بسيج لشکر مخلص خداست. بسيج ميقات پا برهنگان ومعراج انديشه پاک اسلامي است وتربيت يافتگان آن ، نام ونشان در کمنامي وبي نشان گرفته اند. بسيج شجره طيبه و درخت تناور و پر ثمري است که شکوفهاي آن بوي بهار وصل و طروات يقين حديث عشق مي دهد. بسيج مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهيدان گمنامي است که پيروانش بر گلدسته هاي رفيع آن اذان شهادت و رشادت سر داده اند. من دست يکايک پيشگامان رهائي را ميبوسم و ميدانم که اگر مسئولين نظام اسلامي از شما غافل شوند به آتش دوزخ الهي خواهند سوخت.... --امام خمینی (ره)--

زندگی‌نامه شهید

پاسدار پرافتخار اسلام شهید خیبر مجتبی محمدی دارانی در سال ۱۳۴۴ در خانواده ای مذهبی در تهران دیده به جهان گشود از همان اوان کودکی دارای استعدادی خارق العاده بود.
دوران تحصیلات ابتدایی راهنمایی و نظری خویش را در تهران گذراند. طی این دوازده سال تحصیل همواره جزء شاگردان ممتاز کلاس بود.

بعد از اینکه دیپلم خود را از دبیرستان سحاب گرفت یکسال تا خدمت سربازی مهلت داشت در این مدت یکسال نتوانست بیکار بنشیند و در استخدام آموزش و پرورش درآمد و در قسمت امور تربیتی شروع به کار نمود.

فعالیت ایشان در مدرسه میثم واقع در منطقه مجیدیه تهران بود به کار خویش عشق می‌ورزید و عاشقانه حتی روزهای تعطیل را به مدرسه میرفت و انجام وظیفه می نمود و در مدرسه از بهترین ها بود تا اینکه در مردادماه ماه ۱۳۶۲ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و در ۱۸ بهمن ماه ۱۳۶۲ به ندای خمینی کبیر لبیک گفت و قدم در جبهه های نور علیه ظلمت نهاد.

پاسدار شهید مجتبی محمدی دارانی در دانشگاه جبهه با رتبه خوبی پذیرفته شد این شهید والامقام در عملیات خیبر در منطقه طلائیه و جزایر مجنون که عظیم ترین عملیات تاریخ ۸ سال دفاع مقدس بود شرکت کرد.

از وقایع و خاطراتی که در زندگی ایشان رخ داده است به چند نمونه اکتفاء میکنیم:
ایشان در سن ۹ سالگی به همراه خانواده سفری به شیراز داشتند.
از آنجایی که پدر ایشان معمار بود و کار ساختمانی را قبول کرده بود.
ایشان در نزد پدر به کار مشغول شد کار ساختمانی بر روی کوهی بود که بر اثر حادثه ای این شهید بزرگوار از ارتفاعی نسبتا بلند سقوط میکنند بطوریکه همه تصور میکنند که ایشان دیگر چشم از جهان فروبسته ولی از آنجایی که ایزدمنان سرنوشت بهتری را برای ایشان مقدر نموده بود بحمدالله جان سالم بدر میبرد و بر لب ایشان جراحتی پدید می آید

شهید خیبر مجتبی محمدی دارانی دارای صوتی واقعا دلنشین بود و بقدری قرآن را زیبا تلاوت می نمود که در دوران دبیرستان در مسابقات قرآن مقام اول را کسب نمود.

در مجالس دعای کمیل و توسل شرکت می جست و به عشق مولا و سرور خویش مداحی و نوحه سرایی میکرد.

در کار خویش خیلی جدی بود و محال بود که مسئولیتی را قبول کند و آن را انجام ندهد.

در دوران انقلاب در خط اسلام و قرآن و رهبر بود.در تظاهرات شرکت می جست و همچون سدی در مقابل گروهک های ضد انقلاب در دبیرستان بود.

از عاشقان و مشتاقان امام روح الله بود و یکی از آرزوهایش زیارت جمال مبارک امام بود که این سعادت نصیب ایشان نگشت...

پاسدار پرافتخار اسلام مجتبی محمدی دارانی سرانجام در ۱۱ اسفند سال ۱۳۶۲ در بزرگترین عملیات تاریخ ۸ سال دفاع مقدس یعنی عملیات خیبر که در منطقه طلائیه و در جزایر مجنون شمالی و جنوبی برگزار شد خون پاکش بر زمین ریخت و با غلتیدن در خون خویش اسلام را با شهادت خود زنده نمود.

پیکر مطهر معلم قرآن پاسدار شهید مجتبی محمدی دارانی پس از ۱۳ سال دوری از وطن در محرم سال ۱۳۷۵ هجری شمسی به میهن اسلامی بازگشت.

وصیت نامه شهید

بسم الله الرحمن الرحیم

انی وجهت وجهی للذی فطر السماوات و الارض حنیفا و ما انا من المشرکین
همانا که من روی به سوی آفریدگاری برگرداندم که آسمانها و زمین را

یکتاپرست آفریده است و من از شرک ورزندگان نیستم
اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف رسولک
اللهم عرفنی رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک لم اعرف حجتک
اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی

به نام الله آفریننده تمامی مخلوقات

برحسب نظم و انسجام و ارتباط مشخص و به نام محمد(ص) آورنده و تکمیل کننده تکمیل ترین و بنیادی ترین دین در طول تمام تاریخ از آدم تا به آخر یعنی اسلام عزیز و به نام علی(ع) مظهر جوانمردی و اخلاص و کرم و نمونه و سنبل دین اسلام و به نام حسین(ع) سراینده بحق ندای آزادی و آزادمردی و به نام یگانه منجی عالم بشریت مهدی موعود(ع) روحی له الفداء و به نام نامی نائب برحقش حسین زمان دنباله رو واقعی خط خونین شهدای کربلا خمینی روح الله در این لحظات حساس که اسلام عزیز از طرف ابرجنایتکاران جهان در معرض خطر قرار گرفته است.

در زمانی که هر روز به بهانه های واهی و پوچ مظلومین و مستضعفین از طرف ابرقدرتها مورد هجوم قرار میگیرند و در زمانی که از یکسو روزانه صدها نفر از گرسنگی در معرض خطر مرگ قرار گرفته و از سوی دیگر شاهان و ظالمان برای انتخاب غذای مورد علاقه متوسل به استخاره میشوند و در زمانی که ظلم و استبداد بیداد میکند و... ساکت نشستن جایز نیست و انتظار برای وقوع معجزه ای جهت نابودی ظلم خیلی خام است.

آری بایستی ساکت ننشست و باید به داد محرومین و مستضعفان و یاری اسلام عزیز شتافت آیا در زمانی که صدام کافر مردم مستضعف و بی پناه کشورمان را با موشکهای چندمتری مورد حمله قرار میدهد و ما را هر روز تحت ظلم و استبداد خود قرار میدهد و دست به تهدیدهای گوناگون میزند ساکت ماندن جایز است؟

مگر نه اینست که ما خود را پیرو شهیدان کربلا و حسین بن علی علیه السلام میدانیم پس چرا سخن لا اری الموت الا السعاده او را نشنیده گرفته و تن به ظلم و جور دهیم.

من نیز با مختصر آگاهی که در این مورد داشتم و میخواستم باری از دوش انقلاب اسلامی برداشته باشم راه خود را انتخاب نمودم و امیدوارم خداوند نیز این تحفه ناقابل مرا به درگاهش بپذیرد و صدام کافر بداند که نه با محاصره اقتصادی و نه با حملات پی در پی به شهرها و نه با تهدیدات مکرر خود و نه با موشکهای چندمتری خود و نه با کمک و یاری گرفتن از اربابان و دوستان خود نمیتواند ذره ای در روحیه و عظم راسخ ما خدشه وارد سازد این مسئله را هم نباید از نظر دور داشت که اسلام به ما احتیاجی ندارد و خداوند متعال به ما احتیاجی ندارد و اسلام هیچگاه بی یار و یاور نمیماند و این ما هستیم که محتاج خداوند و پیامبر اسلام هستیم زیرا اگر بخواهیم در جهان آخرت عنایتی بر ما شود باید با دستی پر در محضر عدالت حاضر شویم باید در راه خدا جهاد کنیم که به فرموده مولای متقیان جهاد دری از درهای بهشت است که به روی بندگان خاص خدا باز میشود و این کوچکترین کاری است که میتوانیم در این زمینه انجام دهیم و اگر خدا قبول کند در عوض اجر و مزد اخروی برای ما در نظر گیرد.
"فمن یعمل مثقال ذره خیر یره"

مادر عزیز و مهربانم که هیچگاه نتوانستم قدر زحمات شبانه روزیت را بدانم و میدانم اگر بخواهم در قیامت سرفراز باشم باید شما مرا تائید کنید زیرا هیچگاه فرزند خوبی برای شما نبودم شما خیلی دوست داشتید که من به دانشگاه بروم ولی من موفق نشدم اما با سعی و کوشش فراوان در دانشگاه جبهه پذیرفته شدم و با توفیق خداوند متعال رتبه خوبی هم بدست آوردم امیدوارم همانقدر که از رفتن من به دانشگاه خوشحال میشدید الآن هم که فارغ التحصیل شده ام خوشحال باشید.

من از این بابت هم سرفرازم که پدری کاملا در خط اسلام و انقلاب دارم و از زحمات شما با زبان قاصر و کلام ناقص نمیتوانم تشکر کنم انشاالله که بعد از رفتن من بیش از پیش حافظ اسلام و انقلاب و قرآن باشید و با منافقین و مشرکین به صورتی قاطع برخورد کنید خواهرانم که هریک با حجاب و نجابت خود مایه افتخار من و خانواده هستید راهی همچون راه زینب علیها السلام در پیش گیرید و همیشه خود را برای مصیبتهای بزرگتر آماده سازید زیرا نهال انقلاب اسلامی تشنه خون شهیدان است و وظیفه ما مسلمانان است که آنرا سیراب سازیم.

عزیزانم سعی کنید در تربیت فرزندانتان دقت فراوان بخرج دهید از برادر کوچکم میخواهم که مرا ببخشد که خیلی باعث ناراحتیش میشدم و باز میخواهم که در پی درس و تعلیمات اسلامی باشد عزیزانم همه شما سختی و مصیبت دیده اید و انشاءا...

در رفتن من نیز بردبار و صبور باشید که خداوند کسانی را که در برخورد با سختیها و مصائب بردبار هستند بشارت میدهد:
و لنبلونکم بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات فبشرالصابرین.

امیدورام مرا حلال کنید و همیشه مصداق گویندگان انا لله و انا الیه راجعون باشد.

دانش آموزان عزیز و برادران کوچک من بدانید که اهمیت درس خواندن و تعلیم کمتر از رفتن به جبهه و فعالیت در سنگر رزم با دشمنان دین و قرآن نیست زیرا با داشتن فرهنگی کاملا اسلامی میتوانیم سد محکمی در برابر دشمنان اسلام برپا کنیم عزیزانم به نماز(مخصوصا جماعت) بیشتر اهمیت بدهید و با قرآن بیشتر آشنایی پیدا کنید و برای قرآن احترام خاصی قائل شوید زیرا که قران کتاب سعادت و دستور زندگی راستین و کتاب سیاست و هدایت میباشد.

من طی این مدت درسهای زیادی از شما برادران کوچک فراگرفتم و از این بابت افتخار میکنم امیدوارم مرا حلال کرده و از من راضی باشید دوست دارم اگر جنازه ام را نیافتید که هیچ ولی اگر جنازه ام به دستتان رسید به پیروی از علامه مجلسی در ورقی از ۴۰ نفر مسلمان با ایمان در مورد اینکه من شخصی با ایمان و مسلمان بوده ام امضاء بگیرید و در کفنم بگذارید این کار را به برادر عزیزم حسن گندمکار واگذار میکنم دفترچه ای دارم به نام دفترچه هجرت که آنرا به همراه چند عکس که در آلبوم خودم هست به دوستم محسن شعبانی بدهید تا بیادگار از من داشته باشد دفترچه دیگری به نام دفترچه شهادت دارم که به برادر و دوست عزیزم مجتبی خداداد بدهید تا اگر مایل بود از آن استفاده کند.

یک ماه نماز و روزه قضا دارم که یا برایم بخوانید و یا بدهید تا شخص دیگری برایم بخواند خواهر بزرگم! از من نواری خواسته بودید که از صدای خودم پر شده باشد این نوار بین نوارهای خودم میباشد. امیدوارم از من راضی باشید لباسهای ورزشی مرا به برادرم اکبر بدهید و به او و تمامی دوستان ورزشکارم از قول من بگوئید که سعی کنند ورزشهایشان هم برای خدا باشد و به عنوان مسئله مهمی در ذهنشان تداعی نشود زیرا به قول معروف ورزش هدف نهائی ما نیست و هدف اصلی ما رسیدن به آرمانهای الهی و اسلامی است همیشه به یاد خدا باشید که خدا هم در عوض شما را یاری میکند.

دیگر عرضی ندارم جز اینکه دعا برای پیروزی اسلام و رهبر عزیز و رزمندگان اسلام را فراموش نکنید.
از همه شما التماس دعا دارم.

 میروم مادر که اینک کربلا میخواندم       از دیار دور یار آشنا میخواندم

خداحافظ امام و رزمندگان

مجتبی محمدی دارانی

اندیمشک ـ پادگان دوکوهه 30/11/1362


شهید مجتبی محمدی دارانی در یک نگاه

نام پدر: همایون(مرتضی)

محل تولد: تهران

تاریخ تولد: 3/6/1344

تاریخ شهادت: 11/12/1362

محل شهادت: عملیات خیبر _ طلائیه جزیره مجنون

طول مدت حیات: 19 سال

مزار شهید: تهران بهشت زهرا قطعه 50 ردیف 23 شماره 10





لينک مطلب
 توسط محبوبه براتی در پنج شنبه 26 آذر 1388  ساعت 11:58 PM نظرات 1


  • تعداد صفحات :26
  •    
  •   
  • 10  
  • 11  
  • 12  
  • 13  
  • 14  
  • 15  
  • 16  
  • 17  
  • 18  
  • 19  
  • >