📕📗📘 مرجع شعر📘📗📕

اشعار شعرا را در این وبلاگ دنبال کنید

صفحه اصلی بلاگ راسخون فروشگاه راسخون تماس با من

غزلیات سعدی - غزل ۴۰۱

یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم

زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم

گر قصد جفا داری اینک من و اینک سر

ور راه وفا داری جان در قدمت ریزم

بس توبه و پرهیزم کز عشق تو باطل شد

من بعد بدان شرطم کز توبه بپرهیزم

سیم دل مسکینم در خاک درت گم شد

خاک سر هر کویی بی فایده می‌بیزم

در شهر به رسوایی دشمن به دفم برزد

تا بر دف عشق آمد تیر نظر تیزم

مجنون رخ لیلی چون قیس بنی عامر

فرهاد لب شیرین چون خسرو پرویزم

گفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیز

فرمان برمت جانا بنشینم و برخیزم

گر بی تو بود جنت بر کنگره ننشینم

ور با تو بود دوزخ در سلسله آویزم

با یاد تو گر سعدی در شعر نمی‌گنجد

چون دوست یگانه شد با غیر نیامیزم

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 14 شهریور 1395  ] [ 1:21 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات سعدی - غزل ۴۰۲

من بی‌مایه که باشم که خریدار تو باشم

حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم

تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری

که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم

خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم

که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم

هرگز اندیشه نکردم که کمندت به من افتد

که من آن وقع ندارم که گرفتار تو باشم

هرگز اندر همه عالم نشناسم غم و شادی

مگر آن وقت که شادی خور و غمخوار تو باشم

گذر از دست رقیبان نتوان کرد به کویت

مگر آن وقت که در سایه زنهار تو باشم

گر خداوند تعالی به گناهیت بگیرد

گو بیامرز که من حامل اوزار تو باشم

مردمان عاشق گفتار من ای قبله خوبان

چون نباشند که من عاشق دیدار تو باشم

من چه شایسته آنم که تو را خوانم و دانم

مگرم هم تو ببخشی که سزاوار تو باشم

گر چه دانم که به وصلت نرسم بازنگردم

تا در این راه بمیرم که طلبکار تو باشم

نه در این عالم دنیا که در آن عالم عقبی

همچنان بر سر آنم که وفادار تو باشم

خاک بادا تن سعدی اگرش تو نپسندی

که نشاید که تو فخر من و من عار تو باشم

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 14 شهریور 1395  ] [ 1:21 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات سعدی - غزل ۴۰۳

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم

به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم

به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم

نظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشم

به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم

ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم

حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم

جمال حور نجویم دوان به سوی تو باشم

می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان

مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم

هزار بادیه سهلست با وجود تو رفتن

و گر خلاف کنم سعدیا به سوی تو باشم

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 14 شهریور 1395  ] [ 1:21 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات سعدی - غزل ۴۰۴

غم زمانه خورم یا فراق یار کشم

به طاقتی که ندارم کدام بار کشم

نه قوتی که توانم کناره جستن از او

نه قدرتی که به شوخیش در کنار کشم

نه دست صبر که در آستین عقل برم

نه پای عقل که در دامن قرار کشم

ز دوستان به جفا سیرگشت مردی نیست

جفای دوست زنم گر نه مردوار کشم

چو می‌توان به صبوری کشید جور عدو

چرا صبور نباشم که جور یار کشم

شراب خورده ساقی ز جام صافی وصل

ضرورتست که درد سر خمار کشم

گلی چو روی تو گر در چمن به دست آید

کمینه دیده سعدیش پیش خار کشم

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 14 شهریور 1395  ] [ 1:21 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات سعدی - غزل ۴۰۵

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم

نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم

شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم

حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد

دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم

مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی

که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم

من رمیده دل آن به که در سماع نیایم

که گر به پای درآیم به دربرند به دوشم

بیا به صلح من امروز در کنار من امشب

که دیده خواب نکردست از انتظار تو دوشم

مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم

که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم

به زخم خورده حکایت کنم ز دست جراحت

که تندرست ملامت کند چو من بخروشم

مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن

سخن چه فایده گفتن چو پند می‌ننیوشم

به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل

و گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 14 شهریور 1395  ] [ 1:21 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات سعدی - غزل ۴۰۶

بار فراق دوستان بس که نشست بر دلم

می‌روم و نمی‌رود ناقه به زیر محملم

بار بیفکند شتر چون برسد به منزلی

بار دلست همچنان ور به هزار منزلم

ای که مهار می‌کشی صبر کن و سبک مرو

کز طرفی تو می‌کشی وز طرفی سلاسلم

بارکشیده جفا پرده دریده هوا

راه ز پیش و دل ز پس واقعه‌ایست مشکلم

معرفت قدیم را بعد حجاب کی شود

گر چه به شخص غایبی در نظری مقابلم

آخر قصد من تویی غایت جهد و آرزو

تا نرسم ز دامنت دست امید نگسلم

ذکر تو از زبان من فکر تو از جنان من

چون برود که رفته‌ای در رگ و در مفاصلم

مشتغل توام چنان کز همه چیز غایبم

مفتکر توام چنان کز همه خلق غافلم

گر نظری کنی کند کشته صبر من ورق

ور نکنی چه بر دهد بیخ امید باطلم

سنت عشق سعدیا ترک نمی‌دهی بلی

کی ز دلم به دررود خوی سرشته در گلم

داروی درد شوق را با همه علم عاجزم

چاره کار عشق را با همه عقل جاهلم

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 14 شهریور 1395  ] [ 1:21 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات سعدی - غزل ۴۰۷

تا تو به خاطر منی کس نگذشت بر دلم

مثل تو کیست در جهان تا ز تو مهر بگسلم

من چو به آخرت روم رفته به داغ دوستی

داروی دوستی بود هر چه بروید از گلم

میرم و همچنان رود نام تو بر زبان من

ریزم و همچنان بود مهر تو در مفاصلم

حاصل عمر صرف شد در طلب وصال تو

با همه سعی اگر به خود ره ندهی چه حاصلم

باد به دست آرزو در طلب هوای دل

گر نکند معاونت دور زمان مقبلم

لایق بندگی نیم بی هنری و قیمتی

ور تو قبول می‌کنی با همه نقص فاضلم

مثل تو را به خون من ور بکشی به باطلم

کس نکند مطالبت زان که غلام قاتلم

کشتی من که در میان آب گرفت و غرق شد

گر بود استخوان برد باد صبا به ساحلم

سرو برفت و بوستان از نظرم به جملگی

می‌نرود صنوبری بیخ گرفته در دلم

فکرت من کجا رسد در طلب وصال تو

این همه یاد می‌رود وز تو هنوز غافلم

لشکر عشق سعدیا غارت عقل می‌کند

تا تو دگر به خویشتن ظن نبری که عاقلم

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 14 شهریور 1395  ] [ 1:21 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات سعدی - غزل ۴۰۸

امروز مبارکست فالم

کافتاد نظر بر آن جمالم

الحمد خدای آسمان را

کاختر به درآمد از وبالم

خوابست مگر که می‌نماید

یا عشوه همی‌دهد خیالم

کاین بخت نبود هیچ روزم

وین گل نشکفت هیچ سالم

امروز بدیدم آن چه دل خواست

دید آن چه نخواست بدسگالم

اکنون که تو روی باز کردی

رو باز به خیر کرد حالم

دیگر چه توقعست از ایام

چون بدر تمام شد هلالم

بازآی کز اشتیاق رویت

بگرفت ز خویشتن ملالم

آزرده‌ام از فراق چونانک

دل باز نمی‌دهد وصالم

وز غایت تشنگی که بردم

در حلق نمی‌رود زلالم

بیچاره به رویت آمدم باز

چون چاره نماند و احتیالم

از جور تو هم در تو گیرم

وز دست تو هم بر تو نالم

چون دوست موافقست سعدی

سهلست جفای خلق عالم

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 14 شهریور 1395  ] [ 1:21 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات سعدی - غزل ۴۰۹

تا خبر دارم از او بی‌خبر از خویشتنم

با وجودش ز من آواز نیاید که منم

پیرهن می‌بدرم دم به دم از غایت شوق

که وجودم همه او گشت و من این پیرهنم

ای رقیب این همه سودا مکن و جنگ مجوی

برکنم دیده که من دیده از او برنکنم

خود گرفتم که نگویم که مرا واقعه‌ایست

دشمن و دوست بدانند قیاس از سخنم

در همه شهر فراهم ننشست انجمنی

که نه من در غمش افسانه آن انجمنم

برشکست از من و از رنج دلم باک نداشت

من نه آنم که توانم که از او برشکنم

گر همین سوز رود با من مسکین در گور

خاک اگر بازکنی سوخته یابی کفنم

گر به خون تشنه‌ای اینک من و سر باکی نیست

که به فتراک تو به زان که بود بر بدنم

مرد و زن گر به جفا کردن من برخیزند

گر بگردم ز وفای تو نه مردم که زنم

شرط عقلست که مردم بگریزند از تیر

من گر از دست تو باشد مژه بر هم نزنم

تا به گفتار درآمد دهن شیرینت

بیم آنست که شوری به جهان درفکنم

لب سعدی و دهانت ز کجا تا به کجا

این قدر بس که رود نام لبت بر دهنم

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 14 شهریور 1395  ] [ 1:21 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات سعدی - غزل ۴۱۰

چشم که بر تو می‌کنم چشم حسود می‌کنم

شکر خدا که باز شد دیده بخت روشنم

هرگزم این گمان نبد با تو که دوستی کنم

باورم این نمی‌شود با تو نشسته کاین منم

دامن خیمه برفکن دشمن و دوست گو ببین

کاین همه لطف می‌کند دوست به رغم دشمنم

عالم شهر گو مرا وعظ مگو که نشنوم

پیر محله گو مرا توبه مده که بشکنم

گر بزنی به خنجرم کز پی او دگر مرو

نعره شوق می‌زنم تا رمقیست در تنم

این نه نصیحتی بود کز غم دوست توبه کن

سخت سیه دلی بود آن که ز دوست برکنم

گر همه عمر بشکنم عهد تو پس درست شد

کاین همه ذکر دوستی لاف دروغ می‌زنم

پیشم از این سلامتی بود و دلی و دانشی

عشق تو آتشی بزد پاک بسوخت خرمنم

شهری اگر به قصد من جمع شوند و متفق

با همه تیغ برکشم وز تو سپر بیفکنم

چند فشانی آستین بر من و روزگار من

دست رها نمی‌کند مهر گرفته دامنم

گر به مراد من روی ور نروی تو حاکمی

من به خلاف رای تو گر نفسی زنم زنم

این همه نیش می‌خورد سعدی و پیش می‌رود

خون برود در این میان گر تو تویی و من منم

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 14 شهریور 1395  ] [ 1:21 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]
.: تعداد کل صفحات 53 :. 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 >

درباره وبلاگ



نویسندگان

  عاشق شعر

آرشیو ماهانه

مرداد 1395
آبان 1395
اردیبهشت 1395
بهمن 1395
خرداد 1395
آذر 1395
اسفند 1395
شهریور 1395
مهر 1395
فروردین 1395
دی 1395
تیر 1395

آرشیو موضوعی

رضی‌الدین آرتیمانی
ابن حسام خوسفی
ابوسعید ابوالخیر
اسدی توسی
اسعد گرگانی
اقبال لاهوری
امیرخسرو دهلوی
انوری
اوحدی
باباافضل کاشانی
باباطاهر
ملک‌الشعرای بهار
بیدل دهلوی
پروین اعتصامی
جامی
عبدالواسع جبلی
حافظ
خاقانی
خلیل‌الله خلیلی
خواجوی کرمانی
خیام نیشابوری
هاتف اصفهانی
رودکی
صائب تبریزی
سعدی
سلمان ساوجی
سنایی غزنوی
سیف فرغانی
شاه نعمت‌الله
شبستری
شهریار
شیخ بهایی
صائب تبریزی
صبوحی
عبید زاکانی
عراقی
عرفی
عطار
فرخی
فردوسی
فروغی
فیض کاشانی
قاآنی
کسایی
محتشم
مسعود سعد
منوچهری
مولوی
مهستی
ناصرخسرو
نصرالله منشی
نظامی
وحشی
هاتف اصفهانی
هجویری
هلالی

آمار وبلاگ

كل بازديدها : 1115671 نفر
كل نظرات : 1 عدد
كل مطالب : 25576 عدد
آخرین بروز رسانی : یک شنبه 21 شهریور 1395 
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 30 اردیبهشت 1395 

دیگر امکانات

  • آردوج
  • روغن زیتون
  • زیتون
  • روغن زیتون
  • زیتون
  • خرید زیتون
  • خرید روغن زیتون
  • مای ترکیه
  • خرید خانه در ترکیه
  • خرید خانه در ترکیه