📕📗📘 مرجع شعر📘📗📕

اشعار شعرا را در این وبلاگ دنبال کنید

صفحه اصلی بلاگ راسخون فروشگاه راسخون تماس با من

غزلیات عراقی - غزل شمارهٔ ۱۴۱

نرسد به هر زبانی سخن دهان تنگش

نه به هر کسی نماید رخ خوب لاله رنگش

لب لعل او نبوسد، به مراد، جز لب او

رخ خوب او نبیند به جز از دو چشم شنگش

لب من رسیدی آخر ز لبش به کام روزی

شدی ار پدید وقتی اثر از دهان تنگش

به من ار خدنگ غمزه فگند چه باک؟ لیکن

سپرش تن است، ترسم که بدور رسد خدنگش

چو مرا نماند رنگی همه رنگ او گرفتم

که جهان مسخرم شد چو برآمدم به رنگش

منم آفتاب از دل، که ز سنگ لعل سازم

منم آبگینه آخر، که کند خراب سنگش

ز میان ما عراقی چو برون فتاد، حالی

پس ازین نمانده ما را سرآشتی و جنگش

 


ادامه مطلب
[ جمعه 19 آذر 1395  ] [ 10:47 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات عراقی - غزل شمارهٔ ۱۴۲

صلای عشق، که ساقی ز لعل خندانش

شراب و نقل فرو ریخته به مستانش

بیا، که بزم طرب ساخت، خوان عشق نهاد

برای ما لب نوشین شکر افشانش

تبسم لب ساقی خوش است و خوشتر از آن

خرابیی که کند باز چشم فتانش

به یک کرشمه چنان مست کرد جان مرا

که در بهشت نیارد به هوش رضوانش

خوشا شراب و خوشا ساقی و خوشا بزمی

که غمزهٔ خوش ساقی بود خمستانش!

ازین شراب که یک قطره بیش نیست که تو

گهی حیات جهان خوانی و گهی جانش

ز عکس ساغر آن پرتوی است این که تو باز

همیشه نام نهی آفتاب تابانش

ازین شراب اگر خضر یافتی قدحی

خود التفات نبودی به آب حیوانش

نگشت مست به جز غمزهٔ خوش ساقی

ازان شراب که در داد لعل خندانش

نبود نیز به جز عکس روی او در جام

نظارگی، که بود همنشین و همخوانش

نظارگی به من و هم به من هویدا شد

کمال او، که به من ظاهر است برهانش

عجب مدار که: چشمش به من نگاه کند

برای آنکه منم در وجود انسانش

نگاه کرد به من، دید صورت خود را

شد آشکار ز آیینه راز پنهانش

عجب، چرا به عراقی سپرد امانت را؟

نبود در همه عالم کسی نگهبانش

مگر که راز جهان خواست آشکارا کرد

بدو سپرد امانت، که دید تاوانش

 


ادامه مطلب
[ جمعه 19 آذر 1395  ] [ 10:47 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات عراقی - غزل شمارهٔ ۱۴۳

کردم گذری به میکده دوش

سبحه به کف و سجاده بر دوش

پیری به در آمد از خرابات

کین جا نخرند زرق، مفروش

تسبیح بده، پیاله بستان

خرقه بنه و پلاس درپوش

در صومعه بیهده چه باشی؟

در میکده رو، شراب می‌نوش

گر یاد کنی جمال ساقی

جان و دل و دین کنی فراموش

ور بینی عکس روش در جام

بی‌باده شوی خراب و مدهوش

خواهی که بیابی این چنین کام

در ترک مراد خویشتن کوش

چون ترک مراد خویش گیری

گیری همه آرزو در آغوش

گر ساقی عشق‌از خم درد

دردی دهدت، مخواه سر جوش

تو کار بدو گذار و خوش باش

گر زهر تو را دهد بکن نوش

چون راست نمی‌شود، عراقی،

این کار به گفت و گوی، خاموش!

 


ادامه مطلب
[ جمعه 19 آذر 1395  ] [ 10:47 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات عراقی - غزل شمارهٔ ۱۴۴

باز غم بگرفت دامانم، دریغ

سر برآورد از گریبانم دریغ

غصه دم‌دم می‌کشم از جام غم

نیست جز غصه گوارانم، دریغ

ابر محنت خیمه زد بر بام دل

صاعقه افتاد در جانم، دریغ

مبتلا گشتم به درد یار خود

کس نداند کرد درمانم، دریغ

در چنین جان کندنی کافتاده‌ام

چاره جز مردن نمی‌دانم، دریغ

الغیاث! ای دوستان، رحمی کنید

کز فراق یار قربانم، دریغ

جور دلدار و جفای روزگار

می‌کشد هر یک دگرسانم، دریغ

گر چه خندم گاه گاهی همچو شمع

در میان خنده گریانم، دریغ

صبح وصل او نشد روشن هنوز

در شب تاریک هجرانم، دریغ

کار من ناید فراهم، تا بود

در هم این حال پریشانم، دریغ

نیست امید بهی از بخت من

تا کی از دست تو درمانم؟ دریغ

لاجرم خون خور، عراقی، دم به دم

چون نکردی هیچ فرمانم، دریغ

 


ادامه مطلب
[ جمعه 19 آذر 1395  ] [ 10:47 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات عراقی - غزل شمارهٔ ۱۴۶

بیا، که خانهٔ دل پاک کردم از خاشاک

درین خرابه تو خود کی قدم نهی؟ حاشاک

به لطف صید کنی صدهزار دل هر دم

ولی نگاه نداری تو خود دل غمناک

کدام دل که به خون در نمی‌کشد دامن؟

کدام جان که نکرد از غمت گریبان چاک؟

دل مرا، که به هر حال صید لاغر توست

چو می کشیش، میفگن، ببند بر فتراک

کنون اگر نرسی، کی رسی به فریادم؟

مرا که جان به لب آمد کجا برم تریاک؟

دلم که آینه‌ای شد، چرا نمی‌تابد

درو رخ تو؟ همانا که نیست آینه پاک

چو آفتاب بهر ذره می‌نماید رخ

ولیک چشم عراقی نمی‌کند ادراک

 


ادامه مطلب
[ جمعه 19 آذر 1395  ] [ 10:47 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات عراقی - غزل شمارهٔ ۱۴۷

بیا، که خانهٔ دل پاک کردم از خاشاک

درین خرابه تو خود کی قدم نهی؟ حاشاک

هزار دل کنی از غم خراب و نندیشی

هزار جان به لب آری، ز کس نداری باک

کدام دل که ز جور تو دست بر سر نیست؟

کدام جان که نکرد از جفات بر سر خاک؟

دلم، که خون جگر می‌خورد ز دست غمت،

در انتظار تو صد زهر خورده بی تریاک

کنون که جان به لب آمد مپیچ در کارم

مکن، که کار من از تو بماند در پیچاک

نه هیچ کیسه‌بری همچو طره‌ات طرار

نه هیچ راهزنی همچو غمزه‌ات چالاک

به طره صید کنی صدهزار دل هر دم

به غمزه بیش کشی هر نفس دو صد غمناک

دل عراقی مسکین، که صید لاغر توست

چو می کشیش میفگن، ببند بر فتراک

 


ادامه مطلب
[ جمعه 19 آذر 1395  ] [ 10:47 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات عراقی - غزل شمارهٔ ۱۴۸

دلی، که آتش عشق تواش بسوزد پاک

ز بیم آتش دوزخ چرا بود غمناک؟

به بوی آنکه در آتش نهد قدم روزی

هزار سال در آتش قدم زند بی‌باک

گرت بیافت در آتش کجا رود به بهشت؟

و گر چشد ز کفت زهر، کی خورد تریاک؟

مرا، که نیست ازین آتشم مگر دودی؟

فرو گرفت زمین دلم خس و خاشاک

کجاست آتش شوقت که در دل آویزد؟

چنان که برگذرد شعلهٔ دلم ز افلاک

ز شوق در دل من آتشی چنان افروز

که هر چه غیر تو باشد بسوزد آن را پاک

اگر بسوخت، عراقی، دل تو زین آتش

ببار آب ز چشم و بریز بر سر خاک

 


ادامه مطلب
[ جمعه 19 آذر 1395  ] [ 10:47 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات عراقی - غزل شمارهٔ ۱۴۹

گر آفتاب رخت سایه افکند بر خاک

زمینیان همه دامن کشند بر افلاک

به من نگر، که به من ظاهر است حسن رخت

شعاع خور ننماید، اگر نباشد خاک

دل من آینهٔ توست، پاک می‌دارش

که روی پاک نماید، بود چو آینه پاک

لبت تو بر لب من نه، ببار و بوسه بده

چو جان من به لب آمد چه می‌کنم تریاک؟

به تیر غمزه مرا می‌زنی و می‌ترسم

که بر تو آید تیری که می زنی بی‌باک

برای صورت خود سوی من نگاه کنی

برای آنکه به من حسن خود کنی ادراک

مرا به زیور هستی خود بیارایی

و گرنه سوی عدم نظر کنی؟حاشاک

اگر نبودی بر من لباس هستی تو

ز بی‌نیازی تو کردمی گریبان چاک

مده ز دست به یک بارگی عراقی را

کف تو نیست محیطی که رد کند خاشاک

 


ادامه مطلب
[ جمعه 19 آذر 1395  ] [ 10:47 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات عراقی - غزل شمارهٔ ۱۵۰

تنگ آمدم از وجود خود، تنگ

ای مرگ، به سوی من کن آهنگ

بازم خر ازین غم فراوان

فریاد رسم ازین دل تنگ

تا چند آخر امید یابیم؟

تا کی به امید بوی یا رنگ؟

کی بود که ز خود خلاص یابم

فارغ گردم ز نام و از ننگ؟

افتادم در خلاب محنت

افتان خیزان، چو لاشهٔ لنگ

گر بر در دوست راه جویم

یک گام شود هزار فرسنگ

ور جانب خود کنم نگاهی

در دیدهٔ من فتد دو صد سنگ

ور در ره راستی روم راست

چون در نگرم، روم چو خرچنگ

ور زانکه به سوی گل برم دست

آید همه زخم خار در چنگ

دارم گله‌ها، ولی نه از دوست

از دشمن پر فسون و نیرنگ

با دوست مرا همیشه صلح است

با خود بود، ار بود مرا جنگ

این جمله شکایت از عراقی است

کو بر تن خود نگشت سرهنگ

 


ادامه مطلب
[ جمعه 19 آذر 1395  ] [ 10:47 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات عراقی - غزل شمارهٔ ۱۵۱

در جام جهان نمای اول

شد نقش همه جهان ممثل

خورشید وجود بر جهان تافت

گشت آن همه نقش‌ها مشکل

یک روی و هزار آینه بیش

یک مجمل و این همه مفصل!

بگذر تو ازین قیود مشکل

تا مشکل تو همه شود حل

هست این همه نقش‌ها و اشکال

نقش دومین چشم احول

در نقش دوم اگر ببینی

رخسارهٔ نقشبند اول

معلوم کنی که اوست موجود

یابی همه چیزها مخیل

اشکال عراقی ار نبودی

گشتی همه مشکلات منحل

 


ادامه مطلب
[ جمعه 19 آذر 1395  ] [ 10:47 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]
.: تعداد کل صفحات 21 :. 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 >

درباره وبلاگ



نویسندگان

  عاشق شعر

آرشیو ماهانه

فروردین 1395
اردیبهشت 1395
خرداد 1395
تیر 1395
مرداد 1395
شهریور 1395
مهر 1395
آبان 1395
آذر 1395
دی 1395
بهمن 1395
اسفند 1395

آرشیو موضوعی

رضی‌الدین آرتیمانی
ابن حسام خوسفی
ابوسعید ابوالخیر
اسدی توسی
اسعد گرگانی
اقبال لاهوری
امیرخسرو دهلوی
انوری
اوحدی
باباافضل کاشانی
باباطاهر
ملک‌الشعرای بهار
بیدل دهلوی
پروین اعتصامی
جامی
عبدالواسع جبلی
حافظ
خاقانی
خلیل‌الله خلیلی
خواجوی کرمانی
خیام نیشابوری
هاتف اصفهانی
رودکی
صائب تبریزی
سعدی
سلمان ساوجی
سنایی غزنوی
سیف فرغانی
شاه نعمت‌الله
شبستری
شهریار
شیخ بهایی
صائب تبریزی
صبوحی
عبید زاکانی
عراقی
عرفی
عطار
فرخی
فردوسی
فروغی
فیض کاشانی
قاآنی
کسایی
محتشم
مسعود سعد
منوچهری
مولوی
مهستی
ناصرخسرو
نصرالله منشی
نظامی
وحشی
هاتف اصفهانی
هجویری
هلالی

آمار وبلاگ

كل بازديدها : 1115168 نفر
كل نظرات : 1 عدد
كل مطالب : 25576 عدد
آخرین بروز رسانی : یک شنبه 21 شهریور 1395 
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 30 اردیبهشت 1395 

دیگر امکانات

  • آردوج
  • روغن زیتون
  • زیتون
  • روغن زیتون
  • زیتون
  • خرید زیتون
  • خرید روغن زیتون
  • مای ترکیه
  • خرید خانه در ترکیه
  • خرید خانه در ترکیه