قیمت بهشت چیست؟

 

مقدمه:

در روايات مي خوانيم كه مؤمن داراي دو نور است: نور «خوف» و نور «رجا» كه هر يك وزن شوند از ديگري افزون تر نيست; بنابراين اگر اميد كسي بيشتر از ترسش باشد، داراي ايمان ضعيف خواهد بود. بايد كوشش كرد تا بيم و اميد به موازات هم رشد كنند تا مبتلا به گناه نشويم و چنين است كه انسان هيچ گاه براي انجام گناه گستاخ نمي شود.پس نباید با اميد به رحمت خداوند گناه کرد. خداوند همان گونه كه داراي رحمت است، كيفر وي نيز براي گناهكاران آماده است; بنابراين، اشتباه است كه تنها به رحمت خدا توجّه كنيم و خويشتن را از خشم او درامان بدانيم.
همه كسانى كه وارد جهنم مى‏ شوند، براى هميشه در جهنم نخواهند بود و تنها عده خاصى (مانند كافران) براى هميشه در جهنم خواهند بود.
براساس آيات و روايات، حقيقت آن است كه اگر آدمى، در مجموع رو به خدا داشته و خداخواه، مؤمن، و دوستدار حضرت رسول اكرم و اهل بيت باشد؛ ولى در اينجا خود را از آلودگى ‏ها و تعلّقات پاك نسازد، در قيامت با عذاب‏ ها و فشارها رو به رو بوده و به طبقه اعلاى جهنم خواهد رفت كه اگر به باطنش بنگرى، بهشت خواهد بود. مؤمن گناهكار، در اين جهنم موقت ، مدتى قرار خواهد گرفت تا بدين عذاب‏ ها تطهير شود و به بهشت قدم بگذارد.

تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net

دانلود سخنرانی قیمت بهشت


ادامه مطلب


[ دوشنبه 29 اردیبهشت 1393  ] [ 6:02 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (1) ]

سلامتی دخترایی که :

سلامتی-دخترا-چادری (www.shabhayetanhayi (22)


سلامتی اون دخترایی که وقتی دوتا لات میبینن عوض لبخند


چادرشونو محکم تر میگیرن


سلامتی دخترایی که چادرشون خاکی و گلی و خیس میشه


 ولی از سرشون باز نمیشه


سلامتی دخترایی که سرشون بره چادرشون نمیره




سلامتی-دخترا-چادری (www.shabhayetanhayi (3)



سلامتی دخترایی که آروم  و سنگین قدم بر میدارن که


مبادا دل نامحرمی بلرزد


سلامتی دخترایی که زیباییشونو عرضه نمیکنن به هرکس و ناکسی



سلامتی دخترایی که از هر کس و ناکسی دل نمیبرن


سلامتی دخترایی که بهشون میگی امل ولی….



سلامتی-دخترا-چادری (www.shabhayetanhayi (1)


سرشار از فهم و دانایی ان و بازم سکوت میکنن تا


مبادا ترک بردارد چینی نازک عفتشون


و سلامتی دخترایی که میراث زهرا (س) رو خوب حفظ کردن


سلامتی همشون صلوات



اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


ادامه مطلب


[ چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393  ] [ 6:49 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

ظهور نزدیک است

 

 


ادامه مطلب


[ چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393  ] [ 6:45 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

آخرين لحظات عمر پيامبر(ص) و حالات حضرت زهرا (س)

 

اضطراب و دلهره سراسر «مدينه» را فراگرفته بود. ياران پيامبر با ديدگانى اشكبار، و دلهائى آكنده از اندوه دور خانه‏ى پيامبر گرد آمده بودند، تا از سرانجام بيمارى پيامبر آگاه شوند.
گزارشهائى كه از داخل خانه به بيرون مى‏رسيد، از وخامت وضع مزاجى آن حضرت حكايت مى‏كرد؛ و هر نوع اميد به بهبودى را از بين مى‏برد و مطمئن مى‏ساخت كه جز ساعاتى چند، از آخرين شعله‏هاى نشاط زندگى پيامبر باقى نمانده است.

گروهى از ياران آن حضرت علاقمند بودند كه از نزديك رهبر عاليقدر خود را زيارت كنند، ولى وخامت وضع پيامبر اجازه نمى‏داد در اطاقى كه وى در آن بسترى گرديده بود؛ جز اهل‏بيت وى، كسى رفت و آمد كند.
دختر گرامى و يگانه يادگار پيامبر، فاطمه (ع)، در كنار بستر پدر نشسته بود، و بر چهره‏ى نورانى او نظاره مى‏كرد. او مشاهده مى‏نمود كه عرق مرگ، بسان دانه‏هاى مرواريد، از پيشانى و صورت پدرش سرازير مى‏گردد. زهرا (ع)، با قلبى فشرده و ديدگانى پر از اشك و گلوى گرفته، شعر زير را كه از سروده‏هاى ابوطالب درباره پيامبر عاليقدر بود، زمزمه مى‏كرد و مى‏گفت:

وابيض يستسقى الغمام بوجهه     -     ثمال ايتامى عصمة للارامل

چهره‏ى روشنى كه به احترام آن، باران از ابر درخواست مى‏شود، شخصيتى كه پناهگاه يتيمان و نگهبانان بيوه زنان است.
در اين هنگام، پيامبر ديدگان خود را گشود، و با صداى آهسته به دختر خود فرمود: اين شعرى است كه ابوطالب درباره‏ى من سروده است؛ ولى شايسته است به جاى آن، آيه‏ى زير را تلاوت نمائيد: «و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم و من يتقلب على عقبيه فلن يضر اللَّه شيئا و سيجزى الشاكرين»: (1) محمد پيامبر خدا است و پيش از او پيامبرانى آمده‏اند و رفته‏اند. آيا هرگاه او فوت كند و يا كشته شود، به آئين گذشتگان خود بازمى‏گرديد؟ هركس به آئين گذشتگان خود بازگردد خدا را ضرر نمى‏رساند و خداوند سپاسگزاران را پاداش مى‏دهد.(2)

پيامبر با دختر خود سخن مى‏گويد:

تجربه نشان مى‏دهد كه عواطف در شخصيتهاى بزرگ، بر اثر تراكم افكار و فعاليتهاى زياد، نسبت به فرزندان خود كم‏فروغ مى‏گردد. زيرا اهداف بزرگ و افكار جهانى آنچنان آنان را به خود مشغول مى‏سازد كه ديگر عاطفه و علاقه به فرزندان، مجالى براى بروز و ظهور نمى‏يابد؛ ولى شخصيتهاى بزرگ معنوى و روحانى از اين قاعده مستثنى هستند. آنان با داشتن بزرگترين اهداف و ايده‏هاى جهانى و مشاغل روزافزون، روح وسيع و روان بزرگى دارند، كه گرايش به يك قست، آنها را از قسمت ديگر بازنمى‏دارد.
علاقه‏ى پيامبر به يگانه فرزند خود، از عاليترين تجلى عواطف انسانى بود تا آنجا كه پيامبر هيچگاه بدون وداع با دختر خود، مسافرت نمى‏كرد و هنگام مراجعت از سفر قبل از همه به ديدن او مى‏شتافت. در برابر همسران خود، از وى احترام شايسته‏اى به عمل مى‏آورد، و به ياران خود مى‏فرمود:

«فاطمه پاره‏ى تن من است. خشنودى وى خشنودى من، و خشم او خشم من است». (3) ديدار زهرا، او را به ياد پاكترين و عطوفترين زنان جهان، «خديجه» مى‏انداخت كه در راه هدف مقدس شوهر، به سختيهاى عجيبى تن داد و ثروت و مكنت خود را در آن راه بذل نمود.
در تمام روزهايى كه پيامبر بسترى بود، فاطمه «ع» در كنار بستر پيامبر نشسته و لحظه‏اى از او دور نمى‏شد. ناگاه پيامبر به دختر خود اشاره نمود كه با او سخن بگويد. دختر پيامبر قدرى خم شد و سر را نزديك پيامبر آورد. آنگاه پيامبر با او به طور آهسته سخن گفت. كسانى كه در كنار بستر پيامبر بودند، از حقيقت گفتگوى آنها آگاه نشدند. وقتى سخن پيامبر به پايان رسيد، زهرا سخت گريست و سيلاب اشك از ديدگان او جارى گرديد. ولى مقارن همين وضع، پيامبر بار ديگر به او اشاره نمود و آهسته با او سخن گفت. اين بار زهرا با چهره‏اى باز و قيافه‏اى خندان و لبان پر تبسم سر برداشت. وجود اين دو حالت متضاد در وقت مقارن، حضرا را به تعجب واداشت. آنان از دختر پيامبر خواستند كه از حقيقت گفتار پيامبر آگاهشان سازد. زهرا فرمود: من راز رسول خدا را فاش نمى‏كنم.

پس از درگذشت پيامبر، زهرا (ع) روى اصرار «عائشه»، آنان را از حقيقت ماجرا آگاه ساخت و فرمود: پدرم در نخستين بار مرا از مرگ خود مطلع نمود و اظهار كرد كه من از اين بيمارى بهبودى نمى‏يابم. براى همين جهت به من، گريه و ناله دست داد، ولى بار ديگر به من گفت كه تو نخستين كسى هستى كه از اهل‏بيت من، به من ملحق مى‏شوى. اين خبر به من نشاط و سرور بخشيد، فهميدم كه پس از اندكى به پدر ملحق مى‏گردم. (4)


در آخرين لحظه‏هاى زندگى، چشمان خود را باز كرد و گفت: برادرم را صدا بزنيد تا بيايد در كنار بستر من بنشيند. همه فهميدند مقصودش على است. على در كنار بستر وى نشست، ولى احساس كرد كه پيامبر مى‏خواهد از بستر برخيزد. على پيامبر را از بستر بلند نمود و به سينه‏ى خود تكيه داد. (5)

چيزى نگذشت كه علائم احتضار، در وجود شريف او پديد آمد. شخصى از ابن‏عباس پرسيد، پيامبر در آغوش چه كسى جان سپرد. ابن‏عباس گفت: پيامبر گرامى در حالى كه سر او در آغوش على بود، جان سپرد. همان شخص افزود كه عايشه مدعى است كه سر پيامبر بر سينه‏ى او بود كه جان سپرد. ابن‏عباس گفته‏ى او را تكذيب كرد و گفت: پيامبر در آغوش على جان داد. و على و برادر، من، فضل او را غسل دادند. (6)
امير مؤمنان، در يكى از خطبه‏هاى خود به اين مطلب تصريح كرده مى‏فرمايد:
«و لقد قبض رسول‏اللَّه و ان رأسه لعلى صدري... و لقد وليت غسله والملائكة اعواني». (7)

پيامبر در حالى كه سر او بر سينه‏ى من بود، قبض روح شد. من او را در حالى كه فرشتگان مرا يارى و كمك مى‏كردند، غسل دادم.
گروهى از محدثان نقل مى‏كنند كه آخرين جمله‏اى كه پيامبر در آخرين لحظات زندگى خود فرمود، جمله‏ى «لا، مع الرفيق الاعلى» بوده است. گويا فرشته‏ى وحى او را در موقع قبض روح مخير ساخته است كه بهبودى يابد و بار ديگر به اين جهان بازگردد؛ و يا پيك الهى رسانيده است كه مى‏خواهد به سراى ديگر بشتابد و با كسانى كه در آيه‏ى زير به آنها اشاره شده، بسر ببرد. «فأولئك مع الذين أنعم اللَّه عليهم من النبيين والصديقين والشهداء والصالحين و حسن أولئك رفيقاً»: (8)آنان با كسانى هستند كه خداوند به آنها نعمت بخشيده؛ از پيامبران و صديقان و شهيدان و صالحان، و اينها چه نيكو دوستان و رفيقانى هستند. پيامبر اين جمله را فرمود و ديدگان و لبهاى وى روى هم افتاد. (9)

پی نوشت

1_سوره‏ى آل‏عمران/ 144.
2ـ «ارشاد»/ 98.
3ـ «صحيح بخارى»، ج 5/ 21.
4ـ «طبقات ابن‏سعد»، ج 2/ 247؛ «كامل»، ج 2/ 219.
5ـ «طبقات ابن‏سعد»، ج 2/ 247، «كامل»، ج 2/ 263.
6ـ «طبقات»، ج 2/ 263.
7ـ نهج‏البلاغه.
8ـ «اعلام‏الورى»/ 83.

9ـ سوره‏ى نساء/ 69.

منبع: آوینی


ادامه مطلب


[ دوشنبه 1 اردیبهشت 1393  ] [ 10:37 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

ابليس از غدير تا سقيفه

 

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به من خبر داد كه ابليس و رؤساى اصحابش هنگام منصوب كردن اميرالمؤمنين مرا به امر خداوند در روز غديرخم حاضر بودند.
آن حضرت به مردم خبر داد كه من نسبت به آنان از خودشان صاحب اختيارترم، و به ايشان دستور داد كه حاضران به غايبان برسانند.

(در آن روز) شياطين و مريدان از اصحاب ابليس رو به او كردند و گفتند: «اين امت، مورد رحمت قرار گرفته و حفظ شده‏اند، و ديگر تو و ما را بر اينان راهى نيست. چرا كه پناه و امام بعد از پيامبرشان به آنان شناسانده شد». ابليس غمگين (1) و محزون رفت.

اميرالمؤمنين عليه‏السلام فرمود: بعد از آن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله به من خبر داد و فرمود: مردم در سقيفه‏ى بنى‏ساعده با ابوبكر بيعت مى‏كنند بعد از آنكه با حق ما و دليل ما استدلال كنند. سپس به مسجد مى‏آيند و اولين كسى كه بر منبر من با او بيعت خواهد كرد ابليس است كه به صورت پيرمرد سالخورده‏ى پيشانى پينه بسته چنين و چنان خواهد گفت.

سپس خارج مى‏شود و اصحاب و شياطين و ابليس‏هايش را جمع مى‏كند. آنان به سجده مى‏افتند و مى‏گويند: «اى آقاى ما، اى بزرگ ما، تو بودى كه آدم را از بهشت بيرون كردى»! (ابليس) مى‏گويد: «كدام امت پس از پيامبرشان گمراه نشدند؟ هرگز! گمان كرده‏ايد كه من بر اينان سلطه و راهى ندارم؟ كار مرا چگونه ديديد هنگامى كه آنچه خداوند و پيامبرش درباره‏ى اطاعت او دستور داده بودند ترك كردند». و اين همان قول خداوند تعالى است كه «و لقد صدق عليهم ابليس ظنه فاتبعوه الا فريقا من المؤمنين» (2)، «ابليس گمان خود را به آنان درست نشان داد و آنان به جز گروهى از مؤمنين او را متابعت كردند».
 

ايجاد شيعه و سنى

هواخواهان و پيروان على عليه‏السلام نظر به مقام و منزلتى كه آن حضرت پيش پيغمبر اكرم (ص) و صحابه و مسلمانان داشت، مسلم مى‏داشتند كه خلافت و مرجعيت پس از رحلت پيامبر (ص) از آن على عليه‏السلام مى‏باشد و ظواهر اوضاع و احوال نيز ، جز حوادثى كه در روزهاى بيمارى پيامبر (ص) به ظهور پيوست، نظر آنان را تأييد مى‏كرد.

ولى برخلاف انتظار آنان درست، در حالى كه پيامبر اكرم رحلت فرمود و هنوز جسد مطهرش دفن نشده بود و اهل‏بيت و عده‏اى از صحابه سرگرم لوازم سوگوارى و تجهيزاتى بودند كه خبر يافتند، عده‏اى ديگر كه بعدا اكثريت را بردند، با كمال عجله و بى‏آنكه با اهل‏بيت و خويشاوندان پيامبر اكرم (ص) و هوادارانشان، مشورت كنند و حتى كمترين اطلاعى بدهند، از پيش خود، در قيافه خيرخواهى براى مسلمانان در محلى به نام سقيفه خليفه معين نمودند و على عليه‏السلام و يارانش را در برابر كارى انجام يافته قرار داده‏اند.

على عليه‏السلام و هواداران او مانند، عباس- زبير و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار پس از فراغ از دفن پيامبر (ص) و اطلاع از جريان امر در مقام انتقاد برآمده به خلافت انتخابى و كارگردانان آن، اعتراض نموده، اجتماعاتى نيز كردند، ولى پاسخ شنيدند كه صلاح مسلمانان در همين بود.

اين انتقاد و اعتراف بود كه اقليتى را از اكثريت جدا كرد و پيروان على عليه‏السلام را به همين نام (شيعه على عليه‏السلام) به جامعه شناسانيد و دستگاه خلافت نيز به مقتضاى سياست وقت مراقب بود كه اقليت نامرده به اين نام معروف نشود و جامعه به دو دسته‏ى اقليت و اكثريت منقسم نگردد، بلكه خلافت را اجماعى مى‏شمردند و معترض را متخلف از جماعت مسلمانان مى‏ناميدند و گاهى با تعبيرات زشت ديگر ياد مى‏كردند.

استحاله فرهنگى

آنچه براى همه مسلم است و به حديث متواتر ثابت شده پس از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بايد حاكم بر سرنوشت سياسى مؤمنين و جامعه اسلامى على بن ابى‏طالب عليه‏السلام باشد.

ولى جريانهاى نهان و آشكار و دوست و دشمن با تشكيل سقيفه، يكى از تاريكترين دورانهاى صدر اسلام را رقم زد، دوره‏اى كه موجب شد حضور امام معصوم در صحنه جامعه و در امور سياسى و اقتصادى و نظامى دچار محدوديت و در نهايت ظاهرى و بى‏تاثير گردد و اين حاصل شوم سقيفه بود كه در يك كلام مى‏توان گفت ديانت از سياست تفكيك شد و يك ارتداد اجتماعى پيش آمد و همين نقطه شروع يك دگرگونى و ارتجاع فرهنگى و به عبارتى استحاله فرهنگى و بازگرداندن مردم از اهداف و خواسته‏هاى خدائى پيامبر بزرگوار اسلام بود. حضرت زهرا عليهاالسلام در خطبه‏ها و بيانات خود به تعدادى از عوامل اين استحاله فرهنگى اشاره مى‏كند.

در كتاب تحليل حوادث ناگوار زندگانى حضرت زهرا عليهاالسلام در يك جمع‏بندى كه با استفاده از خطبه‏هاى فاطمه زهرا عليهاالسلام صورت گرفته به اين عوامل اشاره مى‏شود.


1- فانى حرتم بعدالبيان. (سرگردانى و اضطراب)
2- ظهرت فيكم حسكة النفاق. (نفاق و دوروئى)
3- الا تقاتلون قوما نكثوا ايمانهم. (سكوت و بى‏تفاوتى)
4- و نكصتم بعد الاقدام. (پيمان‏شكنى)
5- تفرون من القتال. (ترك جهاد و مبارزه)
6- فقبحا لفلول الحد. (ترس و زبونى)
7- و انتم فى رفاهية من العيش. (تنبلى و تن‏آسائى (رفاه‏زدگى»
8- و ما الذى نقموا من ابى‏الحسن. (ترك حمايت از رهبر معصوم (و انزواى رهبرى»
9- ما هذه الغميزة فى حقى. (از دست دادن روح شهادت ‏طلبى)
10- و اشركتم بعد الايمان. (روى آوردن به شرك و كفر) (3)
11- افحكم الجاهلية يبغون؟ (بى‏وفائى)

پی نوشت

1_«ب»: مأيوس.
2ـ سوره‏ى سبا: آيه ى 20.

3_تحليل حوادث ناكوار زندگانى حضرت زهرا عليهاالسلام/ محمد دشتى/ ص 52

منبع: آوینی


ادامه مطلب


[ دوشنبه 1 اردیبهشت 1393  ] [ 10:35 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

رحلت نبى مكرم اسلام


بر طبق روايات مشهور ميان محدثين شيعه، رحلت رسول خدا (ص) در روز دوشنبه بيست و هشتم ماه صفر اتفاق افتاد، ولى مشهور نزد اهل سنت آن است كه آن مصيبت بزرگ در روز دوازدهم ربيع‏الاول واقع شد و در آن موقع شصت و سه سال از عمر شريف آن حضرت گذشته بود.

و چون اميرالمؤمنين (ع) طبق وصيت رسول خدا (ص) خواست بدن آن حضرت را غسل دهد فضل بن عباس را طلبيد تا به او كمك كند و بدو دستور داد چشمان خود را ببندد و آب به دست على (ع) بدهد، و بدين ترتيب على (ع) جنازه را غسل داد و حنوط و كفن كرد، سپس به تنهايى بر او نماز خواند، آنگاه از خانه بيرون آمده و رو به مردم كرد و گفت:


- همانا پيغمبر در زندگى و پس از مرگ امام و پيشواى ماست اكنون دسته دسته بياييد و بر او نماز بخوانيد، و پس از انجام اين كار عباس بن عبدالمطلب شخصى را به نزد ابوعبيده جراح كه براى مردم مكه قبر مى‏كند فرستاد تا او كار حفر قبر آن حضرت را به عهده گيرد و در همان اتاقى كه پيغمبر از دنيا رفته بود قبرى حفر كرده و همانجا آن حضرت را دفن كردند. و چون هنگام دفن شد انصار مدينه از پشت خانه صدا زدند: يا على براى خدا حق ما را نيز در اين روز فراموش نكن و اجازه بده تا يكى از ما نيز در دفن رسول خدا شركت جويد و ما نيز از اين افتخار سهم و نصيبى ببريم. على (ع) اجازه داد اوس بن خولى- كه يكى از شركت كنندگان در جنگ بدر و از بزرگان قبيله بنى‏عوف بود- در مراسم دفن آن حضرت شركت جويد و چون اوس بن خولى به داخل خانه آمد على (ع) بدو فرمود:


- تو در ميان قبر برو، و على (ع) جنازه‏ى رسول خدا (ص) را برداشته بر دست او نهاد و اوس جنازه را در قبر نهاد و چون روى زمين قبر قرار گرفت بدو فرمود: اكنون بيرون آى، سپس خود اميرالمؤمنين (ع) داخل قبر شد و بند كفن را از طرف سر باز كرد و گونه‏ى مبارك رسول خدا را روى خاك نهاد و لحد چيده خاك روى قبر ريختند و بدين ترتيب با يك دنيا اندوه و غم بدن مطهر رسول خدا (ص) را در خاك دفن كردند.

زمينه ‏سازى حوادث كربلا

مفضل بن حضرت صادق عليه‏السلام عرض كرد: اى مولاى من! اشك ريختن را چه ثوابى است؟" فرمود: "در صورتى كه به خاطر فردى بر حق اشك ريخته شود ثوابى بى‏شمار دارد." مفضل مدتى طولانى گريه كرد و گفت اى پسر رسول خدا، روز انتقام‏گيرى شما از روز سختى و اندوهتان بزرگتر است.

حضرت فرمود: "ولى هيچ روزى همچون روز محنت و اندوه ما در كربلا نيست هر چند روز سقيفه و سوزاندن در خانه اميرالمؤمنين عليه‏السلام و حسنين عليهم‏السلام و فاطمه عليهاالسلام و زينب و ام‏كلثوم و فضه و كشتن محسن با ضرب لگد بزرگتر و وحشتناكتر و تلخ‏تر است زيرا آن روز اصل و ريشه روز عذاب است." و حضرت فرمود: "در روز قيامت حضرت خديجه و فاطمه بنت اسد كه جده‏هاى محسن مى‏باشند او را در حالى كه خون‏آلود است با خود مى‏آوردند و به همراه آنان ام‏هانى و جمانه، عمه‏هاى او كه دختران ابوطالب مى‏باشند و اسماء بنت عميس فريادزنان و شيون‏كنان دستهايشان را بر صورتها كوبيده موهاى سر را پريشان مى‏كنند و فرشتگان انان را با بالهايشان مى‏پوشانند و مادرش حضرت فاطمه عليهاالسلام گريه مى‏كند و فرياد مى‏زند و مى‏گويد: هذا يومكم الذى توعدون.

(جبرييل از طرف) محسن فرياد مى‏زند و مى‏گويد: من ستمديده‏ام و يارى مى‏جويم. رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله محسن را روى دست گرفته او را بالا به سوى آسمان نگه مى‏دارد و مى‏فرمايد: اى خداى من و اى مولاى من! ما به خاطر تو در دنيا صبر و بردبارى كرديم و امروز روزى است كه هركس هر كار خوبى را كه انجام داده حاضر و هر كار بدى را كه انجام داده، در مقابل خود مى‏بيند و آرزو مى‏كند كه اى كاش بين او و بين كار بدى كه انجام داده، فاصله‏اى بس دور مى‏بود (2)

در كتاب فرهنگ عاشورا در اين ارتباط چنين آورده است:
ديد جريان شناسانه در حوادث، ريشه حادثه عاشورا را در انحراف نخستين در رهبرى حكومت مى‏بيند كه در (سقيفه بنى‏ساعده) اتفاق افتاد. اگر جمعى از امت پيامبر، نيم قرن پس از رحلت رسول‏الله صلى اللَّه عليه و آله در كربلا فرزند رسول‏الله صلى اللَّه عليه و آله را شهيد كردند، زمينه آن حوادث گذشته و غصب خلافت و تصدى آل ابوسفيان نسبت به حكومت اسلامى و كنار زدن ائمه از ولايت و رهبرى بود. از اين رو در زيارت عاشورا كسانى لعن مى‏شوند كه آغازگر ظلم بر اهل‏بيت پيامبر و بنيانگذار ستم به ذريه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بودند، و نيز كسانى كه به آن ستم نخست راضى شدند، همكارى يا سكوت كردند و زمينه‏ساز آن بودند، تا آنجا كه براى جنگ با عترت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله، تمكين كردند: لعن الله امة اسست اساس الظلم والجور عليكم اهل البيت و لعن الله امة دفعتكم عن مقامكم و ازالتكم عن مراتبكم التى رتبكم الله فيها و لعن الله امة قتلتكم و لعن الله الممهدين لهم بالتمكين من قتالكم....

در ماجراى كربلا، همه آنان كه از آغاز، اهل‏بيت را از صحنه اجتماعى و سياسى امت كنار زدند و بر غصب حكومت اسلامى توطئه كردند، تا آنان كه بر كشتن او گرد آمدند و همراهى و متابعت كردند، شريكند. اين نكته در جاى ديگر زيارت عاشورا مطرح است:
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و ال محمد و اخر تابع له على ذلك، اللهم العن العصابه التى جاهدت الحسين و شايعت و بايعت و تابعت على قتله، اللهم العنهم جميعا.
توطئه سقيفه، تلاشى از سوى شركت شكست خورده در جبهه‏هاى بدر و احد و حنين بود، تا دوباره به سيادت جاهلى خود برسند و سفيانيان كوشيدند انتقام كشته‏هاى خود را از آل پيامبر صلى اللَّه عليه و آله، از طريق سلطه يافتن بر خلافت و تار و مار كردن بنى‏هاشم و عترت رسول بگيرند. طرح شورا و بيعت ساختگى سقيفه، ظاهرى فريبنده براى اعمال آن سياست بود. به قول نير تبريزى:

كانكه طرح بيعت شورا فكند -خود همانجا طرح عاشورا فكند
چرخ در يثرب رها كرد از كمان -تير كاندر نينوا شد بر نشان

هواداران سقيفه، در سپاه كوفه بودند. امام حسين عليه‏السلام روز عاشورا با بدن مجروح، آنان را (شيعيان آل ابى‏سفيان) خطاب كرد كه نه دين داشتند نه حريت. ابن‏زياد وقتى با سر بريده حسين عليه‏السلام در طشت طلايى روبرو شد، با چوبى كه در دست داشت بر لبهاى آن سر مطهر مى‏زد و مى‏گفت: يوم بيوم بدر يزيد بن معاويه نيز پس از كشتن امام و سرمستى از پيروزى بر آن حضرت، در پيش چشم فرزندان او كه به اسارت در كاخ او برده شده بودند، آرزو كرد كه كاش نياكان كشته شده‏اش در بدر، زنده بودند و به يزيد مى‏گفتند دستت درد نكند.

كشتن حسين عليه‏السلام و يارانش را در مقابل كشته‏هاى بدر دانست، نكر وحى و نزول جبرئيل شد و گفت اگر از آل ‏احمد صلى اللَّه عليه و آله انتقام نگيرم، از نسل خندف نيستم... حضرت زينب عليهاالسلام با خطاب يابن الطلقاء به يزيد، اشاره به نياكان مشرك او كرد، كه در فتح مكه، پيامبر آزادشان كرد. امام سجاد عليه‏السلام نيز به يزيد گفت: جد من على بن ابى‏طالب عليه‏السلام در جنگ بدر و احد و احزاب پرچمدار رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله بود اما پدر و جد تو پرچمدار كفار بودند. كربلا صحنه تجديد كينه‏هاى مشركان و منافقان بر ضد آل الله بود و همان قدرت سياسى را كه ميراث رسول خدا بود و غاصبانه به دست دشمن افتاد بر ضد عترت رسول به كار گرفتند و اين از شگفتيهاى تاريخ است.

سيدالشهداء عليه‏السلام در خطابه خويش در عاشورا به سپاه كوفه چنين فرمود: "شمشيرى را كه ما به دستتان داديم عليه ما تيز كرديد و به روى ما شمشير كشيديد و آتشى را كه بر دشمنان شما و ما افروخته بوديم بر خود ما افروختيد و با دشمنان خدا بر ضد اولياءاللَّه همدست شديد،" فشحذتم علينا سيفا كان فى ايدينا و حششتم علينا نارا اضرمناها على عدوكم و عدونا... و در نقل ديگر: سللتم علينا سيفا فى رقابنا و حششتم علينا نارالفتن... فاصبحتم البا على اوليائكم و يدا عليهم لاعدائكم. آيا اين همان سخن ابوبكر بن عربى نيست كه حسين عليه‏السلام به شمشير جدش كشته شد؟ ان حسينا قتل بسيف جده؟
تيرى را كه عمر سعد صبح عاشورا به سوى اردوى حسينى رها مى‏كند و تيرى را كه حرمله بر گلوى على اصغر عليه‏السلام مى‏زند تيرى نيست كه در سقيفه رها شد و بر قلب پيامبر نشست؟ و آيا آن تير، بر حنجره اصغر نشست يا بر جگر دين فرود آمد؟ چه خوب و عميق دريافته و سروده است مرحوم آيه‏اللَّه كمپانى:

فما رماه اذ رماه حرمله -و انما رماه من مهد له
سهم اتى من جانب السقيفه -و قوسه على يد الخليفه
و ما اصاب سهمه نحر الصبى-بل كبد الدين و مهجة النبى

اگر واقعه شوم سقيفه نبود هرگز جنايتهاى بعدى كه اوج آن در عاشورا بود پيش نمى‏آمد و مسير تاريخ اسلام و شيعه به گونه ديگرى بود.

پی نوشت

1_ صحيح مسليم، ج 16 به شرح نووى، ص 5- 6 و با مختصر تفاوتى كامل ابن‏اثير، ج 2، ص 323.
2_ فاطمه زهرا عليهاالسلام شادمانى دل پيامبر/ ص 698
3_ فرهنگ عاشورا/ جواد محدثى/ ص


ادامه مطلب


[ دوشنبه 1 اردیبهشت 1393  ] [ 10:33 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

آفرینش انسان از دیدگاه قرآن

 
 

 خداوند متعال مي فرمايد : « لَقَدْ خلَقْنا الإنسانَ في أحسنِ تقويمٍ »  حقيقتا ما انسان را در بهترين شكل وسيما آفريديم .

اين انسان كه از لحاظ بافت و تركيب اعضا و دستگاهاي داخلي وظرافت و كمال پيچيده ترين موجود در نظام طبيعت است واز ساخت وطريقه خلقت وي آگاه ترين دانشمندان عاجز مانده اند  داراي نفسي است كه با احساسات و عواطف آميخته و آرزوها ونيازها و ارزشها  در كشمكش مي باشد به گونه اي كه آگاه ترين روانشناسان از درك واقعيت آن ناتوانند .

آنچه كه بيانگر آفرينش انسان در بهترين شكل وسيما مي باشد وجود دستگاه يا  ديواره دفاعي سرم در بدن انسان است .

خداوند متعال دستگاههاي بسيار دقيقي به انسان بخشيده است  . اولين اين دستگاهها پوست مي باشد كه مانند زره وجامه است بر بدن ، ميكروب و مواد مضر را از آن دور مي سازد واين پوست اولين ديواره دفاعي است وبه عنوان مثال چشم با مژگان و پلك و اشك محافظت مي شود واين دستگاههاي خاص دومين ديواره دفاعي هستند .

اما ديواره دفاعي سوم بدن ، خون با نيرو و سربازهايي از گلبولهاي سفيد مي باشد وتعداد اين گلبولها كه نيروهاي دفاعي ديواره سوم را تشكيل مي دهند 25 ميليون گلبول سفيد در روزهاي سلامتي هستند واين تعداد در حالت مبارزه افزايش مي يابد .

اما ديواره سيستم دفاعي  سلولهاي سفيد خون در دفاع از جسم از لحاظ ظرافت و نظم و خلاقيت و زيركي به شيوه اي شگفت انگيزي قرار گرفته اند كه در سيستم عملكرد آنها در تقسيم نقش كشنده آنها ويا در تحقيق وظيفه آنها دانشمندان وحشت زده شده اند . بعد از چند ثانيه از ورود هر جسم نا آشنا به ديواره هاي خطوط دفاعي اول ودوم به آن جسم نا آشنا روي مي آورند . و گلبولهايي وجود دارند كه كارشان حمل سلاح شيميايي خاص جهت راندن دشمن و دفاع و انتقال آن به مركز مبارزه ،  جايي كه سلولهاي پيشگيري به تفكيك رموز اين سلاحها جهت ساخت پاد زهر مي پردازند .

پس از ساختن پاد زهر سلولهاي جنگنده ( ترميم كننده ) با حمل سلاح به جسم نا آشنا يورش مي آورند وبعد از كشمكش با آن به وسيله اين سلاح برنده سلولهايي جهت پاكسازي ميدان معركه از جنازه هاي دشمنان – جهت برگشت خون سالم وپاك اقدام مي نمايند . واين گلبول سفيد كه عنصر اساسي و نقش اصلي را در سيستم دفاعي ايفا مي كند قطر آن بيش از پانزده ميكرونٰ نيست .

در داخل اين لشكر ( سلول ) گروهي به نام دسته كماندو و تكاور به تازگي كشف شده اند كه مي توانند سلولهاي سرطان زا را فوراً كشف ونابود كنند.

                                     منبع : شگفتي هاي خداوند در بدن انسان  دكتر محمد نابلسي


ادامه مطلب


[ دوشنبه 1 اردیبهشت 1393  ] [ 10:20 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

تربیت فرزندان

 
 

تقوا از ممتاز ترين صفاتي است كه پدر ومادر ويا هر مربي ديگري بايد به آن متصف باشند تا بتوانند فرزندان را بر اساس آن تربيت كنند .

انديشمندان رباني تقوا را اينگونه تعريف كرده اند : خداوند تورا درجايي نبيند كه نهي فرموده است يا بعضي گفته اند : تقوي پرهيز از عذاب الهي با مراقبت ومحاسبه دايمي است والتزام به برنامه الهي در آشكار ونهان وكوشش مداوم در انتخاب حلال وپرهيز از حرام است .

عمر بن خطاب (رض) در جواب ابي بن كعب در مورد تقوي ،  فرمود : آيا تا به حال راهي پر از خار وخاشاك را طي كرده اي ؟ گفت آري ! فرمود چه كردي ؟ گفت سعي كردم خار وخاشاك در پايم فرو نرود . حضرت عمر (رض) فرمود : تقوي اينچنين است ( خود را از حرام وآنچه كه خداوند دوست ندارد دور نگاه داشتن است )

در مورد تشويق وامر به تقوي خداوند سبحان تعداد زيادي از آيات را نازل فرموده است :

« يا أيُّها الذينَ آمَنُوا اِتَّقُوا اللهَ حقَّ تُقاتِه : اي كساني كه ايمان آورده ايد چنانكه سزاوار است از خداوند بترسيد . آل عمران 102

يا أيُّها الذينَ آمنوا اتّقوا اللهَ وقُولُوا قولاً سديداً : اي كساني كه ايمان آورده ايد از خداوند بترسيد وبه درستي واستواري سخن بگوييد . احزاب 70

از پيامبر اكرم ( ص) سؤال كردند كه گرامي ترين مردم كيست ؟ فرمود با تقوي ترين آنها . رواه مسلم وبخاري

مربي قبل از هر كس ديگري مشمول اين اوامر ورهنمودها است ، زيرا الگويي است كه نظرها متوجه اوست وسايرين در رفتار به او اقتدا مي كنند وقبل از هركس مسؤول تربيت فرزند بر اساس ايمان است . وچه مژده اي از اين بهتر كه خود خداوند رحمان مي فرمايد : « ومَن يَتَّقِ اللهَ يَجعَلْ لَهُ مَخرجاً ويرزُقْهُ مِن حيثُ لا يحتَسِبُ»  الطلاق 3-2  وهركس كه از خداوند بترسد ( تقوي خدا داشته باشد ) خداي تعالي براي او گشايشي قرار مي دهد وبه او از جايي كه حسابش را    نمي کند روزی می رساند.                                 منبع : تربية الاولاد  ناصح


ادامه مطلب


[ دوشنبه 1 اردیبهشت 1393  ] [ 10:19 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

ایمان به پیامبران

 
 

بايستي ايمان داشته باشيم كه آنها داراي خصوصيات وصفات خدايي نبودند درجهان آفرينش تصرف نمي كردند وصاحب نفع وضرر نبودند ،  دراراده ي خدايي تعالي موثر نبودند جزاينكه خداوند آنها را آگاه مي كرد وعلم غيب نمي دانستند خداي تبارك وتعالي مي گويد (قُلْ لا املِكُ لِنفسي نفعاً ولا ضراً الا ما شاءالله ُولوكُنتُ أعلَمُ الغيبَ لا سْتَكْثَرْتُ مِنَ الخيرِ و ما مَسَّني السَّوءُ إن أناإلّا نَذيرٌ  وبَشيرٌ لقومٍ يُؤمنونَ )  اعراف 188

«بگو من مالك سود وزياني براي خود نيستم مگر اينكه خدا بخواهد اگر غيب مي دانستم منافع فراواني نصيب خود مي كردم واصلا شر وبلا به من نمي رسيد ومن كسي جز بيم دهنده و مژده دهنده ي مومنان نمي باشم  »                           

(عالمُ الغيبِ فلا يُظِهرُ علي  غيبهِ أحداً الّا مَنِ ارتَضَي منْ رّسولٍ)  جن  26 -27

«داننده ي غيب خداست وهيچ كسي را بر غيب خود آگاه نمي سازد مگر پيغمبري كه خدا اورا بپسندد »

خداوند   پيامبران را به فضايل اخلاقي مزين نموده وآنها را شايسته ي دريافت وحي كرده است تا لياقت رسالت را داشته باشند وبتوانند براي مردم الگو ورهبر باشند. مردم از آنها در امور دين ودنيا اقتدا نمايند ولازم است كه ايمان داشته باشيم به اين موضوع كه پيامبران در امور دين واطاعت از خداوند نشاني از ضعف ونقص نداشته اند وقدرت وتوان تبليغ ورساندن رسالتي را كه حامل بوده اند نيز داشته اند .خداوند مي فرمايد  :( أولئكَ الذينَ آتَيناهُم الكتابَ والحُكمَ والنُّبوةَ فَإن يَكفُرْ بها هؤلاءِ وكَّلْنّا قوماً لَيسُوا بها كافرينَ اولئكَ الذينَ هَدَي اللهُ  فبِهُداهُم اقتَدِه ) انعام 89-90

آنان كساني هستند كه كتاب وحكمت ونبوت به ايشان داديم اگراينان(كفار عصر پيامبر« ص») نسبت به آن كفر ورزند ماكساني را عهده دار آن مي سازيم كه نسبت به آن كفر نمي ورزند . آنان ( پيامبران) كساني اند كه خداوند هدايتشان كرده پس اي محمد(ص) از سيره پاك آنان پيروي كن.


ادامه مطلب


[ دوشنبه 1 اردیبهشت 1393  ] [ 10:13 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

قالَ رسولُ اللهِ (ص) ...

قالَ رسولُ اللهِ (ص) :« ما مِن رجُلٍ تُدرِكُ لَهُ بنتانِ أو أُختانِ ، فَيُحسِنُ إليهما ما صَحِبَتاهُ أو صَحِبَهُما إلّا أدخَلَتاهُ الجنّةَ »  رواه ابن ماجه

هر مردي كه دو دختر يا خواهر داشته باشد ، تا وقتي كه همراهش باشند يا همراهشان باشد به آن ها احسان ونيكي كند آن ها اور ا وارد بهشت مي كنند.

چگونه به دختران احسان ونيكي نمايم ؟ بزرگترين احسان كه ما ميتوانيم در قرن بيست ويكم (عصر ارتباطات وتكنولوژي)در حق دخترو خواهر انجام دهيم اين است كه با آنها دوست باشيم به حرفهايشان گوش دهيم و اعتمادشان را به دست آوريم .دوست داشتن وحبي همچو ن حب رسول خدا در حق فاطمه (س) كه هر گاه فاطمه وارد مي شد سر او را مي بوسيد.  

اينها پند هاي ارزشمندي است براي كسي كه وضعيت اين زمانه وسختي آن را درك كند .چه بسيار دختراني كه در اين زمانه به اسم عشق ودوستي فريب خورده و در منجلاب بي عفتي و ناپاكي گرفتار شده اند وبه علت كمبود محبت از سوي خوانواده وآموزش وفهم صحيح ندادن آنها خلاً دوستي خويش را در كجروي ها جستجو مي كنند .......پس اميد كه اگر خواهران يا دختراني نصيب ما شد ه اند چنان با احسان با آنها رفتار كنيم كه عامل سوق به سوي بهشت برين الهي باشند .آمــيــن         


ادامه مطلب


[ دوشنبه 1 اردیبهشت 1393  ] [ 10:12 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]