دعای قرائت قرآن
ادامه مطلب
دعای افتتاح
اَللّهُمَّ اِنّى اَفْتَتِحُ الثَّنآءَ بِحَمْدِكَ وَاَنْتَ مُسَدِّدٌ لِلصَّوابِ بِمَّنِكَ وَاَيْقَنْتُ اَنَّكَ اَنْتَ | |||
خدايا، همانا من ستايش را با حمد تو شروع ميكنم و تويى كه به نعمت بخشى خود بندگان را به نيكي و درستى وا میدارى و يقين دارم كه به راستى تو | |||
|
ادامه مطلب
دعای جوشن کبیر
د |
اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِاسْمِكَ يااَللّه ُيا رَحْمنُ يا رَحيمُ ياكَريمُ يامُقيمُ ياعَظيمُ يا قَديمُ يا عَليمُ ياحَليمُ ياحَكيمُ | |||
خدايا از تو مىخواهم به حق نامت اى خدا، اى بخشاينده، اى مهربان، اى بزرگوار اى برپا دارنده، اى بزرگ، اى قديم، اى دانا اى بردبار، اى فرزانه | |||
|
ادامه مطلب
دلایل واقعه شق القمر/ حجرالاسود به غارت برده شد
ذیحجه از جمله ماههای قمری است که وقایع تاریخی بسیاری در دل آن نهفته است که هر یک اثری عمیق بر تاریخ اسلام گذاشتهاند، از جمله وقوع شق القمر، بخشیدن فدک به حضرت زهرا(س) و به غارت بردن حجرالاسود .
شق القمر
طبق روایات مشهور، مشرکان نزد رسول خدا(ص) آمدند و گفتند: اگر راست مى گویى و تو پیامبرى، ماه را براى ما دو نیم کن، فرمود: اگر این کار را انجام دهم، ایمان مى آورید؟ عرض کردند آرى!!
شب چهاردهم ماه بود پیامبر از پیشگاه پروردگار تقاضا کرد آنچه خواسته اند به او بدهد ناگهان ماه به دو نیم شد و رسول خدا(ص) آنها را یک یک صدا زد و فرمود: ببینید، خداوند در سوره قمر مى فرماید: «اِقْتَرَبَتِ السّاعَةُ وانْشَقَّ القَمَر واِنْ یَرَوا آیةً یُعْرِضوُا وَ یَقوُلُوا سِحرٌ مُسْتَمِر» یعنى قیامت نزدیک شد و ماه از هم شکافت پیامبر(سوره قمر، آیه 1) آخر الزمان مبعوث شده و بعث آن، دلیل بر نزدیک شدن قیامت است و ماه به معجره او شکافت ولى کافران هنگامى که نشانه بر صدق دعوت پیامبر(ص) را مى بینند اعراض کرده و مى گویند این سحرى همیشگى است که مکرر از او سر مى زند.اکتشافات و مطالعات امروز چنین امرى را نه تنها محال نمى داند بلکه نمونه هاى آنها مشاهده مى شود مثلا پیدایش منظومه هاى شمسى که اول جزء خورشید بودند بعد جدا شدند و نیز شهابها، سنگهاى آسمانى هستند که از کرات جدا مى شوند، این دلیل متقن است که در اجرام آسمانى جدا شدن امکان پذیر است.بخشیدن فدک به حضرت زهرا(س)
در چهاردهم ذیحجه سال هفتم هجرى قمرى فدک به حضرت زهرا بخشیده شد و حضرت پیامبر(ص) در این بخشش شاهد گرفتند. قول دیگر 15 رجب است.
جبرئیل نازل شد و از طرف خداوند عرضه داشت: فدک را به فاطمه(س) عطا کن. پیامبر(ص) به حضرت زهرا فرمود: «خداوند فدک را براى پدرت فتح کرد و چون لشکر اسلام آن را فتح نکرده مخصوص من است. خداوند دستور داده آن را به تو بدهم. از سوى دیگر مهریه مادرت حضرت خدیجه(س) بر عهده پدرت مانده و پدرت در قبال مهریه مادرت و به دستور خداوند، فدک را به تو عطا مى کند. آن را براى خود و فرزندانت بردار و مالک آن باش»حضرت زهرا عرض کرد: تا شما زنده اید بر من و مال من صاحب اختیار هستید. پیامبر فرمود: «ترس از آن دارم که نااهلان تصرف نکردن تو را در زمان حیاتم، بهانه اى قرار دهند و بعد از من آن را از تو منع کنند».حضرت فاطمه عرض کرد: آن گونه که صلاح مى دانید عمل کنید. پیامبر(ص) امیرالمؤمنین(ع) را فرا خواند و فرمود: «سند فدک را به عنوان بخشوده و اعطاى پیامبر بنویس و ثبت کن». على(ع) آن را نوشت و پیامبرو اُم ایمن شهادت دادند، سپس پیامبر(ص) فرمود: اُم ایمن زنى از اهل بهشت است.
به غارت بردن حجر الاسود
چهاردهم ذیحجه سال 317 هجرى قمرى قرامطه به سر کردگى ابوطاهر قرمطى وارد مکه شدند و دست تعدى بر مسلمین بردند و بسیارى را در مسجدالحرام کشتند و در چاه زمزم ریختند.
آنها جامه کعبه را برداشته و بین خود تقسیم کردند، اموال حاجیان و خانه هاى مکه را غارت کردند و در کعبه و حجرالاسود را از جا کندند و حجرالاسود را با خود به هَجر بردند که بیش از بیست سال نزد آنها بود.
امیر بغداد و عراق پنجاه هزار دینار به آنها داد تا حجرالاسود را برگردانند، ولى قبول نکردند، تا اینکه در زمان مطیع الله در سال 339 هجرى قمرى به دستور عبیدالله مهدى اسماعیلى حجرالاسود را به مکه برگرداندند.
ادامه مطلب
سينه زدن براي امام حسين(ع) علامت چيست؟
رؤساي قبيله بني عبد الاشهل پس از آگاهي از اين موضوع، به زنان قبيله شان دستور دادند، لباس عزا بپوشند و به در مسجد بروند و در آن جا براي حمزه اقامه عزا و ماتم کنند، رسول خدا (ص) که صداي گريه آنها را شنيد، از خانه خويش بيرون آمده، از آنها سپاس گزاري کرد و فرمود: «به خانه هاي خود بازگرديد خداي تان رحمت كند که به خوبي مواسات خود را انجام داديد» (2).
و هنگامي که پيامبر (ص) رحلت کردند، مردم مدينه از زن و مرد به گريه و ندبه پرداختند و بنا بر قول عثمان بن عفان «برخي از اصحاب چنان اندوهگين شدند که چيزي نمانده بود به وهم دچار آيند» (3).
در شهادت علي (ع) فرزندان آن حضرت (ع) و مردم کوفه به شدت گريه کردند (4) و هنگامي که امام حسن (ع) به شهادت رسيد، برادرش محمد حنفيه مرثيه و نوحه سرايي کرد (5) و بي شک نخستين کساني که در شهادت امام حسين (ع) به عزاداري پرداختند، اهل بيت آن حضرت (ع) و بني هاشم بودند.
شروع عزاداري آن حضرت (ع) بدون فاصله بعد از شهادت آن جناب در سرزمين کربلا بود؛ نقل شده پس از آن که امام حسين (ع) از پشت اسب به زمين افتاد و اسب خون آلود آن حضرت (ع) به خيمه ها رفت، زنان و خواهران و دختران آن حضرت (ع) به محض شنيدن صداي اسب از خيمه ها بيرون ريخته و بر سر و صورت خود زدند و جناب ام کلثوم فرياد مي کرد: «وامحمداه! واجداه! وانبياه! واابالقاسماه! واعلياه! واجعفراه! واحمزتاه! واحسناه! اين حسين (ع) است که به زمين افتاده و در کربلا نقش زمين شده سرش از قفا بريده شده و عمامه و ردايش به غارت رفته و آن قدر گريست تا غش کرد» (6).
و بعد از آن در کوفه و مدينه و در زمان امام صادق (ع) و ... عزاداري سالار شهيدان حسين ابن علي (ع) به همين صورت انجام مي گرفت (7).
البته از برخي وعاظ محترم و مورد اعتماد شنيده شده است که آنها به نقل از امام صادق (ع) مي گفتند که آن حضرت (ع) جوانان را ترغيب مي نمودند که در کوي و برزن ها با صداي رسا نداي «يا حسين، يا حسين» و فرياد مظلوميت بر آن حضرت (ع) سر دهند.
و همان طور که آيت الله مصباح يزدي در کتاب نفيس «آذرخشي ديگر در آسمان کربلا» آورده اند وقتي معارف (حاصل شده از منبرها و جلسه هاي ديني) با احساسات روحي و هيجانان قلبي توأم شود و ميزان تأثير گذاري به مراتب بيشتر است و اين يک مطلب علمي و روان شناختي است لذا از قديم هم منبر علما دو قسمت بود، يک بحث علمي و سپس جلسه روضه خواني.
به هر صورت عزاداري به شکل معين مثلا در قالب سينه زني و زنجير زني و ... به نحو مستقيم ريشه روايي ندارد و گويا شکل برپايي مراسم عزاداري، به خود مردم واگذار شده است تا با انطباق اصول کلي دين و راهنمايي ائمه اطهار (ع) و بزرگان دين با عرف محلي، تکريم و تجليل شايسته از ائمه معصومين (ع) بجا آورند، و گفته اند راه افتادن دسته هاي سينه زني از زمان آل بويه در ميان شيعيان رايج گرديد. در عصر صفوي نيز دسته هاي سينه زني همراه با خواندن اشعار با آهنگ يک نواخت -که در سوگ امام حسين (ع) سروده شده بود- در کوچه ها و خيابان مي گشتند. دراين عصر براي افزايش هيجان مردم و هر چه شکوهمندتر شدن دسته هاي عزاداري، نواختن طبل و کوبيدن سنج معمول گرديد و ادوات جنگي -که در ميدان رزم کاربرد داشت- به اين گونه مجالس راه يافت. شيپورزني، علم گرداني، حرکت دادن کتل، مورد استفاده سوگواران قرار گرفت (8).
از جمله چيزهايي که بعد از اين عصر به دسته هاي سينه زني اضافه شد، عبارت بود از خون آلود کردن سر و صورت با تيغ زدن و قمه زدن به فرق سر با توجه به گزارش هايي که در عصر قاجار موجود است، اين عمل در آن زمان معمول و رايج بوده است (9).
از تحول در شيوه هاي سينه زني و زنجير زني، استفاده مي شود که اين مسأله از خواست هاي اجتماعي و بافت هاي جامعه، فرهنگ و آداب آنها سرچشمه مي گيرد، البته سزاوار است که اصل و اساس اين نوع سينه زدن ها پذيرفته شود، زيرا در جوشش احساسات و عواطف و تحريک هيجان اثرات مثبت دارد، اما هيأت هاي مذهبي توجه داشته باشند که سينه زني و زنجير زني، علم برداري و ... ، به حرکت هاي نمايشي، اضافي، بالا و پائين پريدن با خرافات و اوهام آلوده نگردد، که اين گونه حرکات عزاداري را از سادگي و محتوي تهي مي سازد اما راجع به اشک:
گريستن و گرياندن زماني ارزش دارد و اثرش بيشتر خواهد بود که از گفتار امام حسين (ع) و مصائب عاشورا تأثير پذيرفته باشد، نه از صوت زيباي مداحان و دلتنگي دنيا، که متأسفانه گاهي ديده مي شود مردم دنبال صوت زيبا هستند و علاقه زيادي به خطابه ندارند، و آن چه که بايد در عزاداري امام حسين (ع) بيشتر مورد عنايت قرار گيرد، آشنايي با اهداف بلند امام (ع) و فرهنگ عاشورا و عبرت آموزي از اين حادثه دردناک تاريخي است که اگر اين مهم مورد غفلت قرار نگيرد، هم اشک خواهد بود و هم شکوه و هيجان و هم کوهي از احساسات و نفرت عليه بيدادگري.
بنابراين هر چند در مورد کيفيت عزاداري (سينه زني و زنجير زني) حديث و يا روايتي نداشته باشيم و ضرورت هم ندارد که در تمامي موارد جزئي، حديث و دستور خاص وارد شده باشد زيرا اصل و کليت آن از سوي ائمه (ع) بيان شده است. اما از مجموع احاديثي که در رابطه با اصل عزاداري امام حسين (ع) و نيز از سيره مستمره ائمه (ع)، مي توان استفاده کرد، اين است که عزاداري امام حسين (ع) بايستي توأم با شکوه، فرياد، هيجان، اشک و ناله برخواسته از مکتب عاشورا باشد و طبيعي است ک لباس سياه پوشيدن، راه اندازي دستجات، دسته هاي سينه زني و زنجير زني به شکل معقول و متعارف و همراه با وقار، حزن، اندون و ماتم، تا حدي که موجب وهن اسلام و اضرار بر نفس نباشد نقش مثبت و سازنده در شکوه و شور مجالس عزا دارد و نمي توان آن را نفي کرد.
-------------------------
پي نوشت ها:
1. ابن هشام، سيره النبويه، ج 2، ص 428.
2. عبد الملک ابن هشام حميري، سيره النبويه، ترجمه سيد هاشم رسولي، اسلاميه، ج 4، ص 122.
3. همان، ج 2، ص 252.
4. شيخ عباس قمي، منتهي الآمال، احمدي، 1368 ش، ج 1 و 2، صص 211، 220 و 223.
5. ابوالحسن علي بن حسين مسعودي، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، بنگاه، 1360، ج 2، ص 3.
6. خوارزمي، مقتل الحسين، الجزء الثاني، دار انوار الهداي، ط اول، 1418 هـ، ص 43.
7. سيد بن طاووس، اللهوف، ترجمه عبدالرحيم عقيقي بخشايشي، قم، نويد، 1378 ش.
8. ر.ک: پشرو چلکووسکي، تعزيه هنر بومي ايران، ترجمه داوود حاتمي، علمي هرهنگي، ج 1، 1367 ش، ص 10.
9. بنجامين، ايران و ايرانيان، ترجمه محمد حسين کرد، جاويدان، ج 1، 1363، ص 248.
ادامه مطلب
مردم در زمان ظهور
پاسخ:
مطابق برخى از روايت اصلاحات حضرت مهدى عليه السلام فراگير بوده و شامل همه افراد روى زمين خواهد شد.
از امام حسن مجتبى عليه السلام نقل شده كه فرمودند:((خداوند در آخرالزمان مردى را بر مى انگيزاند كه كسى از منحرفان و فاسدان نمى ماند مگر اينكه اصلاح گردد)). (1)
امام باقر عليه السلام مى فرمایند:((هنگامى كه حضرت قائم ما قيام كند دستش را بر سر بندگان خدا مى گذارد و خردهايشان را جمع كرده (تمركز مى بخشد و رشد مى دهد) اخلاقشان را كامل مى كند)). (2)
رسول خدا صلى الله عليه و آله به حضرت فاطمه عليها السلام مى فرمایند:((خداوند از نسل اين دو (حسن و حسين عليهم السلام ) شخصى را بر مى انگيزد كه دژهاى گمراهى را مى گشايد و دل هاى سياه قفل خورده را تسخير مى نمايد)). (3)
پی نوشتها:
1- اثبات الهداة ، ج 3 ، ص 524.
2- كافى ، ج 1 ، ص 25.
3- عقد الدرر ، ص 152؛ اثبات الهداة ، ج 3 ، ص 448.
منبع : موعود شناسی و پاسخ به شبهات، علی اصغر رضوانی، انتشارات مسجد مقدس جمکران
ادامه مطلب
اولین کار امام زمان(عج)
طبق بيان روايات حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف در اولين اقدام خود بعد از ظهور، خود را به جهانيان معرفي مي فرمايد و امر ظهورش را به مردم اعلام مي نمايد.
امام باقر عليه السلام در اين زمينه مي فرمايد: هنگامي که مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف ظهور کند به کعبه تکيه مي زند و مي گويد: « بقيه الله خير لکم ان کنتم مومنين » سپس خود را معرفي مي نمايد که: من بقيه الله، من خليفه الله و حجت الهي در ميان شما هستم. در آن حال هر کسي به او سلام مي کند، مي گويد: « السلام عليک يا بقيه الله ».(1)
در روايتي ديگر امام صادق عليه السلام مي فرمايد: قائم عجل الله تعالي فرجه الشريف به ديوار کعبه تکيه داده و مردم جهان را مخاطب قرار مي دهد و مي فرمايد: هر کس بخواهد آدم و شيث را ببيند، اينک منم آدم و شيث، هر کس بخواهد نوح و سام را ببيند، اينک منم نوح و سام، هر کس بخواهد ابراهيم و اسماعيل را ببيند، اينک منم ابراهيم و اسماعيل، هر کس بخواهد موسي و يوشع را ببيند، منم موسي و يوشع، هر کس بخواهد عيسي و شمعون را ببيند، منم عيسي و شمعون، هر کس بخواهد محمد صلي الله عليه و آله و سلم و علي عليه السلام را ببيند، منم محمد صلي الله عليه و آله و سلم و علي عليه السلام، هر کس بخواهد حسن و حسين را ببيند، منم حسن و حسين، هر کس بخواهد امامان از اولاد حسين عليه السلام را ببيند، منم آن امامان معصوم از نسل پاک حسين عليه السلام،اينک سخنان مرا گوش کنيد تا شما را از آن چه شنيده و مي دانيد و آن چه تا کنون نشنيده و نمي دانيد، خبر دهم... .(2)
اين که حضرت عجل الله تعالي فرجه الشريف در مقام معرفي خود اسامي پيامبران و امامان عليهم السلام را مي برد، به خاطر اين است که ايشان عصاره و تجسم کامل اهداف و آرمان هايي به شمار مي رود که انبيا و اوصيا براي آن مبعوث شده اند؛ و حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف نماد کامل همه آرزوهاي تاريخ بشر است که تلاش انبياء و ائمه عليهم السلام را به ثمر مي نشاند.
پي نوشتها :
1. سي صادق شيرازي . المهدي في القرآن، ص76.
2. بحارالانوار، ج53،ص9.
ادامه مطلب
وقتي كه سر امام حسين ـ عليه السّلام ـ بالاي نيزه بود چه آياتي از قرآن را تلاوت ميكردند؟
زماني كه سر امام حسين ـ عليه السّلام ـ بالاي نيزه حمل ميشد، شيخ مفيد به نقل از زيد بن أرقم آورده است، روز دوّم كه عبيدالله دستور داد تا سرهاي شهدا را در كوفه بگردانند «من سر امام حسين را ديدم كه آيه9 سوره كهف _ أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً ـ را تلاوت ميكرد.
آنچه مورّخين و علماء و بزرگان علوم اسلامي پيرامون مسأله شهادت امام حسين ـ عليه السّلام ـ و حمل سر مبارك ايشان به مجلس ابن زياد در كوفه و از آنجا به شام نقل كردهاند عبارت از اين است: كه در آخرين لحظات كه سپاه دشمن بر امام حسين ـ عليه السّلام ـ يورش بردند، توسط سنان بن أنس سر امام از تن ايشان جدا شد و سر حضرت توسط خولي به نزد ابن زياد در كوفه برده شد. بعد از چند روزي كه سرهاي شهداء كربلاء به همراه كاروان اسراء در كوفه بود عبيد الله دستور داد كه اسراء و سرهاي شهدا را به همراهي 500 نفر نيرو به شام به نزد يزيد بن معاويه بفرستند و در حاليكه سرهاي شهدا بر روي نيزهها حمل ميشد وارد شام شدند و از آنجا به نزد يزيد برده شد.
شيخ مفيد ميفرمايند: بامداد روز بعد كه عبيد الله بن زياد سر از بالش ستم برداشت دستور داد سر مبارك حضرت امام حسين را با ديگر سرها در ميان تمام كوچهها و قبيلههاي كوفه بگردانند.
زيد بن أرقم روايت كرده است كه من در آن روزي كه سرهاي شهداء كربلا را در ميان كوچههاي كوفه بر روي نيزهها حمل ميكردند، در ميان يك غرفهاي نشسته بودم كه سر بريدة امام حسين ـ عليه السّلام ـ را كه بر فراز يك نيزه جا داشت از برابرم گذشت و در آن هنگام شنيدم كه سر امام حسين آيهاي از سورة كهف را تلاوت ميفرمود: «آيا خيال مي كني كه پيش آمد ياران كهف و رقيم از اين همه آيات بزرگ ما شگفت آورتر است» و زمانيكه من اين آيه را شنيدم گفتم: «به خدا سوگند سر بريدة شما اي فرزند رسول خدا شگفت آورتر از پيشآمد اصحاب كهف است.[1]
علامة مجلسي هم در بحار به ذكر اين مطلب اشاره كرده است و ميگويد: از زيد بن ارقم روايت شده است كه ميگويد من شنيدم كه سر امام حسين اين آيه را تلاوت ميكرد[2]«أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً»[3]
امّا روضة الشهداء ملا حسين كاشفي به اين مطلب اشاره ميكند و مينويسد: وقتي كاروان اسراء به همراه سرها در حاليكه بر روي نيزهها حمل ميشدند و به طرف شام برده ميشدند، در بين راه يك مردي يهودي بنام يحيي حرّاني به استقبال اين كاروان آمد، ناگاه چشمش به سري افتاد كه لبهاي وي به هم ميخورد. ميگويد راوي كه اين يهودي گفت من نزديكتر رفتم و گوش فرا داشتم كه اين كلمات را شنيدم «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ»[4]
يحيي از مشاهدة اين جريان متعجّب شد و پرسيد اين سر كيست؟ گفتند: آن سر حسين بن علي كه مادرش فاطمه دختر پيامبر محمد مصطفي ميباشد و در اين زمان كه يحيي اين جريان را ديد مسلمان شد.[5]
بنابر آنچه كه نقل شده اختلاف در منابع ميباشد امّا روايت صحيحتر همان روايتي است كه شيخ مفيد در ارشاد آورده است. و روايتي را كه در روضة الشهداء آورده شده صحّت و سقم آن خيلي روشن نيست زيرا نه نام راوي آن مشخّص است و نه شخص يهودي كه اين واقعه را ديده خيلي ثقه و مطمئن نيت و خود مؤلّف روضة الشهداء! هم چندان توجّهي به صحّت روايات نداشته و هر آنچه را كه شنيده در كتابش جمعآوري كرده است. و به فرض صحت آن، امام هر دو آيه را در دو جاي مختلف خوانده است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. الارشاد، شيخ مفيد، ترجمه محمدباقر خوانساري.
2. لهوفل، سيدبن طاووس.
3. نفس المهموم، شيخ عباس قمي.
---------------------------------------
[1] . مفيد، ارشاد، قم، نشر مؤسسه آل البيت ـ عليه السّلام ـ ، چاپ اوّل،1413، ج2، ص117.
[2] . مجلسي، بحار الانوار، نشر بيروت، چاپ سوّم،1403 هجري، ج 45، ص 121.
[3] . كهف/9.
[4] . شعراء/227.
[5] . كاشفي سبزواري، حسين، روضه الشهداء، قم، نشر نويد آلام، چاپ اوّل، 1379، ص 458.
نقل از: اندیشه قم(www.andisheqom.com)
ادامه مطلب
نقدهاي كلي بر فرقه وهابيت وارد است
ترديدي در اين نيست كه فرقه وهابيت كه توسط محمد بن عبدالوهاب در قرن دوازدهم قمري ابداع و پايهگذاري شد، براساس عقايد ابن تيميه و ابن قيم جوزي، هم در عرصه اعتقادات و هم در حوزة فقه و احكام در مقابل مسلمانان، اعم از شيعه و سني، بلكه در حقيقت در برابر دين مبين اسلام قد علم كرده و با اين بدعت، اسلام را منحصر به خود دانسته و ساير مسلمين را خارج از دين اسلام و محكوم به كفر و شرك كردهاند. و به اين ترتيب خواستند ضربه خصمانه و جاهلانه خودشان را هم بر پيكر جامعه اسلامي و هم بر اصل دين اسلام وارد نمايند. و به نحوي با اسلام و مسلمين رفتار كردند و ميكنند كه گويا دين محمدي ـ صلي الله عليه و آله ـ مثل ساير اديان گذشته منسوخ گرديده و دين جديدي توسط محمد بن عبدالوهاب ـ همانگونه كه در مقدمه كتاب توحيد او اشعار بر اين مطلب وجود دارد ـ براي نجات و هدايت مردم خصوصاً مسلمانان كه با معيارهاي توحيدي وهابيت مشرك و كافر شدهاند، آورده شده است. پس اين فرقه از جهات مختلفي قابل نقد و بررسي است و به چند نقد كلي وارد بر آن اشاره ميشود.
1 . وهابيت و اعتقاد به تجسيم و تشبيه خداوند به مخلوقات: اولين نقدي كه بر وهابيت وارد است در مسئله مبدأ و صفات باري تعالي ميباشد.اعتقادات وهابيت نسبت به خداوند مستلزم تجسيم و تشبيه بوده و تمام چيزهايي را كه در يك پديده مادي خصوصاً انسان وجود دارد، براي خداوند نيز ثابت ميداند. وهابيها خداوند را مانند پادشاهان موجود در جامعه بشري پنداشته و عرش و محل سكونت او را در جهت فوق، بالاتر از جايگاه مخلوقاتش قرار ميدهند.[1] و براي عرش خداوند اوصافي مانند...
جهت خواندن بیشتر به ادامه مطلب بروید...
ادامه مطلب
چرا وهابیون به خون شیعیان تشنه هستند؟
آن چه بیان میگردد، «به نظر ما» نیست، بلکه یک واقعیت و حقیقت تلخ است:
وهابیون نه تنها به خون شیعیان، بلکه به خون همهی مسلمین تشنه هستند. منتهی دشمنی خود با مذاهب اهل سنت را به چند جهت علنی نمیکنند:
الف – نمیخواهند قلتشان در میان مسلمانان مشخص گردد.
ب – نمیخواهند با کل جهان اسلام به صورت علنی درافتند و حذف شوند.
ج – نمیخواهند اهل سنت بیدار شوند. مضاف بر این که از کثرت آنان سوء استفاده میکنند.
د – هنوز از ناحیهی مسلمانان اهل سنت، خطر خاصی آنها را تهدید نمیکند و سری که درد نمیکند را دستمال نمیبندند.
ھ – میخواهند به عنوان مسلمان، محبط وحی و مرکز اسلام [مکه و مدینه] را هم چنان در تسلط داشته باشند و اهل تشیع و تسنن با هم بر علیه آنان وحدت و قیام نکنند.
و – با نفوذ و سلطه به علمای اهل تسنن کشورهای سنی نشین، اهداف خود را پیش برند.
علت این همه دشمنی با اسلام و مسلمین این است که وهابیون [البته نه مردم عوامی که هیچ چیز نمیدانند، بلکه سران و دستاندرکاران این حزب]، اصلاً مسلمان نیستند. آنها گروهی هستند که انگلیس برای تصرف و غصب مراکز اسلامی و نابودی اسلام در همهی جهان اسلام بنا نهاده است. عبدالوهاب، رئیس این فرقهی ضاله به انتخاب جاسوس انگلیس در منطقه «همفر» انتخاب شد و سپس تحت آموزش قرار داده شد و پس از سقوط عثمانی و از دست رفتن سلطهی آنها بر حجاز، حکومت توسط انگلیس به «وهابی»ها سپرده شد و پس از روی کار آمدن «سعودی»ها که سیاسیون این فرقه بودند، عربستان سعودی به شکل کنونی و با حکومت وهابیت شکل گرفت.
در نتیجه واقع مطلب این است که تنها «اسلام ولایی» است که از همان ابتدای اسلام تا کنون، خار چشم و گلو و مزاحم مستکبران استثمارگر بوده و هست. وگرنه تنها معاویه در آن روز، بلکه آمریکا و انگلیس امروز نیز با آداب و احکام فردی اسلام، مثل نماز، طهارت و ... کسی مشکلی ندارند. و اسلام ولایی نیز از همان ابتدای تاریخ اسلام، با تشیع، یعنی پیروان ولایت امیرالمؤمنین و اهل بیت علیهمالسلام شکل گرفته است. پس آنها به خون شیعیان (یعنی طرفداران ولایت) تشنهاند.
دشمنی وهابیت با تشیع و تشنگی به خون آنها، تداوم همان دشمنی و تشنگی معاویه با علی، امام حسن و امام حسین (ع)، دشمنی یزید با امام حسین و امام سجاد (ع)، بنی امیه و بنی العباس با خاندان اهل بیت (ع) است که امروزه در «وهابیت» از یک سو و «تشیع» از سوی دیگر متبلور شده است.
البته تذکر به این نکته لازم است که اهل سنت هوشیار، اعم از علما یا مردم، به اندازهی ما با وهابیت دشمن هستند و از آنان برائت میجویند و وهابیت نیز به اندازهی ما دشمن و تشنهی خون آنهاست. که همکاری با اسرائیل برای نابودی فلسطین، یاری نکردن مسلمانان غزه، هم سویی با اهداف آمریکا و انگلیس و اسرائیل در منطقه و ...، همه دال بر مدعا میباشد.
www.aviny.com
ادامه مطلب