آینه بردار و در وی کن نظر
صورت لطف الهی می نگر
مجمع مجموع اسما را ببین
از کرم هر بی خبر را کن خبر
آینه بردار و در وی کن نظر
صورت لطف الهی می نگر
مجمع مجموع اسما را ببین
از کرم هر بی خبر را کن خبر
منکرت گر همی کند انکار
مکن انکار منکرت زنهار
زان که هر کو موحد است تمام
همه بیند یکی کند اقرار
یک وجود و مراتبش بسیار
عارفانه مراتبش بشمار
علم و قدرت ارادتست و حیات
یک حقیقت بود به نام چهار
آن دلبر شوخ مست بنگر
آن یار که با من است بنگر
در دیدهٔ مست ما نظر کن
کآئینهٔ روشن است بنگر
عارفانه اول و آخر نگر
هر چه بینی باطن و ظاهر نگر
این و آن با همدگر نیکو ببین
از کرم هر بی خبر را کن خبر
در همه آئینهٔ اسما نگر
بلکه با اسما مسمی را نگر
خوش بیا با ما درین دریا در آ
بحر را می بین و در دریا نگر
آتش غیرتش برافروزد
غیر خود را به یک نفس سوزد
لیس فی الدار غیره دیار
این سخن را به ما بیاموزد
مطلوب خود است و طالب خود
چه جای خیال نیک یابد
موجود بود عرض کدام است
غیری او را چگونه یابد
نعمت خود خدا به ما بخشید
این چنین نعمتی خدا بخشید
دنیی و آخرت به ما می داد
ترک کردیم خود به ما بخشید
خلعتی خوش خدا به ما بخشید
خوش نوائی به بینوا بخشید
همه عالم به ما عطا فرمود
پادشاهی به این گدا بخشید