📕📗📘 مرجع شعر📘📗📕

اشعار شعرا را در این وبلاگ دنبال کنید

صفحه اصلی بلاگ راسخون فروشگاه راسخون تماس با من

موش وگربه زاکانی -

اگر داری تو عقل و دانش و هوش

بیا بشنو حدیث گربه و موش

بخوانم از برایت داستانی

که در معنای آن حیران بمانی

ای خردمند عاقل ودانا

قصهٔ موش و گربه برخوانا

قصهٔ موش و گربهٔ منظوم

گوش کن همچو در غلطانا

از قضای فلک یکی گربه

بود چون اژدها به کرمانا

شکمش طبل و سینه‌اش چو سپر

شیر دم و پلنگ چنگانا

از غریوش به وقت غریدن

شیر درنده شد هراسانا

سر هر سفره چون نهادی پای

شیر از وی شدی گریزانا

روزی اندر شرابخانه شدی

از برای شکار موشانا

در پس خم می‌نمود کمین

همچو دزدی که در بیابانا

ناگهان موشکی ز دیواری

جست بر خم می خروشانا

سر به خم برنهاد و می نوشید

مست شد همچو شیر غرانا

گفت کو گربه تا سرش بکنم

پوستش پر کنم ز کاهانا

گربه در پیش من چو سگ باشد

که شود روبرو بمیدانا

گربه این را شنید و دم نزدی

چنگ و دندان زدی بسوهانا

ناگهان جست و موش را بگرفت

چون پلنگی شکار کوهانا

موش گفتا که من غلام توام

عفو کن بر من این گناهانا

مست بودم اگر گهی خوردم

گه فراوان خورند مستانا

گربه گفتا دروغ کمتر گوی

نخورم من فریب و مکرانا

میشنیدم هرآنچه میگفتی

آروادین قحبهٔ مسلمانا

گربه آنموش را بکشت و بخورد

سوی مسجد شدی خرامانا

دست و رو را بشست و مسح کشید

ورد میخواند همچو ملانا

بار الها که توبه کردم من

ندرم موش را بدندانا

بهر این خون ناحق ای خلاق

من تصدق دهم دو من نانا

آنقدر لابه کرد و زاری کردی

تا بحدی که گشت گریانا

موشکی بود در پس منبر

زود برد این خبر بموشانا

مژدگانی که گربه تائب شد

زاهد و عابد و مسلمانا

بود در مسجد آن ستوده خصال

در نماز و نیاز و افغانا

این خبر چون رسید بر موشان

همه گشتند شاد و خندانا

هفت موش گزیده برجستند

هر یکی کدخدا و دهقانا

برگرفتند بهر گربه ز مهر

هر یکی تحفه‌های الوانا

آن یکی شیشهٔ شراب به کف

وان دگر بره‌های بریانا

آن یکی طشتکی پر از کشمش

وان دگر یک طبق ز خرمانا

آن یکی ظرفی از پنیر به دست

وان دگر ماست با کره نانا

آن یکی خوانچه پلو بر سر

افشره آب لیمو عمانا

نزد گربه شدند آن موشان

با سلام و درود و احسانا

عرض کردند با هزار ادب

کای فدای رهت همه جانا

لایق خدمت تو پیشکشی

کرده‌ایم ما قبول فرمانا

گربه چون موشکان بدید بخواند

رزقکم فی السماء حقانا

من گرسنه بسی بسر بردم

رزقم امروز شد فراوانا

روزه بودم به روزهای دگر

از برای رضای رحمانا

هرکه کار خدا کند بیقین

روزیش میشود فراوانا

بعد از آن گفت پیش فرمائید

قدمی چند ای رفیقانا

موشکان جمله پیش میرفتند

تنشان همچو بید لرزانا

ناگهان گربه جست بر موشان

چون مبارز به روز میدانا

پنج موش گزیده را بگرفت

هر یکی کدخدا و ایلخانا

دو بدین چنگ و دو بدانچنگال

یک به دندان چو شیر غرانا

آندو موش دگر که جان بردند

زود بردند خبر به موشانا

که چه بنشسته‌اید ای موشان

خاکتان بر سر ای جوانانا

پنج موش رئیس را بدرید

گربه با چنگها و دندانا

موشکانرا از این مصیبت و غم

شد لباس همه سیاهانا

خاک بر سر کنان همی گفتند

ای دریغا رئیس موشانا

بعد از آن متفق شدند که ما

می‌رویم پای تخت سلطانا

تا بشه عرض حال خویش کنیم

از ستم‌های خیل گربانا

شاه موشان نشسته بود به تخت

دید از دور خیل موشانا

همه یکباره کردنش تعظیم

کای تو شاهنشهی بدورانا

گربه کرده است ظلم بر ماها

ای شهنشه اولم به قربانا

سالی یکدانه میگرفت از ما

حال حرصش شده فراوانا

این زمان پنج پنج میگیرد

چون شده تائب و مسلمانا

درد دل چون به شاه خود گفتند

شاه فرمود کای عزیزانا

من تلافی به گربه خواهم کرد

که شود داستان به دورانا

بعد یکهفته لشگری آراست

سیصد و سی هزار موشانا

همه با نیزه‌ها و تیر و کمان

همه با سیف‌های برانا

فوج‌های پیاده از یکسو

تیغ‌ها در میانه جولانا

چونکه جمع آوری لشگر شد

از خراسان و رشت و گیلانا

یکه موشی وزیر لشگر بود

هوشمند و دلیر و فطانا

گفت باید یکی ز ما برود

نزد گربه به شهر کرمانا

یا بیا پای تخت در خدمت

یا که آماده باش جنگانا

موشکی بود ایلچی ز قدیم

شد روانه به شهر کرمانا

نرم نرمک به گربه حالی کرد

که منم ایلچی ز شاهانا

خبر آورده‌ام برای شما

عزم جنگ کرده شاه موشانا

یا برو پای تخت در خدمت

یا که آماده باش جنگانا

گربه گفتا که موش گه خورده

من نیایم برون ز کرمانا

لیکن اندر خفا تدارک کرد

لشگر معظمی ز گربانا

گربه‌های براق شیر شکار

از صفاهان و یزد و کرمانا

لشگر گربه چون مهیا شد

داد فرمان به سوی میدانا

لشگر موشها ز راه کویر

لشگر گربه از کهستانا

در بیابان فارس هر دو سپاه

رزم دادند چون دلیرانا

جنگ مغلوبه شد در آن وادی

هر طرف رستمانه جنگانا

آنقدر موش و گربه کشته شدند

که نیاید حساب آسانا

حملهٔ سخت کرد گربه چو شیر

بعد از آن زد به قلب موشانا

موشکی اسب گربه را پی کرد

گربه شد سرنگون ز زینانا

الله الله فتاد در موشان

که بگیرید پهلوانانا

موشکان طبل شادیانه زدند

بهر فتح و ظفر فراوانا

شاه موشان بشد به فیل سوار

لشگر از پیش و پس خروشانا

گربه را هر دو دست بسته بهم

با کلاف و طناب و ریسمانا

شاه گفتا بدار آویزند

این سگ روسیاه نادانا

گربه چون دید شاه موشانرا

غیرتش شد چو دیگ جوشانا

همچو شیری نشست بر زانو

کند آن ریسمان به دندانا

موشکان را گرفت و زد بزمین

که شدندی به خاک یکسانا

لشگر از یکطرف فراری شد

شاه از یک جهت گریزانا

از میان رفت فیل و فیل سوار

مخزن تاج و تخت و ایوانا

هست این قصهٔ عجیب و غریب

یادگار عبید زاکانا

جان من پند گیر از این قصه

که شوی در زمانه شادانا

غرض از موش و گربه برخواندن

مدعا فهم کن پسر جانا

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 30 آبان 1395  ] [ 9:05 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

ترجیع بند زاکانی -

وقت آن شد که کار دریابیم

در شتاب است عمر بشتابیم

دیدهٔ حرص و آز بر دوزیم

پنجهٔ زهد و زرق برتابیم

ما گدایان کوی میکده‌ایم

نه مقیمان کنج محرابیم

نه ز جور زمانه در خشمیم

نز جفای سپهر در تابیم

نه اسیران نام و ناموسیم

نه گرفتار ملک و اسبابیم

بندهٔ یکروان یک رنگیم

دشمن شیخکان قلابیم

گرد کوی مغان همیگردیم

مترصد که فرصتی یابیم

با مغان بادهٔ مغانه خوریم

تا به کی غصهٔ زمانه خوریم

هر که او آه عاشقانه زند

آتش از آه او زبانه زند

عشق شمعی از آن برافروزد

شعله چون بر شرابخانه زند

می درآید به جوش و هر قطره

عکس دیگر بر آستانه زند

هر که زان باده جرعه‌ای بچشید

لاف مستی جاودانه زند

بندهٔ آن دمم که با ساقی

شاهد ما دم از چمانه زند

با حریفی سه چار کز مستی

این کند رقص و آن چغانه زند

خیز تا پیش از آنکه مرغ سحر

بال زرین بر آشیانه زند

با مغان بادهٔ مغانه خوریم

تا به کی غصهٔ زمانه خوریم

عقل با روح خودستائی کرد

عشق با هر دو پادشائی کرد

از پس پرده حسن با صد ناز

چهره بنمود و دلربائی کرد

ناگهان التفات عشق بدید

غره شد دعوی خدائی کرد

کار دریافت رند فرزانه

رفت و با عشق آشنائی کرد

صوفی افزوده بود مایهٔ خویش

در سر زهد و پارسائی کرد

هجر بر ما در طرب در بست

وصلش آمد گره گشائی کرد

خیز تا چون ارادتش ما را

سوی میخانه ره نمائی کرد

با مغان بادهٔ مغانه خوریم

تا به کی غصهٔ زمانه خوریم

عشق گنجیست دل چو ویرانه

عشق شمعیست روح پروانه

در بیابان عشق میگردد

روح مدهوش و عقل دیوانه

دست تا در نزد به دامن عشق

ره به منزل نبرد فرزانه

خرم آن عارفان که دنیا را

پشت پائی زدند مردانه

آدم از دانه اوفتاده به دام

آه از این دام وای از آن دانه

عمر در باختیم تا اکنون

گه به افسون و گه به افسانه

بعد از امروز گر به دست آریم

دامن یار و کنج میخانه

با مغان بادهٔ مغانه خوریم

تا به کی غصهٔ زمانه خوریم

عقل را دانشی و رائی نیست

بهتر از عشق رهنمائی نیست

طلب عشق و وصل ورزیدن

کار هر مفلس و گدائی نیست

نام جنت مبر که عاشق را

خوشتر از کوی یار جائی نیست

پای در کوی زهد و زرق منه

کاندر آن کوی آشنائی نیست

بر در خانقه مرو که در او

جز ریائی و بوریائی نیست

پیش ما مجلس شراب خوشست

مجلس وعظ را صفائی نیست

راه میخانه گیر تا شب و روز

چون در اسلامیان وفائی نیست

با مغان بادهٔ مغانه خوریم

تا به کی غصهٔ زمانه خوریم

آه از این صوفیان ازرق پوش

که ندارند عقل و دانش و هوش

رقص را همچو نی کمر بسته

لوت را همچو سفره حلقه بگوش

از پی صید در پس زانو

مترصد چو گربهٔ خاموش

شکر آنرا که نیستی صوفی

عیش میران و باده میکن نوش

خیز تا پیش آنکه ناگاهی

برکشد صبحدم خروس خروش

با صبوحی کنان درد آشام

با خراباتیان عشوه فروش

رو به میخانهٔ مغان آریم

باده در جام و چنگ در آغوش

با مغان بادهٔ مغانه خوریم

تا به کی غصهٔ زمانه خوریم

خیز جانا چمانه برداریم

باده‌های مغانه برداریم

اسب شادی به زیر ران آریم

و ز قدح تازیانه برداریم

بیش از این غصهٔ جهان نخوریم

دل ز کام زمانه برداریم

زهد و تسبیح دام و دانهٔ ماست

از ره این دام و دانه برداریم

شاهد و نقل و باده برگیریم

دف و چنگ و چغانه برداریم

پیشتر زآنکه ناگهان روزی

رخت از این آشیانه برداریم

یک زمان چون عبید زاکانی

راه خمارخانه برداریم

با مغان بادهٔ مغانه خوریم

تا به کی غصهٔ زمانه خوریم


ادامه مطلب
[ یک شنبه 30 آبان 1395  ] [ 9:05 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

رباعیات زاکانی - رباعی شمارهٔ ۱

هرکس که سر زلف تو آورد بدست

از غالیه فارغ شد و از مشگ برست

عاقل نکند نسبت زلفت با مشگ

داند که میان این و آن فرقی هست

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 30 آبان 1395  ] [ 9:05 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

رباعیات زاکانی - ربرباعی شمارهٔ ۲

تا مهر توام در دل شوریده نشست

وافتاد مرا چشم بدان نرگس مست

این غم ز دلم نمی‌نهد پای برون

وین اشگ ز دامنم نمیدارد دست

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 30 آبان 1395  ] [ 9:05 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

رباعیات زاکانی - رباعی شمارهٔ ۳

ای مقصد خورشید پرستان رویت

محراب جهانیان خم ابرویت

سرمایهٔ عیش تنگدستان دهنت

سر رشتهٔ دلهای پریشان مویت

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 30 آبان 1395  ] [ 9:05 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

رباعیات زاکانی - رباعی شمارهٔ ۴

گفتم عقلم گفت که حیران منست

گفتم جانم گفت که قربان منست

گفتم که دلم گفت که آن دیوانه

در سلسلهٔ زلف پریشان منست

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 30 آبان 1395  ] [ 9:05 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

رباعیات زاکانی - رباعی شمارهٔ ۵

دوران بقا بی‌می و ساقی حشواست

بی زمزمهٔ نای عراقی حشو است

چندانکه فذالک جهان می‌نگرم

بارز همه عشرتست و باقی حشواست

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 30 آبان 1395  ] [ 9:05 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

رباعیات زاکانی - رباعی شمارهٔ ۶

دنیا نه مقام ماست نه جای نشست

فرزانه در او خراب اولیتر و مست

بر آتش غم ز باده آبی میزن

زان پیش که در خاک روی باد بدست

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 30 آبان 1395  ] [ 9:05 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

رباعیات زاکانی - رباعی شمارهٔ ۷

امشب من و چنگیی و معشوقهٔ چست

بودیم به عیش و عهد کردیم درست

ساقی ز بلور ناب بر روی زمین

میکشت عقیق و لؤلؤتر میرست

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 30 آبان 1395  ] [ 9:05 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

رباعیات زاکانی - رباعی شمارهٔ ۸

میکوش که تا ز اهل نظر خوانندت

وز عالم راز بی‌خبر خوانندت

گر خیر کنی فرشته خوانند ترا

ور میل بشر کنی بشر خوانندت

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 30 آبان 1395  ] [ 9:05 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]
.: تعداد کل صفحات 94 :. 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 >

درباره وبلاگ



نویسندگان

  عاشق شعر

آرشیو ماهانه

فروردین 1395
اردیبهشت 1395
خرداد 1395
تیر 1395
مرداد 1395
شهریور 1395
مهر 1395
آبان 1395
آذر 1395
دی 1395
بهمن 1395
اسفند 1395

آرشیو موضوعی

رضی‌الدین آرتیمانی
ابن حسام خوسفی
ابوسعید ابوالخیر
اسدی توسی
اسعد گرگانی
اقبال لاهوری
امیرخسرو دهلوی
انوری
اوحدی
باباافضل کاشانی
باباطاهر
ملک‌الشعرای بهار
بیدل دهلوی
پروین اعتصامی
جامی
عبدالواسع جبلی
حافظ
خاقانی
خلیل‌الله خلیلی
خواجوی کرمانی
خیام نیشابوری
هاتف اصفهانی
رودکی
صائب تبریزی
سعدی
سلمان ساوجی
سنایی غزنوی
سیف فرغانی
شاه نعمت‌الله
شبستری
شهریار
شیخ بهایی
صائب تبریزی
صبوحی
عبید زاکانی
عراقی
عرفی
عطار
فرخی
فردوسی
فروغی
فیض کاشانی
قاآنی
کسایی
محتشم
مسعود سعد
منوچهری
مولوی
مهستی
ناصرخسرو
نصرالله منشی
نظامی
وحشی
هاتف اصفهانی
هجویری
هلالی

آمار وبلاگ

كل بازديدها : 1114399 نفر
كل نظرات : 1 عدد
كل مطالب : 25576 عدد
آخرین بروز رسانی : یک شنبه 21 شهریور 1395 
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 30 اردیبهشت 1395 

دیگر امکانات

  • آردوج
  • روغن زیتون
  • زیتون
  • روغن زیتون
  • زیتون
  • خرید زیتون
  • خرید روغن زیتون
  • مای ترکیه
  • خرید خانه در ترکیه
  • خرید خانه در ترکیه