ناووسيه و واقفيه چه كساني هستند و داراي چه عقايدي مي باشند؟
ناووسيه عنوان مشهور فرقه اي است از شيعه، كه تابعين عجلان و عبدالله بن ناووس بصري هستند و امام صادق (ع) را امام حي و غايب از انظار مي دانند و مهدي منتظر و قائم آل محمد (عج) مي شمارند و به عقيده اينها امام زنده هست.
استاد علامه سبحاني در كتاب الملل و النحل و اصول الحديث و احكامه مي فرمايند.
اينها تابعين مردي از اهل بصره مي باشند و معتقد به امامت امام جعفر صادق (ع) هستند و مي گويند او زنده هست و مهدي منتظر مي باشد و روايت كرده اند كه امام فرموده: اگر كسي آمد به شما خبر داد كه من امام جعفر صادق را غسل دادم و كفن كردم او را تصديق نكنيد زيرا «فان صاحبكم صاحب السيف...[1] در ملل و نحل دارد علت «ناووسيه» ناميدن اين فرقه بخاطر رئيس آنها است كه بنام عجلان بن ناووس از اهل بصره مي باشد. در كتاب الملل و النحل شهرستاني هم تقريباً نظير اين مطالب را نقل كرده و علت تسميه به ناووسيه را گفته، شايد از قريه ناووس بوده اند، به اين جهت ناووسيه گفته اند.[2]
و اما واقفيه در اصطلاح علماي كلام و رجال، نام فرقه اي است كه در امامت حضرت امام موسي بن جعفر توقف كرده اند، بدين معني كه امامت را در آن بزرگوار ختم و آن حضرت را خاتم الائمه و امام حي، غايب، مهدي منتظر مي دانند و يا بزعم بعضي از ايشان آن حضرت مرده و لكن در آخر الزمان مبعوث خواهد شد و پنج امام بعد او را در دعوي امامت به ضلالت دانسته و بزعم بعضي ايشان اصلا دعوي امامت نكرده اندو همه شان خلفاي حضرت امام موسي كاظم (ع) بوده اند. و جمعي از ايشان حبس آن حضرت را نيز اساساً منكرند و به مجرد خيال و حس ظاهري حل كرده و گويند خودش غايب بوده است...[3]
در كتاب الملل و النحل آية الله سبحاني مي فرمايد: طائفه اي كه در امامت امام موسي كاظم (ع) توقف كرده و به امامت فرزندش امام رضا قائل نيستند، اين گروه را واقفيه گويند.[4]
عقايد واقفيه:
علامه سبحاني در الملل و النحل مي فرمايند: علت اساسي فكر توقف بين عده اي از شيعه اين بود، چون تحت سلطه حكومت اموي و عباسي بودند، اگر تقيه نمي كردند از بين رفته بوند و در پناه تقيه محفوظ ماندند، حتي در برهه اي از زمان زنديق و ملحد بودن خطرش كمتر از تشيع بود، اينها باعث شد كه شيعه به گروههاي مختلف منشعب شود در صورتي كه با هم اختلافي در اصول و فروع نداشتند مگر در امامت.[5]
شهرستاني در الملل و النحل دارد بعد از شهادت امام موسي بن جعفر(ع) در بغداد شيعه اختلاف كردند عده اي در موت امام توقف كردند، به اينها ممطورة مي گويند وعده اي بطور جزم به موت امام يقين كردند به اينها قطعيه مي گويند.
و گروه سوم گفتند نه مرده بلكه غايب شده بعد از غيبت ظهور مي نمايد به اين گروه واقفيه اطلاق شده است[6] از اين نقلها استفاده مي شود كه عقايد اينها همان عقايد شيعه مي باشد و از فرق شيعه هستند جز در امامت و رهبري امت اسلامي.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. ريحانة الادب، تأليف استاد ميرزا محمد علي مدرس، ج5 و 6، از انتشارات خيام.
2. لغت نامه دهخدا، علي اكبر دهخدا، ج26، تهران 1341.
3. ترجمه الملل و النحل شهرستاني ج 1، ص 17 ـ 18، چاپ سوم، سال 1362، ناشر اقبال.
4. ابو منصور عبدالقاهر البغدادي، ترجمه للفرق بين للفرق، مترجم دكتر مشكور، ص 33.
[1] . اصول الحديث و احكامه، چاپ جامعه مدرسين، ص188، و ملل و نحل هم چاپ مؤسسه امام صادق (ع)، ج7.
[2] . شهرستاني، الملل و النحل، لبنان، دار المعرفة، ج1، ص166ـ167، ترجمه الملل و النحل شهرستاني، مترجم مصطفي خالقداد هاشمي، ج1، ص 17.
[3] . مدرس، محمد علي، ريحانة الادب، ج5ـ6، ص296.
[4] . الملل و النحل، چاپ مؤسسه امام صادق (ع)، ج8، ص379.
[5] . سبحاني، الملل و النحل، چاپ مؤسسه امام صادق (ع)، ج8، ص38.
[6] . شهرستاني، الملل و النحل، ص169، ج1.
( اندیشه قم )
ادامه مطلب
آيا از علماي شيعه كسي بوده است كه سني شده باشد؟
بعد از بيان مطالب زير، پاسخ اين پرسش روش مي گردد.
1. همه مي دانيم كه شيعه داراي فرقه هاي و شاخه هايي متعددي است كه شامل اماميه اثني عشريه، زيديه، اسماعيليه و شيعيان علوي تركيه مي شود. براي همين مناسب است ابتدا تعريفي از معناي شيعه داشته باشيم: شيعه در لغت برد و معنا اطلاق مي شود، يكي توافق و هماهنگي دو يا چند نفر بر مطلبي، و ديگري، پيروي كردن فردي يا گروهي، از فرد يا گروهي ديگر و در اصطلاح به آن عده از مسلمانان گفته مي شود كه بر خلافت و امامت بلافصل علي ـ عليه السّلام ـ معتقدند، و بر اين عقيده اند كه امام و جانشين پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - از طريق نصّ شرعي تعيين شده و امامت حضرت علي ـ عليه السّلام ـ و ديگر امامان شيعه نيز از طريق نص شرعي ثابت شده است.[1]
با اين تعريف مشخص شد مراد از شيعه در پرسش، شيعه اثنا عشريه و شيعه واقعي از نظر اعتقادي است.
2. اصطلاح اهل سنّت، در مقابل اصطلاح شيعه، يعني اعتقاد به اين كه درباره ي امامت و خلافت نصّي از كتاب و سنّت وارد نشده و تعيين خليفه ي پيامبر و پيشواي مسلمانان پس از رسول اكرم - صلي الله عليه و آله و سلم - به انتخاب مسلمانان واگذار شده است. اين معنا بر همه ي فرق اسلامي غير از شيعه منطبق است.[2]
اهل سنت داراي چهار مذهب فقهي هستند:
1. حنفي. 2. شافعي. 3. مالكي. 4. حنبلي.
آنچه امروز از لفظ اهل سنت متبادر مي شود همين گروه هاي چهار گانه است كه داراي عقايد خاص و فقه خاص مي باشند و البته از لحاظ كلامي ده ها فرقه كوچك و بزرگ را شامل مي شود.
3. مراد از علمأ شيعه كساني هستند كه در سطح عالي در حوزه هاي علميه تحصيل كرده باشد و به درجة اجتهاد رسيده و يا در يكي از علوم اسلامي متخصص باشد.
با اين توضيحات، و معيار هاي كه بيان گرديد، كسي از علماي شيعه را سراغ نداريم كه از مذهب خود دست برداشته باشد و با دلايل منطقي به اهل سنت گرويده باشد. گرچه شايد اهل سنت مدعي باشند كه كساني از شيعه به مذهب اهل سنت گرويده اند در حقيقت اين ادعا به چند دليل قابل اثبات نيست:
1. اولاً آنچه كه آنها مدعي آن هستند از علماء شيعه نيست.
2. هويت آنها معلوم نيست، با اين توضيح كه اول شيعه بوده باشد و بعد سني شده باشد.
3. شايد از عوام شيعه در اثر تهديد، تطميع و يا جاهل بودن به مذهب خود و يا در محيط اهل سنت بودن، سني شده باشند و اين گونه سني شدن نه تنها حقانيت مذهب تسنن را ثابت نمي كند بلكه دليلي بر ضعف علمي و منطقي آن خواهد بود.
يكي از علماي اهل سنت به نام ابوسلمان عبدالمنعم بلوچ به علامه سيد مرتضي عسكري كه با تاليفات گرانسنگ خود صدها نفر از اهل سنت را به مذهب تشيع راهنمايي كرده است نامه اي نوشت و در آن مدعي شده كه ابوعمر محمد باقر مسعودي شيعه بوده است و اكنون سني شده است.
علامه در جواب مرقوم فرموده اند كه: جناب آقاي ابوسلمان عبدالمنعم بلوچ!
اينكه نوشته ايد: جوان بي تجربه شيعه اي در ايران گفته است من شيعه بودم و سني شده ام، در پاسخ به اين گفتار شما مي گوئيم:
اولاً: آيا اين جوان به يك عالم شيعه مراجعه كرده و پاسخ كافي نشنيده است؟
ثانياً: چنانچه شمابه كار و گفتار اين جوان بي تجربه استناد مي نمائيد در مقابل بايد بگوئيم: بسياري از علما و استادان دانشگاه هاي مصر و سودان و مغرب و الجزاير و ديگر كشورها با خواندن كتابهاي اين بنده ضعيف خدا، شيعه شده اند و نامه ها به اين جانب نوشته اند.
همين جريان سبب شد كه ان شاء الله تعالي اين نامه ها را به صورت مستقل، چاپ و نشر كنيم.[3] بعد نامه ها را يك، يك آورده اند.
در مقابل، افراد بسياري از علماي اهل سنت هستند كه هم هويت مشخصي دارند و هم افراد شناخته شده اي در جامعه خود بودند كه از بدو تولد تا عالم شدنشان سني مذهب بودند و بعداً مستبصر شده و به حقيقت رسيده اند كه نمونه هاي فراواني را مي شود نام برد. مثلاً:
دكتر محمد تيجاني، وي در شهر قفصه «يكي از شهرهاي جنوبي كشور تونس» در سال 1936 ميلادي در خانواده اي سرشناس و مذهبي ديده به جهان گشود. تحصيلات خود را در همانجا ادامه داد، تا به رتبة مهندسي نائل آمد. ايشان از كودكي به معارف ديني علاقه فراوان داشت و با استعداد فوق العاده اي كه داشت در علم و تقوي معروف گرديد و در همان سنين جواني امام جماعت شهر بود و تدريس تفسير و فقه نيز مي نمود، وي مسافرت هاي متعددي به كشورهاي مختلف نمود و در همين مسافرت ها و برخوردها به حقانيت مذهب شيعه پي برد و رسماً تشيع خود را اعلام نمود. در حال حاضر ايشان با داشتن مدرك دكتراي فلسفه از دانشگاه سوربن پاريس، مشغول به تدريس مي باشد.
همچنين سعيد ايوب مصري، احمد يعقوب اردني، اسعد وحيد فلسطيني، صالح الورداني مصري[4] در عصر حاضر و دهها افراد ديگر كه مجال آوردن نام همة آنها نيست، پس از استبصار، خود را وقف مذهب و مكتب تشيع كرده اند و در طول تاريخ نيز افراد زيادي چون محقق دواني، محقق خضري و... به آيين تشيع گرويده اند.
برخي از نويسندگان مانند احمد الكاتب، بعضي از اصول شيعه را قبول ندارد و در عين حال سني هم نشده، و در يك حالت به اصطلاح روشنفكري به برخي از احكام شيعه اعتراض دارد، كه نو انديشي و تجديد گرايي فرهنگي از عواملي است كه در تزلزل افكار و اعتقادات اين گونه روشنفكران نقش اساسي را بازي مي كند.
آنچه حاصل شد اين بود كه هيچ يك از علماي شيعه دست از تشيع برنداشته و سني نشده اند. ولي در مقابل بسياري از علماء آنها مستبصر شده و شيعه را به عنوان مذهب حق قبول كرده اند.
[1] . رباني گلپايگاني، علي، درآمدي بر علم كلام، انتشارات دارالفكر، چاپ اول، 1378، ص179.
[2] . رباني گلپايگاني، علي، فرق و مذاهب كلامي، انتشارات مركز جهاني علوم اسلامي، چاپ سوم، 1383، ص171.
[3] . عسكري، سيد مرتضي، ولايت امام علي ـ عليه السلام ـ در كتاب و سنت، مجمع جهاني اهل بيت ـ عليهم السلام ـ ، چاپ اول، 1424 ق.
[4] . تيجاني، محمد، اهل بيت ـ عليهم السلام ـ كليد مشكلها، ترجمه سيد محمد جواد مهري، بنياد معارف، چاپ اول، 1376، ص10.
(اندیشه قم )
ادامه مطلب
وظيفه ما در مقابل اهل سنت چيست؟
مهمترين وظيفه ما چيزي است كه حضرات معصومين ـ عليهم السلام ـ به ما دستور داداند و آن حفظ اسلام و وحدت مسلمين به عنوان مصلحت اسلامي است.
امام علي ـ عليه السلام ـ به خاطر مصلحت اسلامي و با توجه به شرايط عيني جامعه، آن روز كه بقاي اسلام بستگي به برخوردهاي اصولي با آن شرايط را داشت، نه تنها براي احقاق حق خود نبرد نكرد بلكه براي بيعت نكردن هم دست به شمشير نبرد، تا دشمنان ديرينه اسلام نقطه ضعفي در جامعه نوبنياد اسلامي نيابند و در انهدام اركان آن نكوشند و آن گاه امام با بردباري و صبر ويژه خود سالياني دراز (25 سال) از حق مشروع خود صرف نظر كرد و تا مردم به دور خانهاش جمع نشدند و مصرانه بيعت نكردند، خلافت ظاهري را نپذيرفت، چرا كه از ديدگاه علي ـ عليه السلام ـ خلافت تنها وقتي ميتواند ارزش وجودي پيدا كند كه در عدل اجتماعي و احقاق حق مظلوم و از بين بردن باطل به كار رود.
استاد شهيد مرتضي مطهري در يك بررسي و تحليل علمي در اين زمينه چنين مينويسد: «... سيره و روش شخص اميرالمؤمنين علي ـ عليه السلام ـ براي ما بهترين و آموزندهترين درسها است علي ـ عليه السلام ـ راه و روشي بسيار منطقي و معقول كه شايسته بزرگواري، مانند او بود اتخاذ كرد.
او براي احقاق حق خود از هيچ كوششي فروگذار نكرد همه امكانات خود را به كار برد كه اصل امامت را احياء كند اما هرگز از شعار «يا همهچيز يا هيچ چيز» پيروي نكرد، بلكه به عكس «آنچه كه همهاش به دست نميآيد نبايد مقدار كم آن را ترك نمود» را مبناي كار خويش قرار داد.[1]
پس از شهادت امام علي ـ عليه السلام ـ ديگر پيشوايان هم همواره مصالح عاليه مسلمين و جوامع اسلامي را بر هر چيز ديگري ترجيح دادند و حتي حاضر شدند تا آن جا فداكاري و ايثار نمايند كه به خاطر مصلحت برتر چند صباحي با مخالفين و غاصبين پيمان صلح ببندند، و يا ولايت عهدي ظاهري را بپذيرند تا بلكه در اولين فرصت به احقاق حق بپردازند يا حداقل اجازه ندهند كه بنياد رسالت در مقابل دشمن مشترك لرزان گردد.
وقتي از امام صادق ـ عليه السلام ـ سؤال ميشود كه: با مردمي كه با آنان معاشرت داريم ولي هم مذهب ما نيستند چگونه رفتار كنيم. چنين پاسخ ميفرمايند:
به امامان خود كه از آنها پيروي ميكنيد مينگريد و همان كاري را ميكنيد كه آنها انجام ميدهند، به خدا سوگند كه پيشوايان شما از بيماران آن ها عيادت ميكنند و در تشيع جنازه آنها شركت ميكنند و شهادت حق را بر سود يا زيان آنها ادا مينمايند و امانت ـ آنها را ـ به آنان باز پس ميدهند.
در عصر و زمان ها دشمنان ـ يامخالفان نادان ـ به فحاشي و ناسزاگويي و تهمتزني برخاستهاند و در كتابها و مجلات خود ميكوشند كه ياوههاي اسرائيلي و افسانههاي واهي را منتشر سازند. وظيفه ما پاسخگويي منطقي است، ما هرگز فحاشي نميكنيم چرا كه امام علي ـ عليه السلام ـ مقتداي ما فرمود من دوست ندارم كه شما دشنام دهنده باشيد، شما اگر اعمال آنها را توصيف كنيد سخن بهتري گفته ايد و عذر رساتري داريد.[2] ما در مقابل افرادي كه از آنها غرضورزي ميكنند مثل ابن تيميه ، احمد امين مصري، موسي جارالله، محمد ثابت، محب الدين خطيب، عبدالله بن باز و ... و سايرين بايد به نشر حقايق بپردازيم و با بينشي كاملاً علمي تحقيقي و تاريخي، تشيع را آن گونه كه هست معرفي نماييم.
بدون هيچ شك و ترديدي وظيفه جوانان ما بحث و تفحص و كاوش علمي است كه دين خود را آن گونه بشناسند و در مورد آن يقين حاصل نمايند كه اولاً عملي خلاف دستورات ائمه انجام نداده باشند تا بهانه به دست دشمنان عنود داده باشند و ثانياً در مقابل سمپاشيهاي آنها مقاومت لازم را بدست آورند.
و بر علماي ما لازم است كه اولاً تبيين اصول و انديشههاي صحيح اسلامي را بيش از پيش وظيفه خود دانسته و در توضيح مطالب كمتر توضيح داده شده، بكوشند و ثانياً در كنفرانسهاي مختلف اسلامي شركت جويند و اساساً خود تشكيل دهنده چنين كنفرانسهايي باشند تا حقيقت تشيع را به مردم معرفي نمايند.
آن چه كه از وحدت اسلامي يا تقريب مذاهب اسلامي گفته ميشود صرفاً به اين منظور است كه شيعه بتواند در فضايي آرام به دور از جنجال و تحريك احساسات عوامانه، اصول عقايد خود را بيان نموده و در راه تبليغ منطقي آن بكوشد و همين طرز فكر تا كنون منشاء اثرات مثبت و خيري براي جامعه شيعه بوده است تا جايي كه مفتي اعظم اهل سنت فتوا به جواز تبعيت از مذهب اهل بيت ميدهد.
استاد مرحوم علامه طباطبايي در اين زمينه مينويسد:
«اتحاد يا تقريب مذاهب اسلامي، ترديدي در رجحان آن از نظر عقل و منطق نيست البته عوامل جدايي تا ميتوانستند اين دو طائفه را ازهم جدا نمودند ولي بايد همواره متذكر اين حقيقت بود كه اختلاف دو طائفه در فروع است نه در اصول حتي در فروع ضروريه مثل نماز و روزه و جهاد و حج و ... متفقند و همگي قرآن و كعبه را يكي ميدانند.
روي همين اصل بود كه شيعيان صدر اول هرگز از صف اكثريت كنار نرفته و در پيشرفت امور عامه اسلامي، با عموم مسلمين هرگونه تشريك مساعي را مينمودند و هم اكنون نيز بر عموم مسلمين لازم است كه اتفاق خود را در اصول آئين مقدس اسلام در نظر گرفته و از اين همه فشار و ناراحتي كه در طول اين مدت از بيگانگان و عوامل خارجي كشيدهاند به خود آمده و تفرقه عملي را كنار گذاشته و در يك صف قرار گيرند.[3]
مرحوم علامه اميني كه با زحمات طاقتفرساي خود كتاب ارزشمند الغدير را به رشته تحرير درآورده و شيعه را به طور كامل معرفي نموده است و حقي عظيم بر گردن تشيع دارد، اهميت وحدت را چنين توضيح دادهاند:
«ما مؤلفان و نويسندگان در اقطار و اكناف عالم با همه اختلافي كه در فروع با هم داريم يك جامع مشترك داريم و آن ايمان به خدا و پيامبر خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ است. در كالبد همه ما يك روح و يك عاطفه حكم فرما است و آن روح اسلام و كلمه اخلاص است.[4]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. همبستگي مذاهب اسلامي، دكتر عبدالكريم بيآزار شيرازي.
[1] . يادنامه علامه اميني از انتشارات موسسه رسالت قم، مقام شهيد مطهري، ص236.
[2] . رباني گلپايگاني، علي، درآمدي بر شيعه شناسي، مركز جهاني علوم اسلامي.
[3] . اسلام و انسان معاصر، قم، 1356، ص212و 213.
[4] . مقدمه جلد پنجم كتاب الغدير.
( اندیشه قم )
ادامه مطلب
اهل سنت چه تصوري در مورد شيعه دارند؟
1. پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: اسلام اين است كه به يگانگي خدا و رسالت من، شهادت دهيد.
2. در جاي ديگر نقل شده است كه پيامبر اسلام فرمود: «اهل لا اله الا الله» را اذيت نكنيد.[1]
اما با وجود همه اين روايات، اهل سنت درباره شيعه كه اصول و فروع دين را قبول دارند به چند دسته تقسيم مي شوند:
اول وهابيون: به نظر وهابي ها شيعه مشرك است و قتلش واجب، و كشور شيعه، كشور دشمن است؛ وهابي ها مي گويند چون خداوند در قرآن كريم فرموده است «همانا خداوند شرك را نمي بخشد.»[2] پس شيعيان بايد به قتل برسند و نمي توانند مثل پيروان ساير اديان (يهود و مسيح) در امنيت زندگي كنند. آنان توسل شيعه به پيامبر اسلام، زيارت رفتن، نذر كردن چيزي براي گرفتن حاجت و... را دليل مشرك بودن شيعيان مي دانند.[3]
در حالي كه روايات فراواني بر فضيلت توسل، زيارت، نذر و... در كتاب هاي اهل سنت نقل شده است:
1. بيهقي از علماي سني مي گويد: عبدالله بن عمر از پيامبر اسلام نقل كرد كه فرمودند: هر كس قبر مرا زيارت كند، شفاعت من بر او واجب است.[4]
2. در كتاب صحيح مسلم كه يكي از معتبرترين كتاب هاي حديثي نزد اهل سنت است رواياتي آمده كه پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ ، مردم را امر مي كند به زيارت اهل قبرستان، چرا كه زيارت، مرگ را به ياد مي آورد.[5]
از سوي ديگر علماي اهل سنت در فضيلت زيارت، توسل، نذر و... كتاب هاي مستقلي نوشته اند مانند:
1. شفاء السقام في زيارة خير الانام نوشته امام قاضي القضاة تقي الدين كه در سال 1318 هـ ق در مصر به كمك شيخ محمد بخيت، رئيس عالي محكمه شرعي چاپ گرديده است، البته دراين كتاب غير از زيارت، به توسل، نذر كردن، شفاعت و... كه مورد انكار وهابيت است اشاره شده است، از اسم اين كتاب چنين بر مي آيد كه با رفتن به زيارت مريض شفا مي يابد.
2. التوسل بالنبي و جهلة الوهابين نوشته ابي حامد مزروق، چاپ تركيه، دارالشفقه، 1976 م.
افزون بر اين مطالب خود اهل سنت، قبر احمد بن حنبل رئيس حنبليه را زيارت گاه درست كرده اند و با توسل به او از خدا حاجت مي خواهند و به قبرهاي اصحاب پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ هم متوسل مي شوند.[6] و نيز در مناطق مختلف زيارتگاه هاي بي شماري دارند.
دوم: علماي متعصب و جهال از عوام: از زمان معاويه بن ابي سفيان اين نگرش در بين مردم و علماي درباري رواج داده شد كه هر كس فضيلتي از علي بن ابي طالب و شيعه بگويد بايد كشته شود.[7]
اين عده مي دانستند كه اگر فضايل علي ابن ابيطالب گفته شود، مردم به تشيع گرايش پيدا مي كنند، و لذا براي جلوگيري ازين گرايش و دسترسي به اهداف شوم شان شيعه را اهل بدعت، گمراه، مشرك و كافر معرفي مي گردند، و براي همين است كه مفتي دربار عثماني فتوي داده و مي گويد را فضي (شيعه) مشرك است، دولت تركيه بايد آنها را بكشد و زن و بچه آنها را به اسارت گيرد و اموالشان را تصاحب كند، بر اثر همين تحريكات، شيبك خان سني متعصب از سال 913 هجري به ايران حمله مي كند و سلطان سليم خان عثماني، حاكم دولت تركيه عثماني در سال 965 يا 966 هـ ق دستور قتل عالم بزرگ شيعه، شهيدثاني را صادر مي كند و قاضي او، شهيد ثاني را فقط به اتهام اينكه شيعه است اهل بدعت و واجب القتل معرفي مي كند.[8]
سوم: علماي با انصاف و برخي از عوام آگاه:
عالماني كه اهل انصاف هستند مي گويند همچنانچه اهل سنت چهار مذهب دارند و به هر كدام عمل كنند، عبادات و اعمالشان مجزي است، شيعه را هم مذهب پنجم مي دانند كه هر كس بر طبق فقه شيعه عبادت كند اهل بهشت است چنانچه شيخ محمود شلتوت رئيس دانشگاه الازهر مصر (كه در واقع حوزه علميه اهل سنت است) صريحا چنين فتوي داده است.
شيخ طنطاوي ديگر عالم سني و مفتي اهل سنت به عظمت اهل بيت اقرار مي كند و مي گويد:
اي اهل بيت پيامبر، محبت شما را خداوند در قرآن واجب دانسته و اين عظمت براي شما كافي است كه هر كس به شما در نماز صلوات نفرستد، نمازش قبول نيست.[9]
البته اين به آن معنا نيست كه اهل سنت، ائمه اطهار را جانشين بر حق پيامبر مي دانند و دست از اعتقادات خود برداشته و شيعه شده اند، بلكه مانند عالمان خود، ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ را مفسر دين و هدايت گر امت اسلامي مي دانند.
شيخ محمد انطاكي ديگر عالم سني مي گويد دلايلي وجود دارد كه ما، شيعه را به عنوان يك مذهب اسلامي اعلام كنيم مانند:
الف: با دلايل قطعي و روشن تر از خورشيد، ثابت است كه مذهب شيعه، مذهبي است كه ائمه اطهار از جدشان پيامبر اسلام، آن را گرفته اند كه آن حضرت از جبرئيل، و او از خداوند تعالي گرفته است.
ب: وحي در خانه اهل بيت نازل شده و اهل خانه بهتر از ديگران مي دانند كه در خانه چه خبر است.
ج: آيات فراواني در قرآن كريم وجود دارد كه حقانيت شيعه را ثابت مي كند مانند:
يك: آيه ولايت: مائده/ 55: ولي و سرپرست شما، تنها خدا و رسول او و آن مومناني هستند كه نماز بپا داشته و به فقيران در حال ركوع زكات مي دهند.
در مورد اين آيه 24 حديث از سني ها و 19 حديث از شيعه نقل شده كه مراد از مؤمن زكات دهنده، اميرالمؤمنين است.
دو: آيه تطهير: احزاب/33: «خدا چنين مي خواهد كه رجس را از شما خانواده نبوت و شما را از هر عيب پاك و منزه گرداند.» سيوطي با 20 روايت و ابن جرير طبري با 19 روايت و ديگر سنيان، گفته اند مراد پنج تن آل عباست.[10]
در جاي ديگر، اين عالم سني مي گويد: اگر به آيات قرآن و احاديث پيامبر نگاه كنيم حقانيت خلافت بلافصل علي بن ابي طالب ثابت است، به شرطي كه علماي اهل سنت انصاف داشته باشند. از سوي ديگر پيامبر فرموده است بعد از من شما به 73 فرقه تقسيم مي شويد، فقط يكي حق است و آن فرقه نجات يابنده طبق روايات ما اهل سنت، فقط شيعه 12 امامي هستند.
فرقه نجات يابنده طبق قرآن و روايات ما اهل سنت، آنهايي هستند كه اهل بيت پيامبر اسلام را امام مي دانند، به عصمت آنها اعتقاد دارند، تولي و تبري را جزء فروع دين مي دانند.
اين عالم سني مي گويد آيا انصاف است كه اين فرقه را مشرك، مرتد، گمراه، مهدور الدم بدانيم؟! در حالي كه دلايل و روايات زياد داريم كه ما سني ها نقل مي كنيم مانند: ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ عروة الوثقي، صراط مستقيم، راهنماي مردم، و راه هدايت مردم به سوي خدا و... هستند.[11]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. سبحاني، جعفر؛ آئين وهابيت.
2. فرقه وهابي و پاسخ به شبهات آنها. علي دواني.
[1] . نيشابوري، مسلم صحيح مسلم، بيروت، دارالفكر، بي تا، كتاب الايمان، ج 1، ص 73، حديث 21.
و: بخاري؛ صحيح بخاري، دمشق و بيروت، دار ابن كثير و اليمامه، چاپ پنجم، 1414 هـ ق، كتاب الايمان، ج1، ص29، حديث53.
[2] . نساء/48.
[3] . ر.ك: نجلي حنبلي، سليمان؛ فصل الخطاب من كتاب الله و حديث الرسول و كلام العلماء في مذهب ابن عبدالوهاب، بي جا، بي نا، بي تا، ص 27.
[4] . بيهقي، احمد؛ السنن الكبري، بيروت، دارالفكر، بي تا، ج5، ص245، و ر.ك: كشف الارتياب، ص 363.
[5] . صحيح مسلم، ج 2، ص 673، باب 35، حديث 105.
[6] . كوراني، علي، العقائد الاسلاميه، بي جا، مركز المصطفي للدراسات الاسلاميه، چاپ اول، بي تا، ج4، ص 283.
[7] . احمد حسين يعقوب، مساحة الحوار، بيروت، مركز الغدير للدراسات الاسلاميه، چاپ اول، 1418 هـ ق، ص428.
[8] . ر.ك: ابي عاصم ضحاك، عمرو، كتاب السنه، بيروت، مكتب الاسلامي، چاپ سوم، 1413 هـ ق، ص462.
و فتح الدين حنفي، علي محمد، فلك النجاة في الامامه و الصلاة، بي جا، مؤسسة دارالاسلام، چاپ سوم، 1418 هـ ق، ص244.
و حياة الشهيد الثاني، مركز المصطفي للدراسات الاسلاميه، ص 132، و ر.ك: گلشن ابرار، ج 1، ص 172.
و جعفريان، رسول، صفويه از ظهور تا زوال، تهران، مؤسسه فرهنگ دانش و انديشه معاصر، چاپ اول، 1378 هـ ش، ص44.
[9] . عاملي؛ الانتصار، بيروت، دارالسيره، چاپ اول، 1422هـ ق، ج1، ص223 و 234.
[10] . ر.ك: مرعي انطاكي، محمد؛ لماذا اخترتُ مذهب اهل بيت، قم، مكتب الاعلام الاسلامي، چاپ اول، 1417 هـ ق، ص43.
و .رك: كثيري، محمد؛ السلفية بين اهل السنة و الامامة، بيروت، غدير، چاپ اول، 1418 هـ ق، ج1، ص383.
و ر.ك: سيوطي، جلال الدين، الدر المنثور، بيروت، دارالمعرفه، چاپ اول، 1365، ج5، ص198 (ذيل آيه).
و ر.ك: طبري، محمد بن جرير، جامع البيان، بيروت،دارالفكر، 1415 هـ ق، ج22، ص9، (ذيل آيه).
[11] . لماذا اخترتُ مذهب اهل بيت، ص 43.
و حاكم نيشابوري، عبدالله، المستدرك علي الصحيحين، بيروت، دارالمعرفه، بي تا، ج10، ص128.
و ابن داود، سنن ابن داود، ج 4، ص 198، و ر.ك: بلخي قندوزي، سليمان؛ ينابيع الموده، بي جا، دارالاسوه، ج1، ص259.
و ابن ماجه، محمد؛ سنن ابن ماجه، بيروت، دارالفكر، بي تا، ج2، ص 1321، باب افتراق الاسم.
( اندیشه قم )
ادامه مطلب
مذهب شیعه چرا مذهب جعفری نامیده شد؟
هیچ تاکنون به این نکته اندیشیدهاید که چرا ما شیعیان راپیروان مذهب جعفری میخوانند؟ در میان امامان دوازدگانه شیعهچرا مذهب ما به ایشان انتساب یافته است؟ با توجه به این کهامام جعفر صادق(علیه السلام) ششمین امام شیعه هستند مگر پیش از ایشانوضعیتشیعه چگونه بوده و به عبارت دیگر چرا مذهب شیعه علوی یاحسنی یا حسینی یا سجادی و یا باقری نامیده نشده است؟ آنچه درپی میآید توضیحی استبر راز این نام گذاری.
عرصه تئوریها و دیدگاههای علمی و فرهنگی در میان دانشمندان وفرهیختگان همواره عرصه ابقای بهترین اندیشهها بوده است. هرنظریهای آن هنگام توانسته جایگزین نظریه پیشین شود که محتواییبهتر از آن را به بشریت هدیه کرده باشد و الا مورد استقبال قرارنخواهد گرفت. مکتبهای فکری بزرگ نیز همواره باید دارای چنینویژگی باشند تا بتوانند در دل بشر جایی باز کنند. نگاهی بهدستاورد مکتب اسلام در مقایسه با آنچه جامعه جاهلی عرب بداندلبسته بود و مبنای رفتار فردی و اجتماعی خود قرار داده بودمیتواند راز موفقیت اسلام را در برابر اندیشههای جاهلانه نشاندهد. پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) در دعوت خود ضمن پذیرش سنتهای پسندیده انسانیدر میان اعراب آنگاه که به نفی ضد ارزشها میپرداخت طرحهایجایگزین نیز ارائه میکرد تا مخاطبان او احساس خلاء نکنند.
شاید راز بسیاری از شکستهای فردی و اجتماعی مصلحان در طولتاریخ همین بوده که طرح جایگزین نداشتهاند به همین نمونه تاریخمعاصر ایران توجه کنید. حضور روحانیت در مشروطیت و انقلاب اسلامیو این که چرا روحانیت در مشروطیت نتوانست تا پایان حضور داشتهباشد اما انقلاب اسلامی به رهبری امام موفق به براندازی یک نظامشد؟
شاید مهمترین نکته در همین طرح جایگزین بوده است. امامخمینی(ره) طرح جایگزین سلطنت را داشت اما روحانیت در مشروطیتبه ابعاد این موضوع آن چنان که بایسته است نیاندیشیده بود واین سرانجام هرحرکتسیاسی و فکری است که فقط طرح براندازیداشته باشد و نه طرح جایگزین!
امام جعفرصادق(علیه السلام) در مسیرتکاملی حرکتشیعه گام دوم را برداشتهبودند. یعنی پس از آنکه مردم بر اثر مجاهدتهای امامان پیشین بهناصحیح بودن مذهب رسمی و دیگر اندیشههای منبعث از آن و نیزحرکتهای سیاسی مبتنی برآن در سالهای گذشته پی بردند آمادهبودند تا طرح جایگزین مکتب اهلبیت را دریافت کنند و امامصادق(علیه السلام) همان بزرگواری است که با توجه به یک موقعیت استثناییتاریخی طرح جایگزین شیعه را به هنگام ارائه کرد و امامان دیگربه شرح و بسط بعضی از ابعاد آن پرداختند.
دوره امامتحضرت که از سال 114 هجری آغاز شده تا سال 148 هجریادامه یافت. (1) یکی از شرایط بحرانی تاریخی در اسلام بود زیراکه بنیان حکومتی یکصدساله فرو ریخته بود و بنیان حکومتپانصدسالهای پیریزی میشد و همت اصلی سران حکومت تازه، کوبیدنمخالفان بود. مثلا توجه کنید که از سال 132 که رسما حکومتعباسیان آغاز شد تا سال137 هجری سردمداران آن از هیبت و عظمتیکی از بزرگترین سرداران خود یعنی ابومسلم خراسانی هراس داشتندو تا او را با حیله و فریب نکشتند (2) احساس آرامش نکردند وامام صادق(علیه السلام) با توجه به این فضا، پایههای فکری نظام تشیع یاطرح جایگزین را بنانهاد.
سالها پیش از امامتحضرت صادق(علیه السلام) تقریبا یکصدو سیزده سال پیش،جد ایشان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) در روزی گرم و سوزان و به هنگام بازگشتاز آخرین حجخود در غدیر خم جانشینی خویش را به فرمان خدای بهامام علی(علیه السلام) واگذار کرد و بر اساس منابع شیعی و بعضی از منابعاهل سنت از مردم دراین باره بیعت گرفت. (3) اما صلاحدید پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) به دلایلی مورد پذیرش بعضی از صحابهقرار نگرفت و با رحلتحضرت، خلافت در سقیفه بنیساعدهمسیری تازه یافت. چندتن از صحابیان مهاجر در برابر انصار کهخود دچار دو دستگی شده بودند با استناد به حق خویشاوندی باپیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) خلافت را حق خود دانستند (4) نه حق انصار. و با آن کهامام علی(علیه السلام) خویشاوندی روشنتری با پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) داشتبه این بهانهکه عرب نمی تواند امتیازات بیش از اندازهای را برای بنیهاشمبپذیرد و قبلا نبوت به بنیهاشم رسیده بود و اینک خلافتباید بهدیگر تیرههای قریش برسد خود را شایسته خلافت دیدند. (5)
از پس این تدبیر، مسیر قدرت سیاسی درامت اسلامی دگرگون شد و بهتدریج هرچه بر سالها افزوده میشد این دگر گونی نیز بیشتر خودرانشان میداد به گونهای که در سال 35 قمری که اندکی ازانحرافات خود را نشان داده بود و امت اسلامی به چشم خویش بعضیاز آن را میدید شورشی رخ داد که خلیفه سوم در طی آن کشتهشد. (6)
به گواهی جنگهای سه گانهای که امام علی(علیه السلام) با ناکثین، قاسطین ومارقین انجام داد (7) ، میتوان پذیرفت که جامعه اسلامی دچاربحرانی عمیق شده بود; بحرانی که در تبدیل خلافتبه ملوکیتخودرانشان داد و خاندان بنیامیه که بیش از این در میان مسلمانانجایگاهی نداشتند و طلقای(آزادشدگان) پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) در فتح مکهبودند، (8) با موقعیتسنجی سیاسی به اقتدار رسیدند و حکومتی 90ساله را بنیان نهادند. سیاست عربگرایی امویان موجب شد تامخالفتهایی با آنان در جهان اسلام رخ دهد و تحلیلگران یکی ازعلل سقوط این سلسله را همین سیاست میدانند. (9)
امویان با توجه به سابقه ناشایستخود در میان امت اسلامیجدیترین رقیب خویش را بنیهاشم و علویان میدانستند و برایبیمقدار نشان دادن رقیب به هر حربهای متوسل میشدند. از جمله بهساختن احادیث و روایاتی دستیازیدند تا حسن سابقه بنیهاشم وعلویان را که بویژه در سایه فداکاریهای حضرت علی(علیه السلام) به اعتباریفوق تصور دستیافته بودند بیالایند.
جاعلان حدیث نخستبه جعل روایاتی در مذمتحضرت علی(ع)پرداختند. (10) و در مرحله دوم از اختلاف میان خلفا و امامعلی(علیه السلام) هر آنچه نیکی و سجایای اخلاقی بود به رقیبان آن حضرتنسبت دادند و در برابر هر فضیلتی که برای امام وجود داشتاحادیثی را درباره فضیلتی مشابه برای رقیبان نیز جعل کردند (11) تا آنچه امام علی(علیه السلام) بدانها ممتاز بود عادی جلوه کند و درنهایت همانند یکی از اصحاب پیامبر(علیه السلام) تلقی شود نه بالاتر و درمقام خلافت هم خلیفهای چونان دیگران معرفی شود که حتی بهسیاستهای زیرکانه روزگار نیز که عبارت از حیله و مکر و فریبباشد آگاه نیست. (12)
امویان به این نیز اکتفا نکردند و فرمان سب امام علی(علیه السلام) را برمنابر و در خطبهها و پس از هر نماز اعلام کردند (13) که تا پایانحکومت آنها به جز مقطع کوتاه خلافت عمربن عبدالعزیز (14) (99 تا101 هجری) باقی بود.
شایان توجه است که پرداختن به موضوعاتی چون ایمان ابوطالب، پدرحضرت علی(علیه السلام) در هنگام مرگ که همواره یکی از نقاط اختلاف میانشیعه و سنی بوده است و طرفین در این باره کتابهایینوشتهاند. (15) باتوجه به کفر ابوسفیان که تا حمله مسلمانان بهمکه و ایمان اجباری او، حمله به ابوطالب و طرح ایمان او باهمین انگیزه بود و به گفته یکی از محققان، اگر ابوطالب، پدرحضرت علی(علیه السلام) نبود هرگز مورد تهاجم قرار نمیگرفت. (16) علاوهبراین در عرصه اجتماعی بسیاری از صلحاجباری امام حسن(علیه السلام) (18) علویان را ظاهرا از صحنه سیاسی جامعهحذف کرد. هرچند امام بازیرکی موادی را در صلحنامه گنجانده بودکه فقط از آن طریق میشد ماهیتبسیار متظاهر معاویه را به جامعهنشان دهد. موادی چون عدم اذیت و آزار شیعیان علی و عدم تعیینجانشین از سوی معاویه دوماده مهم این قطعنامه بودند که با زیرپاگذاشته شدن از سوی معاویه چهره واقعی او را نشان دادند.
هنگامی که حجربن عدی یکی از شیعیان امام علی(علیه السلام) توسط مامورانمعاویه به شهادت رسید موجی از مخالفتبا سیاستهای معاویه بهوجود آمد که از آن میان میتوان پاسخ تند امام حسین(علیه السلام) به نامهمعاویه اشاره کرد. (19)
همچنین انتصاب یزید به جانشینی نیز پیامدهای جدی به همراه داشتو معاویه فقط با زور و شمشیر و تهدید وانستبیعتبرای یزیدبگیرد. (20) باوجود شخصیتهای مطرحی چون امام حسین(علیه السلام) در میانامت اسلامی معاویه پسرش یزید را به مدارا با ایشان ترغیبکرد. (21)
تا این زمان که سال 60 هجری بود به نظر میرسید اندیشه امامتشیعی در محاق قرار گرفته بود اینک امام حسین(علیه السلام) در شرایطیمتفاوت قرار داشت که از یک سو همراه پیروزیهای مسلمانان درخارج از شبه جزیره عربستان و آوازه داخلی آن بود (22) و از سویدیگر یزید بن معاویه خلیفه تازه، شخصیت اجتماعی مورد قبولینداشت و بسیاری از مسلمانان و صحابه و تابعین او را به دیانتنمیپذیرفتند. کسی چون ابوایوب انصاری که خود را موظف به شرکتدرهمه نبردهای مسلمانان با کفار میدانستیکبار با شنیدن امارتو فرماندهی یزید از شرکت در نبرد سرباز زده بود. (23)
امام حسین(علیه السلام) با درک صحیح این موقعیت در شرایطی که به نظرمیرسید خلافت در دست امویان به سلطنت تبدیل شده و آنان از هروسیلهای از جمله دین برای نشان دادن مشروعیتخود سودی بردندامام با مشروعیت ذاتی خود به عنوان نواده بنیان گذار دین اسلاممیتوانست رویاروی مشروعیتخود ساخته امویان بایستد و با سخن ونهضتخود به اصلاح امتبپرازد. همان که هدف امام(علیه السلام) بود. (24)
ایشان میتوانست نسب خویش به پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) را به مردم یادآور سازدو بدان استناد جوید چنان که در هنگام رخواستبیعتیزید فرمود:
«مثلی لایبایع مثله» همچو منی (با این شرافت نسبی) با چوناویی بیعت نخواهد کرد. (25)
مهمترین بازتاب قیام و شهادت امام حسین(علیه السلام) ازبین بردن باقیمانده آبروی اجتماعی و جایگاه دینی امویان درمیان مردم بود.
امام نشان داد که امویان چگونه پسر دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) را که آنهمه حدیث از رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) در فضیلت او رسیده بود به قتلرسانند. (26)
امام نهی بزرگ را گفت و ماهیت نفاق بنیاد امویان را برملا کردکه چگونه به تنها چیزی که نمیاندیشند دین الهی است. و حاضرنداحکام مسلم اسلامی را به خاطر حفظ قدرت زیر پا بگذارند. شرحرفتاری که سپاهیان اموی با خاندان امام حسین(علیه السلام) کردند این مهمرا به نمایش گذاشت. (27) و این چهره پنهان شده در سرکوب خونین وهتک حرمت از مردم فضاحتبا تخریب خانه خدا تکمیل گردید. (29) تاثیر قیام امامحسین(علیه السلام) بدون تردید آن قدر سریع بود که با مرگ زودهنگام یزیددر سال 64 هجری پسرش معاویه دوم تنها چهل روز حکومت کرد ودرخطبهای اعلام نمود که پدر و جد او غاصب خلافتبودند و خوداستعفا کرد. (30) اما این تازه آغاز کار بود. جامعه اسلامی به تدریج متوجه ظلم وستم بنیامیه میشد و شورشها دوباره به راه افتادند. شورشهایتوابین در سال 6665 هجری به خونخواهی امام حسین(علیه السلام) (31) ،مختار ثقفی در67 هجری و پیروزی او و قصاص قاتلان امام حسین(ع)و یارانش (32) و نیز شورشهای دوباند خوارج در نقاط گوناگون جهاناسلام معادله (33) را به نفع بنیهاشم تغییر داد.
درواپسین سال نخستین سده اسلامی خلیفه نجیب اموی عمربنعبدالعزیز برای نخستین بار دستور داد تا سب امام علی(ع)برمنابر و در خطبهها حذف شود و فدک دوباره به بنیهاشم و علویانبازگردانده شود. (34)
اما به نظر میرسید نهالی که امام حسین(علیه السلام) با خون خود آبیاریکرده بود اینک به ثمر نشسته و زمان بهره برداری از آن فرامیرسید.
اینک به اختصار وضعیتبنیهاشم را پس از شهادت امام حسین(علیه السلام) پیمیگیریم:
نخستین جرقههای اختلاف در میان بنیهاشم احتمالا پس از شهادت امامحسین(علیه السلام) رخ داد. آن هنگام که گروهی مشهور به کیسانیه معتقد بهامامت محمدحنفیه شدند که از نظر سنی از امام سجاد(علیه السلام) بزرگتربود و به عنوان عالمی علوی مورد احترام مردم (35) مختار در شورشخود معتقد بود که به اجازه او قیام کرده است. محمد (36) حنفیهدر سال 81 هجریدرگذشت. (37) و گروهی به سراغ پسرش ابوهاشم رفتندو امامت او را معتقد شدند که تا سال99 هجری زنده بود و در اینسال به هنگام مرگ بنابر روایت جعلی بعدی توسط بنیعباس ابوهاشمکه فرزندی نداشت امامت را به محمدبن علیبن عبدالله بن عباسواگذار کرد. (38) و امامت این گونه از علویان به عباسیان منتقلشد.
همزمان با گسترش دعوت عباسیان که شعار خود را «الرضاء من آلمحمد» قرار داده و به دستور ابراهیم امام از افشای نام واقعیامام و رهبر پرهیز میکردند. (39) واژه آل محمد که عنوان ویژهتیره علوی بود به کار عباسیان آمد. تقسیم بندی ابراهیم امام ازوضعیتشهرها نشان از آمادگی ایرانیان برای قیام دارد و نیزعلاقه آنان به اهلبیت علیهم السلام (40) یک حرکت موازی از سوی بنیعباس مردم را فریفته بود چنان که بعضیاز بزرگان همراه این نهضت مانند ابوسلمه خلال که به این فریب پیبرده بود به جرم هواداری از خلافت علویان اعلام شد. (41)
شاید یکی از علل واقعی مخالفت امام صادق(علیه السلام) با قیام زید بن علیبن الحسین(علیه السلام) براساس روایاتی که مخالفتحضرت را نشانمیدهد، (42) پیش از هرچیزی فضای نامناسب آن بود که اتفاقا بسیارمورد سوء استفاده عباسیان قرار گرفت، به گونهای که مزار پسرشیحیی در خراسان که قبلا از سوی ابراهیم امام به عنوان منطقهنفوذ تبلیغاتی مطرح شده بود و احتمالا تشویق او به قیام وخونخواهی پدر از سوی داعیان عباسی احتمالی است که نمیتوان بهسادگی از آن گذشت. زیرا شهادت یحیی در خراسان به سال126 هجریدرشورش عباسیان و سقوط امویان در خراسان مهم ارزیابی شدهاست. (43)
روی کار آمدن عباسیان امت اسلامی را در تحولی تازه قرار داد وبنیان حکومتی 90 ساله را فرو ریخت و حکومتی پانصد ساله را بهقدرت رساند. اما آنچه مهم است نقش موازی عباسیان بود که درشرایط ویژه تاریخی بایک سوء استفاده بزرگ به قدرت رسیدند.
بسیار طبیعی بود که منتظر یک حرکت نسنجیده در عرصه سیاسی ازسوی نماینده مهم و بزرگ علویان باشند. چنان که در ماجرای قیاممحمد نفس زکیه در سال 145 رخ داد و منصور بهره برداری بزرگ ازآن به نفع عباسیان انجام داد. (44)
امام صادق(علیه السلام) که به دقت همه این تحولات اجتماعی را زیر نظر داشتفضای سیاست را هرگز آماده یک قیام علنی سیاسی ندید. آنچه کهجامعه اسلامی از آن رنج میبرد زیر ساخت فکری بود و الا ایشان بههیچ وجه کمتر از شخصیتی چون ابومسلم نبود این را از نامهتاریخی ابومسلم به امام که ایشان بدون خواندن آن را به آتشسپرده بودند. میتوان فهمید. پرسش بزرگ مطرح این بود: چه بایدکرد؟
جد او امام حسین(علیه السلام) با قیام خونین خود دلهای بسیاری ازمسلمانان را درگوشه و کنار جهان اسلام متوجه اهلبیت پیامبر(ص)کرده بود و در زمان امام صادق(علیه السلام) حکومتی روی کار آمده بود کهاز شعار «الرضا من آل محمد(ص») استفاده و سپس آل محمد واقعیرا کنار زده بود و مردم نیز پذیرفته بودند. این همه دگرگونی وتلون در جامعه اسلامی معلول چه عواملی میتوانستباشد؟
دراین فضای تیره که مذاهب اهلسنت در حال شکلگیری بودند چه چیزیمیتوانستشیعه را پایدار سازد؟ آنچه که به درون فرهنگ مردم راهیابد و تفسیر آنها را از رابطه خود با خدا و جامعه اسلامیدگرگون سازد.
پس در حقیقت گام دوم در بنیانگذاری یک مکتب را حضرت صادق(ع)برداشت. گویا مردمی که از پس قیام امام حسین(علیه السلام) دلداده اینخاندان شده بودند به سراغ آنها آمده و میپرسیدند که اگر نهامویان و نه عباسیان شما چه میگویید؟ و چه تفسیری از اسلامدارید؟ و به عبارت روشنتر طرح جایگزین شما چیست؟
نشان دادن یک تفسیر جامع ازخدا، رابطه مردم با او و انسان موردنظر اسلام در آن زمان مهمترین دغدغههای حضرت امام جفعر صادق(ع)بوده است اعتقادات عقلانی، اخلاق بایسته و دستورالعملهای فردی واجتماعی (فقه) مهمترین حوزه هایی بود که امام صادق(علیه السلام) در آنهابه طرح و اندیشه دینی پرداختند و چون چنین شد، تشیع دارایشناسنامه رسمی گردید و مذهب ما به نام ایشان مزین شد. در ادامهنمونهای از دیدگاههای امام صادق(علیه السلام) که نشان دهنده اسلام نابمحمدی(ص)،است ارائه میگردد.
پینوشتها:
1.بحارالانوار، ج47، ص6.
2.تاریخ طبری، ج6، ص123; منشورات مکتبه اورمیه.
3.الغدیر،امینی، ج 1، ص 152 تا 158، چاپ دارالکتب العربیلبنان.
4.تاریخ طبری، ج 2، ص 455.
5.تاریخ خلفا، رسول جعفریان، ص 30.
6.تاریخ طبری، ج3، ص399.
7.همان، ج3، ص.
8. همان، ج 2، ص 520; ج3، ص 1 تا 10.
9.تاریخ تحلیلی اسلام، شهیدی، چاپ نشر دانشگاهی سال 1374، ص200.
10.تاریخ سیاسی اسلام، رسول جعفریان، ص 90 و89.
11.همان، ص 92 و 91.
12.نهج البلاغه، خطبه 118.
13.بحارالانوار، ج 44، ص 125.
14.شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، ج 4، ص56.
15.مانند کتاب ایمان ابوطالب شیخ مفید که علامه امینی درمقدمهالغدیر، ج 1، ص23 و 24 در این باره سخنانی دارد.
16.همان، ج 1 تا 10 در صفحه 48 فهرست موضوعی الغدیر، آدرسمفصل همه موارد آمده است.
17.الاغانی، اصفهانی، ج16، ص2667.
18.تاریخ طبری، ج 4، ص 30، حوادث سال 40 هجری; ارشاد شیخمفید، ص 170.
19.انساب الاشراف، بلاذری، ج 2، ص 744، حدیث303.
20.الامامه و السیاسه، ابن قتیبه، ج 1، ص 175; ابن اعثم،الفتوح، ج 4، ص 226225.
21.تاریخ سیاسی اسلام، ص127.
22.تاریخ طبری، ج 4، حوادث سالهای 50 تا 60 هجری.
23.طبقات، ابن سعد، ج3، ص 485، چاپ دارصادر بیروت.
24.حماسه حسینی، شهید مطهری، ج3، ص 380، انتشارات صدرا.
25.تاریخ سیاسی اسلام، ج 2
26- تاریخ طبری، ج 4، ص 257301.
27.همان، ص 36870.
28.همان، ص383.
29.همان، ص426.
30. همان، ص487.
31.همان، ص579.
32.کامل ابن اثیر، ج 2، ص 225; تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 305.
33.تاریخ سیاسی اسلام، ص 260.
34.الفتوح، ج6، ص 95; انساب الاشراف، ج 5، ص 221.
35.تاریخ سیاسی اسلام، ص 266265.
36.تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 250 248; انساب الاشراف، ج 4، ص18.
37.تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان،التون، ل، دنیل، ترجمه مسعود رجبنیا، ص 28.
38.همان، ص46.
39.همان، ص 115 و 114.
40.شخصیت و قیام زید بن علی، رضوی اردکانی، ص 489504،انتشارات علمی فرهنگی.
41.تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ص38.
42.تاریخ طبری، ج 4، حوادث سال 145.
43.بحارالانوار، ج47، ص 200.
44.تحف العقول، ابن شعبه حرانی،ص 25660.
ادامه مطلب
مراكز فقه و فقاهت شيعه كجا بوده است؟
مركز فقه و فقاهت نيز قبل از صفويه ايران نبوده است. در ابتدا بغداد مركز فقه بود. سپس نجف وسيله شيخ طوسى مركز شد. طولى نكشيد. كه جبل عامل (از نواحى جنوبى لبنان فعلى) و پس از آن و قسمتى مقارن با آن حلّه كه شهر كوچكى است در عراق مركز فقه و فقاهت بود. حلب (از نواحى سوريه) نيز مدتى مركز فقهاى بزرگ بوده است. در دوران صفويه بود كه مركزيت به اصفهان انتقال يافت و در همان زمان حوزه نجف وسيله مقدس اردبيلى و ديگر اكابر احيا شد كه تا امروز ادامه دارد. از شهرهاى ايران تنها شهر قم است كه در قرون اول اسلامى، در همان زمان كه بغداد مركز فقاهت اسلامى بود، وسيله فقهايى نظير علىبن بابويه و محمدبن قولويه به صورت يك از مراكز فقهى درآمد، همچنانكه در دوره قاجار وسيله ميرزا ابولقاسم قمى صاحب قوانين نيز احيا شد و بار ديگر در سال 1340 هجرى قمرى وسيله مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى احيا شد و اكنون يكى از دو مركز بزرگ فقهى شيعه است.
عليهذا گاهى بغداد، زمانى نجف، دوره اى جبل عامل (لبنان)، برهه اى حلب (سوريه)، مدتى حلّه (عراق)، عهدى اصفهان و دورانهايى قم مركز نشاط فقهى و فقهاى بزرگ بوده است. در طول تاريخ، مخصوصاً بعد از صفويه در شهرهاى ديگر ايران از قبيل مشهد، همدان، شيراز، يزد، كاشان، تبريز، زنجان، قزوين و تون (فردوس فعلى) حوزههاى علميه عظيم و معتبرى بوده است، ولى هيچ يك از شهرهاى ايران به استثناى قم و اصفهان، و در مدت كوتاهى كاشان، مركز فقهى به شمار نمىرفته است. بهترين دليل بر نشاط علمى و فقهى اين شهرها، وجود مدارس بسيار و خروشهاى علمى دورانهاى گذشته است.
مجموعه آثار شهيد علامه مطهرى ج 20 آشنايى با علوم اسلامى (فقه)
ادامه مطلب
طبق چه سندی باید فقط بر روی خاک سجده نماییم؟
شیعه معتقد است که در حال نماز باید بر زمین یا آنچه که از آن میروید (مشروط به آن که خوردنی یا پوشیدنی نباشد) سجده کرد؛ و سجده بر غیر این دو در حال اختیار صحیح نیست. در حدیثی که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده و اهل سنت نیز آن را نقل کردهاند، به این مطلب تصریح شده است که سجده باید بر زمین باشد: «و جعلت لی الأرض مسجدا و طهورا»[1] زمین، سجدگاه و مایه پاکیزگی برای من گردیده است.
سیره مسلمانان در عصر رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) سجده بر زمین مسجد بود که از سنگریزهها مفروش شده بود. آنان هنگام گرمی هوا که سجده بر سنگهای داغ مشکل بود، سنگریزهها را به دست میگرفتند تا خنک شود و به هنگام نماز بر آن سجده کنند. جابر بن عبد الله انصاری میگوید: من نماز ظهر را با پیامبر میگزاردم؛ مشتی از سنگریزه در دست گرفته و آنها را دست به دست میکردم تا خنک شود و به هنگام نماز بر آن سجده کند.[2]
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به یکی از صحابه، که از خاکمال شدن پیشانی دوری جسته بود، دستور دادند و فرمودند: صورت خود را خاکمال کن.[3] همچنین اگر احیانا برخی از افراد برگوشه عمامه خود سجده میکردند، پیامبر آن را از زیر پیشانی آنها میکشید.[4]
این احادیث، همگی گواه آن است که در عصر رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلم، وظیفه مسلمانان ابتدا سجده بر سنگ و خاک بوده و آنان هرگز بر فرش و لباس و گوشه عمامه سجده نمیکردند. ولی بعدها وحی الهی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ابلاغ کرد که بر حصیر و بوریا نیز میتوان سجده کرد، و روایات بسیاری از سجده پیامبر بر حصیر و بوریا حکایت میکند.[5]
امام صادق علیه السلام میفرماید: «السجود لا یجوز إلا علی الأرض أو علی ما أنبتت الأرض إلاما أکل أو لبس» سجده تنها باید بر زمین و آنچه می¬رویاند- جز خوردنیها و پوشیدنیها-انجام گیرد.[6]
البته انس بن مالک می گوید در مواقع عذر، گاهی برخی از صحابه بر لباس خود سجده میکردند.[7]
بر این اساس، شیعهامامیه پیوسته بدین اصل مقید بوده و صرفاً بر زمین و یا روییدنیهای غیر مأکول و غیر ملبوس آن، مانند حصیر و بوریا، سجده میکند؛ و اگر اصرار دارد که حتی الإمکان بر خاک و سنگ یا حصیر و مانند آن سجده کند به پاس این ادله است.
در پایان از ذکر نکتهای ناگزیریم، و آن اینکه سنگ و خاک «مسجود علیه» است و نه «مسجود له» (بر آن سجده میشود؛ به آن سجده نمیشود). گاه به غلط تصور میشود که شیعه برای سنگ سجده میکند! در حالیکه او، بسان همه مسلمانان، تنها برای خدا سجده کرده و به عنوان اظهار خضوع و تذلل در پیشگاه الهی، پیشانی به خاک میساید و در دل میگوید: «أین التراب و ربالأرباب».
پی نوشتها:
[1]صحیح بخاری، 1/91 کتاب تیمم، حدیث 2.
[2]مسند احمد:3/327، حدیث جابر، سنن بیهقی:1/439.
[3]کنز العمال7/465، شماره حدیث 19810.
[4]سنن بیهقی:1/105.
[5]مسند احمد:6/179،309،331،377،و2/192-198.
[6]وسائل، ج3، باب 1، از ابواب «ما یسجد علیه» حدیث یکم، ص591.
[7]صحیح بخاری:1/101 صحیح مسلم:1/109.
به نقل از کتاب منشور عقائد امامیه آیت الله جعفر سبحانی ص271،با اندکی تصرف.
ادامه مطلب
اس ام اس های ولادت امام رضا ع
بر روی رضـا شمـس امامت صلـوات
بر شافع ما روز قیامـت صـلوات
در شـام ولادتـش که شادنـد همـه
بفرست بر این روح کرامت صلوات صلوات
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
گفتی که بلا بلا بلا ، گفتم چشم ،
از روز الست با رضا گفتم چشم
من آمده ام تا به ولایت برسم،
گفتی انا من شروطها گفتم چشم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بلیط ماندن است مانده روی دستهای من
در این همه مسافر حرم نبود جای من؟
رفیق عازم سفر، فقط «سلام» را ببر
سفارش مریض حضرت امام را ببر
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
زآستان رضا سرخط امان دارم
رخ نیاز بر این پاک آستان دارم
اگر چه کم زغبارم، به شوق نکهت گل
همیشه جای، در این طرفه بوستان دارم
ز تیر حادثه مرغی شکسته بال و پرم
درین چمن به صد امید آشیان دارم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
کاش من یک بچه آهو می شدم
می دویدم روز و شب در دشتها
توی کوه و دشت و صحرا روز و شب
می دویدم تا که می دیدم تو را
...
بهترین شادباش ها تقدیم به شما،
بمناسبت میلاد امام علی بن موسی الرضا(ع)
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
نقاره ها ز اوج مناره وزیده اند
مردم صدای آمدنت را شنیده اند
زیباتر از همیشه شده آستان تو
آقا! چقدر ریسه برایت کشیده اند
...
ولادت هشتمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت، آقا امام رضا علیه اسلام مبارکباد.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
امام رضا-ع:
خداوند، پر حرفی و تلف کردن ثروت و اظهار نیاز کردن
زیاد از همنوعان را دشمن می دارد.
...
میلاد شمس الشموس، خسرو اقلیم طوس، شاه انیس النفوس،
برشما و خانواده ی گرامیتان، تبریک و تهنیت.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
السلام ای حضرت سلطان عشق
یا علی موسی الرضا ای جان عشق
السلام ای بهر عاشق سرنوشت
السلام ای تربتت باغ بهشت
---
ولادت باسعادت سلطان، امیر و ولی نعمت تمام ایرانیان، حضرت رضا-ع مبارک.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * ** * * *
میلاد عالم آل محمد، هشتمین حجت سرمد،نگین درخشان وطن، السلطان ابا الحسن، حضرت رضا(ع)مبارک باد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
ای پسر فاطمه، نور هدی
سبزترین باغ بهار خدا
با تو دل از غصه رها می شود
پاکتر از آینه ها می شود
ای گل گلزار خدا، یا رضا
آینه ی قبله نما یا رضا
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
حریمت قبله ی جانم/ بود حب تو ایمانم
تو را هر لحظه می خوانم/ رضا جانم، رضا جانم
منم مست ولای تو/ گدایم من گدای تو
نهادم سر به پای تو/ رضا جانم، رضا جانم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
تا به مشهـد پای کوبـان می رویـم
در حرم با چشم گریـان می رویـم
میلاد نور مبارك
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
به گوش دل ندا آمد، که یار دلربا آمد .... به درد ما دوا آمد، رضا آمد، رضا(ع) آمد
خدا داد آنچه را وعده، بشد در ماه ذیقعده ... که آمد بهترین بنده، رضا آمد ، رضا آمد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
چشمههای خروشان تو را میشناسند
موجهای پریشان تو را میشناسند
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی
ریگهای بیابان تو را میشناسند
نام تو رخصت رویش است و طراوت
زین سبب برگ و باران تو را میشناسند
از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی
ای كه امواج طوفان تو را میشناسند
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اینك ای خوب، فصل غریبی سر آمد
چون تمام غریبان تو را میشناسند
كاش من هم عبور تو را دیده بودم
كوچههای خراسان، تو را میشناسند
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
ولادت با سعادت هشتمین اختر تابناک امامت و ولایت حضرت ثامن الحجج علی بن
موسی الرضا را بر عموم مسلمین گرامی تبریک عرض میکنم . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
زائری بارانی ام آقا بدادم میرسی؟
بی پناهم، خسته ام،تنهابدادم میرسی ؟
گر چه آهونیستم اماپراز دلتنگی ام
ضامن چشمان آهوهابه دادم میرسی ؟
ازکبوترهاکه میپرسم نشانم میدهند
گنبدو گلدسته هایت رابه دادم میرسی ؟
من دخیل التماس رابه چشمت بسته ام
هشتمین دردانه زهرابه دادم میرسی ؟
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
زآستان رضا سرخط امان دارم ٬ رخ نیاز بر این پاک آستان دارم
اگر چه کم زغبارم، به شوق نکهت گل همیشه جای، در این طرفه بوستان دارم
ز تیر حادثه مرغی شکسته بال و پرم ٬ درین چمن به صد امید آشیان دارم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
با نام رضا به سینه ها گل بزنید ، با اشک به بارگاه او پل بزنید،
فرمود که هر زمان گرفتار شدید، بردامن ما دست توسل بزنید
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بارگاهی که به شهر قم بپاست هم برای من مدینه هم کربلاست
خاک پاکش را غرق بوسه می کنم چون که جای پای اربابم رضاست . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
آقا گداتو پس نزن اونکه فقط می خواد یه چیز/ عمری کبوترت شدم یه بار برام گندم بریز
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
با نام رضا به ســـینه ها گل بزنید ، با اشک به بارگاه او پل بزنید،
فرمود که هر زمان گرفتار شدید، بردامن ما دست توسل بزنید . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
ولادت با سعادت هشتمین اختر تابناک امامت و ولایت حضرت ثامن الحجج علی بن
موسی الرضا را بر عموم مسلمین گرامی تبریک عرض میکنم . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
زآستان رضا سرخط امان دارم ٬ رخ نیاز بر این پاک آستان دارم
اگر چه کم زغبارم، به شوق نکهت گل همیشه جای، در این طرفه بوستان دارم
ز تیر حادثه مرغی شکسته بال و پرم ٬ درین چمن به صد امید آشیان دارم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
کفترا پر بزنین به دور گنبد طلا دور گنبد بشینین نیابت از کرب و بلا
پر و بالهاتون رو با هم وا کنید دل به هم بدید همه آوا کنید
ذکر یا امام رضا امام رضا به زبون بگیرید و صفا کنید . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بارگاهی که به شهر قم بپاست هم برای من مدینه هم کربلاست
خاک پاکش را غرق بوسه می کنم چون که جای پای اربابم رضاست . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
آقا گداتو پس نزن اونکه فقط می خواد یه چیز/ عمری کبوترت شدم یه بار برام گندم بریز
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
رضاجان عمریست که گوشه نشین محبتم
این گوشه را به وسعت دنیا نمیدهم یا امام الرئوف . . .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
زآستان رضا سرخط امان دارم ٬ رخ نیاز بر این پاک آستان دارم
اگر چه کم زغبارم، به شوق نکهت گل همیشه جای، در این طرفه بوستان دارم
ز تیر حادثه مرغی شکسته بال و پرم ٬ درین چمن به صد امید آشیان دارم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
در باغ ولایت گل خوشبوست رضا
سروچمن گلشن مینوست رضا
نومید مشو زدرگه احسانش
زیرا به جهان ضامن اهوست رضا
*/میلاد هشتمن نور ولایت، تبریک و تهنیت*/
ادامه مطلب
سخنان گرانبها از امام رضا (علیهم السلام)
1. مؤمن ، مؤمن واقعى نيست ، مگر آن كه سه خصلت در او باشد : سنتى از پروردگارش و سنتى از پيامبرش و سنتى از امامش . اما سنت پروردگارش ، پوشاندن راز خود است ، اما سنت پيغمبرش ، مدارا و نرم رفتارى با مردم است ، اما سنت امامش صبر كردن در زمان تنگدستى و پريشان حالى است
(اصول كافى ، ج 3 ، ص 339)
2. پنهان كننده كار نيك ( پاداشش ) برابر هفتاد حسنه است و آشكار كنندهكار بد سرافكنده است ، و پنهان كننده كار بد آمرزيده است
(اصول كافى ، ج 4 ، ص 160)
3. از اخلاق پيامبران ، نظافت و پاكيزگى است
(تحف العقول ، ص 466)
4. امين به تو خيانت نكرده ( و نمىكند ) و ليكن ( تو ) خائن را امين تصورنمودى
(تحف العقول ، ص 466)
5. برادر بزرگتر به منزله پدر است
(تحف العقول ، ص 466)
6. دوست هركس عقل او ، و دشمنش جهل اوست
(تحف العقول ، ص 467)
7. دوستى با مردم ، نيمى از عقل است
(تحف العقول ، ص 467)
8. به درستى كه خداوند ، سر و صدا و تلف كردن مال و پر خواهشى را دوستندارد
(تحف العقول ، ص 467)
9. عقل شخص مسلمان تمام نيست ، مگر اين كه ده خصلت را دارا باشد : از اواميد خير باشد ، از بدى او در امان باشند ، خير اندك ديگرى را بسيار شمارد ، خير بسيار خود را اندك شمارد ، هرچه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود ، در عمر خود از دانشطلبى خسته نشود ، فقر در راه خدايش از توانگرى محبوبتر باشد ، خوارى در راه خدايش از عزت با دشمنش محبوبتر باشد ، گمنامى را از پرنامى خواهانتر باشد . سپس فرمود : دهمى چيست و چيست دهمى ! به او گفته شد : چيست ؟ فرمود : احدى را ننگرد جز اين كه بگويد او از من بهتر و پرهيزگارتر است
(تحف العقول ، ص 467)
ادامه مطلب
پوستر و متن صلوات خاصه امام رضا (ع) + نماهنگ

ادامه مطلب