به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

بی دلانرا از نکو رویان چه حظ

رأفت دین و بلای جان چه حظ

زاهدان را چون ز خوبان بهره نیست

از دل ایشانرا چه سود از جان چه حظ

شاهدان را از جمال خود چه ذوق

عاشقانرا از غم اینان چه حظ

چون کسی را تاب دیدار تو نیست

از جمالت ای مه تابان چه حظ

تا نگه کردی دلم را بردهٔ

زین نگاه دلربا ای جان چه حظ

دل بری و دین بری و جان بری

از تو ای بر همزن سامان چه حظ

درد تو چون خستگان را راحتست

خسته را از جستن درمان چه حظ

هجر تو جان میستاند وصل دل

مرمر ازین وصل وزین هجران چه حظ

درد تو در دست و درمان نیز درد

فیض را زین دردو زین درمان چه حظ

ادامه مطلب
چهارشنبه 3 شهریور 1395  - 3:30 PM

ای یار مخوان ز اشعار الا غزل حافظ

اشعار بود بیکار الا غزل حافظ

در شعر بزرگان جمع کم یابی تو این هر دو

لطف سخن و اسرار الا غزل حافظ

استاد غزل سعدیست نزد همه کس لیکن

دل را نکند بیدار الا غزل حافظ

صوفیه بسی گفتند درهای نکو سفتند

دل را نکشد در کار الا غزل حافظ

در شعر بزرگ روم اسرار بسی درج است

شیرین نبود ای یار الا غزل حافظ

آنها که تهی‌دستند از گفتهٔ خود مستند

کس را نکند هشیار الا غزل حافظ

غواص بحار شعر تا در بکفش افتد

نظمی که بود در بار الا غزل حافظ

شعری که پسندیده است آنست که آن دارد

آن نیست بهر گفتار الا غزل حافظ

ای فیض تتبع کن طرز غزلش چون نیست

شعری که بود مختار الا غزل حافظ

ادامه مطلب
چهارشنبه 3 شهریور 1395  - 3:30 PM

هر آنکه سوی تو آمد شد از فنا محفوظ

بزیر سایهٔ لطفت شد از بلا محفوظ

ز خوف و حزن پناهیست کعبهٔ وصلت

درین پناه بود جان زهر عنا محفوظ

اشاره‌ایست ز ابرو و چشم و تیر و کمان

که تا بما نگریزی نهٔ زما محفوظ

فرو گذاشت ز رخ آن دو عروهٔ وثقی

که هر که چنگ بما زد شد از بلا محفوظ

بزیر سبزهٔ خطّش نهفته لب میگفت

که آب چشمهٔ خضر است نزد ما محفوظ

تو تا بخود نگری مرگ با تو دارد کار

ز خود برآی که تا باشی از فنا محفوظ

تو چند باشی حافظ رسوم مردم را

بیا بدرگه ما تا شوی بما محفوظ

بسوی مأمن عشق خدا گریز ای فیض

که تا زخویش رهی گردی از فنا محفوظ

کسی که غور کند نکتهای شعر مرا

شود ز جهل و ضلال ایمن از خدا محفوظ

ادامه مطلب
چهارشنبه 3 شهریور 1395  - 3:30 PM

اهل دنیا را ز جان کندن چه حظ

از عنای جان و برنج تن چه حظ

مرگ را نشناختن تا وقت مرگ

غافلان را از چنین مردن چه حظ

سعی کردن بهر دنیا روز و شب

ناگهانی مردن و ماندن چه حظ

خواجه را از جمع کردنها چسود

تخم حسرت در جهان کشتن چه حظ

عاقلانرا از مراعات رسوم

جز مشقتهای جان و تن چه حظ

اهل عزت را ز عزوّ سروری

جز مراعات گران کردن چه حظ

کار عقبا را پس افکندن چه سود

فوت کردن وقت تا رفتن چه حظ

زینت دنیا ندارد چون بقا

عاقلانرا دل در آن بستن چه حظ

فیض را زین پندهای بیهده

گفتن و بنوشتن و خواندن چه حظ

ادامه مطلب
چهارشنبه 3 شهریور 1395  - 3:30 PM

حرف بیگانگی یار غلط بود غلط

سخن دوری و آزار غلط بود غلط

آشنا بود وفادار و بدلها نزدیک

غیر این در حق آن یار غلط بود غلط

راست آن بود که مستان غمش میگفتند

سخن مردم هشیار غلط بود غلط

یار با ماست نه دورست نه بیکار ز ما

آن سخنهای دل‌ آزار غلط بود غلط

هرچه گفتیم و شنیدیم باو بود و ازو

تهمت صحبت اغیار غلط بود غلط

حسن او بود که بر روی بتان جلوه نمود

حسن اغیار جفاکار غلط بود غلط

عشق او بود که آتش بدل و جان میزد

عشق خوبان ستمکار غلط بود غلط

عمر آنست که با دوست سراید ای فیض

هر چه کردیم جز این کار غلط بود غلط

ادامه مطلب
چهارشنبه 3 شهریور 1395  - 3:30 PM

روی دل سوی هوا کردم غلط

جاده در راه خدا کردم غلط

چشم عقلم بود و بستم کاشگی

کور بودم از عما کردم غلط

یا گمان بردم هوا هم رهبریست

رهزنی را رهنما کردم غلط

دل نمیبایست بستن در هوا

دل چو بستم در هوا کردم غلط

کاشکی یکبار بودی یا دو بار

اندرین ره بارها کردم غلط

کاشکی یک یا دو جا بودی غلط

گام و گام و جابجا کردم غلط

هیچ کس با من نمیگوید درست

کز کجا این راه را کردم غلط

ای عزیزان روز روشن راه راست

چشم بینا از کجا کردم غلط

بست چشم عقل را دست هوا

فیض را از هوا کردم غلط

ادامه مطلب
چهارشنبه 3 شهریور 1395  - 3:30 PM

غیر عشق رخ دلدار غلط بود غلط

هرچه کردیم غیر این کار غلط بود غلط

هر چه گفتیم و شنیدیم خطا بود خطا

جز حدیث لب دلدار غلط بود غلط

کاش اول شدمی از دو جهان بیگانه

آشنائی به جز آن یار غلط بود غلط

اینکه گفتند وفائی بجهان میباشد

ما ندیدیم وفادار غلط بود غلط

یار غمخوار وفادار به جز دوست نبود

سخن یاری اغیار غلط بود غلط

هوس گلشن فردوس سبک بود سبک

عشوه دنیی غدار غلط بود غلط

ای برادر ز من راست شنو حرف درست

هرچه جز یار و غم یار غلط بود غلط

فیض جز عشق و غم عشق دیگر چیزی نیست

کار دیگر به جز این کار غلط بود غلط

ادامه مطلب
چهارشنبه 3 شهریور 1395  - 3:30 PM

تا در رخت دید سیمای آتش

شد این دل من مأوای آتش

از عشق نامی من می‌شنیدم

کی دیده بودم در پای آتش

از رشک رویت وز رشک خویت

سوزد سراپا اجزای آتش

زلف سیاهت بر روی ماهت

مانند دودیست بالای آتش

تا در دل من جا کرد عشقت

جا کرد در سر سودای آتش

بر سینه‌ام گوش بگذار و آنگه

تا نشنیده باشد غوغای آتش

در آتشت فیض در فیضت آتش

هم آتشش جا هم جای آتش

ادامه مطلب
چهارشنبه 3 شهریور 1395  - 3:24 PM

عمر تو همه هباست ای فیض

درد دینت کجاست ای فیض

بهر دنیا مباش غمناک

تا در نگری فناست ای فیض

روی دل ازینجهان بگردان

بنگر که چه در قفاست ای فیض

خود میدانی که در قیامت

ز آشوب و بلا چهاست ای فیض

چون کار ز دست ما برون شد

دردیست که بیدواست ای فیض

ما نا مفتون شاهدانی

رنگ ز ردت گواست ای فیض

کردم بطبیب حال خود عرض

گفت از اثر است ای فیض

گفتم که هوا ز سر بدر شد

گفتا هوا بجاست ای فیض

غافل منشین ز فتنهٔ نفس

این نفس تو اژدهاست ای فیض

بگذار حدیث نفس و بگذر

بس شر که ز گفت خواست ای فیض

ادامه مطلب
چهارشنبه 3 شهریور 1395  - 3:24 PM

 

عشقت ره و رهنماست ای فیض

جز عشق رهی کجاست ای فیض

در عشق به بین جمال مقصود

عشق آینه خداست ای فیض

جان و دل ما بعشق باقیست

عشق آب حیات ماست ای فیض

هم در ره عشق کان شادیست

غمهای دگر بلاست ای فیض

از عشق طلب هر آنچه خواهی

کو معدن هر عطاست ای فیض

ز عشق توان ز فتنه رستن

عشق آفت فتنهاست ای فیض

در عشق گریز و در غم عشق

جز عشق همه فناست ای فیض

پیوسته ز عشق فیض جو فیض

کو منبع فیضهاست ای فیض

ادامه مطلب
چهارشنبه 3 شهریور 1395  - 3:24 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 102

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4377640
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث