به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

خلاصه پرسش

دلایل حرمت موسیقی را بیان فرمایید؟

پرسش

چرا موسیقی حرام است؟

پاسخ اجمالی

موسیقی و غنا در اصطلاح فقه با یکدیگر فرق دارد. غنا عبارت است از آوازی که از حنجره بیرون آمده و در گلو چرخانده شود، در شنونده حالت سرور و وجد ایجاد کرده و مناسب مجالس لهو و خوش گذرانی باشد. اما موسیقی آهنگی است که از آلات موسیقی پدید می آید.

 

با توجه به برخی آیات و روایات و سخنان برخی روان شناسان، مواردی هم چون گرایش انسان به فساد و فحشا، غفلت از یاد خدا، تاثیر سوء موسیقی و غنا بر روان و اعصاب و استفاده سوء استعمارگران از آن را می توان از جمله حکمت های حرمت موسیقی و غنا دانست.

 

دلائل اصلی حرمت موسیقی (یا حلیت برخی اقسام آن) آیات قرآن و روایات پیامبر اکرم(ص) و ائمه (ع) است. از میان آیات قرآن می توان به آیه های 72 سوره ی فرقان، 30 سوره ی حج، 3 سوره ی مؤمنون و 6 سوره ی لقمان اشاره کرد که ائمه(ع) در تفسیر آنها فرموده اند مراد از واژه های "قول زور" ، "لهو" و "لغو"در این آیات، غنا است.

 

همچنین روایاتی وجود دارد که در اثبات حرمت غنا به آنها استدلال شده است. وبه دسته ای دیگر از روایات، که در آنها آلات موسیقی و استعمال آنها حرام شمرده شده، برای اثبات حرمت برخی موسیقی ها استدلال شده است.

 

از آنجایی که غنا به معنی کشیدن صدا و هر گونه صدا و آواز استعمال شده، به همین جهت همه ی فقها «لهوی بودن» را از قیود غنای حرام می دانند و برخی نیز قید «مطرب» بودن را به آن افزوده­اند. در مورد موسیقی نیز اکثر فقها نوع لهوی آن را حرام می دانند و برخی موسیقی مطرب را نیز حرام می دانند.

 

پاسخ تفصیلی

1. تبیین مفهوم موسیقی:

 

«موسیقی» یا «موسیقیا» واژه ای یونانی است که در فرهنگ لغت، معادل «غنا» است؛ ولی در حوزه ی مفاهیم دینی و اصطلاح فقه، با یکدیگر تفاوت دارد. «غنا» در اصطلاح شرعی عبارت است از «آوازی که از حنجره ی آدمی بیرون آمده و در گلو چرخانده (چهچهه) شود و در شنونده حالت سرور و وجد ایجاد کند و مناسب با مجالس لهو و خوش گذرانی باشد.» اما موسیقی به «صوتی گفته می شود که از آلات موسیقی، پدید آید»، بر این اساس، نسبت بین موسیقی علمی و موسیقی فقهی، عموم و خصوص مطلق است.»[1]

 

2. حکمت حرمت موسیقی و غنا:

 

با بررسی برخی آیات قرآن و روایات و سخن روان شناسان می توان موارد ذیل را از فلسفه های حرمت موسیقی دانست:

 

الف) انسان را به فساد و فحشا گرایش می دهد:

 

در حدیثی از نبی اکرم(ص) آمده: «غنا نردبان زنا است.»[2] تجربه نشان داده است که بسیاری افراد، تحت تاثیر آهنگ های غنا راه تقوا را رها کرده و به فساد روی می آورند. مجلس غنا معمولا مرکز انواع مفاسد است[3].

 

ب) غنا انسان را از یاد خدا غافل می سازد:

 

قرآن کریم می فرماید: «بعضی از مردم خریدار سخنان بیهوده اند تا به نادانی مردم را از راه خدا گمراه کنند و قرآن را به مسخره می گیرند، نصیب اینان عذابی است خوار کننده.»[4] در این آیه یکی از عوامل گمراهی از سبیل الهی «لهو الحدیث» دانسته شده است. «لهو» آن چیزی است که انسان را به خودش آن چنان مشغول کند که باعث غفلت و بازماندن از کارهای مهم تر شود و در روایات اسلامی از آن به «غنا» تفسیر شده است.[5]

 

ج) تاثیر سوء موسیقی و غنا بر روان و اعصاب:

 

غنا و موسیقی یکی از عوامل تخدیر اعصاب است. «توجه به بیوگرافی مشاهیر موسیقی دانان نشان می دهد که در دوران عمر دچار ناراحتی های روحی گردیده ، و رفته رفته اعصاب خو درا از دست داده و عده ای مبتلا به بیماری های روانی شده و گروهی مشاعر خود را از کف داده اند، دسته ای فلج و ناتوان گردیده و بعضی هنگام نواختن موسیقی درجه ی فشار خونشان بالا رفته ،دچار سکته ی ناگهانی شده اند.»[6]

 

د) غنا یکی از ابزار کار استعمارگران است:

 

استعمارگران جهان همیشه از بیداری مردم، مخصوصاً نسل جوان، وحشت داشته اند، به همین دلیل بخشی از برنامه های گسترده ی آنها برای ادامه ی استعمار، فرو بردن جامعه در غفلت و بی خبری و نا آگاهی و گسترش انواع سرگرمی های ناسالم است. ایجاد مراکز فحشا، کلوپهای قمار و همچنین سرگرمی های ناسالم دیگر و از جمله توسعه ی غنا و موسیقی، از مهمترین ابزاری است که آنها برای تخدیر افکار مردم بر آن اصرار دارند.[7]

 

3) موارد ذکر شده حکمت حرمت غنا و موسیقی می باشد نه علت تامه و به همین دلیل، در مواردی هم که این آثار و نتایج سوء وجود ندارد باز حکم حرمت هم وجود دارد.

 

4) دلایل اصلی حرمت موسیقی(یا حلیت بعضی از اقسام آن) آیات قرآن و روایات پیامبراکرم(ص) و ائمه(ع) است که در حوزه ی تخصصی فقه . بررسی صورت می شود  و این مقال گنجایش طرح مباحث اجتهادی را ندارد. اما آنچه به صورت اختصار می توان اشاره نمود چند مطلب است:

 

الف) آیات قرآن هر چند به صورت روشن و صریح حکم غنا را بیان نمی کند و مانند بسیاری از احکام به اصول و کلیات می پردازد، ولی برخی از آیات با توجه به تفسیری که پیامبر اکرم و اهل­بیت(ع) از آنها نموده اند بر غنا تطبیق می کند. در این باره به چند آیه اشاره می کنیم:

 

1- امام صادق (ع) درباره ی آیات «و کسانی که شهادت به باطل نمی دهند(و در مجالس باطل شرکت نمی کنند)[8]و «از سخن باطل بپرهیزید»[9]، می فرمایند: «منظور مجالس لهو و لعب و غناست.»[10]

 

2- امام صادق(ع) درباره ی آیه ی «و آنها که از لغو و بیهودگی رویگردانند»[11]، فرمود: «منظور از «لغو» در این آیه، غنا و ملاهی می باشد.»[12]

 

3- امام باقر و امام صادق(ع) درباره ی آیه ی «بعضی از مردم سخنان بیهوده را می خرند تا مردم را از روی نادانی از راه خدا گمراه سازند و آیات الهی را به استهزا گیرند، برای آنان عذابی خوارکننده است»[13]،فرمودند: «منظور از سخنان بیهوده، غنا­ست.»[14]

 

نکته: هر چند اکثر این روایات، آیات مذکور را بر غنا تطبیق نموده­اند ولی دربعضی روایات، بر موسیقی نیز تطبیق شده است[15]و فقها نیز برخی از این آیات را بر موسیقی تطبیق نموده اند.[16]

 

ب) مهمترین دلیل بر حرمت غنا ، روایاتی است که ازپیامبراکرم و اهل­بیت(ع) به دست ما رسیده و به طور صریح و روشن دلالت بر حرمت غنا دارند. برای نمونه به برخی از روایات اشاره می کنیم:

 

امام باقر (ع) می فرمایند: «غنا از چیزهایی است که خداوند آتش جهنم را سزایش قرار داده»[17] و امام صادق (ع) می فرمایند: «از غنا دوری کنید[18].»

 

ج) در مورد حرمت موسیقی نیز روایاتی از پیامبراکرم و ائمه معصومین(ع) به دست ما رسیده که برخی از آنها را نقل می کنیم:

 

امام صادق(ع) می فرمایند: «آلات ساز و آواز، از عمل شیطان است پس هر چه در زمین از این نوع وجود دارد از ناحیه ی شیطان است.»[19]پیامبر اکرم(ص) نیز می­فرمایند: «شما را از مزمار و کوبات (آلات موسیقی) نهی می کنم.»[20]

 

د) از آنجائی که واژه ی غنا به معنای «کشیدن صدا» بلکه به معنای هر گونه صدا و آواز است[21]و به تعبیر شیخ انصاری ره «کاملا روشن و بدیهی است که هیچ یک از این مفاهیم حرام نیستند »[22]، به همین جهت، همه ی فقها «لهوی بودن» را قید غنای حرام می دانند؛ یعنی، غنای لهوی حرام است.[23] (واژه ی «لهو» را به فراموشی یاد خداوند و فرو غلطیدن در ابتذال معنا نموده اند[24] و گفته اند غنا و آوازی حرام است که مناسب مجالس لهو و لعب و فساد و خوش گذرانی باشد.)[25]

 

بعضی از فقها علاوه بر«لهوی بودن» قید «مطرب» را نیز بر آن افزوده اند[26]. «طرب» به حالت سبک عقلی گفته می شود که در اثر شنیدن آواز یا آهنگ در نفس آدمی پدید می آید و او را از حد اعتدال خارج می کند و در مورد موسیقی(آهنگی که از آلات پدید آید) نیز اکثر فقها نوعی را که «لهوی» باشد حرام می دانند و بعضی استماع موسیقی مطرب را حرام می دانند.[27]

 

نکته پایانی: همان طوری که قبلا تذکر دادیم، بررسی دقیق این مباحث، در حوزه ی تخصصی فقه انجام می شود و کسانی که در این زمینه قدرت اجتهاد ندارند باید از مراجع تقلید خودپیروی کنند.

 

 


[1] . سید مجتبی حسینی، (پرسش ها و پاسخ های دانشجویی)، ص 169؛ امام خمینی(ره)، المکاسب المحرمه، ج 1، صص 198ـ 224؛ حسینی، علی، الموسیقی، صص 16 و 17؛ تبریزی، استفتائات، س10، 46 ، 47 و 1048؛ فاضل، جامع المسائل، ج 1، س 974، 978و 979.

[2] . الغناء رقیة الزنا؛ بحار الانوار، ج 76، باب 99، الغناء.

[3] نک: تاثیر موسیقی بر روان و اعصاب ، ص 29؛ تفسیر روح المعانی، ج 21، ص 6؛ تفسیر نمونه، ج 17، ص 25 و 26.

[4] . ومن الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله بغیرعلم و یتخذها هزوا اولئک لهم عذاب مهین؛ لقمان، 6.

[5] . وسائل الشیعه، ج 12، باب 99 ـ ابواب ما یکتسب به.

[6] . تاثیر موسیقی بر روان و اعصاب، ص 29 و 92( به نقل از تفسیر نمونه، ج 17، ص 26).

[7] . تفسیر نمونه ، ج 17، ص 27.

[8] . والذین لا یشهدون الزور؛ فرقان، 72.

[9] . واجتنبوا قول الزور؛ حج، 30.

[10] . وسائل الشیعه، ج 12، باب 99، ابواب ما یکتسب به، ح 2، 3 ، 5 ، 9 و 26.

[11] . والذین عن اللغو معرضون؛ مؤمنون، 3.

[12] . تفسیر علی بن ابراهیم، ج 2، ص 88.

[13] . لقمان، 6.

[14] . وسائل الشیعه، ج 12، باب 99، ابواب ما یکتسب به، ح 6، 7، 11، 16و25.

[15] . همان، باب 100، ح3.

[16] . المکاسب المحرمه، امام خمینی(ره)، ج 1، ص 2.

[17] . وسائل الشیعه، ج 12، باب 99، ابواب ما یکتسب به ح 6.

[18] . همان، ح 23 و 24.

 [19] .همان. باب 100، ح 5 و 6.

[20] . همان.

[21] . المکاسب المحرمه، امام خمینی(ره)، ج 1، ص 299.

[22] . مکاسب شیخ انصاری،جلد1، ص 292.

[23] . رساله ی دانشجویی، ص 171.

[24] . احمد شرمخانی، انسان، غناء، موسیقی، ص 14.

[25] . رساله دانشجویی، ص 171. بهر حال حرام بودن مطلق صدای زیبا با فطرت و عقل انسان سازگار نیست و مخالف با بعض روایات که دستور به خواندن قرآن به صوت زیبا می دهند می باشد. لذا منظور نوع خاصی از آن است و می توان معیار نوع حرام را از همین تعبیرات «باطل» یا «لهو» بدست آورد.

[26] . همان.

[27] . توضیح المسائل مراجع، ج 2، صص 813 و 913؛ مسائل جدید، ج 1، ص 47 به بعد.



ادامه مطلب
یک شنبه 28 آبان 1396  - 11:39 AM
خلاصه پرسش
چگونه می توان حسادت را درمان کرد ؟
پرسش
به چه شکل باید با حسادت مقابله و مبارزه کرد؟ حسادت در همه کارها وجود دارد، نه تنها در مورد یک شوهر و چند زن. مراد «حسادت» در تمام معانی است. این یک مرض است، لذا باید یک علاجی برای آن باشد، و باید علاج آن را به شکلی به دست آورد.
پاسخ اجمالی

حسد روحیه ی خواری و خود کم بینی است که به دنبال آن فرد آرزو می کند که نعمتی را که فرد دیگر دارد، نداشته باشد.

 

برای درمان این روحیه راهکارها زیر پیشنهاد می شود:1. تفکر در موردضررهایی که حسد بر روح و روان، دین و آخرت دارد.2. تقویت ایمان نسبت به ذات حق تعالی.3. انجام دادن رفتاری خلاف مقتضای حسادت.4. دعا و راز و نیاز با ذات حق تعالی، که بهترین و موثرترین شیوه برای از بین بردن بیماری ها روحی و روانی است.

پاسخ تفصیلی

برای پاسخ به پرسش ریشه های حسد و شیوه های درمان آن، دانستن مطالب زیر لازم است:

 

تعریف حسد؛ فرق حسد با غبطه و غیرت؛ ریشه های پیدایش حسد، شیوه های از بین بردن آن.

 

تعریف حسد: حسد روحیه خواری و خود کم بینی است که فرد حسود در خود می بینید که به دنبال آن آرزو می کند که نعمت واقعی یا خیالی را که فرد دیگر دارد، نداشته باشد، حال چه آن نعمت واقعی یا خیالی را خود داشته باشد و یا نداشته باشد یا به او برسد یا نرسد[1].

 

فرق حسد با غبطه: غبطه روحیه ای است که در پی آن فرد می خواهد نعمت و کمالی را که دیگری دارد، مثل آن را داشته باشد، بدون آن که آرزوی نابودی آن را در دیگری بنماید.[2]

 

فرق حسد با غیرت: غیرت روحیه ای است که به دنبال آن، فرد خواهان نداشتن زشتی و بدی از فرد دیگری است.[3]

 

ریشه های پیدایش حسد:[4]

 

پیدایش حسد، عوامل گوناگونی دارد که هر یک به تنهایی هم می توانند باعث پیدایش حسد شوند، لذا بسته به کمی یا زیادی این عوامل، حسد زدایی از سختی و آسانی برخوردار است. اینک برخی از آن عوامل را تذکر می دهیم:

 

1. خباثت و زشتی باطنی: روحیه عده ای این گونه شکل گرفته است که نمی توانند دارایی مادی و معنوی را در دیگری ببینند.

 

2. احساس تهی و خواری کردن[5]: یعنی چون در خود احساس خواری و کوچکی می کند، نمی تواند کمال یا خوبی ای را در دیگری ببیند.

 

3. روحیه خود خواهی و خود ستایی: چون می خواهد فقط خودش مورد ستایش باشد و مشهور گردد، نابودی عوامل آنها را در دیگری خواهان است.

 

4. روحیه دشمنی: چون نسبت به فرد مورد حسادت، دشمنی دارد، نمی خواهد دارایی ها و زیبایی های او را ببیند.

 

شیوه های درمان حسادت:[6]

 

1. فکر کردن در ضررهایی که حسد بر روح و روان دارد: چون حسود همواره در غم و غصه خواهد بود، زیرا نعمت های الاهی نسبت به دیگران هم همیشگی است و هم بی شمار و او در این آتش نگرانی و افسردگی می سوزد.

 

2. فکر کردن در مورد ضررهایی که معصومین (ع) برای دین و آخرت حسود بیان کردند که برخی از آنها را بیان می کنیم: حسد آفت دین، از بین برنده ایمان، باعث خروج از ولایت و دوستی ذات حق تعالی، دشمنی با کارهای خداوند، موجب عدم قبولی طاعت و توبه و شفاعت، و از بین برنده خوبی ها و منشأ بسیاری از گناهان است. [7]

 

3. تقویت ایمان نسبت به ذات حق تعالی و صفات و افعال او، و این که او هر دارایی، خوبی و زیبایی روحی و دنیوی و اخروی که به هر فردی داده است به خاطر رحمت، عدالت، حکمت و امتحان می باشد و بداند که اگر فردی از آنها بی بهره است بر اساس حکمتهای الهی مانند امتحان و یا بالابردن درجات روحی و اخروی و...است.

 

4. بدست آوردن روحیاتی که در ضدیت با منشأ حسد هستند؛ یعنی به جای زشتی باطنی، پاکی و گستردگی درونی داشته باشد. به جای احساس تهی و کوچکی از دارایی دیگران، عزت و کرامت نفس داشته باشد؛ به جای خود خواهی و خود ستایی، خدا خواهی، خداشناسی و فروتنی؛ و به جای دشمنی، دوستی با دیگران را پیشه خود سازد.

 

5. رفتاری خلاف مقتضای حسادت انجام دهد: به جای نگرانی خوشحالی؛ به جای ترش رویی، خوش رویی و به جای بدگویی، تعریف نماید به گونه ای این نوع رفتار ها ادامه یابد که مایه دوستی و مهربانی شود.

 

6. راز و نیاز داشتن با ذات حق تعالی، که هم بی نیاز است و هم بی نیاز کننده؛ راز و نیاز ، بهترین و موثرترین شیوه برای از بین بردن بیماری ها روحی و روانی مثل حسادت می باشد. امام سجاد زین العابدین و سید الساجدین (ع) در راز و نیازش با ذات حق تعالی،عرضه می دارند: خداوندا به تو پناه می برم از طوفانی شدن حرص و شعله ور گردیدن خشم و غالب شدن حسادت[8].

 

 

[1] چهل حدیث امام خمینی ره، ص 105، معراج السعادة مرحوم نراقی، ص 347، کیمیایی سعادت غزالی، ج 2، ص 126.

[2] معراج السعادة، ص 347؛ در خصوص ارزش غبطه رجوع شود به کتب اخلاقی و تفاسیر قرآن ذیل آیات: مطففین، 26، حدید، 21‌ و مائده، 48.

[3] همان.

[4] نک: کیمیای سعادت و معراج سعادت، بحث حسادت.

[5] امام خمینی حسد را همین روحیه،و ذل نفس،‌ می دانند. نک: چهل حدیث، ص 107.

[6] همه این شیوه ها و با شیوه های دیگری تحت همین عناوین و یا عناوین دیگر در همین کتاب های اخلاقی ذکر شده و ذکر نشده،‌ بیان شده اند.

[7] برای اطلاع بیشتر، نک: کافی،ج2، ص307؛ وسائل الشیعه،ج15، ص366؛ مستدرک الوسائل،ج12، ص20 و کیمیای سعادت و معراج سعادت، بحث حسادت.

[8] «اللهم انی اعوذ بک من هیجان الحرص و سورة الغضب و غلبة الحسد». صحیفه سجادیه،ص56، کان من دعائه (ع) فی الاستعاذة من المکاره و سیئی الاخلاق و مذام الافعال.



ادامه مطلب
یک شنبه 28 آبان 1396  - 11:39 AM

خلاصه پرسش

آیا از دیدگاه فلاسفه ومنطق دانان تفاوتی بین جوهر وعرض وجود دارد (حتی یک تفاوت جزیی) یا هیچ تفاوتی ندارند؟

پرسش

آیا از دیدگاه فلاسفه ومنطق دانان تفاوتی بین جوهر وعرض وجود دارد (حتی یک تفاوت جزیی) یا هیچ تفاوتی ندارند؟

پاسخ اجمالی

جوهر از دیدگاه واژه شناسی ترجمه (معرب) گوهر است.

 

و عرض به معنای: عارض شدن، عارضه ای پیش آمدن، عرضه کردن، و ... آمده است.[1]

 

فلاسفه در تعریف جوهر فرموده اند: «الجوهر ماهیة اذ اوجدت فی الخارج وجدت لا فی موضوع مستغن عنها»[2]

 

و در تعریف عرض فرموده اند: «ان العرض ماهیة اذا اوجدت فی الأعیان وجدت فی موضوع مستغن عنه»[3]

 

در فرهنگ های فلسفی نیز جوهر و عرض چنین تعریف شده است:

 

اشیا و موجودات خارجی را هر گاه بررسی کنیم در می یابیم که بعضی موجود مستقل بوده و بعضی دیگر مستقل نبوده و قائم به غیر اند، بعضی وجود استقلالی دارند و بعضی تبعی و به طور کلی وجود بعضی موجودات انتزاعی است، مانند مفهومات و اضافات و بعضی در محل اند و بعضی بی نیاز از محل.

 

موجوداتی که مستقل بوده و در تقرر وجودی نیازی به محل نداشته باشند جوهراند و حق وجود عینی آنها آن است که در موضوعی از موضوعات نباشد. اما موجوداتی که تبعی بوده و حق وجود عینی آنها این است که در موضوعی از موضوعات و محل از محل ها باشند، عرض اند.[4]

 

به بیانی دیگر، عرض چیزی است که در شیءی موجود است که آن شیء متقوم به عرض نیست، مانند سیاهی و سفیدی که وجود آنها فی نفسه عین موجود معروضشان است و بدون معروضشان قوام ندارند و هر گاه در خارج یافت شوند ناچاراً در موضوعی از موضوعات خواهند بود.

 

مثال: عقل جوهری است که در پیدایش خود وابسته به آن نیست که در موضوعی یافت شود. ولی رنگ ها و قیام و قعود و امثال آنها در تحقق نیاز به جسم دارند گر چه آن جسم که موضوع آنها می شود در تحقق خود وابسته به هیچ یک از آن اعراض نیست.

 

مشترکات و تمایزها:

 

آنچه را که جوهر و عرض در آن مشترک اند: أ: ممکن بودن ، ب: ماهیت داشتن هردوی آنها است.

 

اما فرق ها: 1. عرض در تحقق خود وابسته به موضوع است؛ یعنی هر گاه بخواهد در خارج تحقق پیدا کند، باید در موضوعی از موضوعات یافت شود و قائم بالذات نیست و وجوداستقلالی ندارد بر خلاف جوهر که در وجودش مستقل است و هیچ نیازی به غیر ندارد.

 

2.عرض فی حد نفسه عرض است، امکان ندارد که جوهر شود؛ چراکه عرض موجودی است که خارج از ذات شیء است و شیء خارجی نمی تواند داخل در ذات چیزی دیگر باشد.

 

3. اگر چه جوهر و عرض مفهوم انتزاعی از نحوه ی وجوداند، ولی جوهر اعلی رتبه ی وجودهای متسلسله است، به طوری که اگر همه ی موجودات ممکن عرض باشند، لازم می آید موجودهای ممکن و محدود، نامحدود شوند در صورتی که بدیهی است که ممکنات محدود اند، پس جوهر موجب محدود کردن تسلسل موجودات است بر خلاف عرض.

 

 


[1] المنجد، واژه ی «الجوهر».

[2] شرح نهایة الحکمة، ج1، ص 412.

[3] همان، ص 477.

[4] سجادی، سید جعفر، فرهنگ علوم فلسفی و کلامی، ص 249.



ادامه مطلب
یک شنبه 28 آبان 1396  - 11:39 AM
خلاصه پرسش
دلیل وجوب خمس و مصرف آن از نظر شیعه چیست و چرا اهل سنت بدان پای بند نیستند؟
پرسش
با سلام ، چرا نیمی از خمس باید به سادات داده شود و آیا خمس ساخته و پرداخته شیعیان نیست؟ در حالی که در قرآن فقط یک آیه اشاره به خمس کرده و در رابطه دیگری و در اهل سنت که خیلی اعتقادات سخت تری در رابطه به روش پیامبر (ص) دارند خمس را نمی شناسند. هر چند پرداخت خمس خود عمل خوبی برای تعدیل ثروت و کم کردن فاصله طبقاتی است.
پاسخ اجمالی

1. آیاتی که مربوط به احکام فقهی است (آیات الاحکام) در قرآن کریم نسبت به کل آیات قرآن مجید بسیار کم و محدود است به طوری که در قرآن تنها به اصل وجوب واجباتی مانند طهارت، نماز ،روزه، حج و....تصریح شده و بیان تفصیلی احکام و شرایط آن به پیامبر(ص) و جانشینان او واگذار شده است. حکم واجبات مهمی مانند روزه و یا حج در تعداد بسیار اندکی از آیات قرآن آمده است به طوری که قرآن مجید متعرض اکثر قریب به اتفاق احکام آنها نشده است. خمس هم دارای چنین حالتی می باشد.

 

2. اهل سنت درباره ی آیه خمس (41 انفال) بحث های مفصلی کرده اند و بر طبق روایاتی که دارند پرداخت خمس توسط پیامبر(ص) و در زمان ایشان را قطعی دانسته اند. امروزه اختلاف اهل سنت بر سر اصل خمس نمی باشد بلکه آنها در بعضی از فروعات با شیعه اختلاف نظر دارند.

 

3. علت پرداخت خمس به سادات به این خاطر است که خداوند زکات و صدقه ی واجب را بر آنان حرام کرده است. و با توجه به این که در میان آنان فقراء و مستمندانی نیز وجود دارد به خاطر احترام به پیامبر(ص) و حفظ عزت ایشان برای فقراء بنی هاشم بودجه خاصی قرار داده شده و دریافت خمس را بر آنان جایز شمرده شده است.

پاسخ تفصیلی

خمس یکی از فرایض و واجبات دین اسلام است. قرآن مجید در بیان اهمیت آن، ایمان را با آن پیوند زده است و می فرماید: «بدانید آنچه را که سود می برید، یک پنجم آن ،برای خدا و رسولخدا(ص) و خویشاوندان او و یتیمان و مسکینان و در راه ماندگان است، اگر به خدا ایمان دارید و ...[1]»

 

قرآن مجید آیات مربوط به توحید و معاد و نبوت را مکرر و مفصل ذکر کرده است. اما تنها آیات محدودی را به بیان احکام اختصاص داده است، به طوری که مشهور است، تعداد آیات الاحکام در قرآن پانصد مورد است و اگر آیات متکرر و یا متداخل را کم کنیم از این مقدار هم کمتر می شود.[2] در حالی که احکام و مسائل فقهی مطرح در هر یک از فروع دین خیلی بیشتر از این است . به همین جهت فقهای همه مذاهب اسلامی سایر احکام و دستوراتی را که در آیات قرآن نیامده است را از روایات معتبر از پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین (ع) استفاده می کنند.

 

پس با توجه به گستردگی فقه از یک سو و وجود روایات متعدد از ائمه معصومین (ع) در همه موضوعات فقه از سوی دیگر ،اگر در قرآن مجید برای مساله ای مانند خمس تنها یک آیه وجود داشته باشد ، موضوع غریبی نیست، و سایر احکام آن را می توان از روایات معتبر ائمه معصومین (ع) استفاده کرد. کما این که در مورد حکم واجباتی مانند روزه یا حج فقط سه الی چهار آیه در قرآن ذکر شده[3]، یا به واجبات نماز ،ارکان ،شرائط و...آن که بسیار هم اهمیت دارد در آیات قرآن اشاره ای نشده است و همه مذاهب اسلامی این مطالب را از روایات استفاده کرده اند. در عین حال تنها آیه مربوط به وجوب خمس که در سوره انفال آمده است بسیار گویا و از دلالت خوبی بر خوردار است.

 

مرحوم علامه طباطبائی ره در تفسیر این آیه می فرماید: «غنم» و «غنیمت»، به معنای رسیدن به در آمد از راه تجارت و یا صنعت و یا جنگ است[4] و مورد آیه اگر چه غنیمت جنگی است ولی مورد و مصداق نمی تواند مخصص معنا باشد[5]. پس معنی آیه عام است و از ظاهر آیه چنین بر می آید که حکم مورد نظر مربوط به هر چیزی است که غنیمت شمرده شود هر چند غنیمت جنگی گرفته شده از کفار نباشد مانند معادن و گنج و مرواریدهای که با غواصی از دریا بدست می آید و ... امام جواد (ع) فرمود: غنائم و فوائدی (هر گونه سود و در آمدی) که به شما می رسد پرداخت خمس آن واجب است. بعد حضرت آیه ی خمس را تلاوت فرمودند. [6]

 

با این که در آیه فقط از غنائم صحبت شده است امام (ع) در تفسیر آن «فوائد» را نیز اضافه فرمودند. مرحوم علامه طباطبائی می گوید: ... این که خمس مختص به غنائم جنگی نیست از اخبار متواتر (زیاد و فراوان) استفاده می شود.[7]

 

اما "ذی القربی" به معنای نزدیکان و خویشاوندان است و در این آیه منظور، نزدیکان رسول خدا(ص) و یا به طوری که از روایات قطعی استفاده می شود خصوص اشخاص معینی از ایشان است.[8]

 

در مصادر اهل سنت هم روایات زیادی وجود دارد که خمس در زمان خود رسول الله تقسیم شد و حضرت تا زنده بود این واجب را اداء می کرد، سیوطی از ابن ابی شیبه از جبیر بن مطعم نقل می کند: رسول خدا (ص) سهم ذی القربی را میان بنی هاشم و بنی عبدالمطلب تقسیم کرد، آنگاه من و عثمان بن عفان پیش او رفته و از وی خواستار سهم شدیم و گفتیم: آیا به برادران ما از بنی مطلب می دهی و به ما نمی دهی؟ با این که ما و ایشان از جهت خویشاوندی در یک رتبه هستیم؟ فرمود: آنان در جاهلیت و هم در اسلام هرگز از ما جدا نبودند[9].

 

در همه کتب فقهی اهل سنت بحث خمس آمده است، عده ای بعد از باب زکات و عده ای در فروعات جهاد از آن بحث کرده اند. قاضی ابن رشد( 595 هـ .) بعد از بیان مذاهب اهل سنت در خمس می گوید: البته در میان اصحاب (اهل سنت) اختلاف شده است که ذی القربی چه کسانی هستند؟ عده ای گفتند فقط بنی هاشم مراد است و دیگران گفته اند هم بنی هاشم و هم بنی عبدالمطلب، وی روایت جبیر بن مطعم را دلیل بر قول اخیر می آورد.[10]

 

بنا براین روشن شد که خمس ساخته و پرداخته شیعیان نیست بلکه تنها فرقی که هست اصرار شیعه بر استمرار و دوام عمل به این آیه مبارکه می باشد چرا که اقرباء و خویشان رسول الله پیوسته موجود بوده و در میان آنان فقیر و مسکین نیز وجود دارد. اگر چه شافعی از ائمه اهل سنت نیز قائل است که خمس اقرباء با موت پیامبر(ص) از بین نمی رود[11].

 

اما فلسفه ی پرداخت خمس و تخصیص نصف آن به سادات:

 

پرداخت خمس ممکن است علل و حکمت زیادی داشته باشد که در این جا به بعضی از آنها اشاره می کنیم 1. در هر جامعه ای رهبر و امام آن جامعه برای احیاء دین خدا و پیاده کردن احکام اسلام و پیشبرد نظام و کشور هزینه هایی دارد که باید تامین شود. پیامبر اسلام(ص) و بعد از او امامان معصوم (ع)و در زمان غیبت فقهاء شیعه که جانشینان ائمه (ع) می باشند نیز به عنوان رهبر جامعه اسلامی همواره دارای هزینه های مختلفی از جمله کمک به مستمندان، ساخت مسجد، تجهیز سپاه و کار های خیر دیگر بوده اند که با پرداخت خمس این هزینه ها تأمین می شود. ائمه (ع) فرموده اند: خمس کمک ما در پیاده کردن دین خدا است.[12]

 

2. خمس وسیله ای برای رشد و کمال انسان محسوب می شود با ادای خمس به قصد قربت و بریدن از دنیا نیز وظیفه اش را انجام داده و خود را از گناهان پاک نموده و به سوی کمال ترقی می کند.[13]

 

و اما در باره علت تخصیص نصف مبلغ خمس به سادات محترم باید گفت: خمس و زکات از مالیات های اسلامی هستند که به منظور رفع مشکلات مالی امت اسلامی و توزیع عادلانه ثروت و تقویت بنیه مالی حکومت اسلامی وضع شده است. «میان خمس و زکات این تفاوت مهم وجود دارد که زکات جزء اموال عمومی جامعه اسلامی محسوب می شود، لذا مصارف آن عموماً در همین قسمت می باشد،‌ ولی خمس از مالیات هایی است که مربوط به حکومت اسلامی است،‌ یعنی مخارج دستگاه حکومت اسلامی و گردانندگان این دستگاه از آن تأمین می شود. محروم بودن سادات از دست یابی به زکات در حقیقت برای دور نگه داشتن خویشاوندان پیامبر(ص) از این قسمت است تا بهانه ای به دست مخالفان نیفتد که بگویند پیامبر(ص) خویشان خود را بر اموال عمومی مسلط ساخته است،‌ ولی از سوی دیگر نیازمندان سادات نیز باید از طریقی تأمین شوند. در حقیقت خمس نه تنها یک امتیاز برای سادات نیست،‌ بلکه یک نوع کنار زدن آنها، به خاطر مصلحت عموم و به خاطر این که هیچ گونه سوء ظنی تولید نشود می باشد».[14] آیا می توان باور کرد که اسلام برای از کار افتاده ها و ایتام و محرومان غیر بنی هاشم فکری کرده باشد و از راه زکات مخارج سال آن ها را تأمین کرده باشد،‌ ولی نیازمندان بنی هاشم را بدون هیچ گونه تأمین رها سازد؟ پس قانون خمس هیچ گونه امتیاز طبقاتی برای سادات ایجاد نمی کند و از نظر جنبه های مادی هیچ گونه تفاوتی با زکات که برای سایر فقرا است ندارد، «در حقیقت دو صندوق وجود دارد: صندوق خمس و صندوق زکات هر کدام از نیازمندان تنها حق دارند از یکی از این دو صندوق استفاده کنند آن هم به اندازه مساوی، یعنی به اندازه نیازمندی یک سال».[15]فقرای غیر سادات از صندوق زکات و فقرای سادات از صندوق خمس بهره مند می شوند. نیازمندان سادات حق ندارند چیزی از زکات مصرف کنند.

 

 

[1] سوره ی انفال آیه 41. وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکینِ وَ ابْنِ السَّبیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ...

[2] کنز العرفان، تصحیح عقیقی بخشایشی، ص 29.

[3] کنز العرفان، تصحیح عقیقی بخشایشی ، ص 179 و ص 242.

[4] ترجمه تفسیرالمیزان، ج 9، ص 118.

[5] ترجمه تفسیرالمیزان، ج 9، ص 120.

[6] وسائل الشیعه، ج 6، باب 8 (ابواب ما یحب فیه الخمس) ج، 5.

[7] ترجمه ی المیزان، ج 9، ص 137، 136

[8] ترجمه ی المیزان، ج 9، ص 118.

[9] الدر المنثور، ج 3، ص 186، به نقل المیزان، ج 9، ص 138.

[10] بدایة المجتهد، ابن رشد، کتاب الجهاد، ص 382، 383.

[11] بدایة المجتهد، ابن رشد، کتاب الجهاد، ص 382.

[12] پرسش ها و پاسخ ها، ج 10، ص 32 (احکام خمس)

[13] امام رضا (ع) می فرمایند: ان اخراجه (خمس) مفتاح رزقکم و تمحیص ذنوبکم. «پرداخت خمس کلید جلب روزی و وسیله آمرزش گناهان است» وسائل الشیعه، ج 6، ابواب الانفال، باب 3، ج 2.

[14] تفسیر نمونه، ج7 ص 184

[15] همان، ص 183.



ادامه مطلب
یک شنبه 28 آبان 1396  - 11:38 AM

خلاصه پرسش

کیفیت انجام استبراء از منی چگونه است؟

پرسش

برای استبراء از منی چه مقدار باید بول کرد ؟ آیا چند قطره بول هم کافی است ؟
اگر بدون استبرا از منی ، غسل کنیم و بعد از خروج از حمام ، منی از ما خارج شود آیا بدن، لباسها و حوله ای که با آن خود را خشک کرده ایم نجس خواهد بود؟

پاسخ اجمالی

استبراء از منی یک عمل مستحبّ است و فلسفه ی استحبابش این است که ذرّات منی باقى مانده در مجرای ادرار خارج شود تا اگر بعد غسل رطوبتی از انسان خارج شد در صحت غسل یا طهارت بدن خود دچار مشکل نشود.

 

حضرت امام خمینی ره در این زمینه فرموده اند:" مستحبّ است انسان بعد از بیرون آمدن منى بول کند و اگر بول نکند و بعد از غسل رطوبتى از او بیرون آید، که نداند منى است یا رطوبت دیگر، حکم منى دارد ".[1]

 

استبراء از منی به دو روش امکان پذیر است: 1-انسان بعد از بیرون آمدن منى بول کند. 2-به همان روش استبراء از بول (به کیفیّتى که در احکام تخلّى آمده است ) استبراء نماید.

 

حضرت آیت ا... بهجت در زمینه روش دوم فرموده اند: " و اگر نمى‏تواند بول کند، بنا بر احوط باید استبراء کند به کیفیّتى که در احکام تخلّى گذشت و...".[2]

 

بنا براین خروج سه چهار قطره بول برای استبراء از منی کافی است مخصوصا اگر بعد از آن استبراء از بول هم انجام شود.

 

در پاسخ به قسمت دوم سؤال شما باید بگوئیم بله اگر انسان بدون استبراء از منی، غسل کند و بعد از خروج از حمام، رطوبتی از او خارج شود حکم را منی دارد [3] و بدن، لباسها و حوله ای که با آن خود را خشک کرده است اگر با آن رطوبت تماس داشته باشد و رطوبت به آن منتقل گردد، نجس خواهد بود و غسل جنابت او نیز باطل است و باید مجددا غسل جنابت انجام دهد.

 

 


[1] توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج‏1، ص: 210، مسأله 348.

[2] همان.

[3] همان .



ادامه مطلب
یک شنبه 28 آبان 1396  - 11:38 AM

خلاصه پرسش

مؤثرترین نذر که باعث رسیدن به حاجت می شود، کدام است؟

پرسش

مؤثرترین نذر که باعث رسیدن به حاجت می شود، کدام است؟

پاسخ اجمالی

یکی از راه های بر آورده شدن حاجات نذر کردن است که دارای آداب خاصی است. از جمله این که در نذر باید صیغه خوانده شود، ولی لازم نیست به عربی باشد. مثلاً اگر بگوید نذر کردم اگر مریض من خوب شد برای خدا بر من است که صد تومان به فقیر بدهم، نذر او صحیح است.از شرایط نذر آن است که نذر کننده باید مکلف و عاقل باشد و با اختیار خود نذر کند. پس نذر انسان مجبور و یا کسی که مثلاً از روی عصبانیت بی اختیار نذری می کند، صحیح نیست. و کاری را هم که می خواهد به عنوان نذر انجام دهد باید یک نوع رجحان و برتری داشته باشد؛و انجام آن برایش ممکن و در حد توان او باشد. پس نذر آن است که انسان بر خود واجب کند که کار خیری را برای خدا به جا آورد و یا کاری که انجام ندادن آن بهتر است برای خدا ترک کند.[i]


اما این که کدام نذر دارای تأثیر بیشتری است و زودتر ما را به حاجتمان می رساند، با تحقیقی که انجام شده نذر برای ائمه اطهار (ع) بسیار مؤثر است. مثلاً کسی نذر کند که اگر خدا حاجت او را برآورده کرد یک ختم قرآن بخواند و ثواب آن را به ساحت مقدس یکی از چهارده معصوم (ع) هدیه کند، یا نذر کند روزه بگیرد، یا چهل روز زیارت عاشورا بخواند. البته این نکته هم قابل توجه است که گاهی ما حاجتی را می خواهیم، ولی هر چه تلاش می کنیم و نذرهای مختلف انجام می دهیم به حاجتمان نمی رسیم. باید دانست که این مسأله اهمیت نذر را کم نمی کند، بلکه بسیار مواردی وجود دارد که ما چیزی را برای خودمان ضروری و لازم می دانیم و دنبال به دست آوردن آن هستیم، ولی چون به خیر و صلاح ما نیست و ممکن است در آینده به ضرر ما تمام شود، خدا حاجت ما را به تأخیر می اندازد تا موقع انجام آن برسد و چه بسا ما چیزی را دوست داریم، در حالی که به ضرر ماست و چه بسا از چیزی بدمان می آید ولی همان به نفع و صلاح ما می باشد. پس هر موقع خدا صلاح بداند حاجت و نیاز انسان را رفع می کند و تأخیر حاجت به معنای کم اهمیتی و بی تأثیر بودن نذر نیست.

  


[i] توضیح المسائل مراجع،ج2، صص609-612.



ادامه مطلب
شنبه 27 آبان 1396  - 10:54 AM

خلاصه پرسش

کیفر و ضررهای خود ارضایی چیست؟

پرسش

کیفر و ضررهای خود ارضایی چیست؟

پاسخ اجمالی

خود ارضایی عمل حرام و گناه کبیره است و هر گاه شخصی این عمل زشت را انجام داد باید غسل جنابت کند، توبه نماید و به دنبال ترک آن باشد. این عمل ضررهای زیادی دارد از جمله برای دختران ممکن است به پرده ی بکارت آنها آسیب برسد و باعث عفو نت هایی شود و همچنین در ضعف چشم و گوش و اعصاب و بر هم ریختن وضع عمومی بدن تأثیر دارد.

 

راه مقابله و ترک این عمل:

1. پرهیز از تحریک جنسی توسط نگاه کردن فیلمهای مبتذل و مجلات و عکسهای سکسی

2. پرهیز از خلوت کردن و تنها بودن

3. تا وقت خواب نرسیده به رختخواب نرود و به محض بیدار شدن از رختخواب جدا شود.

4.با افرادی که این عمل را انجام می دهند هم صحبت نشود.

5. از پوشیدن لباسهای نرم و تنگ خودداری کند و به جاهای حساس بدن مثل آلت تناسلی و سینه ها دست نزند.

6. جایگزین کردن عادت خوب بجای آن مثل حل جدول و مطالعه و ورزش کردن و ...

7. رژیم غذایی مناسب از غذاهای محرک قوای جنسی مثل فلفل و پیاز و ... پرهیز شود.

8. از خدا کمک بخواهد و دنبال توبه و ترک این معصیت باشد.

پاسخ تفصیلی

خود ارضایی گناه و نافرمانی از دستور خدا می باشد؛ زیرا روایات بسیار زیادی داریم که این عمل را حرام می دانند؛ از جمله کسی از امام صادق (ع) حکم خود ارضایی را پرسید حضرت فرمود این کار در حکم زنا می باشد و حرام است یا در جمله دیگری حضرت فرمودند خود ارضایی و استمناء گناه بزرگ است و کسی که استمناء کند مانند کسی است که با خودش ازدواج کرده و اگر بدانم کسی این کار را انجام داده با او غذا نمی خوردم و روایات دیگری از این قبیل[1]. پس حرام بودن این کار قطعی است و از گناهان کبیره می باشد و اگر کسی این کار را انجام داد باید غسل جنابت کند و اگر بدن او عرق کرد، با بدن یا لباسی که آلوده به عرق شده نمی تواند نماز بخواند[2]. و باید توبه کند و در پی ترک این کار باشد و اگر در نزد حاکم شرع اثبات شود می تواند به اندازه ای که مصلحت ببیند آن شخص را تعذیر نماید و شلاق بزند[3].

 

ضررهای خود ارضایی:

 

1. بر اعصاب و روان تأثیر منفی دارد؛ زیرا شخص صحنه های خاصی را در ذهن خود مجسم می کند تا رفع شهوت کند و این تجسم و خیال باعث فرسودگی قوای ذهنی و ناراحتی های روحی مانند: عصبانیت، بی حوصلگی، ضعف و سستی اراده و... می شود.

 

2. باعث تحلیل رفتن قوای جسمانی مانند ضعیف شدن چشم و گوش، کم خونی،رنگ پریدگی، نقصان قوای حافظه، لاغری، سرگیجه و ...می شود.

 

3. انجام دادن این کار در دراز مدت باعث نوعی اعتیاد می شود که حتی بعد از ازدواج هم نمی توان آن را ترک کرد. یعنی زنانی که مبتلا به خود ارضایی می شوند پس از ازدواج دچار مشکل می شوند و نمی توانند وظایف همسر داری را انجام دهند و از عمل زناشویی لذتی نمی برند.

 

علاوه برای دختران ممکن است به پرده ی بکارت آسیب برساند و در آینده و برای ازدواج دچار مشکل شوند.

 

راه حلها برای نجات از این اعتیاد:

 

1. باید از هر گونه تحریک جنسی پرهیز شود چون شهوت در اثر این تحریکات ایجاد می شود، مثل؛ نگاه کردن فیلمهای نامناسب جنسی، مطالعه رمانهای عشقی، تماشای عکسهای شهوت انگیز و روابط نامشروع با جنس مخالف همه اینها باعث تحریک شهوت می شوند.

 

2. تهیه برنامه فشرده برای تمام وقت: یعنی اوقات استراحت و فراغت و تفریح و درس را به گونه ای برنامه ریزی کند که وقتی برای فکر و خیال به مسائل جنسی و خود ارضایی نداشته باشد.

 

3. جایگزین کردن عادت جدیدی به جای آن عادت بد: در مورد عادت به خود ارضایی باید در همان ساعاتی که انگیزه آن ایجاد می شود شخص به سراغ برنامه ی خاص از پیش تعیین شده برود مثل مسابقه علمی، ورزشی، هوشی، مطالعه کتاب جذاب و ...

 

4. پرهیز از تنهایی: نباید در جای خلوت و تنها باشد و در اتاق بسته تنها نخوابد و موانعی ایجاد کند که نتواند خود ارضایی کند.

 

5.باید به خود تلقین کند که می تواند این کار را ترک کند.

 

6. پرهیز کامل از معاشرت و رفت و آمد با افرادی که دچار این عمل هستند زیرا صحبت کردن درباره ی این عمل زشت شخص را تحریک می کند.

 

7. تقویت عمومی بدن و رژیم غذایی سالم؛ و از خوردن غذاهای تند مثل فلفل، پیاز و غذاهای که تره ... دارد پرهیز شود.

 

7. خودداری از پوشیدن لباسهای تنگ و نرم و چسبیده به بدن؛ زیرا باعث تحریک می شود.

 

8. از دست زدن به جاهای حساس بدن مثل آلت تناسلی و سینه ها پرهیز شود.

 

9. استمداد از نیروی ایمان و عقاید مذهبی: با تمام وجود از خدا بخواهد تا از این عادت زشت نجات پیدا کند.

 

10. هنگام خواب باید کاملاً حالت خواب آلودگی به او دست داده باشد و خسته باشد و تا احساس نیاز به خواب پیدا نکرده به رختخواب نرود و در موقع خوابیدن به رو نخوابد و جلوی بدن را روی زمین نباید قرار دهد که باعث تحریک جنسی می شود؛ زیرا رختخواب حساس ترین جا برای تحریک جنسی است.

 

11. ورزش کردن؛ یعنی وقتی احساس فشار جنسی می کند به ورزش بپردازد یا ورزش را یک سرگرمی برای خودش قرار دهد.

 

12. روزه گرفتن؛ پیامبر اسلام (ص) فرمودند ای گروه جوانان هر کسی از شما قدرت بر ازدواج ندارد روزه بگیرد که برای کنترل غریزه ی جنسی مفید است.[4]

 

و راههای بسیار دیگری که هر شخص می تواند برای نجات از این اعتیاد بسیار مضر برای خودش فراهم کند. و در پایان باید دانست که این گناهی است که در ابتدا شاید برای شخص لذت بخش باشد ولی در آخر کار نتایج بسیار بدی دارد و از لذتهای معنوی بی بهره می شود.

 

اما درباره ی ازدواج باید گفت که انسان باید مواظب خودش باشد که گناه نکند و هر گاه خدا صلاح بداند اسباب ازدواج را فراهم می کند؛ زیرا خدا بهتر صلاح بندگان را می داند و لذا ممکن است چیزی از خدا خواسته شود و انسان حاجتی داشته باشد ولی خدا بهتر می داند که فعلاً صلاح و خیر و این بنده نیست که حاجت او را بدهد.

 

 


[1] وسائل الشیعه، ج14، ص264.

[2] توضیح المسائل مراجع، ج1، ص82، م116.

[3] جامع المسائل للبهجة، ج5، ص230.

[4] سفینة البحار، ج 2، ص 625.



ادامه مطلب
شنبه 27 آبان 1396  - 10:53 AM

خلاصه پرسش

ثواب قرائت کدام یک از سوره های قرآن بیشتر است؟

پرسش

با خواندن کدام سوره ها از قرآن مجید می توان ثواب زیادتری کسب نمود و یا به حاجت رسید؟

پاسخ اجمالی

قرآن کتاب عمل است. از نظر اسلام باید به قرآن مجید به عنوان کتاب زندگی و یک مجموع کامل درس های انسان سازی نگاه کرد .کسانی که به دنبال قرائت و تلاوت صرف سوره یا سوره هایی که ثواب بیشتری دارند ، از برکات سوره های دیگر محروم می شوند.باید همه قرآن تلاوت و به همه دستورات آن عمل شود. ولی در روایات برای هر سوره ای فضیلت و برکت خاصی بیان شده از جمله به سوره ی حمد عنایت ویژه ای شده است و آن را معادل دو ثلث قرآن معرفی کرده اند یا آیة الکرسی را بسیار نافع و پرفضیلت بیان کرده اند و همینطور سوره ی توحید به عنوان ثلث قرآن معرفی شده و سوره های دیگر هم دارای فضیلت خاص می باشند.

 

پاسخ تفصیلی

قرائت و تلاوت تمام سوره های قرآن آثار دنیوی و اخروی بی شماری دارد و برای هر کدام از سوره های قرآن فضائل زیادی بیان شده است . البته به این نکته باید توجه داشت که قرآن برنامه ی زندگی و کتاب عمل است و تلاوت آن سرآغازی است برای تفکر و ایمان و وسیله ای است برای عمل کردن به محتوای قرآن و همه پاداشهای عظیم نیکو کاران نیز از همین جا و با همین شرایط تحقق می یابد.

 

نکته دیگری که قابل تذکر است این است که ما نباید به خواندن قرآن به عنوان یک کار تجاری نگاه کنیم و دنبال این باشیم که کدام سوره از همه ثواب بیشتری دارد و تنها با خواندن همیشگی آن سوره از برکت سوره های دیگر محروم بمانیم. قرآن مجموعه ای است که باید همه ی آن در کنار هم باشد و انسان با بهره گیری از همه ی آن است که می تواند به خودسازی بپردازد.

 

البته در روایات فضیلت ها و برکات خاصی برای هر کدام از سوره ها و حتی بعضی از آیات قرآن بیان شده است. که از باب نمونه به ذکر برخی از این فضائل می پردازیم:

 

1. فضیلت «بسم الله الرحمن الرحیم»: در روایات اسلامی به قدری به این آیه اهمیت داده شده که آن را چیزی هم ردیف اسم اعظم الهی معرفی می کند. چنانکه از امام صادق (ع) نقل شده:  "«بسم الله الرحمن الرحیم» به اسم اعظم خدا نزدیک تر است از مردمک چشم به سفیدی آن".[1] روایات بسیاری به همین مضمون در فضیلت «بسم الله الرحمن الرحیم» به ما رسیده است.

 

در باب فضیلت سوره های قرآن هم در روایات برای هر سوره ای فضیلتی ذکر شده مثلاً درباره ی سوره ی حمد (فاتحه الکتاب) از رسول اکرم (ص) نقل شده است که حضرت فرمودند: "ر کس سوره فاتحه الکتاب را بخواند به او آن چنان پاداشی می دهند که گویی دو ثلث قرآن را خوانده و بر هر مؤمن صدقه داده است."[2]

 

در روایت دیگری وارد شده که:" هر کس این سوره(حمد) رابخواند هر چه از خدا بخواهد به او می دهد." یا سوره ی حمد را شفای برای هر درد و بیماری معرفی کرده اند. به هر حال روایات بسیاری در اهمیت این سوره وارد شده است و قرائت آن ثواب بسیار زیادی دارد.

 

درباره ی سوره ی توحید هم فضائل زیادی ذکر شده از جمله اینکه سوره توحید را ثلث قرآن می دانند و در تشییع جنازه خواننده سوره ی توحید هفتاد هزار ملک می آیند پیامبر اعظم (ص) فرمودند کسی که ایمان به خدا و روز قیامت دارد خواندن سوره ی توحید بعد از هر نماز ترک نکند چرا که هر کس آن را بخواند خداوند خیر و دنیا آخرت را برای او جمع می کند و خودش و والدین او و فرزندان اون را می آمرزد.[3] "

 

درباره ی سوره ی بقره از پیامبر اعظم (ص) سؤال شد که کدام سوره افضل سوره ها می باشد حضرت فرمودند:" سوره بقره و در آن آیة الکرسی."

 

ثواب آیة الکرسی آنقدر زیاد است که شیعه و سنی نقل کرده اند که پیامبر (ص) فرمودند: هر گاه مؤمنی آیة الکرسی بخواند و ثواب آن را به اهل قبور اهدا کند خداوند به ازاء هر حرفی برای او فرشته ای قرار می دهد که تا روز قیامت برای او تسبیح کنند.

 

و درباره ی فضیلت سوره ی آل عمران وارد شده که هر کس این سوره را بخواند هر آیه ای از آن امانی است برای گذشتن از پل دوزخ."[4] و درباره ی سوره ی نساء وارد شده، هر کس سوره ی نساء را روز جمعه بخواند از فشار قبر ایمن خواهد بود[5] و درباره ی سوره ی مائده آمده است که هر کس آن را هر پنجشنبه بخواند ایمانش آلوده نمی شود و برای خدا شریک قرار نمی دهد.

 

همچنین در روایتی از پیامبر (ص) نقل شده که به یکی از یارانش فرمود: می خواهی دو سوره به دو تعلیم کنم که برترین سوره های قرآن هستند؟ عرض کرد: آری ای رسول خدا حضرت معوذتین (سوره ی فلق و سوره ی ناس) را به او تعلیم کردند. سپس آن دو را در نماز صبح قرائت نمودند و فرمودند هر گاه بر می خیزی و می خوابی این دو سوره را بخوان[6].

 

خلاصه هر سوره ای از قرآن خاصیتی دارد پس به راحتی نمی شود قضاوت کنیم کدام سوره ثواب بیشتری دارد. بلکه باید همه قرآن را قرائت کرد و از همه ی فضائل قرآن بهرمند شد.

 

 


[1]  تفسیر برهان، ج 1، ص 41.

[2] تفسیر المجمع البیان، ج 1، ص 14 و 15.

[3]  تفسیر نمونه، ج 27، ص 429.

[4]  مجمع البیان، ج 1، ص 693.

[5]  ثوابت الاعمال، ص 133.

[6]  تفسیر نمونه، ج 27، ص 454.



ادامه مطلب
شنبه 27 آبان 1396  - 10:53 AM
خلاصه پرسش
این‌که بعضى از اولیای خدا علم به ماکان و مایکون و ماهوکائن(گذشته، حال و آینده) داشته‏‌اند، مراد چیست؟
پرسش
این‌که بعضى از اولیای خدا علم به ماکان و مایکون و ماهوکائن(گذشته، حال و آینده) داشته‏‌اند، مراد چیست؟
پاسخ اجمالی

معلومات انسان از کانال‏هاى مختلف براى انسان محقق مى‏شوند، یکى از این کانال‏ها ارتباط با غیب است که خود داراى انحای مختلفى است و به تناسب سعه ی روحى، روانى و عقلى فرد و اتصال او با منبع فیاض حق تعالى متفاوت گشته و داراى سعه و ضیق مى‏گردد.

 

نوع انسان‏ها خود را در چهارچوب کانال‏هاى عادى و طبیعى تحصیل علم محدود مى‏کنند، لذا معلومات آنها نیز معمولاً به "حال" محدود است و علم آنها به گذشته، وابسته به اسناد تاریخى و کاوش‏هاى باستانى و علم آنها به آینده، جز پیش بینى‏هاى مرتبط با حال، نیست. اما انسان‏هایى که از قیود طبیعت و ماده مى‏رهند و سعه ی وجودى یافته و با عوالم ماوراءالطبیعه ارتباط برقرار مى‏کنند، مى‏توانند به اطلاعات وسیع‏ترى از گذشته و نیز حال و آینده، آن هم به طور دقیق و خطاناپذیر، دست یابند. اولیای کرام از این قسم اند و اطلاعات آنها به انحای مختلف مثل وحى رسالى، الهام قلبى، رؤیاهاى صادقه، کشف و شهود و سفر به عوالم بالا، به آنها تزریق مى‏شده است.

 

و گاه از طریق وراثت یا ارتباطى خاص و یا کتابت مثل جفر جامع، به اهل آن منتقل شده است.

پاسخ تفصیلی

انسان به گونه‏اى آفریده شده که از کانال‏هاى مختلفى مى‏تواند به اطلاعاتى دست یابد از جمله:

 

1. امیال و غرایز و شهوات درونى که او را به نیازهاى طبیعى جسمانى‏اش آگاه مى‏کنند، مثل علم به گرسنگى، تشنگى و احساس درد و خستگى و... .

 

2. فطرت: او را در بر خواست‏هاى متعالى مطلع و به سمت آنها مى‏کشاند، مانند، حس وابستگى و دلبستگى به موجود برتر (حس مذهبى یا پرستش)، حس حقیقت جویى، حس کمال خواهى و زیبایى‏طلبى و... .

 

3. عقل سلیم: او را بر بدیهیات اولیه آگاه مى‏کند، مثل استحاله اجتماع یا ارتفاع نقیضین و اصل اصغریت و اکبریت و تساوى و تشابه و... . انسان این بدیهیات اولیه را پایه قرار مى‏دهد و به واسطه اینها به استدلال و استنتاج مى‏پردازد و معلومات جدیدى را تحصیل مى‏نماید.

 

4. حواس خمسه(پنج گانه) که ابزار جسمانى ارتباط انسان با جسم خود و با محیط پیرامون خود، بدون استفاده از ابزار صنعتى و یا با استفاده از این ابزارند. معظم اطلاعات انسان از این راه حاصل مى‏شود، تا آن جا که برخى سایر کانال‏ها را تکذیب و انکار کرده و تنها به این کانال اطلاعاتى معتقدند و به حسگرایان یا حسیون و یا به تجربیون موسومند.

 

5. وراثت: برخى اطلاعات به صورت موروثى و به واسطه ی ژن خاص به انسان منتقل شده و به صورت پنهان مى‏ماند و در مواقع نیاز، نمود پیدا مى‏کند، چنانچه برخى از حالات و صفات نیز چنین‏اند.

 

6. کسب اطلاعاتى از را کهانت و حرکت ستارگان یا سحر و جادو و یا ارتباط با برخى از اجنه و امروزه از راه هیپنوتیزم و نیز از راه خواب و تأویل آن. این راه گرچه تا حدودى فراطبیعى و غیر عادى است، اما اغلب به امور دنیوى محدود مى‏شوند.

 

کانال‏هاى اطلاعاتى فوق بین نوع انسان مشترک و قابل تعلیم و تعلّم و انتقال‏اند و علمای علم النفس، معرفت‏شناسى و فلاسفه ، اینها را به دو قسم کلى و حصولى تقسیم نموده‏اند و تفاصیل اینها در جاى خود آمده است و مجال بررسى اینها، در این مقال نیست.

 

7. الاهیون به راه اطلاع رسانى دیگرى به نام "ارتباط با غیب" نیز معتقدند، اما مادی گرایان و حسیون که غیب و عوالم ماوراءالطبیعه را منکراند - با شدت و جدّیت تمام - منکر این کانال اطلاعاتى مى‏باشند و مدعیان آن را به سحر و کهانت و جنون و... متهّم مى‏کنند. اثبات و انکار این کانال مهم ترین منازعه‏اى بوده که همواره مدعیان رسالت و نبوت از یکسو و معاندان و لجوجان از سوى دیگر با آن درگیر بوده‏اند و اختصاصى به عصر صنعت و علم و تمدن ندارد.[1]

 

از نظر محققان اسلامى این راه خود به انحای گوناگونى مى‏تواند حاصل آید:

 

1. الهامات قلبى، مثل الهامى که مادر موسى(ع) دریافت تا او را در صندوقى نهد و به نیل افکند و بر خدا توکل کند، تا خداوند موسى(ع) را به او برگردانیده و رسولش نماید.[2]

 

2. خواب‏هاى صادقه: چنانچه در مورد حضرت ابراهیم(ع) براى ذبح فرزندش اسماعیل(ع) مى‏فرماید: " ابراهیم(ع) به اسماعیل(ع) گفت: اى پسرم! من در خواب دیده‏ام که تو را ذبح نمایم، نظر تو چیست؟ گفت: اى پدر! انجام ده آنچه را بدان امر شده‏اى، اگر خدا خواهد مرا از صابران خواهى یافت!"[3] و نیز اطلاع از فتح مکه در آینده، در خواب توسط پیامبر اکرم(ص).[4]

 

3. وحى که خود چهارگونه محقق مى‏شود: أ: بدون واسطه کلام الاهى به قلب یا سمع، مخاطب آن مى‏رسد. ب: ملکى به صورت واقعى‏اش رؤیت شده و او وحى را به مخاطبش ابلاغ مى‏کند. ج: مخاطب تنها صداى ملک را مى‏شوند و پیام را را دریافت مى‏کند، اما او را نمى‏بیند. د: مَلَک به صورت انسانى متمثل شده و پیام الاهی را به مخاطبش مى‏رساند.[5]

 

اما باید توجه داشت که وجود این ارتباط مستلزم ثبوت مقام نبوت یا امامت براى مخاطب آن نیست، گرچه هیچ رسولى یا امامى بدون این ارتباط متصور نیست، به عبارت دیگر تمامى انبیا و اوصیا داراى این ارتباط به نحوى بوده‏اند، بلکه برخى مثل پیامبر اکرم(ص) از تمامى آن روش‏ها در ازمنه ی مختلف بهره‏مند مى‏گشته‏اند، لکن چنین نیست که هر کس چنین ارتباطى را داشته باشد، نبى یا وصى باشد، پس نبوت و امامت نبى یا امام(ع) باید از طُرقى دیگر - مثل ادعاى نبوت و امامت و ارایه معجزات و بشارت نبى قبلى یا بشارت نبى بر وصى (نص) و دلالت سایر شواهد و قرائن - اثبات شود.[6] از این رو گرچه حضرت زهرا(ع) و حضرت مریم(ع) و... مخاطب جبرائیل واقع شده‏اند، اما این گروه نبى یا امام نیستند.

 

4. سیر در عوالم ماوراءالطبیعه، در حال مکاشفه یا بیدارى و هوشیارى کامل مثل معراج پیامبر(ص).[7]

 

5. مراجعه به اسنادى که در اختیار اهل آن قرار مى‏گیرد، مثل علم به بواطن قرآن و تأویلات و تفاسیر آیات قرآن به واسطه ی معصومین(‏ع) و انتقال جفر جامع از امام على(ع) به سایر ائمه(ع).

 

6. انتقال معلوماتى به دیگران از طریق لعاب دهان یا نیم خورده ی یکى از اولیاءالله یا بهره‏مندى از دم مسیحیایى یکى از اولیاءالله مثل کرامتى که از کربلایى کاظم ساروقى به ظهور رسید و حافظ قرآن گردید.[8]

 

تفاصیل موارد فوق در بیشتر کتاب های معارف، در بحث نبوت و وحى آمده است و مکاشفات برخى از اولیاءالله و علمای دین را مى‏توان در کتب تاریخ و سیره جست و جو کرد و یافت؛ و لکن توضیح مختصرى پیرامون "جفر جامع" در ذیل مى‏آوریم:

 

امام على(ع) چنانچه در خطبه ی 93 نهج البلاغه شرح مى‏دهند، از کودکى ملازم رسول الله(ص) بوده و - مگر در مأموریت‏هاى محوله – هیچ گاه از رسول خدا(ص) جدا نمى‏شدند و دایم تحت تعلیم و تربیت ایشان واقع بودند. امام(ع) در مورد علم غیبى خود مى‏فرمایند: "پیامبر(ص) مرا در بغل فشرد، پس زبان خود را در کام من گذارد و براى من از لعاب دهان آن حضرت(ص) هزار باب از علم باز شد که از هر بابى، هزار باب دیگر باز مى‏شود."[9]

 

"ابوحامد غزالى نوشته است که امام المتقین - على بن ابیطالب(ع) - را کتابى است مسمى به جفرجامع الدنیا والاخرة و آن کتاب مشتمل است بر تمام علوم و حقایق و دقایق و اسرار و مغیبات و خواص اشیا و اثرات ما فى العالم و خواص اسما و حروف، که به غیر از آن حضرت(ع) و یازده فرزند بزرگوارش‏(ع) که مقام امامت و ولایت را منصوصاً از رسول خدا(ص) دارا بوده‏اند، احدى بر آن مطلع نیست و به وراثت به ایشان رسیده است."[10]

 

"ثبت شده در آن کتاب کلمّا کان و ماهوکائن الى یوم القیامة، تمام را نوشته‏اند، حتى اسامى اولاد و ذراى و دوستان و دشمنان آنها و آنچه بر سر هر یک وارد خواهد شد تا روز قیامت در آن کتاب ثبت گردید... . این جفر جامع با حروف رمز نوشته شد، و کلید فهم آن به وراثت به ائمه(‏ع) سپرده شده است و کسى جز ایشان قادر به فهم آن نیست... . غالب قضایا و وقایع مهمه که ائمه ی دین(ع) خبر مى‏دادند از آن کتاب بود، از کلیات و جزئیات امور با خبر بودند، نوائب و مصائب وارده بر خود و اهل بیت خود و شیعیان را از همان کتاب استخراج مى‏نمودند، چنان که در کتب اخبار کاملاً و مبسوطاً ثبت است... ."[11]

 

این جفر، پوست بزى بوده که به امر جبرئیل ذبح گردیده و پوست دباغى و آماده آن، جدا شده است،[12] پس اخبار غیب توسط جبرئیل بر پیامبر(ص) ارایه و ایشان بر امام على(ع) املا نموده و ایشان آن قدر نوشتند که کل پوست حتى قسمت دست‏ها و پاهاى آن پر شد و تمامى اخبار آینده و گذشته در آن ثبت و ضبط گردید و به وراثت به ائمه(‏ع) منتقل شده است. البته علم ائمه(‏ع) محدود به استفاده از این جفر جامع نبوده، بلکه هر یک از الهامات غیبى نیز بهره‏مند و داراى مکاشفات و ارتباطات خاصى با عالم ملکوت نیز بوده‏اند؛ چنانچه در جریان سفر امام حسین(ع) به کربلا، در منازل مختلف و در کربلا مشهور مى‏باشد، همان طور که از خواب‏هاى صادقه نیز خبرهاى غیبى و پیشامدها را قبل از وقوع آن دریافت مى‏نمودند و از وقایع آتیه، بسان روز روشن در پیش چشمشان، خبر مى‏دادند.

 

نکه دیگر این که، اطلاع بر غیب آیاتى که غیب را مخصوص خداوند متعال مى‏داند و یا علم غیب را از نبى(ص) نفى مى‏کند،[13] منافاتى ندارد؛ زیرا این آیات با آیات دیگرى که دالّ بر این هستند که خداوند خود برخى از بندگان را بر غیب تا حدودى مطلع مى‏گرداند،[14] تخصیص مى‏خورد.

 

به عبارت دیگر علم خداوند به غیب عالم، علمى ذاتى و ازلى است، اما علم اولیاءالله به غیب (آنچه بوده و هست و خواهد بود) علم عرضى و حصولى (دریافت از خداوند) و برگرفته از إذن و اجازه خداوند و محدود به آن مقدارى است که خداوند ایشان را بر آن مطلع مى‏گرداند نه بیشتر.

 

از طرف دیگر، این علم غیبى بدین معنا نیست که هیچ امرى بر آنها پوشیده نباشد، مثلاً در راه تبوک شتر پیامبر(ص) گم شد و اطلاعى از آن نداشتند؛ کسى طعنه زد که چگونه پیامبرى هستى که از جاى شتر خود خبر ندارى؟! پیامبر(ص) فرمود: "به خدا قسم من نمى‏دانم مگر چیزى را که خدا به من تعلیم کند و اکنون خداوند مرا به آن دلالت نمود، آن شتر در فلان قسمت به واسطه گیر کرد مهارش به درختى، حبس شده است، بروید او را بیاورید."[15] چنانچه مشابه این در مورد امام صادق(ع) و کنیزش نیز آمده است.[16]

 

خلاصه این که، علم اولیاءالله به آنچه رخ داده و در حال رخ دادن است و یا رخ خواهد داد، از طریق ارتباط با عالم غیب (ماوراءالطبیعه) مى‏باشد و از طرق عادى ادراک فراتر است. اما این ارتباط با غیب خود به صور مختلفى قابل تحقق است که براى برخى همه ی آن موارد جمع مى‏شوند و در ازمنه و امکنه مختلف از آنها بهره‏مند مى‏گردند و براى گروهى تنها ممکن است، یکى از این صُوَر میسّر گردد. مهم این است که تحقق این صور و تفاوت آنها، وابسته و متناسب با صفاى قلب و توان روحى افراد است.

 

این امر حایز توجه است که مقدّرات و حوادث عالم هستى (در دنیا و آخرت) قبل از پیدایش آنها رقم خورده است و - بدون این که انسان را مسلوب الاختیار نماید - بر کل عالم هستى از جمله انسان حاکم است و پس از نابودى دنیا نیز، آن حوادث - مضبوط و مشخص - ماندگارند و امور مربوط به هر انسانى به صورت نامه عمل او به او تحویل داده خواهد شد. با توجه به این مطلب است که ارتباط با غیب و اطلاع دقیق از قبل و حال و بعد معنا یافته و تصویر مى‏یابد.[17]

منابع و مآخذ

1. بى ریا، ناصر، روانشناسى رشد، ج 1، سمت (دفتر همکارى)، چاپ 1، 1375، تهران.

2. جوادى آملى، عبداللَّه، تحریر تمهید القواعد، الزهرا، چاپ 1، 1375، تهران.

3. جوادى آملى، عبداللَّه، حیات عارفانه ی امام على علیه السلام، اسراء، چاپ 1، 1380، قم.

۴. جوادى آملى، عبداللَّه، فطرت در قرآن، اسراء، چاپ 2، 1379،  قم.

۵. جوادى آملى، عبداللَّه، معرفت‏شناسى در قرآن، اسراء، چاپ 2، 1379، قم.

۶. حسینى، نعمت اللَّه، مردان علم در میدان عمل، دفتر نشر اسلامى، 1375، قم.

۷. سبحانى، جعفر، فرازهایى از تاریخ اسلام، مشعر، چ 1381، تهران.

۸. سلطان الواعظین، شیرازى، شبهاى پیشاور، ص 940 – 861 ، دارالکتب الاسلامیه، چاپ 4، 1378 هـ.ق، تهران.

۹. کیاشمشکى، ابوالفضل، ولایت در عرفان، دارالصادقین، چاپ 1، 1378، تهران.

۱۰. مصباح یزدى، محمد تقى، آموزش عقاید، ج 1 - 2، سازمان تبلیغات اسلامى، چاپ 6، 1370، قم.

۱۱. مصباح یزدى، محمد تقى، معارف قرآن، ج 4 - 5، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(ره) ، چاپ 1،  1376، قم.

 

 


 

[1] قصص، 7؛ طه، 40 - 37.

[2] ذاریات، 52؛ حجر، 15 - 10.

[3] صافات، 106 - 102.

[4] فتح، 27.

[5] شورى، 52 - 51.

[6] ر.ک: سبحانى، جعفر، الالهیات، ج 3، ص 65 و 218.

[7] اسراء، 2 - 1؛ ر.ک: تفاسیر ذیل این کریمه.

[8] ر.ک: محمدى رى شهرى، محمد، کربلایى کاظم، مؤسسه در راه حق.

[9] ر.ک: شیرازى، سلطان الواعظین، شبهاى پیشاور، ص 927 - 861.

[10] همان، ص 931 - 928.

[11] همان.

[12] همان، ص 936 - 931.

[13] انعام، 50 و 59؛ کهف، 110؛ اعراف، 188؛ هود، 33؛ نمل، 66؛ آل عمران، 174 و... .

[14] کهف، 64؛ جن، 26؛ آل عمران، 43 و 174؛ هود، 51؛ شورى، 53.

[15] سبحانى، جعفر، تاریخ پیامبر اسلام، ص 480.

[16] اصول کافى، ج 1، ص 257؛ ر.ک: آموزش عقاید، درس 39، ص 374 - 368.

[17] ر.ک: نمایه ی، رطب و یابس و کتاب مبین در قرآن، سؤال 187.



ادامه مطلب
شنبه 27 آبان 1396  - 10:52 AM

خلاصه پرسش

آیا تاثیر گذاری دعا منوط به خواندن عربی آن است؟

پرسش

آیا تاثیر گذاری دعا منوط به خواندن عربی آن است یا خواندن ترجمه دعا به همان میزان تاثیر گذار خواهد بود.

پاسخ اجمالی

دعاها هر چند ، لازم نیست به عربى خوانده شوند؛ حتى دعا در نماز به زبان فارسى جایز است، ولی بهتر است دعاهایى که از ائمه‏(ع) صادر شده‏اند با عنایت و توجه به معانى آنها، به زبان عربى خوانده شود. مطلب زیر دلیل این امر را براى ما واضح مى‏سازد:


همان گونه که قرآن سخن خداوند با بشر است، دعا های ائمه(ع) سخن بشر با خداوند است، و به آن قرآن صاعد می گویند؛  از این روى  این دعاها همچون قرآن، مشتمل بر حقایق و معارف عمیقى هستند که زبان عربى بهترین زبان براى بازگو کردن آنهاست.


و به همین جهت خوب است هر مسلمان با معناى نماز و دعاها آشنا گردد تا بفهمد با خداى خود چه مى‏گوید، و در این صورت است که اعمال او خشک و بى‏روح تلقى نخواهند شد و سکوى پرواز او به سوى ابدیت خواهند گشت.


نکته مهم تر این که انسان باید شرایط دیگر تأثیر گذاری دعا را نیز رعایت کند، مانند این که: دعا نباید بر خلاف سنت الاهى باشد؛ همراه با صلوات بر پیامبر (ص) و آل او باشد؛ دعا کننده تنها امیدش به خدا باشد و بر غیر او تکیه نداشته باشد؛ حالت اخلاص و نیاز در او باشد؛ زبان و قلبش با هم هماهنگ باشند؛ واجبات را انجام دهد و محرمات را ترک کند ؛ طلب استغفار از گناهان خود نماید؛ اصرار بر دعا کند و با یقین از خدا بخواهد و مأیوس نباشد[1]

  


[1] فلسفى، محمد تقى، شرح دعاى مکارم الاخلاق، ج 1، ص 2. دانشنامه‏ى قرآن و قرآن پژوهى به کوشش بهاء الدین خرمشاهى، ج 1، ص 1054. سید محمد باقر شهیدى و هبة الدین شهرستانى (ره)، دعاها و تهلیلات قرآن، ص 43. قرشى، سید على اکبر، قاموس قرآن، واژه‏ى دعا



ادامه مطلب
شنبه 27 آبان 1396  - 10:51 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 24

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 54588
تعداد کل پست ها : 341
تعداد کل نظرات : 0
تاریخ ایجاد بلاگ : دوشنبه 17 مهر 1396 
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 8 خرداد 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی