آيا حضرت خديجه(س) قبل از ازدواج با پيامبر همسران و فرزنداني داشته است؟
خديجه(س) دختر خويلد بن اسد بن عبدالعزّي بن قصي بن كلاب كه در مقايسه با سلسله انساب رسول خدا(ص) ميتوان اشتراك اين دو بزرگوار را در اجداد خود از قصي بن كلاب تا عدنان به وضوح يافت. حضرت خديجه(س)، پانزده سال پيش از عام الفيل متولد شده است. حكيم بن حزام در اين خصوص چنين گويد: «من سيزده سال پيش از حادثة فيل متولد شدم و خديجه دو سال پيش از من متولد شده بود.»[1] حضرت خديجه(س) به تأييد اكثر مورخان داراي القاب و كنيههاي مشهوري بودهاند كه از مهمترين و مشهورترين كنيهها القاب ايشان حتي در دوران جاهليت ميتوان به ام هند و طاهره اشاره كرد. اين لقب حاكي از منزلت و جايگاه ايشان در ميان مردم ميباشد. حضرت خديجه(س) قبل از ازدواج با پيامبر(ص) دوبار ازدواج كرده بود. ابتدا با عُتيَّق بن عائذ ازدواج كرد و براي او دختري به نام جارية به دنيا آورد.[2]
پس از وفات عُتيَّق، با ابوهالة بن زرارة بن نَبّاش بن عدي التميمي ازدواج كرد و صاحب دو پسر به نامهاي هند و عبدالله شد و به خاطر هند، كنيه امّ هند گرفت. هند همان كسي است كه براي امام حسن ـ عليه السّلام ـ شمايل رسول خدا(ص) را توصيف كرد و بسيار مورد علاقة رسول خدا(ص) بود و در جنگ جمل در ركاب حضرت علي ـ عليه السّلام ـ به شهادت رسيد.[3] جمعي از علماي بزرگ معتقدند كه ايشان قبل از حضرت رسول ـ صلّي الله عليه و آله ـ ازدواج نكرده بودند و فرزندان قبلي منتسب به ايشان را مربوط به خواهر حضرت خديجه ميدانند.[4] ازدواج پيامبر با خديجه يك ماه پس از سفر به شام انجام گرفت؛ يعني پنج سال بعد از فجار گفته شده است. خديجه در هنگام ازدواج چهل سال و پيامبرـ صلّي الله عليه و آله ـ بيست و پنج سال داشته است. البته براي حضرت خديجه سن بيست و هشت سال يا كمي بيشتر را هم ذكر كردهاند و از آنجا كه حضرت خديجه از پيامبرـ صلّي الله عليه و آله ـ صاحب چندين فرزند شده است، سن چهل سال زياد به نظر ميآيد. خديجه مدت بيست و پنج سال در خانة پيامبر زندگي نموده است و تا زماني كه او زنده بود پيامبر همسر ديگري انتخاب نكرد. خديجه در دهم ماه رمضان سال دهم بعثت در سن 65 سالگي تقريباًيك سال و نيم پس از بيرون آمدن بنيهاشم از شعب ابيطالب و به فاصله سه روز تا شش ماه بعد از وفات ابوطالب از دنيا رحلت فرمود.
پيامبر او را در حجون مكه در قبرستان ابوطالب كنار قبرهاي عبدالمطلب و عبدمناف دفن كرد و خود در قبرش فرود آمد. اندوه حضرت از رحلت آن تنها محب و مشفق او به نهايت انجاميد و آن سال را عام الحزن ناميد.[5]
معرفي منابع، جهت مطالعه بيشتر:
1ـ پيامبر و ياران، عالمي دامغاني.
2ـ تاريخ پيامبر اسلام، ابراهيم آيتي.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . الطبقات الكبري، ابن سعد، بيروت، ج 1، ص 132.
[2] . عسقلاني، ابن حجر، اصابه، بيروت، دارالصادر، ج 4، ص 281.
[3] . ابن اثير، اسد الغابه، بيروت، دار احياء التراث العربي، ج 5، ص 72.
[4] . بحارالانوار، بيروت، الوفاء 1403 ق، ج 16، 18، 22.
[5] . مصدري، التنبيه والاشراف، تحقيق عبدالله اسماعي الصاوي، قاهره، ج 1، ص 200.
ادامه مطلب
پيامبر اكرم چگونه بين همسران عدالت را رعايت مي كرد؟
بنا به اعتقاد شيعه همة پيامبران به تأييد الهي معصومند يعني در تمام عمر (چه پيش از نبوت و چه بعد از نبوت) از خطا و اشتباه و گناه مصون و محفوظ ميباشند زيرا اگر مرتكب خطا يا گناهي شوند اعتماد لازم براي كسب مقام نبوت از آنها سلب ميشود. و خداوند هرگز مقام خطير رسالت را به آنها واگذار نميكند. انبياي الهي به خاطر لياقت ذاتي مستعد دريافت وحي هستند و مردم نيز آنها را به راستي و امانت ميشناسند.[1]
خداوند ميفرمايند: «ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم و با آنها كتاب آسماني و ميزان (شناسايي حق از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم تا در ميان مردم قيام به عدالت كنند»[2] بزرگترين افتخار پيامبران اين بوده كه بندة مطيع و فرمانبردار خداوند باشند. و يكي از اهداف آن پيشوايان الهي، اقامه عدل و قسط در جامعه بشري بوده مجري عدل خودش بايد عادل باشد.
وقتي خداوند عدالت پيامبران خود را تاييد و از وظايف آنها اجراي عدالت مي شمارد قطعاً در تمام امور جزئي و كلي عادل مي باشند و خانواده نيز يكي از اجزاء زندگي انبيا بوده است.
عدالت و قسط در معناي عام آن، يكي از اساسيترين اركان نظام اسلامي مدينه بشمار ميرفت از زاويه نگرش پيامبر(ص) به ساختار هستي و نظام آفرينش پايههاي آسمان و زمين، بر عدالت بنا شده است. نظام اسلامي مدينه كه در رأس آن شخص پيامبر حضور داشتند، نه تنها رسالت سوق دادن انديشه و عمل مردم را به سوي عدالت و قسط داشته و شالوده مناسبات حقوقي و اقتصادي و اجتماعي را قسط و عدل قرار داده است. بلكه پيامبر(ص) ميكوشيد تا عدالت در رفتار كردار مردم نهادينه شود و در سورة نساء كه اشاره به جواز تعدد زوجات شده و اين جواز را براي هر مردي بدون قيد و شرط نگفته، بلكه داشتن تمكّن مالي براي پرداخت نفقه، و رعايت عدالت و مساوات ميان زنان را شرط جواز قرار داده است خداوند ميفرمايد: اگر نسبت به رعايت عدالت ترس داشتيد فقط يك زن بگيريد.[3] اولين مخاطب اين آيات پيامبر(ص) بود و مردم از او الگو گرفتند و توسط آن حضرت براي مردم بيان ميشد در كتب سيره و زندگاني پيامبر(ص) هست كه آن حضرت بنا به اجازة باريتعالي بر خلاف مسلمين ميتوانست بيش از چهار زن همزمان داشته باشد،طوري كه موقع رحلت 9زن داشتند. و لذا براي رعايت عدالت و ضايع نشدن حقوق هيچ كس حضرت به نوبت در منزل همسران ميرفتند. و حتي در غزوات و جنگها نيز همسران خويش را به نوبت همراه خود ميبردند. آن حضرت به حسن معاشرت با زنان توصيه و تأكيد ميكردند.[4] كه يكي از مظاهر حسن معاشرت رعايت عدالت و مساوات با همسران هست، پيامبر اكرم(ص) تجلي كامل عدالت است.
همانطور كه گفته شد پيامبر در تمام زمينهها عدالت را سرلوحة كار خويش قرار ميدادند طوري كه در جريان تقسيم غنايم جنگ حُنين پيامبر(ص) با استفاده از سياست (مؤلفة قلوبهم) كه در قرآن بدان امر اشاره شده، تعدادي از اسرا را آزاد نموده و مقداري هم از غنائم كه گفته شده از سهم خمس خويش بوده[5] به رؤساي قريش داده تا آنها را به اسلام نزديك كند كه در اين هنگام فردي بنام ذولخويصره تميمي حضور داشت گفت: تو (پيامبر) عدالت را بكار نبستي، پيامبر فرمودند: واي بر تو اگر من عدالت نكنم غير از من چه كسي خواهد بود كه از عدال و داد كند.[6] البته اين فرد همان كسي است كه در زمان حكومت امام علي(ع) به خوارج پيوست[7] پيامبر(ص) با اينكه زنان متعدد داشتند اما اين زنان در سنين مختلف بودند بعضي مثل عايشه خيلي جوان بودند و برخي هم سن و سال پيامبر(ص) بودند لذا پيامبر(ص) با هر يك به اقتضاي سنشان، رفتار مينمودند...[8] بايد اين نكته را هم يادآور شد كه يكي از ويژگيهاي پيامبر رعايت مساوات بين همسران در همه زمينهها بود. بطور مثال پيامبر مهرية هر يك از زنانش را چهار صد درهم قرار داد و فرقي بين آنها نگذاشت (غير از زناني كه بعد از اسير شدن همسر پيامبر(ص) شدند) كه در اين صورت مهريه لازم نبود. از نظر نفقه و هزينه زندگي نيز آنحضرت برابري را رعايت مي فرمود صبحگاهان بعد از نماز صبح به منزل تكتك همسران سر ميزد و از آنان احوالپرسي ميكردند. و هر شب بنوبت در اتاق يكي از آنان به سر ميبرد حتي در دوران بيماري كه منجر به رحلت آن حضرت شد رعايت سادات را مينمودند و در نهايت چون بيماري سخت شد طبق نقلي با اجازه ديگر همسران در منزل عايشه بستري شدند.[9] البته در قرآن كريم خداوند ميفرمايد: «نوبت هر كدام از زنها را كه ميخواهي به تأخير انداز و هر كدام را كه ميخواهي، پيش خود جاي ده، بر تو باكي نيست كه هر كدام را كه ترك كردهاي (دوباره) طلب كني. اين نزديكتر است براي اينكه چشمانشان روشن گردد و دلتنگ نشوند و همگي به آنچه دادهاي خشنود شوند.[10]» همانطور پيامبر در رعايت تعداد مستثني شدهاند در رعايت تقدم و تأخر در نوبت نيز خداوند اجازه فرمودند ولي با اين همه پيامبر براي اينكه الگوي ديگران باشند به طور كامل در تمام زمينهها عدالت را رعايت ميفرمودند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. الصحيح من سيرة النبي الاعظم، جعفر مرتضي عاملي
2. المعارف ابن قتيبه
3. سيرة، الحلبية علي بن برهان الدين حلبي.
4. سنن البني علامه طباطبائي.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. ميثم بحرافي، قواعد المرام في علم الكلام، قم، مكتبه آيت الله مرعضي نجفي، 1406، ص125
[2] . حديد/165.
[3] . نساء/3.
[4] . مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، چاپ پنجم، ج2، ص254.
[5] . ابن سعد، طبقات، ج 3، ص 153.
[6] . جزري، ابن اثير، الكامل في التاريخ، ترجمه عباس خليلي، ناشر مؤسسه مطبوعاتي علمي، ج اول ص 326؛ سبحاني، جعفر، فروغ ابديت،ج2، ص364، مفيد، ارشاد، ج1، ص 145.
[7] . مفيد، الارشاد، قم، آل البيت، چاپ اول، 1413، ج1، ص149.
[8] . ابن هشام، سيرة النبوية، بيروت، انتشارات احياء التراث العربي، چاپ پنجم، ج3، ص310، ج4، ص292.
[9] . عابديني، احمد، شيوه همسرداري پيامبر(ص) به روش قرآن و سنت، نشر هستينما، 1381، صص 128-131، نقل از سيره ابن هشام، ج4، صص644ـ647.
[10] . احزاب/51.
ادامه مطلب
تاريخ زندگاني حضرت خديجه س
حضرت خديجه دختر خويله بن اسد بن عبدالعزّي بن قصي بن كلاب. نام مادر او فاطمه دختر زائدة بن اصم از زندگي او تا قبل از ازدواج با پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ خبرهاي چنداني در دست نيست ولي همه اخبار حاكي از آن است كه وي زني ثروتمند و در عين حال شرافتمندي بود. و از اين رو او را طاهره ميخواندند.[1]
خديجه قبل از ازدواج با پيامبر ابتدا با عتيق بن عائذ عبدالله بن عمر مخزومي ازدواج نمود و از او صاحب پسري به نام هند شد. پس از مرگ عتيق با ابو هاله مالك بن نباش تميمي ازدواج كرد و از او نيز صاحب پسري به نام هند و دختري به نام هالة شد، برخي ازدواج با ابو هالة را مقدم بر ازدواج با عتيق ميدانند.[2]
حضرت خديجه قبل از ازدواج با پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ با توجه به ثروت فراواني كه داشت با دادن سرمايه تجاري بسياري از مردم در سود تجارت آنان شريك ميشد. در اين ميان با توجه به شهرت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در دوره جواني به امانتداري و صداقت، خديجه خود خواهان آن شد كه حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ با سرمايه او و به همراه غلامش ميسرة به تجارت شام برود، چون پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ به همراه ميسرة به اين سفر رفت در حالي كه 25 سال بيشتر نداشت. در راه در نزديكي شام با راهبي نصراني برخورد نمود و او مژده نبوت حضرت را داد پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در شام اموال كاروان خود را سريعتر از ديگران فروخت و با سود بيشتري به مكه بازگشت .
وقتي خديجه از امانت داري حضرت آگاهي افزوني يافت و از سوي ديگر از پيشگويي راهب نصراني با خبر شد.[3] خود از طريق عمويش عمر و بن اسد به خواستگاري حضرت فرستاد.[4] پس پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيز با حمزه ـ پس از شنيدن پيغام خديجه (س) ـ به خواستگاري خديجه رفت و اين ازدواج صورت گرفت. البته بنابر نقلي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ به نزد خويله پدر خديجه (س) رفت[5] و با جلب نظر او با خديجه ازدواج نمود. سن خديجه را در اين زمان 40 سال دانسته اند با شروع زندگي خديجه در كنار پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ زندگي او دچار تحوّل شد، زيرا از اين پس در كنار شوهري بود كه حتي در ميان مشركين نيز به پاكي و درستي معروف بود و همه به صداقت و حسن خلق او ايمان داشتند. پس خديجه از اين پس ثروت خود را در اختيار حضرت قرار داد تا آن حضرت آنها را در راه كمك به تهيدستان و مستمندان مصرف نمايد.
با بعثت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ خديجه (س) به عنوان اولين ايمان آورنده حضرت ـ صلّي الله عليه و آله ـ را در تمام مراحل رسالت ياري نمود.[6] ابن اثير به نقل از ابن اسحاق آورده است كه: خديجه نخستين مسلمان بود. پس خدا بدين امر بار اندوه رسولش را سبك كرد. وقتي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ با خديجه راز دل ميگفت، خديجه از اندوه او ميكاست و او را تصديق ميكرد و كار مردم را بر او آسان ميكرد.[7] ابن حجر آورده است كه از امتيازات خديجه آن بود كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ را هميشه گرامي ميداشت و سخن او را قبل و بعد از بعثت تصديق ميكرد. خديجه چون احساس كرد پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نسبت به زيد بن حارثة تمايل خاصي دارد او را به حضرت بخشيد.[8] نيز آمده است كه وقتي كفار مسلمين را در مكه مورد حصر و تحريم اقتصادي و اجتماعي قرار دارند و مسلمانان در محله شعب ابي طالب يا بني هاشم جمع شدند تا در كنار هم مشكلات اين تحريم را سپري نمايند، خديجه تمامي اموال خود را در طول سه سال بين مسلمين انفاق كرد.[9]
عفيف كندي ميگويد: در جاهليت به مكه آمدم و چون خواستم براي خانواده ام عطريات و لباس تهيه نمايم به نزد عباس بن عبدالمطلب رفتم به كعبه نگاه كردم كه ديدم جواني به طرف كعبه آمد و رو به كعبه ايستاد، پس نوجواني و زني به دنبال او آمدند و در كنار و پشت او ايستادند و چون او به ركوع و سجود رفت آنان نيز چنين كردند، چون از عباس در خصوص آنها پرسيدم، گفت: محمد، علي و خديجه هستند.[10]
هم چنين آمده است كه چون حضرت جبرئيل بر پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نازل شد و وضو گرفتن و نماز خواندن را به حضرت آموخت. پيامبر نيز به خديجه آموخت. پس خديجه وضو گرفت و نماز خواند.[11]
تمام فرزندان پيامبر ـ غير از ابراهيم ـ از خديجه بودند.[12] براي خديجه 4 دختر به نامهاي رقيه، زينب، ام كلثوم و فاطمه و يك پسر به نام قاسم و بنابر نقلي دو پسر به نامهاي قاسم و عبدالله نام بردهاند.[13] برخي نيز سه پسر براي خديجه بر شمرده اند به نامهاي قاسم، طاهر و طيّب.
پس از آنكه محاصره مشركين عليه مسلمانان در اول سال دهم بعثت پايان يافت، خديجه (س) كه مشقات فراواني را متحمل شده بود در سن 65 سالگي مريض شد. پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در آخرين لحظات بر بستر خديجه حاضر شد و او را به همنشيني با مريم دختر عمران، آسيه دختر مزاحم و كلثوم دختر موسي در بهشت بشارت داد.[14] سرانجام خديجه در رمضان سال دهم وفات نمود، چند روز پس از آن ابوطالب نيز رحلت كرد. چون خبر رحلت ابوطالب نيز به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ رسيد فرمود: دو مصيبت بر اين است در اين ايام وارد شده است و من نميدانم كه كدام يك از اين دو برايم سخت تر است.[15]
از رسول خدا نقل شده كه حضرت جبرئيل نزد من آمد و گفت كه از سوي پروردگار و از سوي من به خديجه سلام بده و او را به خانه اي از زبرجد در بهشت كه هيچ سر و صدا و رنجي در آن نيست بشارت بده.[16]
به همين خاطر پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ : درباره مقام و شأن حضرت خديجه ميفرمايد: بهترين زنان عالم مريم، آسيه، خديجه و فاطمه است؛ خديجه افضل زنان بهشت است. [17] وقتي مردم كافر بودند خديجه به من ايمان آورد، وقتي مرا تكذيب ميكردند او مرا تصديق ميكرد، وقتي مرا محروم كردند او مالش را در اختيار من قرار داد. [18]
معرفي منابع، جهت مطالعه بيشتر:
1ـ خديجه، علي محمد علي ذُخَيّل، ترجمه دكتر فيروز حريرچي.
2ـ رياحين الشريعه، ذبيح الله محلاتي.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . ابن اثير، اسدالغابة في معرفة الصامة، تهران، اسماعيليان، ج 5، ص 434. ابن حجر، الاصابة في تمييز الصحابة: ثمطيق عبدالموجود، بيروت: دارالكتب العملية، اول 1415 هجري، ج 8، ص 99.
[2] . ابن اثير، پيشين، ج 5، ص 434.
[3] . اسدالغابة، ج 5، ص 435، الاصابة، ج 8، ص 99.
[4] . اسدالغابه، ج 5. ص 435.
[5] . يعقوبي، تاريخ، نشر فرهنگ اهل بيت ـ عليه السّلام ـ، ج 2، ص 20 - 21.
[6] . الاصابه، 100 / 8، السدالغابة، 434 / 5.
[7] . السدالغابة، 437 / 5.
[8] . ابن حجر، 102 / 8.
[9] . يعقوبي، 31 / 2.
[10] . ابن حجر، 425 / 4.
[11] . يعقوبي، 23 / 2.
[12] . يعقوبي، 84 / 2، ابن حج، 100 / 8.
[13] . ابن حجر 100 / 8، يعقوبي، 20 / 2.
[14] . يعقوبي، 35/ 2.
[15] . ابن اثير، 439 / 5، يعقوبي 35 / 2.
[16] . ابن حجر، 102 / 8.
[17] . ابن اثير، 438 / 5.
[18] . ابن حجر، 103 / 8، ابن اثير، 438 / 5.
ادامه مطلب
آیا حضرت خدیجه س به شان و مقام حضرت مریم میرسد؟
آيا حضرت خديجه ـ س ـ از نظر جايگاه معنوي به مقام و شأن و رتبه حضرت مريمـ سلام الله عليها ـ و حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ ميرسد؟
حضرت خديجه دختر خويلد بانويي پاكدامن و ارجمند بود. عموي وي به نام ورقة بن نوفل از دانشمندان و كشيشيان مسيحي بود و همه كتابهاي آسماني را خوانده بود و قبل از بعثت در جستجوي آيين حق بسر ميبرد و نشانههاي پيامبري را در وجود پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ مي ديد و به خديجه سفارش مي نمود خديجه خود شيفته ي خلق و خوي بسيار نيك آن حضرت شد. و امانتداري و صداقت او را مشاهده كرده و تصميم گرفت با پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ ازدواج كند. پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ با وساطت عمويش ابوطالب مقدمات ازدواج را فراهم كرد، و اين ازدواج مقدس انجام شد. حضرت خديجه اولين بانويي است كه به پيامبر ايمان آورد و تمام دارايي خود را در راه پيشرفت اسلام در خدمت پيغمبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ گذاشت و...[1]
حضرت مريم مادر يكي از انبياي بزرگ الهي است كه در قرآن مكرر از او به نيكي ياد شده[2] با استناد به رواياتي كه از رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ رسيده مقام حضرت خديجه ـ سلام الله عليها ـ با حضرت مريم مساوي ميباشد. در حديث است كه رسول خدا فرمود: حضرت مريم سيده زمان خودش بود و حضرت خديجه سيده اين زمان.[3]
روايات پيغمبر اكرم(ص) رسيده در شأن و منزلت حضرت خديجه و...
1. رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: بهترين زنان بهشت چهارتا هستند: حضرت خديجه، حضرت فاطمه، حضرت مريم و آسيه زن فرعون. تمام اين روايت بيانگر مساوي بودن مقام حضرت خديجه با حضرت مريم است.
2. تمجيد پيغمبر از خديجه ـ سلام الله عليها ـ : عايشه يكي از همسران رسول خدا ميگويد: هر گاه پيغمبر به ياد خديجه ميافتاد او را ميستود و براي او طلب رحمت ميكرد؛ روزي او را ميستود، رقابت زنانگي موجب شد كه به آن حضرت گفتم «به جاي او خداوند زن جواني به تو داده است» پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ با شنيدن اين سخن ناراحت و خشمگين شد... پس از آن فرمود: «چگونه اين سخن راگفتي؟ سوگند به خدا خديجه هنگامي به من ايمان آورد كه همة مردم كافر بودند، مرا هنگامي پناه داد كه همه مرا ترك كرده بودند، نام مرا هنگامي تصديق كرد كه همه تكذيبم ميكردند و از او داراي فرزنداني شدم.[4]
حضرت فاطمه دختر موسي بن جعفر از سوي امام معصوم ملقب به معصومه شد امام رضا ـ عليه السلام ـ ميفرمايد: من زار المعصومه بقُم كمن زارني؛[5] كسي كه حضرت معصومه را در قم زيارت كند مثل اين است كه مرا زيارت كرده كسي كه زيارت او مساوي با زيارت امام معصوم باشد جايگاه معنوي او مثل امام معصوم است. مقام ائمه نيز مثل مقام عيسي عليه السلام در بيش خداوند رفيع است مهم اين است كه همه آنها براي بشريت الگو هستند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تفسير الميزان، تفسير سوره آل عمران و سوره مريم.
2. ريا حسن(شبريعه تاليف ذبيح الله محلاتي.
3. زنان نمونه تاريخ.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . ر.ك: محمدي اشتهاردي، محمد، سيره چهارده معصوم، نشر مطهر، ص 29؛ محدث قمي، سفينة البحار، ج 2، ص 643؛ علامه مجلسي، بحار، ج 16، ص12، ابن اثير، اسد الغابه، كتاب النساء، بيروت، دار الكتب الاسلامية، ج 7، ص 80.
[2]. قرشي، سيدعلي اكبر، قاموس قرآن، ج 5 ـ 7، ص 251.
[3] . ابن حجر عسقلاني، الاصابه، بيروت، چاپ دار الكتاب العربي، ج 4، ص 275(ذيل حضرت خديجه).
[4] . ر.ك: محمدي اشتهاردي، محمد، سيره چهارده معصوم، نشر مطهر، ص 30، به نقل از مجلسي، بحارالانوار، ج 16، ص 12.
[5] . ر.ك: همان، ص 669؛ رياحين الشريعة، ج 5، ص 35.
ادامه مطلب
در اسلام چند غزوه و چند سريه وجود دارد؟
منابع تاريخي، غزوه ها و سريه ها پيامبر را آورده اند در اصطلاح تاريخ اسلام، غزوه به جنگ هايي گفته مي شود كه پيامبر در آن شركت مي كرد. غزوات پيامبر را منابع تاريخي 26 عدد ذكر كرده اند. مسعودي در اين زمينه مي نويسد: غزوه هايي كه پيامبر اسلام خود به همراه سپاه بود 26 غزوه است و برخي آن را 27 غزوه نوشته اند. جهت اختلاف آن است كه دستة اوّل بازگشت رسول خدا را از خيبر به واي القُري با غزوه خيبر يكي دانسته اند. اما دسته دوم، غزوه خيبر و غزوة وادي القُري را دو غزوه شمرده اند. ليكن ابن اسحاق كه نامي از وادي القري بعد از خيبر نمي برد نيز غزوه هاي رسول خدا را 27 غزوه مي گويد و عُمرة القضا را جزء غزوات مي شمارد.[1]
اولين غزوه، غزوه اَبواء است كه در ماه صفر سال دوّم هجرت صورت گرفت و آخرين غزوه، غزوه تبوك كه در رجب سال نهم هجرت صورت گرفت. ابن اسحاق در سيره و طبرسي در اعلام الوري مي نويسد كار رسول خدا در غزوه هاي بدر، احد، خندق، قريظه، مصطلق، خيبر، فتح، حنين و طائف با دشمن به جنگ كشيده شد و در بقيه غزوه درگيري در كار نبود اما مسعودي به جاي مصطلق، تبوك را نوشته است. از مهمترين غزوات پيامبر مي توان به جنگ بدر، اُحد، خندق، فتح مكه، خيبر و حُنين اشاره كرد.[2]
امّا سَريّه: از سري به معني به شب راه پيمودن يا سري به معني نخبه لشكر كه به دسته اي از لشكر گفته مي شود كه به جنگ دشمن روانه مي شوند و از چهارصد نفر بيشتر نباشد و جمع آن سرايا است.
در اصطلاح تاريخ اسلام: آن سپاه اعزامي كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ در آن سپاه حضور نداشته باشد را گويند كه در مقابل غزوه است. علت اعزام سريه ها غالباً سركوبي اشرار، دعوت طوايف به اسلام، پيشگيري از حوادث غيرمترقبه و عقيم نمودن توطئه هاي دشمنان و مسايلي از اين قبيل مي باشد و گاه هم به منظور جمع آوري صدقات و تعليم مسايل ديني هم بوده است.
بيشترين سريه هاي عصر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ در سال ششم هجرت بود كه به همين جهت آن سال را سنةالاستئناس مي گويند. تعداد سريه هاي پيامبر را منابع اكثراً سي و شش عدد ذكر كرده اند اما منابعي ديگر مانند طبرسي در اعلام الوري چهل و هشت و در بعضي از منابع شصت و شش عدد ذكر شده است اما درست ترين قول سال سي و شش مي باشد.
از نخستين سريه هاي پيامبر سريه اي است به سركردگي حمزة بن عبدالمطلب كه به اتفاق سي تن از مهاجران در كنار دريا به سرزمين جهنيه با ابوجهل بن هشام به همراه صد و سي مشرك برخورد كرد كه اين سريه بدون جنگ و خونريزي پايان پذيرفت.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. معارف و معاريف، دشتي.
2. فرازهائي از تاريخ پيامبر اسلام، جعفر سبحاني.
3. تاريخ پيامبر اسلام، محمد ابراهيم آيتي.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . ابن هشام، سيرة النبي، چاپ مصطفي البابي، 1355 هـ ، ج 4، ص 280-281. مسعودي، مروج الذهب، چاپ مطبعة السعاده، 1367 هـ ، ج2، ص7و288.
[2] . آيتي، تاريخ پيامبر اسلام، انتشارات دانشگاه تهران.
ادامه مطلب
دشمني ابولهب و همسرش نسبت به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله
دشمني ابولهب و همسرش تا آنجايي كه خداوند يك سوره از قرآن را نسبت به نكوهش و وعدة عذاب به آنها اختصاص داده، چون عموي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ريشسفيد بود نبوت پيامبر را از او سؤال ميكردند و ايشان صدق گفتار آن حضرت را تكذيب ميكرد. و همسرش نيز با ريختن خار و خاشاك به سر و صورت و راه آن حضرت، ايشان را مورد اذيت و آزار قرار ميداد و تا آنجائي كه با دلي آكنده از شقاوت و تيرگي و خصومت رهسپار دوزخ شدند.
پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ در طول دعوت به اسلام و يكتاپرستي و ترك بُتها همواره دچار موانع و كارشكني از طرف كفار و مشركين ميشد و در صف اوّل مخالفان «ابولهب»[1] عموي پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و همسرش «ام جميل»[2] كه خواهر ابوسفيان و عمة معاويه بود از سرسختترين و بدزبانترين دشمنان پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بودند، شخصي بنام «طارق محاربي» ميگويد: من در بازار «ذي المجاز» بودم[3] ناگهان جواني را ديدم كه صدا ميزند اي مردم! بگوييد: «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ؛ تا رستگار شويد» و مردي را پشت سر او ديدم كه سنگ به پشت پاي او ميزند به گونهاي كه خون از پاهايش جاري بود، و فرياد ميزد «اي مردم! اين دروغگو است، او را تصديق نكنيد»!من سؤال كردم اين جوان كيست؟ گفتند: «محمد» است كه گمان ميكند پيامبر ميباشد، و اين پيرمرد عمويش ابولهب است كه او را دروغگو ميداند[4] هر زمان گروهي از اعراب خارج مكه وارد آن شهر ميشدند به سراغ ابولهب ميرفتند، به خاطر خويشاوندي نسبت به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و سن و سال بالاي او، از وي درباره رسولالله تحقيق مينمودند، او ميگفت: محمّد مرد ساحري است، آنها نيز بي آنكه پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ را ملاقات كنند باز ميگشتند، همچنين گروهي آمدند و گفتند: ما از مكه باز نميگرديم تا او را ببينيم، ابولهب گفت: ما پيوسته مشغول مداواي جنون او هستيم! مرگ بر او باد![5] همسرش نيز بوتههاي خار را بر دوش ميكشيد، و بر سر راه پيغمبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميريخت تا پاهاي مباركش آزرده شود. سورة تبت كه در مكه و اوايل دعوت آشكار پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نازل شده، تنها سورهاي از قرآن است كه در آن حملة شديدي با ذكر نسبت به يكي از دشمنان اسلام و پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در آن عصر شده است و محتواي آن نشان ميدهد كه او عداوت خاصي نسبت به پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ داشت و از هيچگونه كارشكني و بد زباني او و همسرش مضايقه نداشتند، ابولهب تنها كسي بود كه پيمان حمايت بني هاشم را از پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ امضاء نكرد. و در صف دشمنان او قرار گرفت، در پيمانهاي دشمنان شركت نمود. و از سويي او مرد ثروتمند مغروري بود و بر اموال و ثروت خود در كوششهاي ضد اسلاميش تكيه ميكرد. قرآن كريم با بيان نكوهش و لبة تيز حمله نسبت به ابولهب و همسرش و اهل دوزخ بودن هر دو را ميرساند و اين معنا به واقعيت پيوست، سرانجام هر دو بيايمان از دنيا رفتند. اين همه كينه و شقاوت و جهل را با خودشان به دوزخ حمل كردند. خداوند در قرآن كريم اينگونه از ابولهب و همسرش ياد ميكند: بريده باد هر دو دست ابولهب (و مرگ بر او باد) هرگز مال و ثروت او و آنچه را به دست آورد به حالش سودي نبخشيد. و به زودي وارد آتشي ميشود كه داراي شطة فروزان است. وهمچنين همسرش در حالي كه هيزم به دوش ميكشد، و در گردنش طنابي از ليف خرماست.[6]
در اين مورد ميتوانيد به فروغ ابديت نوشته آيتالله جعفر سبحاني رجوع كنيد.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . نام او «عبدالعزي»(بندة بت عزي) بود ليكن ابولهب كنيهاش ميباشد.
[2] . گردنبند جواهرنشان پر قيمتي داشت، و سوگند ياد كرده بود كه آن را در راه دشمني پيغمبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ خرج كند به همين علت او را «ام جميل» ميناميدند.
[3] . ذي المجاز نزديك عرفات در فاصله كمي از مكه است.
[4] . مكارم شيرازي و همكاران، تفسير نمونه، جلد 27، ص 417، (دارالكتب الاسلاميه).
[5] . «تفسير الفرقان» جلد 30، صفحة 53.
[6] . قرآن كريم، سورة تبت.
ادامه مطلب
چرا به جنگ خندق، احزاب نيز گفته مي شود؟
با گسترش روزافزون اسلام، مشركين و بت پرستان احساس خطر كرده و براي مقابله با آن دست به هر اقدامي مي زدند و توطئه هاي مختلف آنها دربارة پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ عملي نمي شد و همواره به شكست مي انجاميد ولي همواره به آزار و اذيت پيامبر ادامه مي دادند.
تا اينكه پيامبر بعد از 13 سال از بعثت به يثرب كه بعداً مدينه ناميده شد، هجرت كردند و به تشكيل حكومت پرداخته و به تعداد مسلمين هم افزوده شد.
سرانجام دشمنان اسلام براي مقابله اسلام دست به اقدامات نظامي زدند كه اين اقدامات در ابتدا اكثراً از جانب قريش و مكيان صورت مي گرفت و چندين جنگ با مسلمين كردند كه در بيشتر آنها شكست مي خوردند و اين جنگها نيز هر كدام نام مخصوصي دارند و نام آنها را يا از آن محلي كه جنگ در آن واقع مي شد مي گرفتند يا بنام قبيله و قومي كه با آن جنگ مي كردند، يا نامهاي ديگر بودند.
در سال پنجم از هجرت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ به مدينه، كفار و بت پرستان كه از گسترش روزافزون اسلام احساس خطر مي كردند و خود را در معرض نابودي مي ديدند، عليه اسلام و پيامبر فعاليت خود را بيشتر كردند و اين دفعه دشمنان اسلام فقط مشركان مكه نبود بلكه به تحريك يهوديان مدينه و اطراف آن، كه با پيامبر ميانة خوبي نداشتند، همگي جمع شدند و اتحادية نظامي نيرومندي را تشكيل دادند.[1] و از قبايل و طايفه هاي مختلف مردم عربستان در آن شركت كردند و هدفشان از بين بردن اسلام و به شهادت رساندن پيامبر و مسلمين بود. در تاريخ اسلام به اين جنگ، جنگ خندق يا جنگ احزاب مي گويند.[2]
جنگ خندق گفته مي شود چون در اين جنگ مسلمين به پيشنهاد سلمان فارسي و به دستور پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ دور مدينه را كه احتمال مي رفت دشمن از آن طرف حمله كند خندق كندند، تا دشمن نتواند به راحتي به داخل شهر نفوذ كند. لذا به خاطر اين خندق آنرا جنگ خندق گفتند.
اما چرا به اين جنگ، جنگ احزاب گفتند، اين هم همانطور كه گفته شد به خاطر حضور نيروهاي مختلف از قبيله ها و طايفه هاي گوناگون همراه قريش از مكه و قبيله هايي همچون بني نضير و بني قريضه كه از گسترش اسلام و نيرومند شدن آن مي ترسيدند لذا به همين خاطر هم به اين جنگ جنگ احزاب نيز گفته مي شود. احزاب يعني حزبها، گروهها و دسته ها.
چون قريش و مكيان و همچنين قبيله هاي ديگر چه يهودي و چه بت پرست به تنهائي توان مقابله و روياروئي با اسلام را نداشتند لذا نقشه كشيدند كه چگونه بايد جلوي گسترش اسلام را بگيرند و براي اين كار قريش با تحريك يهوديان كه نقشه اصلي اين جنگ توسط آنها و به دست حُيّي ابن اخطب و هم فكران يهودي او از قبيله بني نضير كشيده[3] شده بود با تلاشهاي زياد و جمع آوري نيرو به طرف مدينه حركت مي كنند و در بين راه هم با قبيله هايي همچون غطفان، بني ضرار، بني مُرّه، بني اشجع[4] و ديگر قبايل كه با مسلمانان دشمني داشتند متحد مي شوند و از نظر مالي و نيروهاي نظامي هم پيمان شدند.
ولي اين بار نيز نقشه آنها نقش بر آب شد چون پيامبر اسلام - صلي الله عليه و آله- از طريق جاسوسان و مأموران مخفي خود از نقشه آنها با خبر شده و مقابله به مثل كردند و در نهايت خندق را كندند و در اين جنگ نيز با استفاده از نظر سلمان فارسي و دلاوري حضرت علي ـ عليه السلام ـ و تدبير پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ دشمنان اسلام شكست خورده و با خواري تمام از مدينه برگشتند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. ناسخ التواريخ، محمدتقي لسان الملك (سپهر).
2. ينابيع المودة، شيخ سليمان بلخي قندوزي.
3. تاريخ يعقوبي، ابن واضح يعقوبي.
4. فروغ ابديت، جعفر سبحاني.
5. فرازهايي از زندگاين پيامبر اسلام، جعفر سبحاني.
6. تاريخ پيامبر اسلام(ص)، دكتر آيتي.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . پيشوائي، مهدي، زندگاني حضرت پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ ، چاپ دانشگاه آزاد اسلامي، چاپ دوم، 1378، ص 172، و قمي، عباس، منتهي الآمال، قم، انتشارات هجرت، چاپ هشتم،1373، ج1، ص139.
[2] . مفيد، ارشاد، قم، مؤسسه آل البيت، چاپ اول، 1413 هـ، ج 1، ص 96. و سبحاني، جعفر، فروغ ابديت، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چاپ هشتم، 1372، ج 2، ص 125.
[3] . سبحاني «پيشين»، ص 123، واقدمي، مغازي، ج 2، ص 441.
[4] . همان، ص 124.
ادامه مطلب
مباهله پيامبرـ صلّي الله عليه و آله
مباهله در لغت بر وزن مفاعله از بهل به معني لعن؛ يكديگر را لعنت و نفرين كردن و آن چنين است كه چون اختلافي ميان دو نفر يا دو گروه روي دهد گرد هم آيند و گويند: «لعنة الله علي الظالم منّا»؛ لعنت خدا بر ستمكار از ميان ما دو نفر يا دو فرقه.[1] حادثة مباهله در تاريخ اسلام رويداد معروف و متواتري است كه به مناسبتهايي در كتابهاي تفسير، تاريخ و حديث به طور مشروح وارد شده است و خلاصه آن اين است كه:
پيامبر گرامي ـ صلّي الله عليه و آله ـ به موازات مكاتبه با سران جهان، نامهاي به اسقف نجران «ابوحارثه» نوشت و در آن نامه ساكنان نجران را به آيين اسلام دعوت كرد. وقتي نامه به دست ابوحارثه رسيد و با گروهي مذاكره كرد سرانجام شورا نظر داد كه هيئتي به عنوان هيئت نمايندگي نجران به مدينه بروند تا از نزديك با پيامبر تماس بگيرند. هيئت نمايندگي وارد مدينه شد و پس از بحثها و مذاكرههاي فراون پيامبر به فرمان الهي به آنان پيشنهاد مباهله داد. به اين صورت كه همگي در صحرا به دعا و نيايش بپردازند و هر كدام جبهة مخالف را به باد نفرين بگيرند و نابودي مخالف را بخواهد آنان پيشنهاد پيامبر را پذيرفتند ولي روز مباهله سران نجران با مشاهده وضع معنوي پيامبر كه فقط چهار نفر از عزيزترين افراد نزد خود را به ميدان مباهله آورده بود از انجام مباهله صرفنظر كرده و قرار شد كه مسيحيان نجران با پرداخت مختصري جزيه زير پرچم اسلام بر آئين خود بمانند. اين بود خلاصة حادثة نجران امّا بايد ديد اين حادثة تاريخي در چه سالي و چه ماهي و چه روزي رخ داده است؟
صورت صلحنامة پيامبر در كتابهاي متعددي وارد شده است.[2] نظر مشهور دانشمندان اين است كه روز بيست و پنجم از ماه ذي الحجه روز مباهله است و مرحوم شيخ طوسي روز بيست و چهارم از آن ماه را روز مباهله دانسته است.[3]
امّا سيره نويسان به اتفاق ميگويند: پيامبرـ صلّي الله عليه و آله ـ علي ـ عليه السّلام ـ را براي داوري و آموزش احكام به سرزمين يمن اعزام كرد و علي ـ عليه السّلام ـ مدتي در آنجا براي انجام وظايف اقامت گزيد وقتي آگاه شد كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ براي اداي مناسك حج رهسپار مكه شده است او نيز در رأس گروهي عازم مكه شد و به حضور پيامبر رسيد و هزار دست، پارچهاي كه از مردم نجران به عنوان جزيه دريافت كرده بود تحويل پيامبر داد.[4] اين بخش تاريخي ميرساند كه جريان مباهله و نگارش صلحنامه به طور قطع مربوط به سال دهم هجرت نبوده است، زيرا مردم نجران در آن صلحنامه تعهد كرده بودند كه در هر سال دو هزار دست لباس در اختيار پيامبر بگذارند يك هزار از آن در ماه رجب و بقيه در ماه صفر.
اگر قول مشهور را دربارة ماه و روز نگارش صلحنامه بپذيريم، در اين صورت امكان عقد صلحنامه در سال دهم وجود خواهد داشت. ولي بايد تاريخ نگارش آن را پيش از ماه رجب بازگردانيم. امّا در مورد روز مباهله با توجّه به حوادث تاريخي اتفاق آن در روز بيست و چهارم خالي از اشكال نيست، زيرا كه پيامبر در سال دهم در سرزمين غدير روز هجدهم همين ماه حضرت علي ـ عليه السّلام ـ را به امامت پس از خود نصب كرد. امّا با توجّه به مسافت بين مكه و مدينه و از طرف ديگر اتفاق روز مباهله در روز بيست و چهارم طي اين مسير طولاني در ظرف چند روز ممكن نيست، زيرا پيامبر گرامي ـ صلّي الله عليه و آله ـ اين فاصله را در مهاجرت خود از مكه به مدينه هر چند قريش در تعقيب ايشان بودند در ظرف نه روز طي كرد.[5] اين محاسبات ميرساند كه مراسم مباهله و نگارش صلحنامه هرگز در روزهاي بيست و يكم و يا بيست و چهارم و يا بيست و پنجم ماه ذي الحجه از سال دهم رخ نداده است. پس نظريّة مشهور را در اين باره نمي توان پذيرفت. «آيت الله سبحاني در جلد دوّم سيدالمرسلين مناقشهاي دارد گرچه در مناقشة ايشان نيز از اين غفلت شده كه در سال نهم اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ مأمور شد آيات اوايل سورة توبه را به مشركين در موسم حجشان ابلاغ كند كه ديگر تحريم شد و همان سال بر مبناي ذي الحجه در ذي القعده واقعي واقع شده بود، بنابراين آنگاه كه از حج برگشت تازه ذي الحجه اي نسيء مدينه بود و مباهله در 25 آن واقع شد و هيچ محذوري نيست.»
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. فروغ ابديت، جعفر سبحاني.
2. سيره رسول خدا، رسول جغفريان.
3. منتهي الامال، شيخ عباس قمي.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . دشتي، سيد مصطفيحسين، معارف و معاريف، چاپ دانش قم. ج9، ص61، به قنل از مجمع البحرين.
[2] . يعقوبي، تاريخ يعقوبي، بيروت، ج 2، ص 65 و مفيد، ارشاد، قم، مؤسسة آل البيت، 1413.
[3] . طوسي، مصباح المتهجد، ص704.
[4] . ابن هاشم، سيره البني، ج 2، ص 602، و ارشاد مفيد، ص 89.
[5] . ابن هشام، سيره النبي، ج2، ص399.
ادامه مطلب
پيدايش وهابيت و دليل خطرناك بودن اين فرقه
براي شناخت وهابيت و آگاهي از خطرات آنها نسبت به دين اسلام، بايد اين مسلك انحرافي را از زواياي مختلف مورد مطالعه قرار داد.
• پيدايش وهابيت
مسلك وهابيت، منسوب به محمد بن عبدالوهاب نجدي است و علت اين كه آن را به خود شيخ محمد نسبت ندادهاند، به اين جهت است كه مبادا پيروان اين مذهب، نوعي شركت در نام پيامبر را پيدا كنند.
محمد بن عبدالوهاب در سال 1115 ق. در شهر «عيينه» چشم به جهان گشود . او از كودكي به كتابهاي تفسير، حديث و عقايد، علاقه داشت و از همان دوران جواني، اعمال مذهبي مردم « به خدا» را زشت ميشمرد. وي به مدينه رفت و در آن جا توسل مردم به پيامبر (صلي الله عليه و آله) را ناپسند شمرد. محمد بن عبدالوهاب ، بعد از مرگ پدر، افكار و عقايد خود را كه قبلاً از سوي ابن تيميه و شاگردش ابن قيم پي ريزي شده بود، اظهار نمود و به تبليغ و ترويج و رسميت دادن آنها همت گماشت.
وهابيان معتقدند كه هيچ انساني، نه موحد است و نه مسلمان؛ مگر اين كه اموري را ترك كند.
اين امور عبارتند از :
1. به وسيله ي هيچ يك از رسولان و اولياء به خداوند توسل نجويد و در صورت توسل، در راه شرك گام نهاده، مشرك مي باشد.
2. زايران به قصد زيارت ، به آرامگاه رسول خدا نزديك نشوند و بر قبر آن حضرت دست نگذارند و در آن جا دعا نخوانند و نماز نگذارند و ساختمان و مسجد بر روي قبر نسازند .
3. از پيامبر (صلي الله عليه و آله) طلب شفاعت نكنند.
4. زيارت قبور و ساختن گنبد و بارگاه براي آنان، شرك است.
5. وهابيان بر اين باورند كه مسلمانان، در طي روزگار، از آيين اسلام منحرف شدهاند.
6. هر گونه مراسم تشييع جنازه و سوگواري حرام است.
اين منطق خشك و بي پايه، در تقابل با منطق وحي قرار دارد؛ زيرا قرآن در موارد ياد شده، نظراتي صريح و مخالف وهبيان دارد.
در قرآن آمده است:
1. «قل لا اسئلكم عليه اجراً الا الموده في القربي» .1
يكي از مصاديق ابراز علاقه به خاندان رسالت و اهل بيت و ذي القري، قبرهاي آنان و تعمير آنهاست و اين راه و رسم، در ميان ملت هاي مختلف جهان وجود دارد و يك نوع سنّت عرفي به حساب ميآيد.
2. «... فقالوا ابنوا عليهم بنيانا... قال الذين غلبوا علي امرهم لنتخذّن عليهم مسجدا ». 2
هنگامي كه واقعه ي اصحاب كهف بر مردم آن زمان روشن شد و مردم به دهانه ي غار آمدند، درباره ي مدفن آنان، دو نظر ابراز داشتند كه آيه متذكر آن ميشود و انتقاد يا لحن اعتراض نسبت به نظر آنها ندارد. با توجه به اين آيه، هرگز نمي توان تعمير قبور اولياي الهي و صالحان را عملي حرام و يا حتي مكروه قلمداد كرد؛ بلكه اين آيه، به نوعي تشويق ميكند كه براي بزرگداشت اوليا و صالحان و حفظ قبرهاي آنان، بايد كوشا بود.
3. « و استغفر لذنبك و للمؤمنين» .3
4. « وصلّ عليهم ان صلاتك سكن لهم ».4
آيات فوق نيز بيان گر اين است كه طلب آمرزش پيامبر در حق افراد، كاملاً مؤثر و مفيد ميباشد و موضوع شفاعت پيامبر (صلي الله عليه و آله) و دعاي آن حضرت، نه تنها در آيات صريح، بلكه در احاديث عامه و خاصه وسيره ي صحابه نيز مشهود است .
• انديشه هاي سياسي و اجتماعي وهابيان
وهابيان قايل به جنگ با ديگر فرقه ها و مذاهب اسلامي هستند و مدعي اند كه يا بايد به آيين وهابيت درآيند ويا جزيه دهند. آنان مخالفان خود را متهم به كفر و شرك مي كنند و اموال، نفوس و ناموس ديگران را حلال ميدانند و آيات مربوط به شرك و كفر را بر مسلمانان مخالف خود منطبق ميكنند كه اين، بزرگ ترين ضربه به پيكر جامعه اسلامي و مسلمانان است .5
با اين تفكر بسته و خشك وهابيت بود كه وقتي سعودي ها ( در سال 1344 ق) بر مكه و مدينه و اطراف آن تسلّط يافتند، مشاهده متبرك بقيع و آثار خاندان رسالت و صحابه ي پيامبر را شكستند و از بين بردند.6
براي عمل كرد و كارهايي كه وهابيان در حوزه ي اجتماع و سياست انجام دادهاند و نگرش آنان نسبت به مسايل اجتماعي، بايد به كتاب هاي تاريخي مراجعه كرد. چهره ي خشن و متعصب طالبان در افغانستان ، در عرصه ي سياست ، حكومت و مردم داري، نمونهاي از انديشه هاي وهابيان است.
بنابراين، وهابيت هم در نحوه ي پيدايش و انعقاد تفكّر ، مغبوض عالمان فرقه هاي مختلف مسلمين بودهاند و هم در نگرش نسبت به مسايل ديني مورد مخالفت عالمان قرار گرفتهاند و اولين كتابي كه در رد وهابيت نگاشته شده، كتاب « الصواعق الالهيه في الرد علي الوهابيه» بود كه به وسيله ي برادر محمد بن عبدالوهاب (سليمان بن عبدالوهاب) نوشته شده است.
در عرصه ي سياست نيز آنان جاده صاف كن دشمنان دين و اسلام بودهاند . اين آيين و مسلك، ساخته و پرداخته ي انگليسي ها است وهمين ننگ براي اين مسلك و پيروان آن كافي است.
• گسترش وهابيت
در ارتباط با گسترش اين فرقه، ميتوان به اين عوامل اشاره كرد:
1. تشديد فعاليت هاي تبليغاتي و فرهنگي وهابيت در داخل ايـران و حوزههـاي مسلمان نشين خارجي ( نظير حوزه قفقاز، بالكان و ساير كشورهاي مجاور ايران) كه آمادگي تأثيرپذيري از انقلاب اسلامي ايران را دارند، مشاهده مي شود. وهابيت به عنوان جرياني انحرافي در جهان اسلام و وابسته به استعمارگران ، وظيفه ي جلوگيري از تداوم و گسترش اسلام اصيل را بر عهده داشته، از اين رو ، تخريب و ايجاد تزلزل در مباني فكري و اعتقادي شيعيان، به عنوان محور اصلي اين جريان را دنبال ميكند. از اين رو در سال هاي اخير درجهت همسويي با تهاجم فرهنگي و نظامي آمريكا عليه كشورهاي اسلامي و به خصوص ايران، فعاليت هاي تبليغي خود را در ايران توسعه بخشيده است.
2. وهابيت به دليل افكار اعتقادي خاصي كه در باب شفاعت، توسل ، شرك و مانند آن دارد، در تعارض كامل با مذهب شيعه است؛ هر چند كه اكثريت فرقههاي اهل سنت با تفكرات اين گروه مخالفند از اين رو، گروه ياد شده همواره در تلاش است تا با تبليغات سازمان يافته ( اعم از كتاب، مقاله، سخنراني و مانند آن)، با شيعه مقابله كند.
3. خطر بزرگ تر اين گروه، روش هاي دور از منطق اسلامي است كه در مسايل سياسي و حكومتي در پيش گرفته است. ظهور گروه طالبان و القاعده ( به رهبري ملاعمر و اسامه بن لادن) نمونهاي از اين فعاليت هاست. كه سبب بهانهجويي غربي ها شد تا مسلمانان را به تروريسم و خشونت و مخالف با تمدن متهم كنند؛ تا جايي كه دست قدرتهاي استعماري غرب – به خصوص آمريكا – را در منطقه باز گذاشته، زمينه ي دخالت هاي نظامي و سياسي آنان در كشورهاي اسلامي را فراهم ساخته است كه افغانستان و عراق دو نمونه ي بارز اين دخالت ها به شمار ميآيند.
براي آگاهي بيشتر به كتاب هاي زير مراجعه كنيد:
1. آيين وهابيت ، جعفر سبحاني.
2. وهابيت ، مباني فكري و كارنامه ي عملي، جعفر سبحاني.
3. تاريخ اديان و مذاهب جهان، ج 3، ص 1430.
4. وهابيان، علي اصغر فقيهي.
5. خاطرات مستر همفر ( جاسوس انگليسي در كشورهاي اسلامي، ترجمه ي استاد علي كاظمي)
6. وهابيت از ديدگاه مذاهب اهل سنّت، خالصي خراساني.
7. تاريخ عقايد وهابي، قزويني.
پي نوشت ها:
1. شوري، آيه 23.
2. كهف ، آيه 21.
3. محمد، آيه 19.
4. توبه، آيه 103.
5. مبلغي آباداني، تاريخ اديان و مذاهب، ج 3، ص 1432.
6. آقابزرگ تهراني ، الذريعه، ج 8، ص 261.
ادامه مطلب