📕📗📘 مرجع شعر📘📗📕

اشعار شعرا را در این وبلاگ دنبال کنید

صفحه اصلی بلاگ راسخون فروشگاه راسخون تماس با من

غزلیات کسایی - غزل شمارهٔ ۳۲۷

آمد ز خانه بیرون در بر قبای زرکش

بر زر کشیده خفتان شاهانه بسته ترکش

سرو از قبا گران بار گل از هوا عرق ریز

رنگ از حیا دگرگون زلف از صبا مشوش

در سر هوای جولان بر لب نشان باده

غالب نشاط خندان شیرین مذاق سرخوش

هنگام ترکتازش طاقست در نظرها

آن چین زدن بر ابرو وان هی زدن بر ابرش

آن کز نهیبش آتش شد بر خلیل گلزار

در باغ روی او داد گل را مزاج آتش

دل وحشی است بندی من از علاقهٔ او

با شیر در سلاسل با مرگ در کشاکش

از صیقل محبت کانهم ز پرتو اوست

طبعی است محتشم را کائینه ایست بی‌غش

 


ادامه مطلب
[ شنبه 16 بهمن 1395  ] [ 3:58 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات کسایی - غزل شمارهٔ ۳۲۸

شبی که می‌فکند بی تو در دلم الم آتش

ز آه من به فلک می‌رود علم علم آتش

کباب کرده دل صد هزار لیلی و شیرین

لبت که در عرب افکنده شور و در عجم آتش

ز جرم عشق اگر عاشقان روند به دوزخ

شود به جانب من شعله‌کش ز صد قدم آتش

ز سوز دل چو به او شرح حال خویش نویسم

هزار بار فتد در زبانه قلم آتش

چونی بهر که سرآورده‌ام دمی شب هجران

درو فکنده‌ام از ناله‌های زیر و بم آتش

به یک پیاله که افروختنی چراغ رخت را

فکندی ای گل رعنا به حال محتشم آتش

 


ادامه مطلب
[ شنبه 16 بهمن 1395  ] [ 3:58 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات کسایی - غزل شمارهٔ ۳۲۹

هرتار که در طره عنبر شکن استش

پیوند نهالی برگ جان من استش

ترسم ز دماغ دل من دود برآرد

آن دوده که زیب ورق یاسمنستش

می‌سوزدم از آرزوی رنگی و بوئی

با آن که گل و لاله چمن در چمنستش

هست از ورق شرم و حیا دست خودش نیز

زان جوهر جان دور که در پیرهنستش

شیرین همه ناز است ولی ناز دل‌آشوب

از گوشهٔ چشمی است که با کوهکنستش

گفتم که در آن تنگ شکر جای سخن نیست

رنجید همانا که درین هم سخن استش

در سینهٔ گرمم دل آواره در آن کوی

مرغیست که درآتش سوزان وطنستش

هر بنده که گردیده بر آن در ادب آموز

اهلیت سلطانی صد انجمنستش

گر جان رود از تن نرود محتشم از جا

کز لطف تو جانی دگر اندر بدنستش

 


ادامه مطلب
[ شنبه 16 بهمن 1395  ] [ 3:58 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات کسایی - غزل شمارهٔ ۳۳۱

رخش شمعی است دود آن کمند عنبر آلودش

عجب شمعی که از بالا به پایان می‌رود دودش

دمی در بزم و صد ره می‌کشد از بیم و امیدم

عتاب عشوه آمیز و خطاب خنده آلودش

میان آب و آتش داردم دیوانه وش طفلی

که در یک لحظه صد ره می‌شوم مقبول و مردودش

چو گنجشگیست مرغ دل به دست طفل بی‌باکی

که پیش من عزیزش دارد اما می‌کشد زودش

من زا لعبت پرستیها دل بازی‌خوری دارم

که دارد کودکی با صد هزار آزار خشنودش

بسی در تابم از مردم نوازیهای او با آن

که می‌دانم به جز بی‌تابی من نیست مقصودش

طبیب محتشم در عشق پرکاریست کز قدرت

به الماس جفا خوش می‌کند داغ نمک سودش

 


ادامه مطلب
[ شنبه 16 بهمن 1395  ] [ 3:58 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات کسایی - غزل شمارهٔ ۳۳۲

ز دل دودی بلند آویخته زلف نگون سارش

خدا گرداندم یارب بلا گردان هر تارش

زهر چشمی به حسرت می‌گشاید از پی آن گل

بهر گامی که بر می‌دارد از جا نخل گل بارش

به سر ننهاده کج تاج سیاه آن ترک آتش خو

که از آهم به یک سو رفته دود شمع رخسارش

به گلشن حسرت قدش رود از نخل بر گلشن

به نخل خشک آموزد خرامش سحر رفتارش

ز بیم غیر می‌گوید سخن در زیر لب با من

من حیران بمیرم پیش لب یا پیش رخسارش

چسان گنجانم اندر شوق ذوق لطف دلداری

که از جان خوش تر آید بر دل آزاده آزارش

بسی نازک فتاده جامهٔ معصومی آن گل

خدا یارب نگهدارد ز دامن گیری خارش

ز زلفش محتشم را آن چنان بندیست در گردن

که گر سر می‌کشد از وی به مردن می‌رسد کارش

 


ادامه مطلب
[ شنبه 16 بهمن 1395  ] [ 3:58 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات کسایی - غزل شمارهٔ ۳۳۳

ز مهیست داغ بر دل که ندیده‌ام هنوزش

ز گلیست خار در کف که نچیده‌ام هنوزش

ز لبی است کام جانم چو گلوی شیشه پرخون

که به جرئت تخیل نگزیده‌ام هنوزش

ز شراب لعل یاری شده مشربم دگرگون

که به لب رسیده اما نچشیده‌ام هنوزش

به کشاکشم فکنده سر زلف تابداری

که به سوی خویش یک مو نگشیده‌ام هنوزش

دل پرده سوز دارد هوس لباس دردی

که به قد طاقت او نبریده‌ام هنوزش

به برم لباس غیرت شده نام خرقه‌ای را

که ز جیب تا به دامن ندریده‌ام هنوزش

ز دریچهٔ محبت به دلم فتاده پرتو

ز همه جهان فروزی که ندیده‌ام هنوزش

همه کس شنیده آمین ز فرشته بر دعائی

که ز زیر لب برآن بت ندمیده‌ام هنوزش

که ز محتشم رساند به مه من این غزل را

که من گدا به خدمت نرسیده‌ام هنوزش

 


ادامه مطلب
[ شنبه 16 بهمن 1395  ] [ 3:58 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات کسایی - غزل شمارهٔ ۳۳۴

ای به ستم دل تو خوش تیغ بکش مرا بکش

منت این و آن مکش تیغ بکش مرا بکش

ناوک غمزه چون زنی گر نکنند جان سپر

ماه و شان نشانهٔ وش تیغ بکش مرا بکش

دست به تیغ چون زنی آتش شوق از دلم

گر نشود زبانه کش تیغ بکش مرا بکش

نامهٔ قتل محتشم چون کنی از جفا روان

گر نکند ز مژده غش تیغ بکش مرا بکش

 


ادامه مطلب
[ شنبه 16 بهمن 1395  ] [ 3:58 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات کسایی - غزل شمارهٔ ۳۳۵

بیش ازین منت وصل و از رخ آن ماه مکش

گر کشد هجر تو را جان بده و آه مکش

وصل بی‌منت او با تو به یک هفته کشد

گو وصالی که چنین است به یک ماه مکش

چون محال است رساندن به هدف تیر امید

تو کمان ستمش خواه بکش خواه مکش

همت از یار مرا رخصت استغنا داد

تو هم ای دل پس ازین پای ازین راه مکش

سربلندی مکن از وصل را ز آن شیرین لب

منت خسروی از همت کوتاه مکش

چشم بی‌غیرت من گر شود از گریه سفید

دگرش سرمه ز خاک ره آن ماه مکش

یا وفا یا ستم از کش بکشم چند کشی

گوئی آزار پر کاه بکش گاه مکش

محتشم دیده ز بیراهی آن سرو مپوش

رقم بی‌بصری بر دل آگاه مکش

 


ادامه مطلب
[ شنبه 16 بهمن 1395  ] [ 3:58 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات کسایی - غزل شمارهٔ ۳۳۶

صد سال ز من دارد اگر هجر نهانش

به زان که ببینم به طفیل دگرانش

می‌کرد شبی نسبت خود شمع به خوبان

چون خواست که نام تو برد سوخت زبانش

دل داشت یقین نیستی آن دهن اما

از خنده بسیار گرفتی به گمانش

خوبان بشتابید به دل جوئی عاشق

زان پیش که جوئید و نیابید نشانش

در چشم تو صد شیوه عیانست ز مستی

صد شیوه دیگر که محال است بیانش

می‌کرد دل انکار وجود دهنت را

از خنده بسیار فکندی به گمانش

پیوند گسل نیست دل محتشم از تو

گر بگسلد از تاب جفا رشتهٔ جانش

 


ادامه مطلب
[ شنبه 16 بهمن 1395  ] [ 3:58 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات کسایی - غزل شمارهٔ ۳۳۷

هزارگونه متاع است ناز را به دکانش

نگاه گوشهٔ چشم از متاع‌های گرانش

خطاب خود به من از اهل بزم خاسته پنهان

که نرگسش شده گویا و خامش است زبانش

هزار نکته بیان می‌کند به جنبش ابرو

هزار نکته دیگر که مشکل است بیانش

حواله دل محروم من نمی‌شود الا

به سهو تیر نگاهی که می‌جهد ز کمانش

دلم که صبر و خرد برده‌اند بی‌خبر از وی

به آن دو نرگس فتان مگر که فتنه گمانش

به من که ساده دلی کاملم ملاطفت وی

تغافلیست که خود نام کرده لطف نهانش

کسی چه نام کند غبن این معامله کاورا

نگاه بر دگرانست و محتشم نگرانش

 


ادامه مطلب
[ شنبه 16 بهمن 1395  ] [ 3:58 AM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]
.: تعداد کل صفحات 40 :. 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 >

درباره وبلاگ



نویسندگان

  عاشق شعر

آرشیو ماهانه

فروردین 1395
اردیبهشت 1395
خرداد 1395
تیر 1395
مرداد 1395
شهریور 1395
مهر 1395
آبان 1395
آذر 1395
دی 1395
بهمن 1395
اسفند 1395

آرشیو موضوعی

رضی‌الدین آرتیمانی
ابن حسام خوسفی
ابوسعید ابوالخیر
اسدی توسی
اسعد گرگانی
اقبال لاهوری
امیرخسرو دهلوی
انوری
اوحدی
باباافضل کاشانی
باباطاهر
ملک‌الشعرای بهار
بیدل دهلوی
پروین اعتصامی
جامی
عبدالواسع جبلی
حافظ
خاقانی
خلیل‌الله خلیلی
خواجوی کرمانی
خیام نیشابوری
هاتف اصفهانی
رودکی
صائب تبریزی
سعدی
سلمان ساوجی
سنایی غزنوی
سیف فرغانی
شاه نعمت‌الله
شبستری
شهریار
شیخ بهایی
صائب تبریزی
صبوحی
عبید زاکانی
عراقی
عرفی
عطار
فرخی
فردوسی
فروغی
فیض کاشانی
قاآنی
کسایی
محتشم
مسعود سعد
منوچهری
مولوی
مهستی
ناصرخسرو
نصرالله منشی
نظامی
وحشی
هاتف اصفهانی
هجویری
هلالی

آمار وبلاگ

كل بازديدها : 1115423 نفر
كل نظرات : 1 عدد
كل مطالب : 25576 عدد
آخرین بروز رسانی : یک شنبه 21 شهریور 1395 
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 30 اردیبهشت 1395 

دیگر امکانات

  • آردوج
  • روغن زیتون
  • زیتون
  • روغن زیتون
  • زیتون
  • خرید زیتون
  • خرید روغن زیتون
  • مای ترکیه
  • خرید خانه در ترکیه
  • خرید خانه در ترکیه