باده می نوش و جام را می بین
خلق را مظهر خدا می بین
نعمتاللّه را نکو بشناس
دیده بگشا و هر دو را می بین
باده می نوش و جام را می بین
خلق را مظهر خدا می بین
نعمتاللّه را نکو بشناس
دیده بگشا و هر دو را می بین
خوش بگو اللّه و اسم ذات بین
جمله اشیا مصحف و آیات بین
در زمین و آسمان می کن نظر
نور او در دیدهٔ ذرات بین
در صورت و معنیش نظر کن
می بین همه و مرا خبر کن
خواهی که رسی به نعمتاللّه
بر درگه سیّدم گذر کن
کون جامع جامع این است و آن
هر دو را از لوح این انسان بخوان
صورت و معنی او با هم بدان
نیست مثلش در همه کون و مکان
فقر بگزین و غنا ایثار کن
اختیار خود فدای یار کن
صوفیانه گر بیابی این خصال
رو به صوفیخانه ای و کار کن
من حسینی مذهبم ای یار من
یافته تعظیم از خلق حسن
علم تو باشد همه از قیل و قال
و آن من میراث من از جد من
یک عین به اختلاف اعیان
بنمود جمال ای عزیزان
در هر عینی نموده حسنی
از عین جمال ای عزیزان
این صفات بد اگر از خود جدا سازی چو من
نعمت الله زمان باشی و سلطان زمن
غیبت و نمامی و حرص و حسد این هر چهار
باز بخل و کینه و آنگه طمع بشنو ز من
باده می نوش و جام را می بین
خلق را مظهر خدا می بین
نعمت الله را نکو بشناس
دیده بگشا و هر دو را می بین
خوش بگو الله و اسم ذات بین
معنیش در صورت و آیات بین
جلمه مرآتند ها و هوی ما
یک حقیقت در دو صد مرآت بین