📕📗📘 مرجع شعر📘📗📕

اشعار شعرا را در این وبلاگ دنبال کنید

صفحه اصلی بلاگ راسخون فروشگاه راسخون تماس با من

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۲۲۹۱

 

 

 

 

 

عمرها شد از ادب موج گهر در دامنم

ننگ لغزیدن ندارم پای سر در دامنم

با حلاوت آنقدر جوشیدم از یاد لبی

کارزو چین شد چو بند نیشکر در دامنم

تا عرق باشد نم اشکی دگر درکار نیست

چون جبین شرمساران چشم تر در دامنم

برکمر دارند دامن وحشت آهنگان و من

وحشتی دارم که می‌بندد کمر در دامنم

می‌زدم پایی به غفلت فتنه‌ها وا کرد چشم

خفته بود آشوب چندین دشت و در، در دامنم

بیش ازبن نتوان در پرواز گمنامی زدن

کز خجالت ریخت عنقا بال و پر در دامنم

ناامید وحشتم از بیدماغیها مپرس

بس که چیدم نیست از دامن اثر در دامنم

عشق ز افسون نفس هیهات آگاهم نکرد

چنگ زد این خار غم پر بی‌خبر در دامنم

با فلک‌گفتم ره صحرای عجزم طی نشد

گفت من‌ هم چون تو حیران سفر در دامنم

در چه سامان است بیدل‌ کسوت مجنون من

تا گریبان در خیال آید سحر در دامنم

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 24 تیر 1395  ] [ 7:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۲۲۹۲

 

 

 

 

 

ادب سرشتهٔ عجزم مپرس از آیینم

به پا چو آبله فرسودنست تسکینم

ز محو یاد تو آزار کس چه امکان است

مژه ندید گرانی ز خواب سنگینم

به اختلاط هوس سخت مایلم یارب

سریشمی ‌نکند غفلت‌ شلایینم

چو شمع راحتم از پهلوی ضعیفیهاست

پر است از پر رنگ شکسته بالینم

هزار شکر که آخر ز حسن سعی وفا

حنای پای تو گردید اشک رنگینم

ز نقش پای تو بوی بهار می‌آید

بیاکه جبهه نهم برزمین وگل چینم

تپیدن دل من جوهر چه آینه است

که می‌روم ز خود و جلوهٔ تو می‌بینم

به آستان تو عهد غبار من اینست

که‌ گر سپهر شوم جز به خاک ننشینم

نه نقش پایم و نی سایه اینقدر دانم

که خاک راه توام خواه آن و خواه اینم

هوس به لذت جاهم نکرد دعوت حرص

مگس نداد فریب از لعاب شیرینم

به پایداری صبرم فلک ندارد دست

به نشتر رگ خارا کمر کشد کینم

نهفته در سخنم انفعال مضمونی

که لب چو جبهه عرق می‌کند به ‌تحسینم

به رنگ جوهر آبی ‌که در گهر سوزد

غبارگشته‌ام اما بجاست تمکینم

مبرهن است ز آثار نام من بیدل

که غره نیستم از زمرهٔ مساکینم

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 24 تیر 1395  ] [ 7:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۲۲۹۳

 

 

 

 

 

بی دستگاهیی بود چون شمع در کمینم

پیشانی عرق ریز برداشت آستینم

بی قدریم برآورد همقدر آتش خس

بر خیزم از سر خویش تا زیر پا نشینم

آزادگان ازین باغ با صد طرب گذشتند

صبحی نشد که من هم دامن به خنده چینم

نامم گداخت چندان از انفعال شهرت

کز فلس ماهیان برد نقش دگر نگینم

گویند از میانش جز در کمان نشان نیست

من هم درین توهم همسایهٔ یقینم

چون موج از محبت هر چند آب‌گشتم

نگذاشت آتش آخر دنبال انگینم

در صلحنامهٔ هوش ثبت است بی‌دماغی

رحمی است کز خط جام بندد کمر نگینم

الفاظ بی معانی بر فطرتم ستم کرد

دست چنار تا کی بندد حنای زینم

خودداری‌ام دل افشرد کو صنعت جنونی

کز چاک یک گریبان صد دامن آفرینم

آخر به سجده تازی از من‌ که می‌برد پیش

بگذار یک دو روزی میدان‌کشد جبینم

سامان سر بلندی یمنی نداشت بیدل

چون شمع آخر کار زد گریه بر زمینم

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 24 تیر 1395  ] [ 7:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۲۲۹۴

 

 

 

 

 

ز نور عالم امکان گر انتخاب گزینم

چرا ترا نگزینم‌که آفتاب‌گزینم

چراغ عشرت این بزم بی تو نور ندارد

مگر در آتشی افتم که ماهتاب گزینم

به چشمه گر بردم احتیاج تشنه لبی‌ها

جبین به عرق دهم تا ز آب تری گزینم

ز حرص چند کشم انتظار مخمل و دیبا

روم به سایهٔ دیوار فقر و خواب‌ گزینم

به محفلی که نم منتی است در می جامش

سپند نالم اگر اشکی از کباب گزینم

طپانچه نقد نشاط است و گوشمالی مالش

چه آرزو کنم از دف‌، چه از رباب‌ گزینم

گذشته است ز هم کاروان محمل فرصت

درنگ ‌کو که من بیخبر شتاب‌ گزینم

به هر دری‌که نشاند ز خود تهی شدن من

چو حلقه چشم‌ کنم باز و فتح‌ باب‌ گزینم

به مکتبی‌که بود درسش از حدیث تعلق

همین گسستن شیرازه از کتاب گزینم

نی‌ام ستمکش اوهام تا به زهد ریایی

خمار خلد ز ترک شراب ناب‌ گزینم

به قصر خلد رسانم طناب خیمهٔ عصیان

چو ریش زاهد اگر یک دو گز ثواب‌ گزینم

فلک اگر دهدم اختیار عزت و خواری

به‌گنج پا زنم و یک دل خراب‌گزینم

مدم به‌گوش خیالم فسون آتش الفت

که شکل موی ضعیفم مباد تاب‌گزینم

دماغ دردسر موج این محیط که دارد

قدح نگون‌کنم و مشرب حباب‌گزینم

بجوشم و به در ایم ازبن هوسکده بیدل

به جوش خم چقدر خامی شراب‌ گزینم

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 24 تیر 1395  ] [ 7:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۲۲۹۵

 

 

 

 

 

تا چند ز غفلت طرب اندیش نشینم

کو درد که لختی به دل ریش نشینم

یک چشم زدن الفت اشک و مژه‌ کم نیست

ظلمست درین غمکده زین بیش نشینم

در آتش امید سپندم منشانید

ناجسته ز خود چند به تشویش نشینم

گردون دو نفس نقش حصیرم نپسندید

تا پهلوی آسایش درویش نشینم

آب‌ گهرم چند درین‌ کینه پرستان

ممنون دم تیغ و سر نیش نشینم

از نقش قدم سرکشی ناز نشاید

تا محو شدن به‌ که ادب‌ کیش نشینم

بر دامن پاک تو غبارم من بیدل

مگذار که دیگر به سر خویش نشینم

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 24 تیر 1395  ] [ 7:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۲۲۹۶

 

 

 

 

 

کر شدم تا چند شور حق و باطل بشنوم

بشکنید این سازها تا چیزی از دل بشنوم

غافل از معنی نی‌ام لیک از عبارت چاره نیست

هرچه لیلی گویدم باید ز محمل بشنوم

تا به فهم آید معانی رنگ می‌بازد شعور

گر همه حرف خود است آن به که غافل بشنوم

چون غرور عافیت هیچ آفتی موجود نیست

کاش شور این محیط ازگرد ساحل بشنوم

احتیاج و شرم با هم می‌گدازد سنگ را

آه اگر حرف لب خاموش سایل بشنوم

دوستان خون بحل هم ازدیت نومید نیست

واگذاربدم دمی تا نام قاتل بشنوم

ای تپیدن بعد مرگم آنقدر همت‌گمار

کز غبار خود صدای بال بسمل بشنوم

از حضور دل نفس غافل نمی‌خواهد مرا

جاده‌ گوشم می‌کشد کآواز منزل بشنوم

شور امکان بی‌تغافل قابل تفهیم نیست

گوش من زین پنبه محرومست مشکل بشنوم

خامشی مضمون نوایی چند داغم کرده است

از زبان شمع تاکی شور محفل بشنوم

بسکه دارد فطرتم ننگ ازتمیزعلم و فن

آب می‌گردم همه‌گر شعر بیدل بشنوم

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 24 تیر 1395  ] [ 7:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۲۲۹۷

 

 

 

 

 

از انفعال عشرت موهوم آگهم

ای چرخ پر مکن قدح هاله از مهم

صبح ازل شکوفهٔ اشکم بهار داشت

هم در پگاه بود چراغان بیگهم

شمعم فروتنی ز مزاجم نمی‌رود

هر چند سر به اوج ‌کشم مایل چهم

پا درگل کدورتم از التفات جسم

گر اندکی ز وهم برآیم منزهم

کو جهد همتی‌ که به همدوشیت رسد

ازگردن بلند تو یکدست کوتهم

پیری شکنج پوست به جسم فسرده است

رختم امید شست‌کنون می‌کند تهم

از قامت خمیده گذشتن وبال شد

این ناخن بریده که افکند در رهم

گنجینه و ذخیرهٔ اسباب اعتبار

دست تاسفی است اگر آوری بهم

خاکم به پایمالی وضعم تأملی

تا بینی آستان‌که‌ام یا چه درگهم

از کبک من ترانهٔ مستان شنیدنی‌ست

چیزی دگر مپرس همین الله الهم

تا بارگاه فقر شکوه ‌که می‌رسد

بیدل‌ گذشتگی‌ست جنیبت‌کش شهم

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 24 تیر 1395  ] [ 7:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۲۲۹۸

 

 

 

 

 

پرواز بی نشانی دارد دماغ جاهم

بشکن غبار امکان تا بشکنی کلاهم

سر رشتهٔ جنونم ‌گیسوی ‌کیست یا رب

شد دهر سنبلستان از پیچ و تاب آهم

دریای جست‌وجو را بی پا و سر حبابیم

صحرای آرزو را بی‌پا و سر گیاهم

چون نی اگر چه نخلم بی برگ سایه داریست

بس ناله‌گر ضعیفی آسودهٔ پناهم

گردون که از فروغش هر ذره آفتابیست

چون داغ در سیاهیست ازکوکب سیاهم

آخر ز شرم هستی باید به خود فرو رفت

چون شمع در کمین‌ست از جیب خویش جاهم

سرمایهٔ حیا بود آیینه‌ گشتن من

همواره کرد حیرت انگارهٔ نگاهم

محمل به دوش وهمم فرصت شماری‌ام کو

چون عمر در گذشتن مرهون سال و ماهم

از جادهٔ رمیدن تا منزل رسیدن

دارد دل شکسته چون دانه زاد راهم

هر چند هستی من بی‌مغزی حبابی است

دریا سری ندارد جز در ته کلاهم

مشتاق‌ جلوه بودن آیین بی بصر نیست

در حیرتم چه حرفست ای بی‌خبر نگاهم

شبنم به هر فسردن محو هواست بیدل

دل عقده‌ای ندارد در رشته‌های آهم

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 24 تیر 1395  ] [ 7:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۲۲۹۹

 

 

 

 

 

به هر طرف‌ که هوای سفر شکست‌ کلاهم

همان شکست شد آخر چو موج توشهٔ راهم

خیال موی میان‌که شدگره به دل من

که عرض معنی باریک می دهد رگ آهم

به‌گلشنی‌که ادب داشت آبیاری حیرت

نمو ز جوهر آیینه وام‌کردگیاهم

کفیل عافیت من بس است وضع ضعیفی

ز رنگ رفته همان سر به بالش پرکاهم

به صفحه‌ای که نویسند حرفی از عمل من

خطاست نقطه‌اش از انفعال کار تباهم

به جز وبال چه دارد سواد نسخهٔ هستی

بس است آفت مورکلف به خرمن ماهم

به قطرگی ز محیطم مباش آنهمه غافل

اگر چه موی‌کمر نیستم حباب‌کلاهم

عبث درین چمنم نیست پر فشانی الفت

چو صبح بوی‌گلی دارد آشنایی آهم

چه ممکنست نبالد به عجز ریشهٔ جهدم

شکست آبله می‌افکند چو تخم به راهم

به جلوهٔ تو ندانم چسان رسم بیدل

به خود نمی‌رسم از بسکه نارساست نگاهم

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 24 تیر 1395  ] [ 7:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بیدل دهلوی-غزل شمارهٔ ۲۳۰۰

 

 

 

 

 

چون خامه از ضعیفی افلاک دستگاهم

صد رنگ لفظ و معنی بالیده در پناهم

هر چند چون حبابم بی‌دستگاه قدرت

تسخیر عالم آب ترکی‌ست ازکلاهم

اقبال بینوایی چندین فتوح دارد

دست تهی‌کلیدیست در پنجهٔ سیاهم

غافل مباش چون شمع از ناتوانی من

صد انجمن ز خود رفت بر دوش اشک و آهم

در بارگاه همت سرگرمیی ندارد

هنگامهٔ گدایی یعنی دماغ شاهم

ای جرأت فضولی تا کی سر تماشا

چون دل ز چشم حیران چاه است پیش راهم

آیینه را ز جوهر تمهید دور باش است

آخر غبار آن خط شد رهزن نگاهم

در سرکشی دو تایم در ناله بینوایم

با هر چه بر نیایم عجز است عذر خواهم

تصویر انتظارم از راحتم مپرسید

در خواب بیخودی هم چشمم نشد فراهم

چون سایه‌ام سراپا تمثال تیره‌روزی

دیگر چه وانماید آیینهٔ سیاهم

باید چو موج‌ گوهر آسوده خاک گشتن

از عافیت مپرسید در منزلست راهم

ای آرزو مشوران بیهوده اشک ما را

مینا شکسته‌ای چند آسوده‌اند با هم

بید‌ل سراغ رنگم از گرد آه دریاب

در گرد باد محو است پرواز برگ ‌کاهم

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 24 تیر 1395  ] [ 7:55 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]
.: تعداد کل صفحات 128 :. 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 >

درباره وبلاگ



نویسندگان

  عاشق شعر

آرشیو ماهانه

فروردین 1395
اردیبهشت 1395
خرداد 1395
تیر 1395
مرداد 1395
شهریور 1395
مهر 1395
آبان 1395
آذر 1395
دی 1395
بهمن 1395
اسفند 1395

آرشیو موضوعی

رضی‌الدین آرتیمانی
ابن حسام خوسفی
ابوسعید ابوالخیر
اسدی توسی
اسعد گرگانی
اقبال لاهوری
امیرخسرو دهلوی
انوری
اوحدی
باباافضل کاشانی
باباطاهر
ملک‌الشعرای بهار
بیدل دهلوی
پروین اعتصامی
جامی
عبدالواسع جبلی
حافظ
خاقانی
خلیل‌الله خلیلی
خواجوی کرمانی
خیام نیشابوری
هاتف اصفهانی
رودکی
صائب تبریزی
سعدی
سلمان ساوجی
سنایی غزنوی
سیف فرغانی
شاه نعمت‌الله
شبستری
شهریار
شیخ بهایی
صائب تبریزی
صبوحی
عبید زاکانی
عراقی
عرفی
عطار
فرخی
فردوسی
فروغی
فیض کاشانی
قاآنی
کسایی
محتشم
مسعود سعد
منوچهری
مولوی
مهستی
ناصرخسرو
نصرالله منشی
نظامی
وحشی
هاتف اصفهانی
هجویری
هلالی

آمار وبلاگ

كل بازديدها : 1116280 نفر
كل نظرات : 1 عدد
كل مطالب : 25576 عدد
آخرین بروز رسانی : یک شنبه 21 شهریور 1395 
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 30 اردیبهشت 1395 

دیگر امکانات

  • آردوج
  • روغن زیتون
  • زیتون
  • روغن زیتون
  • زیتون
  • خرید زیتون
  • خرید روغن زیتون
  • مای ترکیه
  • خرید خانه در ترکیه
  • خرید خانه در ترکیه