخ تفصیلی

از نظر اسلام زن و مرد دو موجودی هستند که مکمل یکدیگرند و خداوند مهربان آنها رابرای همدیگر آفریده است قرآن کریم می فرماید: از نشانه های (قدرت) اوست که برایتان از جنبش خودتان همسرانی آفرید، تا به ایشان آرامش یابید و میان شما دوستی و مهربانی نهاد، .....» [1]

یکی از نیازهایی که زن و مرد به همدیگر دارند ، نیاز جنسی است. اما برآورده شدن این نیاز باید در چهارچوب قوانین و دستورات اسلام باشد تا به گوهر پاکی و عفت طرفین هیچ گونه خدشه ای وارد نشود.

اسلام برای بر آورده شدن نیازهای زن و مرد، چهارچوب ازدواج (دائم و موقت) را معین کرده است و هر گونه ارتباط جنسی اعم از صحبت های عاشقانه، لمس و نوازش و ... باید بعد از عقد ازدواج باشد. و حتی دختر و پسری که با هم نامزد هستند و قرار است که در آینده ی نزدیک با هم ازدواج کنند قبل از ازدواج نمی توانند از یکدیگر استفاده و لذت جنسی ببرند حتی اگر در حد گفت و شنودهای عاشقانه و دست دادن باشد.

بنابراین لازم است شما اگر در گذشته احیانا کارهای خلاف شرعی(لذتهای جنسی قبل از عقد ازدواج) انجام داده اید در پیشگاه خداوند توبه کنید و از آنجایی که خداوند آمرزنده و مهربان است چون که کارهای شما از روی جهل و نادانی بوده است اگر واقعاً توبه کنید انشاء الله گناه شما را می بخشد و اگر همدیگر را دوست دارید اول به عقد ازدواج یکدیگر در آیید و بعد با هم ارتباط داشته باشد.

از آنجا که ازدواج امر بسیار مهمی است حتما سعی کنید که این مسأله با اطلاع پدر و مادر باشد زیرا آنان بهترین یار و یاور و دلسوز فرزندان خود می باشند و اگر احیانا مشکلی پیش آید به دست آنان بهتر حل می شود. اما اگر پدر یا مادر شما به این ازدواج راضی نیست، باید بدانید که پدر و مادر ها همواره خیر و سعادت فرزندان خود را می خواهند، آنها دارای تجربیات گران قیمت هستند که سرمایه بزرگی برای آینده فرزندان است.

بهر حال ازدواج موقت یکی از راه حل ها است ولی شرایطی دارد که باید رعایت شود یکی از شرایط اجازه پدر و مادر دختر است (سایر سرایط آن در رساله های عملیه آمده است).[2]

اکثر مراجع فعلی، عقد نکاح (موقت یا دائم) با دختر باکره را مشروط به اجازه پدر یا  جد پدری می‏دانند[3]؛ ولی اگر باکره نباشد و یا پدر و جد پدری نداشته باشد، نیازی به اجازه نیست.

از بین مراجع تقلید امام خمینی (ره) و آیت الله سیستانی و نورى همدانی می فرمایند:" دختری که به حد بلوغ رسیده و رشیده است، یعنی مصلحت خود را تشخیص می دهد، اگر بخواهد شوهر کند، چنان چه باکره باشد[4]، باید از پدر یا جد پدریِ خود اجازه بگیرد."[5]

آیات عظام خامنه ای، فاضل لنکرانی، صافی، مکارم، وحید، تبریزی می فرمایند:" بنابر احتیاط واجب، باید از پدر یا جد پدریِ خود اجازه بگیرد."[6]

حضرت آیت الله بهجت می فرماید: بنابر احتیاط تکلیفا؛ اجازه شرط است.[7] (یعنی هر چند عقد بدون اجازه پدر باطل نیست، اما گناه و معصیت  است).

همان طور که ملاحظه می فرمائید برخی از مراجع رشیده بودن دختر را کافی نمی دانند، اما عده ای آن را کافی می دانند.

رشیده به دختری اطلاق می گردد که مصلحت خود را تشخیص می دهد و به دور از فشار هیجانات و تحریکات شهوانی تصمیم می گیرد و به آیندهء خود و خانواده و حیثیت خانوادگی توجه دارد. اما دختری که از بلوغ عقلی برخوردار نیست و نمی تواند راجع به آینده تصمیم بگیرد و خیر و صلاح خود و خانواده اش را نمی داند، هر چند سنّش زیاد باشد، رشیده نخواهد بود و بدون اذن پدر یا جد پدری نمی تواند ازدواج کند.

گفتنی است اکثر فقها در این مسئله اتفاق نظر دارند در مواردی که پدر و جدّ پدری غایب باشند به طوری که نشود از آنان اجازه گرفت و دختر نیاز مبرم به ازدواج داشته باشد، یا همسر مناسبى براى دختر پیدا شده که شرعاً و عرفاً هم کفو اوست و پدر و جد پدرى، بدون جهت مانع مى‏شوند و سخت گیرى مى‏کنند[8]، لازم نیست از پدر و جد پدری اجازه بگیرد.[9] [10]

 


[1] روم، 22.

[2]  توضیح المسائل مراجع، ج 2، از ص 449 تا 460؛ تحریر الوسیله، ج 2، ص 701 تا 707 و نیز از ص 734 تا 736.

[3] ظهور این عبارات در آن است که این هم شرط تکلیفی است و هم  شرط وضعی یعنی هم عقد دختر باکره بدون اذن پدر حرام  و هم باطل است.

[4] آیت الله العظمی سیستانی : و متصدى امور زندگانى خویش نباشد

[5]توضیح المسائل مراجع , ج 2 ص 387، مسئلهء 2376؛ نظر آیت الله نوری همدانی از سایت معظم له (قسمت توضیح المسائل) گرفته شده  است.

[6] همان.

[7] همان.

[8] آیات عظام فاضل، نورى، بهجت،  سیستانى، مکارم. نک: همان.

[9] همان , مسئله 2377

[10] برای اطلاع بیشتر ر.ک: سؤالات 627 و 667 و 717.



ادامه مطلب
پنج شنبه 11 آبان 1396  - 12:57 PM
خلاصه پرسش
چگونه قرآنی که آیاتش آیات دیگر را نفی و تعدیل می کند، برای همیشه راهنمای بشر است؟
پرسش
قرآنی که طی 23 سال فروکاسته شدنش ( نزولش) بارها آیات خود را نفی و تعدیل کرده چگونه می تواند تا ابدالاباد راهنمای بشر باشد.
پاسخ اجمالی

قرآن مجید به شهادت خود، کتابی است جهان شمول «ذکری للعالمین» و اختصاص به زمان و مکان یا مردم خاص ندارد «نذیراً للبشر » .

 

آیاتی که از طرف خداوند در آن نازل شده است به گونه ای است که تا همیشه ی تاریخ و در هر عصر و زمانی پاسخ گوی نیازهای هدایتی بشرباشد و همچون مشعلی فروزان برای هدایت آنان بدرخشد و بشریت از زلال  معارف آن، بهره مند گردد.

 

از آن جا که پیامبر اسلام(ص) آخرین پیامبر و اسلام آخرین و کامل ترین دین الاهی است ، پس از پیامبر اسلام، پیامبر دیگری فرستاده نشده است و اسلام دین خاتم است. خاتمیت دلیل جامعیت و جاودانگی قرآن کریم است.

 

تاریخ قرآن و تفسیر آن نیز بیانگر آن است که به برکت قرآن در هر عصر و زمانی، معارف جدیدی به روی روشنفکران گشوده شده و پرسش ها و نیازهای ثابت و متغیر بشر را پاسخ داده است . البته این کار با بیان کلیات و اصول هدایتی و تفریع فروع از آن اصول که توسط راسخان در علم و روش اجتهاد انجام گرفته، تحقق یافته است.

 

اما این که گفته اید: قرآن بارها آیات خود را نفی و تعدیل کرده، معنای درستی ندارد زیرا ما معتقدیم که هیچ یک از آیات قرآن آیه دیگر را نفی نکرده است و هیچ گونه تناقضی و باطلی در آن راه ندارد . شاید مراد شما از این جمله، وجود نسخ در قرآن باشد ولی باید توجه داشت که نسخ برخی از احکام به معنای نفی و تعدیل، نیست زیرا نسخ یعنی از همان اول آن حکم موقتی بوده  است و وقتی وقت آن به پایان رسیده حکم دیگری آمده است نه اینکه حکم از همان اول ابدی بوده و بعدا تعدیل شده است. پس اگر به ظاهر در برخی از آیات تناقض یا تضادی دیده می شود، این در نظر سطحی و ظاهری است و از آنجایی که قرآن برخی از آیاتش، آیه های دیگر را تصدیق می کند، با بیان مفسران تضاد و تناقض های ظاهری بر طرف می شود.

پاسخ تفصیلی

قرآن کریم چنان که خود شهادت می دهد، کتابی است جهان شمول و جاودانه و در بردارنده ی نیازهای بشر در هر زمان و مکان و اختصاص به نژاد و آداب و سنن خاص ندارد. « ذکری للعالمین » [1] « نذیراً للبشر »[2]

 

خدای متعال، محتوا و معارف قرآن را به گونه ای تنظیم کرده که تا همیشه ی تاریخ و در هر عصر و زمانی همه ی مردم بتوانند از معارف زلال و ناب آن بهره مند شوند. تاریخ قرآن و تفسیر آن نیز بیانگر آن است که به برکت قرآن در هر زمانی، معارف جدیدی روی روشنفکران گشوده شده و میوه های معرفتش در هر عصری پرسش ها و نیازهای بشر را پاسخ داده است و تشنگان معارف الاهی را سیراب کرده است.

 

درباره ی جامعیت، جاودانگی وجهان شمول بودن قرآن کریم می توان از راههای زیادی استدلال کرد که در ذیل به برخی از آنان اشاره می شود[3]:

 

1- قرآن در این باره می فرماید: «ما فرّطنا فی الکتاب من شیء» [4] ما  هیج چیزی را در کتاب فرو گذار نکردیم.

 

« الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی ...» [5] و....

 

این آیات دلالت دارند که دین اسلام کامل شده و همه ی آنچه می بایست گفته شود و احکام و مقرراتی که برای هدایت بشر باید جعل شود، تعیین شده است.

 

2- از امام صادق (ع) درباره ی تازگی و نو بودن معارف قرآن، سؤال شد، حضرت فرمودند:

 

« تازگی قرآن برای آن است که خدای متعال آن را برای زمان موقت یا مردم خاص نفرستاده و چون همیشگی و همگانی است، در هر زمان، جدید است و در نزد هر مردمی تا روز قیامت شیرین و پر جذبه است. [6]

 

3- خاتمیت دلیل جامعیت و جاودانگی قرآن کریم است؛ زیرا فلسفه ی ارسال رسل این بوده که خداوند از طریق وحی، مردم را هدایت کرده و با بیان عقاید و راهنمایی به احکام و مقررات در جهت سعادت و رشد و معنویت قرار دهد و چون زندگی انسان همواره در حال دگرگونی و رشد و تکامل است و نیازمند آن است که دینی فرستاده شود که حاوی تمام نیازمندی های بشر باشد. از این جهت باید خصوصیتی در این پیامبر اسلام که خاتم پیامبران است، و دین جدید باشد که نیازمند تجدید نبوت و تجدید شریعت و کتاب نبوده باشد.

 

بعبارت دیگر؛ دایمی بودن و نیازمندی همیشگی بشر به آن، لازم دارد که هیچ گاه گرد کهنگی بر آن ننشیند و همیشه تازه باشد. و سرّ این که قرآن هیچ گاه کهنه و مندرس نمی گردد آن است که قرآن یک پدیده ی تشریعی است و با فطرت انسان ها که یک پدیده ی تکوینی است هماهنگ است و در فطرت تبدیل و دگرگونی راه ندارد.

 

علاوه قرآن کتابی است که تنها محدود به ذکر عقاید و احکام، توصیف حال ملت ها، اسباب و علل پیروزی و شکست، تاریخ امت ها، توصیف جهان ابدیت و راه وصول به خودسازی و انسان سازی نیست، بلکه ما را به راهنمایانی هدایت کرده است که در طی طریق، مردم را یاری می رسانند. آنان اولیای دین، راسخان در علم اند که قادرند متشابهات را به محکمات بر گردانند و با پایه گذاری روش اجتهاد احکام مستحدثه و متغیر در هر عصری را استنباط نمایند. قرآن در عصر خاتمیت رجوع به راسخان در علم را پیش بینی کرده است که آنها با استفاده از نقشه ی کلی، راهنمایی امت را به عهده گیرند و به تفسیر و توضیح و تدوین آیین نامه های جزئی مناسب با شرایط و زمان بپردازند. اجتهاد دارای چنین نقشی است.[7] بنابراین، وظیفه ی این عالمان تطبیق کلیات و تفسیر  احکام و بهره گیری از منابع پایان ناپذیر وحی با توجه به دگر گونی شرایط و تغییر موضوعات احکام است. گاه مساله ای در جامعه ی صدر اسلام مطرح نبوده، اما در جامعه ی امروز مطرح می گردد و ضروری شناخته می شود. نیازهای جدید بر اساس انطباق جزئیات بر کلیات و روش استنطاق، توسط عالمان و مجتهدان پاسخ گفته می شود. در حقیقت جامعیت به همین معناست و اگر قرآن تفصیل هر چیزی را آورده و تبیان هر چیزی است[8] به همین معنا است.

 

با ذکر این مقدمه ی نسبتا طولانی می پردازیم به اصل سؤال.

 

ما معتقدیم که قرآن از نظر شکل ظاهری زیبا ( فصیح و بلیغ ) و از نظر معنوی یک دست و هماهنگ است به گونه ای که هیچ اختلاف و ناسازگاری در آیات و احکام آن یافت نمی شود. قرآن هیچ یک از آیاتش،‌ آیه ی دیگر را نفی نمی کند، بلکه بعضی از آیات، آیات دیگر را تصدیق می کند و هیچ تناقض و باطلی در آن راه ندارد.[9]

 

« آیا درباره ی قرآن نمی اندیشیند؟! اگر از سوی غیر خدا بود، اختلاف فراوانی در آن می یافتند » .[10]

 

اما اگر منظور شما از نفی و تعدیل آیات قرآن، نسخ باشد، در جواب باید گفت: نسخ در لغت به معنای زایل کردن و از بین بردن است؛ یعنی چیزی را ابطال کردن و چیز دیگری را جای آن گذاشتن است. [11] و در  اصطلاح، به معنای برداشتن امری که در شریعت اسلامی ثابت است و این به جهت پایان یافتن زمان آن است.[12]

 

در قرآن سه نوع نسخ قابل تصور است.

 

  1. نسخ حکم و تلاوت، به این معنا که آیه ای از قرآن که دارای حکمی از احکام الله بوده، نسخ گردد. این نوع نسخ به دلیل ناسازگاری با عدم تحریف قرآن مردود است و امکان ندارد.

     

2. نسخ تلاوت بدون حکم؛ به این معنا که خود آیه برداشته شود ولی حکم آن استمرار داشته باشد. این نوع نسخ نیز به دلایلی در قرآن راه ندارد.

 

3. نسخ حکم بدون تلاوت، این نوع نسخ هم ممکن است و هم در قرآن واقع شده و مورد اتفاق مفسران است.

 

اما این نوع از نسخ نه تناقض کلامی است و نه اختلاف نظر و تجدید رأی، بلکه یک اختلاف حکمی ناشی از مصداق است. به این معنا که یک مصداق چون در شرایط معینی ممکن است دارای مصلحتی باشد، حکم خاص به آن تعلق می گیرد و همین که در اثر تغییر شرایط، مصلحت مزبور از بین رفت، حکم نیز تغییر پیدا می کند؛ یعنی از همان اول این دارای مصلحت محدود و موقت بود.

 

برخی از آیات قرآن نظیر آیه ی  101 سوره ی نمل و 106 و 107 سوره ی بقره درصدد بیان همین معناست.[13].

 

البته درباره ی فلسفه ی نسخ باید گفت: هدف نزول قرآن ساختن جامعه ی انسانی است، جامعه ی انسانی مانند بیماری است که نیازمند نسخه ی شفا بخش است. بدیهی است برای نجات بیمار گاهی نیاز به تعویض و تبدیل دارو است. قرآن نیز نسخه شفابخش انسان هایی است که به بیماری های جهل،‌ غفلت، خودخواهی و ... گرفتارند واز حقایق معنوی و صفات عالی انسانی بی خبرند. برای تربیت و نجات این بیماران،‌ یک برنامه ی دقیق لازم و ضروری است که گام به گام جان آنان را از رذایل اخلاقی تخلیه و فضایل اخلاقی را جایگزین آنها نماید. نسخ در واقع برای جامعه ای که در حال انتقال از یک مرحله ی منحط و پست به مراحل عالی است، امری اجتناب ناپذیر است. چه این که بسیار می شود که انتقال دفعی غیر ممکن بوده و باید مرحله به مرحله صورت گیرد. به این ترتیب آیات منسوخ در دوران انتقال حکم معالجه های موقت را دارد.[14]

 

پس ناسخ و منسوخ به حسب ظاهر با هم منافات دارند، ولی در واقع تناقضی بین آنها وجود ندارد؛ زیرا هر کدام دارای مصلحت خاص خود هستند، اما در ناسخ آن مصلحت بعد از مصلحتی است که در منسوخ بوده است.

 

همین طور است آیات محکم و متشابه در قرآن کریم. چنان که خود قرآن می فرماید : آیاتش دارای محکم و متشابه است. سبب وجود آیات متشابه در قرآن می تواند، نارسایی افکار بشر و بلندی افق معانی و حقایق ماورای طبیعی، نارسایی الفاظ و عباراتی که تنها‌، برای نیازمندی های روزمره به وجود آمده و به طور طبیعی کشش و گنجایش تحمل آن معانی بلند را ندارد، باشد.[15]

 

پیامبران الاهی به سوی تمام مردم اعم از ، دانا و نادان، هوشمند و کودن برانگیخته شده اند، بسیاری از معانی بلند و دقیق به گونه ای القا شده که هر کس را توان فهم آن نیست و تنها افراد خاصی قادر به درک آنهایند.  دانش این ها نزد راسخان درعلم است.[16]

 

بنابراین، وجود این اختلافات ظاهری به همین دلیل است و این مسئله به هیج وجه به معنای وجود تناقض و نفی و تبدیل در آیات نیست، تا در نتیجه با راهنماییش برای بشر در طول تاریخ منافات داشته باشد.

 

 

[1]. قرآن کریم، انعام، 90.

[2]. همان، مدثر، 36.

[3] برای آگاهی بیشتر نک: سؤال 135.

[4] .همان، انعام، 37.

[5] .همان، مائده، 3.

[6] .بحار الانوار، ج 89، ص 15، نورالثقلین، ج 3، ص 740.

[7]. ایازی، سید محمد علی، جامعیت قرآن، ص 51. ( برای آگاهی بیشتر درباره ی رابطه ی میان جامعیت و خاتمیت، مراجعه شود به کتاب های خاتمیت، مرتضی، مطهری؛ خاتمیت از نظر قرآن و حدیث، جعفر، سبحانی؛ راهنما شناسی، محمد تقی، مصباح یزدی).

[8].قرآن کریم، نحل، 89.

[9]. همان، فصلت، 41 – 42. « و این کتابی است قطعاً شکست ناپذیر که هیچ گونه باطل، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمی آید؛ چرا که از سوی خداوند حکیم و شایسته ی ستایش نازل شده است ». علامه ی طباطبائی معتقد است، از این آیه ی شریفه استفاده می شود که احکام قرآن قابل تغییر و یا این که حکمی از آن برداشته شود و حکم دیگری جایگزین او گردد نیست. ( در محضر علامه طباطبائی، محمد حسین رخشاد، ص 276)

[10]. قریشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج 7، واژه ی نسخ.

[11]. خوئی، سید ابوالقاسم، البیان، ص 277 ـ 278.

[12]. همان، نساء، 82.

.[13] هر آیه ای را منسوخ یا ترک کنیم بهتر از آن یا همانند آن را می آوریم...، بقره، 106. نک: فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج 3 و 4، ص 226؛ تفسیر نمونه، ج 11، ص 405، ج 1، ص 388. برخی از آیات نسخ شده عبارتند از: آیات 15 و 16 سوره ی نساء که به وسیله ی آیه ی 2 سوره ی نور نسخ گردیده، هم چنین آیه ی 12 سوره ی مجادله که درباره ی صدقه دادن قبل ازخلوت حضرت با رسول الله است که آیه 13 همین سوره آن را نسخ کرد.

[14]. احمدی، مهدی، قرآن در قرآن، ص 103 – 112.

.[15] همان.

[16]. قرآن کریم، آل عمران، 7، نساء، 162.



ادامه مطلب
پنج شنبه 11 آبان 1396  - 12:56 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 24

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 55117
تعداد کل پست ها : 341
تعداد کل نظرات : 0
تاریخ ایجاد بلاگ : دوشنبه 17 مهر 1396 
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 8 خرداد 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی