📕📗📘 مرجع شعر📘📗📕

اشعار شعرا را در این وبلاگ دنبال کنید

صفحه اصلی بلاگ راسخون فروشگاه راسخون تماس با من

غزلیات بند قاآنی - رغزل شمارهٔ ۱

صدشکر گو‌یم هر زمان هم‌ چنگ را هم‌ جام را

کاین هر دو بردند از میان هم ننگ را هم نام را

دلتنگم از فرزانگی دارم سر دیوانگی

کز خود دهم بیگانگی هم خاص را هم عام را

خواهم جنونی صف شکن آشوب جان مرد و زن

آرد به شورش تن به تن هم پخته را هم خام را

چون مرغ پرد از قفس دیگر نیندیشد ز کس

بیند مدام از پیش و پس هم دانه را هم دام را

قاآنی ار همت کنی دل از دو عالم برکنی

یکباره درهم بشکنی هم شیشه را هم جام را

 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 30 دی 1395  ] [ 8:21 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بند قاآنی - غزل شمارهٔ ۲

زین پس به کار ناید رطل و سبو مرا

ساقی به خم می بنشان تا گلو مرا

لخت جگر کباب کنم خون دل شراب

کاین بد غرض ز امر کلوا و اشربوا مرا

من هر چه باده‌ نوش کنم نور جان شود

نهی است بهر تجربه لاتسرفوا مرا

یا می مده مرا ز سبو یا اگر دهی

راهی ز خم می بگشا در سبو مرا

خمی بساز از گل صلصال و آب فیض

وانگوروار سر ببر اول در او مرا

چندی بپوش آن سر خم را که بگسلد

یکباره از حلاوت تن آرزو مرا

چون رفت آن حلاوت و تلخی شد آشکار

آن تلخیی که هست حلاوت از و مرا

لتها زند به چوب بلا عشق بر سرم

تا خیزد از درون نفس مشکبو مرا

جان از هزار ساله ره آید نموده کف

شادی کنان که آن تن ناپاک کو مرا

تا خون او به چشم ببینم که ‌کرده کف

ناید به لب کف از طرب های و هو مرا

عشق غیور کف کند از خشم و گویدش

من خود همان تنم که ‌تو خواندی ‌عدو مرا

کشتم برای مصلحتی خویش را که عقل

نشناسدم ز بس نگرد تو به تو مرا

اکنون تو را کشم که نگویی به هیچ کس

این سر به‌ مهر حکمت راز مگو مرا

مستت کنم ز باده و می را کنم حرام

تا بوی باده پرده کشد پیش رو مرا

هشتاد تازیانه زنم بر تو وقت هوش

در مستی ار به عقل شوی رازگو مرا

کاین‌ عقل جزوی از پی نظم معاش هست

محتاط شحنه‌ای به سر چارسو مرا

ساقی کنون که قدر من و می شناختی

حوضی ز می بساز و در او کن فرو مرا

تلخ آیدم به کام به جز باده هر چه هست

کز عهد مهد دایه به می داده خو مرا

آلایش دو کونم اگر هست باک نیست

می آب رحمتست و دهد سشت و شو مرا

در عمر یک نماز شهادت مرا بس است

آن دم که چون علی بود از خون وضو مرا

چون موی شیر زرد و نزارم مبین‌ که هست

صد شیر شرزه بسته به هر تار مو مرا

از بیم عشق لالم و ترسم که برجهد

دل بر سر زبان به دل گفتگو مرا

آسوده هست جانم و آلوده پیکرم

تا زشت زشت بیند و نیکو نکو مرا

سر بسته جوی آبم در زیر پای تو

هرگز نجوییم چو بینی بجو مرا

گر عکس من در آینهٔ وهم تست زشت

با وهم خود قیاس‌ مکن ای عمو مرا

ناژوی راست قامت در آب جویبار

عکسش نماید از چه نگون هین بگو مرا

نشنیدی آن کنیز به خاتون خود چه گغت

کشتت فلان خر چو ندیدی کدو مرا

پنهان چو جام خنده زنم گر چه آشکار

چون شیشه خون دل دود اندر گلو مرا

تا‌ گم‌ شدم ز خود همه عضوم شدست روح

گم شو ز خویش ای که کنی جستجو مرا

از قول دوست وصف خود ار می کنم مرنج

کاین شور و های و هو بود از های هو مرا

عشق از زبان من صفت خویش می کند

وصف از وی و ملامت بیهوده گو مرا

طبال پشت پرده و من یک قواره پوست

او در خروش و دمدمهٔ روبرو مرا

تعویذ روح و حرز تنم مهر مصطفاست

تا چاکهای دل شود از وی رفو مرا

او رحمه ‌الله است و همی روز و شب نهان

خواند به گوش آیت لاتقنطوا مرا

و آن اشک‌های بی‌خبر از چشم و دل مگر

قا آنیا شود سبب آبرو مرا

 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 30 دی 1395  ] [ 8:21 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بند قاآنی - غزل شمارهٔ ۳

کنون که برگ و نوا نیست باغ و بستان را

بساز برگ و نوای دی و زمستان را

گلوی بلبله و راح ارغوانی گیر

بدل گل سحر و بلبل خوش الحان را

چو آفتاب می و صبح روی ساقی هست

چراغ و شمع چه حاجت بود شبستان را

از آن فروخته گوهر که سوی نور جمال

دلیل شد به شب تیره پور عمران را

قرین شکر و عود و شراب و شمع کنید

طیور بابزن و برّه‌های بریان را

چو جمع‌ شد همه‌ اسباب عیش موی به ‌موی

به حلقه آر سر و زلفکی پریشان را

شو آستین بتی درکش و ز زلف و رخش

پر از بنفشه و گل کن کنار و دامان را

عبیر و عود بر آتش منه بگیر و بده

به باد طرهٔ مشکین عنبرافشان را

به ار نماند درختان و بوستان را بر

درخت قامت گیر و به زنخدان را

گهی به گاز فراگیر سیب غبغب را

گهی به مشت بیفشار نار پستان را

مفتحی نه از آن زلف عنبرین دل را

مفرحی ده ازین لعل شکرین جان را

بگیر زلفش و از روی لعل یکسو کن

به دست دیو منه خاتم سلیمان را

به‌ پیچ جعدش و از روی خوب یک جانه

به روی گنج ممان اژدهای پیچان را

ازین دو گوهر جانی نکوتر ار خواهی

به رشته کش گهر مدحت جهانبان را

 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 30 دی 1395  ] [ 8:21 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بند قاآنی - غزل شمارهٔ ۴

ضحاک ‌وار کشته بسی بی گناه را

بر دوش تا فکنده دو مار سیاه را

قصد ذقن نمودمش از زلف عنبرین

چشمم ندید در شب تاریک چاه را

هوش از سرم به چابکی آن شوخ کج‌کلاه

برد آنچنان که دزد شب از سر کلاه را

حیران زاهدم که بر آن روی چون بهشت

از ابلهی گناه شمارد نگاه را

می خوردنم به مجلس جانان گناه نیست

آسوده در بهشت چه داند گناه را

صوفی نشد ریاضت چل ساله سودمند

یک دم بیا و میکده کن خانقاه را

کو بادهٔ دو ساله و ماه دو هفته‌ای

تا شب به عیش روز کنم سال و ماه را

هر روز و شب به یاد جمال جمیل تو

نظاره می‌کنم رخ خورشید و ماه را

در گیسوی سیاه تو دلها چو شبروان

گم کرده‌اند در شب تاریک راه را

دارم دلی گرفته و مشکل که شاه عشق

در این فضای تنگ زند بارگاه را

وقتست کز تطاول آن چشم فتنه‌جوی

آگه کنیم لشکر عباس شاه را

شاهی که خاک درگه گردون اساس او

تاج زر است تارک خورشید و ماه را

 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 30 دی 1395  ] [ 8:21 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بند قاآنی - غزل شمارهٔ ۵

حیران کند جمال تو ماه دو هفته را

خجلت دهد رخ تو گل نو شکفته را

دارم چو ماه یکشبه آغوش از آن تهی

تا در بغل کشم چو تو ماهی دو هفته را

باید کنون گریست که دل پاک شد ز غیر

رسمی نکوست آب زدن راه رفته را

بینم به خواب روی تو آری به غیر آب

ناید به خواب تشنهٔ ناکام خفته را

هیچ افتدت که آیی و بازآوری به خلق

از روی و زلف خویش شب و روز رفته را

خاکم به سر که آب دو چشمم بسان باد

گرمی فزود آتش عشق نهفته را

طوفان به ‌چشم من نگر از آن و این مپرس

با دیده اعتبار نباشد شنفته را

سوز دلم ز گریه فزون شد عبث مگوی

کآ ‌بست چاره خانهٔ آتش گرفته را

بنگر بدان دو زاغ که چون بلبلان باغ

در زیر پرگرفته گل نوشکفته را

وان طبله طبله عود که چون حلقه حلقه دود

بر سر کشیده چتر سیه نار تفته را

قاآنیا شه از سخن آبدار خویش

بر خاک ریخت آب سخن‌های گفته را

دیریست تا ز غیرت الماس فکر شاه

سوراخ گشته است جگر در سفته را

 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 30 دی 1395  ] [ 8:21 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بند قاآنی - غزل شمارهٔ ۶

چه شیرین گفت خسرو این عبارت

که نبود وصل شیرین بی‌مرارت

سرم را در ره وصل تو دادم

که بی‌سرمایه صعب افتد تجارت

سزد گر زندهٔ جاوید مانم

که مرگ آمد ندیدم از حقارت

مرا تهدید کشتن چون کند دوست

به عمر جاودان بخشد بشارت

برون نه از دل سوزان من پای

که می‌ترسم بسوزی از حرارت

که دارد فرصت خونخواری تو

که صدتن می کشی از یک اشارت

به زلف و خال و خط بردی دلم را

سپه را حکم فرمودی به غارت

مجو در گریه قاآنی صبوری

که نتوان کرد در دریا عمارت

 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 30 دی 1395  ] [ 8:21 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بند قاآنی - غزل شمارهٔ ۷

ز ما صد جان وز آن لب یک عبارت

ز ما صد دل وز آن مه یک اشارت

دلا از چشم خونخوارش‌ حذر کن

که بی‌رحمند ترکان وقت غارت

به خون دل بسازم از غم دوست

‌ناعت کرد باید در تجارت

چو سنگ سختم آتش در درونست

تنم را زان نمی سوزد حرارت

از آن رو بی ‌تو چشمم کس‌ نبیند

که نبود بی‌تو در چشمم بصارت

به شادی بگذرانم بعد از این عمر

که غم جانم نبیند از حقارت

پس از قتل پدر شیرویه دانست

که شیرین دست ندهد بی‌مرارت

اگر از قاب قو سینت بپرسند

بفرما زان دو ابرو یک اشارت

تبه شد حال دل قاآنی از اشک

ز جوش سیل ویران شد عمارت

 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 30 دی 1395  ] [ 8:21 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بند قاآنی - غزل شمارهٔ ۸

دامن وصل تو گر افتد به دست

پای به دامن کشم از هرچه هست

عشق توام چشم درایت بدوخت

مه‌ر توام دست کفایت ببست

شوق رخت پردهٔ عقلم درید

سنگ غمت شیشهٔ صبرم شکست

رنگ رخت آب برونم ببرد

مشک خطت ریش درونم بخست

ای دلم از یاد دهان تو تنگ

ای سرم از ساغر شوق تو مست

چون تو گلی را دل و جان باغبان

چون تو بتی را دو جهان بت‌پرست

مهر تو در تن عوض جان خرید

عشق تو در بر به دل دل نشست

باز نگردیم ز حرف نخست

دست نداریم ز عهد الست

یار پریر و چو کمان کرد پشت

ناوک تدبیر برون شد ز شست

پای مرا بست و خود آزاد زیست

کرد مرا صید و خود از قید جست

جور ز صیاد جفاجو بود

ماهی بیچاره چه نالی ز شست

دام تو شد نام تو قاآنیا

باید ازین نام و ازین دام جست

وز مدد دادگر ملک جم

ساغر می داد نباید ز دست

 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 30 دی 1395  ] [ 8:21 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بند قاآنی - غزل شمارهٔ ۹

که بود آن ترک خون‌آشام سرمست

که جانم برد و خونم‌خورد و ‌دل خست

درآمد سرخوش و افتادم از پای

برون شد مست و بیرون رفتم از دست

سپر بر پشت و تیغ کیه در مشت

کمان در دست و تیر فتنه در شست

فغان جای نفس از سینه برخاست

جنون جای خرد در مغز بنشست

نه تیرش هست تیری کش توان جست

نه‌زخمش‌ هست زخمی کش‌ توان بست

نه چشم از نیش تیرش می‌توان دوخت

نه هیچ از پیش تیرش‌ می‌توان جست

وفا و مهر در جان و دلش نیست

جفا و جور در آب وگلش هست

به کام دشمنان از دوست ببرید

به رغم یار با اغیار پیوست

هلاک آن تن که بی‌یاد رخش زیست

اسیر آن دل که از دام غمش رست

عزیز آن جان که از عشقش شود خوار

بلند آن سرکه در راهش شود پست

ندیدم تا ندیدم چشم مستش‌ا

که وقتی آدمی بی می شود مست

بهل تا سر نهم بر خاک تسلیم

که چون ماهی اسیرم کرده در شست

برون نه یک قدم قاآنی از خویش

که از قید دو عالم می‌توان رست

بهار و عهد صاحب اختیارست

بباید باده خورد و توبه بشکست

 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 30 دی 1395  ] [ 8:21 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بند قاآنی - غزل شمارهٔ ۱۰

دل دیوانه که خود را به سر زلف تو بستست

کس بر او دست نیابد که سر زلف تو بستست

چکند طالب چشمت که ز جان دست نشوید

بوی خون آید از آن مست‌ که شمشیر به دست است

به امیدی که شبی سرزده مهمان من آیی

چشم در راه و سخن بر لب و جان بر کف دست است

من و وصل تو خیالیست که صورت نپذیرد

که ترا پایه بلندست و مرا طالع پستست

گفتم از دست تو روزی بنهم سر به بیابان

دست در زلف زد و گفت‌ کیت پای ببستست

حاش لله که رهایی دلم از زلف تو بیند

که دلم ماهی بسمل بود و زلف تو شستست

گرد آن دانهٔ خال تو سیه موی تو دامست

دل شناسد که تنی هرگز ازین دام نجستست

دل قاآنی ازینسان که به زلف تو گریزد

چ‌ون برآشفته یکی رومی هندوی پرستست

 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 30 دی 1395  ] [ 8:21 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]
.: تعداد کل صفحات 110 :. 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 >

درباره وبلاگ



نویسندگان

  عاشق شعر

آرشیو ماهانه

فروردین 1395
اردیبهشت 1395
خرداد 1395
تیر 1395
مرداد 1395
شهریور 1395
مهر 1395
آبان 1395
آذر 1395
دی 1395
بهمن 1395
اسفند 1395

آرشیو موضوعی

رضی‌الدین آرتیمانی
ابن حسام خوسفی
ابوسعید ابوالخیر
اسدی توسی
اسعد گرگانی
اقبال لاهوری
امیرخسرو دهلوی
انوری
اوحدی
باباافضل کاشانی
باباطاهر
ملک‌الشعرای بهار
بیدل دهلوی
پروین اعتصامی
جامی
عبدالواسع جبلی
حافظ
خاقانی
خلیل‌الله خلیلی
خواجوی کرمانی
خیام نیشابوری
هاتف اصفهانی
رودکی
صائب تبریزی
سعدی
سلمان ساوجی
سنایی غزنوی
سیف فرغانی
شاه نعمت‌الله
شبستری
شهریار
شیخ بهایی
صائب تبریزی
صبوحی
عبید زاکانی
عراقی
عرفی
عطار
فرخی
فردوسی
فروغی
فیض کاشانی
قاآنی
کسایی
محتشم
مسعود سعد
منوچهری
مولوی
مهستی
ناصرخسرو
نصرالله منشی
نظامی
وحشی
هاتف اصفهانی
هجویری
هلالی

آمار وبلاگ

كل بازديدها : 1114459 نفر
كل نظرات : 1 عدد
كل مطالب : 25576 عدد
آخرین بروز رسانی : یک شنبه 21 شهریور 1395 
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 30 اردیبهشت 1395 

دیگر امکانات

  • آردوج
  • روغن زیتون
  • زیتون
  • روغن زیتون
  • زیتون
  • خرید زیتون
  • خرید روغن زیتون
  • مای ترکیه
  • خرید خانه در ترکیه
  • خرید خانه در ترکیه