آیا جعفر كذّاب و حضرت امام حسن عسكری علیه السلام از یك مادر بوده اند؟

پاسخ :
علامه محدّث سیّد تاج الدین علی بن احمد حسینی عاملی در كتاب التتمة فی تواریخ الائمه علیهم السلام نقل می ‌كند كه حضرت امام هادی(ع) تنها یك كنیز داشتند و لامحاله 5 یا 7 فرزند ایشان از آن یك زن بوده است.1
پی نوشت:
1. ایشان این مطلب را از مصباح كفعمی نقل كرده است.
منبع: پایگاه حوزه


ادامه مطلب


[ دوشنبه 3 شهریور 1393  ] [ 3:11 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

چرا امام حسن عسكري (ع) همواره در بند و زندان بودند؟

 

پاسخ :
شايد بتوان گفت كه هيچ يك از امامان - عليهم السلام - همانند امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ در فشار طاغوتهاي عصر و در زندانها نبوده است، تا آن‌جا كه حتي در زندان، جاسوسي را بر او گماشته بودند تا گفتار و رفتار او را گزارش دهد، چنان‌كه ابو جعفر هاشمي مي‌گويد: با چند نفر در زندان بودم ناگاه امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ را وارد زندان كردند، در زندان شخصي بودو ادعا مي‌كرد از علويان است، امام ـ عليه السلام ـ در غياب او به يارانش فرمود «اين مرد از شما نيست، از او بر حذر باشيد، آن‌چه گفته ايد در نامه‌اي نوشته و در داخل لباسهايش مي‌باشد تا به خليفه گزارش دهد» يكي از حاضران لباسهاي او را وارسي كرد، همان نامه را يافت كه مطالب خطرناكي را در مورد زندانيان نوشته بود[1].
اين همه فشار براي چه بود؟ در جواب بايد گفت: طاغوتهاي بني‌عباس از چند جهت در مورد امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ ترس و نگراني داشتند و حساس بودند:
1ـ جمعيت شيعيان در آن عصر، به خصوص در عراق، بسيار بود، طاغوت‎ها ترس آن داشتند كه آن‌ها قدرت را به دست گيرند و با زعامت و رهبري امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ تاج و تخت عباسيان را واژگون نمايند؛ شيعيان در اين عصر به قدري نيرومند بودند كه: احمد بن عبيد الله ابن خاقان مي‌گويد: جعفر كذاب (برادر امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ كه به دروغ ادعاي امامت مي‌كرد) نزد پدرم عبيدالله ـ كه داراي مقام عالي در دربار خليفه بود ـ آمد و گفت: « مقام برادرم را به من بده، در عوض، من سالي بيست هزار دينار براي تو مي‌فرستم» پدرم به او گفت: «يا احمق السلطان جرد سيفه في الذين زعموا أن اباك و اخاك[2] ...الخ»
ترجمه: اي احمق نادان! خليفه، به روي معتقدين به امامت پدر و برادرت (امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ) شمشير كشيد، تا آن‌ها را از اين اعتقاد برگرداند، نتوانست، بنا بر اين اگر آن‌ها (شيعيان) امامت تو را قبول دارند نياز به خليفه و غير او نداري و اگر آن‌ها تو را به امامت قبول ندارند، به وسيله ما هرگز نمي‌تواني به اين مقام برسي. پدرم از آن پس، اصلاً به جعفر اعتنا نكرد و تا زنده بود اجازه نداد كه جعفر به نزدش بيايد[3].
2ـ از سوي ديگر بايد به اين مسئله مهم نيز توجه داشت كه شيعيان توجه خاصي به امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ داشتند و اموال بسياري به مجضرش مي‌رساندند، تا آن‌جا كه به عنوان مثال، آن حضرت صد هزار دينار (يعني صد هزار مثقال طلا) به يكي از نمايندگان مورد اطمينان خود به نام علي‌‌بن جعفر همّاني داد تا بين مستمندان و شيعيان در مراسم حج تقسيم كنند، بار ديگر صد هزار دينار براي او فرستاد، بار سوم سي هزار دينار براي او حواله كرد.[4]
تلاش‌هاي سياسي اما حسن عسكري ـ عليه السلام ـ نامه و پيك‌هاي او، فعاليت شاگردان و نمايندگان او، حوزه علميه طاغوت برانداز او، گفتار سازنده و حركت‌بخش او و ... همه و همه نشان مي‌داد كه او نه تنها تسليم دستگاه طاغوتي بني‌عباس نيست، بلكه زمينه سازي فرهنگي و سياسي عميق و گسترده‌اي بر ضد آن دستگاه مي‌كند.
4 ـ طبق روايات متعدد و متواتر، همه مسلمانان مي‌دانستند كه قائم آل محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ حضرت مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ ظهور مي‌كند و واژگوني تاج و تخت شاهان و سلاطين جور در سراسر جهان به دست اوست، از طرفي دريافته بودند كه اين مصلح جهاني از نسل امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ است، لذا در مورد آن حضرت، بسيار حساس بودند و احساس خطر مي‌كردند و بر همين اساس حضرت مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ از هنگام ولادت (در سال 255) حتي در عصر پدر (تا سال 260 يعني 5 سال) جز از ياران بسيار مخصوص، مخفي بود.
مرحوم محدث قمي در اين‌باره مي‌نويسد: « سه نفر از خلفاي بني عباس خواستند امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ را بكشند زيرا به آنها خبر رسيده بود كه حضرت مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ در صلب اوست، آن‌ها آن حضرت را چندين بار زنداني نمودند.[5]»
و نيز روايت شده امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ هنگام ولادت حضرت مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ فرمود: «ظالمان پنداشتند كه مرا مي‌كشند تا نسل مرا قطع نمايند، آن‌ها قدرت خداوند قادر را چگونه ديده‌اند».[6]
اين عوامل و نظير آن، موجب شد كه طاغوتيان بني‌عباس سخت ترين فشار و اختناق و سانسور را بر امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ و يارانش وارد ساختند، امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ براي حفظ ياران خود، به پنهان‌كاري و راز پوشي تأكيد مي‌كرد، تا آن‌جا كه عثمان بن سعيد عمري يار مخصوص آن‌ حضرت (اولين نائب خاص امام مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ) زير پوشش روغن فروش مطالب را محرمانه از امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ به شيعيان و به عكس گزارش مي‌داد، از اين رو به او سمّان (روغن فروش) مي‌گفتند[7].
كوتاه سخن آن‌كه: از بررسي تلاشهاي امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ و يارانش فهميده مي‌شود كه آن بزرگ‌مردِ علم و كمال و سياست، در هفت مورد، تلاش عميق و چشم‌گيري داشته است كه عبارتند از:
1ـ تشكيل حوزه علميه و كوشش‌هاي علمي و انقلاب فرهنگي.
2 ـ ايجاد شبكه ارتباطي با شيعيان توسط پيك‌ها و نامه‌ها و تعيين نمايندگان، و تلاش‌هاي آن‌ها و ارتباط با آن‌ها.
3 ـ تلاش‌هاي سري و محرمانه سياسي.
4 ـ پشتيباني مالي شيعيان از امام و حمايت مالي آن حضرت از مستضعفان، براي حفط كيان تشيع.
5 ـ تقويت و توجيه سياسي رجال و عناصر مهم شيعه، و روحيه دادن به آن‌ها و سفارش آن‌ها به مقاومت و استقامت در برابر ستمگران.
6ـ استفاده گسترده از آگاهي‌هاي غيبي و قدرت‌هاي ملكوتي و معنوي.
7 ـ آماده سازي شيعيان براي دوران غيبت[8].
امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ در راستاي اين اصول تا سرحد شهادت ايستادگي كرد و تحت شديد ترين شكنجه‌ها و فشارها در زندان‌ها و خانه و بيرون خانه رسالت خود را به جهانيان ابلاغ فرمود و سرانجام با نيرنگ معتمد عباسي، در سن 28 يا 29 سالگي مسموم و به شهادت رسيد.
خدايا ما را از پيروان و شيعيان واقعي آن حضرت و از منتظران واقعي فرزندش حجه‌بن الحسن العسكري قرار بده.
[1] . اعلام الوري، ص 354.
[2] . اصول كافي، ج 1، ص 505 و 506.
[3] . اصول كافي، ج 1، ص 505 و 506.
[4] . الغيبه الطوسي، ص 212.
[5] . انوار البهيّه، ص 490.
[6] . بحار، ج 50، ص 214.
[7] . سفينه البحار، ج 6، 143 و 144، انتشارات دارالاسوه للطباعه و النشر، طهران 1416 قمري.
[8] . اقتباس از كتاب سيره پيشوايان مهدي پيشوايي، ص 626 تا 650.
www.andisheqom.com

ادامه مطلب


[ دوشنبه 3 شهریور 1393  ] [ 3:08 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

چرا امام جعفر صادق ـ عـ را پايه گذار مذهب شيعه مي نامند؟

 پاسخ :
شيعه در اصطلاح به پيروان حضرت علي ـ عليه‎السلام ـ و خاندانش، و كساني كه معتقد به جانشيني بلا فصل آن حضرت بعد از پيامبر(ص)، و نصّ ولايت او در غديرخم از طرف پيغمبر(ص) مي‎باشند گفته مي‎شود. اين واژه در كلمات حضرت رسول(ص) و حضرت علي ـ عليه‎السلام ـ و ديگر امامان ـ عليهم‎السلام ـ به كار رفته است. جابر بن عبد الله انصاري گويد:
«نزد پيغمبر بودم كه علي از دور نمايان شد. پيغمبر(ص) فرمودند: سوگند به كسي كه جانم در دست اوست اين شخص و شيعيانش در قيامت رستگار خواهند بود.» و نيز از ابن عباس نقل است كه گويد: وقتي آية «انّ الذّين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هُم خير البريّه» نازل شد، پيامبر(ص) به علي ـ عليه‎السلام ـ فرمود: مصداق اين آيه تو و شيعيان تو مي‎باشيد كه در قيامت خشنود خواهيد بود و خداهم از شما راضي است»
در كتاب «تأسيس الشيعه» آمده است: «لفظ شيعه در روزگار پيامبر(ص) بوده است، چنانكه ابوحاتم در كتاب الزينة خود مي‎نويسد: نخستين نامي كه در اسلام به روزگار رسول خدا(ص) آشكار گرديد شيعه بود و آن لقب چهار تن از صحابه بود: ابوذر غفاري، سلمان فارسي، مقداد بني اسود كندي و عمار بني ياسر،‌تا اينكه هنگام صفين اين اصطلاح در ميان هواخواهان علي ـ عليه‎السلام ـ منتشر گرديد» و در نهايت اينكه انس بن مالك گويد: رسول خدا(ص) فرمود: «خداي متعال در روز قيامت بندگاني را بر مي‎انگيزد كه از چهره‎هايشان نوري از راست به چپ عرش پرتو افكني مي كند و به منزلة پيامبران هستند ولي پيامبر نيستند و به منزله شهيدان هستند و لي شهيد نيستند ابوبكر برخاسته گفت: من از آنان هستم اي پيامبر خدا؟ فرمود: نه سهل بن حنيف برخاسته گفت: من از آنان هستم اي پيامبر خدا؟ فرمود: نه پس رسول خدا(ص ) دستش را بر سر علي ـ عليه‎السلام ـ گذاشته فرمود: اين است و شيعه‎اش»[1]
طبق مطالب مطرح شده واضح و روشن است كه تشيّع و شكل‎گيري آن در زمان خود حضرت رسول اكرم(ص) بوده و آنحضرت اين واژه را درباره پيروان علي ـ عليه‎السلام ـ بكار برده‎اند امّا چرا اين مذهب را منسوب به امام صادق ـ‎عليه‎السلام‎ـ نموده و از آن به «مذهب جعفري» تعبير كرده‎اند بدين علت بود كه در فاصله انقراض امويان و قدرت يافتن عباسيان و نيز در دوران شكل‎گيري سلسلة اخير، امام صادق امكان و فرصت آن را يافت كه به گسترش علم و رونق احكام الهي دست زند وي در شرايطي كه از سانسور و كنترل امويان و فاصله‎اي كه بين اهل بيت و مردم پديد آورده بودند آزاد مي‎شد، كوشيد تا آموزشهايي كه از طريق پدرش و او از جدش و او از رسول خدا(ص) آموخته بود، انتشار دهد در چنين اوضاع و احوالي بود كه امام صادق ـ عليه‎السلام ـ به شهرت رسيد و امكان اظهار نظر پيدا كرد. و توانست از يك‎سو آزادانه به نقد و بررسي مسائل ديني بپردازد و از سوي ديگر چهرة‌ سنّت را از گرد و غبار و زنگارها و آراء نادرست و شبهه‎ناك پاك كند. بدين گونه بود كه طالبان علم از جاي جاي جهان اسلام به مدينه هجرت كرده و در حوزة درس او گرد آمدند و در روزگار شكوفائي علم، مذهب اهل بيت بدو منسوب شد. چرا كه هر شيوه‎اي را امام مي‎پسنديد و هر نظري كه او تأييد مي‎كرد لاجرم به او نسبت داده مي‎شد و گفته مي‎شد «مذهب جعفر صادق ـ عليه‎السلام ـ»[2]
در اين دوران مبارك و فرخنده حوزة درسي امام صادق شهرتي عظيم يافت. وي رهبر فكري نهضت فرهنگي آن روزگار بود. در واقع نخستين كسي بود كه مكتب فلسفي جهان اسلام را پديد آورد. نه تنها كساني كه بعدها مذاهب فقهي را تأسيس كردند در حوزة امام شركت مي‎كردند بلكه دانش پژوهان فلسفه و فيلسوفان نيز از راههاي دور به مكتب علمي او روي آوردند.
در دوران ياد شده خانه امام صادق ـ عليه‎السلام ـ دانشگاهي بود، كه به حضور عالمان بزرگ در حديث‌،‌ تفسير،‌حكمت و كلام و... زينت يافته بود و در حوزة درسي وي غالباً دو هزار تن و گاه چهار هزار نفر شركت مي‎كردند.[3]
ابن ابوالعوجاء اشاره به امام صادق ـ عليه‎السلام ـ مي‎گويد: «اين شخص از جنس بشر نيست، اگر در جهان روحاني‎‌اي، وجود داشته باشد كه هر گاه اراده كند جهاني و يا روحاني باشد اوست.[4]
ذكر اين مطلب بي‎مورد نيست كه موسسين مذاهب فقهي، خود از اهل بيت علم مي‎آموختند و اين امر براي آنان فخر و سبب پيروزي و موّفقيت بود. ابو حنيفه از آراء امام علي ـ عليه‎السلام ـ استفاده كرده، تا آنجا كه يكي از امتيازات مذهبش عمل به سخن مشهور نبي اكرم(ص) است كه فرمود: «إنا مدنية‌ العلم و علي بابها»
و هموست ‌كه به خاطر استفادة علمي از امام صادق ـ عليه‎السلام ـ افتخار و مباهات مي‎كند. مالك بن انس يكي از شاگردان امام صادق ـ عليه‎السلام ـ بود. شافعي از او علم آموخت و احمد بن جنبل از شافعي، شافعي جزاز علي ـ عليه‎السلام ـ از كس ديگري روايت نكرد از اينرو به تشيع متهم گرديد. يحيي بن معين، شافعي را به رافضي بودن متهم كرده و مي‎گويد: كتابش را در سيره مطالعه كردم و در آن جز ياد علي چيزي نيافتم. خود شافعي در ضمن ابياتي شيعه بودن خود را اينگونه بيان مي‎كند:‌كه اگر دوستي آل محمد رفض است. اي دو عالم شهادت دهيد كه من رافضي هستم.
و نيز از احمد بن حنبل از بهترين صحابي پيامبر(ص) سؤال شد او گفت اول ابوبكر بعد عمر و بعد عثمان، كسي پرسيد پس علي؟ احمد گفت: شما از اصحاب پيامبر(ص) پرسيديد و حال آنكه علي خود محمد است.[5] با مطالعه در اين زمينه‎ها رگه‎هايي از انديشه تشيّع را در همه مذاهب اهل سنّت مي‎توان يافت.
و حال به چه دليل امام صادق ـ عليه‎السلام ـ مذهب تشيع را دوباره احياء كرد (مورد قيد شده در سؤال) در جمله‎اي كوتاه بايد گفت كه: در روايتي ابوصباح كناني گويد: «امام باقر ـ عليه‎السلام ـ به حضرت امام صادق ـ عليه‎السلام ـ كه راه مي‎رفت نگاه كرد و گفت: اين را مي‎بيني؟ اين از جمله كساني است كه خداي عزّوجل دربارة آنها مي‎فرمايد: ما مي‎خواهيم بر آن كسان كه در زمين ناتوان شمرده شده‎اند منّت نهيم و پيشوايشان نموده و وارث زمينشان سازيم.»
با مطالعه در مورد آية مذكور معلوم مي‎شود كه امام صادق ـ عليه‎السلام ـ بر طبق وظايف و موازين امامت مأمور بوده تا ضعفا را بحّد قدرت رسانده و اختيار انساني ايشان را از دست اقوياي بني‎اميه به حيطه خودشان انتقال دهد و در رأس آنان به رهبري اسلامي كه شايسته مقام وارثان زمين است بپردازد.[6]
و اين امر يعني رهبري شايسته اسلامي و هدايت مردمان به سوي سعادت در هر عصري بر عهده امام همان عصر است كه طبق شرايط زماني و مكاني بدان عمل مي‎كند و شرايط امام صادق ـ عليه‎السلام ـ براي اجراي اين امور مناسب‎تر بوده است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. امام جعفر صادق(ع) - عقيقي بخشايشي.
2. ارشاد شيخ مفيد - ترجمه رسولي محلاتي.
3. منتهي الآمال - شيخ عباس قمي.
4. سيره پيشوايان- مهدي پيشوايي.
5. اصحاب امام صادق(ع) علي محدث زاده.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . جعفري، سيد محمد مهدي، دائرة المعارف تشيع، نشر سعيد محبّي، چاپ اول، پائيز 1373 فصل اوّل ، ص 3 الي 5.
[2] . اسد حيدر، امام صادق ـ عليه‎السلام ـ و مذاهب چهارگانه، مترجم حسن يوسفي اشكوري، ناشر: شركت سهامي انتشار، چاپ اول، 1369،ج اول، ص279 و 280.
[3] . همان، ج اول ، ص 59.
[4] . همان، ج اول، ص 82.
[5] . ر.ك: اسد حيدر، امام صادق ـ عليه‎السلام ـ و مذاهب چهارگانه، مترجم حسن يوسفي اشكوري، ناشر شركت سهامي انتشار، چاپ اول، 1369، ج اول، ص 299 و 300.
[6] . حسن قاضي، امام صادق ـ عليه‎السلام ـ يك شخصيّت تاريخي، چاپ دوم، 1358، ص 256.


ادامه مطلب


[ دوشنبه 3 شهریور 1393  ] [ 3:08 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

فضايل و کراماتي از امام زمان (عج)


امام زمان (عج) امام دوازدهم شيعيان فرزند امام حسن عسگري ـ عليه السّلام ـ مي باشد، که اکنون در غيبت کبري به سر مي برد؛ ذيلاً به برخي از فضائل و کرامات آن بزرگوار اشاره مي شود:
الف: فضايل:
1. آن حضرت داراي بهترين و شريف ترين نسبهاست از طرف مادر به وصي حضرت عيسي شمعون و از طرف پدر به پيامبر خاتم ـ صلّي الله عليه و آله ـ منسوب مي باشند.
2. از فضايل ديگر آن حضرت اينکه: آن حضرت را در روز ولادتش به سرا پرده عرش بردند و از جانب خداوند به او خطاب شد: مرحبا به تو اي بنده من! براي نصرت دين واظهار امر من و هدايت بندگان من خواهي بود و من قسم خوردم بخاطر تو بيامرزم بندگان گناهکار را و به خاطر تو گناهکاران را عذاب کنم (معيار رحمت و خشم خدائي).[1]
3. امام زمان (عج) بنا به تصريح 48 حديث همنام و هم کنية پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بوده و همچنين شبيه ترين مردم به آن حضرت مي باشند و برکات زمين و آسمان در عصر آن حضرت فراوان مي شود.[2]
4. آيات متعددي از قرآن کريم در رابطه با آن حضرت نازل شده[3] از جمله آيات 55 سورة نور که مي فرمايد: و خدا به کساني که از شما ايمان آورد و نيکوکار گردد وعده فرمود که «در ظهور امام زمان (عج)» در زمين خلافت دهد چنانکه امم صالح پيامبران گذشته جانشين پيشينيان خود شدند و دين پسنديدة آنان را بر همة اديان تمکين عطا کند و به همه مؤمنان پس از خوف و انديشه از دشمنان ايمني کامل دهد که مرا به يگانگي بي‏هيچ شائبه شرک و ريا پرستش کنند و بعد از آن هر که کافر شود به حقيقت همان فاسقان تبهکارند.[4] و همچنين آيه 5 سوره قصص که مي فرمايد: ما اراده کرديم که بر آن طايفه ضعيف ذليل در آن سرزمين منت گذارده و آنها را پيشوايان خلق قرار دهيم و وارث ملک فرعونيان گردانيم.[5]
ب: کرامات:
1. نقل است که حکيمه خاتون (عمه امام حسن عسگري) گفت: وقت ولادت امام زمان (عج) سوره توحيد، قدر و آية الکرسي را بر نرجس خاتون قرائت مي کردم. نوزاد هنوز به دنيا نيامده بود و در شکم مادرش بود که شنيدم بعد از خواندن من سوره هاي مذکور را قرائت نمود و بعد از تولد رو به قبله و در حال سجده پدرش او را برداشت و گفت: باذن خدا بخوان قرآن را و نوزاد آيات 5 و 6 سوره قصص را قرائت نمود و صلوات بر محمد و علي و فاطمه و تک تک ائمه فرستاد در بازوي راستش نوشته شده بود:[6] «جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقاً»[7] يعني حق آمد و باطل رفت به درستي که باطل از بين رفتني است.
2. نصير، خادم امام حسن عسگري(ع) نقل مي کند: روزي خدمت امام ـ عليه السّلام ـ وارد شدم و حضرت حجت در گهواره بود و شنيدم که مي گفت: من آخرين وصي پيامبر هستم و توسط من خداوند بلاء را از خاندان من و شيعيان من دفع مي کند.[8]
3. از محمد بن ابراهيم بن مهزيار نقل است که گفت: بعد از رحلت امام حسن عسگري ـ عليه السّلام ـ در شناخت امام بعدي به شک افتادم و نزد پدرم اموال (وجوهات) فراواني بود و پدرم آنها را برداشته راهي عراق شد و من هم همراهش بودم که در بين راه پدرم از دنيا رفت و مرا سفارش کرد که اموال را به صاحبش برسانم. من با خود گفتم مي روم بغداد و کسي را خبر نمي کنم اگر امام بحق را شناختم اموال را تحويل مي دهم و اگر نشناختم خودم اموال را صرف خوشگذراني مي کنم و با اين نيت وارد بغداد شدم و خانه اي کرايه کردم بعد از چند روز ناگاه فرستاده اي ديدم که با خود نامه اي همراه خود آورد و تحويلم داد آن را باز کرده خواندم نوشته بود: اي محمد همراه تو اين مقدار از اموال ما وجود دارد و آدرس دقيق آنها را نوشته بود و حتي از قصد و نظر من هم خبر داده بود آنچه را هم نمي دانستم براي من نوشته بود. پس از آن اموال را تسليم نموده و با حال اندوه و غم چند روزي را در بغداد سپري کردم تا اينکه فرستاده اي آمد و نامه اي به من داد که در آن نوشته بود: ما تو را جانشين پدرت نموديم و تو را وکيل در اموال خود نموديم سپس من هم حمد خدا را گفتم و به ولايت خود برگشتم.[9]
4. مردي از اهالي عراق اموال فراواني خدمت امام زمان (عج) برد حضرت قسمتي از آن را برگرداند و فرمود: حق اقوام خود را از آن جدا کرده و پرداخت کن و من هم از بدهي خود نسبت به پسر عموهايم چيزي به کسي نگفته بودم وقتي که مال را مشاهده کردم ديدم همان مقدار است که از اموال پسر عموهايم همراه من بود.[10]
5. از ابوعلي بغدادي نقل است که گفت: من در بخارا بودم شخصي بنام «جاوشير» ده قطعه طلا به من داد تا آنها را خدمت حسين بن روح نائب امام در بغداد برسانم در بين راه يکي از طلاها گم شد و من متوجه نشدم ولي بعد از ورود به بغداد وقتي که خواستم طلاها را آماده کنم تا به خدمت نائب امام بدهم متوجه شدم که يکي از طلاها گم شده است از پول خودم شبيه آن قطعه را خريدم و به ضميمه طلاهاي ديگر خدمت حسين بن روح بردم و همه را تحويل دادم ولي وي همان سکه اي را که خودم خريده بودم به من برگرداند و گفت: سکه اي که گم کرده بودي به دست ما رسيد.[11]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. منتخب الاثر، آيت الله صافي گلپايگاني.
2. سيره پيشوايان، مهدي پيشوائي.
3. منتهي الآمال، شيخ عباس قمي، ج2.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . ميرزا حسين طبرسي نوري، نجم الثاقب، قم، جمکران، 1375، ص 143،
[2] . صافي گلپايگاني، لطف الله، امامت و مهدويت، قم، انتشارات حضرت معصومه، 1377ش، ج 3 ، ص 66.
[3] . نعماني، کتاب الغيبة، تحقيق علي اکبر غفاري، تهران، مکتبه صدوق، ص240.
[4] . نور / 55.
[5] . قصص / 5.
[6] . عاملي، علي بن يونس، الصراط المستقيم، تحقيق محمد باقر بهبودي، مکتبة حيدري، ج2، ص 209.
[7] . اسراء / 81.
[8] . عاملي، همان، ص210.
[9] . کليني، اصول کافي، ترجمه سيد جواد مصطفوي، تهران، انتشارات مجد، ج2، ص459.
[10] . همان، ص457.
[11] . شيخ عباس قمي، منتهي الآمال، قم انتشارات هجرت، 1373ش، ج2، ص798.


ادامه مطلب


[ دوشنبه 3 شهریور 1393  ] [ 2:56 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

تاريخچة مسجد مقدس جمكران


دربارة سابقة تاريخي مسجد مقدس جمكران بهتر است ابتدا خبري را كه از حضرت اميرالمؤمنين علي ـ عليه السّلام ـ دربارة اين مكان نقل شده، ذكر كنيم، محمد بن محمد بن هاشم حسيني رضوي قمي متوفي 1179 هـ .ق. در كتاب خلاصه البلدان پيرامون تاريخچة مسجد جمكران از مرحوم شيخ صدوق محدّث و فقيه بزرگوار در كتاب مونس الغرين نقل كرده كه اميرالمومنين ـ عليه السّلام ـ فرمود: «اي پسر يماني در اول ظهور خروج نمايد قائم آل محمد از شهري كه آن‎را قم مي‎گويند و مردم را دعوت كند به حق و همة خلايق از شرق و غرب به آن شهر قصد كنند و اسلام تازه گردد و هركه از خوف اعداء پوشيده و مخفي باشد بيرون آيد، وحوش و طيور در مساكن و اوطان خود ايمن بخوابند و چشمة آب حيات از آن شهر ظاهر شود و آبي كه هر كس بخورد نميرد و آب از چشمه‎ها منفجر شود و از آن موضع رايت و پرچم حق ظاهر شود و ميراث همة انبياء بر پشت زمين در آنجا باشد، اي پسر يماني اين زمين مقدس است كه از تمام بدي‎ها پاك باشد و از خداي تعالي خواسته كه بهترين خلق خود را ساكن او گرداند و دعايش مستجاب شده و حشر و نشر مردم در اين زمين باشد و بر اين زمين بنياد قصري عظيم نمايند پس از اين‎كه قصر مجوس در ملك روم به وجود آمد و از اين زمين گوسفند ابراهيم خليل را آوردند و بر اين زمين هزار بت از اصنام اهل روم شكسته شود و بر اين زمين اثر نور حق ساطع گردد و از اين زمين رائحه و بوي مشك شنوند، حق تعالي بيت‎العتيق را به اين شهر فرستد و بناها و آسياب‎ها بر اين زمين بنا شود و منازل و مواضع زمين‎هاي آن عالي و گران‎بها شود به‎طوري كه به مساحت پوست گاوي به پانصد دينار بدهند و عمارت آن هفت فرسنگ در هشت فرسنگ باشد و پرچم وي بر اين كوه سفيد بزنند و به نزد دهي كهن كه در جنب مسجد است و قصري كهن كه قصر مجوس است و آن مسجد را جمكران خوانند. از زير يك منارة آن مسجد بيرون آيد نزديك آنجا كه آتشخانه گبران بوده و حضرت امام سقطي از زر بسته و بر براق سوار گشته و با ملائكة مقرب خداوند و حاملان عرش گردش نمايد و منطق آدم با او باشد و حلم خليل اللّه و حكمت حضرت داود و عصاي موسي و خاتم حضرت سليمان و تاج طالوت و بر سر آن نوشته است نام هر پيامبري و وصي و نام هر مؤمني و موحدي.»[1]اين حديث، شرافت و اهميت مسجد مقدس جمكران را مي‎رساند و دربارة تاريخ بناي ساختمان آن بايد گفت: اين مسجد به دستور امام عصر (عج) بنا گرديده است؛ داستان بناي آن به نحو زير است: شخصي به نام شيخ حسن بن مثله جمكراني مي‎گويد: من شب سه‎شنبة هفدهم ماه مبارك رمضان سال 393 هـ .ق. در خانه خوابيده بودم كه ناگاه جماعتي از مردم به در خانة من آمدند و مرا از خواب بيدار كردند و گفتند برخيز و امام مهدي (عج) ر اجابت كن كه تو را مي‎خواند. آنها مرا به محلي كه اكنون مسجد است آوردند وقتي خوب نگاه كردم تختي ديدم كه فرشي نيكو بر آن گسترانيده شده، جواني سي‎ساله بر فراز آن تخت، تكيه بر بالش كرده و پيرمردي هم پيش او نشسته است كه حضرت خضر ـ عليه السّلام ـ بود، پس آن پيرمرد مرا بنشانيد.
حضرت مهدي (عج) مرا به نام خواند و فرمود: برو به حسن مسلم بگو كه اين زمين شريفي است و حق تعالي آن‎را از زمين‎هاي ديگر برگزيده است و ديگر نبايد در آن كشاورزي كنند. حسن بن مثله عرض كرد: اي مولا و سرورم، لازم است كه من نشانه‎اي داشته باشم تا مردم حرف مرا قبول كنند. حضرت فرمود: نه تو برو و آن رسالت را انجام بده ما خودمان نشانه‎هايي براي آن قرار مي‎دهيم. پيش سيد ابوالحسن برو و به او بگو حسن مسلم را احضار كند و سود چند ساله را كه از زمين به دست آورده است وصول كند و با آن پول مسجد را بنا كند... حسن بن مثله مي‎گويد: چون مقداري راه رفتم دوباره مرا بازخواند و فرمود: بزي در گلة جعفر كاشاني است آن‎را خريداري كن و بياور ذبح كن و بر بيماران انفاق نما بدان‎كه هر مريضي از آن گوشت بخورد حق تعالي او را شفا دهد. وي گويد: من سپس به خانه بازگشتم و تمام شب را در انديشه بودم تا پس از نماز صبح به سراغ«علي منذر» رفتم و ماجراي شب گذشته را براي او نقل كردم و با او به همان موضع و مكان شب قبل رفتيم. وقتي رسيديم، زنجيرهايي را ديديم كه طبق فرمودة امام ـ عليه السّلام ـ حدود بناي مسجد را نشان مي‎داد، سپس به قم نزد سيد ابوالحسن رضا رفتيم چون به خانة او رسيديم خادمان او گفتند كه او پس از نماز صبح تاكنون در انتظار شماست و تو از جمكران هستي؟ گفتم: آري. پس به درون خانه رفتم، پس با احترام زياد گفت: اي حسن بن مثله من در خواب بودم كه شخصي خطاب به من فرمود: حسن بن مثله نامي از جمكران پيش تو مي‎آيد هرچه گويد تصديق كن و به سخنش اعتماد كن كه سخن او سخن ماست تاكنون منتظر تو هستم. حسن نيز ماجراي شب گذشته را تعريف كرد. سيد بلافاصله فرمود تا اسب‎ها را زين كردند و سوار شدند. وقتي به نزديك روستاي جمكران رسيدند گلة جعفر كاشاني را ديدند حسن بن مثله ميان گله رفت و آن بز پيش حسن دويد و جعفر سوگند ياد كرد كه اين بز در گلة من نبود و تاكنون آن‎را نديده بودم. به‎ هرحال آن بز را به مسجد آورده و ذبح كردند و چون بيماري از گوشت آن مي‎خورد با عنايت خداوند و از الطاف بقية اللّه (عج) شفا مي‎يافت. حسن مسلم را احضار كرده و منافع زمين را از او گرفتند و مسجد جمكران را با چوب و ديوار پوشانيدند. سيد زنجيرها و ميخ‎ها را با خود به قم برد و در خانه‎اش گذاشت و هر بيماري كه خود را به آن مي‎ماليد شفاي عاجل پيدا مي‎كرد. ولي پس از فوت سيد ابوالحسن، آن زنجيرها پنهان گشته و ديگر كسي آنها را نديد.[2]
لازم به ذكر است كه اين مسجد پس از پيروزي انقلاب اسلامي تجديد بنا گرديده است و معجزات و كرامات بسياري از اين مسجد و صاحب اصلي آن ظاهر گشته است كه براي مطالعة‌ بيشتر در اين مورد مطالعة كتاب مسجد مقدس جمكران، نوشتة سيد جعفر ميرعظيمي، توصيه مي‌شود.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . سيد جعفر مير عظيمي، مسجد مقدس جمكران تجليگاه صاحب‎الزمان (عج) ، صص 19 و 20، چاپ هفتم، ناشر مولف.
[2] . شيخ علي يزدي حائري، الزام الناصب، ج 2، ص 58، دار التوحيد بيروت.


ادامه مطلب


[ دوشنبه 3 شهریور 1393  ] [ 2:55 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

آيا دعاي ندبه از زبان امام معصوم صادر شده است؟

پاسخ :
جواب اجمالي:
دعاي ندبه از دعاهايي است كه با سند معتبر از جانب امام معصوم براي ما نقل شده است و اين مطلب را برخي از بزرگترين علماي حديث و روايت شيعه نقل نموده‌اند.
جواب تفصيلي:
1. اين دعا را سيّد جليل صاحب مناقب و مفاخر، سيّد رضي‌الدين علي بن طاووس (ره)، كه از اعلام قرن هفتم هجري قمري است و از رجال بزرگ شيعه و صاحب كتب و تأليفات بسياري است، در كتاب «اقبال»[1] خويش و در كتاب مصباح الزائر فصل هفتم (نسخة خطي)، و شيخ جليل محمّد بن جعفر بن مشهدي حائري از اعلام قرن ششم هجري در كتاب مزار معروف به مزار محمّد بن المشهدي كه علامة مجلسي آن را «مزار كبير» ناميده است،[2] نقل كرده‌اند و همچنين در مزار قديم، كه ظاهراً از مؤلفات قطب‌الدين راوندي است، نقل شده است. نقل اين دعا در مثل هر يك از اين سه كتاب، دليل اين است كه اين شخصيتهاي بزرگ و معتبر و حديث‌شناس، اين دعا را معتبر شناخته‌اند.
2. پيش از اين سه بزگوار، شيخ جليل ثقه، ابوالفرج محمّد بن علي ‌بن يعقوب بن اسحاق بن ابي قرّة قناني، معاصر نجاشي و از بزرگان قرن پنجم هجري‌قمري در كتاب دعائي كه شيخ محمّد بن المشهدي در كتاب مزار و سيّد بن طاووس در مصباح الزائر و اقبال، از آن بسيار نقل كرده‌اند و مورد اعتماد آنها بوده است و همچنين از مأخذ كتاب مزار قديم مي‌باشد، اين دعا را روايت كرده است و در كتبي مثل «رجال نجاشي»[3] و «علاّمه»[4]، توثيق شده است و نقل ايشان دليل بر اعتبار دعا مي‌باشد و بلكه استجاب خواندن آن را در اعياد اربعه تأييد كرده است.
3. شيخ جليل ثقه، ابوجعفر محمّد بن الحسين بن سفيان يَزوفَري[5] در كتاب دعاي خود، دعاي ندبه را روايت كرده است و ايشان از مشايخ شيخ مفيد رضوان الله عليهما است كه برحسب اسانيد روايات كتاب أمالي شيخ ابي علي طوسي، شيخ مفيد از او بسيار روايت كرده و براي او طلب رحمت نموده است و محدث نوري در خاتمه مستدرك[6] او را چهل و دومين شيخ از مشايخ شيخ مفيد شمرده و وثاقت و جلالت قدر او را گواهي فرموده است، اين شيخ جليل نيز استحباب خواندن اين دعا را صريحاً فتوا داده است.[7] اگر كسي بگويد: «محمّد بن الحسين بزوفري در عصر ائمه نبوده تا از امام اين دعا را اخذ كرده باشد، معلوم نيست از چه كسي و از كجا اين دعا را گرفته است». جواب مي‌دهيم؛ مگر كسي گفته است محمّد بن الحسين بزوفري اين دعا را بدون واسطه از امام معصوم روايت كرده است، مگر لازم است هركسي كه روايتي را از امام معصوم نقل مي‌كند، معاصر با ائمه اطهار باشد. مگر نمي‌شود حديثي را با سند در كتاب خود روايت كرده باشد، يا روايت معتبر و مسلّمي را با حذف سند و به طور ارسال نقل نمايد، بلكه چون در آن اعصار كه نزديك به عصر ائمه بوده و رسم براين نبوده كه در كتاب‌ها روايتي را بدون سند بياورند و اگر هم بدون سند مي‌آوردند، عين متن را ذكر مي‌كردند. اطمينان حاصل است كه يا اين دعا در كتاب بزوفري با سند بوده و پس از اين‌كه از كتاب او نقل شده، از روي مسامحه نقل سند آن را نكرده‌اند، يا اين‌كه آن قدر معروف و مشهور بوده كه بزوفري هم خود را از ذكر سند آن بي‌نياز مي‌شمرده است. بنابراين مي‌توان حدس زد كه خواندن اين دعا در اعصار نزديك به عصر ائمه ـ عليه السّلام ـ و غيبت صغري هم، مثل عصر ما بين شيعه متداول و مرسوم بوده است.
4 . علاّمه مجلسي، با دقّت و تتبّع و احاطه و اطلاع وسيع و فوق‌العاده‌اي كه اخبار و احاديث، رجال روايات و معرفت اساتيد دارد علاوه برآن كه در كتاب‌هايي مثل «بحارالانوار[8]، تحفة الزائر چاپ سنگي» كه در مقدمه به اعتبار سند ادعية آن شهادت داده است، نقل فرموده: صريحاً و بالخصوص، اعتبار سند دعاي ندبه را كه منتهي به حضرت امام حعفر صادق ـ عليه السّلام ـ مي‌شود، تصديق فرموده و عبارت اين نابغة‌ جهان علم، در كتاب زادالمعاد اين است: «و امّا دعاي ندبه كه مشتمل بر عقائد حقه و تأسف بر غيبت حضرت قائم (عج) به سند معتبر، از حضرت امام جعفر صادق ـ عليه السّلام ـ منقول است، كه سنّت است اين دعاي را در چهار عيد بخوانيد يعني: جمعه، عيد فطر، عيد قربان، عيد غدير»[9] و حتماً اين محقق عظيم‌الشأن چنين كلام صريح و شهادت محكمي را بدون مأخذ و مصدر معتبر، نفرموده است. علاوه برايشان سيّد جلال علاّمه صدر‌الدين محمّد طباطبايي يزدي متوفي 1154 هجري نيز در ابتداي شرحي كه بر دعاي ندبه مرقوم فرموده. استناد به روايت مرويه از امام جعفر صادق ـ عليه السّلام ـ نموده است. پس با اين ادلّة عامه مسلّم و ثابت محل هيچ‌گونه اشكالي نمي‌باشد و محتاج به تمسّك به اخبار «من بلغ» نمي‌باشد.
براي مطالعه بيشتر به كتاب:
1. «امامت و مهدويت» بخش «فروغ ولايت در دعاي ندبه»، نوشتة آيت الله لطف الله صافي گلپايگاني دربارة شهادت دعاي ندبه مراجعه شود. (ص 253 ـ 350).
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . سيّد بن طاووس، اقبال الاعمال، ص 295 ـ 299.
[2] . محمّدبن المشهدي، مزاركبير، دعاي صدو هفتم، (نسخة خطي).
[3] . محمد بن عمر بن عبدالعزيز المعروف بالكشي، رجال كشي، ص 282، رجال نجاشي، ص 283.
[4] . حسن بن يوسف بن مطهر معروف به علامه حلّي، رجال علامه، ص 164، رجال علاّمه، ص 164.
[5] . بزوفر به فتح باء و فاء، ده بزرگي است از توابع قوسان در نزديكي واسط و بغداد، در كنار نهر موفقي در غرب دجله (معجم البلدان)، ج2، ص 166.
[6] . محدث نوري، مستدرك، ج3، ص 521.
[7] . مرحوم استاد اعظم، آيت الله بروجردي (ره) كه در علم رجال و حديث مانند ساير علوم يگانه بي‌نظير بود مي‌فرمود: يكي از طرق معروف رجال شخصيت تلامذه و شاگردان آنها است كه وقتي شخصيتي مثل مفيد از كسي كثيرالروايه بود و قدحي در او نشده است، اماره بر آن است كه او مورد وثوق و اعتماد است.
[8] . مجلسي، بحارالانوار، ج102، ص 104 ـ 110.
[9] . مجلسي، زادالمعاد، ص 491.


ادامه مطلب


[ دوشنبه 3 شهریور 1393  ] [ 2:54 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

آيا نام امام مهدي(علیه السلام) در قرآن آمده است؟

 

پاسخ :
خير نام ايشان در قرآن نيامده است؛ علت اين را ما نمي‌دانيم. البته برخي از بزرگان گفته‌اند شايد يكي از علت‌ها اين باشد كه اگر نام حضرت در قرآن ذكر مي‌شد، دشمنان قرآن را تحريف كرده‌ و تغيير مي‌دادند و ما ديگر نمي‌توانستيم به درستي از قرآن استفاده كنيم. خداوند براي آنكه قرآن دچار دست‌كاري و تغيير نشود، نام ائمه(علیه السلام) را در قرآن ذكر نكرد. البته آيات متعددي از قرآن مربوط به امام زمان(علیه السلام) است؛ از جمله آيه 105 سوره انبياء، آيه 55 سوره نور و آيه 33 سوره توبه.

ادامه مطلب


[ دوشنبه 3 شهریور 1393  ] [ 2:53 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

نام فرزندان امام باقر ـ عليه السّلام ـ و برخي از ياران بزرگ و شاگردانش را معرفي كنيد؟

پاسخ :
امام محمّد باقر ـ عليه السّلام ـ داراي هفت فرزند، پنج پسر و دو دختر بوده است.[1] و تعداد شاگردان و اصحاب ايشان را بيش از هزار نفر ذكر كرده‌اند، كه به نام فرزندان و برخي از ياران و شاگردان بزرگ آن حضرت به ترتيب اشاره مي‌شود.
اسامي فرزندان:
1ـ جعفر بن محمّد كه كنيه‌اش اباعبدالله و لقبش صادق و مادرش ام فروه است.
2ـ عبدالله بن محمّد و مادرش ام فروه است.
3ـ ابراهيم كه نام مادرش ام‌ حكيم دختر اسيد بن مغيرة ثقفي است.
4ـ عبدالله، نام مادرش ام حكيم است.
5ـ علي، مادرش ام ولد است.
6ـ زينب و مادرش ام ولد بود.
7ـ امّ سلمه، مادرش ام ولد بود.[2]
اسامي برخي از ياران و شاگردان بزرگ امام باقر ـ عليه السّلام ـ :
1ـ جعفر بن محمّد بن علي بن حسين، پسر امام باقر ـ عليه السّلام ـ .[3]
2ـ ابان بن تغلب، وي از اصحاب امام زين العابدين ـ عليه السّلام ـ و محمّد باقر ـ عليه السّلام ـ و امام جعفر صادق ـ عليه السّلام ـ است و نزد ايشان قابل اطمينان و صاحب منزلت خاصي بوده است. امام باقر ـ عليه السّلام ـ به او فرمود: در مسجد مدينه بنشين و براي مردم فتوا و احكام الهي را بيان كن! زيرا من دوست دارم در ميان پيروان من كساني مانند تو ديده شود.[4]
3ـ زرارة بن اعين شيباني، كه جميع فضائل در او جمع بوده، وي قاري، فقيه، متكلم، شاعر و اديب و در آنچه نقل مي‌كرد راستگو بود.[5] و روايات زيادي را از امام زين العابدين ـ عليه السّلام ـ و امام باقر ـ عليه السّلام ـ و امام صادق ـ عليه السّلام ـ نقل كرده است.[6]
4ـ حمران بن اعين شيباني، وي برادر زراره است و از خواص امام محمّد باقر ـ عليه السّلام ـ و امام جعفر صادق ـ عليه السّلام ـ بود و امام باقر ـ عليه السّلام ـ به او فرمود: تو از شيعيان ما در دنيا و آخرت هستي.[7]
5ـ ثابت بن دينار ابو صفية الازدي ابو حمزه ثمالي، او از اصحاب امام زين العابدين ـ عليه السّلام ـ و امام باقر ـ عليه السّلام ـ و امام صادق ـ عليه السّلام ـ است و از اين بزرگواران حديث نقل كرده، در نقل حديث مورد اعتماد وثقه است، و امام صادق ـ عليه السّلام ـ در مورد او فرمود: ابو حمزه ثمالي در زمان خود، جايگاهش مثل جايگاه سلمان فارسي است.
6ـ بريد بن معاويه عجلي كوفي، از اصحاب امام باقر ـ عليه السّلام ـ و امام صادق ـ عليه السّلام ـ و مورد وثوق و نزد ايشان داراي مقام خاصي بود، و در زمان امام صادق ـ عليه السّلام ـ از دنيا رفت.[8]
7ـ جابر بن يزيد جعفي كوفي، از اصحاب و ياران امام باقر ـ عليه السّلام ـ امام صادق ـ عليه السّلام ـ است و در زمان امام صادق ـ عليه السّلام ـ از دنيا رفت، و كتابهاي متعددي از جمله؛ كتاب نوادر، كتاب جمل، كتاب مقتل اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ و كتاب مقتل امام حسين ـ عليه السّلام ـ از اوست.[9]
8ـ محمّد بن علي بن نعمان كوفي، معروف به مؤمن طاق، دشمنان به او لقب شيطان طاق دادند، از اصحاب امام زين العابدين ـ عليه السّلام ـ و امام باقر ـ عليه السّلام ـ و امام صادق ـ عليه السّلام ـ است و صاحب كتابهاي زيادي از جمله؛ الامامة، كلامه علي الخوارج و كتاب مجالسة مع ابي حنفيه و المرجئه و ... است.[10]
9ـ فضيل بن يسار بصري،[11] ثقه و از امام باقر ـ عليه السّلام ـ و امام صادق ـ عليه السّلام ـ روايت نقل كرده است، در زمان امام صادق از دنيا رفت و داراي كتاب است.[12]
10ـ فيض بن المختار كوفي، ثقه و از اصحاب و روات امام باقر ـ عليه السّلام ـ و امام صادق ـ عليه السّلام ـ و امام موسي كاظم ـ عليه السّلام ـ است و داراي كتاب است.[13]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. شيخ طوسي، رجال طوسي، ص 102 ـ 128.
2. شيخ مفيد، الارشاد، ج1، ص 250.
3. سيره پيشوايان، مهدي پيشوايي.
4. حيات فكري و سياسي امامان شيعه، رسول جعفريان.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . مفيد، الارشاد، ترجمة: رسولي محلّاتي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ ششم، 1383، ج2، ص 250، و ابن شهر آشوب، مناقب، قم، المطبعة العلميه، ج4، ص 210.
[2] . مفيد، پيشين، ج2، ص 250؛ و مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، چاپ دوم، 1403ه‍ ، ج46، ص 365.
[3] . طوسي، حسن، رجال، منشورات المطبعة الحيدريه في النجف، چاپ اول، 1381 ش، ص 11.
[4] . طوسي، فهرست، منشورات المطبعة الحيدريه في البحف، چاپ دوم، 1380 ه‍ ، ص 41؛ و احمد بن العباس نجاشي، كتاب رجال، منشورات مركز نشر كتاب، ص 7 و 8.
[5] . همان، ص 132.
[6] . طوسي، پيشين، ص 100.
[7] . حلي، رجال، نجف، منشورات مطبعة الحيدريه، چاپ دوم، 1381، ص 63.
[8] . نجاشي، پيشين، صص 89 و 87؛ و حائري، جامع الرواة، چاپخانه رنگين، 1331 هـ، ج1، صص: 134 و 117.
[9] . نجاشي ، پيشين، ص 99؛ و حائري، همان، ج1، ص 134.
[10] . نجاشي ، پيشين، ص 249؛ و طوسي، پيشين، ص 157.
[11] . طوسي، پيشين، ص 271.
[12] . نجاشي، پيشين، ص 238.
[13] . نجاشي ، همان، ص239.


ادامه مطلب


[ دوشنبه 3 شهریور 1393  ] [ 2:53 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

آيا در واقعه عاشورا امام باقر ع هم حضور داشت يا خير؟

 

پاسخ :
در حادثه عاشورا و مهمترين واقعه سال 61 هجري اكثر خاندان و اهل بيت امام(ع) حضور داشتند چنانكه در منابع تاريخي آمده است كه امام از مدينه همراه با خانواده خود خارج شد و امام باقر ـ عليه السّلام ـ هم جزء نزديكترين افراد خاندان امام حسين ـ عليه السّلام ـ بود و با توجه به اينكه حضور پدر بزرگوارش، امام زين العابدين علي بن الحسين قطعي است چون در اكثر مقاطع دوران اسارت امام ـ عليه السّلام ـ نقش مؤثري داشته و تاريخ تمام جزئيات را گزارش نموده است، لذا مي‎توان گفت اگر سال تولد امام باقر ـ عليه السّلام ـ 57 ق بوده باشد و حادثه عاشورا در سال 61 اتفاق افتاده بنابراين حضور امام باقر ـ عليه السّلام ـ قطعي است و اگر سال 58 و 56 هم باشد[1] در اين صورت نيز حضور ايشان هيچ مانعي ندارد و علي القاعده همراه با كاروان امام حسين ـ عليه السّلام ـ از مدينه در سال 60 خارج شده است و به همراهي كارواني تمام صحنه‎هاي عاشورا و قبل و بعد از آن را شاهد بوده است.[2]
يعقوبي از امام باقر(ع) نقل مي كند كه حضرت فرمود: هنگامي كه جدم حسين-عليه السلام- به شهادت رسيد. من چهار ساله بودم و جريان شهادت آن حضرت و آنچه در آن روز بر ما گذشت هم را به ياد دارم.[3]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. حيات فكري و سياسي امامان شيعه، رسول جعفريان.
2. سيره پيشوايان، مهدي پيشوائي.
3. منتهي الامال، شيخ عباس قمي.
----------------------------------------------
[1] . مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، اسلاميه، 1371، ج 46، ص 219 و مفيد، محمد، الارشاد، تهران، انتشارات علميه اسلاميه، ج 2، ص 158.
[2] . معاني السبطين، دارالكتب، ج 2، ص 23.
[3]. ابن واضح يعقوبي، تاريخ يعقوبي، بيروت، دارصادر، بيتا، ج2، ص320.
( اندیشه قم )

ادامه مطلب


[ دوشنبه 3 شهریور 1393  ] [ 2:51 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

زندگي امام باقر (ع) چگونه بود؟


حضرت امام محمد الباقر (ع) امامي است كه همة لحظات عمر با بركتش، در راه ارشاد و هدايت انسانها به پايان رسيد. امامي كه از زمينه‌سازيهاي پدرش امام سجاد (ع) در راستاي معرفي مكتب تشيع و مبارزه با طاغوت زمان بهره‌برداري بسيار كرد، و با تربيت شاگردان برجسته، و تبيين فقه ناب اسلام و اهل بيت ـ عليهم السلام ـ بزرگترين قدم را براي شناسايي تشيع و مكتب اهل بيت ـ عليهم السلام ـ برداشت. او در سن چهار سالگي در كربلا و ماجراي عاشوراي حسيني حضور داشت، و در سفر كوفه و شام همراه پدر، همة سختي اين سفر را تحمل كرد، و بر اساس فرهنگ عاشورا تربيت شد. او تجسمي از ارزش‌هاي والاي انساني و كمالات اخلاقي بود، پيامبر اكرم (ص) از او ياد و تجليل فراواني نموده است؛ جابر بن عبدالله انصاري مي‌گويد: از رسول خدا (ع) شنيدم فرمود: اي جابر! تو به مردي از خاندان من مي‌رسي كه همنام و همشكل من است، علم را مي‌شكافد و تفسير و توضيح مي‌دهد.[1]
زندگي امام باقر (ع) را مي‌توان در سه بخش بيان نمود: 1 - امام باقر (ع)در عصر پدر (38 سال). 2 - دوران امامت (20 سال). 3 - نمونه‌اي از گفتار و رفتار امام باقر (ع).
بخش اول: اسم مبارك آن حضرت محمد ـ لقبش باقر، شاكر و امين. كنيه‌اش ابوجعفر، نام پدر گراميش علي بن الحسين (ع) و نام مادر بزرگوارش فاطمه دختر امام حسن مجتبي (ع) (در اول رجب سال 57 هـ . ق در مدينه النبي متولد و در سال 114 هـ . ق در همان شهر شهيد و از دنيا رفت. او از دو طرف نَسَبش به هاشم مي‌رسيد و هم از دو طرف نسبش به امام علي (ع) مي‌رسيد، و قبر شريفش مدينه، در قبرستان[2] بقيع كنار قبر پدر بزرگوارش امام سجاد (ع) مي‌باشد.
دوران عمر شريفش: (1 - سه سال و شش ماه و ده روز با جدّ بزرگوارش امام حسين (ع) . 2 - سي و چهار سال و پانزده روز با پدرش امام سجاد (ع) . 3 - نوزده سال و ده ماه و 12 روز مدت امامت).
امام صادق (ع) در بارة مقام مادر امام باقر (ع) فرموده است: «كانت صديقه لم تدرك في آل الحسن امرأهٌ مثلها»[3] او يك صديقة راستگو و راستكردار بود و در خاندان امام حسن (ع) بانويي مانند او يافت نمي‌شود.
بخش دوم و سوم: دوران امامت امام باقر (ع) : در محرم سال 95 هـ . ق پس از شهادت پدر بزرگوارش امام سجاد (ع) دوران امامت امام باقر (ع) هنگامي كه 38 سال از عمر شريفش مي‌گذشت، آغاز گرديد و تا ذيحجه 114 هـ . ق حدود 20 سال طول كشيد و امام باقر (ع)در اين مدت در مدينه زندگي مي‌كرد و خلفاي عصرش به ترتيب چنين بودند: 1 - وليد بن عبدالملك، كه حدود پنج ماه از امامت امام باقر (ع) در عصر خلافت او واقع شد.
2 - سليمان بن عبدالملك، از سال 96 تا 99 هـ . ق كه چهار سال و دو ماه از امامت امام باقر (ع) در اين عصر بود.
3 - عمر بن عبدالعزيز، از سال 99 تا 101 كه دو سال و پنج ماه از امامت امام باقر (ع) با اين عصر مصادف شد.
4 - يزيد بن عبدالملك، از سال 101 تا 105 هـ . ق كه چهار سال و دو ماه از امامت امام باقر (ع) در اين عصر بود.
5 - هشام بن عبدالملك از سال 105 تا 114 هـ .ق كه حدود 9 سال بخش آخر امامت امام باقر (ع) در اين عصر پر‌ آشوب واقع شد، و سرانجام به دستور او توسط والي مدينه مسموم شد و به شهادت رسيد.[4]
تأسيس حوزة علميه و نهضت فرهنگي تشيّع: امام باقر (ع) دريافته بود كه فرهنگ تشيع در انزوا قرار گرفته و زير چكمة جلادان اموي، بي‌رمق مانده است، از اين رو لازم بود به يك انقلاب وسيع فرهنگي دست بزند و با تشكيل حوزة علميه و تربيت شاگردان برجسته، فقه آل محمد (ع) و خط فكري تشيع را آشكار سازد و آن حضرت به خوبي مي‌دانست كه همين موضوع زمينة‌ عميق و بنيان كن براي مبارزه با طاغوتيان خواهد شد، و در دراز مدت، شيعيان را به صحنه مي‌آورد، و مكتب اهل بيت ـ عليهم السلام ـ را زنده خواهد كرد. لذا امام باقر (ع) زمينه‌سازي بسيار عميق و خوبي را در اين راستا نمود و پس از او فرزند برومندش امام صادق (ع) با تشكيل حوزة علمية چهار هزار شاگردي آن را به ثمر رسانيد و به عنوان يك دانشگاه عظيم اسلامي، در تاريخ اسلام آشكار و ماندگار ساخت. بنابراين مي‌توان گفت: امام باقر (ع) مؤسس و بنيانگذار حوزة علمية شيعه و نهضت فكري و انقلاب فرهنگي تشيع بود.[5]
امام باقر (ع) شاگرداني مانند: محمد بن مسلم، زراره بن اعين، ابوبصير، بريد بن معاويه را تربيت كرد كه امام صادق (ع) فرمود: اين چهار نفر مكتب و احاديث پدرم را زنده كردند. و فرمود: صلوات خدا بر آنها در حال زندگي وپس از مرگ[6]. يكي از شاگردان پرورش يافتة امام باقر (ع) يعني جابر بن يزيد جُعفي پس از هيجده سال كسب علم و آموختن هفتاد هزار حديث از محضر امام باقر (ع) هنگام وداع از آن حضرت (براي مراجعت به كوفه) از ايشان تقاضاي حديث و پند و نصيحت مي‌كند! امام باقر (ع) مي‌فرمايد: بعد از هيجده سال كسب علم و كمال بس نيست؟ جابر عرض مي‌كند: آري شما دريايي هستيد كه آبش تمام نمي‌شود و به قعر آن نمي‌توان رسيد. امام باقر (ع) مي‌فرمايد: سلام مرا به شيعيانم برسان و به آنها اعلام كن بين ما و خداوند هيچ خويشاوندي نيست، و به پيشگاه خداوند كسي نزديك نگردد مگر در پرتو اطاعت و پيروي، اي جابر كسي كه خدا را اطاعت كند و ما را دوست بدارد، او دوست ما خواهد بود، و كسي كه نافرماني خدا كند دوستي ما به حال او سودي نخواهد بخشيد.[7]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] - اصول كافي، ج 1، ص 469.
[2] - الارشاد شيخ مفيد، ترجمة حاج سيدهاشم رسولي محلاتي، انتشارات علميه الاسلاميه، چاپ دوم، قطع وزيري، ص 156.
[3] - اصول كافي، ج 1، ص 496.
[4] - اقتباس از تتمه المنتهي، ص 73 تا 90 از تاريخ يعقوبي آدرس داده شده.
[5] - گرچه اساس تشيع در عصر رسول خدا (ص) پي‌ريزي شد ولي حكومت ننگين بني‌اميه اين اساس را درهم ريخت، امام باقر (ع) آن را نوسازي كرد.
[6] - بهجه الآمال، ج 4، ص 69 (به نقل از سيرة چهارده معصوم، محمد محمدي اشتهاردي، ص 463، نشر مطهر، 1378، قطع وزيري).
[7] - سفينه البحار، ج 2، ص 142، بحار، ج 78، ص 183.


ادامه مطلب


[ دوشنبه 3 شهریور 1393  ] [ 2:50 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]