داستانهای کوتاه جنگ تحمیلی
خوشا آنان که با شهادت رفتند
نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 27 مرداد 1389  توسط احمد یوسفی

 

 
خاطره رمضان در جبهه
 

چند ماه قبل از عملیات مرصاد دردشت دیره مستقر بودیم و شبها برای عملیات مین گذاری جلوی عراقی ها به اطراف قصر شیرین و نفت شهر می رفتیم شبهای اول ماه مبارک رمضان بود . آن شب کارسد موانع جلوی خطوط نیروهای عراقی کمی طول کشید و وقتی به پشت خاکریزها برگشتیم اذان صبح را می گفتند . نماز را در سنگر پیاده نظام خواندیم و با روشنی هوا به محل استقرارمان دشت دیره برگشتیم . محمد رضا با آن لحجه شیرین گیلکی اش گفت : احمد آقا امروزتکلیف ما چیه ؟ گفتم :چه تکلیفی ؟ گفت : نخوردن سحری دیگه . گفتم :هیچی ،همه روزه هستیم . مگه تکلیف دیگری هم داریم ؟ گفت : همه ی شما که منو می شناسید . بنده به اندازه 3 نفر سحری می خورم ولی بازم ساعت 4 بعد از ظهر نای حرف زدن ندارم . با وجود اینکه با روحی اش آشنا بودم کمی اخم کردم و گفتم : تو هم مثل بقیه ،حق نداری روزه تو بشکنی ها او کمی قر و لند کرد وساکت شد . بعد از ظهر بود که آقای بلاشی اومد سراغم و گفت حال محمد رضا بدشده . رفتم سراغش ولی سعی کردم همون حالت جدی و خشمم را از دست ندهم . او روی تخت دراز کشیده بود و ناله می کرد وقتی که من را دید گفت : احمد آقا ،جان مادرت یه کاری بکن ، دارم می میرم . . باهمون حالت جدی گفتم : حالا چرا فرستادی دنبال من . مگه روزه برا من می گیری که من دستور افطار بدم. هر کاری دوست داری بکن اصلا به من مربوط نیست . موقع افطار همه جمع شدن و محمد رضا هم در حالیکه تلو تلو می خورد در آستانه در سنگر قرار گرفت زیر چشمی نگاهی به او کردم . سلامی به جمع کرد ونشست .یه لحظه که نگا همون به هم گره خورد او زد زیر خنده و من هم دیگه نتونستم تحمل کنم .حالا نخند و کی بخند

راوی سرگرد احمد یوسفی




نوشته شده در تاريخ دوشنبه 18 مرداد 1389  توسط احمد یوسفی

 برگرفته از دست نوشته های یک شهید
زمین مسطح بود و کاملا زیر دید دشمن قرار داشتیم . با حالت مجروحی که به عقب بر می گشتیم، به دو سه تا از برادران دیگر رسیدیم که مجروح شده بودند و بر روی زمین افتاده بودند . برای این که این برادران جان ندهند، گفتیم: بلند شوید . تا برویم . پاسخ دادند که شما بروید، ما کم کم می آییم . در 50 متری سمت راستمان نخلستان بود . به طرف آن رفتیم تا از داخل نخلها با حالت ضعف و ناتوانی حرکت خود را ادامه دهیم .



ادامه مطلب