📕📗📘 مرجع شعر📘📗📕

اشعار شعرا را در این وبلاگ دنبال کنید

صفحه اصلی بلاگ راسخون فروشگاه راسخون تماس با من

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۲۷۵۲

ای هوش‌! سخت داغیست‌، یاد بهار طفلی

تا مرگ بایدت بود شمع مزار طفلی

قد دو تا درین بزم آغوش ناامیدیست

خمیازه کرد ما را آخر خمار طفلی

ای عافیت تمنا مگذر ز خاکساری

این شیوه یادگارست از روزگار طفلی

ای غافل از نهایت تا کی غم بدایت

مو هم سفید کردی در انتظار طفلی

ای واقف بزرگی آوارگی مبارک

منزل نماند هر جا بستند بار طفلی

ما را ز جام قسمت خون خوردنی است اما

امروز ناگوارست آن خوشگوار طفلی

تا روزگار سازد خالی به دیده جایت

چون اشک برنداری سر از کنار طفلی

چشمم به پیری آخر محتاج توتیا شد

می‌داشت کاش گردی از رهگذار طفلی

انجام پختگی بود آغاز خامی من

تا حلقه‌گشت قامت‌کردم شکار طفلی

تا خاک یأس بیزم بر فرق اعتبارات

یکبارکاش سازند بازم دچار طفلی

بر رغم فرع گاهی بر اصل هم نگاهی

تاکی بزرگ بودن ای شیرخوار طفلی

از مهد غنچه خواندیم اسرار این معما

کاسودگی محال است بی‌اعتبار طفلی

آخر ز جیب پیری قد خمیده گل کرد

رمزکچه نهفتن در روزگار طفلی

بر موی پیری افتاد امروز نوبت رنگ

زد خامه در سفیداب صورت نگار طفلی

امروزکام عشرت از زندگی چه جویم

رفت آن غباربیدل با نی سوارطفلی

 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 29 تیر 1395  ] [ 10:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۲۷۵۳

چو من به دامگه عبرت او فتاده‌ کمی

قفس شکستهٔ بی بال دانه در عدمی

نفس به‌کسوت سیماب مضطرم دارد

نه آشنای راحت و، نه اتفاق رمی

مپرس از خط تسلیم مکتب نیرنگ

چو سایه صفحه سیه‌ کرده‌ایم بی‌رقمی

به صد هزار تردد درین قلمرو یاس

نیافتیم چو امید قابل ستمی

چو ابر بر عرق سعی بسته‌ام محمل

کشد غبار من ای کاش از انفعال نمی

به خاک راه تو یعنی سر فتادهٔ من

هنوز فرصت نازیست رنجه‌کن قدمی

نی‌ام به مشق خیالت‌کم از چراغ خموش

بلغزش مژه من هم شکسته‌ام قلمی

عروج همتم امشب خیال قامت‌کیست

ز خود برآمدنی می‌زند به دل علمی

کجا روم‌که برآرم سراز خط تسلیم

به‌ کنج زانوم آفاق خورده است خمی

قناعتم چقدر دستگاه نعمت داشت

که سیرم از همه عالم بخوردن قسمی

درین ستمکده حیران نشسته‌ام بیدل

چو تار ساز ضعیفی به ناله متهمی

 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 29 تیر 1395  ] [ 10:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۲۷۵۴

دیده‌ای داریم محو انتظار مقدمی

یارب این آیینه را زان ‌گل حضور شبنمی

آنکه در یکتاییش وهم دویی را بار نیست

چون ‌کنم یادش مقابل می‌شوم با عالمی

گریه‌گو خجلت ‌فروشیهای عرض درد اوست

از عرق در پرده‌های دیده می‌دزدم نمی

چشمهٔ خونی دگر دارد بن هر موی من

خاک ‌گردم تا به چندین زخم پاشم مرهمی

چون هلالم دستگاه عاجزی امروز نیست

در عدم بر استخوانها جبهه می‌دیدم خمی

ای بهار نیستی از قدر خود غافل مباش

هر دو عالم خاک شد تابست نقش آدمی

سنگ اگر گردی شرر خواهد کشیدن محملت

نیست این آسودگیها جز کمینگاه رمی

از گزند امتداد روز و شب غافل مباش

بر سراپای تو پیچیده‌ست مار ارقمی

مایل قطع وفا تا چند خواهی زیستن

تیغ‌ کین را جز تنک رویی نمی‌باشد دمی

با کمال عجز بیدل بی‌نیازی جوهریم

در شکست ما کلاه آراییی دارد خمی

 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 29 تیر 1395  ] [ 10:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۲۷۵۵

به وضع غربتم منظور بیتابی‌ست آرامی

ز موج گوهرم گرد یتیمی نیست بی‌دامی

دل مایوس ما را ای فلک بیکار نگذاری

حضور عشرت صبحی نباشد کلفت شامی

فناگشتیم و خاک ما به زبر چرخ مینایی

چو ریگ شیشهٔ ساعت ندارد بوی آرامی

حریفان مغتنم دارید دور کامرانی را

درین محفل به‌کام بخت ما هم بود ایامی

غرورش سرکش افتاده ست ای بیطاقتی عرضی

تغافل شوخی از حد می‌برد ای ناله ابرامی

ز چشم تنگ ظرف خود به حسنش برنمی‌آیم

چسان گرداب گیرد بحر را در حلقهٔ دامی

درین صحرا نمی‌یابم علاج تشنه کامیها

مگر تبخاله بالد تا لب حسرت‌ کشد جامی

خمار و مستی این بزم جز حرفی نمی‌باشد

مشو مغرور آگاهی‌ که وصل اینجاست پیغامی

نگاه بی‌نیازی اندکی تحریک مژگان کن

جهانی پیشت آید گر تو از خود بگذری‌ گامی

شرر گردید عمر من همان سنگ زمینگیرم

نشد این جامهٔ افسردگی منظور احرامی

دماغ بی‌نشانی خود نمایی برنمی‌دارد

بس است آیینهٔ آثار عنقا کرده‌ام نامی

جنون صیادی من چون سحر پنهان نمی‌باشد

به هر جا گرد پروازی‌ست من افکنده‌ام دامی

ضعیفی در امانم دارد از بیمهری گردون

شکستی نیست رنگ سایه را گر افتد از بامی

درین محفل نه آن بیربطی افسرده‌ست دلها را

که یابی احتمال توأمی در مغز بادامی

دماغی در هوای پختگی پرورده‌ام بیدل

به مغز فطرتم نسبت ندارد فکر هر خامی

 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 29 تیر 1395  ] [ 10:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۲۷۵۶

خطابم می‌کند امشب چمن در بار پیغامی

بهار اندوده لطفی بوی گل پرورده دشنامی

چو خواب افتاده‌ام منظور چشم مست خودکامی

به تلخی‌ کرده‌ام جا در مذاق طبع بادامی

به یاد جلوه‌ات امید از خود رفتنی دارم

در آغوش نگاه واپسین از دیده‌ام کامی

به حمدالله دمید آخر خط مشکین ز رخسارت

چراغ دیده تا روشن شود می‌خواستم شامی

گر از طرز کلام آب رخ ‌گوهر نمی‌ریزی

دل لعلی توان خون‌ کرد از افسون دشنامی

بهار آمد جنون سرمایگان مفتست صحبتها

چو بوی گل نمی‌باشد پریزاد گل اندامی

کدامین نشئه جولان صید بیرون جست ازین صحرا

که بی‌خمیازه نتوان یافت اینجا حلقهٔ دامی

چه امکانست رنگ شعله ریزد شمع با آهم

به بزم پختگان بالا نگیرد کار هر خامی

به کف نامد کسی را دامن شهرت به آسانی

نگین جان می‌کند تا زین سبب حاصل ‌کند نامی

کمند همت از چین تأمل ننگ می‌دارد

مپیچ از نارساییها به هر آغاز و انجامی

بهار بیخودی ‌گویند بزم عشرتی دارد

روم تا رنگ برگردانم و پیدا کنم جامی

به یاد جلوه عمری شد نگه می‌پرورد بیدل

هنر از حیرت آیینه‌ام منت‌کش دامی

 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 29 تیر 1395  ] [ 10:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۲۷۵۷

گر نیست در این میکدهها دور تمامی

قانع چو هلالیم به نصف خط جامی

در ملک قناعت به مه و مهر مپرداز

گر نان شبی هست و چراغ سر شامی

این باغ چه دارد ز سر و برگ تعین

تخم‌، آرزوی پوچ و، ثمر، فطرت خامی

بنیاد غرور همه بر دعوی پوچ است

در عرصهٔ ما تیغ‌کشیده‌ست نیامی

شاهان به‌نگین غره‌، گدایان به قناعت

هستی همه را ساخته خفت‌کش نامی

عبرت خبری می‌دهد از فرصت اقبال

این وصل نه زانهاست که ارزدبه پیامی

دلها همه مجموعهٔ نیرنگ فسونند

هر دانه‌که دیدی ‌گرهی بود به دامی

هستی روش ناز جنون تاز که دارد

می‌آیدم از گرد نفس بوی خرامی

تا مهر رخش از چه افق جلوه نماید

گوش همه پرکرده صدای لب بامی

آفاق ز پرواز غبارم مژه پوشید

زین سرمه به هر چشم رسیده‌ست سلامی

بیدل چه ازل‌ کو ابد، از وهم برون آی

درکشور تحقیق نه صبح است و نه شامی

 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 29 تیر 1395  ] [ 10:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۲۷۵۸

شب چشم نیم مستش وا شد ز خواب نیمی

در دست فتنه دادند جام شراب نیمی

موج خجالت سرو پیداست از لب جو

کز شرم قامت او گردیده آب نیمی

گیرم لبت نگردد بی پرده در تکلم

از شوخی تبسم واکن نقاب نیمی

زان ابر خط که دارد طرف بهار حسنت

خورشید پنجهٔ ناز زد در خضاب نیمی

پاک است دفتر ما کز برق ناکسیها

باقی نمی‌توان یافت از صد حساب نیمی

سرمایه یکنفس عمر آنهم به باد دادیم

درکسب حرص نیمی‌، در خورد و خواب نیمی

قانع به‌جام وهمیم از بزم نیستی کاش

قسمت کنند بر ما از یک حباب نیمی

عمریست آهم از دل مانند دود مجمر

در آتش است نیمی در پیچ و تاب نیمی

آن لاله‌ام درین باغ‌ کز درد بیدماغی

تا یک قدح ستانم کردم کباب نیمی

در دعوی‌کمالات صد نسخه لاف فضلم

اما نی‌ام به معنی در هیچ باب نیمی

موی سفیدگل‌ کرد آمادهٔ فنا باش

یعنی سواد این شهر برده‌ست آب نیمی

بیدل نشاط این بزم از بسکه ناتمامی است

چرخ از هلال دارد جام شراب نیمی

 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 29 تیر 1395  ] [ 10:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۲۷۵۹

 

زغرور شمع ورعونتش همه جاست آفت روشنی

که چو مو نشسته هزار سر،‌ته تیغ‌، از رک‌گردنی

تب وتاب طاقت فتنه‌گر، همه را دوانده به دشت و در

تو به عجز اگر شکنی قدم‌، نه رهی است‌ پیش و نه رهزنی

دوسه روزگو تپش نفس به هوا زند علم هوس

ندویده ربشه‌ات آنقدرکه رسد به زحمت کندنی

چو سحر تلاش‌گذشتنی ز جهات بایدت آنچنان

که ز صد فشاندن آستین گذرد شکستن دامنی

گل نو بهار تنزهی ثمر نهال تجردی

به‌کجاست بار تعلقی که کشی به دوش فکندنی

خجل از لباس غرور شو، به تجرد از همه عور شو

که نشد هوس به هزار جامه کفیل پوشش سوزنی

ز غم امل بدرآ اگر ز مآل زندگی آگهی

شب وروز چند نفس زنی به هوای یک دم مردنی

چمن است خلق نو و کهن‌، ز بهار عبرت وهم و ظن

نخوری فریب گل و سمن‌ که در آب ریخته روغنی

چقدر گرانی غفلتت زده بر فسردن همتت

که ز سعی‌ گردش رنگها نرسیده‌ای به فلاخنی

به کمین صفحهٔ باطلت نفتاد آتش امتحان

که بقدر هر شرر از دلت نگهی است در پس روزنی

به ندامت از تو مقدم است الم خجالت خرمی

نشد آشنای‌ کف آن حناکه نه پیش آمده سودنی

چو نفس ز همت پر فشان من بید‌ل ز همه رسته‌‌ام

به خودم فتاده ترددی نه به دوستی نه به دشمنی

 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 29 تیر 1395  ] [ 10:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۲۷۶۰

افتاده‌ام به راهت چون اشک بی‌روانی

مکتوب انتظارم شاید مرا بخوانی

از ساز حیرت من مضمون ناله درباب

گرد نگاه دارد فریاد ناتوانی

آنجا که عشق ریزد آیینهٔ تحیر

روشنتر از بیانها مضمون بیزبانی

یا اضطراب اشکی یا وحشت نگاهی

تاکی به رنگ مژگان پرواز آشیانی

از رفتن نفسها آثار نیست پیدا

نقش قدم ندارد صحرای زندگانی

دریای عشق و ساحل ای بیخبر چه حرفست

تا قطره دارد اینجا توفان بیکرانی

تا چند سنگ راهت باشد غبار هستی

از وحشت شرر کن نقش سبک‌عنانی

در عالمی که نقدش مصروف احتیاجست

ابرام می‌فروشی چند‌ان که زنده مانی

تا طبع دون نسازد مغرور اختیارت

ناکردن است اولی کاری که می‌توانی

بی صید دیدهٔ دام مخمور می‌نماید

قد دو تاست اینجا خمیازهٔ جوانی

خمخانهٔ تمنا جامی دگر ندارد

مفتست بیدماغی گر نشئه می‌رسانی

بیدل غبار آهی تا رنگ اوج گیرد

از چاک سینه دارم چون صبح نردبانی

 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 29 تیر 1395  ] [ 10:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۲۷۶۱

به دل دارم چو شمع از شعله‌های آه سامانی

مرتب کرده‌ام از مصرع برجسته دیوانی

خراش تازه‌ای در طالع نظاره می‌بینم

درین گلشن ز شوخی هر سر خاریست مژگانی

به داغ حسرتم تا چند سوزد شمع این محفل

تو آتش زن به من تا من هم آرایم شبستانی

ز وصلت انبساط دل هوس کردم ندانستم

که گردد این گره از باز گشتن چشم حیرانی

چو صبح از وحشت هستی ندارم آنقدر فرصت

که گرد اضطراب من زند دستی به دامانی

ندارد سعی تشویش آنقدر آشفتگیهایم

نگه بیخانمان می‌گردد از تحریک مژگانی

ز خود گر بگذری دیگر ره و منزل نمی‌ماند

صدا بر شش جهت می‌پیچد از گام پریشانی

تماشا فرش راه توست از آزادگی بگذر

گشاد بال چون طاووس دارد نرگسستانی

ز خود بینیت عیب دیگران بی‌پردگی دارد

اگر پوشیده گردد چشمت از خود نیست عریانی

ز سامان تأمل نیست خالی سیر تحقیقت

به خود چون شمع هر جا وارسی دارد گریبانی

فضای عشرتی‌ کو وادی خونریز امکان را

زمین تا آسمان خفته‌ست در زخم نمایانی

به افسون نفس روشن نگردید آتش مهرت

به هستی چون سحر می‌بایدم افشاند دامانی

دو همجنسی که با هم متفق یابی به عالم کو

ز مژگان هم مگر در خواب بینی ربط جسمانی

ازین ‌گلشن جنون حیرتی ‌گل کرده‌ام بیدل

نهان چون بوی گل در رشتهٔ چاک گریبانی

 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 29 تیر 1395  ] [ 10:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]
.: تعداد کل صفحات 114 :. 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 >

درباره وبلاگ



نویسندگان

  عاشق شعر

آرشیو ماهانه

مرداد 1395
آبان 1395
اردیبهشت 1395
بهمن 1395
خرداد 1395
آذر 1395
اسفند 1395
شهریور 1395
مهر 1395
فروردین 1395
دی 1395
تیر 1395

آرشیو موضوعی

رضی‌الدین آرتیمانی
ابن حسام خوسفی
ابوسعید ابوالخیر
اسدی توسی
اسعد گرگانی
اقبال لاهوری
امیرخسرو دهلوی
انوری
اوحدی
باباافضل کاشانی
باباطاهر
ملک‌الشعرای بهار
بیدل دهلوی
پروین اعتصامی
جامی
عبدالواسع جبلی
حافظ
خاقانی
خلیل‌الله خلیلی
خواجوی کرمانی
خیام نیشابوری
هاتف اصفهانی
رودکی
صائب تبریزی
سعدی
سلمان ساوجی
سنایی غزنوی
سیف فرغانی
شاه نعمت‌الله
شبستری
شهریار
شیخ بهایی
صائب تبریزی
صبوحی
عبید زاکانی
عراقی
عرفی
عطار
فرخی
فردوسی
فروغی
فیض کاشانی
قاآنی
کسایی
محتشم
مسعود سعد
منوچهری
مولوی
مهستی
ناصرخسرو
نصرالله منشی
نظامی
وحشی
هاتف اصفهانی
هجویری
هلالی

آمار وبلاگ

كل بازديدها : 1115719 نفر
كل نظرات : 1 عدد
كل مطالب : 25576 عدد
آخرین بروز رسانی : یک شنبه 21 شهریور 1395 
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 30 اردیبهشت 1395 

دیگر امکانات

  • آردوج
  • روغن زیتون
  • زیتون
  • روغن زیتون
  • زیتون
  • خرید زیتون
  • خرید روغن زیتون
  • مای ترکیه
  • خرید خانه در ترکیه
  • خرید خانه در ترکیه