OnlineUser ...
تک اسکین - قالب و ابزار وبلاگ
 
🌸🌸✨ اسرار مباهله✨🌸🌸
🌺🌺🌺 به وبلاگ اسرار مباهله خوش آمدید🌺🌺🌺
فَمَنْ حَاجَّكَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل‌لَّعْنَتَ اللَّـهِ عَلَی الْكَاذِبِینَ هرگاه بعد از علم و دانشی که (در باره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم
تماس با ما
درباره وبلاگ


سلام بر حسین (علیه السلام) روزی که در آغوش پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به مباهله رفت (نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ …) و روزی که به خاکِ گرمِ نینوا … آیا ندیدند مظلومِ کربلا را در آغوش محمد مصطفی؟

خداوند متعال در آیه مباهله چنین می فرماید: ان مثل عیسی عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون. الحق من ربک فلاتکن من الممترین. فمن حاجّک فیه من بعد ما جائک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علی الکاذبین؛(آل عمران(3)، آیه 59ـ61) «همانا مثل عیسی در نزد خدا، همچون مثل آدم است که او را از خاک آفرید و سپس به او فرمود: «موجود باش!» او هم فوراً موجود شد ]بنابراین ولادت مسیح بدون پدر، هرگز دلیل بر الوهیت او نیست.[اینها حقیقتی است از جانب پروردگار تو، بنابراین از تردیدکنندگان مباش. هرگاه بعد از علم و دانشی که [درباره عیسی مسیح] به تو رسیده، باز کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما نفوس خود را دعوت کنیم، شما هم نفوس خود را؛ آن گاه مباهله کنیم و لعنت خداوند را بر دروغ گویان قرار دهیم. این واژه در اصطلاح به معنای نفرین کردن دو نفر یا دو گروه به یکدیگر است؛ به گونه ای که افرادی که با هم درباره یک مسئله مهم دینی، مذهبی و... با یکدیگر گفت وگو و اختلاف دارند، در یک جا جمع شوند و به درگاه الهی تضرع کنند و از خداوند بخواهند که فرد دروغگو یا ظالم را رسوا سازد و یا بر او عذابی نازل فرماید
آرشيو وبلاگ
  • مرداد 1397
  • اردیبهشت 1397
  • خرداد 1397
  • تیر 1397
  • فروردین 1397
  • تیر 1396
  • مرداد 1396
  • بهمن 1396
  • آبان 1396
  • مهر 1396
  • اردیبهشت 1396
  • دی 1396
  • شهریور 1396
  • خرداد 1396
  • اسفند 1396
  • فروردین 1394
  • اردیبهشت 1394
  • خرداد 1394
  • نويسنده

     

    عنوان کتاب: مباهله: بررسی تطبیقی مباهله پیامبر( ص) با مسیحیان نجران

    پدیدآور:  کمال‌الدین غراب

    مشخصات نشر: تهران: بصیرت،1390. ‎

     

    معرفی کتاب:

    بررسی تطبیقی مباهله پیامبر( ص) با مسیحیان نجرانمباهله به معنای نفرین متقابل در برابر مقام الهی است و از سنت های پیش از اسلام در میان سامیان است. کتاب "بررسی تطبیقی مباهله پیامبر (ص) با مسیحیان نجران" پیرامون مباهله پیامبر(ص) با رهبران مسیحیت ساکن در شبه‌جزیره عربستان، بر سر ماهیت الهی یا غیرالهی حضرت عیسی(ع) است که در آخرین سال حیات پیامبر(ص) به وقوع پیوسته است.

    این داستان از نظر اعتقادی و سیاسی، نه‌تنها در همان دوران، بلکه در تاریخ سیاسی آینده اسلام، به‌ویژه در تکوین اعتقادات شیعی، نقش اساسی داشته است و همین نقش باعث شده تا روایات مربوط به آن در آثار راویان سنی و شیعی، به گونه‌های متفاوت نقل شود.

    از این‌رو نیل به شناختی درست و روشن از این واقعه، بررسی تطبیقی در روایات منقول از طریق دو فرقه شیعه و سنی را نخستین و مهم ترین گام می‌نماید و این همان چیزی است که موضوع اصلی کتاب حاضر است.

    فصل اول این کتاب به پیشینه تاریخی مباهله اختصاص دارد و مؤلف در آن کوشیده است سیمای واقعی این رویداد را به دور از داستان‌پردازی ها و تخیل‌پردازی هایی که نزد برخی ناقلان دیده می‌شود، با استفاده از منابع تاریخی هر دو فرقه شیعه و سنی مورد بررسی قرار دهد

    فصل دوم به بررسی روایات مربوط به مباهله در منابع اهل سنت اختصاص دارد .

    فصل سوم نیز به بحث درباره روایات مباهله در منابع شیعی می‌پردازد.

    فصل چهارم به بررسی نقش مباهله در مجادلات عقیدتی شیعه پرداخته است.

    فصل پنجم این کتاب نیز مربوط به چگونگی انجام مباهله و نمونه‌های تاریخی آن می باشد.

    در نهایت فصل ششم مشتمل بر معرفی و نقد چند اثر درباره مباهله است.

    منبع:aqlibrary.ir



    ادامه مطلب


     

    دوشنبه 1 خرداد 1396 

    کتاب اسرارمباهله

    معرفی کتاب « اسرار مباهله »
    نویسنده کتاب:محمد رضا انصاری

    ماجراى عظیم مباهله بین پیامبر (ص) و مسیحیان نجران و تاریخ 1400 ساله آن ، پژوهشی در احیا و جایگاه روز مباهله است.

    مباهله ماجرایی تاریخی، از وقایع سال های آخر عمر پیامبر است که با نامه ‏ای از سوی رسول الله به مسیحیان آغاز شد.

    ه دنبال آن، در مجلسی عظیم و عمومی، پیشگویی های کتابهای آسمانی درباره حضرت از سوی مسیحیان قرائت شد. 
    سپس نمایندگان نجران به مدینه سفر کردند و پس از مناظره با پیامبر محکوم شدند. 
    پس از آن قرار بر مباهله‏ ای شد که آن حضرت و نجرانیان، اثبات حقانیت خود را به خدا وا گذارند. 
    سرفصل های کتاب عبارت‏ اند از: آشنایی با کلیات مباهله، داستان مفصل مباهله، خلفای غاصب و مباهله، اتمام محبت با مباهله، داستانهایی در حاشیه مباهله، مراسم روز مباهله، کتابشناسی مباهله و اسناد و منابع مباهله.

    منبع:ادیان نیوز



    ادامه مطلب


     

     

    داستان مباهله

     

    معرفی کتاب « داستان مباهله »

    داستان مباهله: داستان رویارویی فرهنگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با مسیحیت

    نویسنده : نادر فضلی

    محل نشر : تهران

    نگارنده با استناد به کتاب((بحارالانوار)) ـجلد 21باب 32ـ ماجرای((مباهله پیامبر(ص) با مسیحیان نجران)) را به‌گونه داستانی روایت کرده است .این داستان ذیل یازده فصل با این عناوین نگاشته شده است :((ناقوس جنگ)), ((شعار جنگ)), ((اسقفان زیرک)), ((دسیسه شیطانی)), ((راهب شجاع)), ((بشارت مسیح)), ((احمد و فارقلیطا)), ((نخستین آزمایش)), ((جدال اندیشه‌ها)), ((مبارزه مقدس)) و ((نماد تمامی اسلام, اهل بیت پیامبر(ص))) .



    ادامه مطلب


     

     

    (Mobahele verse and Imam Hussein (a.s.)

    Those who dispute with you concerning him after the knowledge has come to you, say: 'come, let us gather our sons and your sons, our womenfolk and your womenfolk, ourselves and yourselves. then let us humbly pray, so lay the curse of Allah upon the ones who lie. '

    The word «نَبتَهل» means opening your hands and arms towards the sky in order to pray. This verse has been known as “Mobahele verse” because of this word.Mobahele means the supplication and interest of two conflicting groups toward Allah and their request in order to curse and destruction of his opponent who is vanity in their mind.

    we read, in some interpretations of Sunni, Shia, history and Hadith books that in the tenth year of Hijrat, some persons were appointed by the Prophet (PBUH) to advertise Islam in the Najran city in Yemen. Christians of Najransent a group as their representative to Medina in order to talk to the prophet (PBUH). Despite the conversations were exchanged between them and the Prophet, they still find excuses and doubts about the truth of Islam. This verse was revealed and said to the prophet: say to those who argue and fight with you, and deny accepting the truth that let’s call Allah by calling our wives and children , let’s curse the liars with the mode of supplication by which we can end this disputes. When the representatives of the Christians of Najran heard the suggestion of Mobaheleh from the prophet, looked at each other and were amazed. They asked for time to think and consult. One of the great men of Christians said: Accept the offer, if the prophet came with o large population, do not worry, but if you see him with a small population, you have not to regard the Mobahele and compromise with him. On Mobahele day, they saw the prophet with two children and a young woman who came out. Those two children were Hassan and Hussein (as) and that young man was Ali ibn Abitaleb and the young lady was the prophet’s daughter, Fatemeh.

    Christian bishop said: I know somebodies that if they ask God to move the mountain he will do it for them and if they curse the Christians there won’t be one Christian on the earth. So they rejected Mobahele and accepted to compromise.

    This story was mentioned in mentioned in the Sunni sources and Shia interpretation books.Mobahele day is the twenty-fourth or twenty-fifth day of Dhu al-Hijjamonth. It was held outside the city of Medina but nowadays it is celebrated inside the city. In that place a mosque is made which is called “Al-ejabat mosque”.It is about two kilometers away from the mosque of the Prophet. «الّلهم ارزقنا زیارته و شفاعته»

    According to a narration in Tafsir al-Mizan, the invitation for Mobahele was not special for the Christians, and the prophet invited the Jews for Mobahele.

    Mobahele was not special for the prophet’s era. But according to some accounts, the other believers can have Mobahele. Imam Sadeq has some orders in this case.

    Question: in this case. Fatemeh Zahra was only present,so why does Quran use the plural form of “women”?

    Answer: in Quran there are several cases in which God calls a person as a plural entity. Like the verse 118 in Al-Imran chapter that a guy insulted God and said: God is poor. But the verse answers in plural:  «الّذین قالوا انّ اللّه فقیر». As Quran says about Ibrahim: Ibrahim is like a nation, while he is just one person.

    Although the prophet could curse individually without Ali, Hassan and Hussein’ interference but he wanted to tell us that these people are the prophet’s followers in the invitation toward God and truth and they will follow his way.

    Messages:

    1. 1.If the man believes in his purpose, he will put his family and himself at risk.«من بعد ما جائك من العلم»
    2. 2.The last weapon for a believer is the prayer. «فقل تعالوا ندع»
    3. 3.Our grandchildren are as dear as our children. So, Imam Hassan and Imam Hussein (as) are the prophet’s sons.
    4. 4.Men and women are at the same level in all religious scenes. «نسائنا»
    5. 5.In the prayer, your mood is so important not the number of prayers. The group who accepted the Mobahele were only five people. «ابنائنا،نسائنا،انفسنا»
    6. 6.Imam Ali was so dear for the Prophet. «انفسنا»
    7. 7.Take your children to the prayer meetings. «ابنائنا»
    8. 8.God accepts the prophet’s household prayers. «ابنائنا،نسائنا،انفسنا»
    9. 9.Appeal of the unseen is applicable after using the ordinary abilities. «نبتهل»
    10. 10.A person who does not accept the truth by logic and miracles, should be given Mobahele. «تعالوا... نبتهل»
    11. 11.If the believers be firm and resistant, the enemy will withdraw. «ندع... نبتهل»
    12. 12.Argument must be answered by reasoning, but bickering and obstinacy should be suppressed. «لعنة اللّه على الكاذبین»

    “Mubahala” literally meaning 'mutual prayer' (Arabic: مباهلة Cursing‎) or Li’an (Arabic: لعان‎). In Islamic tradition it refers to a form of resolving religious disputes. When two sides of the argument can't come to a conclusion about which side is right, they start to pray to God for truth to be revealed by the cursing of the wrong side. Since curse means 'moving someone far away from the divine mercy' and moving far away from mercy is being close to divine wrath—therefore, the essence of the meaning is: Wrath be on the liar. As such, whoever is the liar shall face the evil consequences whereupon the truth will become evident before the disbelievers as well.[1] Many times Mubahala is a kind of ordeal which instigation or call to the ordeal may be more important than execution of it.


     



    ادامه مطلب


     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    (The Historical Event of Mubahala (630 A.D.)

     

    By: Yasin T. al- Jibouri
    There is no room here to trace how Christianity was disseminated in Nejran; suffices to say that the Ethiopian invasion of southern Arabia introduced Christianity there for the first time. The incident of Abraha and his elephant demonstrates the fact that they were quite fanatical in their religious fervor.
    In 630 A.D., Prophet Muhammad sent a letter to Nejran's bishop the contents of which are narrated by the grandson of its recipient, namely Salamah ibn Abd Yashu’, as follows: In the Name of Allah, the God of Abraham, Isaac, and Jacob, from Muhammad, the Messenger of Allah, to the Bishop of Nejran and to the people of Nejran: If you accept Islam, I shall praise on your behalf the God of Abraham, Isaac and Jacob. I invite you to worship Allah rather than to worship the servants of Allah, and I invite you to accept the authority of Allah rather than the authority of His servants. But if you refuse, you will have to pay the jizya. And if you refuse to pay the jizya, then I warn you of war. Wassalam.[77]

     

     

     

     

     

    Having read this letter, the bishop was terrified. He called a man of Nejran named Shurhabil ibn Wada’ah to his presence, passed the Prophet's letter to him to read, then asked him what he had to suggest. Shurhabil said, “Do you know of the promise which Allah had made to Abraham with regard to the offspring of Ishmael, that they will have a prophet rising from among them, so could this man be he? I cannot pass a judgment about Prophethood, but if you ask me about anything relevant to life's matters, I can make suggestions to you.’ The bishop then solicited the suggestion of one man from Nejran after another, and the answer was the same. Finally, they decided collectively to send Shurhabil ibn Wada’ah, Abdullah ibn Shrhabil, and Jabbar ibn Fayz to meet the Prophet and to report to them their impressions of him. These are the same men known as the ‘Aqib, Sayyid, and al-Ahtam, namely Abul-Harith, respectively.
    They were considered to be leaders in all affairs, and the were joined by eleven more, making their total number fourteen. When the deputations reached Medina, they dressed themselves in silk garments, put on gold rings then went to the mosque. All of them greeted the Prophet traditionally, but the Prophet did not respond, turning his face away from them.
    They left the mosque and approached ‘Uthman and ‘Abdul-Rahman ibn ‘Awf complaining thus: “Your Prophet wrote us inviting us here, but when we came to him and greeted him, he neither reciprocated our greeting nor said a word to us. Now what do you advise us to do? Should we go back or wait here?’ ‘Uthman and ‘Abdul-Rahman ibn ‘Awf sought Ali's advice. Ali said, “These people should first remove the silk clothes and gold rings. Then they should go and see the Prophet.’
    When they did as they were advised, the Prophet responded to their greetings and said, “By the Lord Who has appointed me as His own Messenger, when they first came to me, they were accompanied by Satan.’ Thereafter, the Prophet preached to them and invited them to accept Islam. They asked him: “What is your opinion about Jesus?’ The Prophet said, “You may rest today in this city and, after being refreshed, you will receive the reply to all your questions from me.’
    On the next day, the Prophet recited to them these Qur'anic verses: Surely the likeness of ‘Isa (Jesus) is with Allah as the likeness of Adam: He created him from dust then said to him, ‘Be', and he was. The truth is from your Lord, so you should not be of those who doubt (it).(Qur'an, 3:59-60)
    They did not accept the words of the Lord and insisted on their own belief. Then the following verse was revealed: But whoever disputes with you in this matter after what has come to you of the knowledge, say: Come! Let us call our sons and your sons, and your women and our women, and ourselves and yourselves, then let us pray earnestly and bring about the curse of Allah on the liars.(Qur'an, 3:61)
    They sought a day's respite and privately solicited ‘Aqab's advice. He said, “By God! You know that Muhammad is the Messenger of the Lord and that he has given a clear and appreciable verdict. Do not enter into a maledictory trial with him or else you should be destroyed. If you wish to remain adhering to your religion, accept to pay the jizya and make a pact.’ On the next day, therefore, they came out on one side and on the other the Prophet came out of his house carrying Husain in his arms as Hasan was walking by his side holding his finger. Behind him was Fatima and behind her Ali. Praised be to Allah! What a time it was! What an atmosphere! How good a witness and how glorious the witnessed!
    In short, the Prophet confronted the Christian delegates and said to Hasan, Husain, Fatima and Ali: “When I curse them, you say ‘Amen' together.’ When the Christians saw the five holy Purified ones, they were awe-stricken. Abul-Harith, who was their wisest, said, “My people! At this moment, we are looking at such personalities that if they pray to God, they can move mountains. Abstain from this maledictory conflict (Mubahilah) or else you should be destroyed and no Christian will remain on the face of the earth.’
    They pleaded to the Prophet thus: “O Abul-Qasim! We shall not have a malediction with you.’ The Prophet invited them to accept Islam. They declined again and said that they were prepared for a treaty that they would present every year two thousand pieces of garments costing 40 dirhams each. According to another tradition, it is said that they also agreed to give 30 horses, 30 camels, 30 coats of mail and 30 spears every year. Thus, a settlement was made.
    When the Christians of Najran declined from resorting to a maledictory conflict against the Prophet, he said, “By the Lord Who has appointed me His Messenger in truth, had they chosen the malediction, there would have been a shower of fire upon them in this very field.’ Jabir says, “The verse (Chap. 3, verse 61) was revealed in reference to this contest. In this verse, the word “selves’ refers to the Prophet and Ali; the word “sons’ refers to Hasan and Husain, and the word “women’ refers to Fatima.’
    In Tabari's Tarikh, it is stated that during the 10th year of Hijra, the Prophet sent Ali to Yemen. Prior to that, he had sent Khalid ibn al-Walid in order to call the people of Yemen to Islam, but nobody accepted Islam. Then the Prophet sent Ali and authorized him that he might, if he so desired, dismiss Khalid or anyone else from his party. So, Ali went to Yemen and read the Prophet's statement to the people there. As a result, in one day, all members of the clan of Hamadan were converted to Islam. Ali informed the Prophet of this success whereupon the Prophet said, “Peace be upon the Hamdanites!’ Thereafter, all Yemenites entered into the folds of Islam. Ali again informed the Prophet of the progress which he had made. The Prophet was so elated, he offered a sajda (prostration) to thank Allah.
    During this year, the Prophet deputed Ali to go to receive the jizya from the Najranites. Ali obeyed the orders and joined the Prophet only during the Farewell Pilgrimage. It was on the 25th of Thul-Qi’dah/February 25, 632 A.D. that the Prophet left Medina for hajj.
    Note:
    [77] al-Tabatabai, Al-Mizan fi Tafsir al-Qur'an, Vol. 3, pp. 269-270.


     



    ادامه مطلب


     

     

    flowers

     

    Hazrat Fatimah(pbuh) in the verse of Mubahala

     

    Allah, the Exalted said:

     

    "If anyone disputes in this matter with thee, now after (full) knowledge hath come to thee, say: `Come! Let us gather together; our sons and your sons, our women and your women, ourselves and yourselves. Then let us invoke the curse of God on those who lie!'"(3: 61)

     

     

     

     

     

    A delegation of Najrani Christians led by three prominent men, Al-Aqib,Muhsen, and the Archbishop; these meet along with two prominent Jews came to the Prophet (PBUH). They intended to argue with him; the archbishop started:

     

    "Abu Al-Qasim, who was Moses's father?"

    The Prophet answered: "Imran."

    The archbishop then said: "Who was Josef's father?"

    The Prophet answered: "Jacob."

    The archbishop continued: "May I be your sacrifice; who is your father?"

    The Prophet answered: "Abdullah bin Abd al-Muttalib."

    Then the archbishop asked: "Who is Isa's (Jesus) father?"

    The Prophet (PBUH) waited a moment while Gabriel revealed the following to him:

    "(Say) he was the Spirit of Allah and His Word."

    The archbishop then asked: "Can he be a spirit without having a body?"

    Again a revelation was sent to the Prophet (PBUH) the revelation is as follows:

    "The similitude of Jesus before Allah is as that of Adam; He created him from dust, then said to him: `Be.' And he was."

    When the archbishop heard this, he jumped in objection to the Prophet saying that Jesus (PBUH) was created from dust, and said:

    "Muhammad, We don't find this to be in the Torah, the Bible, or in the Zabour. You are the first one to say this."

    This was the moment that the verse of Mubahala was revealed.

     

    After the delegation had heard the verse, they said:

    "Assign for us a solemn meeting (in which every side supplicates to Allah to curse the other side if they are followers of falsehood)."

     

    The Prophet's answer to this was: "Tomorrow morning, if Allah wills."

    The next morning, the Prophet finished his morning prayers and ordered Ali to follow him and Fatima, in turn, holding Hasan and Hosein to follow Ali. The Prophet (PBUH) then told them: "When I supplicate you should say: Amen."

     

    When the delegation saw the holy family and that the Prophet (PBUH) had spread a mat for himself and family, they said to each other: "By Allah, he is a true Prophet; and if he curses us, surely Allah will answer his prayer and destroy us. The only thing that can save us is to ask him to relieve us from this meeting."

     

    Razi, in his interpretation of the Holy Qur'an states: 'The Archbishop said: "O Christians, I surely see faces of men, who if they were to ask Allah to move a mountain, He would surely do it. Do not hold this meeting, or you shall be destroyed and no Christian will remain on Earth until the Day of Resurrection."

    flowers

    The delegation proceeded toward the Messenger and said: "Abu Al-Qasim, relieve us (from this) solemn meeting."

    The Prophet said: "Indeed I will; but the One who sent me with righteousness is my witness that had I cursed you, Allah would not have left a Christian on the face of the earth."

    This has been a summary of the story. What matters to us here, is Allah's saying in the verse:

     

    "...Our women and your women."

     

    All Muslims have agreed that the Prophet took Ali with him to represent "ourselves", Hasan and Hosein to represent "Our Sons," and Fatima Zahra to represent "Our Women," It is also a given fact that he did not accompany any other woman including his wives, his aunts, or any other Muslim women.

    This proves that there was not a woman as excellent, great, holy, and chaste as Fatima (PBUH) was. The Prophet called Fatima alone to join him, because she was the only woman capable of fulfilling the qualifications of the verse

     



    ادامه مطلب


     


    مباهله

    آیه «مباهله» (آل عمران:61) از مهم ترین ادله قرآنی، در خصوص فضیلت و برتری اهل بیت(علیه السلام) محسوب می گردد. مفسران و دانشمندان مذهب اهل بیت(علیه السلام) و اهل سنت در طول تاریخ درباره این آیه بحثهای مختلفی را انجام داده اند. در این مقاله با توجه به اهمیت موضوع، آیه «مباهله» را به صورت تطبیقی از دیدگاه فریقین بررسی و به شبهات، ابهامات و سۆالات مربوط پاسخ داده شده است.

    آیه مباهله، آیه 61 از سوره مبارکه آل عمران است که دارای دویست آیه است و از سوره های مدنی به حساب می آید. در این سوره مبارکه از معارف بلند اسلامی، دستورهای جاوید دینی و برخی سرگذشت ها سخن به میان آمده است.

    خداوند متعال در آیه مباهله چنین می فرماید:

    ان مثل عیسی عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون. الحق من ربک فلاتکن من الممترین. فمن حاجّک فیه من بعد ما جائک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علی الکاذبین؛(آل عمران(3)، آیه 59ـ61)

    «همانا مثل عیسی در نزد خدا، همچون مثل آدم است که او را از خاک آفرید و سپس به او فرمود: «موجود باش!» او هم فوراً موجود شد ]بنابراین ولادت مسیح بدون پدر، هرگز دلیل بر الوهیت او نیست.[اینها حقیقتی است از جانب پروردگار تو، بنابراین از تردیدکنندگان مباش. هرگاه بعد از علم و دانشی که [درباره عیسی مسیح] به تو رسیده، باز کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما نفوس خود را دعوت کنیم، شما هم نفوس خود را؛ آن گاه مباهله کنیم و لعنت خداوند را بر دروغ گویان قرار دهیم.

    این واژه در اصطلاح به معنای نفرین کردن دو نفر یا دو گروه به یکدیگر است؛ به گونه ای که افرادی که با هم درباره یک مسئله مهم دینی، مذهبی و... با یکدیگر گفت وگو و اختلاف دارند، در یک جا جمع شوند و به درگاه الهی تضرع کنند و از خداوند بخواهند که فرد دروغگو یا ظالم را رسوا سازد و یا بر او عذابی نازل فرماید

    نگاهی به معنای مباهله  آیه مباهله (آیه 61 سوره آل عمران)

    « فَمَنْ حَآجَّكَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِینَ »

    هرگاه بعد از علم و دانشى كه به تو رسیده،(باز) كسانى با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت كنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت كنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله كنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»

    واژه‏ى «نَبتَهل» از ریشه‏ى «اِبتهال» به معناى بازكردن دست‏ها و آرنج‏ها براى دعا، به سوى آسمان است واین آیه به دلیل این واژه، به آیه‏ى مباهله معروف گشته است.

    «مباهله» واژه ای عربی است و معنای آن رها کردن و قید و بندی را از چیزی برداشتن است. یکی از معانی آن به حال خود گذاشتن حیوان مادّه و نبستن پستان اوست تا بدین وسیله نوزادش بتواند به راحتی شیر بنوشد. در زبان عربی به این حیوان مادّه «باهل» گفته می شود.(ر.ک: راغب الاصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص 149(مادّه بهل)، دارالقلم، دمشق، چاپ اول، 1412ق؛ الزمخشری، جارالله، اساس البلاغة، ص 32)

    همچنین این کلمه به معنای لعنت کردن نیز آمده است.(ر.ک: احمد بن محمد القیومی، المصباح المنیر، ج 1، ص 64، الزمخشری، اساس البلاغه، ص 32)

    امّا این واژه در اصطلاح به معنای نفرین کردن دو نفر یا دو گروه به یکدیگر است؛ به گونه ای که افرادی که با هم درباره یک مسئله مهم دینی، مذهبی و... با یکدیگر گفت وگو و اختلاف دارند، در یک جا جمع شوند و به درگاه الهی تضرع کنند و از خداوند بخواهند که فرد دروغگو یا ظالم را رسوا سازد و یا بر او عذابی نازل فرماید.

    حضرت محمد

     

     

     

     

     

    تفسیر آیه مباهله

    در تفاسیر شیعه و سنى آمده : در سال دهم هجرى، افرادى از سوى رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مأمور تبلیغ اسلام در منطقه نجران (در سرزمین یمن) شدند. مسیحیانِ نجران نیز هیئتى را به نمایندگى از سوى خود براى گفتگو با پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) به مدینه فرستادند. ولی علی رغم مباحثه هایی كه میان آنان و پیامبر (صلی الله علیه و آله) شد، باز هم آنان بهانه‏جویى كرده و در حقّانیّت اسلام ابراز شك مى‏نمودند.

     

    اما سیره در مقابل این افراد لجوج چیست ؟

    وقتی استدلالهای متعدد جوابگو نشد و شخص مقابل از پذیرش حقّ خودداری کرد و به لجاجت و آشوب ادامه داد ، جواب كوبنده است از اینرو آیه نازل گشت كه :

    « … فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِینَ » … به آنها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت كنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت كنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله كنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»

    آری اگر انسان، علم و ایمان به هدف داشته باشد، حاضر است خود و نزدیك‏ترین بستگانش را در معرض خطر قرار دهد. « مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ » و در وادی معرفت، بین زن و مرد فرقی نیست : «نِسائِنا»

    هنگامى كه نمایندگان مسیحیان نجران، پیشنهاد مباهله را از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) شنیدند، با توجه به ادلّه روشن پیامبر، در مباحثات و احتمال پیامبر بودن ایشان ، متحیّر ماندند ، آنان مُهلت خواستند تا در این باره فكر و اندیشه و مشورت كنند.

    واژه‏ى «نَبتَهل» از ریشه‏ى «اِبتهال» به معناى بازكردن دست‏ها و آرنج‏ها براى دعا، به سوى آسمان است واین آیه به دلیل این واژه، به آیه‏ى مباهله معروف گشته است

    بزرگِ نصارى به آنها گفت: شما پیشنهاد پیامبر مسلمین را بپذیرید و بروید ، اگر دیدید كه پیامبر آنان، با سر وصدا و جمعیّتى انبوه براى نفرین مى‏آید، نگران نباشید و بدانید كه خبرى نیست، ولى اگر با افراد كمی به میدان آمد، از مباهله خودداری كنید و با او مصالحه كنید و هرچه گفت بپذیرید.

    روز مباهله، آنها دیدند كه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) آمد اما همراه با دو كودك و یك جوان و یك زن !

    آن دو كودك، حسن و حسین‏ و آن جوان، علىّ‏ بن ابى‏طالب‏ و آن زن ، فاطمه‏ى زهرا ، دختر پیامبر بودند.

    اُسقف مسیحیان گفت: من چهره‏هایى را مى‏بینم كه اگر از خداوند بخواهند كوه از جا كنده شود، كنده مى‏شود.

    با دیدن آن چهره ها ، آنها ترجیح دادند ، از مباهله اعلام انصراف كرده و حاضر به مصالحه و توافق شوند !!!

    چنانكه آمد این ماجرا، علاوه بر تفاسیر شیعه، در اصلی ترین منابع حدیثی اهل سنّت نیز آمده.

    در اینجا فخر رازى (از علمای اهل سنت) سۆالی را درباره نزول آیه در حق اهل بیت (علیهم‏السلام) مطرح كرده كه : چگونه ممكن است منظور از ابناءنا {فرزندان ما} حسن و حسین (علیه السلام) باشد ، درحالى كه ابناء جمع است و جمع بر دو نفر گفته نمى‏شود ، و چگونه ممكن است نسائنا كه معنى جمع دارد تنها بر بانوى اسلام فاطمه (سلام الله علیها) اطلاق گردد ؟ و اگر منظور از انفسنا تنها على (علیه السلام) است چرا به صیغه جمع آمده؟!

    پاسخ :

    اولاً – همانطور كه آمد، اجماع علماى اسلام و احادیث فراوانى كه در بسیارى از منابع معروف و معتبر سنى و شیعه در زمینه ورود این آیه در مورد اهل بیت (علیهم‏السلام) به ما رسیده است و در آنها تصریح شده پیغمبر (صلی الله علیه و آله) غیر از على (علیه السلام) و فاطمه (س) و حسن و حسین (علیه السلام) كسى را به مباهله نیاورد ، قرینه آشكارى براى تفسیر آیه خواهد بود ، زیرا مى‏دانیم از جمله قرائنى كه آیات قرآن را تفسیر مى‏كند روایات و شان نزول قطعی است.

    بنابر این ، ایراد مزبور تنها متوجه شیعه نمى‏شود ، بلكه دانشمندان اهل سنت هم باید جوابگو باشند.

    ثانیاً - اطلاق صیغه جمع بر مفرد یا بر تثنیه تازگى ندارد ، و در قرآن و غیر قرآن از ادبیات عرب، و حتى غیر عرب این معنى بسیار است .

    اهل بیت

    توضیح : بسیار مى‏شود كه به هنگام بیان یك قانون ، یا تنظیم یك عهدنامه، حكم به صورت كلى و به صیغه جمع آورده مى‏شود ، یك مثال عادّی مثلا در عقد اجاره ای ، صاحب خانه شرط میكند كه در این خانه فقط مستأجر به همراه همسر و فرزندانش(جمع) زندگی نماید در حالیكه ممكن است مستأجر در حال حاضر اصلا فرزندی نداشته باشد یا تنها یك یا دو فرزند داشته باشد ، این موضوع هیچگونه منافاتى با تنظیم قانون یا اجاره یا … به صورت جمع ندارد .

    به عبارت دیگر حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) موظف بود طبق قراردادى كه با نصاراى نجران بست، همه فرزندان و زنان خاص خاندانش و تمام كسانى را كه به منزله جان او بودند، همراه خود به مباهله ببرد ، ولى اینها مصداقى جز دو فرزند و یك زن و یك مرد نداشت .

    اضافه بر این در آیات قرآن موارد متعددى داریم كه عبارت به صورت صیغه جمع آمده اما مصداق آن منحصر به یك فرد بوده است : مثلا در همین سوره (آل عمران) آیه 173 آمده :

    « الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ … »

    كسانى كه مردم به آنها گفتند دشمنان (براى حمله به شما) اجتماع كرده‏اند از آنها بترسید  .

    در این آیه منظور از الناس (مردم) طبق تصریح جمعى از مفسران فقط {نعیم بن مسعود} است كه از ابو سفیان اموالى گرفته بود تا مسلمانان را از قدرت مشركان بترساند !

    همچنین در آیه 181 آمده :

    « لَّقَدْ سَمِعَ اللّهُ قَوْلَ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ فَقِیرٌ وَنَحْنُ أَغْنِیَاء … »

    خداوند گفتار كسانى را كه مى‏گفتند : خدا فقیر است و ما بى‏نیازیم (و لذا از ما مطالبه زكات كرده است) شنید .

    در اینجا فخر رازى (از علمای اهل سنت) سۆالی را درباره نزول آیه در حق اهل بیت (علیهم‏السلام) مطرح كرده كه : چگونه ممكن است منظور از ابناءنا {فرزندان ما} حسن و حسین (علیه السلام) باشد ، درحالى كه ابناء جمع است و جمع بر دو نفر گفته نمى‏شود ، و چگونه ممكن است نسائنا كه معنى جمع دارد تنها بر بانوى اسلام فاطمه (سلام الله علیها) اطلاق گردد ؟ و اگر منظور از انفسنا تنها على (علیه السلام) است چرا به صیغه جمع آمده؟!

    كه منظور از الذین در آیه به تصریح جمعى از مفسران فقط {حى بن اخطب یا فنحاص} است .

    و البته گاهى اطلاق كلمه جمع بر مفرد به عنوان بزرگداشت نیز دیده مى‏شود ، همان طور كه در باره حضرت ابراهیم (علیه السلام) در آیه 120 سوره نحل آمده :

    « اِنَّ اِبْراهِیمَ كانَ اُمَّةً قانِتاً لله … » { ابراهیم (علیه السلام) امّتى بود خاضع ، در پیشگاه خدا  }

    كه در اینجا كلمه اُمّت ، كه اسم جمع است بر یك نفر ، اطلاق شده است .

    آری در دعا، حالات اهل دعا مهم است، نه تعداد آنها، گروه مباهله كننده پنج نفر بیشتر نبودند.

    پنج نفری كه هر كدام یك ملت بودند …

    { گفتنی است اكنون، آن بیابانی كه قرار بود در آنجا مباهله صورت بگیرد ، داخل در شهر مدینه گشته و در آنجا ، مسجدى به نام «مسجد الاجابة» ساخته شده که تصویرش را می آوریم }

     

    نتیجه گیری:

    با بررسی در منابع روایی اهل بیت و اهل سنت می توان به طور کلی این گونه نتیجه گیری کرد که از روایات و احادیث مطالب ذیل قابل بیان می باشد:

    1. آیة مباهله در درجة نخست، به طور روشن بر فضیلت و برتری پنج تن آل عبا (علیه السلام) ـ پیامبر اسلام، امام علی، فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسین ـ دلالت دارد.

    2. آیة مباهله مختص به پنج تن مقدس است و این از ظاهر آیة شریفه و روایات فریقین به دست می آید.

    3. امام علی(علیه السلام)، فاطمه زهرا(س)، امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام)، در نزد پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) شأن و منزلت بسیار ویژه ای داشتند.

    فرآوری : زهرا اجلال

    بخش قرآن تبیان   

     


    منابع :

    سایت حوزه

    بیانات آیت الله خامنه ای در سایت  ایشان

    سایت عرفان

     

    سایت پرسمان

     



    ادامه مطلب


     

     

    مباهله ، آتشفشان کوه رحمت 

     

    اما امروز با بُهت عجیبی در اوج تابستان، پوشیدنِ لباس پاییز را بر اندام مدینه احساس می کرد. درختان قامت خم کرده و شاخ و برگ را بر زمین می کشاندند. پرندگان دست از پُر کردن چینه دانِ خود کشیده بودند. همه ی موجودات در عمق فروتنی، آخرین فرمانِ شرکت در مانورِ عذاب الهی را انتظار می کشیدند، نفس ها در سینه ها حبس شده بود.

     

    در میان سکوت سرد و ابهام آلود، نفس های عاقب 4 درنگ چهره ی اهتم بن نعمان5   آن رهبرِ کهنسال نجرانی که کوله بار تجربه اش را از شهر مرزی نجران6 توشه ی راه مسیحیان کرده بود ـ منذربن علقمه را کلافه می کرد. صلیبی را که برگردن آویخته بود، در بین دستانش فشرد. گویا تنها حلقه ی اتصالش به زندگی همین بود.

    به مرور حوادث سه روزه ی توقف در مدینه پرداخت:

    ـ غروب روزی که به دروازه های مدینه رسیدند و لباس ژولیده ی سفر را به جامه های حریر و دیبا تبدیل کردند.

    ـ ساعتی که خویش را به انواع جواهرات آراستند.

    ـ ورود گروه هفتاد نفره¬شان در صفی مرتب به مسجد کوچک مدینه.

    ـ آن دم که در صفی مرتب و با تشریفات ویژه در گروه هفتاد نفری به مسجد کوچک مدینه درآمدند.

    ـ نمازشان به طرف مشرق در مقابل دیدگانِ متعجب اهل یثرب.

    ـ بی اعتنایی حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ همان معمایی که پاسخ به دعوت او، آن ها را از مرز یمن تا مدینه کشانده بود ـ به آرایش نیروهایشان.

    افق را غباری غلیظ فرا گرفته بود. ساعت ها از آغاز روز می گذشت، ولی خورشید سرد و افسرده از پاشیدن نور بخل می‌ورزید.

     سکوت سه روزه ی حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله.

    ـ دعوت آن ها به سوی اسلام از سوی کسی که عبدالمسیح7 او را غیر از احمدِ موعود  در کتاب مقدس می دانست.

    ـ پرسه زدن های در شهر و پرسش های گوناگون از گذشته و اکنون پیامبرِ حاضر برای تطبیق خصوصیات او با پیامبر موعود.

    ـ اعترافشان به تطبیق تمامی اوصاف با آن چه در کتب کهن خوانده اند. و انتقادشان به محمد در بنده ی خدا دانست مسیح که مردگان را زنده و نابینایان و مبتلایان را بهبود می بخشید. انتقادی که در نهایت منجر به نزول آیه ای بر پیامبر اسلام، پذیرش مباهله و لعن یکدیگر برای معرفی دروغگو گردید. و...

    همه و همه ابرهای تیره ای بودند که آسمانِ ذهن منذر را گرفته تر می کرد.

    روز مباهله

    پلک ها توانِ ایستادن نداشت، اما رعب و وحشت چرت زدن را از او گرفته بود. لحظه ها عزم رفتن نداشتند. دست در دستِ برادرش ابوحارثهفرو کرد؛ بلکه گرمایی را وام گیرد، اما در سرمای دستانِ اسقف اعظم؛ مردِ تجربه و عقل آن چنان دستانش یخ زد که بی اختیار آن را عقب کشید. به صف انبوه مهاجر و انصار که با پرچم و بیرق از مدینه آمده و در این دشت پر هراس قدم می گذاشتند، نگاه کرد. او به دنبال حضرت محمد (ص) می گشت.

    با خود گفت: حتماً او را انبوهی از سربازان و قدرت مندان و کهنسالانِ قوم همراهی می کنند. به یاد حرف اهتم افتاد: اگر فردا او را به همراه فرزندانش یافتید هرگز تن به مباهله نسپارید، چرا که این شیوه ی مباهله ی پیامبران است که با تکیه بر اصالتِ عقیده ی مقدسِ خویش به جرأت جگرگوشه های خود را در تیررس نفرین قرار می دهند.

    صدای بال چند پرنده که در مقابلش به شدت به رو افتادند وقوع عذاب عظیم را بر او حتمی کرد.

    قدم هایش به لرزه افتاد. نگاهی به ابوحارثه کرد و گفت: برادر آیا بهتر نبود جواب نامه ی این مرد را از همان نجران داده بودیم.

    ابوحارثه آهی کشید و گفت: وقتی محمد (ص) با فتح مکه، عرب را فرمانبردار خویش ساخت و سفیر به ملل مختلف گسیل داشت، پیکی هم به سوی ما فرستاد و ما را بین دو امر یعنی پذیرش اسلام، یا پرداختِ جزیه مختار کرد. در آن روز تو در سفر بودی و ندیدی چه قیامتی برپا شد. زمین کلیسا را فرش کردیم. دیوارها را با حریر و دیبا پوشاندیم. صلیب بزرگ را که از طلای مرصّع است، آویختیم و همه ی قبایل را به مشورت فرا خواندیم. چهار روز در شورا بودیم. آن¬چه از کتب مقدس در نزد ما بود، از صحیفه ی شیث 9 تا دو کتابِ بزرگ جامعه و زاجره10، از سِفر دوم تورات تا مفتاح چهارم انجیل، همه را زیر و رو کردیم. اوصاف پیامبر آخرالزمان را جز آن¬چه از این برادرِ قریشی دیدیم، نیافتیم.

    منذر گفت: پس چرا...؟!

    از میان آفریده هایم احمد را از زادگاهش که در فاران 3 و مقام ابراهیم واقع است به پیامبری بر می انگیزم... خوشا به حال کسی که در زمان او حاضر باشد، سخنش را بشنود و به او ایمان آورد

    هنوز حرفش تمام نشده بود که ابوحارثه گفت: آفت در این است که مال در نزد کسی باشد که آن را بیندوزد و انفاق نکند. جنگ افزار در دستِ کسی باشد که خود را با آن بیاراید و جنگ نکند. و رأی در نزد کسی باشد که فقط آن را در اختیار داشته باشد و از آن پشتیبانی نکند.

    آری برادر با چشمان ورم کرده نمی¬توان قرص خورشید را نگریست. چشمان دانشمندان ما از دیدنِ کلام الهی در سفر دوم تورات که فرمود: نسل او را ?احمد9 (ص)) از دختر فرخنده اش قرار دادیم. و دو نواده اش همچون اسماعیل و اسحاق دو ریشه برای دو شاخه ی بزرگ هستند؛ اعمی? است، اما به این سخن الهی چشم دوخته اند که: بعد از آن که خداوند روح او ـ محمد (ص) ـ را می گیرد، فرزند پاک و برگزیده ی او در آخرالزمان زمانی که دستاویزهای دین گسسته و چراغ های احکام دین به خاموشی گراییده و ستارگان ناپدید شده اند، به اندازه ی چندین امت درروی زمین حکومت می کند، ودین همانند روزنخست به دست او احیا می گردد.

    منذر تاب سکوت را از دست داد و فریاد برآورد: آه از پرده پوشی حقایق، آه از اسارت یقین در چنگال هوای نفس. وای بر امتی که ابرسیاه هواپرستیِ دانشمندانش؛ ستارگان هدایت را تیره سازد. امروز کشیدن آب دریا و شکافتن صخره ها از کتمان حقایقی که خداوند متعال آن را احیا داشته است، آسان تر است.

    مباهله

    و عذر سکوت وارستگانی چون تو، در مقابل خفّاشان شب پرست هرگز پذیرفتنی نیست.

    سکوت؛ تن دادن به شب است در هنگام دمیدن سپیده ی صبح، و این برای صاحبان بصیرت؛ لغزشی نابخشودنی است.

    ناگاه از میان انبوه صفوفِ منتظر به هم پیوسته چهره هایی درخشیدن گرفت. دو ستاره یکی در آغوشِ خورشید و دیگری در شعاعِ او، و قمری که در پی کهکشانی از ستارگان حرکت می کرد، آسمانِ تاریک این صحرای پرهراس را روشن ساخت.

    دامن تکانده¬ی دو درخت که با کسای نازک سیاه مسقّف شده بود11 برای همیشه افتخار میزبانی پیامبر و حسنین و علی و فاطمه: را به نام خود ثبت کرد. بالا رفتنِ دستان پیامبر برای دعا و حرکت زبان اهل کساء برای آمین ارکان آفرینش را به لرزه انداخت. آتش قهر الهی از میان سنگ و خار زبانه آغازید.

    ژرف بینان مسیحی هیزم سان خود را در معرضِ سوختن و سوزاندن نصارای نجران دیدند. روشن ضمیری از امت مسیح خطاب به سران نصاری گفت:

    ای ناخدایان کشتی مسیح به خدا روی آورید. جرسِ سوراخ شدن کشتی مسیح را بنوازید و مسافرانِ خود را بر کشتی ـ محمد9 سوار کنید،12 و یا ذلت برافراشتن پرچم محمد9 را بر کشتی خود بپذیرید،13 تا از قهر طوفان در امان بمانید.

    امروز کوهی که از دامنش رودهای رحمت و برکت نازل بود آتشفشانی در دل دارد که انفجارش برای به آتش کشیدن تمام مسیحیت کافی است. حال که سرخی زبان و سبزی برهان محمد9 اندیشه ی شما را شکوفا نکرد تا دیده ی  نابینایانی که به نور موهوم شما اقتدا کرده اند روشنی بخشد، اگر ذلت جزیه را نپذیرید، سمّ سیاه نفرین خود و خانواده اش را بر سرو روی شما خواهد پاشید.

    اینچنین بود که لباس ذلّت جزیه14 بر اندام مسیحیت پوشانده شد و روز بیست و چهارم15 ذی حجّه ستاره ای پرفروغ بر پیشانی ایام گردید تا نور مقاماتِ بلند و اختصاصی اهل بیت پیامبر (ص) را برای همیشه ی روزگار بر عالم بتاباند. و جوشش علی بن ابی طالب (ع) را از معدن ذات پیامبر اکرم (ص) و اتحاد حقیقت و معنای آن دو بزرگوار را بنمایاند.

    و تعظیم و بزرگداشت این روز را به قدر عزّت و سربلندی اهل آن بر همگان فرض کند.

     

    تهیه و تنظیم برای تبیان: حسین عسگری


    [1]. ر.ک؛ سیدبن طاووس، اقبال الأعمال، ترجمه محمد روحی، ناشر سماء قلم، اعمال ماه ذی حجه. در این نوشتار سعی بر آن است که جریان مباهله براساس آن چه مرحوم سیدبن طاووس به نقل از افراد و کتب مورد وثوق در اقبال نقل کرده است به رشته ی تحریر درآید.

    [2]. منذربن علقمه یکی از دانشمندان مسیحی بود که به همراه گروهی از هم کیشان خود برای بررسی وضعیت پیامبری که از مکه طلوع کرده بود از نجران راهی مدینه شد.

    [3]. کوهی در نزدیکی مکه، مجمع البحرین.

    [4]. عبدالمسیح بن شرحبیل بزرگ قوم مسیح نجران.

    [5]. اسقف نجران از شاخه ی عامله قبیله ی لخم بود.

    [6]. یکی از دورترین توابع مکه، در جوار یمن که از آن موضع تا مکه بیست روز راه بوده است.

    [7]. همان عاقب مذکور.

    [8]. ابوحارثة بن علقمه نماینده ی رسمی کلیساهای روم در حجاز.

    [9]. صحیفه ای که حضرت شیث آن را از پدرش آدم7 به ارث برده بود و در بردارنده ی دانش هایی از ملک و ملکوت جهان بود.

    [10]. دو کتاب بزرگ از کتب کهن که در نزد مسیحیان بوده و غلامی تنومند آن را حمل می کرده است.

    [11]. پیامبر اکرم (ص) دستور دادند بین دو درخت را جارو کردند.

    [12]. کنایه از اسلام آوردن.

    [13]. کنایه از جزیه دادن.

    [14]. زمانی که نصاری تن به مباهله ندادند، پیامبر اکرم (ص)، علی (ع) را برای مصالحه به سوی آنها گسیل داشت و فرمود: براساس هرچه نظر توست با آنها مصالحه کن. علی(ع) در برابر هزار حُلّه ?لباس کامل عربی? و هزار دینار در هر سال که بخشی از آن در ماه محرم و بخشی دیگر در ماه رجب پرداخت شود، مصالحه کرد.

    [15]. هرچند در اصل مباهله میان فریقین هیچ اختلافی نیست، اما اقوال در روز مباهله مختلف است. برخی روز 21، برخی 24 یا 27 ذی حجه را روز مباهله دانسته اند، اما بنابرنظر مرحوم سیدبن طاووس در اقبال قول صحیح تر همان 24 ذی حجه است.



    ادامه مطلب


     

    سند آیه مباهله

     

     

    " نجران" بخش با صفایی با هفتاد دهكده تابع خود، در نقطه مرزی حجاز و یمن قرار گرفته است. در آغاز طلوع اسلام، این نقطه تنها منطقه مسیحی نشین حجاز بود.

    پیامبراسلام(ص) در سال های اول رسالت خود، با سران كشورهای جهان مكاتبه كرد و بدین وسیله آنها را به دین مبین اسلام دعوت نمود. در این بین نامه ای نیز به اسقف نجران نوشت و طی آن مسیحیان نجران را به آئین اسلام دعوت نمود.

     

     

    « به نام خدای ابراهیم، اسحاق و یعقوب. این نامه ای است از محمد پیامبرخدا به اسقف نجران. خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب را حمد و ستایش می كنم و شما را از پرستش بندگان، به پرستش خدا دعوت می نمایم. شما را دعوت می كنم كه از ولایت بندگان خدا خارج شوید و در ولایت خداوند وارد آیید، اگر دعوت مرا نپذیرفتید(لااقل) باید به حكومت اسلامی مالیات(جزیه) بپردازید و در غیر این صورت به شما اعلام خطر می شود.»

    نمایندگان پیامبراكرم، نامه ایشان را به اسقف مسیحیان نجران رساندند. وی پس از خواندن نامه، شورایی مركب از شخصیت های مذهبی و غیرمذهبی تشكیل داد كه وارد مدینه شوند و از نزدیك با پیامبر صلی الله علیه و آله دیدار كنند و دلایل نبوت ایشان را مورد بررسی قرار دهند.

     

    دیدار نمایندگان نجران با پیامبر

    نمایندگان نجران پس از دیدار با پیامبر با ایشان به مباحثه و تبادل نظرات و افكار پرداختند  و در مورد حضرت مسیح و حضرت مریم و خدا به گفتگو نشستند، كه در نهایت آنان به پیامبر(ص) گفتند: گفتگوهای شما ما را قانع نمی كند. در این هنگام حضرت جبرئیل نازل گردید، و آیه مباهله را آورد و پیامبر را مأمور كرد تا با كسانی كه با او مجادله می كنند و حق را نمی پذیرند به مباهله برخیزد.

    فرمان الهی از این قرار بود:" فمن حاجك فیه من بعد ما جاء ك من العلم فقل تعالوا ندع ابناء نا و ابناء كم و نساء نا و نساء كم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الكاذبین."( آل عمران/61)

    هرگاه بعد از علم و دانشی كه(درباره مسیح) به تو رسیده،(باز) كسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو:« بیایید ما فرزندان خود را دعوت كنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت كنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله كنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»

    نمایندگان نجران از پیامبر وقت خواستند و قرار شد فردای آن روز به مباهله بروند.

     

    رسول اکرم با چه کسانی به مباهله می رود ؟

    وقت مباهله فرا رسید. قبلاً پیامبر و نمایندگان نجران، توافق كرده بودند كه مراسم مباهله در نقطه ای خارج از شهر مدینه، در دامنه صحرا انجام بگیرد.

    اسقف مسیحی به نمایندگان نجران گفته بود در مراسم مباهله نگاه كنید، اگر محمد با فرزندان و خانواده اش برای مباهله آمد، از مباهله با او بترسید و اگر با یارانش آمد با او مباهله كنید، زیرا چیزی در بساط ندارد. پیامبراكرم(ص) به همراه حضرت علی، امام حسن و امام حسین و حضرت فاطمه علیهم السلام به سمت صحرا رفت.

     

    از آن سو نمایندگان نجران در حالی كه اسقف آنها پیشاپیش حركت می كرد به محل رسیدند. وقتی پیامبر را دید، از همراهان ایشان پرسید، كه به او گفتند: این پسرعمو و داماد او و محبوبترین خلق خدا نزد او است و این دو پسر، فرزندان دختر او از علی علیه السلام هستند و آن بانوی جوان، دخترش فاطمه علیها السلام است كه عزیزترین مردم نزد او، و نزدیك ترین افراد به قلب او است. به اسقف گفته شد كه برای مباهله قدم پیش گذار.

    اسقف گفت: نه، من مردی را می بینم كه نسبت به مباهله با كمال جرأت اقدام می كند و می ترسم راستگو باشد.

     

    من چهره هایی را می بینم كه هرگاه دست به دعا بلند كنند و از درگاه الهی بخواهند كه بزرگترین كوهها را از جای بركند، فوراً اینطور خواهد شد. بنابراین، هرگز صحیح نیست ما با این افراد مباهله نماییم. زیرا بعید نیست كه همه ما نابود شویم، و ممكن است دامنه عذاب گسترش پیدا كند، و همه مسیحیان جهان را بگیرد و در روی زمین حتی یك مسیحی باقی نماند.

    نمایندگان نجران وقتی كه دیدند پیامبراكرم(ص) نزدیكان و عزیزان خود را برای مباهله به همراه آورده است، دریافتند كه رسول الله(ص) به دعوت و دعای خود اعتقاد راسخ دارد، والا یك فرد مردد، عزیزان خود را در معرض بلای آسمانی و عذاب الهی قرار نمی دهد.

    انصراف از مباهله

     

    هیات نمایندگی نجران با دیدن وضع یاد شده، وارد شور شده و به اتفاق آراء تصویب كردند كه هرگز وارد مباهله نشوند، آنان حاضر شدند كه هر سال مبلغی به عنوان "جزیه" ( مالیات سالانه) بپردازند  و در برابر آن، حكومت اسلامی از جان و مال آنان دفاع كند. پیامبراكرم(ص) نیز رضایت خود را اعلام نمود و قضیه مباهله به اتمام رسید.

    سپس پیامبراكرم(ص) فرمود: عذاب، سایه شوم خود را بر سر نمایندگان مردم نجران گسترده بود و اگر از در ملاعنه و مباهله وارد می شدند، صورت انسانی خود را از دست داده، و در آتشی كه در بیابان برافروخته می شد، می سوختند و دامنه عذاب به سرزمین نجران نیز كشیده می شد.

    عظمت حضرت زهرا سلام علیها السلام

     

    درعربستان پیش از اسلام، زن هیچ جایگاهی نداشت. زن به عنوان كنیزی كه در خدمت مرد قرار می گرفت تا كارهای خانه اش را انجام دهد، ایفای وظیفه می نمود.

    او در مسائل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و غیره حق دخالت و اظهارنظر نداشت. در چنین شرایطی بود كه اسلام ظهور نمود، دیگر به جنس انسان اهمیتی نمی داد بلكه انسانیت وی حائز اهمیت بود. زنان صاحب حق و حقوقی شدند و دیگر كمتر مورد ظلم قرار می گرفتند. در چنین شرایطی كه دختران زنده به گور می شدند و برای زنان در جامعه هیچ شخصیتی قائل نبودند. حضرت زهرا علیهاالسلام پا به عرصه هستی نهاد و همگان از كارهای پیامبر(ص) نسبت به ایشان تعجب می نمودند. پیامبراكرم با آن مقام مادی و معنوی، خم شده و دستان دختر خود را می بوسید و به او احترام ویژه می گذاشت. البته خیلی ها به اشتباه تصور می كنند كه ارزش حضرت به خاطر این بوده است كه ایشان دختر نبوت، همسر ولایت و مادر امامت بوده اند. حال آنكه باید در نظر داشت كه ایشان شایستگی و ارزش آن را داشته كه در این مسندها جای گرفته است.

    با بررسی تاریخ روز مباهله پی می بریم كه خود حضرت زهرا(س) آن قابلیت را داشته و از مقام والای معنوی برخوردار بودند كه به همراه پیامبر(ص) به مباهله می روند. چرا كه در درگاه الهی قرب داشته و دعا یا نفرین ایشان به استجابت می رسید.

    مباهله با مسیحیان نجران كار ساده ای نبود كه با هر زن و مرد عادی بتوان آن را به اجرا درآورد بلكه افراد شركت كننده در مباهله باید به درجه ای از حق و یقین رسیده باشند كه خدای  متعادل درخواست آنان را پاسخ گوید.

    این كه حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام در مراسم مباهله شركت داشته، حاكی از عظمت شخصیت ایشان می باشد.

    سند آیه مباهله

     

    غالب مفسران و محدثان شیعه و اهل تسنن تصریح كرده اند كه آیه مباهله در حق اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شده است و پیامبر تنها كسانی را كه همراه خود به میعادگاه برد فرزندانش حسن و حسین و دخترش فاطمه و علی علیهم السلام بودند.

    برخی از مفسران اهل تسنن كه در اقلیت هستند، كوشیده اند كه ورود احادیث واقعه ی روز مباهله را در این زمینه كه در عظمت اهل بیت علیهم السلام بوده است، انكار نمایند. ولی با مراجعه به مسانید و منابع اهل تسنن دیده می شود كه بسیاری از آنان احادیثی ذكر نموده اند بنابر این نظر كه قضیه تاریخی مباهله مربوط به پیامبراكرم، حضرت علی، حسنین و حضرت زهرا علیهم السلام می باشد.

    برای اثبات این حرف، برخی از روایات آنان را در این باب با ذكر مدارك ذكر می نماییم.

    " قاضی نورالله شوشتری" در جلد سوم از كتاب نفیس" احقاق الحق" طبع جدید صحفه 46 چنین می گوید: " مفسران در این مسئله اتفاق نظر دارند كه " ابناء نا" در آیه فوق اشاره به حسن و حسین علیهماالسلام و " نساء نا" اشاره به فاطمه علیهاالسلام و" انفسنا" اشاره به علی علیه السلام است.

    سپس- در پاورقی كتاب مزبور- در حدود شصت  نفر از بزرگان اهل سنت ذكر شده اند كه تصریح نموده اند آیه مباهله درباره اهل بیت علیهم السلام نازل شده است و نام آنها و مشخصات كتب آنها را از صفحه 46 تا 76 مشروحاً آورده است.

    از جمله شخصیتهای سرشناسی كه این مطلب از آنها نقل شده افراد زیر هستند:

    1. " مسلم بن حجاج نیشابوری" صاحب " صحیح" معروف كه از كتب شش گانه مورد اعتماد اهل سنت است. در جلد 7 صفحه 120.

    2. " احمد بن حنبل" در كتاب " مسند" جلد1، صفحه 185.

    3. " طبری" در تفسیر معروفش در ذیل همین آیه، جلد سوم، صفحه 192.

    4. " حاكم" در كتاب " مستدرك" جلد سوم، صفحه 150.

    5. " حافظ ابونعیم اصفهانی" در كتاب " دلائل النبوة" صفحه 297.

    6. " واحدی نیشابوری" در كتاب" اسباب النزول"، صفحه 74.

    7. " فخر رازی" در تفسیر معروفش، جلد8، صفحه85.

    8. " ابن اثیر" در كتاب " جامع الاصول"، جلد 9، صفحه 470.

    9. " ابن جوزی" در " تذكرة الخواص" صفحه 17.

    10. " طنطاوی" مفسر معروف در تفسیر" الجواهر" جلد دوم، صفحه 120.

    11. " زمخشری" در تفسیر" كشاف" جلد1، صفحه 193.

    منابع:

    1- فروغ ابدیت، جعفر سبحانی.

    2- تفسیر نمونه، ذیل آیه مباركه.

     



    ادامه مطلب


     




    ( کل صفحات : 3 )    1   2   3   


    پيوندها
    کتابخانه اینترنتی روز مباهله

    کتابخانه روز مباهله

    داستان مباهله

    اسرار مباهله

    مباهله در مدینه

    بررسی تطبیقی مباهله پیامبر ص با مسیحیان نجران

    از مباهله تا عاشورا
    اوقات شرعی
    نظر سنجی
 
 
بالاي صفحه