📕📗📘 مرجع شعر📘📗📕

اشعار شعرا را در این وبلاگ دنبال کنید

صفحه اصلی بلاگ راسخون فروشگاه راسخون تماس با من

غزلیات سلمان - غزل شمارهٔ ۱

دل به بوی وصل آن گل آب و گل را ساخت جا

ورنه مقصود آن گلستی گل کجا و دل کجا

از هوای دل گل بستان خوبی یافت رنگ

وزگل بستان خوبی بوی می‌یابد هوا

گر دماغ باغ نیز از بوی او آشفته نیست

پس چرا هر دم ز جای خود جهد باد صبا

جز به چشم آشنایانش خیال روی او

در نمی‌آید که می‌داند خیالش آشنا

با شما بودیم پیش از اتصال مائ و طین

حبذا ایاما فی وصلکم یا حبذا

مردمی کایشان نمی‌ورزند سودای گلی

نیستند از مردمان خوانندشان مردم گیا

تا قتیل دوست باشد جان کجا یابد حیات

تا مریض عشق باشد دل کجا خواهد دوا

هندوی زلف تو در سر دولتی دارد قوی

اینکه دستش می‌رسد کت سر در اندازد به پا

عاشقان آنند کایشان در جدایی واصلند

حد هر کس نیست این هستند آن خاصان جدا

زن خراب آباد گل سلمان به کلی شد ملول

ای خوشا روزی که ما گردیم ازین زندان رها

 


ادامه مطلب
[ دوشنبه 22 شهریور 1395  ] [ 4:42 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات سلمان - غزل شمارهٔ ۲

امشب من و تو هردو، مستیم، ز می اما

تو مست می حسنی، من، مست می سودا

از صحبت من با تو، برخاست بسی فتنه

دیوانه چو بنشیند، با مست بود غوغا

آن جان که به غم دادم، از بوی تو شد حاصل

وان عمر که گم کردم، در کوی تو شد پیدا

ای دل! به ره دیده، کردی سفر از پیشم

رفتی و که می‌داند، حال سفر دریا؟

انداخت قوت دل را، بشکست به یکباره

چون نشکند آخر نی، افتاد از آن بالا؟

تا چند زنم حلقه؟ در خانه به غیر از تو

چون نیست کسی دیگر، برخیز و درم بگشا

از بوی تو من مستم، ساقی مدهم ساغر

بگذار که می‌ترسم، از درد سر فردا

در رهگذر مسجد، از مصطبه بگذشتم

رندی به کفم برزد، دامن، که مرو ز اینجا

نقدی که تو می‌خواهی، در کوی مسلمانی

من یافته‌ام سلمان؟ در میکده ترسا

 


ادامه مطلب
[ دوشنبه 22 شهریور 1395  ] [ 4:42 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات سلمان - غزل شمارهٔ ۳

ز شراب لعل نوشین من رند بی نوا را

مددی که چشم مستت به خمار کشت ما را

ز وجود خود ملولم قدحی بیار ساقی

برهان مرا زمانی ز خودی خود خدا را

بخدا که خون رز را به دو عالم ار فروشیم

بخریم هر دو عالم بدهیم خون بهارا

پسرا ز ره ببردی به نوای نی دل من

به سرت که بار دیگر بسرا همین نوا را

من از آن نیم که چون نی اگرم زنی بنالم

که نوازشی است هر دم زدن تو بینوا را

دل من به یارب آمد ز شکنج بند زلفت

مشکن که در دل شب اثری بود دعا را

طرف عذار گلگون ز نقاب زلف مشکین

بنمای تا ملامت نکنند مبتلا را

همه شب خیال رویت گذرد به چشم سلمان

که خیال دوست داند شب تیره آشنا را

 


ادامه مطلب
[ دوشنبه 22 شهریور 1395  ] [ 4:42 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات سلمان - غزل شمارهٔ ۴

بدست باد گهگاهی سلامی می‌رسان یارا

که از لطف تو خود آخر سلامی می‌رسد ما را

خنک باد سحرگاهی که در کوی تو گه گاهش

مجال خاک بوسی هست و ما را نیست آن یارا

شکایت نامه شوق تو را بر کوه اگر خوانم

ز رقت چشمه‌ها گردند گریان سنگ خارا را

ز رفتن راه عاجز کرد و ره را نیست پایانی

اگر کاری به سر می‌شد، ز سر می‌ساختم پا را

ز شرح حال من، زلف تو طوماری است سر بسته

اگر خواهی خبر، بگشا، سر طومار سودا را

شب یلدا است هر تاری ز مویت، وین عجب کاری

که من روزی نمی‌بینم، خود این شب‌های یلدا را

به فردا می‌دهی هر دم، مرا امید و می‌دانم

که در شب‌های سودایت، امیدی نیست فردا را

نسیم صبح اگر یابی، گذر بر منزل لیلی

بپرسی از من مجنون، دل رنجور شیدا را

ور از تنهایی سلمان و حال او خبر، پرسد

بگو بی‌جان و بی‌جانان، چه باشد حال تنها را

 


ادامه مطلب
[ دوشنبه 22 شهریور 1395  ] [ 4:42 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات سلمان - غزل شمارهٔ ۶

زان پیش کاتصال بود خاک و آب، را

عشق تو خانه ساخته بود، این خراب را

مهر رخت ز آب و گل ما شد آشکار

پنهان به گل چگونه کنند آفتاب را؟

تا کفر و دین شود، همه یک روی و یک جهت

بردار یک ره، از طرف رخ حجاب را

عکس رخت چو مانع دیدار می‌شود

بهر خدا چه می‌کند آن رخ نقاب را

بر ما کشید خط خطا مدعی و ما

خط در کشیده‌ایم، خطا و صواب را

فردا که نامه عملم را کنند عرض

روشن کنم به روی تو یک یک حساب را

یک شب خیال تو دیدم ما بخواب

زان چشم، دگر به چشم ندیدم خواب را

بی‌وصل تو دو کون، سرابی است پیش ما

در پیش ما چه آب بود خود سراب را؟

سلمان به خاک کوی تو، تا چشم باز کرد

یکبارگی ز دیده، بینداخت، آب را

 


ادامه مطلب
[ دوشنبه 22 شهریور 1395  ] [ 4:42 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات سلمان - غزل شمارهٔ ۷

نظری نیست، به حال منت ای ماه، چرا؟

سایه برداشت ز من مهر تو ناگاه چرا؟

روشن است این که مرا، آینه عمر، تویی

در تو آهم نکند، هیچ اثر، آه چرا؟

گر منم دور ز روی تو، دل من با توست

نیستی هیچ، ز حال دلم آگاه چرا؟

برگرفتی ز سر من، همگی سایه مهر

سرو نورسته من، «انبتک الله» چرا؟

دل در آن چاه ز نخ مرد و به مویی کارش

بر نمی‌آوری، ای یوسف از آن چاه چرا؟

نیک‌خواه توام و روی تو، دلخواه من است

می‌رود عمر عزیزم، نه به دلخواه چرا؟

پادشاه منی و من، ز گدایان توام

از گدایان، خبری نیستت ای ماه چرا؟

در ازل، خواند به خود حضرت تو سلمان را

«حاش لله» که بود، رانده درگاه چرا؟

 


ادامه مطلب
[ دوشنبه 22 شهریور 1395  ] [ 4:42 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات سلمان - غزل شمارهٔ ۸

نقش است هر ساعت ز نو، این دور لعبت باز را

ای لعبت ساقی! بیار، آن جام خم پرداز را

چون تلخ و شوری می‌چشم، باری بده تا در کشم

آن جام نوش انجام را، وان تلخ شور آغاز را

عودی به رغم عاشقان، بنواز یک ره عود را

مطرب به روی شاهدان برکش، دمی آواز را

چنگ است بازاری مگو، راز نهفت دل برو

دمساز عشاق است نی، در گوش وی، گو راز را

ای روشنی بصر! چشم از تو دارم یک نظر

بی آنکه یابد زان خبر، آن غمزه غماز را

با ما کمند زلف تو، ز اندازه، بیرون می‌برد

تابی نخواهی دادن آن، زلف کمند انداز را

ناز و حفاظ دوستان، حیف آیدم، بر دشمنان

ایشان چه می‌دانند قدر این نعمت و این ناز را

پروانه پیش یار خود، میرد خود و خوش می‌کند

هل تا بمیرد در قدم، پروانه جانباز را

ترک هوای خود بگو، سلمان رضای او بجو

نتوان به گنجشکی رها، کردن چنین شهباز را

 


ادامه مطلب
[ دوشنبه 22 شهریور 1395  ] [ 4:42 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات سلمان - غزل شمارهٔ ۹

خیال نرگس مستت، ببست خوابم را

کمند طره شستت، ببرد تابم را

چو ذره مضطربم، سایه بر سر اندازم

دمی قرار ده، آشوب و اضطرابم را

نه جای توست دلم؟ با لبت بگو آخر

عمارتی بکن این خانه خرابم را

نسیم صبح من، از مشرق امید دمید

ز خواب صبح در آرید آفتابم را

فتاده‌ام ز شرابی که بر نخیزد باز

نسیم اگر شنود، بوی این شرابم را

بریخت آب رخم دیده بس کن ای دیده

به پیش مردم از این پس مریز آبم را

سواد طره تو، نامه سیاه من است

نمی‌دهند به دست من، آن کتابم را

منم بر آنکه چو جورت کشیده‌ام در حشر

قلم کشند، گناهان بی‌حسابم را

دل کباب مرا نیست بی لبت، نمکی

سخن بگو نمکی، بر فشان، کبابم را

خطایی ار زمن آمد، تو التفات مکن

چو اعتبار خطای من و صوابم را؟

حجاب نیست میان من و تو غیر از من

جز از هوا، که بر اندازم این حجابم را

هزار نعره زد از درد عشق تو، سلمان

نگشت هیچ یکی ملتفت، خطابم را

مگر به ناله من نرم می‌شود، دل کوه؟

که می‌دهد به زبان صدا، جوابم را؟

 


ادامه مطلب
[ دوشنبه 22 شهریور 1395  ] [ 4:42 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات سلمان - غزل شمارهٔ ۱۰

ای که روی تو، بهشت دل و جان است مرا!

ای که وصل تو مراد دل و جان است، مرا!

چون مراد دل و جانم، تویی از هردو جهان

از تو دل برنکنم، تا دل و جان است مرا

می‌برم نام تو و از تو نشان می‌جویم

در ره عشق تو تا، نام و نشان است مرا

دم ز مهر تو زنم، تا ز حیاتم باقی است

وصف حسن تو کنم، تا که زبان است مرا

من نه آنم که بخود، از تو بگردانم روی

می‌کشم جور تو تا، تاب و توان است مرا

گرچه از چشم نهانی تو، خیال رخ تو

روز و شب، مونس و پیدا و نهان است مرا

تو ز من فارغ و آسوده و هر شب تا روز

بر سر کوی تو، فریاد و فغان است مرا

زانده شوق تو و محنت هجر تو مپرس

که دل غمزده جانا، به چه سان است مرا

دیده تا، قامت چون سرو روان تو بدید

همه خون جگر از، دیده روان است مرا

می‌کند رنگ رخم، از دل پر زار بیان

خود درین حال، چه حاجت به بیان است مرا؟

 


ادامه مطلب
[ دوشنبه 22 شهریور 1395  ] [ 4:42 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات سلمان - غزل شمارهٔ ۱۱

ز درد عشق، دل و دیده خون گرفت مرا

سپاه عشق، درون و برون گرفت مرا

گرفت دامن من اشک و بر درش بنشاند

کجا روم ز درد او که خون گرفت مرا

کبوتر حرمم من، گرفت بر من نیست

عقاب عشق ندانم، که چون گرفت مرا

به سر همی رودم دود و من نمی‌دانم

چه آتش است که در اندرون گرفت مرا

زبانه می‌زند، آتش درون من زبان

از آنکه دوست به غایت، زبون گرفت مرا

ز بند زلف تو زد، بر دماغ من بویی

نسیم صبح ز سودا، جنون گرفت مرا

غم تو بود که سلمان نبود در دل او

بر آن مباش، که این غم کنون گرفت مرا

 


ادامه مطلب
[ دوشنبه 22 شهریور 1395  ] [ 4:42 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]
.: تعداد کل صفحات 32 :. 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32

درباره وبلاگ



نویسندگان

  عاشق شعر

آرشیو ماهانه

فروردین 1395
اردیبهشت 1395
خرداد 1395
تیر 1395
مرداد 1395
شهریور 1395
مهر 1395
آبان 1395
آذر 1395
دی 1395
بهمن 1395
اسفند 1395

آرشیو موضوعی

رضی‌الدین آرتیمانی
ابن حسام خوسفی
ابوسعید ابوالخیر
اسدی توسی
اسعد گرگانی
اقبال لاهوری
امیرخسرو دهلوی
انوری
اوحدی
باباافضل کاشانی
باباطاهر
ملک‌الشعرای بهار
بیدل دهلوی
پروین اعتصامی
جامی
عبدالواسع جبلی
حافظ
خاقانی
خلیل‌الله خلیلی
خواجوی کرمانی
خیام نیشابوری
هاتف اصفهانی
رودکی
صائب تبریزی
سعدی
سلمان ساوجی
سنایی غزنوی
سیف فرغانی
شاه نعمت‌الله
شبستری
شهریار
شیخ بهایی
صائب تبریزی
صبوحی
عبید زاکانی
عراقی
عرفی
عطار
فرخی
فردوسی
فروغی
فیض کاشانی
قاآنی
کسایی
محتشم
مسعود سعد
منوچهری
مولوی
مهستی
ناصرخسرو
نصرالله منشی
نظامی
وحشی
هاتف اصفهانی
هجویری
هلالی

آمار وبلاگ

كل بازديدها : 1115953 نفر
كل نظرات : 1 عدد
كل مطالب : 25576 عدد
آخرین بروز رسانی : یک شنبه 21 شهریور 1395 
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 30 اردیبهشت 1395 

دیگر امکانات

  • آردوج
  • روغن زیتون
  • زیتون
  • روغن زیتون
  • زیتون
  • خرید زیتون
  • خرید روغن زیتون
  • مای ترکیه
  • خرید خانه در ترکیه
  • خرید خانه در ترکیه