آیا مباهله از دلایل حقانیت دعوت پیامبر اکرم (صلّى اللّه علیه و آله) به شمار میآید؟
پاسخ :
خداى متعال در آیه 61 سوره «آل عمران» به پیامبر اکرم (صلّى اللّه علیه و آله) دستور مى دهد: (هر گاه بعد از علم و دانش که [درباره مسیح] براى تو آمده [باز] کسانى با تو در آن به محاجّه و ستیز برخاستند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت مى کنیم و شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت مى نماییم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود [کسانى که به منزله جان ما هستند] دعوت مى کنیم، شما هم از نفوس خود دعوت کنید، سپس مباهله مى کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار مى دهیم)؛ «فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَى الْکاذِبینَ».
ناگفته پیدا است منظور از «مباهله» این نیست که این افراد جمع شوند و نفرین کنند و سپس پراکنده شوند؛ زیرا چنین عملى به تنهایى هیچ فایده اى ندارد، بلکه منظور این است: این نفرین مؤثر گردد، و با آشکار شدن اثر آن، دروغگویان به عذاب، گرفتار شوند و شناخته گردند.
به تعبیر دیگر، گرچه در این آیه، به تأثیر و نتیجه مباهله تصریح نشده، اما از آنجا که این کار به عنوان آخرین «حربه»، بعد از اثر نکردن «منطق و استدلال» مورد استفاده قرار گرفته، دلیل بر این است که: منظور، ظاهر شدن اثر خارجى این نفرین است نه تنها یک نفرین ساده.
مسأله «مباهله» به شکل فوق، شاید تا آن زمان در بین عرب سابقه نداشت، و راهى بود که صد در صد حکایت از ایمان و صدق دعوت پیامبر اکرم (صلّى اللّه علیه و آله) مى کرد.
چگونه ممکن است، کسى که به تمام معنى به ارتباط خویش با پروردگار ایمان نداشته باشد، وارد چنین میدانى گردد؟ و از مخالفان خود دعوت کند: بیایید با هم به درگاه خدا برویم و از او بخواهیم تا دروغگو را رسوا سازد، و شما به سرعت نتیجه آن را خواهید دید که چگونه خداوند دروغگویان را مجازات مى کند؟
مسلماً ورود در چنین میدانى بسیار خطرناک است؛ زیرا اگر دعاى او به اجابت نرسد و اثرى از مجازات مخالفان آشکار نشود، نتیجه اى جز رسوائى دعوت کننده نخواهد داشت.
چگونه ممکن است آدم عاقل و فهمیده اى بدون اطمینان به نتیجه، در چنین مرحله اى گام بگذارد؟
از اینجا است که گفته اند: دعوت پیامبر اکرم (صلّى اللّه علیه و آله) به مباهله، یکى از نشانه هاى صدق دعوت و ایمان قاطع او است، قطع نظر از نتایجى که بعداً از مباهله به دست آمد.
در روایات اسلامى وارد شده هنگامى که پاى مباهله به میان آمد، نمایندگان مسیحیان نجران از پیامبر مهلت خواستند، تا در این باره بیندیشند و با بزرگان خود به شور بنشینند، نتیجه مشاوره آنها که از یک نکته روان شناسى سرچشمه مى گرفت این بود: به نفرات خود دستور دادند: اگر مشاهده کردید محمّد(صلّى اللّه علیه و آله) با سر و صدا و جمعیت و جار و جنجال به مباهله آمد با او مباهله کنید و نترسید؛ زیرا حقیقتى در کار او نیست که متوسل به جار و جنجال شده است.
و اگر با نفرات بسیار محدودى از خاصان نزدیک و فرزندان خردسالش به میعادگاه آمد، بدانید او پیامبر خداست و از مباهله با او بپرهیزید که خطرناک است!
آنها طبق قرار قبلى به میعادگاه رفتند، ناگاه دیدند پیامبر فرزندانش حسن و حسین(علیهما السلام) را در پیش رو دارد، و على(علیه السلام) و فاطمه(علیها السلام) همراه او هستند و به آنها سفارش مى کند هر گاه من دعا کردم شما «آمین» بگویید.
مسیحیان هنگامى که این صحنه را مشاهده کردند، سخت به وحشت افتادند، و از اقدام به مباهله خوددارى کرده، حاضر به «مصالحه» شدند و به شرایط «ذِمّه» و پرداختن مالیات (جِزْیَه) تن در دادند.
منبع: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهل و هفتم، ج 2، ص 673.
خداى متعال در آیه 61 سوره «آل عمران» به پیامبر اکرم (صلّى اللّه علیه و آله) دستور مى دهد: (هر گاه بعد از علم و دانش که [درباره مسیح] براى تو آمده [باز] کسانى با تو در آن به محاجّه و ستیز برخاستند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت مى کنیم و شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت مى نماییم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود [کسانى که به منزله جان ما هستند] دعوت مى کنیم، شما هم از نفوس خود دعوت کنید، سپس مباهله مى کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار مى دهیم)؛ «فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَى الْکاذِبینَ».
ناگفته پیدا است منظور از «مباهله» این نیست که این افراد جمع شوند و نفرین کنند و سپس پراکنده شوند؛ زیرا چنین عملى به تنهایى هیچ فایده اى ندارد، بلکه منظور این است: این نفرین مؤثر گردد، و با آشکار شدن اثر آن، دروغگویان به عذاب، گرفتار شوند و شناخته گردند.
به تعبیر دیگر، گرچه در این آیه، به تأثیر و نتیجه مباهله تصریح نشده، اما از آنجا که این کار به عنوان آخرین «حربه»، بعد از اثر نکردن «منطق و استدلال» مورد استفاده قرار گرفته، دلیل بر این است که: منظور، ظاهر شدن اثر خارجى این نفرین است نه تنها یک نفرین ساده.
مسأله «مباهله» به شکل فوق، شاید تا آن زمان در بین عرب سابقه نداشت، و راهى بود که صد در صد حکایت از ایمان و صدق دعوت پیامبر اکرم (صلّى اللّه علیه و آله) مى کرد.
چگونه ممکن است، کسى که به تمام معنى به ارتباط خویش با پروردگار ایمان نداشته باشد، وارد چنین میدانى گردد؟ و از مخالفان خود دعوت کند: بیایید با هم به درگاه خدا برویم و از او بخواهیم تا دروغگو را رسوا سازد، و شما به سرعت نتیجه آن را خواهید دید که چگونه خداوند دروغگویان را مجازات مى کند؟
مسلماً ورود در چنین میدانى بسیار خطرناک است؛ زیرا اگر دعاى او به اجابت نرسد و اثرى از مجازات مخالفان آشکار نشود، نتیجه اى جز رسوائى دعوت کننده نخواهد داشت.
چگونه ممکن است آدم عاقل و فهمیده اى بدون اطمینان به نتیجه، در چنین مرحله اى گام بگذارد؟
از اینجا است که گفته اند: دعوت پیامبر اکرم (صلّى اللّه علیه و آله) به مباهله، یکى از نشانه هاى صدق دعوت و ایمان قاطع او است، قطع نظر از نتایجى که بعداً از مباهله به دست آمد.
در روایات اسلامى وارد شده هنگامى که پاى مباهله به میان آمد، نمایندگان مسیحیان نجران از پیامبر مهلت خواستند، تا در این باره بیندیشند و با بزرگان خود به شور بنشینند، نتیجه مشاوره آنها که از یک نکته روان شناسى سرچشمه مى گرفت این بود: به نفرات خود دستور دادند: اگر مشاهده کردید محمّد(صلّى اللّه علیه و آله) با سر و صدا و جمعیت و جار و جنجال به مباهله آمد با او مباهله کنید و نترسید؛ زیرا حقیقتى در کار او نیست که متوسل به جار و جنجال شده است.
و اگر با نفرات بسیار محدودى از خاصان نزدیک و فرزندان خردسالش به میعادگاه آمد، بدانید او پیامبر خداست و از مباهله با او بپرهیزید که خطرناک است!
آنها طبق قرار قبلى به میعادگاه رفتند، ناگاه دیدند پیامبر فرزندانش حسن و حسین(علیهما السلام) را در پیش رو دارد، و على(علیه السلام) و فاطمه(علیها السلام) همراه او هستند و به آنها سفارش مى کند هر گاه من دعا کردم شما «آمین» بگویید.
مسیحیان هنگامى که این صحنه را مشاهده کردند، سخت به وحشت افتادند، و از اقدام به مباهله خوددارى کرده، حاضر به «مصالحه» شدند و به شرایط «ذِمّه» و پرداختن مالیات (جِزْیَه) تن در دادند.
منبع: تفسیر نمونه، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهل و هفتم، ج 2، ص 673.
ادامه مطلب
[ جمعه 24 مرداد 1393 ] [ 3:56 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات
(0) ]
ادامه مطلب
آیا واقعا ما مىتوانیم با مطالعه سیره حضرت امام رضا (علیه السلام)، از آن الگو بگیریم؟
پاسخ :
ما مىتوانیم از وجود امام استفاده بکنیم ، و موظفیم همچون تاسى به پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله)، در گفتار و رفتار از امام بهره گیریم؛ خداوند مىفرماید:
«لقد کان لکم فى رسول الله اسوه حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر»(1)
وجود پیغمبر و اوصیاى پس از او، کانونى هستند که ما از آن کانون باید روش زندگى را استخراج کنیم. رفتار معصومان آن قدر عمیق است که از جزئىترین کار ایشان مىتوان قوانین زندگى را استخراج کرد، یک کار و رفتار کوچک معصوم همچون چراغ، شعله و نورى است که تا مسافت هاى بسیار دور را براى انسان، نشان مىدهد. استاد شهید مرتضى مطهرى در این باره مىنویسد:
«ما ظلمى نظیر ظلمى که در مورد قرآن کردهایم در مورد سیره پیغمبر و ائمه اطهار کردهایم. سیره انبیاء و اولیاء و مخصوصا سیره پیغمبر اکرم و ائمه معصومین را برداشتیم به طاق آسمان کوبیدیم، گفتیم: او که پیغمبر است، نتیجهاش این است که اگر یک عمر براى ما تاریخ پیغمبر بگویند، براى ما درس نیست، و مثل این است که مثلا بگویند فرشتگان در عالم بالا چنین کردند. خوب فرشتگان کردند به ما چه مربوط ، یعنى این منبع شناخت را هم از ما گرفتند. در صورتى که اگر این جور مىبود ،خدا به جاى پیغمبر فرشته مىفرستاد. پیغمبر یعنى انسان کامل ، على یعنى انسان کامل ، حسین یعنى انسان کامل، زهرا یعنى انسان کامل، یعنى مشخصات بشریت را دارند با کمال عالى مافوق ملکى، یعنى مانند یک بشر گرسنه مىشوند غذا مىخورند، تشنه مىشوند آب مىخورند، احتیاج به خواب پیدا مىکنند، بچه هاى خودشان را دوست دارند ، غریزه جنسى دارند، عاطفه دارند، و لهذا مىتوانند مقتدا باشند. اگر این جور نبودند امام و پیشوا نبودند.»(2) آنچه که در زندگى امام رضا (علیه السلام) همچون سایر معصومان (علیهم السلام) کاملا آشکار است و مىتوان از آن به عنوان نقطه محورى در الگوگیرى، تکیه کرد، این است که، خلق و خوى امام مانند سخن و دینش جامع و همه جانبه بود. امام در همه ابعاد انسانى در حد کمال و تمام بود.
غیاث الدین شافعى معروف به خواند میر (متوفى 942) در وصف امام رضا (علیه السلام) چنین مىسراید:
سپهر عز و جلالت محیط علم و فضیلت
امام مشرق و مغرب ملاذ آل پیمبر
وفور علم و علو مکان اوست به حدى
که شرح آن نتوان نمود کلک سخنور
قلم اگر همگى وصف ذات او بنویسد
حدیث او نشود در هزار سال مکرر(3)
پی نوشت ها:
1) احزاب، آیه 21.
2) سیره نبوى، ص 31، 43، 46.
3) تاریخ حبیب السیر، ج2، ص 83.
porseman.org
ما مىتوانیم از وجود امام استفاده بکنیم ، و موظفیم همچون تاسى به پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله)، در گفتار و رفتار از امام بهره گیریم؛ خداوند مىفرماید:
«لقد کان لکم فى رسول الله اسوه حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر»(1)
وجود پیغمبر و اوصیاى پس از او، کانونى هستند که ما از آن کانون باید روش زندگى را استخراج کنیم. رفتار معصومان آن قدر عمیق است که از جزئىترین کار ایشان مىتوان قوانین زندگى را استخراج کرد، یک کار و رفتار کوچک معصوم همچون چراغ، شعله و نورى است که تا مسافت هاى بسیار دور را براى انسان، نشان مىدهد. استاد شهید مرتضى مطهرى در این باره مىنویسد:
«ما ظلمى نظیر ظلمى که در مورد قرآن کردهایم در مورد سیره پیغمبر و ائمه اطهار کردهایم. سیره انبیاء و اولیاء و مخصوصا سیره پیغمبر اکرم و ائمه معصومین را برداشتیم به طاق آسمان کوبیدیم، گفتیم: او که پیغمبر است، نتیجهاش این است که اگر یک عمر براى ما تاریخ پیغمبر بگویند، براى ما درس نیست، و مثل این است که مثلا بگویند فرشتگان در عالم بالا چنین کردند. خوب فرشتگان کردند به ما چه مربوط ، یعنى این منبع شناخت را هم از ما گرفتند. در صورتى که اگر این جور مىبود ،خدا به جاى پیغمبر فرشته مىفرستاد. پیغمبر یعنى انسان کامل ، على یعنى انسان کامل ، حسین یعنى انسان کامل، زهرا یعنى انسان کامل، یعنى مشخصات بشریت را دارند با کمال عالى مافوق ملکى، یعنى مانند یک بشر گرسنه مىشوند غذا مىخورند، تشنه مىشوند آب مىخورند، احتیاج به خواب پیدا مىکنند، بچه هاى خودشان را دوست دارند ، غریزه جنسى دارند، عاطفه دارند، و لهذا مىتوانند مقتدا باشند. اگر این جور نبودند امام و پیشوا نبودند.»(2) آنچه که در زندگى امام رضا (علیه السلام) همچون سایر معصومان (علیهم السلام) کاملا آشکار است و مىتوان از آن به عنوان نقطه محورى در الگوگیرى، تکیه کرد، این است که، خلق و خوى امام مانند سخن و دینش جامع و همه جانبه بود. امام در همه ابعاد انسانى در حد کمال و تمام بود.
غیاث الدین شافعى معروف به خواند میر (متوفى 942) در وصف امام رضا (علیه السلام) چنین مىسراید:
سپهر عز و جلالت محیط علم و فضیلت
امام مشرق و مغرب ملاذ آل پیمبر
وفور علم و علو مکان اوست به حدى
که شرح آن نتوان نمود کلک سخنور
قلم اگر همگى وصف ذات او بنویسد
حدیث او نشود در هزار سال مکرر(3)
پی نوشت ها:
1) احزاب، آیه 21.
2) سیره نبوى، ص 31، 43، 46.
3) تاریخ حبیب السیر، ج2، ص 83.
porseman.org
ادامه مطلب
[ جمعه 24 مرداد 1393 ] [ 3:56 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات
(0) ]
ادامه مطلب
عظیم ترین حالت تکبر چیست؟
پاسخ :
امام صادق عليه السّلام فرمودند:
اَعظَمُ الكِبرِ اَن تَسَفَهَ الحقَّ وَ تَغَمِصَ النّاس؛
عظيم ترين حالت تكبر آن است كه در برابر حق تجاهل ورزي (خود را به سفاهت بزني) و مردم را ناديده بگيري.
«الكافي، ج 2، ص 311»
امام صادق عليه السّلام فرمودند:
اَعظَمُ الكِبرِ اَن تَسَفَهَ الحقَّ وَ تَغَمِصَ النّاس؛
عظيم ترين حالت تكبر آن است كه در برابر حق تجاهل ورزي (خود را به سفاهت بزني) و مردم را ناديده بگيري.
«الكافي، ج 2، ص 311»
ادامه مطلب
[ جمعه 24 مرداد 1393 ] [ 3:54 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات
(0) ]
ادامه مطلب
فرق انسان کامل با معصوم چیست؟
پاسخ :
با تحلیل «انسان کامل» و بررسى ابعاد گوناگون آن، درمى یابیم که معصومان، به صورت عام و رسول اکرم صلى الله علیه و آله، صدیقه طاهره علیهاالسلام و دوازده امام علیهم السلام به صورت خاص، تنها مصادیق حقیقى «انسان کامل»اند.
یک. مفهوم کمال
واژه «کمال» در جایى به کار میرود که یک چیز، پس از آنکه «تمام» هست (یعنى همه آنچه که براى اصل وجود آن لازم است، به وجود آمد)، باز درجه بالاترى و از آن درجه بالاتر، درجه بالاتر دیگرى هم میتواند داشته باشد.
در واقع «کمال» بیانگر جهت «عمودى» یک چیز است و «تمام» حکایت گر جهت «افقى»؛ یعنى، وقتى شیئى در جهت افقى به نهایت برسد، میگویند: تمام شد و اگر در جهت عمودى حرکت کند، میگویند: به مدارج کمال بار یافت.1
بنابراین «انسان کامل»؛ یعنى، انسانى که داراى مرتبه خاص وجودى است که مرتبه اى اعلا بوده و بالاتر از آن، در عالم امکان وجود ندارد.
دو. «مَثَل اعلا» براى «مبدأ اعلا»
موجودى که به طور مستقیم، از جمال بى نهایت و از مبدأ متعال سرچشمه میگیرد ـ و اثرى که این مبدأ اعلا به آن میبخشد و عطایى که از او است ـ موجود جامع، کامل، احسن و اکمل خواهد بود؛ زیرا در جاى خود ثابت شده که «مخلوق و معلول»، از نظر کمالات وجودى، صورت نازله «خالق و علت» خود است. هر مخلوقى ـ در حدى که امکان دارد ـ جلوه خالق خود و علّت وجودى خود است. مخلوق مستقیم و بدون واسطه حضرت حق، جلوه اى از همه کمالات بى نهایت او و صورت نازله اى از او است. طبعا هر کمالى را که «مبدأ متعال» ـ به صورت بى نهایت و بى حد دارد ـ این مخلوق بى واسطه در حد امکان خواهد داشت. در این صورت، کمالات این مخلوق وسیع بوده؛ ولى بى نهایت نخواهد بود. بر این اساس خداوند متعال در قرآن، براى خود «مثل اعلا» خلق کرده است.2
«مثل اعلا»؛ یعنى، مخلوق و موجودى که به بهترین صورت و کاملترین وجه، حکایت از حق و کمالات او دارد؛ مخلوقى که در مخلوق بودن، حق مطلب را به خوبى ادا نموده و اسماى حسناى الهى، در وجود او به خوبى تجلى کرده است. این تجلّى چنان است که شهود آن، شهود حق است؛ جمال و جلال مطلق را نشان میدهد و جلوه تام حضرت حق است.3
سه. «روح» مَثَل اعلا یا اولین مخلوق
صورت اصلى «مثل اعلا» ـ صورتى که مجرد از حدود و رنگها و عارى از اطوار و برتر از صورتهای نازله آن است ـ همان «روح» و «خلق اعظم» منسوب به خداى متعال است. این روح، به مضمون برخى از روایات و اشارات قرآنى، نزدیکترین مخلوق به حضرت حق و اولین مخلوق و کاملترین آنها است.
امام صادق علیه السلام در روایتى میفرماید: «انّ الله عزوجل خلق روح القدس فلم یخلق خلقا اقرب الى الله منها»؛ «براستى خداوند عزّوجل، روح القدس را خلق کرد؛ پس خلق نکرد مخلوقى را نزدیکتر به مبدأ متعال از این مخلوق».4
روح چونِ من امر ربّى مختفى است
هر مثالى که بگویم منتفى 5
چهار. انسان، جلوه جامع روح خدا
آفریدگار هستى در خصوص «انسان»، تعبیر ویژه اى دارد و در آن، هیچ موجود دیگرى را با آدمى، شریک نمیسازد. بر اساس این تعبیر، حقیقت انسان، از روحى خدایى بود. در واقع خداوند از این روح، در انسان دمید و روح مجرد انسان را به گونه اى ویژه و خاص تنزل بخشید و به پیکر آدم متعلق نمود. بدین سان او را شایسته سجده فرشتگان کرد و همین تعلق روح الهى به پیکر لایق آدمى، سبب شد که از این موجود ترکیب یافته از طبیعت و فرا طبیعت، به عنوان زیباترین شکل ممکن یاد شود.6 بنابراین روح انسان، جلوه جامع روح خدا و مثل اعلا است؛ ولى در حد کاملاً پایینتر، ضعیفتر و ناقصتر؛ یعنى، روح خدا ـ با همه اسما و صفاتش ـ کاملاً تنزل یافته، در ترکیب بدنى تجلى میکند. مقصود از جامع بودن این جلوه از یک سو، و ناقص، ضعیف و نازل بودن آن از سوى دیگر، این است که «روح خدا»، در حدّ بسیار ضعیفتر و در بسیارى از جهات در حد استعداد و قوه ـ که مرتبه ضعیفتر وجود است ـ در ترکیب بدنى جلوه میکند.
دقّت و تأمل در اینکه روح انسان، جلوه جامع و در عین حال نازل روح خدا است، ما را به این حقیقت رهنمون میشود که روح انسان، ظهور و تجلى روح خدا از پشت حجابها است. نه عین آن است و نه غیر آن؛ بلکه تابشى است از آن پشت حجابها و باحجابها.
پنج. عصمت و کمال انسان
آن گاه که دانستیم انسان ظهور و تجلى خدا از وراى حجابهاست خواهیم فهمید که پس از کنار زدن حجابها، ظهور انسان کامل، همان «مثل اعلا» خواهد بود.7
از همین رو میگویند: کمال انسان، در این است که خود را به «اصل» برساند و رسیدن انسان به اصل خود با هرگونه کژى و ناراستى که هر یک حجابى ستبر است و از آن جمله «خودبینى» ـ که از برترین حجابها است ـ جمع نمیشود. بدین جهت، کمال نهایى انسانى مساوى با عصمت و مقام «فناى مطلق» است.8
رقص آنجا کن که خود را بشکنى
پنبه را از ریش شهوت بر کنى
رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند
چون رهند از دست خود دستى زنند
چون جهند از نقص خود رقصى کنند
مطربانشان از درون دف میزنند
بحرها در شورشان کف میزنند9
شش. یگانه بودن انسان کامل
یکى از ویژگیهای انسان کامل، یگانه بودن او در هر عصرى است؛ زیرا او خلیفه خدا است و چون خداوند واحد است، خلیفه کامل نیز در هر عصر، یگانه خواهد بود و اگر انسانهای کامل دیگرى معاصر او باشند، حتما تحت ولایت او قرار دارند؛ وگرنه همه آنان خلیفه ناقص بوده و کامل نیستند10.
پس به هر دورى ولیّى قائم است
تا قیامت آزمایش دائم است11
براساس آیات و روایات انسان کامل با ویژگیهای شمرده شده براى آن، منحصر در معصومان است.12 پس اکنون خاتم ولایت و انسان کامل مهدى موعود(عج) است.
مهدى موعود در آخر الزمان، بدون واسطه خلیفه حق تعالى است و انسان کامل منحصر به فرد پس از امام یازدهم، حضرت حجت(عج) میباشد.
پی نوشت:
1. ر.ک: مرتضى مطهرى، انسان کامل، انتشارات صدرا، صص 18 ـ 20.
2. روم 30، آیه 27.
3. براى مطالعه بیشتر ر.ک: محمد شجاعى، انسان و خلافت الهى، مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، تهران: چاپ اوّل، 1362 ش، صص 25ـ38.
4. علامه طباطبایى، المیزان، ج 12، ص 376؛ براى آشنایى بیشتر با خصوصیات وجودى روح خدا ر.ک: انسان و خلافت الهى، صص 40 ـ 76.
5. مثنوى، دفتر ششم، بیت 3310.
6. تین 95، آیه 4؛ در این باب ر.ک: آیه اللّه جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن، مرکز نشر اسراء، قم: چاپ اوّل، 1379 ش، ج 14، ص 221 ـ 222.
7. ر.ک: مقالات، همان، صص 40 ـ 69 و انسان و خلافت الهى، صص 104 و 122 ـ 124؛ علامه حسن زاده آملى، انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، بنیاد نهج البلاغه، تهران: 1365 ش، صص 138 ـ 142.
8. ر.ک: تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 11، ص 92.
9. مثنوى، دفتر سوم، ابیات 95 ـ 99.
10. استاد حسن زاده آملى، انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، صص 100 - 101 ؛ آیه اللّه جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 6، ص 221.
11. مثنوى، دفتر دوم، بیت 815.
12. محمدرضا کاشفى، راهنماشناسى، صص 33 - 31 ؛ شرح مقدمه قیصرى، سید جلال الدین آشتیانى، صص 659 - 64، 747، 749، 904، 906، 917.
منبع: porseman.org
با تحلیل «انسان کامل» و بررسى ابعاد گوناگون آن، درمى یابیم که معصومان، به صورت عام و رسول اکرم صلى الله علیه و آله، صدیقه طاهره علیهاالسلام و دوازده امام علیهم السلام به صورت خاص، تنها مصادیق حقیقى «انسان کامل»اند.
یک. مفهوم کمال
واژه «کمال» در جایى به کار میرود که یک چیز، پس از آنکه «تمام» هست (یعنى همه آنچه که براى اصل وجود آن لازم است، به وجود آمد)، باز درجه بالاترى و از آن درجه بالاتر، درجه بالاتر دیگرى هم میتواند داشته باشد.
در واقع «کمال» بیانگر جهت «عمودى» یک چیز است و «تمام» حکایت گر جهت «افقى»؛ یعنى، وقتى شیئى در جهت افقى به نهایت برسد، میگویند: تمام شد و اگر در جهت عمودى حرکت کند، میگویند: به مدارج کمال بار یافت.1
بنابراین «انسان کامل»؛ یعنى، انسانى که داراى مرتبه خاص وجودى است که مرتبه اى اعلا بوده و بالاتر از آن، در عالم امکان وجود ندارد.
دو. «مَثَل اعلا» براى «مبدأ اعلا»
موجودى که به طور مستقیم، از جمال بى نهایت و از مبدأ متعال سرچشمه میگیرد ـ و اثرى که این مبدأ اعلا به آن میبخشد و عطایى که از او است ـ موجود جامع، کامل، احسن و اکمل خواهد بود؛ زیرا در جاى خود ثابت شده که «مخلوق و معلول»، از نظر کمالات وجودى، صورت نازله «خالق و علت» خود است. هر مخلوقى ـ در حدى که امکان دارد ـ جلوه خالق خود و علّت وجودى خود است. مخلوق مستقیم و بدون واسطه حضرت حق، جلوه اى از همه کمالات بى نهایت او و صورت نازله اى از او است. طبعا هر کمالى را که «مبدأ متعال» ـ به صورت بى نهایت و بى حد دارد ـ این مخلوق بى واسطه در حد امکان خواهد داشت. در این صورت، کمالات این مخلوق وسیع بوده؛ ولى بى نهایت نخواهد بود. بر این اساس خداوند متعال در قرآن، براى خود «مثل اعلا» خلق کرده است.2
«مثل اعلا»؛ یعنى، مخلوق و موجودى که به بهترین صورت و کاملترین وجه، حکایت از حق و کمالات او دارد؛ مخلوقى که در مخلوق بودن، حق مطلب را به خوبى ادا نموده و اسماى حسناى الهى، در وجود او به خوبى تجلى کرده است. این تجلّى چنان است که شهود آن، شهود حق است؛ جمال و جلال مطلق را نشان میدهد و جلوه تام حضرت حق است.3
سه. «روح» مَثَل اعلا یا اولین مخلوق
صورت اصلى «مثل اعلا» ـ صورتى که مجرد از حدود و رنگها و عارى از اطوار و برتر از صورتهای نازله آن است ـ همان «روح» و «خلق اعظم» منسوب به خداى متعال است. این روح، به مضمون برخى از روایات و اشارات قرآنى، نزدیکترین مخلوق به حضرت حق و اولین مخلوق و کاملترین آنها است.
امام صادق علیه السلام در روایتى میفرماید: «انّ الله عزوجل خلق روح القدس فلم یخلق خلقا اقرب الى الله منها»؛ «براستى خداوند عزّوجل، روح القدس را خلق کرد؛ پس خلق نکرد مخلوقى را نزدیکتر به مبدأ متعال از این مخلوق».4
روح چونِ من امر ربّى مختفى است
هر مثالى که بگویم منتفى 5
چهار. انسان، جلوه جامع روح خدا
آفریدگار هستى در خصوص «انسان»، تعبیر ویژه اى دارد و در آن، هیچ موجود دیگرى را با آدمى، شریک نمیسازد. بر اساس این تعبیر، حقیقت انسان، از روحى خدایى بود. در واقع خداوند از این روح، در انسان دمید و روح مجرد انسان را به گونه اى ویژه و خاص تنزل بخشید و به پیکر آدم متعلق نمود. بدین سان او را شایسته سجده فرشتگان کرد و همین تعلق روح الهى به پیکر لایق آدمى، سبب شد که از این موجود ترکیب یافته از طبیعت و فرا طبیعت، به عنوان زیباترین شکل ممکن یاد شود.6 بنابراین روح انسان، جلوه جامع روح خدا و مثل اعلا است؛ ولى در حد کاملاً پایینتر، ضعیفتر و ناقصتر؛ یعنى، روح خدا ـ با همه اسما و صفاتش ـ کاملاً تنزل یافته، در ترکیب بدنى تجلى میکند. مقصود از جامع بودن این جلوه از یک سو، و ناقص، ضعیف و نازل بودن آن از سوى دیگر، این است که «روح خدا»، در حدّ بسیار ضعیفتر و در بسیارى از جهات در حد استعداد و قوه ـ که مرتبه ضعیفتر وجود است ـ در ترکیب بدنى جلوه میکند.
دقّت و تأمل در اینکه روح انسان، جلوه جامع و در عین حال نازل روح خدا است، ما را به این حقیقت رهنمون میشود که روح انسان، ظهور و تجلى روح خدا از پشت حجابها است. نه عین آن است و نه غیر آن؛ بلکه تابشى است از آن پشت حجابها و باحجابها.
پنج. عصمت و کمال انسان
آن گاه که دانستیم انسان ظهور و تجلى خدا از وراى حجابهاست خواهیم فهمید که پس از کنار زدن حجابها، ظهور انسان کامل، همان «مثل اعلا» خواهد بود.7
از همین رو میگویند: کمال انسان، در این است که خود را به «اصل» برساند و رسیدن انسان به اصل خود با هرگونه کژى و ناراستى که هر یک حجابى ستبر است و از آن جمله «خودبینى» ـ که از برترین حجابها است ـ جمع نمیشود. بدین جهت، کمال نهایى انسانى مساوى با عصمت و مقام «فناى مطلق» است.8
رقص آنجا کن که خود را بشکنى
پنبه را از ریش شهوت بر کنى
رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند
چون رهند از دست خود دستى زنند
چون جهند از نقص خود رقصى کنند
مطربانشان از درون دف میزنند
بحرها در شورشان کف میزنند9
شش. یگانه بودن انسان کامل
یکى از ویژگیهای انسان کامل، یگانه بودن او در هر عصرى است؛ زیرا او خلیفه خدا است و چون خداوند واحد است، خلیفه کامل نیز در هر عصر، یگانه خواهد بود و اگر انسانهای کامل دیگرى معاصر او باشند، حتما تحت ولایت او قرار دارند؛ وگرنه همه آنان خلیفه ناقص بوده و کامل نیستند10.
پس به هر دورى ولیّى قائم است
تا قیامت آزمایش دائم است11
براساس آیات و روایات انسان کامل با ویژگیهای شمرده شده براى آن، منحصر در معصومان است.12 پس اکنون خاتم ولایت و انسان کامل مهدى موعود(عج) است.
مهدى موعود در آخر الزمان، بدون واسطه خلیفه حق تعالى است و انسان کامل منحصر به فرد پس از امام یازدهم، حضرت حجت(عج) میباشد.
پی نوشت:
1. ر.ک: مرتضى مطهرى، انسان کامل، انتشارات صدرا، صص 18 ـ 20.
2. روم 30، آیه 27.
3. براى مطالعه بیشتر ر.ک: محمد شجاعى، انسان و خلافت الهى، مؤسسه خدمات فرهنگى رسا، تهران: چاپ اوّل، 1362 ش، صص 25ـ38.
4. علامه طباطبایى، المیزان، ج 12، ص 376؛ براى آشنایى بیشتر با خصوصیات وجودى روح خدا ر.ک: انسان و خلافت الهى، صص 40 ـ 76.
5. مثنوى، دفتر ششم، بیت 3310.
6. تین 95، آیه 4؛ در این باب ر.ک: آیه اللّه جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن، مرکز نشر اسراء، قم: چاپ اوّل، 1379 ش، ج 14، ص 221 ـ 222.
7. ر.ک: مقالات، همان، صص 40 ـ 69 و انسان و خلافت الهى، صص 104 و 122 ـ 124؛ علامه حسن زاده آملى، انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، بنیاد نهج البلاغه، تهران: 1365 ش، صص 138 ـ 142.
8. ر.ک: تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 11، ص 92.
9. مثنوى، دفتر سوم، ابیات 95 ـ 99.
10. استاد حسن زاده آملى، انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، صص 100 - 101 ؛ آیه اللّه جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 6، ص 221.
11. مثنوى، دفتر دوم، بیت 815.
12. محمدرضا کاشفى، راهنماشناسى، صص 33 - 31 ؛ شرح مقدمه قیصرى، سید جلال الدین آشتیانى، صص 659 - 64، 747، 749، 904، 906، 917.
منبع: porseman.org
ادامه مطلب
[ جمعه 24 مرداد 1393 ] [ 3:54 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات
(0) ]
ادامه مطلب
8
ادامه مطلب
[ جمعه 24 مرداد 1393 ] [ 3:53 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات
(0) ]
ادامه مطلب
انسان متکبر در آخرت چگونه است؟
پرسش :
انسان متکبر در آخرت چگونه است؟
انسان متکبر در آخرت چگونه است؟
پاسخ :
امام صادق - عليه السّلام - فرمودند:
اِنَّ المُتكبّرينَ يَجعَلُونَ في صُورَةِ الذّرِّ يَتَوَطَّأُهُمُ النّاس حتّي يَفرغَ اللهُ مِن الحساب.
انسانهاي متكبر در قيامت به صورت مورچگان پديدار مي گردند و زير دست و پاي مردم قرار مي گيرند تا خداوند از حسابرسي فارغ گردد.
«الكافي، ج 3، ص 424»
امام صادق - عليه السّلام - فرمودند:
اِنَّ المُتكبّرينَ يَجعَلُونَ في صُورَةِ الذّرِّ يَتَوَطَّأُهُمُ النّاس حتّي يَفرغَ اللهُ مِن الحساب.
انسانهاي متكبر در قيامت به صورت مورچگان پديدار مي گردند و زير دست و پاي مردم قرار مي گيرند تا خداوند از حسابرسي فارغ گردد.
«الكافي، ج 3، ص 424»
ادامه مطلب
[ جمعه 24 مرداد 1393 ] [ 3:53 PM ] [ خادم مهدی عج ]