به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

پرسش

چند نفر از مجتهدان کنونی حافظ قرآن هستند و در گذشته چند نفر از آنها حافظ قرآن بوده اند؟

پاسخ اجمالی

سنت حفظ قرآن، سنتی بسیار پسندیده است که از زمان پیامبر اکرم(ص) در بین مسلمانان رواج داشته و علما و مراجع تقلید و طلاب حوزه های علمیه ی شیعه نیز همواره به این مسأله اهمیت می­داده اند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، تلاش­ ها و کوشش های فراوانی در جهت گسترش فرهنگ حفظ قرآن مجید در جمهوری اسلامی ایران واز جمله در حوزه های علمیه صورت گرفته و جمع زیادی از اقشار مختلف، امروز حافظ کل قرآن هستند و مدارس حفظ قرآن تشکیل شده است. هم اکنون جمع زیادی از علما و فضلا و طلاب حوزه های علمیه از حافظان قرآن می باشند که از شهریه ویژه ای که توسط مراجع به حافظان قرآن پرداخت می شود نیز برخوردار هستند.

 

علاوه بر این، حفظ قرآن و حافظ بودن، منحصر به حفظ الفاظ آن نیست بلکه تفسیر قرآن، بیان آیات قرآن در کلاس های درس و مجالس و منابر و کتاب ها و مقالات، انواع دیگری از حفظ قرآن است که در بین علما و طلاب بسیار رواج دارد.

 

پاسخ تفصیلی

سنت حفظ قرآن از عصر پیامبر اکرم(ص) و پس از آن، به دستور و تأکید آن حضرت که در روایات زیادی وارد شده است، وجود داشته است. و از جمله ی اقشاری که به حفظ قرآن بسیار اهمیت داده اند علما و روحانیون هستند که باید هم چنین باشد؛ زیرا وظیفه ی حفظ دین در درجه ی اول به عهده ی اینان است. در بین مراجع تقلید و علما و طلاب از دیرباز حافظان قرآن زیاد بوده اند ولی متأسفانه آمار همه ی آنها در دست نیست.

 

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، تلاش های بسیار ارزشمندی برای گسترش فرهنگ حفظ قرآن در میهن اسلامی انجام شد؛ از جمله در حوزه های علمیه، علما و طلاب حافظ کل قرآن شناسایی شدند و از آن زمان تاکنون به آنان شهریه ی ویژه پرداخت می شود و جهت خدمت به آنان گام های مؤثر دیگری نیز برداشته شده است. هم اکنون، حافظان کل، نصف و یا ثلث قرآن در بین طلاب و فضلا و مراجع تقلید کم نیستند ولی متأسفانه ما آمار دقیقی در این زمینه نداریم. همچنین از چند سال پیش، درحوزه ی علمیه قم مدرسه ی اختصاصی روحانیون و طلاب حافظ قرآن راه اندازی شده است که موفقیت های چشمگیری در زمینه ی حفظ قرآن داشته است. این در حالی است که حفظ قرآن اگرچه بسیار فضیلت دارد اما از شرایط اجتهاد نیست.

 

از طرف دیگر، حفظ قرآن منحصر به حفظ الفاظ قرآن و ذخیره ی الفاظ آن در حافظه نیست. کسانی که مشغول به تفسیر قرآن هستند(فرا گرفتن تفسیر و بیان تفسیر) و کسانی که در کلاس ها و منابر و مجالس آیات قرآن را برای مردم بیان می کنند به نوعی حافظ قرآن هستند. در همین زمینه از تأسیس رشته ی تخصصی تفسیر قرآن در حوزه ها نزدیک به دو دهه می گذرد. هم اکنون عده ی زیادی از روحانیون با سابقه در این رشته مشغول به تحصیل هستند و عده ی زیادی هم تا کنون در این رشته در مقطع دکتری فارغ التحصیل شده اند و رساله های قرآنی زیادی (به عنوان پایان نامه) تدوین و ارائه نموده اند.

 

 همین طور، کسانی که در زمینه ی مفاهیم قرآنی کتاب و مقاله می نویسند به نوعی حافظ قرآن هستند و بحمدلله حوزه های علمیه ی شیعه و بخصوص مراجع تقلید از این گونه فعالیت های قرآنی بسیار دارند.

 

نکته ی پایانی اینکه؛ حفظ قرآن اگرچه مستحب است، ولی بنابر نظر بعضی از فقهاء شیعه کسانی که حافظ قرآن هستند، نگهداری این محفوظات واجب است.



ادامه مطلب
دوشنبه 1 آبان 1396  - 1:46 PM

خلاصه پرسش

آیا در هنگام ازدواج یک زن مسلمان با فرد دارای مسایل غیر اخلاقی، افراد مطلع می توانند زن را از این مسائل آگاه سازند؟

پرسش

مردی مسلمان شده و می خواهد با خواهری مسلمان، ازدواج کند. آن مرد قبلاً همجنس باز بوده و من نمی دانم راجع به گذشته ی خودش، به این خواهر چیزی گفته است یا نه. فکر می کنم این مساله ی مهمی است و لازم است برای آنکه آن خواهر بعداً پشیمان نشود، این مساله به اطلاع آن خواهر برسد و همچنین آن مرد باید برایHIV (ایدز) و STD (بیماری های منتقل شونده ازطریق روابط جنسی) و ... آزمایش شود. راه حل اسلامی این مشکل چیست؟

پاسخ اجمالی

قبل از ذکر پاسخ آیات عظام باید گفت که: وظیفه ی هر زن مسلمانی است که وقتی کسی به خواستگاری او می آید، درباره ی او تحقیق کند تا فرد مورد نظر و علاقه خود را پیدا کند (از هر جهت) و اگر برای تحقیق از همسر آینده­ی خود، از دیگران چیزی را پرسید همه وظیفه دارند اگر مسائلی هست، به او بگویند. اما اگر او چیزی نپرسید، دیگران وظیفه ندارند چیزهایی را که می دانند، به او بگویند.

 

پاسخ حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی):

اطلاع دادن به زن لازم نیست و آزمایش مذکور فى نفسه شرعاً لزومى ندارد.

پاسخ دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (مدظله العالی):

احتیاط آنست که با آزمایشهای مذکور از سلامت خود اطمینان حاصل کند در این صورت لازم نیست از گذشته خود چیزی به همسر آینده­اش بگوید.

پاسخ دفتر حضرت آیت الله العظمی فاضل لنکرانی (مدظله العالی):

این کارها لازم نیست. نه لازم است به زن بگوید نه این آزمایشها را انجام دهد.

پاسخ دفتر حضرت آیت الله العظمی بهجت (مدظله العالی):

تا ممکن است سعی کند که خود مرد اقدام به آزمایش کند – اگر امر او مشکوک است و اگر ممکن نیست اطلاع دادن به زن مانعی ندارد که احتمال را ذکر کند نه اینکه عیب را قطعی ذکر کند با اینکه قطعی نیست[1].

 

 


[1] جامع المسائل، ج 2، ص 468.



ادامه مطلب
دوشنبه 1 آبان 1396  - 1:45 PM
خلاصه پرسش
امام علی (ع) در قبال لشکرکشی خلفا به سایر کشورها چه موضعی داشتند؟
پرسش
آیا امام علی علیه السلام با لشکر کشی ابوبکر و عمر به سایر کشورها برای توسعه اسلام موافق بود؟
پاسخ اجمالی

درپاره‏ای از جنگها، مانند جنگ با ایران و روم و فتح بیت­المقدسامیرالمؤمنین«علیه السلام» مورد مشورت قرار ‏گرفت، ولی خود حضرت در جنگ حضور نداشتند. حضرت علی(ع) در چنین مواردی نه تنها براساس مصلحت اسلام و مسلمین که بر اساس مصلحت و منافع همه جامعه بشریت مخصوصا مستضعفین و مظلومین نظر خود را اعلام می فرمودند.

 

در جنگ با ایران حضرت علی(ع) به عنوان امام معصوم که ولی، دلسوز و خیر خواه همه مردم جهان (حتی غیرمسلمانان و کافران) است با ابراز نظر مشورتی خود کاری کرد که این جنگ­ها با کمترین خطر و کمترین تلفات به پایان برسد و چنین هم شد.

 

البته باید توجه داشت که اگر پیامبر(ص) زنده بود یا حضرت علی(ع) پس از پیامبر(ص)، به خلافت می‏رسید، یقینا فتوحات به آن صورتی که اتفاق افتاد، انجام نمی گرفت یعنی فتوحات انجام شده در زمان خلفا به طور مطلق مورد تأیید حضرت علی (ع) نبوده است.

 

پاسخ تفصیلی

خلفای وقت حضرت علی(ع) را کنار زدند و آن حضرت در زمان خلافتابوبکر و عمر و عثمان خانه نشین بود. منتهی وقتی که آنان احتیاج پیدا می کردند از آن حضرت هم، نظر و مشورت می خواستند. امام علی(ع) نیز در چنین مواردی نه تنها براساس مصلحت اسلام و مسلمین که بر اساس مصلحت و منافع همه جامعه بشریت مخصوصا مستضعفین و مظلومین نظر خود را اعلام می فرمودند.

 

درپاره‏ای از جنگها، مانند جنگ با ایران و روم امیرالمؤمنین«علیه السلام» مورد مشورت قرار ‏گرفت البته خود حضرت در جنگ حضور نداشتند.

 

مثلا درباره نقش حضرت علی(ع) در فتح ایران و جنگ با ایران آورده اند که وقتی عمر بن خطاب فهمید که نیروهای ایرانی آماده حمله بزرگی می شوند به مسجد آمد و همه را دعوت کرد و از آنان نظر خواست. طلحه گفت: تو خودت به جبهه جنگ برو تا مسلمانان با دیدن تو قوی تر شوند و خوب بجنگند. عثمان گفت: همه مردم شام، همه مردم یمن، مردم مدینه و مردم مکه را حرکت بده و به جبهه جنگ برو تا مسلمانان با دیدن تو و اینهمه نیرو خوب بجنگند، عثمان نشست و دیگر کسی بلند نشد. عمر بن خطاب دوباره گفت: ای مسلمانان نظر بدهید. حضرت علی (ع) فرمود: این درست نیست که مردم شام را روانه جبهه جنگ بکنی چون در این صورت رومیان حمله می کنند و زن و بچه آنان را می کشند. مردم یمن را هم حرکت نده چون حبشه حمله می کند و یمن را قتل و غارت می کند. اگر مردم مدینه و مکه را بیرون ببری اعراب اطراف حمله می کنند و این دو شهر را غارت می کنند. تو خودت هم نرو بلکه به بصره نامه بنویس و تعدادی از آنان را به کمک مسلمانان بفرست. این نظر را عمر بن خطاب پسندید و گفت: نظر درست همین است و باید مطابق آن عمل کنم[1].

 

حضرت علی(ع) در همین سخنان خود به این نکته هم اشاره کردند که ما در زمان پیامبر(ص)، با عدد و کثرت نیرو نمی جنگیدیم بلکه به یاری خدا می جنگیدیم و تو از کمی نیروهای مسلمان هراس نداشته باش.

 

آن حضرت با این تدبیر، هم مسلمانان شام، یمن، مکه و مدینه را از خطر، و هم مردم ایران را از کشته شدن نجات دادند. زیرا اگر روم حمله می کرد، زن و بچه مسلمانان کشته می شدند. اگر حبشه حمله می کرد زن و بچه یمنی ها کشته می شدند و اگر اعراب اطراف مدینه و مکه به این دو شهر حمله می کردند باقیمانده مردم آنجا هم کشته می شدند. از سوی دیگر اگر این همه نیروی جنگی به طرف ایران حمله ور می شدند خدا می داند چه بلایی بر سر مردم ایران می آمد به جهت اینکه در آن زمان (زمان یزدگرد سوم آخرین شاه ساسانی) حکومت ایران بسیار ضعیف و در حال فروپاشی بود[2] و تعداد کمی از نیروهای مسلمان می توانستند آن را از بین ببرند و اگر به جای نیروهای مستقر در جبهه ایران، ده برابر آن نیرو می آمد، تلفات ایرانیان چند برابر می شد.

 

بنابراین حضرت علی(ع) به عنوان امام معصوم که ولی، دلسوز و خیرخواه همه مردم جهان (حتی غیرمسلمانان و کافران) است، کاری کرد که این جنگ با کمترین خطر و کمترین تلفات به پایان برسد و چنین هم شد.

 

از آنچه گذشت معلوم شد که در زمان حمله مسلمانان به ایران، تمدن ایران به حقیقت در حال ویرانی و نابودی بود و با آمدن اسلام، این تمدن جان تازه گرفت و به حیات خود ادامه داد. و این امر امکان پذیر نبود مگر با حسن تدبیر و مشورتهای مشفقانه امام علی(ع).

 

در جنگ اسلام با امپراطوری روم، از آنجا که امپراطوری روم یکی از دشمنان مهم اسلام بشمار می رفت، در زمان پیامبر اکرم (ص) همواره فکر ایشان متوجه آن بود. به همین جهت در سال 7 هـ.ق پیامبر گروهی را به فرماندهی جعفر بن ابیطالب برای جنگ با رومیان اعزام نمود که منجر به شهادت جعفر و جمعی دیگر شد.

 

در سال 9 هـ.ق رسول گرامی اسلام (ص) با سپاهی مجهز به سمت "تبوک" حرکت کرد ولی بدون درگیری با سپاه روم به مدینه بازگشت. آن حضرت در آخرین روزهای عمر شان سپاه" اسامه" را مأمور مبارزه با رومیان کرد که قبل از حرکت سپاه اسلام، پیامبر(ص) رحلت کردند و این مأموریت انجام نشد .

 

بعد از تثبیت حکومت ابوبکر در مدینه، ابابکر در این زمینه با اصحاب پیامبر (ص) به مشورت پرداخت و هر کدام نظری دادند که مورد قبول خلیفه واقع نشد. سرانجام با حضرت علی (ع) در این زمینه مشورت کرد. حضرت وی را به اجرای دستور پیامبر (ص) تشویق نمود و بشارت داد که در جنگ با رومیان پیروز می شود، خلیفه از تشویق حضرت خوشحال شد و گفت: «فال نیک زدی و به ما مژده نیک دادی».[3]

 

در مورد فتح بیت­المقدس نیز وقتی خلیفه دوم با امام مشورت کرد،حضرت وی را به این جنگ تشویق کرد.[4]

 

در سایر جنگها و لشگرکشی­ها نیز اگر با آن حضرت مشورتی می شد ایشان با فهم و درایت کامل تمام جوانب کار را بررسی کرده و با در نظر گرفتن مصالح اسلام و مسلمین و همه مردم اظهارنظر می فرمودند. حتی با در نظر گرفتن مصلحت نسل آینده مثلا بعد از پیشروی نیروهای اسلام به سرزمین عراق، عده ای از عمر خواستند که آن زمین ها ی حاصلخیز را بین مسلمین تقسیم نماید و ملک شخصی افراد قرار دهد. عمر پیرامون تقسیم سرزمین عراق از امام (ع) مشورت خواست، امام فرمود: تقسیم این زمین ها بین نسل کنونی مسلمانان، برای نسل های آینده سودی ندارد...[5].

 

تذکر نکاتی در این­جا سودمند است:

 

1- به مقتضای ضوابط و ایدئولوژی اسلام؛ یعنی با توجه به محتوای دین اسلام -که مشتمل بر جهاد، دفاع، امر به معروف، نهی از منکر، دادخواهی و کمک به مظلومان و استضعاف زدایی و... است- و سیره پیامبر(ص) و امامان(ع) می‏توان به این نتیجه رسید که جهاد و دفاع برای زدودن موانعی که در مسیر گسترش اسلام وجود دارد، تا حدودی، آن هم با وجود یک سری ضوابط و شرایط پذیرفته شده است. جنگ هایی که مورد تأیید اسلام است، جنگ‏های کشور گشایی و فتوحات پادشاهان نیست، بلکه مبارزات رهایی بخش است. شعار پیامبر اسلام(ص) شعار رستگاری، آزادی و آزادگی بشریت بود (قولوا لا اله الاّ اللَّه تفلحوا) و می‏کوشید با اقدامات فرهنگی مردم را به راه رستگاری رهنمون سازد. جنگ‏های پیامبر(ص) تنها برای رفع موانع بود، چون که دشمنان در مسیر فعالیت‏های سازنده آن حضرت موانع ایجاد می‏کردند، حال اگر پیامبر(ص) موانع را از مسیر راه بر نمی‏داشت، نمی‏توانست به هدف‏های والای خویش که همان هدایت و رستگاری بشر بوده نایل گردد؛ به ناچار از استراتژی جهاد و دفاع بهره می‏گرفت تا مانع‏های مسیر رشد زدوده و راه، برای سعادت و رستگاری هموار گردد. در واقع اسلام استفاده از قدرت نظامی را تنها در سه مورد روا می‏داند: الف- برای نابودی آثار شرک و بت پرستی. چون از نظر اسلام شرک و بت پرستی، انحراف و بیماری و خرافه است. از این رو پیامبر اسلام(ص) اوّل بت پرستان را از راه تبلیغ به سوی توحید دعوت می‏کرد، آن گاه که مقاومت کردند، به زور متوسّل شد.

 

ب- برای نابودی نقشه‏های دشمنان، کسانی که نقشه نابودی و حمله به مسلمانان را می‏کشند، اسلام دستور جهاد و توسل به قدرت نظامی بر ضد اینان را صادر کرده است.

 

ج- برای آزادی در تبلیغ، زیرا هر آیینی حق دارد آزادانه و به صورت منطقی خود را معرفی کند و اگر کسانی مانع این کار شوند، می‏توان با توسل به زور این حق را به دست آورد.

 

البته می‏توان همه این موارد سه گانه را در دایره دفاع از رشد و تعالی و کمال انسان‏ها قرار داد[6].

 

2- از آنچه در باره نظر مشورتی حضرت علی (ع) بیان شد، بدست نمی آید که فتوحات انجام شده در زمان خلفا به طور مطلق مورد تأیید قوانین اسلام بوده و حضرت علی (ع) با همه کارهای انجام شده توسط خلفا در این فتوحات موافق بوده است یعنی اگر پیامبر(ص) زنده بود یا حضرت علی(ع) پس از پیامبر(ص)، به خلافت می‏رسید، یقینا فتوحات به آن صورتی که اتفاق افتاد، انجام نمی گرفت.

 

بعبارت دیگر؛ توسعه‏ی بی‏برنامه‏ی قلمرو اسلامی، و فقدان حضرت علی (ع) در راس حکومت، انحرافاتی را موجب گشت که یقینا با برنامه های حضرت علی (ع) تطابق نداشت. ما در اینجا به نمونه ای از این انحرافات اشاره می کنیم و بحث مفصل آن را به وقت دیگر موکول می کنیم:

 

الف: طبقه ای در اجتماع اسلامی پیدا شده که به اسلام علاقه مند بود، به اسلام مؤمن و معتقد بود اما فقط ظاهر اسلام را می شناخت، با روح اسلام آشنا نبود؛ طبقه ای که هر چه فشار می آورد، فقط روی مثلاً نماز خواندن بود نه روی معرفت، نه روی شناسایی اهداف اسلامی.

 

ب: فاصله گرفتن از عدالت اسلامی و رواج تبعیض، مثلا؛ موالی - غیر عربها - در عراق به عنوان شهروند درجه دوم شناخته می‏شدند و به همین دلیل از همان آغاز، به کارهای پر مشقّتی همچون اقامة السوق و عمارة الطریق یعنی چرخاندن و بر پای داشتن بازار و راهسازی به آنها واگذاری می‏شد».

 

« در زمان خلیفه دوم عجمان را به مدینة الرسول راه نمی دادند و این در ظاهر به دلیل عدم آمیختگی آنها با عربها و نفوذ ایرانیان در مرکز اسلام صورت می‏گرفت. خلیفه وقتی دید که مردم در داشتن بردگان عجم دستشان باز است سزاوار نمی‏دید که با وجود آنها برده عرب وجود داشته باشد».

 

ابن جریح می‏نویسد: «... وقتی خلیفه ثانی در طواف مشاهده کرد که دو نفر به زبان فارسی تکلم می‏کنند. بدانها گفت: به عربی سخن بگویند که اگر کسی به دنبال زبان فارسی رفته و آن را فرا بگیرد مروت او از میان خواهد رفت. و بنا به سنتی که خلیفه دوم نهاده بود عربان اجازه داشتند تا از عجمان زن بگیرند اما بدانها زن عرب نمی‏دادند.

 

به دنبال آن رویه، در زمان امویان فرزندان زنان عجم خلفا، استحقاق خلافت نداشتند. حجاج خلیفه وقت در عراق گفته بود: هیچ عجمی در کوفه نباید امام جماعت باشد. او حتی موالی را به زور به میدان جنگ می‏برد. و یا اینکه موالی معمولاً در جنگها مشارکت می‏کردند به هنگام تقسیم غنایم از اعراب سهم کمتری می‏گرفتند. ناگوارتر اینکه از آنچه به نام عطاء از بیت المال به مردم داده می‏شد به موالی سهمی داده نمی‏شد[7].

 

و البته این امر موجب شد که مسلمانان از اسلام حقیقی، فاصله گرفته و گمان ‏کنند که اسلام، همان است که آنها دیده و شنیده‏اند.

 

و همین هم باعث شده بود که پس از فتوحات، شورش هایی در سرزمین های فتح شده پدید آید و از این جهت حضرت علی (ع) ناگزیر شد سپاهی را به قزوین و دو سپاه به خراسان اعزام کند و شهرهای خراسان از جمله نیشابور را دوباره فتح کند[8].

 

نکته پایانی اینکه هدف حضرت علی (ع) در حکومت کوتاه خودش، همانا تصحیح انحرافاتی بود که بعد از پیامبر(ص) در امت محمدی پدید آمده بود.

 

 

[1] نک: ارشاد مفید، ص 207، عربی، چاپ مؤسسه آل البیت، 1413، نهج البلاغه عبده، خطبه 144; تاریخ طبرى، ج‏4، ص 238 - 237; تاریخ کامل، ج‏3، ص‏3; تاریخ ابن کثیر، ج‏7، ص‏107; بحار الانوار، ج‏9، ص 501، ط کمپانى..

[2] «تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان» ترجمه دکتر عباس زریاب و نوشته تئودور نولد (ص 418).

 دکتر عبدالحسین زرین کوب در این باره می گوید: سقوط دولت ساسانی به دست عرب انجام شد ولی نه به خاطر قدرت عرب بلکه ضعف و فساد بر دولت ساسانی غلبه کرده بود. اصلا مقارن هجوم عرب، ایران از پای درآمده بود. دولت ساسانی در آن روزگار مانند مرده حضرت سلیمان علیه السلام بود که بر عصایی تکیه داشت و موریانه عصا را خورد و آن پیامبر به زمین افتاد. ضعف و فساد در همه ارکان کشور راه یافته و دولت ساسانی روی به نکبت و ذلت نهاده بود.‏ تاریخ ایران بعد از اسلام، چاپ دوم، ص 57.

متفکر و فیلسوف بزرگ مرحوم مطهری در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران به تحلیل موشکافانه‏ای از شکست و هزیمت ایرانیان می‏پردازد. وی می‏نویسد: «ایران آن روز با همه اغتشاشات و از هم پاشیدگیهایی که داشت از نظر نظامی، بسیار نیرومند بود. در آن روز دو قدرت درجه اول بر جهان حکومت می‏کرد، ایران و روم. جمعیت آن روز ایران در حدود یکصد و چهل میلیون نفر تخمین زده شده که گروه بی شماری از آنان سرباز بودند و سربازان مسلمان در جنگ با ایرانیان به شصت هزار نفر نمی‏رسیدند و اگر ایرانیان عقب نشینی می‏کردند، این جمعیت در میان مردم ایران گم می‏شدند. ولی با این همه، حکومت ساسانی به دست همین عده برای همیشه محو و نابود شد».

 شهید مطهری در ادامه می‏افزاید: «حقیقت این است که مهم‏ترین عامل شکست حکومت ساسانی را باید ناراضی بودن ایرانیان از وضع دولت و آیین و رسوم اجحاف‏آمیز آن زمان دانست. این نکته از نظر مورخین شرقی و غربی مسلم است که رژیم و اوضاع اجتماعی و دینی آن روز به قدری فاسد بود که تقریباً همه مردم از آن ناراضی بودند. دین زردتشت در ایران به قدری در دست موبدها فاسد شده بود که ملت باهوش ایران هیچ گاه نمی‏توانست از روی صمیم قلب به آن عقیده داشته باشد و اگر اسلام هم در آن روز به ایران نیامده بود، مسیحیت تدریجاً ایران را مسخر می‏کرد و زرتشتی‏گری را از میان می‏برد».

 بنابراین اوضاع نابهنجار اجتماعی و دینی در ایران باعث نارضایتی مردم شده و ایرانیان را به سمتی که باعث نجات ایشان شود سوق می‏داد . خدمات متقابل اسلام و ایران، مطهری - مرتضی، چاپ هشتم، بهمن 59، ص 77 به بعد.

[3] یعقوبی احمد، تاریخ، ج 2، ص 132 ؛ و نک: امام علی (ع) و زمامداران ، علی محمد میرجلیلی، ص168.

[4] سبحانی،جعفر،فروغ ولایت،ص 285.

[5] یعقوبی احمد، تاریخ، ج 2، ص 151؛ نک: امام علی (ع) و زمامداران ، علی محمد میرجلیلی، ص170.

[6] البته لازم به یاد آوری است که مشروعیت جهاد ابتدائی منوط به اذن امام معصوم(ع) می‏باشد.

[7] تاریخ تشیع در ایران، رسول جعفریان، ج 1، ص 111 به بعد.

[8] تاریخ طبری، حوادث سال 38 هجری.



ادامه مطلب
دوشنبه 1 آبان 1396  - 1:45 PM

خلاصه پرسش

کیفیت مسخ چگونه است و آیا حیوانات فعلی، همان انسان‌های مسخ شده هستند؟

پرسش

کیفیت مسخ شدن برخی انسان‌ها که در قران نیز به آن اشاره شده است، چگونه است و آیا حیوانات فعلی، همان انسان‌های مسخ شده هستند؟

پاسخ اجمالی

«مسخ» در لغت به معنای تبدیل شدن از صورتی به صورت زشت تر است و در اصطلاح قرآنی و روایی به نوعی عذاب گفته می شود که بر اشخاص و امت های گناهکار (گناهان خاص) نازل می شود.

 

انسان های مسخ شده به صورت حیوان (میمون، بوزینه و...) هستند؛ یعنی صورت حیوانی گناهی که انجام داده در همین دنیا بر روی صورت انسانی او قرار می گیرد و تبدیل به انسان مسخ شده یا به تعبیر ساده تر انسان حیوان صورت می شود.

 

اکثر مفسرین، مسخی را که در قرآن آمده است، مسخ حقیقی می دانند؛ یعنی شخص واقعاً به صورت حیوان در می آید، اما در این میان عده ی کمی از مفسران اهل سنت این نوع مسخ را، مسخ در طبع می دانند؛ یعنی فرد مورد نظر به صورت حیوان درنیامده ولی چنین طبیعتی را دارد و برتر از آن نیست.

 

علت مسخ شدن عده ای، گناهان آنان و جنبه عبرت آموزی این عذاب است و از روایات استفاده می شود مسخ شده ها پس از چند روز از بین می روند و حیوانات امروزی همان نسل اصلی حیوانات هستند و نه از نسل انسان های مسخ شده.

 

پاسخ تفصیلی

«مسخ» در لغت به معنای تبدیل شدن از صورتی به صورت زشت تر است[1] اما در قرآن و معارف اسلامی به نوعی عذاب گفته می شود که خداوند به طور معجزه در مورد عده ای از مردم و امت های پیشین اعمال کرده است و آثار معجزه مانند تنبیه مردم، عبرت گرفتن و دیدن عاقبت سوء گناهکاران از آن حاصل می شود.[2]

 

پاسخ سوال های زیر مطلب را روشن تر خواهد کرد:

 

1. مسخ چیست و کیفیت آن چگونه است؟

 

تبدیل صورت انسانی به صورت حیوانی را مسخ گویند و کیفیت آن به این صورت است که انسان ها در اثر تکرار عملی، صورتی از صور ملکات را کسب می کنند؛[3] یعنی بر اثر کارهای نیک و مخلصانه، انسان به سمت نفس ملکوتی حرکت می کند و بر عکس با انجام کارهای زشت و ناپسند، به سوی ملکه ی آن کار ناپسند حرکت می کند. در بسیاری از روایات اخلاقی، عصبانیت به آتش تشبیه شده است[4] و یا در قرآن مجید، حقیقت خوردن مال یتیم به آتش تعبیر شده است.[5] اینها مجاز و استعاره نیست، بلکه حقیقت این گناهان است که توسط کتاب صادق و پیامبران راستگو بیان شده است.

 

در نتیجه اگر کسی در گناه غوطه ور شود، حقیقت این گناهان می تواند به صورت ملکه ای در نفس او درآید که حتی با آن ملکه در روز قیامت محشور شود. از امام باقر (ع) روایت شده است که فرمود: «کسانی که خدا و رسولش را تکذیب کنند، در روز قیامت به صورت میمون و خوک از قبرهای­شان بلند شده و محشور می شوند.»[6]«از طرفِی هیچ دلیلی نداریم که نفسانیات و صورت های نفسانی، همان طور که در آخرت مجسم می شوند در دنیا نیز از باطن به ظاهر درنیامده و مجسم نشوند».[7]«در مسئله ی مسخ، انسان تبدیل به حیوان نمی شود بلکه بر روی صورت انسانی، صورت حیوانی قرار می گیرد، پس مسخ شده، انسان مسخ شده است نه مسخ شده ای فاقد انسانیت.»[8]

 

این مطلب را دلایل دیگر نیز تأیید می کند، زیرا همان طور که گفته شد مسخ برای عذاب کردن عده ای گنه کار است.

 

پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: «خداوند، امت هایی را به خاطر سرپیچی از اوصیا و امامان بعد از انبیا مسخ کرد»[9]،پس اگر قرار است عذاب الهی شامل آن ها شود، باید انسانیت خود را درک کرده و صورتی از حیوانیت بر آنها تسلط یابد و وقتی عذاب در این باره صدق می کند که متوجه شوند انسان هستند ولی به صورت خوک یا میمون در آمده اند.

 

در این باره از امام رضا (ع) روایت شده است: «خداوند انسان های مسخ شده را عبرت و پندی برای مردم قرارداد و دلیل بر اینکه کسانی هستند که در صورت خلقی شان تبدیلی ایجاد شده است، و در این مسخ شباهتی از انسان قرار داد تا فهمیده شود این ها انسان های مورد غضب اویند»[10]؛ یعنی هم خودشان می فهمند که انسانند و هم دیگران آنها را می شناسند و این مسخ بر صورت انسانی آنها تسلط پیدا کرده است.

 

در روایتی از امام زین العابدین (ع) چنین آمده است: «بعد از گناهی که یهودیان در روز شنبه کردند و از دستور خداوند مبنی بر ممنوعیت صید ماهی در روز شنبه سرپیچی کردند، خداوند آنها را به صورت میمون هایی درآورد: "محققاً دانسته اید جماعتی از شما را که عصیان ورزیدند و حرمت شنبه را نگاه نداشتند، گفتیم بوزینه شوید دور از قرب حق"[11]، عده ای از مؤمنان که در شهرهای مجاور بودند برای دیدن آنها آمدند. عده ای از آنها که قبلاً این گناه­کاران را می شناختند بعد از دیدن چهره عوض شده ی آنها، دوباره آنها را می شناختند و می گفتند: تو فلانی پسر فلانی نیستی، آن میمون هم با اشک ریزان و با حرکت سر خود جواب می داد که بله.»[12]

 

2. آیا مسخ انواعی دارد؟

 

اکثر مفسرین، مسخی را که در قرآن در مورد بوزینه و خوک شدن افراد آمده است، مسخ حقیقی می دانند؛ یعنی شخص واقعاً به صورت میمون و خوک درآمده است، اما در این میان عده ی بسیار کمی از مفسران اهل سنت مانند شیخ محمد عبده و دیگران این نوع مسخ را، مسخ در طبع می دانند، مثل این آیه ی قرآن که می فرماید: «کمثل الحمار یحمل اسفارا»، که فرد مورد خطاب به صورت حمار درنیامده ولی چنین طبیعتی دارد و برتر از آن نیست.[13]

 

3. آیا انسان هایی که مسخ شدند، در همان صورت مسخ شده نیز تولید مثل داشته و تا امروز باقی هستند؟

 

جواب این سؤال از عهده ی علوم تجربی و ژنتیک خارج است و اصولاً این علوم، توانایی اثبات مسائلی از این قبیل را ندارند. زیرا اگر انسان های مسخ شده باقی مانده باشند به صورت میمونی شبیه دیگر میمون ها هستند و اگر هم اختلافاتی در بعضی از میمون ها با دیگر هم جنس های شان ثابت شود دلیلی بر ادامه نسل مسخ شدگان نیست.

 

اما در روایات اهل بیت (ع) به این موضوع اشاره شده است؛ امام علی بن الحسین(ع) می فرمایند: «مسخ شدگان تا سه روز زنده بودند،سپس خداوند باران و بادی فرستاد و همه را به دریا انداخت، هیچ مسخ شده­ای بعد از سه روز زنده نمانده است و این حیواناتی که اکنون به شکل آنها می بینید، فقط شبیه آنانند نه آنکه خود آنان و یا از نسل آنان باشند.»[14]و اگر در بعضی از روایات علت حرمت گوشت سگ و خوک و میمون را مسخ شدن آنها نام می برد، منظورش این نیست که از نسل آنان اند، بلکه «به خاطر مضراتی که گوشت آنان دارد و به خاطر تعظیم عقوبت خداوند بر عده ای که به این شکل در آمده اند می باشد تا مردم با این گونه حیوانات انس نگیرند و عذاب الهی را سبک نشمارند.»[15]

 

 


[1] المنجد، ماده «مسخ».

[2] برای آگاهی بیشتر، نک: ترجمه ی المیزان، ج 1، ص 310 به بعد.

[3] المیزان، ج 1، ص 311.

[4] معراج السعادة، فصل در مذمت غضب، ص 172.

[5] نساء، 10.

[6] سفینة البحار، ج 4، ص 377.

[7] المیزان، ج 1، ص 311.

[8] همان.

[9] سفینة البحار، ج 4، ص 376.

[10] تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 86.

[11]«و لقد علمتم الذین اعتدوا منکم فی السبت فقلنا لهم کونوا قردة خاسئین»، بقره، 65.

[12] تفسیر صافی، ملامحسن فیض، ج 1، ص 620.

[13] تفسیر کاشف، محمد جواد مغینه، ج 1، ص 121.

[14] تفسیر صافی،همان.

[15] سفینة البحار، ج 4، ص 375.



ادامه مطلب
دوشنبه 1 آبان 1396  - 1:44 PM

خلاصه پرسش

خریدن کالا با کارتهای اعتباری بانکها و نقد کردن چنین کارتهایی چه حکمی دارد؟

پرسش

با سلام، لطفا درباره کارتهای اعتباری بانک پارسیان نظر خود (حضرت آیت الله خامنه ای) را اعلام فرمائید.
1. خرید کالا با این کارتها چه حکمی دارد؟
2. نقد کردن این کارتها چگونه است؟
(در هر دو صورت مبلغی بیش از اعتبار کارتها باید به صورت اقساط پرداخت شود. در صورت نقد کردن 2% بیشتر)

پاسخ اجمالی

آن مقدار پول که در حساب موجود است و از آن در حین استفاده برداشت مى‌کنید، بلااشکال است ولى مقدارى که به حساب اعتبار و بدون داشتن وجه در حساب به شما داده مى‌شود، اگر به عنوان قرض بوده و بر آن سود تعلق مى‌گیرد اصل قرض صحیح ولى مقدار مازاد ربا مى‌باشد و حرام است.



ادامه مطلب
دوشنبه 1 آبان 1396  - 1:44 PM

خلاصه پرسش

برای اجرای حکم متعه چه راهکاری را پیشنهاد می کنید؟

پرسش

با توجه به اینکه در قرآن کریم جهت جلوگیری از زنا به متعه تاکید شده است (آیه 24 سوره نساء) و پیامبر اکرم و ائمه اطهار این همه تاکید کرده اند، متاسفانه در جامعه ما که ادعای اسلامی بودن آن را داریم این امر الهی نه تنها به درستی اجرا نمی شود بلکه گاهی جلوگیری می شود. باور کنید اکثر جوانان ما یا نمی دانند یا اگر می دانند، می ترسند. به نظر شما چه باید کرد؟

پاسخ اجمالی

برای جوانان، آرامش خاطر و آسایش در سایه ازدواج دائم و همیشگی فراهم می شود، ولی شکی نیست که برای یک جوان محصل یا دانشجو که امکان ازدواج دائم را ندارد، بهترین و مطمئن ترین و سالم ترین راه محافظت از فریب های شیطان، ازدواج موقت است، زیرا نه بی بندوباری و آزادی جنسی مورد تأیید است، و نه رهبانیت و تحمل فشار شدید جنسی.

اسلام نیز به عنوان کامل ترین دین، ازدواج موقت را به جهت مشکلاتی که ممکن است برخی افراد در انجام ازدواج دائم داشته باشند، تشریع و تجویز نموده است که می تواند به صورت یک مسکِّن موقت، مورد استفاده قرار گیرد. و این یکی از نقاط مثبت و مترقی فقه شیعه و اهل بیت است که در کنار پاسخگویی به غریزه جنسی به طور دائم، راه حل موقت و قانون مند آن را نیز ارائه نموده است.

اما همانطور که اشاره کرده اید، مشکلاتی در اجرای این قانون وجود دارد که بیشتر ناشی از جهل و نادانی است، و به فرمایش امیرالمؤمنین(ع)، «مردم دشمن چیزی هستند که نسبت به آن جاهلند و آگاهی ندارند.»[1]

اگر فواید و منافع ازدواج موقت، به صورت گسترده مطرح شود مسلماً مردم و به ویژه خانم ها آمادگی بیشتری جهت پذیرش آن دارند، لکن عدم آگاهی باعث شده تا برخی نسبت به آن بدبین و یا از آن متنفر باشند. بنابراین یکی از مهم ­­­­ترین راه اشاعه این فرهنگ و قانون، معرفی آن و بیان امتیازات آن است که از طریق رسانه های عمومی نوشتاری و شنیداری و دیداری می تواند صورت بگیرد.

به نظر می آید که برای ترویج این سنت، باید هم مسئولان و هم جوانان همیاری و همکاری داشته باشند. ضمنا وجود یک متولی قوی برای شروع این کار لازم است و باید نهاد یا اداره ای برای حل این مشکل جوانان تأسیس گردد که وظیفه آن اطلاع رسانی و آگاهی بخشی نسبت به منافع و چگونگی انجام آن بوده و حمایت های لازم را از جوانان در انجام این عمل به عهده گیرد.


 

[1] «الناس اعداء ما جهلوا»، نهج البلاغه، حکمت 172.



ادامه مطلب
دوشنبه 1 آبان 1396  - 1:43 PM

خلاصه پرسش

فرق اعمال خیر، حسنه و صالح چیست؟

پرسش

فرق بین اعمال "خیر"، "حسنه" و "صالح" را لطفاً به طور مبسوط بیان نمایید.

پاسخ اجمالی

واژه های خیر، حسنه، صالح هرچند از نظر ریشه لغوی معانی متفاوتی دارند ولی از نظر مصادیق و موارد استعمال با هم تفاوتی ندارند.

 

پاسخ تفصیلی

واژه "خیر" از ریشه لغوی «خ ی ر» به معنای آنچه که در او نفع وخوبی و صلاح است، می باشد و دارای مصادیق متعددی است ،مثل، مال ،علم نافع و.... [1] و گفته اند خیر، مقابل شر است، و در او نوعی تفضیل و برتری دادن، نیز وجود دارد.[2]

 

و واژه "حسنه" از ریشه لغوی «ح س ن» به این معناست که چیزی به گونه ای باشد که نفس و طبع انسان آن را بپذیرد[3] و حسنه به معنای  جمال و زیبایی می آید و گفته اند حسن مقابل زشت است و حسنه مقابل سیئه.[4]

 

و واژه "صالح" از ریشه «ص ل ح» به معنای درست و صحیح، است و در مقابل فساد می آید.[5]

 

ولی این سه واژه از نظر موارد استعمال تفاوتی با هم ندارند و بر حسب موارد می توان هر یک را به جای دیگری معنی کرد چنانکه در کتب لغت گاهی یکی از آنها در توضیح دیگری آورده می شود، مثلاً در توضیح معنای اصلاح گفته اند: هرگاه نسبت به حیوانی خوبی(حسن) کردی، می گویی او را اصلاح و درست نمودم. [6]

 

و به همین جهت مفسرین و لغویین به حسب قرائن موجود در کلام، مصادیق و معانی متعددی را برای آنها بیان می نمایند.

 

مثلاً؛ «صالح» را به : صحیح و سالم از نظر جسمی و بدنی[7] ،توبه کننده[8]، کسی که واجبات الهی و حقوق مردم را ادا می کند[9]، معنا می نمایند. (یعنی مصداق آن را بیان می کنند).

 

و یا «حسنه»؛ را به :صدق[10]، گسترش روزی[11]، رضایت و خشنودی خداوند[12]، غنیمت[13]، نعمت[14]، محبت اهل بیت(ع)[15]، نماز[16]، معنا نمودند ،یعنی بحسب قرائنی مصادیق مختلف آن را بیان می کنند.

 

و نیز واژه «خیر» را به صله رحم[17]، اعمال صالحه[18]، مال[19]، معنا می نمایند.

 

به هر حال اعمال خیر، حسنه و صالحه تفاوت ماهوی با هم ندارند بلکه یک عمل از آن جهت که برتری دارد خیر است و از آن جهت که زیبا و نیکوست حسنه می باشد و از آن جهت که صحیح و درست می باشد به او عمل صالح می گویند.

 

بعضی از مفسرین در بیان مقصود از عمل صالح فرموده اند: "ظاهرا عمل صالح اعمالى است که روى میزان عقل و منطق و قانون شرع نیکو نماید و از شائبه ریا و عجب و پیروى هوى و هوس و از هر گونه منقصتى خالى و نزد عقلا پسندیده و لایق مقام عبودیت و پیشگاه حضرت احدیت باشد . "[20]

 

 


[1] معجم المصطلحات، ج‏2، ص 66، الخیر : ما فیه نفع و صلاح، و هو ضد الشر، فالمال  خیر، و الخیل خیر، و العلم النافع خیر، و فی التنزیل العزیز:. بیدک الخیر إنک على کل شی‏ء قدیر[ سورة آل عمران، الآیة 26]. و قوله تعالى: فقال إنی أحببت حب الخیر عن ذکر ربی.[ سورة ص، الآیة 32].

 

 قیل: الخیر هنا: الخیل لأنها أداة نفع. و قیل: هو المال و متاع الدنیا. و قوله تعالى:. فمن تطوع خیرا فهو خیر له.[ سورة البقرة، الآیة 184] أی: من زاد على مقدار الفدیة تطوعا، فهو خیر له عند اللّه. « التسهیل لعلوم التنزیل 1 26، و القاموس القویم للقرآن الکریم ص 216، و التوقیف ص 230، و الکلیات ص 423».

[2] لسان العرب، ج 4، ص 264؛ کتاب العین، ج 4، ص 264.

[3] معجم المصطلحات، ج‏1، ص 570، الحسن : فی اللغة: هو کون الشی‏ء على وجه  تقبله النفس و یمیل إلیه الطبع من حیث الاستمتاع به.

[4] کتاب العین، ج 3، ص 143؛ لسان العرب، ج 13، ص 114. حسن: الحُسْنُ: ضدُّ القُبْح و نقیضه. و الحَسَنةُ: ضدُّ السیِّئة.

[5] کتاب العین، ج 3، ص 117؛ لسان العرب، ج 3، ص 516.

[6] لسان العرب، ج 2، ص 516. :فی التهذیب تقول اصلحت الدابة اذا احسنت الیها.

[7] همان.

[8] همان.

[9] همان.

[10] مجمع البحرین، ج 6، ص 233.

[11] همان.

[12] همان.

[13] همان.

[14] همان.

[15] همان. الکافی ج : 1 ص : 185، "الْحَسَنَةُ مَعْرِفَةُ الْوَلَایَةِ وَ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْت"‏.

[16] همان.

[17] همان، ج 3، ص 294.

[18] همان.

[19] همان.

[20]-مخزن العرفان فی تفسیر القرآن، ج‏15، ص: 273



ادامه مطلب
یک شنبه 30 مهر 1396  - 5:43 PM

خلاصه پرسش

ملاک و دلیل اعتبار و اعتقاد به امام‌زاده‌ها چیست؟

پرسش

من می‌خواستم راجع به امام‌زاده‌ها و اعتقاد به آن بپرسم و اگر سایت یا مطلب کاملی باشد، استفاده کنم؟

پاسخ اجمالی

مراد از امام زاده، فرزند یا فرزند زادگان ائمه اطهار (ع) است ولی در عرف به محل قبر آن بزرگواران امامزاده گفته می شود.

 

در روایات زیادی از پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) وارد شده است که اولاد و فرزندان پیامبر اکرم (ص) را اکرام کنید که در این کار ثواب و پاداش زیادی است.

 

احترام به فرزندان پیامبر اکرم (ص) شامل احترام به آنان در بعد از رحلتشان، احترام به مزار و مدفن آنها و زیارت و تعمیر و نظافت و عطرافشانی چنین مکان هایی است.

 

البته باید همواره به دو نکته توجه داشته باشیم: 1. سفارشات مربوط به احترام و اکرام ذریه پیامبر اکرم (ص) تنها شامل اولاد واقعی آن حضرت آن هم در صورتی که در طول حیات و زندگی خود از سیره و روش پیامبر جدا نشده باشند می شود.

 

2. امروزه بعضی از افراد سودجو به دروغ مکان هایی را به عنوان امامزاده معرفی می کنند که اگر جلو چنین سوءاستفاده هایی گرفته نشود ضربه بزرگی به دین وارد خواهد آمد.

 

مرحوم محدث قمی (ره) فرموده اند: برای اینکه امامزاده ای دارای اعتبار و احترام باشد باید دو نکته روشن باشد: 1. انتساب به یکی از امامان (ع). 2. علاوه بر انتساب باید جلالت، خوبی و تقرب او به خدا ثابت شده باشد. در غیر اینصورت فقط به عنوان قبرستان مسلمین در آنجا فاتحه ای خوانده می شود و در هر صورت بی احترامی به امامزاده های معروف کار صحیحی نیست.

 

پاسخ تفصیلی

مراد از امام زاده، فرزند یا فرزند زادگان ائمه اطهار (ع) است که اولاد با واسطه ی پیامبر اکرم (ص) هستند، ولی در عرف به محل دفن آنها، نیز امامزاده گفته می شود. (از باب ذکر حالّ و اراده محّل).

 

در روایات زیادی از پیامبر اکرم (ص) و ائمه طاهرین (ع) رسیده است که اولاد و فرزندان پیامبر (ص) را اکرام کنید.[1] پیامبر اکرم (ص) فرمودند: کسی که اولاد مرا اکرام کند به تحقیق مرا اکرام کرده است.[2]

 

امام رضا (ع) فرمودند: نظر کردن به فرزندان ما عبادت است. شخصی از آن حضرت پرسید: آیا نگاه کردن به آن دسته از فرزندان شما که امام هستند عبادت است؟ حضرت فرمودند: بلکه نگاه کردن به تمام فرزندان پیامبر (ص) عبادت است، مادامی که از راه و روش آن حضرت جدا نشده باشند و به گناهان آلوده نشده باشند».[3]

 

احترام به فرزندان پیامبر اکرم (ص) و ذریه آن حضرت هم شامل احترام در زمان حیات آنها می شود و هم احترام بعد از رحلت آن بزرگواران را در بر می گیرد. این دستور اسلام است که می فرماید: «قبور اموات خود را زیارت کنید و بر آنان سلام بفرستید،...».[4]

 

یکی از راه های احترام و اکرام آن دسته از فرزندان پیامبر اکرم (ص) که از دنیا رفته اند، احترام به مدفن و مزار آنان است.

 

بنابراین تعمیر کردن، تمیز کردن، عطرافشانی و ... چنین مکان هایی نوعی احترام به صاحبان این قبرهاست زیرا موجب عظمت صاحبان آنها و رغبت بیشتر مردم به رفت و آمد در چنین مکان هایی می شود[5].

 

در اینجا لازم است به نکته ای که در روایات اشاره شده بود عنایت بیشتری شود و آن اینکه تمام این سفارشان مربوط به فرزندان واقعی آن حضرت، یعنی کسانی که بدون واسطه یا با واسطه از صلب پیامبر اکرم (ص) هستند و در طول زندگی خود هیچ گاه از راه و روش و سیره آن حضرت جدا نشده اند.

 

نکته دیگر اینکه امروزه بعضی از افراد سودجو و فرصت طلب به دروغ مکان هایی را به عنوان امام زاده و بقعه متبرکه معرفی می کنند که گاهی حتی هیچ قبری در آنجا وجود ندارد یا اگر قبوری وجود دارد مربوط به اولاد پیامبر(ص) نیست در این موارد باید دقت لازم بشود تا جلو سوء استفاده چنین افرادی گرفته شود.

 

با توجه به این دو نکته وظیفه ما در رابطه با امامزاده ها معلوم می شود که آیا به تمام امامزاده ها باید احترام گذاشت یا نه؟ مرحوم محدث قمی (ره) در این باره می فرماید: اولاً باید نسب امامزاده معلوم باشد یعنی در کتب مربوط به این فن نسبت او با یکی از امام ها روشن شده باشد. ثانیاً علاوه بر انتساب به امام باید جلالت، خوبی و تقرب او به خدا از نظر تاریخ و رجال ثابت باشد. هر جا که این دو موضوع جمع شد مثل حضرت عبدالعظیم (ری)، حضرت معصومه (قم)، حضرت سید محمد (بین راه سامراء)، حضرت شاهچراغ (شیراز) و ... رعایت احترام آنان لازم و زیارتشان ثواب زیادی دارد. اما اگر این مطلب روشن نبود، انسان تنها می تواند به عنوان قبرستان مسلمانان فاتحه و قرآنی بخواند و از خدا برای کسانی که در آنجا مدفونند طلب رحمت کند.

 

اما در هر صورت بی احترامی به امامزاده های معروف کار صحیحی نیست مگر جایی که ثابت شود اصل و اساس درستی ندارد که در این صورت هم بی احترامی صحیح نیست و کافی است به مردم گفته شود که این جا امامزاده ای مدفون نیست.[6]

 

 


[1] مستدرک الوسائل، ج 12، ص 376.

[2] همان.

[3] وسائل الشیعه، ج 12، ص 311.

[4] بحارالانوار، ج 79، ص 64.

[5] پرداختن به فواید زیارت مجال دیگری را می طلبد اما برای آگاهی از فوائد گریه و زیارت، نک: نمایه ی: گریه‏ى زائران بقیع، سؤال 171.

[6] نک:  CDپرس و جو، پاسخ مؤسسه اطلاع رسانی تبیان و در راه حق.



ادامه مطلب
یک شنبه 30 مهر 1396  - 5:43 PM

خلاصه پرسش

خدا کیست و چه دلیلی می‌توان برای اثبات او آورد؟

پرسش

خدا کیست و چه دلیلی می‌توان برای اثبات او آورد؟

پاسخ اجمالی

خداوند تبارک و تعالی، وجود مطلق و کمال مطلق است که هیچ گونه عیب و نقصی در آن نیست. وجود بی همتایی است که توانایی انجام هر کاری را دارد و به همه اشیاء در تمام حالات و زمانها آگاه است، شنوا و بیناست، دارای اراده و اختیار است، زنده و خالق همه چیز و سرچشمه تمام خیرات و خوبیهاست، و همه موجودات (مخلوقات) را دوست دارد و نسبت به آنها  مهربان است.

 

مفهوم واژه خدا از عمومی ترین و ساده ترین مفاهیمی است که همه انسانها حتی کسانی که منکر وجود خداوند هستند، نیز آن را درک می کنند.

بقیه در ادامه مطلب

 

هر چند شناخت کنه و حقیقت ذات خداوند تبارک و تعالی برای انسان غیر ممکن است ولی از راههای بسیار زیادی می توان یقین به وجود خداوند تبارک و تعالی پیدا نمود. راههای شناخت خدا در یک دسته بندی کلی به راههای زیر تقسیم می شود:

 

1ـ راه عقلی (مثل برهان امکان و وجوب و مانند آن)

 

2- راه تجربی (برهان نظم)

 

3ـ راه دل (برهان فطرت)

 

آسان ترین و بهترین راهها، برهان فطرت (خدا شناسی از راه دل) می باشد که انسان با بازگشت به درون خویش، بی نیاز از هر گونه استدلال عقلی یا مشاهده تجربی خدای خویش را می یابد و از راه دل به کوی یار می رسد.

ادامه مطلب
یک شنبه 30 مهر 1396  - 5:42 PM

خلاصه پرسش

آیا این‌که در آیه 228 سوره بقره، برتری مرد بر زن اعلام شده است با عدالت خداوند منافات ندارد؟

پرسش

در آیه 228 سوره بقره برتری مرد بر زن اعلام شده است، آیا این با عدالت خداوند منافات ندارد؟

پاسخ اجمالی

این آیه درباره زنان مطلقه و یکی از احکام طلاق رجعی یعنی رجوع شوهران آنها در زمان عده است و به یک اصل کلی یعنی مساوات بین حقوق و وظایف زنان اشاره کرده است.

 

از جمع بندی آیات قرآن و سیاق این آیه بدست می آید که قرآن برتری را به تقوا می داند و در احکام و وظائف تساوی بین مرد و زن را نمی پذیرد و عدالت گرا است، بر این اساس مدیریت خانواده را بخاطر ویژگی هایی که خداوند در مردان قرار داده، بر عهده ی مردان گذاشته است.

 

پاسخ تفصیلی

آیه شریفه ای که به آن اشاره کرده اید درباره طلاق رجعی است و می فرماید: «... در آن ایام (ایام عده طلاق) اگر شوهرانشان (شوهران زنان طلاق داده شده) قصد اصلاح داشته باشند به بازگرداندنشان سزاوارترند. و برای زنان حقوقی شایسته است همانند وظیفه ای که بر عهده آنهاست ولی مردان را بر زنان مرتبتی (درجه ای) است و خداوند پیروزمند و حکیم است.[1]

 

آنچه در این آیه به آن اشاره شده است یک اصل مهم است که از نظر اسلام وظایف و حقوق زن با یکدیگر تناسب دارند (همانطوری که وظایف و حقوق مرد با هم تناسب دارند) یعنی بین حقوق زنان با وظایف آنها تساوی وجود دارد. و البته عکس آن نیز صادق خواهد بود یعنی اگر برای کسی حقی قرار دهند در مقابل وظایفی هم به همان اندازه بر گردن او قرار خواهند داد. این اصل مهم ریشه و منشأ عدالت بین زن و مرد است.

 

اصولاً اسلام مدعی تساوی زن و مرد نیست، بلکه مدعی عدالت بین زن و مرد است. زیرا هرگز نمی توان انکار کرد که بین زن و مرد از نظر روحی و جسمی و ... تفاوت هایی وجود دارد. و همین تفاوت ها باعث می شود تا وظایف هر یک با دیگری متفاوت باشد و این عین عدالت است. و اگر با وجود تفاوت ها از هر یک، وظایف یکسانی خواسته شود این خلاف عدالت است[2].

 

با توجه به این نکته و با توجه به اینکه یک خانواده موفق و سعادتمند نیاز به یک مدیر قدرتمند و توانا دارد و همه محاسبات دور از تعصب می گوید وضعیت جسمانی مرد و... ایجاب می کند که او مدیر خانواده باشد[3].

 

پس از نظر اسلام اگرچه مردان در این جهت بر زنان برتری داده شده اند ولی این برتری و درجه آنها موجب تکالیف و وظایفی برای آنها شده است که چنین وظایف و تکالیفی را از زنان نخواسته اند.

 

جالب است که در پایان آیه شریفه می فرماید: خداوند پیروزمند و حکیم است که این کلمات نورانی اشاره است به اینکه قانون و تدبیر الهی ایجاب می کند که هر کس در جامعه به وظایفی بپردازد که قانون آفرینش برای او تعیین کرده است و با ساختمان بدن او تناسب دارد. [4]

 

نتیجه اینکه با توجه به سیاق آیه و با توجه به آیات دیگری که می فرماید: زن و مرد از نظر پاداش اعمال صالح، با هم هیچ فرقی ندارند[5] و تقوا ملاک برتری است[6] و فرقی بین مرد و زن از این جهت نیست، به  خوبی روشن است که این آیه شریفه برتری مردان را تنها از جهت امر مدیریت و سرپرستی خانواده، بیان نموده است و معنی آیه برتری مطلق مردان از تمام جهات نیست.

 

برای آگاهی بیشتر، نک: قرآن و قوامیت مردان بر زنان، سؤال 267.

 

 


[1] بقره، 228.

[2] مساله عدالت میان زن و مرد به این معنى نیست که آنها در همه چیز برابرند و همراه  یکدیگر گام بردارند.

جنس زن براى انجام وظایفى متفاوت با مرد آفریده شده و به همین دلیل احساسات متفاوتى دارد قانون آفرینش، وظیفه حساس مادرى و پرورش نسلهاى نیرومند را بر عهده او گذارده، به همین دلیل سهم بیشترى از عواطف و احساسات به او داده است، در حالى که طبق این قانون، وظایف خشن و سنگین‏تر اجتماعى بر عهده جنس مرد گذارده شده، و سهم بیشترى از تفکر به او اختصاص یافته بنا بر این اگر بخواهیم عدالت را اجرا کنیم باید پاره‏اى از وظایف اجتماعى که نیاز بیشترى به اندیشه و مقاومت و تحمل شدائد دارد بر عهده مردان گذارده شود، و وظایفى که عواطف و احساسات بیشترى را مى‏طلبد بر عهده زنان، و به همین دلیل مدیریت خانواده بر عهده مرد، و معاونت آن بر عهده زن گذارده شده است و به هر حال این مانع از آن نخواهد بود که زنان در اجتماع، کارها و وظایفى را که با ساختمان جسم و جان آنها مى‏سازد، عهده دار شوند، و در کنار انجام وظیفه مادرى، وظایف حساس دیگرى را نیز انجام دهند. و نیز این تفاوت مانع از آن نخواهد بود که از نظر مقامات معنوى و دانش و تقوا، گروهى از زنان از بسیارى از مردان پیشرفته‏تر باشند.

 

به هر حال قوانینى همچون بودن حق طلاق، یا رجوع در عده یا قضاوت به دست مردان، (جز در موارد خاصى که به زن یا حاکم شرع حق طلاق داده مى‏شود) از همین جا سرچشمه مى‏گیرد، و نتیجه مستقیم همین واقعیت است. نک: تفسیر نمونه، ج‏2، ص: 158

[3] این مطلبی است که عملاً مورد تأیید تمام مدعیان تساوی حقوق زن و مرد می باشد  زیرا وقتی به کشورهایی که مدعی تساوی حقوق زن و مرد هستند نگاه می کنیم می بینیم اکثر قریب به اتفاق این کشورها مدیران درجه اول خود را از بین مردان انتخاب می کنند و کارهای مدیریتی را به مردان واگذار کرده اند.

[4] نک: تفسیر نمونه، ج 2، ص 161.

[5] نحل، 97.

[6]حجرات، 13 "یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ".



ادامه مطلب
یک شنبه 30 مهر 1396  - 5:41 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 24

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 55078
تعداد کل پست ها : 341
تعداد کل نظرات : 0
تاریخ ایجاد بلاگ : دوشنبه 17 مهر 1396 
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 8 خرداد 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی