📕📗📘 مرجع شعر📘📗📕

اشعار شعرا را در این وبلاگ دنبال کنید

صفحه اصلی بلاگ راسخون فروشگاه راسخون تماس با من

غزلیات عطار - غزل شمارهٔ ۸۰۲

ای یک کرشمه تو غارتگر جهانی

دشنام تو خریده ارزان خران به جانی

آشفتهٔ رخ تو هرجا که ماهرویی

دلداهٔ لب تو هر جا که دلستانی

گر از دهان تنگت بوسی به من فرستی

جان‌های تنگ بسته برهم نهم جهانی

تو خود دهان نداری چون بوسه خواهم از تو

هرگز برون نگنجد بوس از چنین دهانی

چون تو میان نداری من با کنار رفتم

چون دست درکش آرد کس با چنان میانی

تو یوسفی و هر دم زلف تو از نسیمی

کرده روان به کنعان از مشک کاروانی

دیری است تا دل من از درد توست سوزان

آخر دلت نسوزد بر درد من زمانی

گفتی بخواه چیزی کان سودمندت آید

کز سود کردن تو نبود مرا زیانی

وقت بهار خواهم در نور شمع رویت

من کرده در رخ تو هر لحظه گلفشانی

عطار اگرت بیند یک شب چنان که گفتم

صد جان تازه یابد آنگاه هر زمانی

 


ادامه مطلب
[ چهارشنبه 8 دی 1395  ] [ 10:49 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات عطار - غزل شمارهٔ ۸۰۳

ای حسن تو آب زندگانی

تدبیر وصال ما تو دانی

از دیده برون مشو که نوری

وز بنده جدا مشو که جانی

ما با تو چو تیر راست گشتیم

با ما تو هنوز چون کمانی

پرسی تو ز من که عاشقی چیست

روزی که چو من شوی بدانی

زنهار مشو تو در خرابات

هرچند قلندر جهانی

شطرنج مباز با ملوکان

شهمات شوی و ره ندانی

عطار سخن چنین همی گفت

روح است غذای مرد فانی

 


ادامه مطلب
[ چهارشنبه 8 دی 1395  ] [ 10:49 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات عطار - غزل شمارهٔ ۸۰۴

دردی است درین دلم نهانی

کان درد مرا دوا تو دانی

تو مرهم درد بیدلانی

دانم که مرا چنین نمانی

من بندهٔ بی کس ضعیفم

تو یار کسان بی کسانی

گر مورچه‌ای در تو کوبد

آنی تو که ضایعش نمانی

از من گنه آید و من اینم

وز تو کرم آید و تو آنی

یارب به در که باز گردم

گر تو ز در خودم برانی

از خواندن و راندنم چه باک است

خواه این کن و خواه آن تو دانی

گویم «ارنی» و زار گریم

ترسم ز جواب «لن ترانی»

پیری بشنید و جان به حق داد

عطار سخن مگو که جانی

 


ادامه مطلب
[ چهارشنبه 8 دی 1395  ] [ 10:49 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات عطار - غزل شمارهٔ ۸۰۵

ترسا بچهٔ لولی همچون بت روحانی

سرمست برون آمد از دیر به نادانی

زنار و بت اندر بر ناقوس ومی اندر کف

در داد صلای می از ننگ مسلمانی

چون نیک نگه کردم در چشم و لب و زلفش

بر تخت دلم بنشست آن ماه به سلطانی

بگرفتم زنارش در پای وی افتادم

گفتم چکنم جانا گفتا که تو می‌دانی

گر وصل منت باید ای پیر مرقع پوش

هم خرقه بسوزانی هم قبله بگردانی

با ما تو به دیر آیی محراب دگر گیری

وز دفتر عشق ما سطری دو سه بر خوانی

اندر بن دیر ما شرطت بود این هر سه

کز خویش برون آیی وز جان و دل فانی

می خور تو به دیر اندر تا مست شوی بیخود

کز بی خبری یابی آن چیز که جویانی

هر گه که شود روشن بر تو که تویی جمله

فریاد اناالحق زن در عالم انسانی

عطار ز راه خود برخیز که تا بینی

خود را ز خودی برهان کز خویش تو پنهانی

 


ادامه مطلب
[ چهارشنبه 8 دی 1395  ] [ 10:49 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات عطار - غزل شمارهٔ ۸۰۶

ای ساقی از آن قدح که دانی

پیش آر سبک مکن گرانی

یک قطره شراب در صبوحی

باشد که به حلق ما چکانی

زان پیش خمار در سر آید

یک باده به دست ما رسانی

بگذر تو ز خویش و از قرابات

پیش آر قرابهٔ مغانی

در عقل مغیش تا نبینی

وز علم مجوس تا نخوانی

کین جای نه جای قیل و قال است

کافسانه کنی و قصه خوانی

این جای مقام کم زنان است

تو مرد ردا و طیلسانی

ساقی تو بیا و بر کفم نه

یک کوزهٔ آب زندگانی

یک قطرهٔ درد اگر بنوشی

یابی تو حیات جاودانی

ساقی شو و راوقی در انداز

زان لعل چو در که می‌چکانی

عطار بیا ز پرده بیرون

تا چند سخن ز پرده رانی

 


ادامه مطلب
[ چهارشنبه 8 دی 1395  ] [ 10:49 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات عطار - غزل شمارهٔ ۸۰۷

به هر کویی مرا تا کی دوانی

ز هر زهری مرا تا کی چشانی

چو زهرم می‌چشاند چرخ گردون

به تریاک سعادت کی رسانی

گهی تابوتم اندازی به دریا

گهی بر تخت فرعونم نشانی

برآری برفراز طور سینا

شراب الفت وصلم چشانی

چو بنده مست شد دیدار خود را

خطاب آید که موسی لن‌ترانی

ایا موسی سخن گستاخ تا چند

نه آنی که شعیبم را شبانی

من آنم که شعیبت را شبانم

تو آنی که شبانی را بخوانی

منم موسی تویی جبار عالم

گرم خوانی ورم رانی تو دانی

شبانی را کجا آن قدر باشد

که تو بی‌واسطه وی را بخوانی

سخن گویی بدو در طور سینا

درو در و گهر سازی نهانی

ایا موسی تو رخت خویش بربند

که تا خود را به منزلگه رسانی

نه ایوبم که چندین صبر دارم

نیم یوسف که در چاهم نشانی

برون آمد گل زرد از گل سرخ

مکن در باغ ویران باغبانی

نشان وصل ما موی سفید است

رسول آشکارا نه نهانی

زهی عطار کز بحر معانی

به الماس سخن در می‌چکانی

 


ادامه مطلب
[ چهارشنبه 8 دی 1395  ] [ 10:49 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات عطار - غزل شمارهٔ ۸۰۸

خاک کوی توام تو می‌دانی

خاک در روی من چه افشانی

سر نگردانم از ره تو دمی

گر به خون صد رهم بگردانی

با چو من کس که ناتوان توام

بتوان کرد هرچه بتوانی

گر به خونم درافکنی ز درت

بر نگیرم ز خاک پیشانی

سر مهر غم تو در دل من

راز عشقت بس است پنهانی

گر به رویم نظر کنی نفسی

همه از روی من فرو خوانی

من ز درمان به جان شدم بیزار

جان من درد توست می‌دانی

گر مرا درد تو نخواهد بود

سر بگردانم از مسلمانی

هیچ درمان مرا مکن هرگز

که نیم جز به درد ارزانی

گفته بودی که دل ز تو ببرم

که ز دلداری و پریشانی

نتوانی که دل ز من ببری

دل چگونه بری چو درمانی

من ز عطار جان بخواهم برد

برهد از هزار حیرانی

 


ادامه مطلب
[ چهارشنبه 8 دی 1395  ] [ 10:49 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات عطار - غزل شمارهٔ ۸۰۹

کجایی ای دل و جانم مگر که در دل و جانی

که کس نمی‌دهد از تو به هیچ جای نشانی

به هیچ جای نشانی نداد هیچ کس از تو

نشانی از تو کسی چون دهد که برتر از آنی

عجب بمانده‌ام از ذات و از صفات تو دایم

کز آفتاب هویداتری اگرچه نهانی

چه گوهری تو که در عرصهٔ دو کون نگنجی

همه جهان ز تو پر گشت و تو برون ز جهانی

منم که هستی من بند ره شدست درین ره

تویی که از تویی خود مرا ز من برهانی

من از خودی خود افتاده‌ام به چاه طبیعت

مرا ز چاه به ماه ار بر آوری تو توانی

در آرزوی تو عمری به سر دویدم و اکنون

چو در سر آمدم آخر مرا به سر چه دوانی

چه باشد ار ز سر لطف جان تشنه لبان را

از آن شراب دل آشوب قطره‌ای بچشانی

امید ما همه آن است در ره تو که یک‌دم

ز بوی خویش نسیمی به جان ما برسانی

ز اشتیاق تو عطار از دو کون فنا شد

از آن او بود این و از آن خویش تو دانی

 


ادامه مطلب
[ چهارشنبه 8 دی 1395  ] [ 10:49 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات عطار - غزل شمارهٔ ۸۱۰

ز سگان کویت ای جان که دهد مرا نشانی

که ندیدم از تو بوی و گذشت زندگانی

دل من نشان کویت ز جهان بجست عمری

که خبر نبود دل را که تو در میان جانی

ز غمت چو مرغ بسمل شب و روز می‌طپیدم

چو به لب رسید جانم پس ازین دگر تو دانی

به عتاب گفته بودی که برآتشت نشانم

چو مرا بسوخت عشقت چه بر آتشم نشانی

همه بندها گشادی به طریق دلفریبی

همه دست‌ها ببستی به کمال دلستانی

تو چه گنجی آخر ای جان که به کون در نگنجی

تو چه گوهری که در دل شده‌ای بدین نهانی

دو جهان پر از گهر شد ز فروغ تو ولیکن

به تو کی توان رسیدن که تو گنج بی کرانی

همه عاشقان عالم همه مفلسان عاشق

ز تو مانده‌اند حیران که به هیچ می نمانی

چو به سر کشی در آیی همه سروران دین را

ز سر نیازمندی چو قلم به سر دوانی

دل تشنگان عاشق ز غم تو سوخت در بر

چه شود اگر شرابی بر تشنگان رسانی

اگر از پی تو عطار اثر وصال یابد

دو جهان به سر برآرد ز جواهر معانی

 


ادامه مطلب
[ چهارشنبه 8 دی 1395  ] [ 10:49 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات عطار - غزل شمارهٔ ۸۱۱

ای هجر تو وصل جاودانی

واندوه تو عین شادمانی

در عشق تو نیم ذره حسرت

خوشتر ز حیات جاودانی

بی یاد حضور تو زمانی

کفر است حدیث زندگانی

صد جان و هزار جان نثارت

آن لحظه که از درم برانی

کار دو جهان من برآید

گر یک نفسم به خویش خوانی

با خوندان و راندنم چه کار است

خواه این کن و خواه آن تو دانی

گر قهر کنی سزای آنم

ور لطف کنی برای آنی

صد دل باید به هر زمانم

تا تو ببری به دلستانی

گر بر فکنی نقاب از روی

جبریل سزد به جان‌فشانی

کس نتواند جمال تو دید

زیرا که ز دیده بس نهانی

نی نی که به جز تو کس نبیند

چون جمله تویی بدین عیانی

در عشق تو گر بمرد عطار

شد زندهٔ دایم از معانی

 


ادامه مطلب
[ چهارشنبه 8 دی 1395  ] [ 10:49 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]
.: تعداد کل صفحات 39 :. 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 >

درباره وبلاگ



نویسندگان

  عاشق شعر

آرشیو ماهانه

فروردین 1395
اردیبهشت 1395
خرداد 1395
تیر 1395
مرداد 1395
شهریور 1395
مهر 1395
آبان 1395
آذر 1395
دی 1395
بهمن 1395
اسفند 1395

آرشیو موضوعی

رضی‌الدین آرتیمانی
ابن حسام خوسفی
ابوسعید ابوالخیر
اسدی توسی
اسعد گرگانی
اقبال لاهوری
امیرخسرو دهلوی
انوری
اوحدی
باباافضل کاشانی
باباطاهر
ملک‌الشعرای بهار
بیدل دهلوی
پروین اعتصامی
جامی
عبدالواسع جبلی
حافظ
خاقانی
خلیل‌الله خلیلی
خواجوی کرمانی
خیام نیشابوری
هاتف اصفهانی
رودکی
صائب تبریزی
سعدی
سلمان ساوجی
سنایی غزنوی
سیف فرغانی
شاه نعمت‌الله
شبستری
شهریار
شیخ بهایی
صائب تبریزی
صبوحی
عبید زاکانی
عراقی
عرفی
عطار
فرخی
فردوسی
فروغی
فیض کاشانی
قاآنی
کسایی
محتشم
مسعود سعد
منوچهری
مولوی
مهستی
ناصرخسرو
نصرالله منشی
نظامی
وحشی
هاتف اصفهانی
هجویری
هلالی

آمار وبلاگ

كل بازديدها : 1114338 نفر
كل نظرات : 1 عدد
كل مطالب : 25576 عدد
آخرین بروز رسانی : یک شنبه 21 شهریور 1395 
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 30 اردیبهشت 1395 

دیگر امکانات

  • آردوج
  • روغن زیتون
  • زیتون
  • روغن زیتون
  • زیتون
  • خرید زیتون
  • خرید روغن زیتون
  • مای ترکیه
  • خرید خانه در ترکیه
  • خرید خانه در ترکیه